https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-8.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-20 03:01:082023-08-21 20:26:25سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 198
628نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان و دوستان سفر به دور امریکا
خیلی خوشحالم که در اینجا حضور دارم و این زیبایی ها رو میبینم و خدا رو بابت این نعمت بزرگ سپاس گزارم و از استاد و خانوم شایسته تشکر میکنم
واقعا فایلی زیبا و مخصوصا اموزنده ای بود
چقدر جاده ها و تونل های اینجا زیبا و با کیفیت است و انگار همه چی جای خودش است جنگلهای کلرادو بینظیرند و من هم روزی میرسه که میام اینجا و حتما هم با کمپر میام به امید الله مهربانیها .
این دستگاه گریل چقدر کار و راحت کرده و خیلی عالی غذا رو اماده میکنه ، برق کمپر رو که ارتقا دادین کیفیت سفر با کمپر رو خیلی بالا میبره
همیشه دوست دارم به این حد از ازادی مالی و مکانی و زمانی برسم که مثل شما بتونم هر جای از دنیا دوست داشتم سفر کنم و لذت ببرم ، خدا رو شکر از لحظه ای که با این مسیر آشنا شدم تونستم قسمتی از این ازادیها رو بدست بیارم و با کمک خدای مهربان و استاد گرانقدر بیشتر و بیشتر پیشرفت میکنم .
کاملا درست میفرمایید استاد که بهبود شخصیت چقدر همه ی فاکتورهای زندگی ما رو بهبود میده فاکتورهایی مانند آرامش ، سلامتی ، خوشبختی ، روابط عاطفی و همین طور ثروت
و این نتیجه گیری اشتباهیه که فقط به دنبال ثروت باشیم و نمره زندگیون رو با اون اندازه گیری کنیم
به یاد داشته باشیم بعد از هر تلاشی به خودمون پاداش بدیم اینجوری انگیزمون زیاد میشه و همین طور زندگی زیباتر به نظر میرسه
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
کلام استاد :
خیلیها موفقیت رو با تعداد صفرهای بانکی در نظر میگرند ولی این اشتباهست این باعث میشه شما از مسیر دور بشید و راه رو گم کنید و این باعث میشه برید دنبال موارد و شرایطهایی که شما از مسیر اصلی دور کنه
اگر ادم مسیر درست رو بره ، اگر شخصیتش بهتر بشه ، اگر ترسهاش کمتر بشه ، ایمانش قویتر بشه ، توکلش بهتر بشه لاجرم اتفاقات خوب میافته به اندازهای که ادم بهتر میشه
چقدر این جمله استاد برام درس و کلی نکته داشت
من خودم اعتراف میکنم تازه دارم قانون درک میکنم
من خودم شخصا ملاک تشخیص مسیر درست رو نتیجه مالی میدونستم و اگر تلاشی میکردم و نتیجه اون چیزی نبود که من میخواستم یعنی اینکه پس تلاشم بیفایده بوده و این باعث میشد من از ادامه مسیر دلسرد بشم و ادامه ندم
ولی با اگاهیهایی که استاد تو این فایل گفتند تازه دارم میفهمم قانون چطور عمل میکنه
من برای اینکه به خواستهام برسم باید ملاک موفقیت خودم رو بهبود دائمی شخصیت و مهارت و تقویت باورها بدونم
و هر موقع تلاشم در جهت رسیدن به این خواستها بود یعنی تو مسیر درست هستم
چون وقتی که ادم تو مدت طولانی روی خودش کار میکنه میتونی از درون تشخیص بده که چقدر نسبت به قبل پیشرفت کرده
خود من بارها بارها شده این احساس رو از درون داشتم ولی کافیه چند روز شل بگیرم و روی خودم کار نکنم انگار یه چیزی کم دارم
خدایا شکرت از اینکه یه بار دیگه منو هدایت کردی تا این اگاهی رو دریافت کنم که تو مسیر رشد هیچ وقت نتیجه مالی رو ملاک اصلی رشد نبینم
وقتی که من بتونم روی خودم و باورهام کار کنم و همواره در حال دادن خوراک خوب به ذهن خودم باشم که باعث میشه باورهای من به مرور تغییر کنه وقتی که تو یه مدت طولانی ادامه بدم یواش یواش اون رفتار تبدیل میشه به شخصیت من
بنابراین وقتی عادتهام تغییر کنه خود به خود من تو مسیر درست قرار میگیرم و این تغییر و نوع رفتار که نشأت گرفته از تغییر افکار و باور باعث میشه نتایج مالی لاجرم سمت ما هدایت بشه
چون ثروت لازمه و کمک کننده برای بهتر طی کردن این مسیر رشد هست
وگرنه خود ثروت نمیتونه هدف اصلی و خود مقصد باشه
ثروت تسهیل کنندهست برای راحتر طی کردن این مسیر زیبا و خوشبختی
عاشقتم استاد عزیز بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهیها
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
خدا رو شکر که هدایت شدم به دیدن این قسمت و چه جالب ،چه زیبا استاد دست گذاشت رو کانون توجه من ،که این روزا هر روز و هر روز دارم خودم را بهتر می شناسم
من و دخترم دانشجوهای شما هستیم استاد سه سال هست که داریم روی خودمون کار می کنیم .امروز به دخترم می گفتم ثروت من شناخت خودم و بهبود خودمه
استاد دقیقا مو به موی حرفای شما را تایید می کنم .
برای من هدف از زندگی بهبود خودم و رضایت از خودم و بندگی کردنمه امروز در حال سپاسگزاری بودم که خودم می دونم چقدر تغییر کردم خودم می دونم چه ورژن جدیدی از من داره ساخته میشه و ادامه داره
دقیقا تمام تمرکزم روی ویژگی های شخصیتی ام بوده
همش به دخترم میگم مامان تمام بچه های سایت که اینقد ثروت ساختن را تحسین می کنم ولی من هدفم چیز دیگه ای بوده و هدایت شدم
بیهوده نپوسیدن
سپاسگزار عملی بودن
بهبود و پیشرفت و تغییر
هر روز مشاهده و مراقبه
هر روز خودت را با روز گذشته ات مقایسه کردن
بک گراند به گذشته
جهان تو رو گاهی می بره لحظه ای در مدار قبلی که چی بودی و چی شدی
استاد دقیقا دقیقا بزرگترین ثروت شناخت خودمونه
که در پی آن به شناخت از خدا می رسیم
ممنونم که جهان با صحبت های این فایل بر صحبت هایی که امروز با دخترم داشتم مهر تایید زد .سپاس
از شما و اینکه با حرفای قشنگتون هر روز مسیر را برای ما هموار و هموار تر می کنید .
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و بانو شایسته زیبا و مهربان
سلام به دوستای عزیزم
استاد چقدر از هم زمانی هایی که در صحبت های شما و قالب افکارم پیش میاد خوشحال میشم و خداروشکر میکنم که یعنی قانون خداوند به درستی و با ثبات در اجراست.
چند روزی هستش که مدام سعی میکنم آگاهانه بفهمم وقتی به چیزی توجه میکنم یا میخوامش برای چیه دقیقا لذت خودم یا باور های کینه توز و…
استاد از وقتی دارم سعی میکنم لذت واقهی رو پیدا کنم خداوند به روش های مختلفی بهم نشون میده که عزیزه من پول اصل نیستا ببین هنه دنبال پول میدوئن و اصلا یه سریام واقعا به پول میرسن ولی احساس خوشبختی نمیتونه با پول بیاد، من توهم داشتم که چرا پول میتونه احساس خوشبختی بده. چقدر دوستانی هستن تو این سایت مثل سید علی که دستشون به پول رسیده دارن میگن بابا زندگی یعنی یادبگیریم از تک تک لحظه ها لذت ببریم. حالا سوال اینه یعنی دنبال پول نریم؟
به نظرم پول بخوایم ولی هر عاملی که مارو به فکر میانبر و سرعت و فخرفروشی و چشه ملتو در آوردن میندازه حذف کنیم اونوقته که جا باز میشه برای احساس لیاقت.
من خودم هنوز به پول آنچنانی نرسیدم تو زندگیم ولی به پشت سرم که نگاه میکنم هر وقت تمرکزم رو لذت بردن بود پول اومد، هر بار که من تو باده “منیت” خوابیدم و گفتم من باورسازی بلدم قانون جذب بلدم من فلان من بسار، یه جوری خودم خودمو پیچوندم که خودمم نمیفهمیدم. چون به قول استاد در فایل 14 ثروت 1 کسی که آرامش نداره دست به کاره احمقانه میزنه،چه کسی آرامش نداره؟ کسی که بلد نیست در همین لحظه لذت ببره. خدا به من نشون داده از زبون آدمایی که زندگیه مالیشون آرزوی منه که میتونی تو بنز و بی ام و بشینی ولی هیچ لذتی نبری، دقیقا بخاطر نیت های اشتباه هدف گذاری.
چقدر قشنگ شما این بحثو راجع به اندامتون گفتید، گفتید من اگر بخوام از راه ناخالص به بدن خوب برسم هر روز باید چند وعده غذا بخورم همش حواسم باشه وعده هامو رعایت کنم اینجوری لذت کجا میره پس؟
غیر از اینه که الان دارید با یک وعده در روز و تنوع غذایی بسیار ساده از هیکل و انرژی و پوستتون لذذذذذت میبرید. والله من همین لذتو میخوام من پدر خودمو در آوردم تو این چند سال از لحاظ مهارت و امکانات و محیط هیچی کم ندارم برای پولدار شدن ولی کو پول؟ پول سمت آدمی که اونو برای لذت زندگی خودش نمیخواد و همش برا این و اونه نمیاد، اگرم بیاد تایید آدما واسه پنج دقیقه اس بعدش اونا میرن دنبال زندگی و لذت خودشون و تو اگر بلد نباشی از زندگیت لذت ببری میمونی تو حصار افسردگی خودت. من سال 98 پول یه ماشین صفر ایرانی رو دادم سیستم کامپیوتر گرفتم، اون حرکتم صرفا برای بقیه دو روز جذاب بود بعد دیگه من مونده بودم نحوه لذت بردنم از اون سیستم و خداروشکر میکنم که خرج علاقم کردم و واقعا هم لذت بردم تا امروز ازش، من تو یه لول هایی تجربه کردم تایید دیگران رو و الان میفهمم که یه لحظه اس تاییدشون و تموم میشه تو میمونی و خودت و خدات. خداروشکر میکنم که امروز این جملات رو از دهن زیباگوی شما شنیدم: من سالهاست نمیدونم چقدر در آمد دارم ولی هر روز چک میکنم ببینم چقدر شخصیتم رشد کرده اصل یعنی همین، اگر پول میتونست باعث خوشبختی بشه مردم ایران بقول بزرگترامون روی گنج زندگی میکنن، پس کو این حس خوشبختی؟ خدایا کمک کن من از درون بتونم احساس خوشبختی کنم بقیه چیزا اصل نیس فقط ابزاره
عاشقتونم استاد عجب کشوریه آمریکا و الحق که لیاقت زندگی تو این کشور مال آدمایی مثل شماست که دستان قدرتمند خدا روی زمینید
خدا را شکر که در حال دیدن این قسمت از سریال سفرنامه هستم
چه مناظر زیبایی و چه نکات خوب و مهمی را استاد در این فایل گفتند
توجه به نکات مثبت
دیدن زیبایی ها
دیدن محیط و پیرامون خود
تحسن کردن آنها
آفرین گفتن به آنها
سپاس گذاری کردن و سپاس گذار خدای مهربان بودن
همه اینها چیزی نیست جز درک کامل قانون این جهان هستی و استفاده کردن از آن و بکار گرفتن آن در زندگی خودمان
استفاده کردن از قوانین
بکار گرفتن آن در زندگی خود
همه اینها در قدم اول باعث آرامش می شود و بعد زندگی را آسان تر می کند
خداوند را شاکرم که همه چیز را برای بهتر شدن زندگی ما در اختیار ما گذاشته است
چقدر عالی و زیبا خانم شایسته عزیز و استاد مهربان اینگونه ساده و راحت نکات مثبت زندگی خودشان را می بینند و آنها را بیان می کنند و از آن تعریف می کنند
نکته زیبای دیگر
آسان شدن کار و راحت شدن زندگی است
هر روز بهتر از دیروز این به معنی واقعی در زندگی استاد قابل مشاهده است
واقعا مناظر زیبایی در این تصاویر می بینم و حالم را خوب می کند و زندگی را برایم شیرین تر می کند
یک درس عالی دیگر اینکه باید تلاش خودم را کنم و در راه رسیدن به هدف خودم تلاش کنم و از خدای مهربان و از هدایت ها و حال خوبی ها و الهامات خدای مهربان کمک بگیرم
یاد بگیرم که همیشه خودم تمام تلاش خودم را انجام بدهم و از خدای خودم کمک بگیرم
چه مناظر زیبایی و چه جاده هایی زیبا
ممنون استاد مهربان که ما را در این تصاویر زیبا سهیم کرده ای و باعث حال خوبی امروز من شدی
یاد گرفتم در این فایل که بجای اینکه دنبال روز سود شمار حساب بانکی خودم باشم باید به این منطق برسم که روی خودم و احساس لیاقت خودم کار کنم
باید روی پیشرفت خودم کار کنم
باید روی احساس لیاقت و ارزشمندی خودم کار کنم
اینها درس بزرگی بود که من به همراه این مناظر زیبا در این فایل ارزشمند یاد گرفتم
ای خدای مهربانم شکرت بابت نفسهایی که از سر عشق در سینه هایمان حبس می شود . نفساهایی
از زیبایی های جهان هستیت، از آرامش جهان هستیت و از انسانهای جهان هستیت و به سجده می رویم که اگر ما باشیم تا آخر عمر نباید سر از خاک او این رب و یزدان برداریم. خدایی که در این نزدیکی است شعری که خانم شایسته در سفر اول به دور آمریکا در طلوع یک صبح زیبا کنار دریاچه و درختان خواندند و ما لذت بردیم و در حافظه ما حک شد.
باور این همه زیبایی باور این همه شگفتی باور این همه حس و حال ناب که به قلم نمی آید. ای خدای بزرگم ای خالق من حفظ کن انسانهایی را که این چنین با خلوص نیت و با این عشق ما را راه میبرند و تو را در ذره ذره این جهان پهناورت برای ما به تصویر می کشند و به ما می آموزند زیبا دیدن، زیبا زندگی کردن، زیبا لذت بردن و زیبا خندیدن را.
امروز با دیدن این فایل جدید باز هم زندگی را در یک صبحی دیگر شروع و تجربه کردیم. زیباییهای طبیعت یکی پس از دیگری ما را مجذوب خودش می کرد و ما لذت می بردیم از دیدن و لمس کردن درختان، سبزه ها، بوته ها، خاک و اسمان، لطافت برگها و سختی صخره ها و از این همه اعجاز خداوند که انسان را حیرت زده و انگشت به دهان می کند که نه این بار که همیشه و همیشه.
ما همچنان در بالای ترک کمپر نشسته آیم و با شما هر کجا که هستید و هر آنچه را که می بینید را می بینیم، فقط اشکالی که پیش آمده جایی برای سه پایه و بوم و رنگ و قلم. مو نداریم اما یک روزی در مکانی شاید در همین نقطه ای که اکنون رخش قرمز شما با صلابت و افتخار ایستاده است باشیم و تصویر واقعی آن را بکشیم.
خانم شایسته عزیز که آشپزی می کنند بوی غذای خوشمزه یشان تا به همه جهان و به خانه همه خانواده بزرگشان در گوشه گوشه دنیا می رود و همه را اگر دو دقیقه قبل هم غذا خورده باشند باز هم گرسنه می کند. استاد هم که فکر نکنم دستپخت هیچ کسی را دیگر قبول داشته باشند. نوش جان.
از این راحت تر، بهتر، سریعتر در دل طبیعت نمی شود که دوش بگیرید و از ریختن قطرات آب بر روی پوست بدنتان در طبیعت همزمان که آسمان و سنجاب و درخت و طبیعت را میبینید لذت ببرید.
قرار است در این محل شب را بگذرانید و حتما در آسمان ستاره ها را می بینید از عطر فضا و از سکوت آن لذت می برید و با آرامش به زیبایی باز هم سفرتان را ادامه خواهید داد به همراه رخش زیبایتان و درون که امروز هم باز مناظر زیبایی را به ما نشان داد، درونی هیولا و چموش.
به نامِ خالقِ زندگیم، که منو خالقِ زندگیم قرار داده.
سلام به استادهای نازنینم: استاد عباس منشِ عزیز و مریم جانِ قشنگم.
سلام به دونه دونه ی بچه های سایت.
تو یه کامنت خوندم دوست عزیزی نوشته بود سلام به بچه های توی خونه:)))
به به از این ذوق و قریحه و شوخ طبعیِ بچه های باصفای سایت.
آمدم تا یه تکلیف به خودم بدم و همینجا هم حلش کنم.
استادِ نازنینم تو این فایل گفتن:
موفقیت فقط رقمِ حساب بانکی نیست.
وقتی فکر میکنین موفقیت فقط حساب بانکیه، افسرده و نا اُمید می شین…
خُب حالا سمانه جون نظر تو چیه در مورد این صحبتِ زیبای استاد؟
اینکه این کلام توش امیده و کمک کننده است برام.
باعث میشه یادآوری شه برام که حسابِ بانکی فقط یکی از علائم موفقیت هست، نه همه اش.
پس اگه پول فراوانی نداشتی، دلیلی بر عدم موفقیت و پیشرفتت نیست.
خُب تو که انقدر قشنگ و زیبا سخن میگویی بگو بدانیم که:
تو چه موفقیت هایی داشتی؟ داری؟
بله بله، عرضم به خدمتِ سمانه جانِ نازنینِ خودم که:
این مدت که شروع کردم و تمرکزی تر روی سایت و فایلهای استاد و کامنتها زمان گذاشتم برای بهبود خودم، این دستاوردها رو داشتم و دارم.
بعضی دستاوردهام قطع شدن، اونا رو هم مینویسم چوم وقتی تو مسیر صحیح باشم نتایج میاد و وقتی قطع شه نتایج هم قطع میشه.
اما اونارو هم مینویسم که بدونم این مسیر چه مسیری بوده و هست و دلایل موفقیتهام چی بوده…
صبح تو پیاده روی به این جواب فکر کردم و این پاسخ ها بالا اومدن:
از لطف و فضلِ خدا تونستم این موارد رو خلق کنم برای خودم:
1- شجاع تر شدم، نسبت به خودم و پیرامونم.
2- جسورتر شدم، نسبت به خودم و پیرامونم.
3- روابطم با همسرم خیلی بهتر شده.
4- روابطم با خانواده، دوستان، غریبه ها بهتر شده.
5- به تنهایی و به راحتی پیاده روی میرم هر روز.
6- به تنهایی و راحت تر از گذشته تنهایی میرم خرید.
7- توجهم به زیبایی ها و تحسینشون بیشتر و بیشتر معطوف شده، به گونه ای که امروز صبح یهو فهمیدم رفته تو شخصیتم، چون سرم برمیگشت یه چیز خوشگلی میدیدم ذوق میکردم.
قبلا ساده از کنار بعضی گلها رد میشدم، امروز متوجه شدم توجهم درونی و قلبی شده به همه ی زیبایی ها.
8- قبلا میترسیدم از کنار سگ ها رد شم، تو چشمشون نگاه کنم، الان نازشون میکنم بهشون غذا میدم. احوالپرسی میکنم چشم تو چشم میشم باهاشون.
قبلا نسبت به گربه ها اینطوری نبودم که الان هستم، تا احوالپرسی نکنم، چشم تو چشم نشیم، آرزوی روز خوب و روزی نکنم براشون ولشون نمیکنم.
9- قبلا متوجه توجه و مهربانی با خودم نبودم، بلد نبودم، الان بهتر یاد گرفتم با خودم مهربون باشم و به خودم محبت کنم.
10- قبلا بیشتر سرزنش میکردم خودمو، احساس گناه و عذاب وجدان بیشتری داشتم، الان خیلی کمتر شده.
11- قبلا عجول تر بودم و سریع واکنشِ هیجانی میدادم، الان صبورتر شدم و بهتر واکنش خلق می کنم.
13- قبلا توجهی به اینکه حس خوب چیه و چطوری خلق میشه نداشتم، بلد نبودمش، الان خیلی بهتر درک میکنم.
14- پاییزِ پارسال، طیِ یه دوره 100 روزه، کاهش وزن داشتم، با کنترلِ حجمِ غذام و پیاده روی.
15- زمستانِ پارسال، با دوره سلامتی 18 کیلو وزن کم کردم طیِ 5 ماه.
تقریبا یک ماهه از مدارش خارج شدم.
16- قبلا خواب منظمی نداشتم، صبحِ زود برام معنی نداشت، درک نمیکردم اصلا یعنی چی؟ الان صبح زود به راحتی بیدار میشم. خواب های میان روزم کوتاه شدن.
17- قبلا حس نمیکردم کارهای خونه میتونن لذت بخش باشن، الان لذت میبرم از انجامِ کارهای خونه.
18- قبلا حوصله خوندن کامنت نداشتم، حسِ نوشتن هم نداشتم، الان کامنت میخونم، کامنتهای طولانی می خونم، خودمم می نویسم، همه شون رو هم با عشق انجام میدم.
19- ارتباطم با خدا (ارتباطِ قلبی نه فقط کلامی) قبلا کمتر بود، الان خیلی خیلی بهتر و بیشتر شده.
20- تحسین کردن چیزی بود که خیلی کم بلد بودم، اما از وقتی استاد گفتن تحسین کنین تو کامنتها همدیگه رو، شروع کردم، بهتر و بهتر شدم، به سمت خودمم تحسینهای زیاد اومده و میاد.
و به همین واسطه وقتی حسادت میاد سراغم با تحسین کردن، سریع بی اثرش میکنم، بهتر شدم تو این مهارت.
21- درکی نسبت به نشانه ها نداشتم قبلا، درکم از نشانه ها و توجه به نشانه بسیار بهتر و بیشتر شده.
22- قبلا سپاس گزاری رو فکر میکردم فقط باید بنویسم تا خوب باشه، الان هم با زبونم میگم، هم مینویسم، هم با چشمهام و ذوق کردنم سپاس گزاری میکنم هم با حسِ درونیم.
23- حسادت، قضاوت، دروغ، سرزنش، انتقاد، کینه، خشم و… نسبت به قبلم کمتر شده.
24- قبلا گاهی راه ورود هدیه به زندگیم رو میبستم از غرورم، با اصلاحِ فکرم راه ورود هدیه به زندگیم باز شد.
25- در رابطه با فراوانی، روزی حساب و غیر حساب، نعمت، درکم بهتر شده و بهتر دریافتشون میکنم.
26- قبلا درک کمی داشتم یا اصلا نداشتم نسبت به فرکانس، مدار، باور، فکر، دسترسی.
الان خیلی بهترم از قبلم.
27- درکم نسبت به آگاهی ها و درس های استاد
بهتر شده.
28- قبلا با خودم زیبا صحبت نمیکردم، الان با خودم زیباتر صحبت میکنم، مراقبم با خودم پیشِ خودم و دیگران زیبا صحبت کنم، سرزنش نکنم خودمو.
29- درکی در مورد کنترل ذهن و الخیر فی ماوقع نداشتم، الان بهترم.
30- هدایت های خدا برام داره پر رنگ و پررنگ تر میشه، تو مدار هدایت دارم بهتر عمل میکنم نسبت به گذشته.
31- درکی از صبر، سکوت و تسلیمِ خدا بودن نداشتم، الان بهتر شدم کمی.
32- درکم نسبت به گذشته، در رابطه با باورهای امید بخش و ترمزها بهتر شده.
33- رودربایستی ام با خودم و دیگران بهتر شده.
34- تاثیرگذاریِ قضاوت و نظر دیگران در موردم تو زندگیم، کمتر شده نسبت با قبل.
35- قبلا متوجه نبودم تو چه بهشتی زندگی میکنم، روز به روز بهتر متوجه میشم و سپاس گزارتر میشم.
36- در مورد آسان شدن بر آسانی ها هیچ شناختی نداشتم، الان کمی بهتر درک می کنم.
37- خوش اخلاق تر، خوشروتر و مهربانتر، صادق تر شدم.
38- قبلا فقط با دست راست مینوشتم و خوش خط بودم، الان با دست چپ هم مینویسم و خطم خوبه.
39- به نسبت قبل، بیشتر برای خودم کاری رو انجام میدم، مخصوصا وقتی تنهام برای خودم ارزش قائل میشم و به خودم اهمیت میدم بهتر از قبل.
40- بهتر روی باور کمبود کار میکنم.
41- الان تمرین میکنم طوری به مسائل نگاه کنم که بهم حس امید بده، بهم کمک کنه، ذهنمو کنترل میکنم.
42- واسه خودم بالکنِ ابتکاری ساختم.
42- بهتر و بیشتر متوجه حضور خدا میشم تو لحظه های زندگیم.
عشق و عاشقی هام با خدا بیشتر و بهتر شده.
43- تجربه های جدیدی رو خلق کردم برای خودم و تو دلِ بعضی از ترس هام رفتم.
44- راحت تر درخواست میکنم، با اعتماد به نفسِ بیشتر از قبل.
45- بیشتر خودمم، طوری که راحتم زندگی میکنم، صلح درونیم بهتر شده، آروم تر شدم.
نسبت به راحتیِ دیگران هم آروم تر شدم و دخالت کمتری دارم نسبت به گذشته.
احترام بیشتری میذارم به انتخاب و سلیقه ی خودم برای خودم، دیگران هم برای خودشون.
54- توجه میکنم به خواسته هام، قبلا درکم پایینتر بود، الان کمی بهترم.
55- قبلا کمتر بدنم رو دوست داشتم مخصوصا وقتی اضافه وزن دارم، الان بهتر شدم، بهتر پذیرفتم خودمو همینطوری که هستم و بدنم رو دوست دارم.
56- به تنهایی میرم آرایشگاه، کاری که قبلا سختم بود.
57- خیلی راحت تر سلام و احوالپرسی میکنم، هم با اشنا، هم غریبه.
کاری که قبلا سختم بود و خجالت میکشیدم گاهی.
58- با هوشیاری و آگاهانه دور میشم و اعراض میکنم از نازیبایی ها، غیبت، دعوا و جنجال، اخبارِ نازیبا، کدورت.
59- شجاع تر شدم نسبت به حیوانات، حشراتِ متفاوت. مثلا وقتی هزارپا دیدم با احترام روانه اش کردم به بیرون پنجره، یا با دستمال کاغذی یه سوسک رو گرفتم، کاری که قبلا عمراً انجامش میدادم.
نشستم وسط باغچه تو روستا، بادوم پوست کندم، انواع و اقسام حشرات ریز و درشت هم در جوارم بودن و هر کی کار خودشو انجام میداد در صلحِ کامل.
60- مسافرت رفتن با خانواده، بدونِ همسرم رو تجربه کردم.
خوابیدن به تنهایی در شب، در حیاط رو تجربه کردم.
61- بهتر از قبل خودم برای خودم تفریح و سرگرمی خلق میکنم، وقتم رو با خودم بهتر میگذرونم.
قبلا وابسته دیگران و حضورشون بودم.
62- قبلا سختم بود تو صفِ نانوایی، میوه فروشی و … بایستم، حوصله ام سر میرفت، کلافه و عصبی میشدم گاهی، الان انگار برام یه تجربه ی خوش، میانِ مردم هست، شتاب ندارم، بیشتر کیف میکنم.
63- لبخند زدن رو بهتر و بیشتر تمرین میکنم، در سلام دادن و لبخند به غریبه ها مهارتم بیشتر شده.
64- در زمینه ی مستقل بودن (فکری- رفتاری- خانوادگی- عملکرد) بهتر از قبلم شدم.
65- بیشتر لذت میبرم از نعمتهای خدا و استفاده شون میکنم راحت تر.
66- متوجهِ زیبایی ها بیشتر از قبل میشم:
صدای آواز پرنده ها، ابرها. اسمان، طبیعت، درختان، برگ ها، گل ها، باد، میوه های روی درخت، اب، صدای باد که میخوره به برگهای درختان، وسایلم، سلامتی، ارامش، روزی و نعمت و …
67- بهتر درک میکنم خدایا در بهترین زمان، منو هدایت کن به بهترین مکان یعنی چی، درکم کمی بهتر شده نسبت به هم زمانی ها.
68- گذشته درکی از مدارِ امنیت نداشتم، الان تو مدار امنیت هستم، نازیبایی ها و بدی ها بهم دسترسی ندارن.
69- توجهم به اصل بیشتر شده، درکم به اصل بهتر شده، درکم نسبت به عبادت کردن به درگاهِ خدای صمد بهتر شده.
70- درکم نسبت به توحید، توکل، اعتماد به خدا بهتر شده.
71- درکم نسبت به شرک، غرور، منیت بهتر شده.
72- نه تنها مفهومِ خلقِ زندگی توسط خود رو درک نمیکردم، بلکه قبولش هم نداشتم، باور نداشتم بهش، کم کم بهتر شدم، الان کلی چیز میز دارم خلق میکنم واسه خودم بر حسبِ علاقه ی خودم برای خودم به لطفِ اللهِ مهربون.
73- هر روز خودمو بستم به سایت و آگاهی ها و کامنتها، برای همین توجه غالبم رفته روی زیبایی ها و رشد و بهبود، قبلا خوره ی چک کردن فضای مجازی بودم.
و …
اگه اینا موفقیت نیست، اسمش چیه؟
اسمش موفقیت در همه ی جنبه های زندگی هست، اسمی که برازنده ی سایته.
عجب تکلیف دلچسبی بود، روحم جَلا پیدا کرد، باعث شد بفهمم و سپاس گزارتر باشم.
خدایا این همه موفقیت برای منه؟؟؟؟
تازه اینارو یادم میاد، ببین چقدر دیگه هستن که یادم نیومده که بنویسمشون.
عجب تکلیفِ توپی بود.
خدایا اعتبارِ همه ی این دستاوردها و موفقیتها، چه قبل، چه الان، چه بعد، فقط از خودِ خودِ خودته، ولاغیر.
سمانه سپاس گزارته بی نهایت.
ماچ به روی ماهت خدا.
از بغل کردن های مکررِ شما، امروز صبح تو پیاده روی، بسیار بسیار مسرور شدم.
تو پیاده رویِ صبح چند تا سوال بالا اومد که جوابشون هم اومد:
چطوری بفهمم احساس لیاقت و ارزشمندی دارم درونم یا نه؟
ببین چقدر به خودت توجه میکنی، مهربونی با خودت، بدونِ هیچ دلیلی.
ببین چقدر میتونی از تنهایی با خودت، لذت ببری.
ببین چقدر بلدی خودت برای خودت سرگرمی و تفریح و خوشحالی خلق کنی.
یه کشفِ جدید هم کردم برای سمانه.
یعنی درکم کمی بهتر شد:
اینکه روزی و نعمت خدا برای همه هست و بازه، این من هستم که با افکار و اعمالم دسترسی ام به اون روزی های فراوان رو برای خودم باز میکنم یا می بندم. پس روزی همیشه هست، خدا همیشه بهترینهارو برای همه خواسته و میخواد.
حالا که اینجام و یادمه یه چیز جالب در مورد خودم مینویسم:
دیروز 3 کامنتِ پاسخ داشتم از سه دوستِ نازنینم (آقا اسدالله، آقا احسان و نفیسه جان)
ذوق کردم، خوندم و سپاس گزار.
بعدا متوجه شدم اکانتم از 3/5 ستاره تبدیل شده به 3 ستاره!
وا مگه میشه؟
مگه داریم؟
من که فعالیتم توی سایت هست و کم نشده.
بلافاصله کنترل ذهن که اشکالی نداره، فدای سرت، خیره، حتما دلیلی پشتش هست که تو نمیدونی، تو کارِ خودت رو انجام بده. یهو دیدی بعدش شد 4 ستاره و …
در ظاهر دیشب فکر کردم رد کردم و تموم، بعد متوجه شدم نه خیر، ناراحت شدم.
صبح بلند شدم کُدِ جدیدی که خدا بهم داده رو همون اولِ کار تکرار کردم و انرژیم رفت عرشِ اعلی:
الهی به امیدِ تو فقط
دیگه از ناراحتیِ دیروز، یا احساس نازیبای دیروز برای یه مسئله دیگه خبری نبود و نیست.
الهی شکر.
سمانه به قولِ استاد موفقیتت رو گره نزن به نتایج، وابسته نباش به نتایج، دخترم برو کار و تلاش خودت رو ادامه بده.
دیروز یه جمله که از استاد شنیدم رو نوشتم روی کاغذ که بچسبونم روی دیوار:
نتیجه ی بی ایمانی، نااُمیدی هست.
و جمله تکمیلی:
ایمانِ حقیقی یعنی: خدا در مورد همه چیز، همیشه کمکم میکنه.
دوست عزیزی که مثلِ سمانه، گاهی نجواها میان سراغت و وقایع رو یه طوری بهت نشون میدن انگار آسمون به زمین رسیده، انگار درست نمیشه، انگار تنهایی، انگار راه حلی نیست، انگار تو نمیتونی هیچ وقت از پسِ حلِ مشکلت بربیای و همیشه ناتوانی….
بدان و آگاه باش که خیر…
اون لحظه، اون روز، اون شب تموم میشه، تو میخوابی فردا صبح بلند میشی، خودِ خدا میذاره روی زبونت و قلبت و تو میگی الهی به امیدِ تو فقط، و دیروز و دیشب و هر چی نجوا هست رو میشوره میبره، پاک و خالص میشی و یه روزِ جدید با کلی حس خوب نشانه خوب اتفاقات خوب میذاره جلوت….
عجب خدایی داریم.
بسیار شگفت انگیز.
بسیار بسیار شگفت انگیز در هر ثانیه و لحظه.
الهی شکرت.
هر چیز خوبی داریم از فضلِ خودت داریم، ما هیچ، همه تو.
حسم میگه خیلی زود، دوباره برمیگردم اینجا و به لیستم اضافه میکنم…
خیلی هم عالی.
چی بهتر از یادآوری نعماتم و سپاس گزاری از خدا
الهی شکرت به اندازه ی بی اندازه، الهی شکرت برای همه چیز، الهی شکرت برای همیشه.
چقدر لذت بردم از کامنتتون. البته همیشه لذت میبرم. دوستت دارم از راه دور.
نتایجت عااالی بوده و هست. چقدر پیشرفت در لذت بردن بیشتر از زندگی. کامنت بعدیتان هم خوانده ام و ادامه نتایج را دیده ام. عااالیه دختر. خیلی خیلی خیلی عااالی. خدا قوت.
واقعا قابل تحسین است، نتایجت. بیان این شکل نتایج شما، حتی باعث شد که من هم یادم بیاد که ای بابا شیما تو هم خیلی خیلی نتیجه گرفته ای و گاهی فراموش میکنی …. شیمایی که اوایل ازدواجش دو هفته همسرش رفت سفر کاری، کارش فقط گریه بود و اصلا نمیدونست چکار باید بکند. حالا دو سال با یه بچه 5 ساله بدور از همسر که مجبور بود در کشوری دیگر کار کند، زندگی کرد، اون هم چه زندگی ای …
کلی سفر و گردش … کلی بازی ها و وقت گذروندن های عالی با پسرم. چه جشن هایی که نگرفتیم با هم.
واقعا یه موقع دوستان قدیمی ام من و دیدگاه هایم را می بینند، میگن تو همون شیمایی هستی که اشکت لب مشکت بود. آره به خدا …. من همون شیما هستم. من رشد کرده ام و حالا حالا ها نیاز به رشد دارم.
خیلی خیلی راحت، نه میگویم. خیلی خیلی راحت، سال هاست نه اینستا، نه یوتیوپ و …. ندارم. به راحتی از گروهی که حس کنم حالم را خوب نمیکنه، لفت میدهم.
ممنون سمانه عزیز از بیان نتایجت ..
چه جمله های های نابی را بیان کردی. من که کیف کردم و کلی درس گرفتم ازش. ممنونتم
به نام خدایی که خودش زیباست، زیبایی رو دوست داره و مخلوقاتِ زیبایی خلق کرده.
سلام به شیمایِ عزیز و نازنینم.
چشمهام قلبی قلبی شد، هم برای خودم که از شما انقدر عشق و محبت دریافت کردم، هم برای خودت که اینقدر تحسین برانگیز روی خودت کار کردی و میکنی و نتایجت گویای موفقیت هات هستن.
الهی شکرت برای تک تک تغییرات و بهبودها و رشدهامون.
کیف کردم خوندم ازت.
یه مورد از موفقیتهام رو وقتی پیامتو خوندم متوجه شدم:
– من اوایل روم نمیشد خجالت میکشیدم برای بچه های سایت ریپلای بزنم پاسخ بذارم رو کامنتهاشون…
اینکه اون فرد غریبه است.
من نمیشناسمش.
چی بنویسم؟
اون چی فکر میکنه؟
چطوری برخورد میکنه باهام؟
تا کم کم این مورد هم بهبود پیدا کرد با نوشتن هام و تمرین کردن هام.
الان تقریبا فرق چندانی نداره با چه دوستِ عزیزی دارم گفتگو میکنم، پاسخ میذارم براش و تحسینش میکنم.
به این دلیلِ منطقی که همیشه تو هر رابطه ای یا انجامِ هر کار جدیدی، یه شروعی هست، یه اولی هست، بعدش با تکرار هست که آدم ماهرتر میشه.
گاهی این اصل یادم میمونه و رعایتش میکنم (بهبودگرایی)، گاهی هم نه، زورِ کمال گرایی میچربه و آغاز نمیکنم.
خوبه که انقدر شفاف شدم با خودم.
خوبی ها و محاسن رو متوجه میشم و میگم به خودم.
ضعف و کاستی هامو هم متوجه میشم و میگم به خودم.
کامنتِ شما برام هدیه ی زیبای خدا هست به چند دلیل:
– اینکه همیشه از دریافتِ پاسخِ دوستان ذوق زده میشم.
– یادم انداختی اصلا مهم نیست همدیگه رو از نزدیک دیدیم یا نه، ما به واسطه ی فرکانس هامون و یکپارچه بودنِ روح هامون به هم وصلیم و عاشقِ هم هستیم.
– اینکه صبحت کنی یا پیامیِ محبت انگیز از طرف دوستی که بار اوله باهاش گفتگو میکنی بیاد، خیلی شعف انگیزه.
دقیقا عینِ هدیه و سورپرایز هست برای من.
اینکه میبینم هر بار تو پاسخ ها، خدا واسم چه هدیه ای کنار گذاشته تا به دستم برسه از دست های نازنینِ بچه های این سایت.
الهی شکرت بی نهایت.
شیما جانِ نازنین، سپاس گزارم که کامنتهامو میخونی و با عشق و توجه برام نوشتی.
مرسی که برام پاسخ گذاشتی با مهر.
این از قلبِ صاف و خالص و پاکِ خودت میاد که میتونی تحسین کنی آدم ها و اطرافت رو.
تحسینت میکنم برای استقلالت، شجاعت، عزت نفست و …
تحسینت میکنم برای همه ی موفقیتهایی که با لطفِ خدا، خودت برای خودت خلقشون کردی.
رویِ همچون ماهت رو میبوسم.
بدون که سمانه بهت افتخار میکنه.
خیلی حسِ زیباییه برای کسی بنویسی و تحسینش کنی که از نزدیک نه دیدیش نه حتی از دور باهاش صحبت کردی، براش بنویسی با شجاعت برای اولین بار و این رابطه رو آغاز کنی بدون هیچ چشمداشتی، فقط از روی حس خوب و مهربانی و عشق.
این کاریه که تو برام کردی شیما جان و خیلی ارزشمند و زیباست.
کاریه که سمانه جانِ نازنینم هم داره تمرینش میکنه و انجام میده.
انجامِ همین یه دونه تمرین و موفقیت، شگفت انگیزه تو زندگیِ من.
همه مون در آغوشِ گرم و نرم و امنِ رب العالمینِ قشنگم باشیم همیشه.
الهی شکرت برای داشتنِ دوستانِ نابِ هم فرکانس و هم مدار تو این سایتِ شگفت انگیز.
سلام بر سمانه عزیز و مهربان که هم در کامنت هایت برایم بسیار واضح است و هم در چهره پروفتیلتون. ممنون از پاسختون. خدا را شکر که شما هم از کامنت من کلی خوشحال شدین و حال خوب نصیب اون شد. خدا رو سپاس به خاطر دوستانی مثل شما که در بهترین مدارها هستین و آدم کلی به خودش افتخار میکنه که تو این سایت هست و وقت آزادش را در اینجا میگذراند. کلی خوشحال شدم از دریافت پاسخ شما. من که واقعا حس خیلی خوبی دارم از خواندن کامنت هاتون و مخصوصا کامنت قبلی تان ….
دوستان فعال و کار درست مثل شما، تو سایت فراوانند و یه تعدادی رو بیشتر می شناسم و یه تعدادی را کمتر و به همه آن ها افتخار میکنم که خداوند همچین بنده هایی را آفریده و تبریک میگم به استاد عباس منش عزیز که این شاگردان را دارد. احسنت
سمانه عزیزم، من هم خدا را شکر فکر میکنم تحسین کردن را از استاد عزیز و همچنین از کامنت خواندن بچه ها در سایت یاد گرفته ام که چقدر جالب است که همو اصلا از نزدیک ندیده اند و همدیگر را تحسین میکنند. خیلی خیلی حس خوب اول به خود آدم میده و بعد حتما فرد مقابل هم حس خوب میگیره و همون دریافت حس خوب فرد مقابل، دوباره ما هم حس خوب دریافت میکنیم و حال دلمون خیلی خیلی خوب میشه. این هم یه نتیجه دیگر که بابتش خدا را سپاس که تحسین کردن را یاد گرفته ایم. چقدر کیف داره.
خوووووب سلاااام بچه هااااااااا من دوباره اومدممممم….سلاااام به استاد عزیزم… مریم قشنگم… رفیقای مثبت خودم….
مینو دختری از سرزمین بهشت اومد…
من وقتی فکر میکنم میبینم حتی اسمم به معنای بهشت هست... و این خودش یه نشونه بزرگه برای من…شاید از بچگی همه بهم میگفتن پفک نمکی
ولی اون ظاهرش بود…
با این حال من همیشه عاشق اسمم بودم و هستم…
و الان که درکم بیشتر شده میبینم معنایی در این اسم هست که من دارم به سمتش همیشه حرکت میکنم…
بهشت واقعی…
▪️خوووب خدا جونم از کجا شروع کنیم؟ چی بنویسیم؟
چیا بگم؟
اول از همه که باید تحسین کنم این همه زیبایی روووو…
واقعا لذت میبرم وقتی فایلها رو میبینم…
من عاشق جنگل و طبیعتم…
واقعا وقتی میبینم این کشور همیشه در حال پیشرفته کیف میکنم…
▪️منم یه روزی به مکانهیی که فراوانی بیشتر زیبایی بیشتر امکانات بیشتر… آزادی بیشتر داره هدایت خواهم شد…
▪️همونجور که من از یک مکان خشک و بی آب و علف به یک مکان سرسبز و خوش آب و هوا هدایت شدم…
▪️ تا همین چند سال پیش طبق مسیر همه اطرافیانم که از شرایط موجود ناراضی بودن و همه توجهشون به کمبودها بود من هم از اینکه توی مکان و جایگاهی بودم که همش کمبود بود ناراحت میشدم و ناله میکردم…
که مثلا توی اهواز باران نیست…
همیشه کمبود آبه…
هوای خوب کمه…
همیشه گرد و خاکه…
گرمای شدیده…
شرجیه…
و هر چیز بدی که فکر کنید…
همیشه دعاهامون این بود که خدا کنه امسال بارندگی بیشتر بشه…
آره هر چی هوای خوب و بارونه واسه شهرای دیگست…
آره تهرانیا همه چیز خوبا رو دارن ما باید زجر بکشیم… بقیه در رفاه باشن…
همه نفت و منابع ثروت رو از خوزستان استخراج میکنن بعد سختیاش واسه ماست…
حالا انگار خدا گفته شما باید بمونید اونجا اون وضعیت رو تحمل کنید…
انگار مجبور بودیم…
خوب یکی نبود بگه آقا ناراضی خوب پاشو جا به جا شو…
تو هم برو همون تهرانی که میگی همه چی خوبه…
▪️اما این وسط یه باور کمبود دیگه هم بود…
آره تهران خیلی شلوغه دیگه جا نداره…
مهاجرت نکنید تهران…
احتمال زلزله زیاده…
میرید اونجا میمیرید
خلاصه تا دلت بخواد این ذهن هرچی باور کمبود و محدودکننده بود غربال کرده بود که جلوی پیشرفت رو بگیره…
الان که داشتم مینوشتم همه اینا یادم اومد واقعا مزحکه.. چه طرز فکریه آخه….
چرا باید ذهن ما پر میشد با این حرفا…
خلاصه چیزیه که بود..
دمم گرم که تو اون شرایط و اون افکار خودمو کشیدم بیرون…
جدی میگمااا دمم گرم…
اصلا هر چی ادم با افکار محدود کننده و بدخت بود جذب من میشدن… ولی دمم گرم که از اون نقطه خودمو کشیدم بیرون..
داشتم میگفتم ما میگفتیم بارون کمه… همه چی کمه… اما وقتی تصمیم گرفتیم توی همون وسط کمبودها توجهمون رو بزاریم روی فراوانی ها از اهواز هدایت شدیم به تهران و براحتی مهاجرت کردیم…
و اومدیم تو دل فراوانی ها…
از اهوازی که زمستونش به زور بارندگی داشت هدایت شدیم به شهری که حتی توی بهار و تابستان هم بارندگی داره… چه برسه به پاییز و زمستون…
چقدر پارسال بارش برف رو دیدمو هر روز با ذوق بیدار میشدمو بارش برفو از پشت پنجره میدیدم…
از بس من ندیدم هر دفعه که بارش برف رو میبینم از ذوق نمیدونم چه کار کنم…
آره با یک جا به جایی که قبلش ذهنی انجام شد… من اومدم تو دل فراوانی…
فراوانی باران..
فراوانی هوای خنک…
فراوانی طبیعت زیبا…
فراوانی همه چیز…
و اینا نتیجه اون اقدامات کوچیک توی شهر کمبودهاست…
▪️اونجایی که تصمیم گرفتم خودمو محدود کنم به دیدین سریال سفر به دور امریکا… و باهاشون حال کنم.. حسشون کنم.. باهاشون زندگی کنم..
▪️(مخصوصا قسمت 16.. دقایق 7 فکر کنم.. اونجایی که مریم جان یک آهوی زیبا میبینن و کلی ذوق میکنن و میگن یه آهو دیدم… یه آهو دیدم… من اینقدر با یان قسمت ارتباط برقرار کردم با موزیکی که روش بود.. با اون جاده و اون طبیعت جتگلی اون مه و بارون اون هوا… که خدا میدونه.. قشنگ حسش ثبت شده توی وجودم.. و خدا شاهده که بعد از مهاجرت من هداست شدم به طبیعتی شلیه اون طبیعت.. پیچکهای پیچیده شده دور اون درختها.. توی پارک فدک سمت غرب تهران… و دیون آهو های خیلی خیلی زیاااااد که آزاد بودن در دل طبیعت در دل کوه های لواسان بورلی هیلز… در منطقه محافظت شده… جوری که اومدن بودن توی خیابونها و من ذوق مرگ از دیدنشون… آره این بود نتیجه توجه به زیبایی ها توآم با احساس…)
▪️و گوش دادن فایلهای ثروت استاد و قدم 1 و 2..
▪️پیدا کردن نشانه های فراوانی توی همون اطراف خودم هر چند کم و کوچیک..
▪️توجه گذاشتن روی کسب و کارای موفقی که بین هم کارای خودشون با اینکه امکانات بیشتر یا کیفیت بهتری نداشتن اما در حال خلق ثروت فوق العاده ایی بودن…
▪️به عنوان مثال یک کافه توی اهواز بود…
که چندین سال بود من میشناختمش…
چقدر قشنگ از روز اولی که این کافه راه اندازی شد من هر روز توی مسیر کارم میدیدمش…
روزای اول فق یک ملک خالی با یک دستگاه قهوه خانگی و دو تا میزو صندلی بود…
دکور که اصلا نداشت…
دیوارها رو رنگ طوسی ساده و قاب پنجره های قدیمیش رو هم رنگ مشکی کرده بود…
این کافه ذره ذره رشد کرد…
نا امید نشد…
از همونجایی که بود شروع کرد
اتفاقا ما هم یک دفتر دکور داشتیم ولی هیچ رشدی توش نکردیم و گندیدیم و بعد از دو سال جمعش کردیم…
اما من بعد از 6 سال خوب یادم بود که این کافه چطور و از کجا شروع کرد کارش رو و ادامه داد به مسیرش…
فکر میکنم حدود سه چهار سال اصلا متوجه رشد خاصی توش نمیشدی..اما سال چهارم بود که تغیراتش دیگه کم کم مشخص شد…
دکورش قشنگتر شد…
هر چند این کافه بیرون بر بود و فضای نشستن نداشت..
ولی همون کافه کوچیک رو کم کم فشنگترش کرد…
تا جایی که یه دکور خیلی تر و تمیز و خوش رنگ و لعاب رو ساخت…
مشتریهاش زیاد شدن…
میز و صندلی گرفت و توی پیاده روی کنارش چید… دیوار کنار کافه رو رنگ و طراحی کرد…
کم کم پاتوق شد..
همه از همه جا میومدن فقط بخاطر انرژی که اونجا در جریان بود.. بخاطر حال خوبی که به همه انتقال میداد… آره…
این کافه جوری بود وقتی میرفتی احساس میکردی بچه هاش رو هزار ساله میشناسی…
همه چیزش با انرژی خوب بود…
بعد از این داستان در کمتر از یکسال شعبه دکمش رو هم راه اندازی کرد…
شعبه اول زیتون بود..
شعبه دوم رو کیانپارس زد…
من تکانل این کافه رو کامل دیدم و شاهدش بودم..
جوری شد که شعبه دوم از شعبه اول هم شلوغتر شد…
هر دو تا شعبه به شکل فوقالعاده ایی در خال رشد و پیشرفت بودن…
جالب اینجاست من شاهد این رشد بودم اما هیچ وقت متوجه نشده بودم که این باوره… این تکامله.. اینا همه نشانه هاییه که من باید بهش توجه کنم..
تا یک روز بعد از گوش دادن به آگاهی های دوره ثروت1 جلسات 13 تا 20 مت جه شدم باید برم به فراوانی توجه کنم…
این شد که برای اولین بار منی که هر روز از این کافه لته میگرفتم و میخوردم اینبار آگاهانه رفتم به فراوانیش توجه کنم…
کافه های خوب دیگه هم زیاد بود توی اهواز…
که حتی کیفیت کارشون بیشتر هم بود…
اما این کافه چی داره؟ حتی جای نشستن درست هم نداره…
هر کی قهوشو میگیره توی ماشینش مبخوره…
یک ساعت ایستادیم و دخلش رو حساب کردیم..
یادم نیست چقدر بود… ولی یادمه خیلی شد…
اونجا بود که یه چیزی درونم بهم گفت چرا تو نداشته باشی… چرا تو نتونی؟
و همونجا تصمیم گرفتیم حرکت کنیم…
رفتیم کافه های دیگه هم بررسب کردیم..
▪️گفتم آره تنها دلیل این اتفاق باورهای اون کافه است…
پس سریعا فردای اون روز رفتیم لاستیکهای ماشنمون رو عوض کردیم و ماشین رو آماده سفر کردیم..
فردا شبش قبل از طلوع آفتاب طی یک تصمیم سریع حرکت کردیم به سمت تهران…
گفتیم بای مهاجرتمون رو حتمی کنیم..
▪️ترسها با یک اقدام به این کوچیکی کنار رفت..
و همون اقدام باعث شد ما دو ماه بعدش تهران باشبم و مهاجرت کرده باشیم..
تصمیمی که دو سه سال درگیرش بودیم… البته برای من بیشتر من حدود شاید 6 سال قبل تصمیم مهاجرت داشتم ولی موانع ذهنیم زیاد بود…
بالاخره با یه اقدام و تغییر دید و افکار چقدر راحت اتفاق افتاد…
البته این اقدام ادامه داشت…
این قسمت اقدام ما از اهواز تا پیدا کردن خونه در تهران و مهاجرت خودش هم یک داستان طولانیه…
اما اینو هم میگم چون میخوام ثبت بشه و یادم بمونه…
▪️داستانش از این قرار که ما دقیقا اینکارها رو انجام دادیم:
▪️اقداماتی که هر روز انجام دادیم..
▪️ستاره قطبی هایی که هر روز نوشتیم..
▪️تصویرسازی هایی که هر شب انجام دادیم..
▪️سناریوهایی که هر روز نوشتیم…
▪️توجه به فراوانی ها و زیبایی هایی که هر روز متعهدانه انجام دادیم..
میرفتیم توی مناطق بالاشهر تهران ساعتها خونه ها رو میدیدم.. بررسی میکردیم.. ماشینها می اومدن بیرون… میرفتن داخل صاحبانه ها رو میدیدم..
▪️و تصویر سازی میکردیم..
▪️و توی دفترمون مینوشیتم…
▪️و چقدر توی تصویرهای ذهنیمون زندگیم میکردیم..
▪️و چقدر همین کارهایی که شاید از نظر بقیه و حتی خودم مسخره میاد نتیجه ها گرفتیم.
آره همین کارهایی که از نظر ما گار نیست نتیجه گرفتم..
اینها تبدیل شده بود به شخصیت جدید ما… که تازه باهاش آشنا شده بودیم…
▪️همه چیز از درون شروع میشه… تغییر از درون شروع میشه و در دنیای بیرون تجلی پیدا میکنه…
این خود واقعیته…
اون موقع توی وهواز من یک آنلاین شاپ داشتم.. که واقعا فروشم توش فوق العاده بود..
توی اواز واقعا داشت بین همه سرشناس میشد…
بین آرایشگاه ها و بلاگرها در حال معروف شدن بودم…
کلی بهم درخواست تبلیغ میکردن…
کلی رشد کرده بودم…
کلی محبوب شده بودم…
دو سال زحمت کشیدم واسش…
حتی کلی ارسال شهرستان داستم… تهران شیراز یه شهرهایی که اصلا تا حالا اسمشونو نشنیده بودم و نمیدونستم کجای ایران هستند…
اما زحمتش زیاد بود و سودش کم…
تقلا زیاد داشتم توش… پول راحت بدست نمی اومد…
احساسم دیگه توش زیاد خوب نبود…
و اینا همه نشون نیداد این مسیر درست نیست…
خدا بهم گفت بای اینکارو دیگه بزاری کنار…
همه بهم میگفتن اشتباه نکن… حیفه… خیلی واسش زحمت کشیدی… من میگفتم خدا منو به راه ساده تری هدایت میکنه…
از خودم میپرسیدم…
خوشحالی با این کار؟
حالت خوبه؟ کاریه که دوست داری تا آخر عمر انجامش بدی؟
و من به یک پاسخ میرسیدم نه…
من دنبال آزادیم… چیزی که اصلا در این کار وجود نداشت… و خدا بهم گفت این یک پله بود برای پیشرفتت حالا دیگه وقتته بزاریش کنار.. و من علرغم تمام مخالفتها گذاشتمش کنار… بدون هیچ گونه ترسی و نگاه کردن به عقب… من فقط به جلو نگاه میکردم.. و به خدا امید داشتم…
هدایت شدم به تولید یک محصول که واقعا خودم الان بهش فکر میکنم میگم چطور؟
چطوری من هدایت شدم به این؟
اصلا چطور باور کردم این محصول میتونه راه منو باز کنه برای مهاجرت…
اون موقع هیچی نمیدونستم..
هیچ ایده ایی نداشتم.
اصلا نمیدونستم چی میخواد بشه…
فقط خدا منو هدایت کر ه بود که یک محصول خیلی ساده با یک سری متریال آماده که توی بازار موجود بود رو بسازم… و بعد توی آنلاین شاپم تست کنم ببینم فروشش چطوره و بعد از استقبال مشتریهام… هدایت بشم که با 4 عدد از اون محصول برم تهران و ویزیت رو شروع کنم…
اتفاقی که افتاد این بود که…
من توی آنلاین شاپم… نان استاپ هر روز کلی انرژی صرف تولید محتوی… بسته بندی.. استوری گذاستن… ارسال… پاسخگویی به دایرکتها و کامنتها… ادیت فیلم و … میزاشتم و با کلی فروش و زحمت n تومن پول میساختم…
اما من با هدایت به این محصول در کمتر از یک هفته دو برابر اون پول آنلاین شاپم رو میساختم…
و این مسیر دو ماه ادامه داشت و باورهای من خیلی قوی شد…
هر روز میزدیم بیرون از خونه خاله مرتضی توی تهران…
گاهی میرفتیم ویزیت… و بلا استثنا هر روز میرفتیم به فراوانی ها و زیبایی ها توجه میکردیم…
و نتیجه ها از در و دیوار می اومد…
ما دو بار رفتیم اهواز و امدیم تهران و بار دوم دیگه خونمون رو توی تهران گرفتیم…
جالب اینجاست که این وسط باز هم معجزه ها رخ داد…معجزه اینکه خونه اهواز ما با اولین بازدید کننده خونه رو خواست… و قراردادش بسته شد…
تمام اجناس آنلاین شاپ من که واقعا سخت بود انتقالشون به تهران و خارج از اون من تصمیم داشتم دیگه اون کارو بزارم کنار…
یک شخص پیدا شد و چهار روز قبل از اساس کشی اومد و همه اجنسا رو یکجا خرید حتی یک نخود هم نموند…
و خونه تهران رو هم واقعا در کمترین زمان ممکن باز هم با هدایتهای خداوند پیدا شد و همه چیز اینقدر آسون و راحت شکل گرفت که واقعا معجزه بود…
تازه ما خونه تهرانمون رو تا قبل از تمام شدن قرارداد قبلی خونه اهوازمون پیدا کردیم و حدود1 20 روز هم زمان داشتیم برای جا به جایی واقعا همه چیز عالی بوددد…
اینا همه نتیجه کنترل ذهنهاست..
نتیجه در مدار درست بودنهاست…
نتیجه باورسازیهاست..
تا وقتی که داری درست قدم برمیداری درست نتیجه میگیری…
اما کافیه مسیرتو کج کنی و حواست نباشه هم داری کج میری… این هم بخاطر ناآگاهیه… اگر آگاه باشی مراقبی که کج نری… مرتب خودتو میسنجی…
اما ما باید درس میگرفتیم… ما تازه با این مسیر آشنا شده بودیم…
آره همه چیز تا اینجا گل و بلبل بود…
اما ناگهااان ناگهاااااان… ما زدیم به جاده خاکیییی…
درگیر اسباب کشی شدیم…
درگیر حرف و حدیثها… ناراحتی ها…
قهر کردنهای اطرافیان…
چرا خدافظی نکردی…
چرا به ما نگفتین…
چقدر شما بدجنسین…چرا میخواین برین… از ما دور میشین… و ناراحتی های خیلی مسخره…
و و و…
چون ما اینکارو کاملا پنهانی انجام دادیم حتی من به مامان خودم هم نگفتم که تصمیم به مهاجرت دارم..
چون نمیخواستیم درگیر احساسات بشیم.. که بالاخره شدیم…
چون دو سال قبلش دقیقا از همین احساسات ضربه بدی خوردیم و وقتی میخواستیم بریم قبل از اینکه اقدامات رو انجام بدیم به همه گفتیم میخوایم بریم اینقدر اذیتمون کردن که همه تصمیماتمون نقش بر آب شد…
ولی اینبار خیلی آگاهانه عمل کردیم…
وقتی همه کارها رو انجام دادیم گفتیم ما داریم میریم و بعد از گفتنمون تا دو هفته بعدش هم اومدیم تهران..
اما ما وارد جاده خاکی شدیم..
از اون جاده صاف و قشنگی که واردش شده بودیم و پیداش کرده بودیم خارج شدیم..
و اینقدر دریگر حاشیه ها شدیم که به محض مهاجرتمون اتفاقات ناخواسته پشت سر هم می افتاد…
افتادیم توی چرخه معیوب…
یادمون نبود قبلا نتایج بخاطر چیا بود…
مهمانهای ناخوانده بود که سرازیر شدن..
احساسات بدی بود که بهمون داده میشد…
و واااای امان از روزی که نتونی کنترل کنی این ذهن رو…
شرایط هر روز وخیم تر میشد…
شرایط مالی.. شرایط جسمی… شرایط روحی… همه چی… حتی روابطمون…
اما یه جایی توی اون شرایط بد من دوباره گفتم باید بلند شی مینو… بلند شو… باید تغییر بدی…
آخرای برج 5 سال 1401 بود.. دوباره شروع کردم..
ولی واقعا گم شده بودم..
نمفهمیدم چی شد چطور شد..
چون تازه با آگاهی ها آشنا شده بودم…
انگار یهو همه چی از ذهنم پاک شده بود…
اینقدر افکار منفیم زیاد شده بود نمیذاشت مرور کنم اون اتفاقات مثبت رو تا یادم بیاد که باید چه مسیری رو برم..
خلاصه اینبار زمان بیشتری برد تا دوباره بخوام این مسیرو پیدا کنم..
حدود یکسال طول کشید..
ولی توی این یکسال کلی درس گرفتم…
کلی درکم بیشتر شد…
کلی آزمون خطی کردم تا تازه درک کردم ای بابا فرکانسهای منه که داره همه چیزو رقم میزنه…
ولی جالب اینجاست که من قبلا هم متوجه این شده بودم… ولی وقتی افتادم تو چرخه معیوب اصلا یادم نمی اومد هیچی دیگه..
درک کردم که اصلا نباید اجازه بدم حالم بد بشه…
واقعا حال بد رو واسه خودم مثل یک آتیش توی ذهنم کاشتم… که اگر حالت بد شد همه چیز زندگیتو آتیش میزنی میسوزونی.. نباید توش بمونی.. باید از حال بد فاصله بگیری.. و واقعا هر کاری میکنم تا توی حال بد نرم… و این مدت بیشتر تمرکزم روی این موضوع بود.. و واقعا هم خیلی جاها امتحان واسش پس دادم… ولی تمام تلاشمو کردم که عمل کنم بهش.. حالا که یکمی یاد گرفتم این حالم رو کنترل کنم… الان شروع کردم به تمرکز گذاشتن روی فراوانی ها که دوباره نتایج دوست داشتنیه من وارد زندکیم بشن…
الان دوباره دارم این موضوع رو توی شخصیتم تقویت میکنم که به خودم میگم…
▪️ شغل اصلیه تو “فراوانی یابیه”...
یادت باشه هر روز باید دنباله فراوانی ها باشی…
توی وجود هر کسی باید دنبال زیبایی هاش باشی…
توی هر مکانی خوبی هاش و امکانات و زیبایهاش رو ببینی…
سعی کن به فراوانی هایی که دیدی فکر کنی…
دارم یاد میگیرم روی شخصیتم قویتر کار کنم…
هر چیزی رو به خورد ذهنم ندم…
انسانها رو به هیچ عنوان قضاوت نکنم…
خودم رو قضاوت نکنم…
سرزنش نکنم…
من واقعا خیلی بررسی کردم خودم رو که چرا اوایل یهو نتیجه گرفتم و بعد یهو ورق برگشت…
دیدم اون اوایل تو اون تایم کم من تمام چیزهایی رو که شنیدم تبدیل کردم به عمل توی زندگیم…
با تمام افراد منفی زندگیم رابطم رو کم و یا قطع کردم…
به خودم بیشتر از هر کسی اهمیت دادم..
دلسوزی نکردم..
توجهم رو گذاشتم روی زیبایی ها و فراوانی ها…
واقعااا این کارها رو در زندگیم انجام دادم و نتیجش رو گرفتم…
اما به محض اینکه این عملکرد من تغییر کرد و برگشتم به مینوی گذشته دوباره نتایجم هم برگشت و حتی بدتر هم شد..
اما باز وقتی شروع کردم کوچیک کوچیک تغییرات رو بصورت عمیقتر کار کردن… ذره ذره شخصیتم تغییر کرد…
و نتیجه ها هم کوچیک کوچیک تغییر کردن..
افراد منفی واقعا از دور و برم حذف شدن تا حدود خیلی زیادی…
فرصت برای کار کردن روی خودم خیلی بیشتر شد..
فرصت برای کسب مهارتهام بیشتر شد..
بدهی ها صاف شد..
و الان در یک نقطه امن و آرامی قرار گرفتم که بتونم راحت تر روی فراوانی تمرکز کنم.. الان دیگه نشتی های انرژیم کم شد خیلی…
فقط باید روی فراوانی ها و زیبایی ها بیشتر تمرکز کنم..
روی خودم… روی توانایی هام… روی باورهای توحیدیم
روی فرکانسهام و انرژی که از خودم به جهان ساطع میکنم..
روی اینکه جهان یک سیستمه و ارتعاشات ما رو میکیره و به شکل نتایج به زندگیم برمیگردونه…
اینکه به چیزهایی توجه کنم که دوست دارم وارد زندکیم بشه..
اینکه بیام یکی یکی پاشنه های آشیل زندگیمو درست کنم…
مثلا الان فقط روی ثروت کار کنم… نتایج رو بکیرم بعد خواسته بعدی…
قدرت تمرکز رو جدی بگیرم…
و الان در این نقطه من دارم روی موضوع فراوانی کار میکنم… و دارم روی مهارتهام کار میکنم و یک سری اهداف کاری دارم که در مسیر علاقه ام هستش…
این باشه یک رد پا از من تا چند وقت دیگه بدونم چه مسیری رو رفتم…
مطمئنم که نتایج خیلی خفنی خواهم گرفت…
من به کارهای هنری خیلی علاقه دارم… و توی این مدت کارهای مکرومه میکردم… اما با سبکی متفااوت از بقیه چون من کپی برداری و کارهای تکراری دوست ندارم… همیشه علاقه دارم هنرهای مختلف رو با هم تلفیق کنم و کار جدید بسازم… و تا حدودی موفق هم بودم…و فقط هم با گالریهای هنری کار میکنم… این وسط چند ترم کلاس نجاری رفتم… اما تصمیم گرفتم فعلا ادامش ندم… ولی حتما در آینده میرم سراغش دوباره ولی فعلا متوجه شدم زمانش نیست… ولی کار کردن با ابزارهایی که اکثرا مردها باهاشون کار میکنن باعث شد اعتماد بنفسم بیشتر بشه و احساس خیلی خوبی داشته باشم…و جالب اینکه دقیقا همون روزهای کلاسم اتفاقت بزرگی توی زندگیمون رخ داد و باعث شد رابطه احساس خوب و رها بودن با نتایج مثبت رو به خوبی درک کنم که باید در حال خوب باشی…
همون اصل
احساس خوب=اتفاقات خوب
احساس بد=اتفاقات بد
رو خیلی قشنگ متوجه شدم و توی ذهنم حک شد…
و الان یه مدتی هستش که هدایت شدم به هنری به اسم پاپیه ماشه… که خیلی برای من جذابه… و کلاسهای متعددی شرکت کردم و آخرین کلاسم تا دو هفته دیگه تمام میشه
و بعد از اون هم تصمیم به اقدامات عملی در جهت کسب درامد دارم…. به امید خدا این مسیر من ادامه خواهد داشت… و تصویرهای ذهنی خیلی بزرگی واسش دارم… احساس میکنم مسیرم همینه چیزی که از کودکی دوسش داشتم هنر من عاشق هنرم… اما موانع زیادی من رو ازش دور کرد… ولی امروز با آگاهی انتخابش کردم و واقعا حالم باهاش عالیه..
و فکر میکنم الان درست ترین مسیر زندگیم همینه…
هر چند که عاشق طبیعت و گردش و مدیتیشن هم هستم…
که میدونم خداوند در این مسیر من رو به جاهای خوبی هدایت خواهد کرد..
خووووب بازم من دست به قلم شدم و نان استاپ نوشتم…
و حتما که کامنتم خیلی طولانی شده…
اما این چیزهایی بود که باید نوشته میشد..
دیروز یک بار اقدام کردم و نشد…
ولی اینبار شرایط و همه چیز محیا شد برای نوشتن…
امیدوارم که هممون بیایم اینجا و از نتایج بزرگ زندگیمون بگیم…
هر کسی توی این مسیر باشه و عمل کنه به آگاهی ها امکان نداره نتیجه نگیره…
واقعا امکان نداره…
و حالا که میبینم من از اهواز هدایت شدم به تهران که خیلی فراوانی بیشتر و راحت تر در دسترسه..
قطعا اگر درست به این مسیر ادامه بدم مثل استاد هدایت میشم به فراوانی ها و زیبایی های بیشتر و قطعا به سرزمینی هدایت میشم که در حال رشد و پیشرفت باشه… سرزمینی که آزادی داشته باشه و هیچ محدودیتی درش وجود نداشته باشه…
من تا زنده هستم تلاش میکنم در مسیر آزادی زمانی… مکانی… و مالی قدم بردارم…
خوب بالاخره فعلا کامنت طولانیه من اینجا تمام شد…
اما بازم میام چون داره با نوشتن کامنت بهم خوش میگذزه… و حال خوب در من جریان پیدا میکنه..
این کامنت دقیقا دو ساعت طول کشید و من بدون وقفه نوشتم… خواستم در جریان باشید و من خودم باورم نمیشه احساس میکنم همین 5 دقیقه پیش شروع کردم به نوشتن…
الهی که آرزوهاتون تبدیل بشن به داشته هاتون عزیزای دلم…
مینو دختری از سرزمین بهشت تا کامنت بعدی میسپارتون به خدای هدایتگر… حمایتگر… و وهاب…
“خدای من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم…”
این کامنت صرفا برای تشکر وقدردانی وسپاسگزاری از شما استادعزیزم ومریم بانوی عزیزم نوشته شده..
اینکه بگم چقدر ممنونم ازتون که با اشتراک گذاری سبک زندگیتون، به این طریق آسان وشیرین ودلچسب و خواستنی، به تک تک ما درس زیستن می آموزید، زیستنی که توام با حس امید، انگیزه، شور واشتیاق ودر نهایت آرامش وامنیت باشه..
بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این عشقی که سالهاست دارید به ما هدیه می دید بی توقع ودر نهایت مهربانی…
استاد جانم از اول فایل تا اخرش کلی قربون صدقه شما ومریم جان رفتم، خدا حفظتون کنه الهی، دلم نیومد براتون ننویسم که چقدر دوستتون دارم وچقدر حس خوب میگیرم ازتون، همیشه حس میکنم شما دو عزیز از خانواده ی خونی خودم، وپاره تنم هستید که رفتید اون سر دنیا ومن اینجا جسمی هستم که روحم اونجا کنار شماست..
چون شما دو عزیز دل وجان، تنها کسانی هستید که تواین چندسال اخیر تونستید بهم حس خوشبختی بدید، حس اینکه زندگی زیباست، خدا به شدت نزدیکه و سلامتی وثروت ومعنوییت و حس خوشبختی همیشه در دسترس و لمس کردنیه…
استاد جان وقتی داشتید روی کامنت یزدان عزیز توضیح میدادید در مورد تغییرات خودتون و سبک شخصی خودتون توی این سالها، ودر مورد حساب وکتاب اموال و درآمد و ثروت اندوزی وحرص طمع، واینکه چطوری وقتی هدف فقط میشه ثروتمند شدن و جمع کردن مال واموال آدم از مسیر درست دور میفته!!
داشتم مسیر کل زندگیتون تواین حدودا 20 سال و مسیر زندگی خودم رو تواین یکسال اخیر مرور میکردم…
یعنی فقط خدا میدونه که حرفهاتون حقیقت محض هست وهر کلمه به کلمه ای که عنوان میکنید من با تمام وجودم دارم به تک تکشون میرسم هربار..
یه روزی بود همین فروردین سال 1401، من انقدر شرایط مالی و روحیم بد بود به خاطر مسائل جدایی و اینا، وقتی میرفتم خرید باید حساب کتاب میکردم که اگه این ماه یه دونه مرغ بگیرم ونیم کیلو گوشت، چندبار در هفته مرغ وگوشت درست کنم که منو پسرم تا اخر ماه مرغ وگوشت وبرنج داشته باشیم، تا باز سرماه همون 1 تومن اجاره و یارانه بیاد تو حسابم!!!
و حالا بعداز گذشت یکسال وچندماه از اون روزها، وقتی میرم گوشت ومرغ وبرنج بخرم اصلا نمی پرسم کیلو چند هست فقط میگم بهترینش رو برام بذارید وخیلی وقتها اصلا به قیمت اجناس دقت نمی کنم…
یه روز همون روزها سال قبلو میگم،همش به پیامکهای بانکیم نگاه میکردم که حالا با این برداشت موجودی حسابم چقدر کم شده وحالا واین روزها به لطف الله مهربان، بیشتر برام پیامک واریزی میاد و من خیلی وقتها به پیامکهای برداشت حسابمم نگاه نمیندازم…
خب سالها قبل، قبل اینکه مجدد ازدواج کنم شرایط زندگی وکارم طوری بود که خیلی رها وآزاد ودست ودل بازانه خرج میکردم و شکر خدا زندگیم رو روال بود از نظر شرایط مالی، ولی خب از نظر شخصیتی از خودم راضی نبودم، و کلا دلیل محکم و اولیه من برای پیوستن به خانواده صمیمی عباسمنش، تغییر شخصیتم بود چون میدونستم مشکل از درون منه که هیچی باعث آرامش درونی من نمیشه…
ولی خدا برام برنامه داشت، با ازدواج مجددم وطلاق زود هنگامم، کلا طرحی ریخت که از نظر شخصیتی ومالی، هر دو به صفر برسم، شده بودم یه آدم بی هوییت، که نمیدونستم کی هستم و چی میخوام و چیکار باید بکنم واز نظر مالی فقط همون خونه رو داشتم که داده بودم اجازه ودیگه هیچی، نه شغلی نه درامدی نه حمایتی…
من از صفر شروع کردم، هم مالی وهم شخصیتی، اوایل که کامنت دوستان رو میخوندم وقتی کسی میگفت مثلا من ماهی 500 درامد داشتم الان شده 4 میلیون، پیش خودم میگفتم اخه 4 میلیون پوله؟ که آدم بگه شرایط مالیم عوض شده؟؟!!
اون روزا چیزی از تکامل نمی دونستم چیز زیادی از قوانین الهی نمی دونستم، ولی هر چقدر جلوتر اومدم دیدم، اون داشته هایی که بعداز اومدنم تو این مسیر بدست اوردم انقدر ارزشمند هست که بخوام مثل خیلی از بچه های این سایت با قدردانی و توجه خاصی در موردش بنویسم وبا دیگران به اشتراک بذارم…
بخدا فرقه بین پولیکه میاد تو زندگیت و مثل قارون بگی از شم اقتصادی خودم بوده و بعدش اتفاقا هم بی خیرو برکت باشه ونه تنها باعث پیشرفت وامنیت وراحتی نباشه بلکه خرج دوا ودکتر و دادگاه و تو راه بد خرج بشه و اصلا انقدر بی برکت باشه که ندونی کی وکجا از دستت رفته، تا اینکه پول ومالی بیاد تو زندگیت که بدونی از روی لطف ورحمت خدا بوده وتلاشت که از روی صداقت ودرستکاری وایمان فعالت بوده..
فرق بین اینکه شخصیتت جوری تغییر کنه که قلبا ودرونن، در آرامش وامنیت و شادی وحس خوشبختی باشی در تمام ساعات شب وروز، تا اینکه حس خوشبختیت وابسته باشه به جمال و کمال و شهرت ودارایی ومال ومنالت که به تبی وشبی بنده و عجین شده با حرص وطمع و غرور و شهوت و خودخواهی وزیاده خواهی ودر کل وابسته به منم منم کردنهات وبی خدا بودنهات…
من تک تک حرفهاتون رو وحی منزل دونستم از روز اول وتو همین مدتی کمی که باهاتون هستم شکر الله علایم وشواهد زیادی از باورها وعقایدتون رو توی سبک وروش شخصی خودم ودر درون خودم از هر نظر حس میکنم…
شما همون 20 سال پیش به این درک ومنطق رسیده بودید منتهی در طی زمان اون باورهاتون عمقی تر و بنیادین تر شده، حرفهاتون همون حرفهاست، من چندتا فایل قدیمی ازتون دیده بودم که می دیدم اصل رو، قانون رو همون موقعه ها همون سالها خیلی قشنگ درک کرده بودید منتهی شما مثل ما این شانس رو نداشتید که یه الگوی واقعی داشته باشید ، مجبور بودید خواسته یا ناخواسته همه چیز رو خودتون تجربه کنید تا اون باوره به یقین برسه، اما کسایی مثل من خیلی خوش شانس بودن که لقمه ی اماده نسیبشون شده، که یکی مثل شما اومده چیزی بالغ بر هزار تا فایل آموزشی رایگان …توی سایتی با این همه شواهد زنده وبه روز، از طریق بهترین وساده ترین راه، یه سبک زندگی خداپسندانه، توحیدی، رو آموزش داده که هم خیر دنیارو برامون در بر داره وهم خیر آخرت رو…
که الهی خیر دنیا وآخرت هر لحظه نسیبتون باشه..
و اینارو گفتم که بگم،بازم درست میگید مثل همیشه، ما نیومدیم تو این مسیر که صفرهای بانکیمون رو بشمریم که ذوق کنیم یا حرص بخوریم، خصوصا من که اصلا به ثروت نگاه قشنگی نداشتم قبلنا، اما اون حس ارامش وخوشبختی وامنیت وسلامتی وشادی درونی واین یکتاپرستی وتوحیدی زندگی کردن ، چیزی بود که من همه ی عمر آرزوش رو داشتم، و وقتی افتادم تو مسیرش، لاجرم مادییات و مال واموال هم به همراهش وارد زندگیم شده ومیشه اونم جاری وساری وحلال وپاک وآماده نه تنها به قد تلاشم بلکه صدبرابر تلاشم واین پاداشی هست که جهان به خودمراقبان میده…
اینکه هر روز فقط با اونچه که در اختیارت هست راضی وامیدوار زندگی کنی شاد باشی کار مفیدی انجام بدی انسان توحیدی تری باشی، حس شادی بیشتری داشته باشی وسعی کنی تمرکزت رو نعمتها وداشته هات ولطف خداوند باشه، اینجوری فقط برای یک روز تونستی ادا کنی که زندگی رو زندگی کردی به معنای واقعی، که توی خونه بودنت و توتنهاییت چای نوشیدنت و با لبخند رضایت به اسمون پشت پنجره نگاه کردنت انقدر بهت خوب وسرزندگی بده که همون حسو وقتی داری که توی بهترین مکانها و شرایط وهلتها و گردش و تفریح هستی داری ، یعنی هرلحظه در هر شرایطی حس ارامش درونی ورضایت داشته باشی از اون چیزی که هستی وداری واون شخصییتی که خلقش کردی به کمک خداوند..
به قول شما اصلا اصل واساس جهان براین پایه هست که وقتی داری اگاهانه روی برکات ونعمت ها،( داشته ها، مثبت ها، زیبایی ها) تمرکز میکنی، لاجرم ثروت هم وارد زندگیت میشه انقدری که نه تنها دیگه محتاج نباشی بلکه بتونی باعشق هم مقداری از اون رو ببخشی بدون اینکه بترسی تموم میشه، کم میشه ویا دیگه بدست نمیاد…
هست همه چیز هست، فت وفراوون، فقط کافیه تو مسیرش بیفتی…
مسیر خیر…
مسیری که باید خودمراقب باشی تا بتونی درش قرار بگیری….
مراقب توجهاتت، تمرکزهات، فکر وخیالت، مراقب گفتار و رفتارت باشی، انوقته که این مراقبت هدایتت میکنه به هرچه خیرو خوشی در دنیاست…
گاهی سخته خیلی سخته، ولی با تمرین میشه، اگه بدونی از خودت مراقبت نکنی انگار دستتو کردی تو آتیش، یا حتی کل وجودت توآتیش میسوزه، انوقته که بیشتر مراقبت میکنی از خودت…
وقتی طعم رهایی وارامش وخوشبختی بهت مزه کنه، دیگه باید خیلی نادون باشی که بخوای از همون مسیر پراز درد ورنج وسختی که در گذشته ازش عبور کردی، دوباره و دوباره عبور کنی…
استادقشنگم انشالله به همراه مریم عزیز، در پناه امن خداوند هر لحظه وهمیشه در نهایت عشق وارامش وسلامتی و امنیت و یکتاپرستی وثروت وسعادت باشید.
به نام خدا
سلام استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان و دوستان سفر به دور امریکا
خیلی خوشحالم که در اینجا حضور دارم و این زیبایی ها رو میبینم و خدا رو بابت این نعمت بزرگ سپاس گزارم و از استاد و خانوم شایسته تشکر میکنم
واقعا فایلی زیبا و مخصوصا اموزنده ای بود
چقدر جاده ها و تونل های اینجا زیبا و با کیفیت است و انگار همه چی جای خودش است جنگلهای کلرادو بینظیرند و من هم روزی میرسه که میام اینجا و حتما هم با کمپر میام به امید الله مهربانیها .
این دستگاه گریل چقدر کار و راحت کرده و خیلی عالی غذا رو اماده میکنه ، برق کمپر رو که ارتقا دادین کیفیت سفر با کمپر رو خیلی بالا میبره
همیشه دوست دارم به این حد از ازادی مالی و مکانی و زمانی برسم که مثل شما بتونم هر جای از دنیا دوست داشتم سفر کنم و لذت ببرم ، خدا رو شکر از لحظه ای که با این مسیر آشنا شدم تونستم قسمتی از این ازادیها رو بدست بیارم و با کمک خدای مهربان و استاد گرانقدر بیشتر و بیشتر پیشرفت میکنم .
کاملا درست میفرمایید استاد که بهبود شخصیت چقدر همه ی فاکتورهای زندگی ما رو بهبود میده فاکتورهایی مانند آرامش ، سلامتی ، خوشبختی ، روابط عاطفی و همین طور ثروت
و این نتیجه گیری اشتباهیه که فقط به دنبال ثروت باشیم و نمره زندگیون رو با اون اندازه گیری کنیم
به یاد داشته باشیم بعد از هر تلاشی به خودمون پاداش بدیم اینجوری انگیزمون زیاد میشه و همین طور زندگی زیباتر به نظر میرسه
هر جا هستین شاد باشین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
کلام استاد :
خیلیها موفقیت رو با تعداد صفرهای بانکی در نظر میگرند ولی این اشتباهست این باعث میشه شما از مسیر دور بشید و راه رو گم کنید و این باعث میشه برید دنبال موارد و شرایطهایی که شما از مسیر اصلی دور کنه
اگر ادم مسیر درست رو بره ، اگر شخصیتش بهتر بشه ، اگر ترسهاش کمتر بشه ، ایمانش قویتر بشه ، توکلش بهتر بشه لاجرم اتفاقات خوب میافته به اندازهای که ادم بهتر میشه
چقدر این جمله استاد برام درس و کلی نکته داشت
من خودم اعتراف میکنم تازه دارم قانون درک میکنم
من خودم شخصا ملاک تشخیص مسیر درست رو نتیجه مالی میدونستم و اگر تلاشی میکردم و نتیجه اون چیزی نبود که من میخواستم یعنی اینکه پس تلاشم بیفایده بوده و این باعث میشد من از ادامه مسیر دلسرد بشم و ادامه ندم
ولی با اگاهیهایی که استاد تو این فایل گفتند تازه دارم میفهمم قانون چطور عمل میکنه
من برای اینکه به خواستهام برسم باید ملاک موفقیت خودم رو بهبود دائمی شخصیت و مهارت و تقویت باورها بدونم
و هر موقع تلاشم در جهت رسیدن به این خواستها بود یعنی تو مسیر درست هستم
چون وقتی که ادم تو مدت طولانی روی خودش کار میکنه میتونی از درون تشخیص بده که چقدر نسبت به قبل پیشرفت کرده
خود من بارها بارها شده این احساس رو از درون داشتم ولی کافیه چند روز شل بگیرم و روی خودم کار نکنم انگار یه چیزی کم دارم
خدایا شکرت از اینکه یه بار دیگه منو هدایت کردی تا این اگاهی رو دریافت کنم که تو مسیر رشد هیچ وقت نتیجه مالی رو ملاک اصلی رشد نبینم
وقتی که من بتونم روی خودم و باورهام کار کنم و همواره در حال دادن خوراک خوب به ذهن خودم باشم که باعث میشه باورهای من به مرور تغییر کنه وقتی که تو یه مدت طولانی ادامه بدم یواش یواش اون رفتار تبدیل میشه به شخصیت من
بنابراین وقتی عادتهام تغییر کنه خود به خود من تو مسیر درست قرار میگیرم و این تغییر و نوع رفتار که نشأت گرفته از تغییر افکار و باور باعث میشه نتایج مالی لاجرم سمت ما هدایت بشه
چون ثروت لازمه و کمک کننده برای بهتر طی کردن این مسیر رشد هست
وگرنه خود ثروت نمیتونه هدف اصلی و خود مقصد باشه
ثروت تسهیل کنندهست برای راحتر طی کردن این مسیر زیبا و خوشبختی
عاشقتم استاد عزیز بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهیها
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
به نام خدای حافظ و نگهدارنده ی من
چقدر عالی که شب خداوند بیدارت میکنه و میتونی با هدایت خودش سفر به دور امریکا ببینی
لطف خداوند شامل حال من شد که تونستم یک قسمت دیگر از سفرمون همراهتون باشم و در آرامش شب همراهیتون کنم
خداوند که من رو بیدار میکنه
خداست که از دریچه ی چشمانم این زیبایی هارو میبینه
و خدا ی درونمه که منو وادار به نوشتن میکنه
و خودشه که داره مینویسه در این لحظه
استاد عزیزم این ویژگی شما رو تحسین میکنم
انقدر وجود من پراز غرور بود و همینطور زمین خوردنام
میخوام بنویسم یه جایی سرم به سنگ خورد اما نمیخوام فراموش کنم و باغرور تایپ نمیکنم که حالا من. فهمیدم
نه من هـیچی نمیدونم!
نمیدونم در دفعه های بعد روزهای بعد چقدر میتونم تلاش کنم که متفاوت و به دور از غرور رفتار کنم
اما همینکه برای لحظه ای پرده ی غرور از چشمانم کنار رفت و عشق رو تجربه کردم بسیار شیرین بود
استاد بی نهایت تحسینتون میکنم که متعهدانه در این مسیر هستید و با وجود اینهمه نتایج همچنان سرتون در مقابل خداوند پایینه
وقتی اولین بار دیدم چطور با شاگرداتون حضوری رفتار میکنید
جوری که انگار سالها دوست بودید نه شما استاد و اونا شاگرد
وقتی انقدر متواضعانه رفتار کردید
یا اصلا انقدر راحت بودید
خیلی برام جالب و جدید بود
اما الان میفهمم رفتار درست دقیقا همینه که شما انجام میدید
پس بینهایت تحسینتون میکنم
برای شخصیت توحیدی به دنبال رشد و پیشرفت و متواضع و قدردان شما
واقعا کار هرکسی نیست انسان باشی اما انقدر همه جوره به موقع آگاه
هم درک کنی که کامل نیستی
هم درست تلاش میکنی برای بهتر شدن
از روند صعودی موفقیتتون از روند موفقیت سایت و اتفاقاتی که رخ میده در زندگی شما
کاملا واضح هست که هدف شما دقیقا رشد و پیشرفت همیشگیه
که احساس زنده بودن و خوشبختی به همراه داره
استاد خیلی دوستدارم عمیقاً تحسینتون کنم هزاربار برای این شخصیتی که دائم به دنبال رشد بیشتر
پیشرفت در همه ی جنبه هاست
و هرچقدر بهتر بازهم انگیزه هست و فراموش نمیکنه و عادی نمیشه و سیر نمیشه.
اینا چیزی نبود که من با فکر و عقل خودم نوشته باشم تماما کار خدا بود و اعتبارش به خداست.
بی نهایت سپاسگزارم برای فعالیت مداوم شما در سایت خالصانه و باعشق.
سلام بر بهترین های عالم
خدا رو شکر که هدایت شدم به دیدن این قسمت و چه جالب ،چه زیبا استاد دست گذاشت رو کانون توجه من ،که این روزا هر روز و هر روز دارم خودم را بهتر می شناسم
من و دخترم دانشجوهای شما هستیم استاد سه سال هست که داریم روی خودمون کار می کنیم .امروز به دخترم می گفتم ثروت من شناخت خودم و بهبود خودمه
استاد دقیقا مو به موی حرفای شما را تایید می کنم .
برای من هدف از زندگی بهبود خودم و رضایت از خودم و بندگی کردنمه امروز در حال سپاسگزاری بودم که خودم می دونم چقدر تغییر کردم خودم می دونم چه ورژن جدیدی از من داره ساخته میشه و ادامه داره
دقیقا تمام تمرکزم روی ویژگی های شخصیتی ام بوده
همش به دخترم میگم مامان تمام بچه های سایت که اینقد ثروت ساختن را تحسین می کنم ولی من هدفم چیز دیگه ای بوده و هدایت شدم
بیهوده نپوسیدن
سپاسگزار عملی بودن
بهبود و پیشرفت و تغییر
هر روز مشاهده و مراقبه
هر روز خودت را با روز گذشته ات مقایسه کردن
بک گراند به گذشته
جهان تو رو گاهی می بره لحظه ای در مدار قبلی که چی بودی و چی شدی
استاد دقیقا دقیقا بزرگترین ثروت شناخت خودمونه
که در پی آن به شناخت از خدا می رسیم
ممنونم که جهان با صحبت های این فایل بر صحبت هایی که امروز با دخترم داشتم مهر تایید زد .سپاس
از شما و اینکه با حرفای قشنگتون هر روز مسیر را برای ما هموار و هموار تر می کنید .
خدا رو بابت همه چی ممنونم
بنام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و بانو شایسته زیبا و مهربان
سلام به دوستای عزیزم
استاد چقدر از هم زمانی هایی که در صحبت های شما و قالب افکارم پیش میاد خوشحال میشم و خداروشکر میکنم که یعنی قانون خداوند به درستی و با ثبات در اجراست.
چند روزی هستش که مدام سعی میکنم آگاهانه بفهمم وقتی به چیزی توجه میکنم یا میخوامش برای چیه دقیقا لذت خودم یا باور های کینه توز و…
استاد از وقتی دارم سعی میکنم لذت واقهی رو پیدا کنم خداوند به روش های مختلفی بهم نشون میده که عزیزه من پول اصل نیستا ببین هنه دنبال پول میدوئن و اصلا یه سریام واقعا به پول میرسن ولی احساس خوشبختی نمیتونه با پول بیاد، من توهم داشتم که چرا پول میتونه احساس خوشبختی بده. چقدر دوستانی هستن تو این سایت مثل سید علی که دستشون به پول رسیده دارن میگن بابا زندگی یعنی یادبگیریم از تک تک لحظه ها لذت ببریم. حالا سوال اینه یعنی دنبال پول نریم؟
به نظرم پول بخوایم ولی هر عاملی که مارو به فکر میانبر و سرعت و فخرفروشی و چشه ملتو در آوردن میندازه حذف کنیم اونوقته که جا باز میشه برای احساس لیاقت.
من خودم هنوز به پول آنچنانی نرسیدم تو زندگیم ولی به پشت سرم که نگاه میکنم هر وقت تمرکزم رو لذت بردن بود پول اومد، هر بار که من تو باده “منیت” خوابیدم و گفتم من باورسازی بلدم قانون جذب بلدم من فلان من بسار، یه جوری خودم خودمو پیچوندم که خودمم نمیفهمیدم. چون به قول استاد در فایل 14 ثروت 1 کسی که آرامش نداره دست به کاره احمقانه میزنه،چه کسی آرامش نداره؟ کسی که بلد نیست در همین لحظه لذت ببره. خدا به من نشون داده از زبون آدمایی که زندگیه مالیشون آرزوی منه که میتونی تو بنز و بی ام و بشینی ولی هیچ لذتی نبری، دقیقا بخاطر نیت های اشتباه هدف گذاری.
چقدر قشنگ شما این بحثو راجع به اندامتون گفتید، گفتید من اگر بخوام از راه ناخالص به بدن خوب برسم هر روز باید چند وعده غذا بخورم همش حواسم باشه وعده هامو رعایت کنم اینجوری لذت کجا میره پس؟
غیر از اینه که الان دارید با یک وعده در روز و تنوع غذایی بسیار ساده از هیکل و انرژی و پوستتون لذذذذذت میبرید. والله من همین لذتو میخوام من پدر خودمو در آوردم تو این چند سال از لحاظ مهارت و امکانات و محیط هیچی کم ندارم برای پولدار شدن ولی کو پول؟ پول سمت آدمی که اونو برای لذت زندگی خودش نمیخواد و همش برا این و اونه نمیاد، اگرم بیاد تایید آدما واسه پنج دقیقه اس بعدش اونا میرن دنبال زندگی و لذت خودشون و تو اگر بلد نباشی از زندگیت لذت ببری میمونی تو حصار افسردگی خودت. من سال 98 پول یه ماشین صفر ایرانی رو دادم سیستم کامپیوتر گرفتم، اون حرکتم صرفا برای بقیه دو روز جذاب بود بعد دیگه من مونده بودم نحوه لذت بردنم از اون سیستم و خداروشکر میکنم که خرج علاقم کردم و واقعا هم لذت بردم تا امروز ازش، من تو یه لول هایی تجربه کردم تایید دیگران رو و الان میفهمم که یه لحظه اس تاییدشون و تموم میشه تو میمونی و خودت و خدات. خداروشکر میکنم که امروز این جملات رو از دهن زیباگوی شما شنیدم: من سالهاست نمیدونم چقدر در آمد دارم ولی هر روز چک میکنم ببینم چقدر شخصیتم رشد کرده اصل یعنی همین، اگر پول میتونست باعث خوشبختی بشه مردم ایران بقول بزرگترامون روی گنج زندگی میکنن، پس کو این حس خوشبختی؟ خدایا کمک کن من از درون بتونم احساس خوشبختی کنم بقیه چیزا اصل نیس فقط ابزاره
عاشقتونم استاد عجب کشوریه آمریکا و الحق که لیاقت زندگی تو این کشور مال آدمایی مثل شماست که دستان قدرتمند خدا روی زمینید
همه اعضای این سایت رو مثل خانوادم دوست دارم
آرزوی بهترینا در پناه حق
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
خدا را شکر که در حال دیدن این قسمت از سریال سفرنامه هستم
چه مناظر زیبایی و چه نکات خوب و مهمی را استاد در این فایل گفتند
توجه به نکات مثبت
دیدن زیبایی ها
دیدن محیط و پیرامون خود
تحسن کردن آنها
آفرین گفتن به آنها
سپاس گذاری کردن و سپاس گذار خدای مهربان بودن
همه اینها چیزی نیست جز درک کامل قانون این جهان هستی و استفاده کردن از آن و بکار گرفتن آن در زندگی خودمان
استفاده کردن از قوانین
بکار گرفتن آن در زندگی خود
همه اینها در قدم اول باعث آرامش می شود و بعد زندگی را آسان تر می کند
خداوند را شاکرم که همه چیز را برای بهتر شدن زندگی ما در اختیار ما گذاشته است
چقدر عالی و زیبا خانم شایسته عزیز و استاد مهربان اینگونه ساده و راحت نکات مثبت زندگی خودشان را می بینند و آنها را بیان می کنند و از آن تعریف می کنند
نکته زیبای دیگر
آسان شدن کار و راحت شدن زندگی است
هر روز بهتر از دیروز این به معنی واقعی در زندگی استاد قابل مشاهده است
واقعا مناظر زیبایی در این تصاویر می بینم و حالم را خوب می کند و زندگی را برایم شیرین تر می کند
یک درس عالی دیگر اینکه باید تلاش خودم را کنم و در راه رسیدن به هدف خودم تلاش کنم و از خدای مهربان و از هدایت ها و حال خوبی ها و الهامات خدای مهربان کمک بگیرم
یاد بگیرم که همیشه خودم تمام تلاش خودم را انجام بدهم و از خدای خودم کمک بگیرم
چه مناظر زیبایی و چه جاده هایی زیبا
ممنون استاد مهربان که ما را در این تصاویر زیبا سهیم کرده ای و باعث حال خوبی امروز من شدی
یاد گرفتم در این فایل که بجای اینکه دنبال روز سود شمار حساب بانکی خودم باشم باید به این منطق برسم که روی خودم و احساس لیاقت خودم کار کنم
باید روی پیشرفت خودم کار کنم
باید روی احساس لیاقت و ارزشمندی خودم کار کنم
اینها درس بزرگی بود که من به همراه این مناظر زیبا در این فایل ارزشمند یاد گرفتم
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
ای خدای مهربانم شکرت بابت نفسهایی که از سر عشق در سینه هایمان حبس می شود . نفساهایی
از زیبایی های جهان هستیت، از آرامش جهان هستیت و از انسانهای جهان هستیت و به سجده می رویم که اگر ما باشیم تا آخر عمر نباید سر از خاک او این رب و یزدان برداریم. خدایی که در این نزدیکی است شعری که خانم شایسته در سفر اول به دور آمریکا در طلوع یک صبح زیبا کنار دریاچه و درختان خواندند و ما لذت بردیم و در حافظه ما حک شد.
باور این همه زیبایی باور این همه شگفتی باور این همه حس و حال ناب که به قلم نمی آید. ای خدای بزرگم ای خالق من حفظ کن انسانهایی را که این چنین با خلوص نیت و با این عشق ما را راه میبرند و تو را در ذره ذره این جهان پهناورت برای ما به تصویر می کشند و به ما می آموزند زیبا دیدن، زیبا زندگی کردن، زیبا لذت بردن و زیبا خندیدن را.
امروز با دیدن این فایل جدید باز هم زندگی را در یک صبحی دیگر شروع و تجربه کردیم. زیباییهای طبیعت یکی پس از دیگری ما را مجذوب خودش می کرد و ما لذت می بردیم از دیدن و لمس کردن درختان، سبزه ها، بوته ها، خاک و اسمان، لطافت برگها و سختی صخره ها و از این همه اعجاز خداوند که انسان را حیرت زده و انگشت به دهان می کند که نه این بار که همیشه و همیشه.
ما همچنان در بالای ترک کمپر نشسته آیم و با شما هر کجا که هستید و هر آنچه را که می بینید را می بینیم، فقط اشکالی که پیش آمده جایی برای سه پایه و بوم و رنگ و قلم. مو نداریم اما یک روزی در مکانی شاید در همین نقطه ای که اکنون رخش قرمز شما با صلابت و افتخار ایستاده است باشیم و تصویر واقعی آن را بکشیم.
خانم شایسته عزیز که آشپزی می کنند بوی غذای خوشمزه یشان تا به همه جهان و به خانه همه خانواده بزرگشان در گوشه گوشه دنیا می رود و همه را اگر دو دقیقه قبل هم غذا خورده باشند باز هم گرسنه می کند. استاد هم که فکر نکنم دستپخت هیچ کسی را دیگر قبول داشته باشند. نوش جان.
از این راحت تر، بهتر، سریعتر در دل طبیعت نمی شود که دوش بگیرید و از ریختن قطرات آب بر روی پوست بدنتان در طبیعت همزمان که آسمان و سنجاب و درخت و طبیعت را میبینید لذت ببرید.
قرار است در این محل شب را بگذرانید و حتما در آسمان ستاره ها را می بینید از عطر فضا و از سکوت آن لذت می برید و با آرامش به زیبایی باز هم سفرتان را ادامه خواهید داد به همراه رخش زیبایتان و درون که امروز هم باز مناظر زیبایی را به ما نشان داد، درونی هیولا و چموش.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نامِ خالقِ زندگیم، که منو خالقِ زندگیم قرار داده.
سلام به استادهای نازنینم: استاد عباس منشِ عزیز و مریم جانِ قشنگم.
سلام به دونه دونه ی بچه های سایت.
تو یه کامنت خوندم دوست عزیزی نوشته بود سلام به بچه های توی خونه:)))
به به از این ذوق و قریحه و شوخ طبعیِ بچه های باصفای سایت.
آمدم تا یه تکلیف به خودم بدم و همینجا هم حلش کنم.
استادِ نازنینم تو این فایل گفتن:
موفقیت فقط رقمِ حساب بانکی نیست.
وقتی فکر میکنین موفقیت فقط حساب بانکیه، افسرده و نا اُمید می شین…
خُب حالا سمانه جون نظر تو چیه در مورد این صحبتِ زیبای استاد؟
اینکه این کلام توش امیده و کمک کننده است برام.
باعث میشه یادآوری شه برام که حسابِ بانکی فقط یکی از علائم موفقیت هست، نه همه اش.
پس اگه پول فراوانی نداشتی، دلیلی بر عدم موفقیت و پیشرفتت نیست.
خُب تو که انقدر قشنگ و زیبا سخن میگویی بگو بدانیم که:
تو چه موفقیت هایی داشتی؟ داری؟
بله بله، عرضم به خدمتِ سمانه جانِ نازنینِ خودم که:
این مدت که شروع کردم و تمرکزی تر روی سایت و فایلهای استاد و کامنتها زمان گذاشتم برای بهبود خودم، این دستاوردها رو داشتم و دارم.
بعضی دستاوردهام قطع شدن، اونا رو هم مینویسم چوم وقتی تو مسیر صحیح باشم نتایج میاد و وقتی قطع شه نتایج هم قطع میشه.
اما اونارو هم مینویسم که بدونم این مسیر چه مسیری بوده و هست و دلایل موفقیتهام چی بوده…
صبح تو پیاده روی به این جواب فکر کردم و این پاسخ ها بالا اومدن:
از لطف و فضلِ خدا تونستم این موارد رو خلق کنم برای خودم:
1- شجاع تر شدم، نسبت به خودم و پیرامونم.
2- جسورتر شدم، نسبت به خودم و پیرامونم.
3- روابطم با همسرم خیلی بهتر شده.
4- روابطم با خانواده، دوستان، غریبه ها بهتر شده.
5- به تنهایی و به راحتی پیاده روی میرم هر روز.
6- به تنهایی و راحت تر از گذشته تنهایی میرم خرید.
7- توجهم به زیبایی ها و تحسینشون بیشتر و بیشتر معطوف شده، به گونه ای که امروز صبح یهو فهمیدم رفته تو شخصیتم، چون سرم برمیگشت یه چیز خوشگلی میدیدم ذوق میکردم.
قبلا ساده از کنار بعضی گلها رد میشدم، امروز متوجه شدم توجهم درونی و قلبی شده به همه ی زیبایی ها.
8- قبلا میترسیدم از کنار سگ ها رد شم، تو چشمشون نگاه کنم، الان نازشون میکنم بهشون غذا میدم. احوالپرسی میکنم چشم تو چشم میشم باهاشون.
قبلا نسبت به گربه ها اینطوری نبودم که الان هستم، تا احوالپرسی نکنم، چشم تو چشم نشیم، آرزوی روز خوب و روزی نکنم براشون ولشون نمیکنم.
9- قبلا متوجه توجه و مهربانی با خودم نبودم، بلد نبودم، الان بهتر یاد گرفتم با خودم مهربون باشم و به خودم محبت کنم.
10- قبلا بیشتر سرزنش میکردم خودمو، احساس گناه و عذاب وجدان بیشتری داشتم، الان خیلی کمتر شده.
11- قبلا عجول تر بودم و سریع واکنشِ هیجانی میدادم، الان صبورتر شدم و بهتر واکنش خلق می کنم.
12- قبلا کمتر سپاس گزاری میکردم، الان بیشتر سپاس گزاری میکنم.
13- قبلا توجهی به اینکه حس خوب چیه و چطوری خلق میشه نداشتم، بلد نبودمش، الان خیلی بهتر درک میکنم.
14- پاییزِ پارسال، طیِ یه دوره 100 روزه، کاهش وزن داشتم، با کنترلِ حجمِ غذام و پیاده روی.
15- زمستانِ پارسال، با دوره سلامتی 18 کیلو وزن کم کردم طیِ 5 ماه.
تقریبا یک ماهه از مدارش خارج شدم.
16- قبلا خواب منظمی نداشتم، صبحِ زود برام معنی نداشت، درک نمیکردم اصلا یعنی چی؟ الان صبح زود به راحتی بیدار میشم. خواب های میان روزم کوتاه شدن.
17- قبلا حس نمیکردم کارهای خونه میتونن لذت بخش باشن، الان لذت میبرم از انجامِ کارهای خونه.
18- قبلا حوصله خوندن کامنت نداشتم، حسِ نوشتن هم نداشتم، الان کامنت میخونم، کامنتهای طولانی می خونم، خودمم می نویسم، همه شون رو هم با عشق انجام میدم.
19- ارتباطم با خدا (ارتباطِ قلبی نه فقط کلامی) قبلا کمتر بود، الان خیلی خیلی بهتر و بیشتر شده.
20- تحسین کردن چیزی بود که خیلی کم بلد بودم، اما از وقتی استاد گفتن تحسین کنین تو کامنتها همدیگه رو، شروع کردم، بهتر و بهتر شدم، به سمت خودمم تحسینهای زیاد اومده و میاد.
و به همین واسطه وقتی حسادت میاد سراغم با تحسین کردن، سریع بی اثرش میکنم، بهتر شدم تو این مهارت.
21- درکی نسبت به نشانه ها نداشتم قبلا، درکم از نشانه ها و توجه به نشانه بسیار بهتر و بیشتر شده.
22- قبلا سپاس گزاری رو فکر میکردم فقط باید بنویسم تا خوب باشه، الان هم با زبونم میگم، هم مینویسم، هم با چشمهام و ذوق کردنم سپاس گزاری میکنم هم با حسِ درونیم.
23- حسادت، قضاوت، دروغ، سرزنش، انتقاد، کینه، خشم و… نسبت به قبلم کمتر شده.
24- قبلا گاهی راه ورود هدیه به زندگیم رو میبستم از غرورم، با اصلاحِ فکرم راه ورود هدیه به زندگیم باز شد.
25- در رابطه با فراوانی، روزی حساب و غیر حساب، نعمت، درکم بهتر شده و بهتر دریافتشون میکنم.
26- قبلا درک کمی داشتم یا اصلا نداشتم نسبت به فرکانس، مدار، باور، فکر، دسترسی.
الان خیلی بهترم از قبلم.
27- درکم نسبت به آگاهی ها و درس های استاد
بهتر شده.
28- قبلا با خودم زیبا صحبت نمیکردم، الان با خودم زیباتر صحبت میکنم، مراقبم با خودم پیشِ خودم و دیگران زیبا صحبت کنم، سرزنش نکنم خودمو.
29- درکی در مورد کنترل ذهن و الخیر فی ماوقع نداشتم، الان بهترم.
30- هدایت های خدا برام داره پر رنگ و پررنگ تر میشه، تو مدار هدایت دارم بهتر عمل میکنم نسبت به گذشته.
31- درکی از صبر، سکوت و تسلیمِ خدا بودن نداشتم، الان بهتر شدم کمی.
32- درکم نسبت به گذشته، در رابطه با باورهای امید بخش و ترمزها بهتر شده.
33- رودربایستی ام با خودم و دیگران بهتر شده.
34- تاثیرگذاریِ قضاوت و نظر دیگران در موردم تو زندگیم، کمتر شده نسبت با قبل.
35- قبلا متوجه نبودم تو چه بهشتی زندگی میکنم، روز به روز بهتر متوجه میشم و سپاس گزارتر میشم.
36- در مورد آسان شدن بر آسانی ها هیچ شناختی نداشتم، الان کمی بهتر درک می کنم.
37- خوش اخلاق تر، خوشروتر و مهربانتر، صادق تر شدم.
38- قبلا فقط با دست راست مینوشتم و خوش خط بودم، الان با دست چپ هم مینویسم و خطم خوبه.
39- به نسبت قبل، بیشتر برای خودم کاری رو انجام میدم، مخصوصا وقتی تنهام برای خودم ارزش قائل میشم و به خودم اهمیت میدم بهتر از قبل.
40- بهتر روی باور کمبود کار میکنم.
41- الان تمرین میکنم طوری به مسائل نگاه کنم که بهم حس امید بده، بهم کمک کنه، ذهنمو کنترل میکنم.
42- واسه خودم بالکنِ ابتکاری ساختم.
42- بهتر و بیشتر متوجه حضور خدا میشم تو لحظه های زندگیم.
عشق و عاشقی هام با خدا بیشتر و بهتر شده.
43- تجربه های جدیدی رو خلق کردم برای خودم و تو دلِ بعضی از ترس هام رفتم.
44- راحت تر درخواست میکنم، با اعتماد به نفسِ بیشتر از قبل.
45- بیشتر خودمم، طوری که راحتم زندگی میکنم، صلح درونیم بهتر شده، آروم تر شدم.
نسبت به راحتیِ دیگران هم آروم تر شدم و دخالت کمتری دارم نسبت به گذشته.
احترام بیشتری میذارم به انتخاب و سلیقه ی خودم برای خودم، دیگران هم برای خودشون.
46- آرامشم در زندگی خیلی بیشتر شده.
47- دورم از فضای مجازی.
48- از بدنه ی جامعه دورتر شدم. پیگیرِ هیچگونه خبری نیستم.
49- هدیه های فراوان و ارزشمندی دریافت کردم و میکنم.
50- قدردان تر شدم نسبت به نعمتهای خدا، قدردان تر شدم نسبت به مخلوقاتِ خدا.
51- متمرکز و روزانه سایت رو پیگیری میکنم: (کامنتها، فایلهای استاد)
52- با خودم و پیرامونم راحت تر شدم.
53- وقتی چالشی میاد، آروم ترم، برخلافِ قبلم که سریع شعله ور میشدم.
54- توجه میکنم به خواسته هام، قبلا درکم پایینتر بود، الان کمی بهترم.
55- قبلا کمتر بدنم رو دوست داشتم مخصوصا وقتی اضافه وزن دارم، الان بهتر شدم، بهتر پذیرفتم خودمو همینطوری که هستم و بدنم رو دوست دارم.
56- به تنهایی میرم آرایشگاه، کاری که قبلا سختم بود.
57- خیلی راحت تر سلام و احوالپرسی میکنم، هم با اشنا، هم غریبه.
کاری که قبلا سختم بود و خجالت میکشیدم گاهی.
58- با هوشیاری و آگاهانه دور میشم و اعراض میکنم از نازیبایی ها، غیبت، دعوا و جنجال، اخبارِ نازیبا، کدورت.
59- شجاع تر شدم نسبت به حیوانات، حشراتِ متفاوت. مثلا وقتی هزارپا دیدم با احترام روانه اش کردم به بیرون پنجره، یا با دستمال کاغذی یه سوسک رو گرفتم، کاری که قبلا عمراً انجامش میدادم.
نشستم وسط باغچه تو روستا، بادوم پوست کندم، انواع و اقسام حشرات ریز و درشت هم در جوارم بودن و هر کی کار خودشو انجام میداد در صلحِ کامل.
60- مسافرت رفتن با خانواده، بدونِ همسرم رو تجربه کردم.
خوابیدن به تنهایی در شب، در حیاط رو تجربه کردم.
61- بهتر از قبل خودم برای خودم تفریح و سرگرمی خلق میکنم، وقتم رو با خودم بهتر میگذرونم.
قبلا وابسته دیگران و حضورشون بودم.
62- قبلا سختم بود تو صفِ نانوایی، میوه فروشی و … بایستم، حوصله ام سر میرفت، کلافه و عصبی میشدم گاهی، الان انگار برام یه تجربه ی خوش، میانِ مردم هست، شتاب ندارم، بیشتر کیف میکنم.
63- لبخند زدن رو بهتر و بیشتر تمرین میکنم، در سلام دادن و لبخند به غریبه ها مهارتم بیشتر شده.
64- در زمینه ی مستقل بودن (فکری- رفتاری- خانوادگی- عملکرد) بهتر از قبلم شدم.
65- بیشتر لذت میبرم از نعمتهای خدا و استفاده شون میکنم راحت تر.
66- متوجهِ زیبایی ها بیشتر از قبل میشم:
صدای آواز پرنده ها، ابرها. اسمان، طبیعت، درختان، برگ ها، گل ها، باد، میوه های روی درخت، اب، صدای باد که میخوره به برگهای درختان، وسایلم، سلامتی، ارامش، روزی و نعمت و …
67- بهتر درک میکنم خدایا در بهترین زمان، منو هدایت کن به بهترین مکان یعنی چی، درکم کمی بهتر شده نسبت به هم زمانی ها.
68- گذشته درکی از مدارِ امنیت نداشتم، الان تو مدار امنیت هستم، نازیبایی ها و بدی ها بهم دسترسی ندارن.
69- توجهم به اصل بیشتر شده، درکم به اصل بهتر شده، درکم نسبت به عبادت کردن به درگاهِ خدای صمد بهتر شده.
70- درکم نسبت به توحید، توکل، اعتماد به خدا بهتر شده.
71- درکم نسبت به شرک، غرور، منیت بهتر شده.
72- نه تنها مفهومِ خلقِ زندگی توسط خود رو درک نمیکردم، بلکه قبولش هم نداشتم، باور نداشتم بهش، کم کم بهتر شدم، الان کلی چیز میز دارم خلق میکنم واسه خودم بر حسبِ علاقه ی خودم برای خودم به لطفِ اللهِ مهربون.
73- هر روز خودمو بستم به سایت و آگاهی ها و کامنتها، برای همین توجه غالبم رفته روی زیبایی ها و رشد و بهبود، قبلا خوره ی چک کردن فضای مجازی بودم.
و …
اگه اینا موفقیت نیست، اسمش چیه؟
اسمش موفقیت در همه ی جنبه های زندگی هست، اسمی که برازنده ی سایته.
عجب تکلیف دلچسبی بود، روحم جَلا پیدا کرد، باعث شد بفهمم و سپاس گزارتر باشم.
خدایا این همه موفقیت برای منه؟؟؟؟
تازه اینارو یادم میاد، ببین چقدر دیگه هستن که یادم نیومده که بنویسمشون.
عجب تکلیفِ توپی بود.
خدایا اعتبارِ همه ی این دستاوردها و موفقیتها، چه قبل، چه الان، چه بعد، فقط از خودِ خودِ خودته، ولاغیر.
سمانه سپاس گزارته بی نهایت.
ماچ به روی ماهت خدا.
از بغل کردن های مکررِ شما، امروز صبح تو پیاده روی، بسیار بسیار مسرور شدم.
تو پیاده رویِ صبح چند تا سوال بالا اومد که جوابشون هم اومد:
چطوری بفهمم احساس لیاقت و ارزشمندی دارم درونم یا نه؟
ببین چقدر به خودت توجه میکنی، مهربونی با خودت، بدونِ هیچ دلیلی.
ببین چقدر میتونی از تنهایی با خودت، لذت ببری.
ببین چقدر بلدی خودت برای خودت سرگرمی و تفریح و خوشحالی خلق کنی.
یه کشفِ جدید هم کردم برای سمانه.
یعنی درکم کمی بهتر شد:
اینکه روزی و نعمت خدا برای همه هست و بازه، این من هستم که با افکار و اعمالم دسترسی ام به اون روزی های فراوان رو برای خودم باز میکنم یا می بندم. پس روزی همیشه هست، خدا همیشه بهترینهارو برای همه خواسته و میخواد.
حالا که اینجام و یادمه یه چیز جالب در مورد خودم مینویسم:
دیروز 3 کامنتِ پاسخ داشتم از سه دوستِ نازنینم (آقا اسدالله، آقا احسان و نفیسه جان)
ذوق کردم، خوندم و سپاس گزار.
بعدا متوجه شدم اکانتم از 3/5 ستاره تبدیل شده به 3 ستاره!
وا مگه میشه؟
مگه داریم؟
من که فعالیتم توی سایت هست و کم نشده.
بلافاصله کنترل ذهن که اشکالی نداره، فدای سرت، خیره، حتما دلیلی پشتش هست که تو نمیدونی، تو کارِ خودت رو انجام بده. یهو دیدی بعدش شد 4 ستاره و …
در ظاهر دیشب فکر کردم رد کردم و تموم، بعد متوجه شدم نه خیر، ناراحت شدم.
صبح بلند شدم کُدِ جدیدی که خدا بهم داده رو همون اولِ کار تکرار کردم و انرژیم رفت عرشِ اعلی:
الهی به امیدِ تو فقط
دیگه از ناراحتیِ دیروز، یا احساس نازیبای دیروز برای یه مسئله دیگه خبری نبود و نیست.
الهی شکر.
سمانه به قولِ استاد موفقیتت رو گره نزن به نتایج، وابسته نباش به نتایج، دخترم برو کار و تلاش خودت رو ادامه بده.
دیروز یه جمله که از استاد شنیدم رو نوشتم روی کاغذ که بچسبونم روی دیوار:
نتیجه ی بی ایمانی، نااُمیدی هست.
و جمله تکمیلی:
ایمانِ حقیقی یعنی: خدا در مورد همه چیز، همیشه کمکم میکنه.
دوست عزیزی که مثلِ سمانه، گاهی نجواها میان سراغت و وقایع رو یه طوری بهت نشون میدن انگار آسمون به زمین رسیده، انگار درست نمیشه، انگار تنهایی، انگار راه حلی نیست، انگار تو نمیتونی هیچ وقت از پسِ حلِ مشکلت بربیای و همیشه ناتوانی….
بدان و آگاه باش که خیر…
اون لحظه، اون روز، اون شب تموم میشه، تو میخوابی فردا صبح بلند میشی، خودِ خدا میذاره روی زبونت و قلبت و تو میگی الهی به امیدِ تو فقط، و دیروز و دیشب و هر چی نجوا هست رو میشوره میبره، پاک و خالص میشی و یه روزِ جدید با کلی حس خوب نشانه خوب اتفاقات خوب میذاره جلوت….
عجب خدایی داریم.
بسیار شگفت انگیز.
بسیار بسیار شگفت انگیز در هر ثانیه و لحظه.
الهی شکرت.
هر چیز خوبی داریم از فضلِ خودت داریم، ما هیچ، همه تو.
حسم میگه خیلی زود، دوباره برمیگردم اینجا و به لیستم اضافه میکنم…
خیلی هم عالی.
چی بهتر از یادآوری نعماتم و سپاس گزاری از خدا
الهی شکرت به اندازه ی بی اندازه، الهی شکرت برای همه چیز، الهی شکرت برای همیشه.
به نام خدای مهربانم
سمانه جان سلام به روی ماهت
عاشق اون قلب مهربانت شدم وخریدار حال خوبت
اومدم بخوابم پلکهام سنگین شده بود یهو اول کامنتت رو خوندم کلمه کلمه جلو رقتم خواب از سرم پرید
چقدر زیبا نوشتی نازنینم
تحسین میکنم سمانه رو شاگرد زرنگ کلاس استادرو
مرسی که نوشتی از حال خوبت وبه ما هم انتقال دادی
بهترینها رو برات از خدای یکدانه ام خواستارم..
سمانه عزیزم، سلااااام. خدا قوت خانمی
چقدر لذت بردم از کامنتتون. البته همیشه لذت میبرم. دوستت دارم از راه دور.
نتایجت عااالی بوده و هست. چقدر پیشرفت در لذت بردن بیشتر از زندگی. کامنت بعدیتان هم خوانده ام و ادامه نتایج را دیده ام. عااالیه دختر. خیلی خیلی خیلی عااالی. خدا قوت.
واقعا قابل تحسین است، نتایجت. بیان این شکل نتایج شما، حتی باعث شد که من هم یادم بیاد که ای بابا شیما تو هم خیلی خیلی نتیجه گرفته ای و گاهی فراموش میکنی …. شیمایی که اوایل ازدواجش دو هفته همسرش رفت سفر کاری، کارش فقط گریه بود و اصلا نمیدونست چکار باید بکند. حالا دو سال با یه بچه 5 ساله بدور از همسر که مجبور بود در کشوری دیگر کار کند، زندگی کرد، اون هم چه زندگی ای …
کلی سفر و گردش … کلی بازی ها و وقت گذروندن های عالی با پسرم. چه جشن هایی که نگرفتیم با هم.
واقعا یه موقع دوستان قدیمی ام من و دیدگاه هایم را می بینند، میگن تو همون شیمایی هستی که اشکت لب مشکت بود. آره به خدا …. من همون شیما هستم. من رشد کرده ام و حالا حالا ها نیاز به رشد دارم.
خیلی خیلی راحت، نه میگویم. خیلی خیلی راحت، سال هاست نه اینستا، نه یوتیوپ و …. ندارم. به راحتی از گروهی که حس کنم حالم را خوب نمیکنه، لفت میدهم.
ممنون سمانه عزیز از بیان نتایجت ..
چه جمله های های نابی را بیان کردی. من که کیف کردم و کلی درس گرفتم ازش. ممنونتم
در پناه خدای خالقت که تو را خالق زندگی ات آفرید.
شیما
به نام خدایی که خودش زیباست، زیبایی رو دوست داره و مخلوقاتِ زیبایی خلق کرده.
سلام به شیمایِ عزیز و نازنینم.
چشمهام قلبی قلبی شد، هم برای خودم که از شما انقدر عشق و محبت دریافت کردم، هم برای خودت که اینقدر تحسین برانگیز روی خودت کار کردی و میکنی و نتایجت گویای موفقیت هات هستن.
الهی شکرت برای تک تک تغییرات و بهبودها و رشدهامون.
کیف کردم خوندم ازت.
یه مورد از موفقیتهام رو وقتی پیامتو خوندم متوجه شدم:
– من اوایل روم نمیشد خجالت میکشیدم برای بچه های سایت ریپلای بزنم پاسخ بذارم رو کامنتهاشون…
اینکه اون فرد غریبه است.
من نمیشناسمش.
چی بنویسم؟
اون چی فکر میکنه؟
چطوری برخورد میکنه باهام؟
تا کم کم این مورد هم بهبود پیدا کرد با نوشتن هام و تمرین کردن هام.
الان تقریبا فرق چندانی نداره با چه دوستِ عزیزی دارم گفتگو میکنم، پاسخ میذارم براش و تحسینش میکنم.
به این دلیلِ منطقی که همیشه تو هر رابطه ای یا انجامِ هر کار جدیدی، یه شروعی هست، یه اولی هست، بعدش با تکرار هست که آدم ماهرتر میشه.
گاهی این اصل یادم میمونه و رعایتش میکنم (بهبودگرایی)، گاهی هم نه، زورِ کمال گرایی میچربه و آغاز نمیکنم.
خوبه که انقدر شفاف شدم با خودم.
خوبی ها و محاسن رو متوجه میشم و میگم به خودم.
ضعف و کاستی هامو هم متوجه میشم و میگم به خودم.
کامنتِ شما برام هدیه ی زیبای خدا هست به چند دلیل:
– اینکه همیشه از دریافتِ پاسخِ دوستان ذوق زده میشم.
– یادم انداختی اصلا مهم نیست همدیگه رو از نزدیک دیدیم یا نه، ما به واسطه ی فرکانس هامون و یکپارچه بودنِ روح هامون به هم وصلیم و عاشقِ هم هستیم.
– اینکه صبحت کنی یا پیامیِ محبت انگیز از طرف دوستی که بار اوله باهاش گفتگو میکنی بیاد، خیلی شعف انگیزه.
دقیقا عینِ هدیه و سورپرایز هست برای من.
اینکه میبینم هر بار تو پاسخ ها، خدا واسم چه هدیه ای کنار گذاشته تا به دستم برسه از دست های نازنینِ بچه های این سایت.
الهی شکرت بی نهایت.
شیما جانِ نازنین، سپاس گزارم که کامنتهامو میخونی و با عشق و توجه برام نوشتی.
مرسی که برام پاسخ گذاشتی با مهر.
این از قلبِ صاف و خالص و پاکِ خودت میاد که میتونی تحسین کنی آدم ها و اطرافت رو.
تحسینت میکنم برای استقلالت، شجاعت، عزت نفست و …
تحسینت میکنم برای همه ی موفقیتهایی که با لطفِ خدا، خودت برای خودت خلقشون کردی.
رویِ همچون ماهت رو میبوسم.
بدون که سمانه بهت افتخار میکنه.
خیلی حسِ زیباییه برای کسی بنویسی و تحسینش کنی که از نزدیک نه دیدیش نه حتی از دور باهاش صحبت کردی، براش بنویسی با شجاعت برای اولین بار و این رابطه رو آغاز کنی بدون هیچ چشمداشتی، فقط از روی حس خوب و مهربانی و عشق.
این کاریه که تو برام کردی شیما جان و خیلی ارزشمند و زیباست.
کاریه که سمانه جانِ نازنینم هم داره تمرینش میکنه و انجام میده.
انجامِ همین یه دونه تمرین و موفقیت، شگفت انگیزه تو زندگیِ من.
همه مون در آغوشِ گرم و نرم و امنِ رب العالمینِ قشنگم باشیم همیشه.
الهی شکرت برای داشتنِ دوستانِ نابِ هم فرکانس و هم مدار تو این سایتِ شگفت انگیز.
سلام بر سمانه عزیز و مهربان که هم در کامنت هایت برایم بسیار واضح است و هم در چهره پروفتیلتون. ممنون از پاسختون. خدا را شکر که شما هم از کامنت من کلی خوشحال شدین و حال خوب نصیب اون شد. خدا رو سپاس به خاطر دوستانی مثل شما که در بهترین مدارها هستین و آدم کلی به خودش افتخار میکنه که تو این سایت هست و وقت آزادش را در اینجا میگذراند. کلی خوشحال شدم از دریافت پاسخ شما. من که واقعا حس خیلی خوبی دارم از خواندن کامنت هاتون و مخصوصا کامنت قبلی تان ….
دوستان فعال و کار درست مثل شما، تو سایت فراوانند و یه تعدادی رو بیشتر می شناسم و یه تعدادی را کمتر و به همه آن ها افتخار میکنم که خداوند همچین بنده هایی را آفریده و تبریک میگم به استاد عباس منش عزیز که این شاگردان را دارد. احسنت
سمانه عزیزم، من هم خدا را شکر فکر میکنم تحسین کردن را از استاد عزیز و همچنین از کامنت خواندن بچه ها در سایت یاد گرفته ام که چقدر جالب است که همو اصلا از نزدیک ندیده اند و همدیگر را تحسین میکنند. خیلی خیلی حس خوب اول به خود آدم میده و بعد حتما فرد مقابل هم حس خوب میگیره و همون دریافت حس خوب فرد مقابل، دوباره ما هم حس خوب دریافت میکنیم و حال دلمون خیلی خیلی خوب میشه. این هم یه نتیجه دیگر که بابتش خدا را سپاس که تحسین کردن را یاد گرفته ایم. چقدر کیف داره.
در پناه خدای خالقت که تو را خالق زندگی ات آفرید.
دوستت دارم
شیما
خوووووب سلاااام بچه هااااااااا من دوباره اومدممممم….سلاااام به استاد عزیزم… مریم قشنگم… رفیقای مثبت خودم….
مینو دختری از سرزمین بهشت اومد…
من وقتی فکر میکنم میبینم حتی اسمم به معنای بهشت هست... و این خودش یه نشونه بزرگه برای من…شاید از بچگی همه بهم میگفتن پفک نمکی
ولی اون ظاهرش بود…
با این حال من همیشه عاشق اسمم بودم و هستم…
و الان که درکم بیشتر شده میبینم معنایی در این اسم هست که من دارم به سمتش همیشه حرکت میکنم…
بهشت واقعی…
▪️خوووب خدا جونم از کجا شروع کنیم؟ چی بنویسیم؟
چیا بگم؟
اول از همه که باید تحسین کنم این همه زیبایی روووو…
واقعا لذت میبرم وقتی فایلها رو میبینم…
من عاشق جنگل و طبیعتم…
واقعا وقتی میبینم این کشور همیشه در حال پیشرفته کیف میکنم…
▪️منم یه روزی به مکانهیی که فراوانی بیشتر زیبایی بیشتر امکانات بیشتر… آزادی بیشتر داره هدایت خواهم شد…
▪️همونجور که من از یک مکان خشک و بی آب و علف به یک مکان سرسبز و خوش آب و هوا هدایت شدم…
▪️ تا همین چند سال پیش طبق مسیر همه اطرافیانم که از شرایط موجود ناراضی بودن و همه توجهشون به کمبودها بود من هم از اینکه توی مکان و جایگاهی بودم که همش کمبود بود ناراحت میشدم و ناله میکردم…
که مثلا توی اهواز باران نیست…
همیشه کمبود آبه…
هوای خوب کمه…
همیشه گرد و خاکه…
گرمای شدیده…
شرجیه…
و هر چیز بدی که فکر کنید…
همیشه دعاهامون این بود که خدا کنه امسال بارندگی بیشتر بشه…
آره هر چی هوای خوب و بارونه واسه شهرای دیگست…
آره تهرانیا همه چیز خوبا رو دارن ما باید زجر بکشیم… بقیه در رفاه باشن…
همه نفت و منابع ثروت رو از خوزستان استخراج میکنن بعد سختیاش واسه ماست…
حالا انگار خدا گفته شما باید بمونید اونجا اون وضعیت رو تحمل کنید…
انگار مجبور بودیم…
خوب یکی نبود بگه آقا ناراضی خوب پاشو جا به جا شو…
تو هم برو همون تهرانی که میگی همه چی خوبه…
▪️اما این وسط یه باور کمبود دیگه هم بود…
آره تهران خیلی شلوغه دیگه جا نداره…
مهاجرت نکنید تهران…
احتمال زلزله زیاده…
میرید اونجا میمیرید
خلاصه تا دلت بخواد این ذهن هرچی باور کمبود و محدودکننده بود غربال کرده بود که جلوی پیشرفت رو بگیره…
الان که داشتم مینوشتم همه اینا یادم اومد واقعا مزحکه.. چه طرز فکریه آخه….
چرا باید ذهن ما پر میشد با این حرفا…
خلاصه چیزیه که بود..
دمم گرم که تو اون شرایط و اون افکار خودمو کشیدم بیرون…
جدی میگمااا دمم گرم…
اصلا هر چی ادم با افکار محدود کننده و بدخت بود جذب من میشدن… ولی دمم گرم که از اون نقطه خودمو کشیدم بیرون..
داشتم میگفتم ما میگفتیم بارون کمه… همه چی کمه… اما وقتی تصمیم گرفتیم توی همون وسط کمبودها توجهمون رو بزاریم روی فراوانی ها از اهواز هدایت شدیم به تهران و براحتی مهاجرت کردیم…
و اومدیم تو دل فراوانی ها…
از اهوازی که زمستونش به زور بارندگی داشت هدایت شدیم به شهری که حتی توی بهار و تابستان هم بارندگی داره… چه برسه به پاییز و زمستون…
چقدر پارسال بارش برف رو دیدمو هر روز با ذوق بیدار میشدمو بارش برفو از پشت پنجره میدیدم…
از بس من ندیدم هر دفعه که بارش برف رو میبینم از ذوق نمیدونم چه کار کنم…
آره با یک جا به جایی که قبلش ذهنی انجام شد… من اومدم تو دل فراوانی…
فراوانی باران..
فراوانی هوای خنک…
فراوانی طبیعت زیبا…
فراوانی همه چیز…
و اینا نتیجه اون اقدامات کوچیک توی شهر کمبودهاست…
▪️اونجایی که تصمیم گرفتم خودمو محدود کنم به دیدین سریال سفر به دور امریکا… و باهاشون حال کنم.. حسشون کنم.. باهاشون زندگی کنم..
▪️(مخصوصا قسمت 16.. دقایق 7 فکر کنم.. اونجایی که مریم جان یک آهوی زیبا میبینن و کلی ذوق میکنن و میگن یه آهو دیدم… یه آهو دیدم… من اینقدر با یان قسمت ارتباط برقرار کردم با موزیکی که روش بود.. با اون جاده و اون طبیعت جتگلی اون مه و بارون اون هوا… که خدا میدونه.. قشنگ حسش ثبت شده توی وجودم.. و خدا شاهده که بعد از مهاجرت من هداست شدم به طبیعتی شلیه اون طبیعت.. پیچکهای پیچیده شده دور اون درختها.. توی پارک فدک سمت غرب تهران… و دیون آهو های خیلی خیلی زیاااااد که آزاد بودن در دل طبیعت در دل کوه های لواسان بورلی هیلز… در منطقه محافظت شده… جوری که اومدن بودن توی خیابونها و من ذوق مرگ از دیدنشون… آره این بود نتیجه توجه به زیبایی ها توآم با احساس…)
▪️و گوش دادن فایلهای ثروت استاد و قدم 1 و 2..
▪️پیدا کردن نشانه های فراوانی توی همون اطراف خودم هر چند کم و کوچیک..
▪️توجه گذاشتن روی کسب و کارای موفقی که بین هم کارای خودشون با اینکه امکانات بیشتر یا کیفیت بهتری نداشتن اما در حال خلق ثروت فوق العاده ایی بودن…
▪️به عنوان مثال یک کافه توی اهواز بود…
که چندین سال بود من میشناختمش…
چقدر قشنگ از روز اولی که این کافه راه اندازی شد من هر روز توی مسیر کارم میدیدمش…
روزای اول فق یک ملک خالی با یک دستگاه قهوه خانگی و دو تا میزو صندلی بود…
دکور که اصلا نداشت…
دیوارها رو رنگ طوسی ساده و قاب پنجره های قدیمیش رو هم رنگ مشکی کرده بود…
این کافه ذره ذره رشد کرد…
نا امید نشد…
از همونجایی که بود شروع کرد
اتفاقا ما هم یک دفتر دکور داشتیم ولی هیچ رشدی توش نکردیم و گندیدیم و بعد از دو سال جمعش کردیم…
اما من بعد از 6 سال خوب یادم بود که این کافه چطور و از کجا شروع کرد کارش رو و ادامه داد به مسیرش…
فکر میکنم حدود سه چهار سال اصلا متوجه رشد خاصی توش نمیشدی..اما سال چهارم بود که تغیراتش دیگه کم کم مشخص شد…
دکورش قشنگتر شد…
هر چند این کافه بیرون بر بود و فضای نشستن نداشت..
ولی همون کافه کوچیک رو کم کم فشنگترش کرد…
تا جایی که یه دکور خیلی تر و تمیز و خوش رنگ و لعاب رو ساخت…
مشتریهاش زیاد شدن…
میز و صندلی گرفت و توی پیاده روی کنارش چید… دیوار کنار کافه رو رنگ و طراحی کرد…
کم کم پاتوق شد..
همه از همه جا میومدن فقط بخاطر انرژی که اونجا در جریان بود.. بخاطر حال خوبی که به همه انتقال میداد… آره…
این کافه جوری بود وقتی میرفتی احساس میکردی بچه هاش رو هزار ساله میشناسی…
همه چیزش با انرژی خوب بود…
بعد از این داستان در کمتر از یکسال شعبه دکمش رو هم راه اندازی کرد…
شعبه اول زیتون بود..
شعبه دوم رو کیانپارس زد…
من تکانل این کافه رو کامل دیدم و شاهدش بودم..
جوری شد که شعبه دوم از شعبه اول هم شلوغتر شد…
هر دو تا شعبه به شکل فوقالعاده ایی در خال رشد و پیشرفت بودن…
جالب اینجاست من شاهد این رشد بودم اما هیچ وقت متوجه نشده بودم که این باوره… این تکامله.. اینا همه نشانه هاییه که من باید بهش توجه کنم..
تا یک روز بعد از گوش دادن به آگاهی های دوره ثروت1 جلسات 13 تا 20 مت جه شدم باید برم به فراوانی توجه کنم…
این شد که برای اولین بار منی که هر روز از این کافه لته میگرفتم و میخوردم اینبار آگاهانه رفتم به فراوانیش توجه کنم…
کافه های خوب دیگه هم زیاد بود توی اهواز…
که حتی کیفیت کارشون بیشتر هم بود…
اما این کافه چی داره؟ حتی جای نشستن درست هم نداره…
هر کی قهوشو میگیره توی ماشینش مبخوره…
یک ساعت ایستادیم و دخلش رو حساب کردیم..
یادم نیست چقدر بود… ولی یادمه خیلی شد…
اونجا بود که یه چیزی درونم بهم گفت چرا تو نداشته باشی… چرا تو نتونی؟
و همونجا تصمیم گرفتیم حرکت کنیم…
رفتیم کافه های دیگه هم بررسب کردیم..
▪️گفتم آره تنها دلیل این اتفاق باورهای اون کافه است…
پس سریعا فردای اون روز رفتیم لاستیکهای ماشنمون رو عوض کردیم و ماشین رو آماده سفر کردیم..
فردا شبش قبل از طلوع آفتاب طی یک تصمیم سریع حرکت کردیم به سمت تهران…
گفتیم بای مهاجرتمون رو حتمی کنیم..
▪️ترسها با یک اقدام به این کوچیکی کنار رفت..
و همون اقدام باعث شد ما دو ماه بعدش تهران باشبم و مهاجرت کرده باشیم..
تصمیمی که دو سه سال درگیرش بودیم… البته برای من بیشتر من حدود شاید 6 سال قبل تصمیم مهاجرت داشتم ولی موانع ذهنیم زیاد بود…
بالاخره با یه اقدام و تغییر دید و افکار چقدر راحت اتفاق افتاد…
البته این اقدام ادامه داشت…
این قسمت اقدام ما از اهواز تا پیدا کردن خونه در تهران و مهاجرت خودش هم یک داستان طولانیه…
اما اینو هم میگم چون میخوام ثبت بشه و یادم بمونه…
▪️داستانش از این قرار که ما دقیقا اینکارها رو انجام دادیم:
▪️اقداماتی که هر روز انجام دادیم..
▪️ستاره قطبی هایی که هر روز نوشتیم..
▪️تصویرسازی هایی که هر شب انجام دادیم..
▪️سناریوهایی که هر روز نوشتیم…
▪️توجه به فراوانی ها و زیبایی هایی که هر روز متعهدانه انجام دادیم..
میرفتیم توی مناطق بالاشهر تهران ساعتها خونه ها رو میدیدم.. بررسی میکردیم.. ماشینها می اومدن بیرون… میرفتن داخل صاحبانه ها رو میدیدم..
▪️و تصویر سازی میکردیم..
▪️و توی دفترمون مینوشیتم…
▪️و چقدر توی تصویرهای ذهنیمون زندگیم میکردیم..
▪️و چقدر همین کارهایی که شاید از نظر بقیه و حتی خودم مسخره میاد نتیجه ها گرفتیم.
آره همین کارهایی که از نظر ما گار نیست نتیجه گرفتم..
اینها تبدیل شده بود به شخصیت جدید ما… که تازه باهاش آشنا شده بودیم…
▪️همه چیز از درون شروع میشه… تغییر از درون شروع میشه و در دنیای بیرون تجلی پیدا میکنه…
این خود واقعیته…
اون موقع توی وهواز من یک آنلاین شاپ داشتم.. که واقعا فروشم توش فوق العاده بود..
توی اواز واقعا داشت بین همه سرشناس میشد…
بین آرایشگاه ها و بلاگرها در حال معروف شدن بودم…
کلی بهم درخواست تبلیغ میکردن…
کلی رشد کرده بودم…
کلی محبوب شده بودم…
دو سال زحمت کشیدم واسش…
حتی کلی ارسال شهرستان داستم… تهران شیراز یه شهرهایی که اصلا تا حالا اسمشونو نشنیده بودم و نمیدونستم کجای ایران هستند…
اما زحمتش زیاد بود و سودش کم…
تقلا زیاد داشتم توش… پول راحت بدست نمی اومد…
احساسم دیگه توش زیاد خوب نبود…
و اینا همه نشون نیداد این مسیر درست نیست…
خدا بهم گفت بای اینکارو دیگه بزاری کنار…
همه بهم میگفتن اشتباه نکن… حیفه… خیلی واسش زحمت کشیدی… من میگفتم خدا منو به راه ساده تری هدایت میکنه…
از خودم میپرسیدم…
خوشحالی با این کار؟
حالت خوبه؟ کاریه که دوست داری تا آخر عمر انجامش بدی؟
و من به یک پاسخ میرسیدم نه…
من دنبال آزادیم… چیزی که اصلا در این کار وجود نداشت… و خدا بهم گفت این یک پله بود برای پیشرفتت حالا دیگه وقتته بزاریش کنار.. و من علرغم تمام مخالفتها گذاشتمش کنار… بدون هیچ گونه ترسی و نگاه کردن به عقب… من فقط به جلو نگاه میکردم.. و به خدا امید داشتم…
هدایت شدم به تولید یک محصول که واقعا خودم الان بهش فکر میکنم میگم چطور؟
چطوری من هدایت شدم به این؟
اصلا چطور باور کردم این محصول میتونه راه منو باز کنه برای مهاجرت…
اون موقع هیچی نمیدونستم..
هیچ ایده ایی نداشتم.
اصلا نمیدونستم چی میخواد بشه…
فقط خدا منو هدایت کر ه بود که یک محصول خیلی ساده با یک سری متریال آماده که توی بازار موجود بود رو بسازم… و بعد توی آنلاین شاپم تست کنم ببینم فروشش چطوره و بعد از استقبال مشتریهام… هدایت بشم که با 4 عدد از اون محصول برم تهران و ویزیت رو شروع کنم…
اتفاقی که افتاد این بود که…
من توی آنلاین شاپم… نان استاپ هر روز کلی انرژی صرف تولید محتوی… بسته بندی.. استوری گذاستن… ارسال… پاسخگویی به دایرکتها و کامنتها… ادیت فیلم و … میزاشتم و با کلی فروش و زحمت n تومن پول میساختم…
اما من با هدایت به این محصول در کمتر از یک هفته دو برابر اون پول آنلاین شاپم رو میساختم…
و این مسیر دو ماه ادامه داشت و باورهای من خیلی قوی شد…
هر روز میزدیم بیرون از خونه خاله مرتضی توی تهران…
گاهی میرفتیم ویزیت… و بلا استثنا هر روز میرفتیم به فراوانی ها و زیبایی ها توجه میکردیم…
و نتیجه ها از در و دیوار می اومد…
ما دو بار رفتیم اهواز و امدیم تهران و بار دوم دیگه خونمون رو توی تهران گرفتیم…
جالب اینجاست که این وسط باز هم معجزه ها رخ داد…معجزه اینکه خونه اهواز ما با اولین بازدید کننده خونه رو خواست… و قراردادش بسته شد…
تمام اجناس آنلاین شاپ من که واقعا سخت بود انتقالشون به تهران و خارج از اون من تصمیم داشتم دیگه اون کارو بزارم کنار…
یک شخص پیدا شد و چهار روز قبل از اساس کشی اومد و همه اجنسا رو یکجا خرید حتی یک نخود هم نموند…
و خونه تهران رو هم واقعا در کمترین زمان ممکن باز هم با هدایتهای خداوند پیدا شد و همه چیز اینقدر آسون و راحت شکل گرفت که واقعا معجزه بود…
تازه ما خونه تهرانمون رو تا قبل از تمام شدن قرارداد قبلی خونه اهوازمون پیدا کردیم و حدود1 20 روز هم زمان داشتیم برای جا به جایی واقعا همه چیز عالی بوددد…
اینا همه نتیجه کنترل ذهنهاست..
نتیجه در مدار درست بودنهاست…
نتیجه باورسازیهاست..
تا وقتی که داری درست قدم برمیداری درست نتیجه میگیری…
اما کافیه مسیرتو کج کنی و حواست نباشه هم داری کج میری… این هم بخاطر ناآگاهیه… اگر آگاه باشی مراقبی که کج نری… مرتب خودتو میسنجی…
اما ما باید درس میگرفتیم… ما تازه با این مسیر آشنا شده بودیم…
آره همه چیز تا اینجا گل و بلبل بود…
اما ناگهااان ناگهاااااان… ما زدیم به جاده خاکیییی…
درگیر اسباب کشی شدیم…
درگیر حرف و حدیثها… ناراحتی ها…
قهر کردنهای اطرافیان…
چرا خدافظی نکردی…
چرا به ما نگفتین…
چقدر شما بدجنسین…چرا میخواین برین… از ما دور میشین… و ناراحتی های خیلی مسخره…
و و و…
چون ما اینکارو کاملا پنهانی انجام دادیم حتی من به مامان خودم هم نگفتم که تصمیم به مهاجرت دارم..
چون نمیخواستیم درگیر احساسات بشیم.. که بالاخره شدیم…
چون دو سال قبلش دقیقا از همین احساسات ضربه بدی خوردیم و وقتی میخواستیم بریم قبل از اینکه اقدامات رو انجام بدیم به همه گفتیم میخوایم بریم اینقدر اذیتمون کردن که همه تصمیماتمون نقش بر آب شد…
ولی اینبار خیلی آگاهانه عمل کردیم…
وقتی همه کارها رو انجام دادیم گفتیم ما داریم میریم و بعد از گفتنمون تا دو هفته بعدش هم اومدیم تهران..
اما ما وارد جاده خاکی شدیم..
از اون جاده صاف و قشنگی که واردش شده بودیم و پیداش کرده بودیم خارج شدیم..
و اینقدر دریگر حاشیه ها شدیم که به محض مهاجرتمون اتفاقات ناخواسته پشت سر هم می افتاد…
افتادیم توی چرخه معیوب…
یادمون نبود قبلا نتایج بخاطر چیا بود…
مهمانهای ناخوانده بود که سرازیر شدن..
احساسات بدی بود که بهمون داده میشد…
و واااای امان از روزی که نتونی کنترل کنی این ذهن رو…
شرایط هر روز وخیم تر میشد…
شرایط مالی.. شرایط جسمی… شرایط روحی… همه چی… حتی روابطمون…
اما یه جایی توی اون شرایط بد من دوباره گفتم باید بلند شی مینو… بلند شو… باید تغییر بدی…
آخرای برج 5 سال 1401 بود.. دوباره شروع کردم..
ولی واقعا گم شده بودم..
نمفهمیدم چی شد چطور شد..
چون تازه با آگاهی ها آشنا شده بودم…
انگار یهو همه چی از ذهنم پاک شده بود…
اینقدر افکار منفیم زیاد شده بود نمیذاشت مرور کنم اون اتفاقات مثبت رو تا یادم بیاد که باید چه مسیری رو برم..
خلاصه اینبار زمان بیشتری برد تا دوباره بخوام این مسیرو پیدا کنم..
حدود یکسال طول کشید..
ولی توی این یکسال کلی درس گرفتم…
کلی درکم بیشتر شد…
کلی آزمون خطی کردم تا تازه درک کردم ای بابا فرکانسهای منه که داره همه چیزو رقم میزنه…
ولی جالب اینجاست که من قبلا هم متوجه این شده بودم… ولی وقتی افتادم تو چرخه معیوب اصلا یادم نمی اومد هیچی دیگه..
درک کردم که اصلا نباید اجازه بدم حالم بد بشه…
واقعا حال بد رو واسه خودم مثل یک آتیش توی ذهنم کاشتم… که اگر حالت بد شد همه چیز زندگیتو آتیش میزنی میسوزونی.. نباید توش بمونی.. باید از حال بد فاصله بگیری.. و واقعا هر کاری میکنم تا توی حال بد نرم… و این مدت بیشتر تمرکزم روی این موضوع بود.. و واقعا هم خیلی جاها امتحان واسش پس دادم… ولی تمام تلاشمو کردم که عمل کنم بهش.. حالا که یکمی یاد گرفتم این حالم رو کنترل کنم… الان شروع کردم به تمرکز گذاشتن روی فراوانی ها که دوباره نتایج دوست داشتنیه من وارد زندکیم بشن…
الان دوباره دارم این موضوع رو توی شخصیتم تقویت میکنم که به خودم میگم…
▪️ شغل اصلیه تو “فراوانی یابیه”...
یادت باشه هر روز باید دنباله فراوانی ها باشی…
توی وجود هر کسی باید دنبال زیبایی هاش باشی…
توی هر مکانی خوبی هاش و امکانات و زیبایهاش رو ببینی…
سعی کن به فراوانی هایی که دیدی فکر کنی…
دارم یاد میگیرم روی شخصیتم قویتر کار کنم…
هر چیزی رو به خورد ذهنم ندم…
انسانها رو به هیچ عنوان قضاوت نکنم…
خودم رو قضاوت نکنم…
سرزنش نکنم…
من واقعا خیلی بررسی کردم خودم رو که چرا اوایل یهو نتیجه گرفتم و بعد یهو ورق برگشت…
دیدم اون اوایل تو اون تایم کم من تمام چیزهایی رو که شنیدم تبدیل کردم به عمل توی زندگیم…
با تمام افراد منفی زندگیم رابطم رو کم و یا قطع کردم…
به خودم بیشتر از هر کسی اهمیت دادم..
دلسوزی نکردم..
توجهم رو گذاشتم روی زیبایی ها و فراوانی ها…
واقعااا این کارها رو در زندگیم انجام دادم و نتیجش رو گرفتم…
اما به محض اینکه این عملکرد من تغییر کرد و برگشتم به مینوی گذشته دوباره نتایجم هم برگشت و حتی بدتر هم شد..
اما باز وقتی شروع کردم کوچیک کوچیک تغییرات رو بصورت عمیقتر کار کردن… ذره ذره شخصیتم تغییر کرد…
و نتیجه ها هم کوچیک کوچیک تغییر کردن..
افراد منفی واقعا از دور و برم حذف شدن تا حدود خیلی زیادی…
فرصت برای کار کردن روی خودم خیلی بیشتر شد..
فرصت برای کسب مهارتهام بیشتر شد..
بدهی ها صاف شد..
و الان در یک نقطه امن و آرامی قرار گرفتم که بتونم راحت تر روی فراوانی تمرکز کنم.. الان دیگه نشتی های انرژیم کم شد خیلی…
فقط باید روی فراوانی ها و زیبایی ها بیشتر تمرکز کنم..
روی خودم… روی توانایی هام… روی باورهای توحیدیم
روی فرکانسهام و انرژی که از خودم به جهان ساطع میکنم..
روی اینکه جهان یک سیستمه و ارتعاشات ما رو میکیره و به شکل نتایج به زندگیم برمیگردونه…
اینکه به چیزهایی توجه کنم که دوست دارم وارد زندکیم بشه..
اینکه بیام یکی یکی پاشنه های آشیل زندگیمو درست کنم…
مثلا الان فقط روی ثروت کار کنم… نتایج رو بکیرم بعد خواسته بعدی…
قدرت تمرکز رو جدی بگیرم…
و الان در این نقطه من دارم روی موضوع فراوانی کار میکنم… و دارم روی مهارتهام کار میکنم و یک سری اهداف کاری دارم که در مسیر علاقه ام هستش…
این باشه یک رد پا از من تا چند وقت دیگه بدونم چه مسیری رو رفتم…
مطمئنم که نتایج خیلی خفنی خواهم گرفت…
من به کارهای هنری خیلی علاقه دارم… و توی این مدت کارهای مکرومه میکردم… اما با سبکی متفااوت از بقیه چون من کپی برداری و کارهای تکراری دوست ندارم… همیشه علاقه دارم هنرهای مختلف رو با هم تلفیق کنم و کار جدید بسازم… و تا حدودی موفق هم بودم…و فقط هم با گالریهای هنری کار میکنم… این وسط چند ترم کلاس نجاری رفتم… اما تصمیم گرفتم فعلا ادامش ندم… ولی حتما در آینده میرم سراغش دوباره ولی فعلا متوجه شدم زمانش نیست… ولی کار کردن با ابزارهایی که اکثرا مردها باهاشون کار میکنن باعث شد اعتماد بنفسم بیشتر بشه و احساس خیلی خوبی داشته باشم…و جالب اینکه دقیقا همون روزهای کلاسم اتفاقت بزرگی توی زندگیمون رخ داد و باعث شد رابطه احساس خوب و رها بودن با نتایج مثبت رو به خوبی درک کنم که باید در حال خوب باشی…
همون اصل
احساس خوب=اتفاقات خوب
احساس بد=اتفاقات بد
رو خیلی قشنگ متوجه شدم و توی ذهنم حک شد…
و الان یه مدتی هستش که هدایت شدم به هنری به اسم پاپیه ماشه… که خیلی برای من جذابه… و کلاسهای متعددی شرکت کردم و آخرین کلاسم تا دو هفته دیگه تمام میشه
و بعد از اون هم تصمیم به اقدامات عملی در جهت کسب درامد دارم…. به امید خدا این مسیر من ادامه خواهد داشت… و تصویرهای ذهنی خیلی بزرگی واسش دارم… احساس میکنم مسیرم همینه چیزی که از کودکی دوسش داشتم هنر من عاشق هنرم… اما موانع زیادی من رو ازش دور کرد… ولی امروز با آگاهی انتخابش کردم و واقعا حالم باهاش عالیه..
و فکر میکنم الان درست ترین مسیر زندگیم همینه…
هر چند که عاشق طبیعت و گردش و مدیتیشن هم هستم…
که میدونم خداوند در این مسیر من رو به جاهای خوبی هدایت خواهد کرد..
خووووب بازم من دست به قلم شدم و نان استاپ نوشتم…
و حتما که کامنتم خیلی طولانی شده…
اما این چیزهایی بود که باید نوشته میشد..
دیروز یک بار اقدام کردم و نشد…
ولی اینبار شرایط و همه چیز محیا شد برای نوشتن…
امیدوارم که هممون بیایم اینجا و از نتایج بزرگ زندگیمون بگیم…
هر کسی توی این مسیر باشه و عمل کنه به آگاهی ها امکان نداره نتیجه نگیره…
واقعا امکان نداره…
و حالا که میبینم من از اهواز هدایت شدم به تهران که خیلی فراوانی بیشتر و راحت تر در دسترسه..
قطعا اگر درست به این مسیر ادامه بدم مثل استاد هدایت میشم به فراوانی ها و زیبایی های بیشتر و قطعا به سرزمینی هدایت میشم که در حال رشد و پیشرفت باشه… سرزمینی که آزادی داشته باشه و هیچ محدودیتی درش وجود نداشته باشه…
من تا زنده هستم تلاش میکنم در مسیر آزادی زمانی… مکانی… و مالی قدم بردارم…
خوب بالاخره فعلا کامنت طولانیه من اینجا تمام شد…
اما بازم میام چون داره با نوشتن کامنت بهم خوش میگذزه… و حال خوب در من جریان پیدا میکنه..
این کامنت دقیقا دو ساعت طول کشید و من بدون وقفه نوشتم… خواستم در جریان باشید و من خودم باورم نمیشه احساس میکنم همین 5 دقیقه پیش شروع کردم به نوشتن…
الهی که آرزوهاتون تبدیل بشن به داشته هاتون عزیزای دلم…
مینو دختری از سرزمین بهشت تا کامنت بعدی میسپارتون به خدای هدایتگر… حمایتگر… و وهاب…
“خدای من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم…”
1402.05.30
دوشنبه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
این کامنت صرفا برای تشکر وقدردانی وسپاسگزاری از شما استادعزیزم ومریم بانوی عزیزم نوشته شده..
اینکه بگم چقدر ممنونم ازتون که با اشتراک گذاری سبک زندگیتون، به این طریق آسان وشیرین ودلچسب و خواستنی، به تک تک ما درس زیستن می آموزید، زیستنی که توام با حس امید، انگیزه، شور واشتیاق ودر نهایت آرامش وامنیت باشه..
بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این عشقی که سالهاست دارید به ما هدیه می دید بی توقع ودر نهایت مهربانی…
استاد جانم از اول فایل تا اخرش کلی قربون صدقه شما ومریم جان رفتم، خدا حفظتون کنه الهی، دلم نیومد براتون ننویسم که چقدر دوستتون دارم وچقدر حس خوب میگیرم ازتون، همیشه حس میکنم شما دو عزیز از خانواده ی خونی خودم، وپاره تنم هستید که رفتید اون سر دنیا ومن اینجا جسمی هستم که روحم اونجا کنار شماست..
چون شما دو عزیز دل وجان، تنها کسانی هستید که تواین چندسال اخیر تونستید بهم حس خوشبختی بدید، حس اینکه زندگی زیباست، خدا به شدت نزدیکه و سلامتی وثروت ومعنوییت و حس خوشبختی همیشه در دسترس و لمس کردنیه…
استاد جان وقتی داشتید روی کامنت یزدان عزیز توضیح میدادید در مورد تغییرات خودتون و سبک شخصی خودتون توی این سالها، ودر مورد حساب وکتاب اموال و درآمد و ثروت اندوزی وحرص طمع، واینکه چطوری وقتی هدف فقط میشه ثروتمند شدن و جمع کردن مال واموال آدم از مسیر درست دور میفته!!
داشتم مسیر کل زندگیتون تواین حدودا 20 سال و مسیر زندگی خودم رو تواین یکسال اخیر مرور میکردم…
یعنی فقط خدا میدونه که حرفهاتون حقیقت محض هست وهر کلمه به کلمه ای که عنوان میکنید من با تمام وجودم دارم به تک تکشون میرسم هربار..
یه روزی بود همین فروردین سال 1401، من انقدر شرایط مالی و روحیم بد بود به خاطر مسائل جدایی و اینا، وقتی میرفتم خرید باید حساب کتاب میکردم که اگه این ماه یه دونه مرغ بگیرم ونیم کیلو گوشت، چندبار در هفته مرغ وگوشت درست کنم که منو پسرم تا اخر ماه مرغ وگوشت وبرنج داشته باشیم، تا باز سرماه همون 1 تومن اجاره و یارانه بیاد تو حسابم!!!
و حالا بعداز گذشت یکسال وچندماه از اون روزها، وقتی میرم گوشت ومرغ وبرنج بخرم اصلا نمی پرسم کیلو چند هست فقط میگم بهترینش رو برام بذارید وخیلی وقتها اصلا به قیمت اجناس دقت نمی کنم…
یه روز همون روزها سال قبلو میگم،همش به پیامکهای بانکیم نگاه میکردم که حالا با این برداشت موجودی حسابم چقدر کم شده وحالا واین روزها به لطف الله مهربان، بیشتر برام پیامک واریزی میاد و من خیلی وقتها به پیامکهای برداشت حسابمم نگاه نمیندازم…
خب سالها قبل، قبل اینکه مجدد ازدواج کنم شرایط زندگی وکارم طوری بود که خیلی رها وآزاد ودست ودل بازانه خرج میکردم و شکر خدا زندگیم رو روال بود از نظر شرایط مالی، ولی خب از نظر شخصیتی از خودم راضی نبودم، و کلا دلیل محکم و اولیه من برای پیوستن به خانواده صمیمی عباسمنش، تغییر شخصیتم بود چون میدونستم مشکل از درون منه که هیچی باعث آرامش درونی من نمیشه…
ولی خدا برام برنامه داشت، با ازدواج مجددم وطلاق زود هنگامم، کلا طرحی ریخت که از نظر شخصیتی ومالی، هر دو به صفر برسم، شده بودم یه آدم بی هوییت، که نمیدونستم کی هستم و چی میخوام و چیکار باید بکنم واز نظر مالی فقط همون خونه رو داشتم که داده بودم اجازه ودیگه هیچی، نه شغلی نه درامدی نه حمایتی…
من از صفر شروع کردم، هم مالی وهم شخصیتی، اوایل که کامنت دوستان رو میخوندم وقتی کسی میگفت مثلا من ماهی 500 درامد داشتم الان شده 4 میلیون، پیش خودم میگفتم اخه 4 میلیون پوله؟ که آدم بگه شرایط مالیم عوض شده؟؟!!
اون روزا چیزی از تکامل نمی دونستم چیز زیادی از قوانین الهی نمی دونستم، ولی هر چقدر جلوتر اومدم دیدم، اون داشته هایی که بعداز اومدنم تو این مسیر بدست اوردم انقدر ارزشمند هست که بخوام مثل خیلی از بچه های این سایت با قدردانی و توجه خاصی در موردش بنویسم وبا دیگران به اشتراک بذارم…
بخدا فرقه بین پولیکه میاد تو زندگیت و مثل قارون بگی از شم اقتصادی خودم بوده و بعدش اتفاقا هم بی خیرو برکت باشه ونه تنها باعث پیشرفت وامنیت وراحتی نباشه بلکه خرج دوا ودکتر و دادگاه و تو راه بد خرج بشه و اصلا انقدر بی برکت باشه که ندونی کی وکجا از دستت رفته، تا اینکه پول ومالی بیاد تو زندگیت که بدونی از روی لطف ورحمت خدا بوده وتلاشت که از روی صداقت ودرستکاری وایمان فعالت بوده..
فرق بین اینکه شخصیتت جوری تغییر کنه که قلبا ودرونن، در آرامش وامنیت و شادی وحس خوشبختی باشی در تمام ساعات شب وروز، تا اینکه حس خوشبختیت وابسته باشه به جمال و کمال و شهرت ودارایی ومال ومنالت که به تبی وشبی بنده و عجین شده با حرص وطمع و غرور و شهوت و خودخواهی وزیاده خواهی ودر کل وابسته به منم منم کردنهات وبی خدا بودنهات…
من تک تک حرفهاتون رو وحی منزل دونستم از روز اول وتو همین مدتی کمی که باهاتون هستم شکر الله علایم وشواهد زیادی از باورها وعقایدتون رو توی سبک وروش شخصی خودم ودر درون خودم از هر نظر حس میکنم…
شما همون 20 سال پیش به این درک ومنطق رسیده بودید منتهی در طی زمان اون باورهاتون عمقی تر و بنیادین تر شده، حرفهاتون همون حرفهاست، من چندتا فایل قدیمی ازتون دیده بودم که می دیدم اصل رو، قانون رو همون موقعه ها همون سالها خیلی قشنگ درک کرده بودید منتهی شما مثل ما این شانس رو نداشتید که یه الگوی واقعی داشته باشید ، مجبور بودید خواسته یا ناخواسته همه چیز رو خودتون تجربه کنید تا اون باوره به یقین برسه، اما کسایی مثل من خیلی خوش شانس بودن که لقمه ی اماده نسیبشون شده، که یکی مثل شما اومده چیزی بالغ بر هزار تا فایل آموزشی رایگان …توی سایتی با این همه شواهد زنده وبه روز، از طریق بهترین وساده ترین راه، یه سبک زندگی خداپسندانه، توحیدی، رو آموزش داده که هم خیر دنیارو برامون در بر داره وهم خیر آخرت رو…
که الهی خیر دنیا وآخرت هر لحظه نسیبتون باشه..
و اینارو گفتم که بگم،بازم درست میگید مثل همیشه، ما نیومدیم تو این مسیر که صفرهای بانکیمون رو بشمریم که ذوق کنیم یا حرص بخوریم، خصوصا من که اصلا به ثروت نگاه قشنگی نداشتم قبلنا، اما اون حس ارامش وخوشبختی وامنیت وسلامتی وشادی درونی واین یکتاپرستی وتوحیدی زندگی کردن ، چیزی بود که من همه ی عمر آرزوش رو داشتم، و وقتی افتادم تو مسیرش، لاجرم مادییات و مال واموال هم به همراهش وارد زندگیم شده ومیشه اونم جاری وساری وحلال وپاک وآماده نه تنها به قد تلاشم بلکه صدبرابر تلاشم واین پاداشی هست که جهان به خودمراقبان میده…
اینکه هر روز فقط با اونچه که در اختیارت هست راضی وامیدوار زندگی کنی شاد باشی کار مفیدی انجام بدی انسان توحیدی تری باشی، حس شادی بیشتری داشته باشی وسعی کنی تمرکزت رو نعمتها وداشته هات ولطف خداوند باشه، اینجوری فقط برای یک روز تونستی ادا کنی که زندگی رو زندگی کردی به معنای واقعی، که توی خونه بودنت و توتنهاییت چای نوشیدنت و با لبخند رضایت به اسمون پشت پنجره نگاه کردنت انقدر بهت خوب وسرزندگی بده که همون حسو وقتی داری که توی بهترین مکانها و شرایط وهلتها و گردش و تفریح هستی داری ، یعنی هرلحظه در هر شرایطی حس ارامش درونی ورضایت داشته باشی از اون چیزی که هستی وداری واون شخصییتی که خلقش کردی به کمک خداوند..
به قول شما اصلا اصل واساس جهان براین پایه هست که وقتی داری اگاهانه روی برکات ونعمت ها،( داشته ها، مثبت ها، زیبایی ها) تمرکز میکنی، لاجرم ثروت هم وارد زندگیت میشه انقدری که نه تنها دیگه محتاج نباشی بلکه بتونی باعشق هم مقداری از اون رو ببخشی بدون اینکه بترسی تموم میشه، کم میشه ویا دیگه بدست نمیاد…
هست همه چیز هست، فت وفراوون، فقط کافیه تو مسیرش بیفتی…
مسیر خیر…
مسیری که باید خودمراقب باشی تا بتونی درش قرار بگیری….
مراقب توجهاتت، تمرکزهات، فکر وخیالت، مراقب گفتار و رفتارت باشی، انوقته که این مراقبت هدایتت میکنه به هرچه خیرو خوشی در دنیاست…
گاهی سخته خیلی سخته، ولی با تمرین میشه، اگه بدونی از خودت مراقبت نکنی انگار دستتو کردی تو آتیش، یا حتی کل وجودت توآتیش میسوزه، انوقته که بیشتر مراقبت میکنی از خودت…
وقتی طعم رهایی وارامش وخوشبختی بهت مزه کنه، دیگه باید خیلی نادون باشی که بخوای از همون مسیر پراز درد ورنج وسختی که در گذشته ازش عبور کردی، دوباره و دوباره عبور کنی…
استادقشنگم انشالله به همراه مریم عزیز، در پناه امن خداوند هر لحظه وهمیشه در نهایت عشق وارامش وسلامتی و امنیت و یکتاپرستی وثروت وسعادت باشید.
به نام هدایت الله
سلام بیکران به سیده مینای عالی
چقدر خوبی چه کامنت دوست داشتنی و ارزشمندی برای خودت ثبت کردی
از خدا سپاسگزارم به خاطر دوستان ناب وعالی و فوقالعاده
دیدگاه تون رو دوستدارم نکته های خوبی رو به من متوجه کردی
بهترینها را برات آرزو دارم