https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-21 19:40:582023-08-23 22:25:04سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 199
393نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به دوستان عزیزدلم ، همراهان توحیدی و نورانی سایت الهی عباسمنش
امیدوارم هرجا هستین زیر سایه لطف پروردگار غرق آرامش باشید..
سفر به دور آمریکا…..
آمریکا برای ما ایرانی ها،
از بچگی نماد کفر و شیطان و…. بوده…
چه روزایی که همه ماها ، تمام توانمون رو فریاد میکردیم و میگفتیم
دشمن کیه؟! آمریکا
مرگ بر آمریکا…..
با یاد اوریشون خندم میگیره…!!!! هم اینکه افسوس میخورم بخاطر اینکه روح پاک بچههایی که حتی شناختی از این کشور رو ندارن آلوده افکار شیطانی و پلید میکنن!!!!!!!
بهمن ماه بود سرکلاس درس بودم ، خانمی که از طرف اداره همیشه برای کارهای فرهنگی عقیدتی یه ساعت از کلاس هر معلمی رو برای به اصطلاح شست و شوی مغزی بچه ها به خودش اختصاص میداد ..در کلاسم رو زد و گفت ببخشید میشه این ساعت برای من باشه…
من هم نمیتونستم نه بگم…چون باید کلاسمو بهش میدادم …موظف بودم…!!
وقتی برگشتم سرکلاس…
همه دانش آموزان ، بچه های ده ساله….شروع کردن به غر غر کردن که خااااااااانم ما پرچم آمریکا رو آتیش نمیزنیم…ما پا روی پرچم آمریکا نمیزاریم…
مگه چیکار کردن!!!!
خااااااااانم من اینکارو نمیکنم!!!!
تو دلم تحسینشون کردم….بهشون افتخار کردم….
چقدر این نسل نوپا، بزرگ فکر میکنه..چقدر این نسل میتونه شگفتی کنه….چقدر معلم های خوبی برای ما هستن….اینکه راحت هرچیزی رو نپذیرن و زیر سلطه بدیها و خرافات و جهل نرن!!!
تنها تونستم بهشون بگم بچه ها من نمیدونم چطوریه …اما میدونم که اونا دشمن ما نیستن…
اونجا جای قشنگی برای زندگیه…
اونا دوست ما هستن…..
بهشون گفتم تنها میتونم بهتون بگم … ما مردم جهان باید باهم دوست باشیم….رسالت ما اینه…
اونا هیچ کاری نکردن…ما باهم دوستیم…ما باید پیام دوستی و عشق رو به جهان بدیم..
شماهم مجبور به کاری نیستین….
خیلیاشون متوجه شدن که نمیتونم بیشتر از این صحبت کنم…!!!
یه خنده ریزی زدن ، منم یه چشمکی حواله این عشق ها کردم!!!؛
چقدر دلم براشون تنگ شده…
لحظه شماری میکنم تا دوباره روی ماه این عزیزان رو ببینم و این دفعه یه جوری دیگه بهشون دنیارو ، خدارو ، جهان رو نشون بدم!!!
سلام به آمریکا ، به پرچم قشنگ امریکا…..
به عظمت آمریکا…
آمریکایی که از دور برای ما ایرانی ها ، دست نیافتنی ترین آرزو شده…..
درود میفرستم به سرزمین امریکا…..
به دولت آمریکا ، به مردم آمریکا…که اینچنین فضل و رحمت و عظمت و شگقتی هایی که خدا به سرزمینشون داده رو قدر میدونن!!! که همه اینقدر تمیز و زیبا ساخته شده…. سپاسگزارم از کشور آمریکا بخاطر اینکه دنیارو جای قشنگی برای زندگی کرده….و قدرت خدا و عظمتش رو هرچه بهتر و تمامتر به رخ ما کشیده…
سپاسگزارم از درگاه خداوند برای خلق اینهمه زیبایی و شکوه …
این قسمت از سفر به آمریکا ، منو یاد یکی از درس های مطالعات اجتماعی انداخت….
تکامل بشر…..!!!!!!!
اینکه بشر از ابتدا چطوری تکامل پیدا کرد..روستاها و شهرها چطوری شکل گرفتن تا به شکل امروزه دراومدن…!!!!!!!
تکامل!!!!!!!!!!!!!!!
همون چیزی که ما دنبالش هستیم..
حتی خدا هم این جهان رو توی چند مرحله ،خلق کرده!!!!!!!
همه ماهایی که اینجا هستیم توی مسیر تکامل هستیم…رسیدن به کمال!!!!!
همون چیزی که خدا از ما میخواد…
همون چیزی که این جهان داره به سمتش سیر میکنه….!!!!
نگاه به اطرافم که میکنم…میبینم آگاهانه یا ناآگاهانه همه مردم همه انسانها ، همه چیز در حال تکامله….
بعضی آدم ها ناآگاهانه و با چک و لگد روزگار دارن تکامل پیدا میکنن…
اما اینو مطمعنم که همه عزیزانی که اینجا جمع شدن و به ریسمان الله چنگ زدن برای کمال ، عزت، عشق ، ثروت سلامتی جمع شدن و مسیر تکامل رو آگاهانه با توحید سپری میکنن….عزتمندانه،زیر سایه لطف و مهربانی الله….
دوستای نازنینم بودن در جمع شما ، سعادتی وصف نکردنی برای منه…
از صمیم قلبم تحسنتون میکنم و نمیدونید با کامنت ها و دیدگاهای سرشار از اگاهی ها و درسهایی که توی هر مرحله از تکاملتون اینجا از خودتون بجا میزارید چه کمک بزرگی برای باز کردن راه عزیزانی که پشت سر شما دارن مسیر تکامل رو طی میکنن، میکنید..
ابراهیم جان امشب شب تولد 36 سالگیم بود..تنهای تنها خونه هستم…
عصری تصمیم گرفتم در راستای عزت نفس…هرچی میدونمرو عملی کنم…
یه دوش گرفتم و خوشتیپ کردم و رفتم زیتون اول خرید..برای خودم یه دست لباس و یک جفت کفش چرم خریدم ..بعدم اومدم پاپافکتوری خودمو مهمون کیک و یه شام خوشمزه کردم…وقتی صورتحساب رو داشتم پرداخت میکردم…دیدم پشت سرم یه پسر کوچولو چندتا دسته گل دستشه ( من چندین بار قبلاً پاپافکتوری رفته بودم اما هیچوقت ندیدم اجاره بدن بچه ها کار وارد اونجا بشه)
گفت خانم گل میخوای..اول گفتم نه..بعد گفتم چه تصادفی حتما یه نشونه ست .. گفتم چرا میخوام ..قشنگ ترین گلش رو برای خودم خریدم انگار اون گل هدیه ای از خدا بهم بود..که بیا ..فرزانه جون اینم تقدیم به تو که مثل گل زیبایی!!!
و نشستم تا سفارشم آماده بشه..کیکم رو خوردم و چندتا عکس خوشگل از خودم گرفتم. همونجا تصمیم گرفتم به مناسبت تولدم به مناسبت اولین سال توحیدی زندگی کردنم که برام حکم تولد دوباره داره، همونحا شروع کنم به انجام دادن روز شمار آگاهی های من…روز اول!!!!!!!
بعدم دیدم اون پسر بچه هنوز اونجاست..اونم با خودم مهمون کردم ….بقیه زمان رو تنهایی نشستم و توی سایت دیدگاه های پر شور بچه هارو خوندم و حالم خوب و کیفم تر شد…
احساس خیلی خوبی داشتم …چقدز با خودم اوکی بودم چقدر سرمست از اینهمه آزادی و رهایی بودم..چقدر سبکبال بودم..
چه عکس زیبایی ، چقدر انرژی خوب توی لبخندتون هست، جوری که وقتی آدم نگاش میکنه ،نمیتونه لبخند نزنه….
سلیمان جان ، اگر بگم دیروز برای اولین بار توی زندگیم که اینکارو کردم از اونموقع چقدر انرژی خوب از جهان گرفتم ..چقدر از چپ و راست همه دارن چه پیامکی چه رودر رو بهم میگن دوستت دارم…
دروغ نگفتم…
توی آینه که خودمو نگاه میکنم..میبینم کی بیشتر از خودم سعی کرده فرزانه رو موفق کنه، شاد کنه، بهش خدمت کنه….
کی واقعا ؟!!!! خب معلومه فرزانه….
چرا من از پولام برای دیگران راحت خرج میکنم..برای بقیه خرج میکنم…هدیه میخرم..نوبت خودم میرسه میگم نمیخواد..اتفاقا دیشب تنها کسی ، که تنها نشسته بود توی کافه، خودم بودم و فکر کنم خوشحال ترین و سبک بالترین هم خودم بودم…
حتما برای خودتون تولد شاهانه ای که لایق اون لبخند مهربونتون باشه بگیرید…قول میدم کیف کنید..
تولدتون رو پیشاپیش تبریک میگم شهریور ماهی جان…
برای شما توی این تولدتون ، هر لحظه اش ، ذوقی از روی رسیدن به خواسته های قلبی تون در سایه لطف و کرم پروردگار آرزومندم…
جواد عزیز ، کم پیش میاد وقتی بخوام کامنتی روجواب بدم ، اول پروفایلش رو نگاه کنم..
دوست خوبم خیلی اتفاقی و کاملا هدایت شده اول زدم روی پرفایلتون، پروفایل شمارو خوندم…
چقدر بزرگ هستین دوست عزیزم…
جواد جان احساس میکنم سختی ها ،برای انسان های بزرگه…
چه آگاهی های ارزشمندی توی پروفایلتون بود…
چقدرررررررر قوی هستین ، چقدر تحسینتون میکنم…چقدر قوی هستین ..هزاران بار میگم قوی هستین …جواد جان بهتون افتخار میکنم که توی اینهمه پستی بلندی ناامید نشدین، و توی سخت ترین شرایط اول نگاه به خدا کردین و هدایت خواستین…
دوست خوبم دروغ نگم که بغض کردم از خوندن پروفایلتون..نمیدونم چند سالتونه.. اما بهتون افتخار میکنم..
تحسین تون میکنم بخاطر روحیه جنگجو و تسلیم نشدنی که دارین...
اعتراف میکنم که هرکس دیگه بود درجا میزد..
چقدر ایمان تون قوی هست ، چقدر متعهد هستین …
چقدر بهتون افتخار میکنم….
درود میفرستم بهتون…
مطمعنم که جاهای بهتری خدای مهربونم براتون رزرو کرده که فقط مختص به خود شماست…خدا خاص خاص برای شما اون جایگاه رو آماده کرده تا شما آمادگی های لازم رو ببینید و برسید به تخت پادشاهی تون که خدا براتون تدارک دیده…
یقین دارم که که اگر همینجوری ادامه بدین، خیلی زود زود به خواسته قلبی تون می رسید.
از لطف و محبتی که به من داشتین ، بی نهایت سپاسگزارم...
از این که لایق کامنت شما بودم بی نهایت خوشحالم….
از شما متشکرم که منت گذاشتین و برای من نوشتین بینهایت سپاسگزارم….
از خدای بزرگ، براتون آرامش قلبی ، خیال راحت، پول و ثروت فراوان و آسون شدن برای آسانی ها و سلامتی ارزومندم
بار چندم هست دارم کامنت شمارو میکنم برادر بزرگوارم…
اینبار که نشستم کامنت شمارو بخونم و جواب بدم تنها توی سکوت نشستم و منم و خدای من و دوستانی پاک تر از آب روان که دارم یکی یکی جواب ابراز عشق و ارادتشون رو میخونم و جواب میدم…
چقدر بزرگ و شریف هستین ..چقدر دوستتون دارم…
چقدر به خودم افتخار میکنم..
احساس میکنم توی جمعی هستم که خیلی آسمونی و صاف و زلاله…
عاشقتونم…
چقدر به رشد من کمک کردین…
خیلی برام ارزشمنده
..خیلی خدارو شاکرم…
داداش خوبم ، آقا رضای نازنینم اونجایی که گفتین دلم میخواد بشینم سرکلاس شما «« چه احساس افتخاری کردم »» کاش یه روز سعادت اینو داشته باشم!!!!
قول میدم معلم خوبی باشم و بد نگذره بهتون!!!ا««ستیکر خنده »»
البته من حقیر، باید شاگردی شمارو کنم ، استاد بزرگوار…
داداش خوبم در ادامه…
و بگم چه معلم توحیدی و موحدی دارن …ادامه صحبتتون اونجایی که فرمودید :
« بهشون بگم از خانم ارزشمند بخواید ریاضی و ادبیات رو یک زنگ تدریس کنه و ادبیات توحید رو پنج زنگ…»»
باید بگم سالهای گذشته که غرق شرک و کفر و گمراهی بودم همیشه از زنگ قرآن میزدم برای ریاضی و فارسی….!!!!
چقدر شرمگین هستم از درگاه خدا….که از همه دری برای بچه ها گفتم الا از خدا!!!
چقدر حقیر بودم!!!!!
آخه کسی که وجود خدارو درک نکرده، چطور میتونه از خدا بگه؟؟؟!!!!!!!
اما آقا رضا ، قول میدم توصیه اتون رو با گوش جان ودل پذیرا شوم و حتما سال تحصیلی آینده …هرچی توی این 47 روز از خدا بهم رسیده ..با تمام توانم به بچه ها آموزش بدم تا از همین کودگی هرچه از باور نادرست از رب العالمین توی وجودشون داره نقش میبنده رو بشوره ببره..!!!!
خیلی خیلی خیلی ممنونم که منو لایق کامنت پر از عشق خودتون قرار دادین
بخاطر گلهای زیبای کوکب که تقدیم من کردین , بی نهایت خوشحالم…چقدر من خوشبختم بخاطر این همه محبت..
الهی شکرررررت که لایق عشق و محبت عزیزانی هستم که وجودشون الهی و نورانی هست..
فکر کردن به اینکه آدمایی بهت لطف و محبت دارن که جزو نزدیک ترین آدم ها به خداوند و خالص ترین قلب ها هستن…
چه سعادتی بالاتر از این!!!
من خیلی خوشبختم…الهی شکرت
به وجود بزرگ و قلب مهربونتون درود میفرستم…دسته دسته از اون گل هارو نثار وجود با ارزش شما میکنم برادر بزرگوارم..
زیر سایه لطف و رحمت رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید..
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا
ای گل ز اصل شکری تو با شکر لایقتری
شکر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا
رخ بر رخ شکر بنه لذت بگیر و بو بده
در دولت شکر بجه از تلخی جور فنا
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عباسمنش عزیز بزرگوار ، سلام خانم شایسته زیبا
سلام به دوستان عزیزدلم ، همراهان توحیدی و نورانی سایت الهی عباسمنش
امیدوارم هرجا هستین زیر سایه لطف پروردگار غرق آرامش باشید..
سفر به دور آمریکا…..
آمریکا برای ما ایرانی ها،
از بچگی نماد کفر و شیطان و…. بوده…
چه روزایی که همه ماها ، تمام توانمون رو فریاد میکردیم و میگفتیم
دشمن کیه؟! آمریکا
مرگ بر آمریکا…..
با یاد اوریشون خندم میگیره…!!!! هم اینکه افسوس میخورم بخاطر اینکه روح پاک بچههایی که حتی شناختی از این کشور رو ندارن آلوده افکار شیطانی و پلید میکنن!!!!!!!
بهمن ماه بود سرکلاس درس بودم ، خانمی که از طرف اداره همیشه برای کارهای فرهنگی عقیدتی یه ساعت از کلاس هر معلمی رو برای به اصطلاح شست و شوی مغزی بچه ها به خودش اختصاص میداد ..در کلاسم رو زد و گفت ببخشید میشه این ساعت برای من باشه…
من هم نمیتونستم نه بگم…چون باید کلاسمو بهش میدادم …موظف بودم…!!
وقتی برگشتم سرکلاس…
همه دانش آموزان ، بچه های ده ساله….شروع کردن به غر غر کردن که خااااااااانم ما پرچم آمریکا رو آتیش نمیزنیم…ما پا روی پرچم آمریکا نمیزاریم…
مگه چیکار کردن!!!!
خااااااااانم من اینکارو نمیکنم!!!!
تو دلم تحسینشون کردم….بهشون افتخار کردم….
چقدر این نسل نوپا، بزرگ فکر میکنه..چقدر این نسل میتونه شگفتی کنه….چقدر معلم های خوبی برای ما هستن….اینکه راحت هرچیزی رو نپذیرن و زیر سلطه بدیها و خرافات و جهل نرن!!!
تنها تونستم بهشون بگم بچه ها من نمیدونم چطوریه …اما میدونم که اونا دشمن ما نیستن…
اونجا جای قشنگی برای زندگیه…
اونا دوست ما هستن…..
بهشون گفتم تنها میتونم بهتون بگم … ما مردم جهان باید باهم دوست باشیم….رسالت ما اینه…
اونا هیچ کاری نکردن…ما باهم دوستیم…ما باید پیام دوستی و عشق رو به جهان بدیم..
شماهم مجبور به کاری نیستین….
خیلیاشون متوجه شدن که نمیتونم بیشتر از این صحبت کنم…!!!
یه خنده ریزی زدن ، منم یه چشمکی حواله این عشق ها کردم!!!؛
چقدر دلم براشون تنگ شده…
لحظه شماری میکنم تا دوباره روی ماه این عزیزان رو ببینم و این دفعه یه جوری دیگه بهشون دنیارو ، خدارو ، جهان رو نشون بدم!!!
سلام به آمریکا ، به پرچم قشنگ امریکا…..
به عظمت آمریکا…
آمریکایی که از دور برای ما ایرانی ها ، دست نیافتنی ترین آرزو شده…..
درود میفرستم به سرزمین امریکا…..
به دولت آمریکا ، به مردم آمریکا…که اینچنین فضل و رحمت و عظمت و شگقتی هایی که خدا به سرزمینشون داده رو قدر میدونن!!! که همه اینقدر تمیز و زیبا ساخته شده…. سپاسگزارم از کشور آمریکا بخاطر اینکه دنیارو جای قشنگی برای زندگی کرده….و قدرت خدا و عظمتش رو هرچه بهتر و تمامتر به رخ ما کشیده…
سپاسگزارم از درگاه خداوند برای خلق اینهمه زیبایی و شکوه …
این قسمت از سفر به آمریکا ، منو یاد یکی از درس های مطالعات اجتماعی انداخت….
تکامل بشر…..!!!!!!!
اینکه بشر از ابتدا چطوری تکامل پیدا کرد..روستاها و شهرها چطوری شکل گرفتن تا به شکل امروزه دراومدن…!!!!!!!
تکامل!!!!!!!!!!!!!!!
همون چیزی که ما دنبالش هستیم..
حتی خدا هم این جهان رو توی چند مرحله ،خلق کرده!!!!!!!
همه ماهایی که اینجا هستیم توی مسیر تکامل هستیم…رسیدن به کمال!!!!!
همون چیزی که خدا از ما میخواد…
همون چیزی که این جهان داره به سمتش سیر میکنه….!!!!
نگاه به اطرافم که میکنم…میبینم آگاهانه یا ناآگاهانه همه مردم همه انسانها ، همه چیز در حال تکامله….
بعضی آدم ها ناآگاهانه و با چک و لگد روزگار دارن تکامل پیدا میکنن…
اما اینو مطمعنم که همه عزیزانی که اینجا جمع شدن و به ریسمان الله چنگ زدن برای کمال ، عزت، عشق ، ثروت سلامتی جمع شدن و مسیر تکامل رو آگاهانه با توحید سپری میکنن….عزتمندانه،زیر سایه لطف و مهربانی الله….
دوستای نازنینم بودن در جمع شما ، سعادتی وصف نکردنی برای منه…
از صمیم قلبم تحسنتون میکنم و نمیدونید با کامنت ها و دیدگاهای سرشار از اگاهی ها و درسهایی که توی هر مرحله از تکاملتون اینجا از خودتون بجا میزارید چه کمک بزرگی برای باز کردن راه عزیزانی که پشت سر شما دارن مسیر تکامل رو طی میکنن، میکنید..
درود میفرستم به قلب نورانی شما…
اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر
از گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجا
با خار بودی همنشین چون عقل با جانی قرین
بر آسمان رو از زمین منزل به منزل تا لقا
در سر خلقان میروی در راه پنهان میروی
بستان به بستان میروی آن جا که خیزد نقشها
ای گل تو اینها دیدهای زان بر جهان خندیدهای
زان جامهها بدریدهای ای کربز لعلین قبا
گلهای پار از آسمان نعره زنان در گلستان
کای هر که خواهد نردبان تا جان سپارد در بلا
« شمس تبریزی »
دوستان خوبم، زیر سایه لطف پروردگار بدرخشید
دوستتون دارم
سلام ابراهیم جان…
چقدر لذت بردم از سفرت …
خیلی منتظر بودم ببینم توی سفرت چی تجربه کردی …هر خط و کلمه ای که مینوشتی..اینقدر با لذت و واقعی ترسیم کردی که انگار خودم اونجا بود…
ابی جان میدونی چیه…من از جن خیلی خیلی خیلی میترسم…یعنی شبا تنهایی عمرا بتونم بخوابم توی خونه…شاید باورت نشه ..اگه شبی تنها توی خونه باشم…
اون شب تا خود وقتی هوا روشن بشه بیدارم و همه لامپ های خونه باید روشن باشه… امشب یکی از اون شباست که تنهام…!! نمیدونم تا صبح قراره چی بشه…
اما تصمیم گرفتم وقتی کارم تموم شد و مثل همه روزایی که تنها نیستم ، خاموشی بزنم و بخوابم…
این تمرین رو امشب باید حتما انجام بدم…
من ترسی ندارم ..منی که به رب العالمین یگانه قدرت جهان ایمان دارم..نه ترسی دارم نه محزون میشم!!!
ابراهیم جان، اونجایی که گفتی ترسیدم توی قوس نگاه کنم ، جن باشه …زدم زیر خنده!!!!!
راستی اونقدر خوب مینویسی و قوه تخیل و تعریف کردن خوبی داری که میتونی یه کمدین بزرگ بشی به والله!!!!
پسر خوب خدا چقدر لذت بردم از سفرت….
انگار خودم اونجا بودم….خیلی داره بهت خوش میگذره… خیلی خوشحالم برات…تحسینت میکنم داداش خوبم..
ابراهیم جان امشب شب تولد 36 سالگیم بود..تنهای تنها خونه هستم…
عصری تصمیم گرفتم در راستای عزت نفس…هرچی میدونمرو عملی کنم…
یه دوش گرفتم و خوشتیپ کردم و رفتم زیتون اول خرید..برای خودم یه دست لباس و یک جفت کفش چرم خریدم ..بعدم اومدم پاپافکتوری خودمو مهمون کیک و یه شام خوشمزه کردم…وقتی صورتحساب رو داشتم پرداخت میکردم…دیدم پشت سرم یه پسر کوچولو چندتا دسته گل دستشه ( من چندین بار قبلاً پاپافکتوری رفته بودم اما هیچوقت ندیدم اجاره بدن بچه ها کار وارد اونجا بشه)
گفت خانم گل میخوای..اول گفتم نه..بعد گفتم چه تصادفی حتما یه نشونه ست .. گفتم چرا میخوام ..قشنگ ترین گلش رو برای خودم خریدم انگار اون گل هدیه ای از خدا بهم بود..که بیا ..فرزانه جون اینم تقدیم به تو که مثل گل زیبایی!!!
و نشستم تا سفارشم آماده بشه..کیکم رو خوردم و چندتا عکس خوشگل از خودم گرفتم. همونجا تصمیم گرفتم به مناسبت تولدم به مناسبت اولین سال توحیدی زندگی کردنم که برام حکم تولد دوباره داره، همونحا شروع کنم به انجام دادن روز شمار آگاهی های من…روز اول!!!!!!!
بعدم دیدم اون پسر بچه هنوز اونجاست..اونم با خودم مهمون کردم ….بقیه زمان رو تنهایی نشستم و توی سایت دیدگاه های پر شور بچه هارو خوندم و حالم خوب و کیفم تر شد…
احساس خیلی خوبی داشتم …چقدز با خودم اوکی بودم چقدر سرمست از اینهمه آزادی و رهایی بودم..چقدر سبکبال بودم..
ابراهیم جان بازم برامون از سفرت بنویس..
سفرت دلچسب و توحیدی دوست خوبم
سلام سلیمان جان ، دوست خوبم…
چه عکس زیبایی ، چقدر انرژی خوب توی لبخندتون هست، جوری که وقتی آدم نگاش میکنه ،نمیتونه لبخند نزنه….
سلیمان جان ، اگر بگم دیروز برای اولین بار توی زندگیم که اینکارو کردم از اونموقع چقدر انرژی خوب از جهان گرفتم ..چقدر از چپ و راست همه دارن چه پیامکی چه رودر رو بهم میگن دوستت دارم…
دروغ نگفتم…
توی آینه که خودمو نگاه میکنم..میبینم کی بیشتر از خودم سعی کرده فرزانه رو موفق کنه، شاد کنه، بهش خدمت کنه….
کی واقعا ؟!!!! خب معلومه فرزانه….
چرا من از پولام برای دیگران راحت خرج میکنم..برای بقیه خرج میکنم…هدیه میخرم..نوبت خودم میرسه میگم نمیخواد..اتفاقا دیشب تنها کسی ، که تنها نشسته بود توی کافه، خودم بودم و فکر کنم خوشحال ترین و سبک بالترین هم خودم بودم…
حتما برای خودتون تولد شاهانه ای که لایق اون لبخند مهربونتون باشه بگیرید…قول میدم کیف کنید..
تولدتون رو پیشاپیش تبریک میگم شهریور ماهی جان…
برای شما توی این تولدتون ، هر لحظه اش ، ذوقی از روی رسیدن به خواسته های قلبی تون در سایه لطف و کرم پروردگار آرزومندم…
امیدوارم اینقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست..
بدرخشید ..
با درودها و قلب فراوااااان
سلاممممم سید جاااان،
درود میفرستم به قلب بزرگ و همچون اینه شما دوست عزیزم...
پرواااااااز کردم با کامنت شما…
خدای من…..
الهی شکرت خدای خوبم …
سید جان ، سید عظیم عزیز ، قطعا همچون اسمتون بزرگ هسیتن…
چون فقط یه قلب بزرگ میتونه این چنین تحسین کنه ،عشق بده به دیگران…
سید عظیم عزیزم ، دوست خوبم ..
تازه از خواب عصر بیدار شده بود که پیام سرشار از عشق و انرژی شما رو خوندم..
لبریز شدم از شوق و ذوق ….
اونقدر زیاد که مثل یه بچه گوشیمو بغل کردم و دوست نداشتم از اون حالت بیرون بیام..
دوست خوبم…چی بگم از آموزش پرورش که نه آموزشه نه پرورش!!!!!!!
اما مطمعن باشید نه معلم ها ، معلم های سابق هستن نه دانش آموزان مثل ما چشم و گوش بسته و سااااده!
همه چیز خیلی عوض شده…
سید جان…بی نهایت متشکرم بخاطر عشقی که به سمت من روانه کردین.
شما لایق عشق لاینتهایی از طرف پروردگار هستید..
خیلی متشکرم دوست عزیزم بخاطر کلمات زیبایی که به من گفتین..
خواهر و جواهر ارزشمند!!!!
وای خدای من…. شکرت… بمباران عشق شدم…. شکرررررت
سید عظیم جان..
تحسین میکنم شمارو که اینقدر عظیم هستین که راحت و خیلی ساده عشق میدین..
مطمعنم قبلش ، خودتون سرشار عشق و خوبی و نیکی و ارزشمندی و جواهر هستین…
ما آینه ایم، هر که در ما نگرد
هر نیک و بدی که بیند از خود بیند
امیدوارم خدا به قلب قشنگتون بشینه و یکی یکی پای آرزوهاتون امضا بزنه و هی شما ذوق کنید و هی خدا بگه این که چیزی نیست امر بفرما…..!!!!
ثروتمند ، سلامت و شاد و سعادتمند زیر سایه حضرت عشق باشید
دوستتون دارم
سلام به روی ماه آقا جواد عزیز..
جواد عزیز ، کم پیش میاد وقتی بخوام کامنتی روجواب بدم ، اول پروفایلش رو نگاه کنم..
دوست خوبم خیلی اتفاقی و کاملا هدایت شده اول زدم روی پرفایلتون، پروفایل شمارو خوندم…
چقدر بزرگ هستین دوست عزیزم…
جواد جان احساس میکنم سختی ها ،برای انسان های بزرگه…
چه آگاهی های ارزشمندی توی پروفایلتون بود…
چقدرررررررر قوی هستین ، چقدر تحسینتون میکنم…چقدر قوی هستین ..هزاران بار میگم قوی هستین …جواد جان بهتون افتخار میکنم که توی اینهمه پستی بلندی ناامید نشدین، و توی سخت ترین شرایط اول نگاه به خدا کردین و هدایت خواستین…
دوست خوبم دروغ نگم که بغض کردم از خوندن پروفایلتون..نمیدونم چند سالتونه.. اما بهتون افتخار میکنم..
تحسین تون میکنم بخاطر روحیه جنگجو و تسلیم نشدنی که دارین...
اعتراف میکنم که هرکس دیگه بود درجا میزد..
چقدر ایمان تون قوی هست ، چقدر متعهد هستین …
چقدر بهتون افتخار میکنم….
درود میفرستم بهتون…
مطمعنم که جاهای بهتری خدای مهربونم براتون رزرو کرده که فقط مختص به خود شماست…خدا خاص خاص برای شما اون جایگاه رو آماده کرده تا شما آمادگی های لازم رو ببینید و برسید به تخت پادشاهی تون که خدا براتون تدارک دیده…
یقین دارم که که اگر همینجوری ادامه بدین، خیلی زود زود به خواسته قلبی تون می رسید.
از لطف و محبتی که به من داشتین ، بی نهایت سپاسگزارم...
از این که لایق کامنت شما بودم بی نهایت خوشحالم….
از شما متشکرم که منت گذاشتین و برای من نوشتین بینهایت سپاسگزارم….
از خدای بزرگ، براتون آرامش قلبی ، خیال راحت، پول و ثروت فراوان و آسون شدن برای آسانی ها و سلامتی ارزومندم
با درود ها و قلب فراوااااان دوست خوبم
سلام داداش خوبم ، آقا رضای عزیز…
بار چندم هست دارم کامنت شمارو میکنم برادر بزرگوارم…
اینبار که نشستم کامنت شمارو بخونم و جواب بدم تنها توی سکوت نشستم و منم و خدای من و دوستانی پاک تر از آب روان که دارم یکی یکی جواب ابراز عشق و ارادتشون رو میخونم و جواب میدم…
چقدر بزرگ و شریف هستین ..چقدر دوستتون دارم…
چقدر به خودم افتخار میکنم..
احساس میکنم توی جمعی هستم که خیلی آسمونی و صاف و زلاله…
عاشقتونم…
چقدر به رشد من کمک کردین…
خیلی برام ارزشمنده
..خیلی خدارو شاکرم…
داداش خوبم ، آقا رضای نازنینم اونجایی که گفتین دلم میخواد بشینم سرکلاس شما «« چه احساس افتخاری کردم »» کاش یه روز سعادت اینو داشته باشم!!!!
قول میدم معلم خوبی باشم و بد نگذره بهتون!!!ا««ستیکر خنده »»
البته من حقیر، باید شاگردی شمارو کنم ، استاد بزرگوار…
داداش خوبم در ادامه…
و بگم چه معلم توحیدی و موحدی دارن …ادامه صحبتتون اونجایی که فرمودید :
« بهشون بگم از خانم ارزشمند بخواید ریاضی و ادبیات رو یک زنگ تدریس کنه و ادبیات توحید رو پنج زنگ…»»
باید بگم سالهای گذشته که غرق شرک و کفر و گمراهی بودم همیشه از زنگ قرآن میزدم برای ریاضی و فارسی….!!!!
چقدر شرمگین هستم از درگاه خدا….که از همه دری برای بچه ها گفتم الا از خدا!!!
چقدر حقیر بودم!!!!!
آخه کسی که وجود خدارو درک نکرده، چطور میتونه از خدا بگه؟؟؟!!!!!!!
اما آقا رضا ، قول میدم توصیه اتون رو با گوش جان ودل پذیرا شوم و حتما سال تحصیلی آینده …هرچی توی این 47 روز از خدا بهم رسیده ..با تمام توانم به بچه ها آموزش بدم تا از همین کودگی هرچه از باور نادرست از رب العالمین توی وجودشون داره نقش میبنده رو بشوره ببره..!!!!
خیلی خیلی خیلی ممنونم که منو لایق کامنت پر از عشق خودتون قرار دادین
بخاطر گلهای زیبای کوکب که تقدیم من کردین , بی نهایت خوشحالم…چقدر من خوشبختم بخاطر این همه محبت..
الهی شکرررررت که لایق عشق و محبت عزیزانی هستم که وجودشون الهی و نورانی هست..
فکر کردن به اینکه آدمایی بهت لطف و محبت دارن که جزو نزدیک ترین آدم ها به خداوند و خالص ترین قلب ها هستن…
چه سعادتی بالاتر از این!!!
من خیلی خوشبختم…الهی شکرت
به وجود بزرگ و قلب مهربونتون درود میفرستم…دسته دسته از اون گل هارو نثار وجود با ارزش شما میکنم برادر بزرگوارم..
زیر سایه لطف و رحمت رب العالمین شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید..
سلام به روی همچو ماهت عزیزدلمممممممم…
فاطمه عزیزم از کامنت تون لذت بردم و به نکات خیلی خوبی اشاره کردین..
دوست خوبم ، میدونید من هروقت به مهاجرت فکر میکنم احساس میکنم ته قلبم میگه نه، همین ایران ، همینجا باید بمونی…
با تمام وجودم کشورم رو دوست دارم ،
کشور زیبا و ثروتمند ایران رو عاشقشم…
وطن من، زیباترین کشور دنیاست …کشوری که توی زیبایی و ….مورد کم لطفی قرار گرفته اما خاکش مقدسه برای همه ما…..
آمریکا با عظمت هست اما وطن ما زیبا تره…..
حس خیلی خوبی به کشورم دارم ، دوست دارم قشنگ ترین درود ها رو به وجب به وجب خاک کشورم بفرستم…
عاشقتم وطنم..
دوستت دارم فاطمه نازنینم قشنگم..
بدرخشی دوست خوبم
سلام آزاده عزیزم..
خواهر خوبم، قشنگمممممممم
دیدن نقطه آبی از طرف شما..و تعریف و تمجید شما….
احساسم ارزشمندی وصف ناپذیری بهم بخشید…
میدونی چرا دوست خوش قلب و زیبا روی من؟!!
چون قبلش داشتم کامنت های زیر دیدگاه آقای ابراهیم میخوندم…
کامنت سراسر توحیدی شما دکرگونم کرده بود..اونجایی که عاجزانه خدارو صدا زدین…من هم با شما همصدا شده بودم…..
«« منم میگم
آی رب العالمین
منم به تو پناه اوردم میخام تو نگهبان و محافظ من باشی.
ای رب العالمین
میخام تو تمام نعمتها ووثروتهای دنیا رو به من بدهی همون جور که سلیمانت دادی به عباس منشت دادی
ای رب العالمین
قلبم قوی کن ایمانم رو به خودت زیادتر کنم میخام ابراهیمت باشم
الان اشک از چشام سرازیر شده انقد که حسم زیباست
انشالله خداوند منم به این سفرها هدایت کنه»»
مناجات زیبایی بود…قلبم رو دگرگون کرد، بغض کردم….
چقدر شما بزرگی عزیزدلم که با وصل شدن به خدا اشک شوق میریزی….
تحسینت میکنم دختر خوب خدا…آزاده عزیزم ….
از خداوند جهان ، برات آرزومند همه چیزایی هستم که فریادش زدی دوست نازنینم
از ابزار محبت و لطف و عشقی که بمن داشتی ، بی نهایت سپاسگزارم
خداوند رو شاکرم و سجده شکر بجا میارم که منو لایق محبت عزیزان ارزشمند و توحیدی قرار داد…
دوستت دارم آزاده زیبا روی و زیبا سیرت…
روی همچو ماهت رو میبوسم…
خدا به قلب قشنگت پادشاهی کنه الهی…
ماااااااااچ فراوان
سلام به روی ماهت عزیزدلم….
تنها میتونم بگم من خیلی خوشبختم چون از طرف فهیمه زیبای مهربان ، دارم تحسین میشم و عشق میگیرم…
واقعا احساسی که از بودن در جمع شما عزیزان توحیدی دارم با کلمات قابل وصف نیست….
خدارو همیشه شاکرم که منو به این مسیر و این راه و این سایت و شما همراهان هدایت کرد..
دوستت دارم دوست خوبم …
مااااااچ به روی ماهت…
خدا به قلب قشنگت بباره
عزیزم آزاده جان، سلام..
امشب اصلا خوابم نبرد…همین الان از پای قرآن بلند شدم…
هدایت شدم به سوره قصص
قشنگ به اول سوره قصص….
داستان حضرت موسی و هدایت او….
چقدر منقلب شدم وقتی حضرت موسی فرمودند:
خدایا من به هر خیری که از تو میرسه فقیرم.
وقتی لا به لای همه ترساش به خدا پناه آورد و خدا قشنگ اجابت کرد….فهمیدم که اگه ما توی سخت ترین شرایط الله یکتا رو صدا بزنیم….اجابت میکنه …
و اونجایی که حضرت موسی با اینکه کسی رو کشته بود..
اما به خدا پناه آورد و گفت خدایا منو ببخش و خدا بخشید….او بسیار آمرزنده مهربان ست…
خدا خیلی بخشندست آزاده جان…
چه دعاهای قشنگی از قلبت ،بیرون میاد عزیزدلم…
چقدر تحسینت میکنم عزیزدلم …
خیلی اتفاقی نمیدونم چطوری هدایت شدم به کامنت شما…
لذت بردم از خوندش…
احساس میکنم کودک زیبایی درونت داری که با دیدن هرچیزی ذوق میکنه و چه آسون همه رو تحسین میکنه و همه چیزو زیبا میبینه..
اونجا که گفتین پول خیلی خوبه …
الهی شکرت که میتونم هرچیزی رو که دوست داریم میخریم….
آزاده عزیزم دوستت دارم …
زیر نور رب جانان ، ثروتمند و غنی و توحیدی بدرخشی
قلب فراوااااان