https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-11.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-26 01:09:152023-08-28 08:14:58سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 201
517نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقد چقد قشنگه و چشم نواز و دل انگیزه این جایی که الان الان وجود داره
دارم فکر میکنم واقعا چقدر خوبه که من الان تو همین زمان هستم که استاد همین الان اونجا رو برای من نشون میده و باور پذیری یه ططرف پ. قشنگ میگم الان همین الانه هست.
هرچند همیشه بوده هست و خواهد بود
نکته تاپ و ناب این فایل همون ادامه فایل قبلی که جریان خواستن تخم مرغ و داشتنش بوده
ببینیم ما چی میخواییم از خدا. چی تو ذهنمونه هموووون برامون پیش میاد . همین چه چه زیبای پرنده هام از همین جنسه
شکرگذاری و حس خوب داشتن و حرکت ترکیبیه که خدا در جریانه البته خدا در جریانه. این ماییم که باید جریانمون رو خواسته هامون رو حواسمون باشه که خوبیها و زیباییها باشه که از همون جنس برامون جور میشه
به نام الله بخشنده و مهربان. سلام به استاد عزیزم و سلام خدمت مریم جانم و دوستان خوبم در سریال سفر به دور آمریکا….بازم هم صدهابار سپاسگذارم که زحمت میکشی و این فایلهای زیبا رو با عشق کنار مریم عزیز برای ما به اشتراک میذاری…واقعا تحسینتون میکنم بابت این جایی که هستی و به جاهای زیبا هر لحظه هدایت میشید ..چون در هر لحظه شکر گزار خداوند هستین.شکر نعمت ..نعمتت افزون کند..خداروشکر بابت این این تراک زیبا که من به شخصه عاشقشم..بایت این همه امکانات. وکاربا
تجهیزات که شما رو ازهمه نظر راحت کرده..خدارو رو شکر.. استاد واقعا طبیعت زیبایی هست آخ که چقدر دلم میخواد من هم به همچی جایی هدایت بشم چچند روز بمونم دلم یه سفر اینطوری میخواد به امید خدا که به چنین جایی هدایت میشم سکوت و ارامش همراه با نسیم خنک که بتوتی روی خودت کار کنی…درمورد جاده سربالایی که گفتید من هم یه نمونه مثال از خودم میخوام بگم.من از رانندگی کردن خیلی ترس داشتم و قتی جادها و خیابونهای شلوغ رو میدیم با خودم میگفتم اینها چطور به هم برخورد نمیکنن اگه من وسط ترافیک نتونم کنترل کنم و ماشین خاموش شه چی..همه مسخرم میکنن..خلاصه گفتم باید یاد بگیرم و رفتم دوره وگواهیناممو گرفتم.. و جالب اینجاس میرفتم تودل شلوغی...که ترسم بریزه همیشه فکر میکردم خیلی سخته..اما به لطف الله الان هرکجای کشور میتونم حتی خودم تنها ساعتها و حتی دردل شب رانندگی کنم.استاد واقعا همه چی ازدور سخت به نظر میرسه..اما نزدیک میشی برات آسون میشه.. بازهم از شما دو عزیز سپاسگذارم وخداقوت میگم. از دوستان خوبمم بایت کامنهای فو ق العادشون سپاسگذازم…در پناه حق باشید.
استاد عزیزم سلام مریم مهربانم سلام مثل همیشه باید تشکر کنم ازتون به خاطر اینکه هر دفعه با هر فایل نگاهمون رو نسبت به خدا و نسبت به دنیا تغییر میدید و باعث تکامل ما میشید
از اول فایل ک شروع شد لباس های راحتی مریم جون چه قد توجهم رو جلب کرد چه قد قشنگ بودن شاید بدای دخترای سایت بیشتر البته بیشترم به خاطر این ک خیلی ازین مدل ها دوست دارم توجهم رو خیلییی جلب کرد خیلی قشنگگگگ بودن و بهتون میومد هم اون راه راها هم اون عروسکیه
همه چیز در کل از اول تا اخر فایل ها اصلا کل سایت زیباست خدایی مگه غیر از اینم داریم و هر بار زیبایی بیشتر و نگاه بهتر نسبت به دنیا و خدا در این مسیر
وقتی مریم جون از دفتر یاداشت حرف زد و مدل شکر گذاری ک داره دقیقا مثل خودم بود چه قد حس خوبی گرفتم ازین موضوع و یاداشتی دارم از چند وقت پیش توی دفترم ک موقعی ک نوشتمش هنوز عضو سایت نشده بودم ولی با خودم گفتم هر موقع عضو شدم و موقع درستش فرا برسه حتما اینو با بچه ها به اشتراک میزارم یه حس خوبی بهم گفت این کارو بکنم
نگاه من تا قبل از آشنایی با استاد به خدا اصلاً با این نگاهی که الان دارم یکی نبود
نوشته من به شرح زیر است
خدای مهربان خدای خوبم سلام با نام خودت شروع میکنم به نوشتن شکرت خدایا بابت تمام داشتههایم و تمام خواستههایم چرا که از داشتهها استفاده میکنم وبرای رسیدن به خواسته ها امید دارم خدایا از اینکه فرصت این رو دارم که باهات صحبت کنم از تو هزاران بار تشکر میکنم خدایا نور وجودت قلبم را روشن میکند و وجودم رو سرشار از امید احساس اینکه در قلب منی احساس وصف ناپذیری است پروردگارا…
پروردگار چه تلفظ زیبایی دارد این کلمه پروردگار تو پروردگار منی و پروردگار آرزوهای من خدایا شور و شوق میخواهم انگیزه میخواهم و امید برای زندگی با فکر کردن به تو سرشار میشوم از این احساسات ناب میبینمت در تمام زیبایی ها در تمام عطرها در تمام حسهای خوب در تمام نگاههای مهربان در تمام اتفاقات خوب دستانت را میگیرم و در باد قدم میزنم چقدر این حس را دوست دارم خدایا چقدر کلمات برای توصیف تو در کنار هم زیبامینشینند گویی کلمات هم خوشحالند که در وصف تو بر دامنه کاغذ قدم میزنند و مینگارند گویی قلم بر خودش میبالد که بر وصف تو بر روی کاغذ میرقصد ذهن این خلقت ناب وقتی حرف تو میشود چه زیبا تراوش میکند کلمات را و تمام وجود برای وصف تو دست به کار میشود و در این زمانها زمان هم زیبا میگذرد دقیقهها و ثانیهها هم خوشحالند که مختص آن لحظهها هستند که از تو یاد میشود و تنها یاد توست آرامش بخش قلبها و قلبم و قلبی که برای تو میتپد و برای من و این قلب قلب هر دوی ماست از تو هدایت میگیرد برای من و من دریافت میکنم این نور الهی را با قلبم و چه خانه زیبایی است برای زندگی من و تو دوستت دارم و دوستم داشته باش که این دوست داشتن بهترین گنجینه این خانه است
صحبت های امروز شما برای من امروز مثل یک چراغ راه بود که گویا خداوند از زبان استادم که بسیار حرفش برایم ارزشمند است صحبت میکند
من چند روزی است که در راه خرید یک خانه جدید هستم و چیزی که من را کمی درگیر کرده بود این مسئله بود که آیا من از پس تجهیز آن بر می ایم هم از نظر پولی و هم از نظر زمانی که باید برای تجهیز کردن داخل ساختمان مثل کابینت و … بگذارم
امروز با شنیدن صحبت های شما تصمیم گرفتم در مسیر حرکت کنم و میدانم که انچه از دور میبینم شاید به نظر سخت باشد اما با رفتن و پا گذاشتن در مسیر حتما همه چیز ساده خواهد بود
همه مسیر هموار است و هر اتفاقی راه حل دارد.
عاشقتونم
همه چیز هم برای خرید خانه ام کاملا معجزه آسا اتفاق افتاد برای همین اینرو یه نشونه میبینم که باید قدم در راه بزارم و بقیه رو به خدا بسپارم تا من رو هدایت کنه و افرادی را در مسیرم قرار بده که از هر جهت برایم مناسب است و به من کمک میکنند.
دوستون دارم و هر روز برای داشتند شما خدا رو شکر میکنم
با سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم و همه ی دوستان همسفرم
خدا رو شکر که امروز هم این فرصت بهم داده شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم
امروز من بعد از 5 سال بودن توی این سایت مقدس و مبارک چقدر قشنگ مفهوم هدایت رو درک کردم
چقدر مفهوم نشانه ها و تیز کردن شاخک ها برای دریافت اونها رو بهتر درک کردم
امروز من به خواسته ی خودم که قدرت دیدن نشانه ها و دریافت اونها بود رسیدم
امروز من فهمیدم که لایق دریافت هدایت ها و نشانه ها شدم چیزی که فکر میکردم توش خیلی ضعیفم چون وقتی استاد ازش صحبت میکردن با خودم میگفتم میشه ی روزی بشه که من هم نشانه ها رو راحت ببینم و دریافتشون کنم و امروز اون اتفاق افتاد چون با دیدن این قسمت خداوند راهنمای سفر یک هفته ای که میخوام برم رو برام فرستاد بروشور قبل از سفرم رو بهم هدیه داد درست مثل اون کتابچه ها و بروشورهایی که توی ویزیتور سنتر بود و به شما داده میشد
این قسمت برای من حکم همون سنترها رو داشت که کارمنداش با عشق و با مهربانی و با سادگی تمام اطلاعات رو در اختیار شما استاد جان و مریم خانم میزاشتن قبل از ورود به اون فضاهایی که میخواستین تجربه کنین تا هم راحت تر سفر کنین و هم لذت بیشتری ببرین و چقدر زیبا و دقیق همین برای من هم داره اتفاق می افته
سعی میکنم یکی یکی تمام نشانه هایی که توی این پکیج راهنما خداوند برام مهیا کرده رو بیانشون کنم اینجا تا بقول شما استاد با نوشتن احساس خوبش ماندگارتر و بشه و ثباتش بیشتر
یادمه اون اوایل و حتی تا همین چند وقت قبل میخواستم زود کامنت بنویسم زود بفرستم تا جز نفرات اول باشم و احیانا امیتایزی و لایکی هم بگیرم یعنی حتی توی کامنت نوشتنم هم اضطرار بود و عجله
اما الان مدتیه که دارم برای خودم مینویسم برای نسرینی که به دنبال بهبود خودشه .الان هدفم اینه که پیام ها رو بکشم بیرون و درس هاشون رو بگیرم چون بقول قرآن هو خیرا لی .پس با آرامش و بدون هیچ عجله ای شروع میکنم حالا میخواد هرچند ساعتی طول بکشه چون الان به این درک رسیدم که لحظه به لحظه ی این فایل ها ی نشانه اس و ی پیامی در دل خودش داره که هر کسی با توجه به مداری که توش هست اون نشانه ها رو مبینه و دریافتش میکنه و بقول قرآن باز هم حتی برای مومنین هم درجاتی هست
از عکس کاور فایل شروع میکنم :
عکسی که من رو یاد فلکه مریم انداخت در پاردایس و ارزشی که مریم جان برای خودشون قایل بودن که ی فلکه ای رو به اسم خودشون مشخص کردن و جهان وقتی این لیاقت رو میبینه از جنس همون رو دوباره تکرار میکنه ی فلکه ای دیگر برای همان مریم .نمیدونم مریم خانم خودشون دقت کردن به این عکسه یا نه اما اگر هم نکردن من از همینجا سند این فلکه رو به اسم شما زدم
البته که با یادآوری پاردایس یاد اون پاک سازی ها و تلاش های فیزیکی شدید استاد هم افتادم برای رسیدن به انرژی جسمانی بالا چون اونموقع ایده به این شکل بود که با اون فعالیت ها میشه اون کار رو کرد اما استاد متوجه شدن که این نتیجه ی پاداری نمیده و ایشون هم که نمیتونن تا آخر عمر اینقر فعالیت فیزیکی داشته باشن پس به این فکر کردن که باید راه ساده تر و راحت تری هم باشه برای رسیدن به اون هدفشون و کم کم استاد به مسیری هدایت شدن به قانونی رسیدن که بدون فعالیت فیزیکی شدید و خیلی ساده و راحت بشه به انرژی بالا رسید که نتیجش شد دوره قانون سلامتی
دم ایلان ماسک گرم که اینجوری به بنده های خدا خدمت میکنه و و هم خودش ثروت خلق میکنه و هم این امکان رو برای افراد فراهم کرده که هر جای آمریکا باشن میتونن از همونجا هم کسب و مارشون رو انجام بدن و مدیریت کنن و خلق ثروت همینه که استاد میگن ثروت ثروت میاره
و دم استاد هم گرم که با باور کردن خدای درونشون و تکیه کردن برتوانایی های خودشون لیاقت ثروتمند شدن رو در خودشون ایجاد کردن و الان از این نعمت اینترنت ماهواره ای برخوردار هستن و میتونن هم خودشون لذت ببرن و هم به دیگران لذت بدن با اشتراک گذاشتن این لذت ها
میدونین ایجا یاد نگرانی های خنده دار خودم افتادم قبل از اومدن به این مسیر که میگفتم اگر من بخوام برم ی جای دیگه ای و مهاجرت کنم اونوقت کارم رو چکار کنم و هیمن ی ترمز بود برای من .اما وقتی اومدم توی این مسیر فهمیدم که من میتونم کارم جوری باشه که نیاز به مکان خاصی نداشته باشه و هرجایی برم کارم رو با خودم داشته باشم هرچند هنوز بهش نرسیدم و لی دیدم و باور کردم که میشه که هست و یکی از خواسته هام هم همینه
اونجایی که مریم جان اون بالش ها رو گذاشته بودن زیر لپ تاپ دقیقا کاریه که من شب ها قبل خواب انجام میدم چون خواهر زادم دوست داره پیشش بخوابم لپ تاپ رو میارم پتوم رو چهارتا میکنم و میذارم جلوم و لپ تاپم رو میزارم روش و کامنت ها رو میخونم یا بعضی شب ها با خواهر زادم وقتی حوصله داشته باشه یا خودش درخواست کنه همین سریال سفر به آمریکا رو میبینیم با هم و جالبه به من میگه اون قسمت هایی رو بزار که عباس منش و زنش هستن چون دوست داره خودتون توی صحنه ها باشین و شما رو ببینه اقدام های فیزیکیتون رو ببینه نه صحبت بشنوه .الان که این صحنه رو دیدم متوجه شدم با دیدن این سریال ها ما ناخودآگاه داریم راحت انجام شدن کارها رو تمرین میکنیم بدون اینکه خودمون متوجه باشیم و ی همچین صحنه ای رو که میبینیم تازه یادمون میاد که ما هم داریم همین کارها رو میکنیم و این یعنی باور آسان انجام شدن کارها شکل گرفته توی وجود ما
چقدر با دیدن این لباس های راحت مریم خانم راحتیشون رو حس کردم چون من خودم هم لباس های راحت اینجوری رو دوس دارم که بدن توش راحت باشه
چقدر اینجا یاد کامنت یکی از بچه ها افتادم در مورد الگوهای ثروت ساختن .ایشون نوشته بودن که همیشه مادرشون رو میدیدن که با لباس های اداری و رسمی و اتو کشیده آماده میشدن که برن سرکار و دیدن همین الگو باعث شده بود که این باور که میشه با لباس راحتی توی خونه باشی و کسب درآمد کنی و ثروت بسازی در ایشون شکل نگیره یعنی در هممون شکل نگیره
و چقدر بارها این الگو توی این سریال تکرار داره میشه که میشه توی خونه باشی و دراز بکشی رو تخت و با لباس راحتی کارت رو انجام بدی و پول هم دربیاری و وقتی که این زاید تکرار بشه بقول استاد وارد ناخودآگاه ما میشه و وقتی وارد اونجا بشه افکار ما حول و حوش این موضوع میچرخه و فرکانس های متناسب با همین به جهان ارسال میشه و اگر ترمزی نباشه خیلی راحت اتفاق میافته پس اگر در مورد من نوعی هنوز اتفاق نیوفتاده یعنی ی سری ترمز هست . البته من الان از توی خونه دارم کارم رو انجام میده ولی هنوز نیاز به مکان فیزیکی هست و این یعنی هنوز اون باوره قوی نشده
ی چیزی که من بهش دقت کردم صورت مریم خانم بود البته ذهنم داره میگه ننویس این رو ولی من مینویسم .من دقت کردم که صورت مریم خانم مو داره و موهاش هم بلند شده و این نشون میده که اون کار کردنه روی عزت نفسه داره اینجا خودش رو نشون میده که برات مهم نیست قضاوت دیگران در مورد ظاهر تو . یادمه استاد میگفتن که خانم های آمریکایی هم خودشونن و خیلی اهل آرایش کردن نیستن و حتی عنوان کردن که موهای صورتشون هم خیلی وقتها بلنده .نمیخوام بگم که این درسته یا غلطه بقول استاد اگر کاری حس خوبی بهتون میده انجامش بدین . میخوام بگم که چقدر خیلی از خانم های ایرانی و الان جدیدا حتی مردها و پسرهای ایرانی وقت و هزینشون رو دارن روی ی همیچن چیزهایی صرف میکنن که اصل نیست و همش حاشیه است و بقول استاد اگر ما ی ذره از این وقت و انرژی رو صرف سرمایه گزاری خودمون بکنیم چه پیشرفت هایی رو میتونیم داشته باشیم .البته من خدا رو شکر توی اون مدارها نیستم
ولی این رو نوشتم که به خودم یادآوری کنم که نگران قضاوت دیگران در مورد خودم نباشم چون الان که دارم آماده میشم برای سفر ذهنم هی میخواد من رو مشغول کنه به موهای دست و صورتم که این ی هفته ای که سفر هستم اینا اگر رشد کنن و دربیان باید اصلاحشون کنم و و اگر اصلاح نکنم بقیه چی فکر میکنن هرچند من خودم کارهای خودم رو انجام میدم و اصلا آرایشگاه نمیرم اما همین ی کم فکر کردنه به این موضوع هم انرژی و وقت من رو هدر میده
تعادل بین کار و تفریح : این هم برای من نوشنه است و پیام که اینقدر به خودم سخت نگیرم و به فکر تفریح و لذت هم باشم و فردا شروع این تصمیم جدید منه
خدای من کار کردن در راحت ترین و ریلکس ترین شکل ممکن
یاد اون داستان تهرانتون افتادم استاد که دفتر کارتون و محل زندگیتون یکی بودن و الان هم محل کارتون و زندگیتون یکی هستن اما اون کجا و این کجا . بقول خودتون این چیزهایی که الان توی زندگیتون هست نتیجه ی کار کردن رو باورهاتون و تغییر شخصیتتون هست
مریم خانم در مورد صبح زود بیدار شدن صحبت کردن من میخوام در مورد تجربه خودم صحبت کنم :
امروز صبح زود رفتم مغازه که قهوه بخرم صاحب مغازه گفت شما چقدر زود بیدار شدین الان همه ی خانم های اینجا خوابن و همونجا بود که من خیلی خوشحال شدم و سپاسگزار که خدا رو شکر که با بودن توی این مسیر من الان جز اون اقلیت خانم هایی شدم توی جامعه دور و برم که صبح زود بیدارم میشم برای اینکه هدف دارم برای اینکه میخوام روی خودم و باورهام کار کنم و شخصیت بهتری از خودم بسازم .الان دو ساله که به لطف دوره قانون سلامتی من دیگه خیلی دیر بیدار بشم ساعت 7 صبحه اونم بصورت اتوماتیک
مریم خانم در مورد تجربه خودشون گفتن و اون پرنده ها منم ی تجربه ی زیبا و مشابهی دارم از همین هفته ی قبل :
هفته ی قبل بعد از اینکه فایل جلسه ی اول دروه عشق و مودت رو داشتم کار میکردم رفتم توی حیاط بعد دیدم ی کبوتر خیلی زیبا و خوشگل اومده نشته روی تخت فلزی داخل حیاط توی سایه کلی از دیدنش خوشحال شدم گفتم ی ذره برم نزدیک ببینمش رفتم نزدیک نزدیکش اصلا تکون نخورد ی نگاهی بهم کرد و همونجا موند منم گفتم سریع برم موبایلم رو بیارم تا نرفته عکسش رو بگیرم و این کار رو هم کردم و مدتی هم بهش خیره شدم و زیبایییش رو تحسین کردم ی لحظه با خودم فکر کردم نکنه مشکلی داره و نمیتونه پرواز کنه و گرنه چطور اینقدر آرومه و حرکت نمیکنه .خلاصه اومدم داخل و از پنجره نگاش کردم دیدم ی دفه خوابش گرفت و همونجا داره چرت میزنه منم گفتم مزاحمش نشم بعد حدود 1 ساعت دوباره رفتم دیدم همونجاست رفتم نزدیکتر پیرد اومد پایینن و ی چرخی زد توی حیاط و دیدم سالمه فقط میخواسته یکی دو ساعتی پیش من باشه و من از دیدنش لذت ببرم .خدا رو شکر .الان که مریم خانم تعریف کردمیادم اومد که چقدر تجربه هامون شبیه تجربه های پاردایس شده
خدای من هوای 40 درجه فارنهایت!!!!!!!!! اینجا هوا 100 درجه فارنهایته .سرمای اونجا رو ی لحظه حس کردم وقتی استاد صحبت کردن راجع بهش .چقدر کیف میده بیرون توی کوهستان باشی سردی هوا رو اونم شب با تمام وجودت حس کنی و بعدش بیای داخل تراک کمپر گرمای بخاری رو حس کنی ی گرمای تمیز و بدون آلودگی
کنجکاوی وقتی مقدس باشه اونوقت نتیجش میشه آگاهی های مفید بیشتر و لذت بردن بیشتر از زندگی .کنجکاو باشم برای بهبود دادن زندگی خودم نه سرک کشیدن توی زندگی دیگران که کمکی بهم نمیکنه و چیز مفدی هم به آگاهی هام اضافه نمیکنه خدا رو شکر که این درس مهم رو از این مسیر زیبا یادگرفتم و دارم سعی میکنم برای عملی کردنش
برام جالب بود این اصطلاح مخخف چیه پس بریم ی سرچ :
BLM: Bureau of Land Management: is a division of the U.S. Department of Interior that oversees more than 245 million acres of Public lands
به زبان ساده ی اداره اس که مسئول مدیریت زمین های فدراله
چقدر عالیه با این توضیحات استاد آدم حتی نیاز به خونه هم نداره میتونه تا آخر عمرش طبیعت خونش باشه اینترنت ایلان ماسک هم باشه و تمام و البته که باید ثروتمند هم باشی که بتونه ی تراک کمپر هم مثل استاد بخری و راحت زندگی کنی
بابا الکی نیست اسم کشورشون رو گذاشتن گاد کانتری اینجا واقعا سرزمین خداست البته که همه جا ملک خداونده اما وقتی که ما سرکش نباشیم و در مقابل خداوند فروتن و متواضع باشیم و توحیدی رفتار کنیم مثل این مردم
چقدر لذت میبرم از این قانومندی این کشور و احترامی که همه بهش میزارن که الکی ادعای مالکیتی چیزی رو نکنن
اوه مریم خانم اون حرکتی که شما زدین که خودکارتون رو گذاشتین روی اون فنرها هم برای من نشونه بود چون ی دفتر خریدم برای ثبت خاطرات سفرم و مونده بودم که خودکارش رو کجا بزارم توی کوله و الان که شما اینکار رو کردین این مساله هم برام حل شد اینجوری خودکاره و دفتره با همن و دیگه نیازی نیست هی دنبال خودکاره بگردم
چه پیامی بود برای من اون گلز نایت : راستش من فکر نمیکردم که مریم خانم بجز با استاد دورهمی شبانه داشته باشه با دوستانش .فکر میکردم شب و روز با استادن اما فهمیدم الان که اشتباه فکر میکردم و ی جنبه و بعد دیگه ای از آزادی در روابط هم برای من نمایان شد که یکی از ویژگیهای ی رابطه ی رویایی همینه که وقتی دوس داشته باشی با دوستانت باشی و با اونها هم ی جور خاصی لذت ببری و محدودیتی از این لحاظ نداشته باشی و طرفت هم همین جوری آزاد باشه در ارتباط با دوستانش
چه درک و آگاهی رو مریم خانم به ما به اشتراک گذاشتن :
زندگی دقیقا ی سفره که به نیازهای لحظه ای ما پاسخ داده میشه و ما باید سپاسگزار همون لحظات باشم و نگران آینده ی نیومده نباشیم
و صحبت های استاد در مورد نجواهای ذهن در مورد سفر :
خدایا شکرت که دقیقا آگاهی هایی که بهشون نیاز دارم رو داری از کلام استاد و مریم خانم بهم میگی . راستش من هم نجواها اومده بودن سراغم که حالا میخوای ی هفته بری سفر و کلاس هات رو کنسل کنی و ی هفته کلاسهات عقب می افتن و هزارتا نجوای دیگه و فکر میکردم فقط منم که اینجوریم اما الان هم خیالم راحت شد از اینکه کار ذهن اینه و من میتونم کنترلش کنم و هم اینکه تمرکزم رو بزارم روی لذت بردن از سفرم و نگران هیچ چیزی نباشم
دقیقا من الان همین حالت رو دارم که ذهنم سعی میکنه همه چی رو سخت جلوه بده توی سفر برام اما مدام بهش یادآوری میکنم به خودم که خداوند با منه و دلیلی برای نگرانی نیست و من میتونم با فرکانس های خوبم همه چیز رو اونجوری که خودم دوست دارم رقم بزنم
و جممل های طلایی مریم خانم در انتهای فایل :
زندگی خیلی ساده است اگر من ساده بگیرم و سپاسگزار باشم برای نعمت هایی که الان دارم
خدایا شکرت برای این هدایت ها و آگاهی هایی که قبل سفر بهم دادی .برم که کوله ی سفرم رو ببیندم تا امید به خداوند هدایتگر فردا راهی سفر بشم
نسرین ثروتمند احسنت نسرین جان چقدر لذت بردم از کامنت بی نظیرت وچه جالب الان مدتیه که دارم برای خودم مینویسم برای نسرینی که به دنبال بهبود خودشه .الان هدفم اینه که پیام ها رو بکشم بیرون و درس هاشون رو بگیرم چون بقول قرآن هو خیرا لی .پس با آرامش و بدون هیچ عجله ای شروع میکنم حالا میخواد هرچند ساعتی طول بکشه چون الان به این درک رسیدم که لحظه به لحظه ی این فایل ها ی نشانه اس و ی پیامی در دل خودش داره که هر کسی با توجه به مداری که توش هست اون نشانه ها رو مبینه و دریافتش میکنه و بقول قرآن باز هم حتی برای مومنین هم درجاتی هست این قسمت کامنتت برام نشانه بود چون منم دقیقا نسرین جان دارم همین کار را انجام میدم ولذت میبرم
تحسین میکنم دقتت واینکه ذهنت را جوری عادت دادی دنبال حل مسئله باشه وبا دقت ودرک نشانه ها که مریم جان خودکار را گذاشتند روی آن فنر ها شما هم راه حل را یافتید
یه لحظه یادم آن کارتون آمد که یه پرفسور با سبیلهای کلفت وبلند بود که مواد شیمیایی را مخلوط میکرد وبعد میگفت یافتم یافتم آن صحنه برام تداعی شد خخخ
سلام به فهمیه جان .آفرین به شما چقدر قابل تحسین هستین که اینقدر با عشق برای بچه ها پاسخ میزارین .آره عزیزم راستش بعضی وقتها خودم رو مقایسه میکردم با بچه ها و همین باعث میشد احساسم بد بشه و تصمیم گرفتم که دگه این کار رو نکنین و پیام ها و نکته های فایل ها رو با توجه به مدار خودم درک کنم و کاری به کسی نداشته باشم .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و همه دوستان گل
اول از همه من این ماجراجویی شما رو تحسین میکنم این روحیه پیدا کردن نقاط جدید و مسیرهای جدید و و تجربیاتی که دارین از نگاه ناظر بیرونی مثل من شاید خیلی نرمال باشه و بگم اره منم میخوام تجربش کنم ولی واقعا فقط خودتون میتونید درک کنید که پیدا کردن و موندن توی همچین جایی چقدر ایمان میخواد و چقدر پا گذاشتن روی ترس ها رو میخواد که جایی که به قول خودتون حتی امریکایی ها خبر ندارن که میشه همچین جایی کمپ کرد ولی شما میرید و تجربش میکنید !!
چند روز پیش صبح برای پیاده روی رفته بودم پارک نزدیک خونمون و یه تریل طوری داره که تقریبا اون موقع صبح بیشتر افراد باانگیزه و ورزشکار میان و میدوون ولی من توی مدت چندماهی که سحرخیز شدم فقط پیاده روی میکردم تا اینکه اون روز یه حسی بهم گفت تو هم بدوو ببین چه طوریه یعنی شاید مسخره به نظر بیاد ولی من خیلی خجالت میکشیدم از این کار!! تا قبلش بهونم این بود که من لباس مناسب ندارم یا کیف همراهمه و اصلا استاد گفته پیاده روی خوبه و دوویدن تاثیر نداره ولی باورتون نمیشه یه جدالی بین قلب و ذهنم بود که اگر میگی حرف بقیه مهم نیست پس بدوو همینطوری هم بدوو!! بخدا یعنی فقط یک ربع داشتم خودم رو قانع میکردم و داشتم بیخیالش میشدم که باشه حالا بمونه برای فردا!! تا اینکه یه لحظه فایل قبلی سفربه دورامریکا و پریدن اون اقا و دوستش اومد به ذهنم یعنی به طرزی منو راه انداخت که همون لحظه گفتم اوکی مهم نیست چی بشه و یا بقیه چه فکری کنن و شروع کردم به دوویدن اصلا نمیتونم حسش رو وصف کنم که چقدررررر عالی بود وقتی باد به صورتم میخورد با اینکه یه کیف کوچیکم همراهم بود ولی انگار هیچی متوقفم نمیکرد و یاد دوران بچگیم افتادم و انقدر تجربه لذت بخشی بود که کل روزم رو ساخت و انگار حس قدرت میکردم … این تجربه باعث شد بفهمم من چقدرررر هنوز حرف مردم برام اولویته و دقیقا هرچی ضربه میخورم از همینه و انقدر این نهادینه هست که واقعا تو اینجور مواقع میتونم متوجه اش باشم و یه درس دیگه که ازش گرفتم این بود که درسته یک سری ترس ها برای هممون مشترکه ولی این ترس من در دوویدن توی جمعیتی که اکثرا حرفه ای اینکار بودن واقعا شاید ویژه من باشه و برای خیلی ها عادی باشه این کار !
دقیقا این صحبتتون خیلی نکته داشت انجام هرکاری از دور خیلی وحشتناک به نظرمیاد مثل همون جاده سربالایی که وقتی طی میشه میبینی که اصلا اونطوری که تو میدیدی نبوده و اتفاقا پاداشش میشه رسیدن به این طبیعت زیبا توانجام هرکاریم که اولش ترسناکه همینه وقتی انجامش میدی و میری تو دلش پاداشش میشه احساس خوب و لذت بیشتر ! اینو باید بارها به خودم یاداوری کنم چون ادم خیلی زود یادش میره که بخدا همه ترسها از دور انقدر وحشتناکن اگر اول شروع کنیم پا بذاریم روی این ترس های کوچیکتر اونوقت اون اعتمادبفس تو بقیه جنبه ها تاثیرش رو نشون میده و بعد میشه از عهده ترسهای به ظاهر بزرگترم براومد.
استادجان ازتون واقعاممنونم و از این تراک زیبا که اینقدر داخلش حس خوبی به ادم میده و مینیاتوریه کلا از چیزهای جمع جور و کاربردی خیلی خوشم میاد و اینکه باعث راحتی و لذت بیشترتون میشه تا برای ما فایل های زندگی ساز تهیه کنید
از خانم شایسته نازنین و زیبا برای اینکه از تجربیاتشون میگن هم خیلی خیلی ممنونم و چقدر تحسینشون میکنم برای این مقدار عزت نفس که انقدر راحت جلوی دوربین میان و اینکه اون دفتر خوشگلتون رو نشون دادین خیلی حس خوبی گرفتم منم دفتر سپاسگزاریم و حتی دفترهایی که صحبت های استاد رو مینویسم داخلش خیلی خوشگل میخرم چون اینجوری حس بهتری داره برام که برای خودم ارزش قائلم واقعا به شخصه از شما خیلی زیاد الگو میگیرم و اگر میشه بیشتر از خودتون برامون بگید(چشمای قلبی مثل اون سگه تو گربه چکمه پوش:)
خدایاشکرت واقعا لذت زندگی یعنی همین دیدن و وقت گذاشتن توی سایت و همین رشد کردن های کوچیک و عملکر بهتر از دیروز اینکار برای من واقعا با هیچ چیز دیگه ای قابل مقایسه نیست و هرروز خداروشکر میکنم براش و ازش میخوام هدایتم کنه هرروز ظرف وجودم رو گسترش بده برای درک و عمل کردن به قوانینش
سلام به استاد با عشق و بانوی زیبای مهربان خانم شایسته
سلام به خانواده پر مهر عباسمنش
عجب سفری شده این سفر، هر فایلی که میذارید یک دوره است، من سفرنامه قبلی در مداری نبودم که بتونم همه فایل هارو ببینم دیدگاه هارو بخونم ولی خداروشکر که در سفرنامه جدید ثروتی وارد زندگی من شد به نام “تعهد” تا با این فایل ها و فعالیت در سایت بتونم راجع به خودم فکر کنم و بفهمم من واقعا تا آخره عمرم رو خودم کار کنم باز جای بهتر شدن هست. استاد زمانی که راجع به الگو ها فایل میذاشتید توی یکی از فایل ها نوشتم من همیشه کاری رو تا یه حد خوبی پیش میبرم و باز برمیگردم سره خونه اول، توی این مدت ترمز هایی رو پیدا کردم که به لطف و هدایت خداوند دارم میبینم که یک درجه نسبت به عملکرد گذشته ام دارم متفاوت تر عمل میکنم در مسیر درست، من قدرت دادن به اعداد و اهمیت لذت بردن رو نمیدونستم و همین همیشه باعث میشد یک عددی توی حساب من بیاد و من همه چیو رها کنم حالا چرا اینو میگم چون دیدم خانم شایسته در طبیعت و سفر هم برای خودش میز کاری درست کرده که کارشو انجام بده، آیا آدم بخاطر پول میتونه ذهن رو قانع کنه در سفر و تفریح این کارو انجام بده؟ یا چون لذت میبرن هدایت میشن به انجام این کار در دل طبیعت من نمیدونستم فقط باید لذت برد توی ناخودآگاهم لذت رو گره زده بودم به پول، از هفته پیش که من فقط سعی کردم لذت رو برای ذهنم منطقی کنم و تمرکزشو از روی عدد بردارم ورودی مالی داشتم و دوباره داشت ترمز هام فعال میشد، دقیقا ترس ها رو برام بولد میکرد، ترس از موفقیت – ترس از مسائل پیش رو در کسب و کار – ترس از قضاوت مردم و طعنه های مردم از موفقیت افراد موفق وقتی داشتم به این ترس ها فکر میکردم با خودم گفتم چطور من از خداوند میخواستم به من موفقیت مالی بده وقتی موفقیت مالی رو برابر میدونستم با رنج و سختی، یعنی من در لفظ پول رو میخواستم و در فرکانس به خدا میگفتم که حاجی از این بیشتر نده که میرم به خودم گند میزنم، با افکارم میگفتم من لیاقت بیشتر از اینو ندارم خداجون دمتگرم همین کافیه
در صورتی که شما با افکار و اعمالتون دقیقا بر عکس من عمل میکنید و به نجوای ذهنتون ثابت میکنید که ببین من هم بهترشو میخوام و هم میدونم بهترش هست. مثل راه اندازی اینترنت استارلینک روی تراک کمپر که هر کجا آسمان رو دیدید یعنی اینترنت هست، مثل بهبود دادن تراک کمپر بعد از سفر اولتون که چقدر کار کردن و لذت بردن از کارتون رو در ابن سفر راحت تر کرد. چقدر قشنگ بود این حرفتون که چون من سوالای خوبی از خداوند میپرسم به جواب های خوب هدایت میشم، من اینو این هفته لمس کردم تو زندگیم استاد، وقتی با کمک فایل های الگو ها تشخیص دادم من چطور میتونم این ترس و اضطراب رو از زندگیم کمتر کنم خدا منو هدایت کرد به توجه به لذت بردن و اعراض از اعداد، بعد هم با نشونه ها تایید کرد که مسیر درست همینه وقتی شما گفتید من مدت هاست نمیدونم در آمدم چقدره ولی همیشه دنبال بهبود شخصیتم هستم این یعنی من فقط میخوام لذت ببرم
احساس خوب = اتفاقات خوب
الان بهتر درک میکنم که چرا شما چیزی بهتون الهام میشه تعلل نمیکنید در عمل به اون الهامات، الان بهتر درک میکنم که وقتی میگید کاری رو انجام میدید خودتونو به نتیجه گره نزنید یعنی چی، یعنی آقا شما برای لذت بردن کاری رو انجام بدید نتایج لاجرم رقم میخوره
استاد شما یاد گرفتید با قدم برداشتن برای بهبود شکرگزار باشید و شکرگزاری بالاترین فرکانس لذت هستش که فرکانس لذت یعنی خدایا من لذت بیشتر میخوام از این جنس
شما با باوره چطور از این بهتر مصداق بارز این آیه هستید
و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد، اگر شکر [نعمت] گزارید، حتما فزونیتان میبخشم و اگر ناسپاسی کنید، عذاب من بیتردید بسیار سخت است.
از تضاد هایی که برام به وجود اومده ممنونم که باعث شده الان حرف های شما و آیات قران رو بهتر درک کنم، اونم هدایت خداوند بوده و از خداوند میخوام منو هدایتم کنه به مداری که قبل از تضاد دنبال بهبود باشم
مثل کاری که شما با تراک کمپر کردید، با اولین سفر نشانه هارو برای بهتر کردن این تراک کمپر زیبا دریافت کردید و در جهت بهبود بخشیدن بهش تنهایی باهاش رفتید سفر تا با سیستمش بیشتر آشنا بشید
خدایا شکرت بخاطر این نعمت هایی که در زندگیم هست:
استاد عزیزم و بانو شایسته گرامی
مثال هاشون از زندگی و مسیری که دارن میرن
دوستان عزیزم در این سایت
تجربه هاشون از عمل به قانون
تجربه های خودم
خدایا مارو به راه مستقیم هدایت کننده و راهبر باش
راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه مغضوب شدگان و گمراهان
خدا را سپاسگزارم که چشمان من رو بر زیباییهاش بینا میکند تا که ببینم فهم کنم درک کنم که جهان بر اساس زیبایی آفریده شده و هر چقدر شکرگزارتر باشم خداوند بر من می آفزاید و با صحبت های این دو عزیز به یاد بیارم که همیشه شکرگزار باشم و در لحظه زندگی کنم و از آینده ترسی نداشته باشم
خدایا ازت ممنونم که قلبم رو باز و بازتر میکنی تا زیبایی ها و نکات مثبت رو، بهتر حس و درک کنم.
حرف واسه نوشتن زیاد دارم، از خدا هدایت میخوام تا همه شون رو کامل و به زیبایی بنویسم.
آرامش دارم، هیجان زده نیستم، چون میدونم خودش هست، میگه، یادم میندازه، به قلبم میفرسته و منم مینویسم.
سلام به خدای عزیزم، سلام به همه ی زیبایی های خدا، به همه ی نکاتِ مثبت، به همه ی مخلوقاتِ قشنگِ خدا.
سلام به دو یارِ بهشتی که هر ویدیویی آپلود میکنین برامون دنیایی از آگاهی و زیبایی گسترش پیدا میکنه تو زندگیِ همه مون.
سلام به استاد عباس منشِ نازنینم و مریمِ جانِ زیبارو و خوش انرژی.
سلام به همه ی اعضای دوست داشتنیِ این خانواده ی نازنین.
و سلام به سمانه جانِ نازنینم.
این فایلِ 27 دقیقه ای نازنین، برام یه دنیا اگاهی، حس خوب، درس، زیبایی داره.
اول اومدم نکات مثبت رو توی دفتر خودم بنویسم، دیدم نه، بهتره اینجا بنویسم که هم ردپا بمونه برام و هم اینکه به راحتی هر وقت دلم خواست بخونمش و یادآوری شه برام آگاهی هاش.
به سبکِ خودم مینویسم، چون میدونم اینطوری بیشتر کیف میکنم و لذت میبرم، چند برابر بیشتر لذت میبرم وقتی دلی مینویسم …
خُب به امیدِ خدا سمانه جونم شروع کن.
یه چیزِ خیلی زیبا در مورد مریم جون متوجه شدم:
نشاطِ صورت و جسمش. لذت بردم گونه های قشنگتو دیدم، صورتِ قشنگتو دیدم، اینکه با چه لطافت و آرامشی صحبت میکنی. استاد هم همینطور، از زمانی که روی صندلی های راحت و آبیِ خوشگلتون نشستین و صحبت ها آغاز شد دقت کردم چقدر جفتتون آروم هستین…
یعنی چی؟
آدمی که آرومه صورتش آرومه، مدل حرف زدنش آرومه، شتابی نداره برای حرف زدن، توی حرف هم نمیپرن، هر کلمه خوب و کامل اَدا میشه، مفهومِ هر کلمه به خوبی منتقل میشه.
نکته ی مهمش چطوری به این آرامش میرسیم؟
وقتی صلحِ درونمون بهتر و بهتر میشه، آرامش مون هم بهتر و بهتر میشه.
این قضیه تا همیشه میتونه خوب و خوبتر شه، توقفی وجود نداره براش.
طبیعتا وقتی شما دو تا نازنین، اینطوری صحبت میکنین، لاجرم صحبتهاتون به قلب های آماده و خالص نفوذ میکنه.
میزانِ پذیرشِ ما از صحبتهاتون بر میگرده به میزانِ آمادگی و درکِ ما از آگاهی ها، به میزان شفاف و صیقلی شدنِ قلبمون از زیبایی ها …
قابی که بستین برای این گفتگو، عالیه، منظره ی سرسبزِ دشت طور، آسمونِ صاف و آبیِ خوشرنگ، چمن ها و درختها، دو صندلیِ آبی که دو نازنین روشون نشستن و در ساده ترین، خالص ترین و آروم ترین حالتِ ممکن دارن گفتگو میکنن با هم و با ما…
همه ی اینا تو شکل گیریِ حسِ خوبِ من نقش دارن، اینکه چقدر حس و درک میکنم دست منه، کم یا زیاد دست منه، من میتونم دسترسیِ کمتر یا بیشتر داشته باشم به این فایل و شگفتی هاش، این نعمت هست برای همه و آزاده، اما میزانِ دسترسیِ من به این نعمت و برداشت ازش، دستِ من و ظرفیتم و آمادگیم هست.
استاد استایلِ مطلوبِ خودش لباس پوشیده، مثلِ اکثر اوقات تیشرت و شلوارک، همونی که همیشه بوده و هست.
مریم جون هم استایلِ مورد علاقه ی خودش، یه لباس شلوارِ راحتی و گوگولی و فانتزی که عکسِ روش هاپوهای بانمکیه که لباس پوشیدن و کلاه پشمی سرشونه.
عاشقتم با این انتخاب و طرحِ بامزه ای که روی لباسهاته مریم جون.
میدونین اول که دیدم چی فکر کردم:
گفتم استاد رسمی تر پوشیده، مریم جون راحت تر.
بعد گفتم چه باحاله، هر کی هر طوری راحته، هر طوری بیشتر خودشه لباس پوشیده، باریکلا، منم اینو از شما دیدم و دارم پیاده اش میکنم تو زندگی خودم.
اینکه هم خودم لباس مورد علاقه و راحتِ خودمو بپوشم، هم اینطوری رفتار کنم که دیگران هم هرطوری خودشون راحتن لباس بپوشن و لذت ببرن.
من از هر قسمت رفتارهای شما الگوبرداری میکنم تا زندگیِ خودمو شیرین تر و راحت تر و لذت بخش تر کنم.
ممنونتونم تا ابد.
یه چیزِ خیلی مهم:
تحسینِ دوره ی عالیِ قانون سلامتی که این اندام های زیبا و توانمند، این صورتهای بشاش و زیبا و روشن، این حال و احوالِ شاد و فرخنده رو براتون فراهم کرده.
دوره ی شریفِ قانونِ سلامتی من عاشقتم.
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری.
من همیشه و همیشه قدر دانِت هستم، تو سهمِ بزرگی تو نشاط و بهبود من ایجاد کردی.
و تحسینِ شما دو عزیز که نتایج رو پایدار میکنین برای خودتون با زندگی به سبکِ قانونِ سلامتی.
یه چیزِ باحال هم در مورد موهای مریم جون بگم:
موهاتون داره روز به روز بلندتر میشه و تو این آغازِ راهِ بلند شدن، آشفتگیِ جذابی همراهشه.
معنیِ آشفتگیِ جذاب: اینکه رها هستن، اعلامِ استقلال کردن، هر طور راحتن دارن رشد میکنن، تو چارچوب قرار نمیگیرن گاهی، دارن با کاوشگری رشد میکنن و جهان رو تجربه میکنن، عینِ یه بچه ی بازیگوش و نترس دارن مواجه میشن با جهان…
حالا مریم جون از بس که با خودش در صلحه و ارومه، اجازه میده بچه ها در مسیرِ رشدشون لذت ببرن و خوشحالی کنن.
یعنی چی؟
یعنی شاید بقیه بخوان این مرحله رو طور دیگه ای بگذرونن که البته محترمه:
تند تند کوتاه کنن موهاشون که به این آشفتگی نرسه.
از تل، گیره، کلیپس و سایر دوستانِ اکسسوریِ زیباییِ مو استفاده کنن تا خوش فرم تر و زیباتر بهشه، یا به نظر بیاد…
اما انتخابِ مریم جون رو من به شخصه باهاش هماهنگی بیشتری دارم:
سادگی
انتخاب مریم جون سادگیه، رهاشدن میکنه تا رشد کنن بزرگ شن و لدت ببرن از مسیرِ تکاملشون.
مریم جون میدونی الگوی من بودی و بهم جسارت دادی موهامو کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کنم.
میدونی همین الانم الگو هستی که با خودم و موهام راحت باشم، هر طوری هست عاشقش باشم چه کوتاه چه متوسط چه بلند، چه آشفتگیِ گذر از کوتاه به بلند…
خب منم موهام چندساعت بلندتر شده و داره همینطوری به لطف خدا خوب رشد میکنه، من رهاش کردم چون راحتم، چون انتخابم سادگیه الان …
رفتم آرایشگاه چند روز پیش، یکی از عزیزان گفت چرا ژل یا … نمیزنی موهات فرم بگیره و اینا، با شادی و لبخند گفتم اینطوری راحتم، رها رها رها…
یعنی خودم کیف کردم با این نگاهم به زندگی و موهام.
خب جا داره تشکر عظیمی بکنم از مریم جون به عنوانِ یه خانم، که با انتخابها و رفتارش باعث شده من ارزشِ خودم رو در زیباتر کردن پیشِ چشمِ دیگران نبینم، زیبایی درونِ خودمه، درونِ سادگی و رهایی، درونِ آرامش و رهاییِ خودمه.
نظر همه محترمه، هر کسی زیبایی رو در یه چیزی میبینه، نظرها و افکار و باورها نتفاوته، همه شونم محترمن، منم دلم میخوام به سبک مورد علاقه ی خودم زندگی کنم که حسابی کیف کنم و راحت باشم و لذت ببرم.
مریم جون، یه دونه باشی.
خوبیش اینه منِ مخاطب، منِ شاگرد، منِ دانشجویِ دانشگاهِ عباس منش دات کام، از جفت اساتیدم الگوبرداری میکنم، هم از استاد عباس منش هم مریم جان.
جفتتون شاهکارین برای استاد بودن و یاد دادن.
چون شما درس تئوری رو زندگی میکنین وه باعث شده هم بهتر باور کنم هم بهتر بپذیرم و عمل کنم به اندازه ی درکِ خودم.
امیدوارم درکم بهتر و بیشتر بشه هر لحظه.
آقا این همه نکته ی مثبت تا اینجا فقط با دیدن اولین قابِ گفتگو :))))
راهِ بلندی در پیشه برای نوشتن، چون دریچه ی قلبم باز شده روی زیبایی ها و نکات مثبت، دسترسیم باز شده و میخوام نهایتِ لذت و استفاده رو ببرم الان و بنویسم.
نعمت هست منم میخوام نهایتِ استفاده رو ببرم، همه شو جذب کنم واسه خودم.
راستی عینک آفتابی هاتونم قشنگه، جای لیوان روی دسته صندلی ها باحاله، سبکی و راحتی خود صندلیها عالیه، چون به راحتی بسته میشن و باز میشن و سبکِ هر جایی بخواین برین به سادگی با خودتون میبرین.
یادِ اون صندلی تاشوی قرمزِ مریم جون افتادم تو قسمتهای اولیه ی سفر به دور امریکا که گذاشتین تو آب رودخانه و نشستین و لذت بردین، صندلی استاد مشکی رنگِ عشقه بود و شوخی های استاد در رابطه با رنگِ صندلی ها :))))
کنار صندلیِ قرمزِ مریم جون، یه سنگ به شکل قلب هم بود.
این شیفت پیدا کردنِ من به قسمتهای قبلی، برای اینه که داریم با همسرم از اول میبینیم سفرنامه رو، برای همین همه چیز برای من تازه و داغه.
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
خلاصه همه چیز مینویسم و کیف میکنم.
یه نکته ی مهم:
از نوجوانی مینویسم و طی سالها بهتر و بهتر شدم.
قبلا تا سالها پیش همه چیز مینوشتم+ ناراحتی هامو، کدورتهامو، خشمم رو و …
یعنی ترکیبی مینوشتم از همه چیز
هم زیبایی هم نازیبایی
اما از وقتی استاد گفتن از نازیبایی ها صحبت نکنین چون میان تو زندگیتون، مدتیه فقط از زیبایی ها مینویسم که انصافا روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن
پس من عاشقِ این فایل شدم چون تمرکز کرد روی نوشتن که من عاشقشم.
مریم جون گفتن صبح به محضِ هوشیاری دفترشون برمیدارن و سپاس گزاری مینویسن…
اونم برای همون لحظه ای که داخلش.
این یه اصله، کلیده
سپاس گزاری برای لحظه ی حال و اکنون، و هر چیزی که همون لحظه داریم تجربه می کنیم.
این تداخلی نداره با نوشتن از تشکرهامون برای دیروز و چندسال پیش و غیره…
همشون باید نوشته و یادآوری شن چون مارو سپاس گزاریتر میکنن و باعث میشن ظرفمون بزرگتر شه
لئن شکرت لازیدنکم…
ضمن اینکه یادآوری کنم به خودم. تاثیر و قدرت نوشتن به شدت بالاست، کانونِ توجهش بسیار بالاتره از روش های دیگه به نظر من.
هر چند که انجامِ همه ی روشهای سپاس گزاری خوب و مهم و ارزشمنده.
حالا چرا تاکید میشه به نوشتن یا گفتنِ سپاس گزاری در لحظه:
که یادم بیاد و بمونه همین الان کلی ثروت دارم، کلی داشته دارم، کلی موقعیت و شرایط خوب دارم، کلی قشنگی دارم تجربه میکنم همین الان، نه دیروز نه فردا، همین الانشم کلی ثروتمند اگه چشمهای قلبمو بهتر و بیشتر باز کنم تا ببینم و بگم و بنویسم.
این زندگی و سپاسگزاری در لحظه خیلی برای من به شخصه باید یادآوری و تکرار شه، خیلی لازمش دارم.
گل گفتین:
زندگی یه سفره و در لحظه نیازها پاسخ داده میشن.
شما نات استپ سپاس گزارین، خیلی تحسینتون میکنم.
شما تو پردایس سپاس گزارین، تو سفر سپاس گزارین، هر جایی باشین زیرِ سقفِ اسمونِ خدا سپاس گزارین، همه جا زیبایی میبینین و میگین و سپاس گزارین.
شما بدون توقف سپاس گزارین، براتون فرق نداره کجایی، کدوم کشور یا شهرین، خونه ی خودتونین یا تو سفرین، شما بی توقف سپاس گزارین.
من اینو بی نهایت بار دیدم، حس کردم تو همه ی فایلها، شنا اَدا درنمیآرین سپاس گزاری رو، شما سپاس گزاری رو زندگی میکنین.
استاد جون و مریم جون، شما شگفت انگیزترین و بی نظیرترین سپاس گزارهایی هستین که تو زندگیم میشناسم، بقیه به گرد پاتون نمیرسن، خیلی فاصله دارین با بقیه تو انجامِ این عبادت.
البته که میتونیم همه مون بهتر و بهتر شیم به شرطِ تمرین و تکرار و روند تکاملی.
شدنیه، میشه، و این عالیه.
الگو میگیریم ازتون و خودمون تو زندگیمون پیاده میکنیم.
الهی شکر.
در مورد آواز پرنده ها گفتین و تکرار این اتفاق خوش، مخصوصا ساعتِ دو نیمه شب، تو دورهمیِ دخترونه تون که چقدر ایده باحال و فرح بخشیه مخصوصا جمعی که موضوع گفتگوهاشون خیر و شادی و زیبایی باشه.
توجه کنی به قشنگی ها (اوازِ خوشِ پرنده ها) بیشتر میاد سرِ راهت.
یکی از دروس اصلیِ استاد:
به هر چیزی توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
گفتین تو یه مسیر یا هدف، شاید از دور سخت یا ترسناک به نظر برسه.
نجواها میان و آدمو کلافه میکنن…
اما…
وقتی میری توی دلش، راه حل ها گفته میشه.
سختی ها آسون میسن.
تو دل هر مسئله ای، راه حلش هم هست.
وقتی حسم خوبه، افکارم بهبود پیدا میکنن، همه چیز هموار تر جلو میره.
استاد و مریم جون نکات مثبت این فایل خیلی زیاده.
یادآوری های نابی داره از قوانین و اصل.
من به اندازه ی بضاعت و درکم با کمکی که از خدا گرفتم مینویسمشون.
عاشقِ اون جاده ی جنگلی و سوت زنان رفتنمون هستم.
انقدر ساده و شیرین و لذت بخش.
میرسیم بهش، فقط باید قسمتِ خودمون رو کار کنیم، خدا قسمت خودشو عالی انجام میده همیشه.
استاد گفتین:
از الان نمیخواد نگران مسائلی باشیم که ممکنه در آینده پیش بیاد.
ذهن نجوا میکنه و نجوا کارِ شیطانه.
و تکرارِ باورهای امید بخش باعث میشه نجواها به شدت کنترل و خاموش شن.
انَ مع العسر یسری
یعنی با هر سختی آسونی هست…
باور کردن همین یه باور و ایه، میتونه زندگیِ آدمو 180 درجه عوض کنه.
خوابِ آروم و عالی تون نوشِ جانتون.
یکی از جایزه های اون پیاده رویِ عالی تو تریلِ سربالایی، همین خوابِ دلچسبه، نوشِ جونتون.
نکته اش هم این یادآوریه که:
میخوای خوابِ خوبی رو تجربه کنی؟
یکی از روش هاش اینه پیاده روی انجام بدی که هم لذت ببری از قشنگیهای پیرامونت، هم حست خوبتر شه و هم تجربه کنی خوابی شیرین و دلچسب رو.
نکته: سمانه خودتو با مریم جون و استاد و هیچ کس دیگه ای مقایسه نکن.
یادت بیار روند تکاملی رو
بدون خودت کجا بودی، الان کجایی، و سعی کن هر پله به نسبتِ قبلِ خودت بهتر و بهتر شی.
قرار نیست استاد و مریم جون رو ببینی، ذوق کنی، هیجان زده شی، و توقع کنی عینِ اونا عمل کنی…
پس روند تکاملی چی میشه دختر خوب
اینطوری فکر و عمل نکن، چون ناامید و مایوس میشی و شکست میخوری.
هیجان زده عمل نکن.
واقعیتِ خودتو ببین، بپذیر و سعی کن هر دفعه یه پله بهتری.
استاد و مریم جون هم همینطوری بهتر و بهتر شدن نه یه دفعه، نه با شتاب، نه با هیجان، بلکه با طی کردن روند تکاملیشون، لذت بردن از مسیر، و عمل کردن و قدم برداشتن با صبر و حس خوب
داشتنِ حسِ خوب کلید واژه است.
غفلت کنم ازش میوفتن تو تله ی توقع و حسِ بد و یاس…
با نگهداشتن حسِ خوب، راه نجات باز میشه.
با حسِ بد، شکست میاد و غم و غصه…
چه همزمانیِ باحالی.
اونجا شب خنک شده، بخاری جان رو روشن کردین.
اینجا هم دیشب و همین الان باد میاد و حسابی خنکه هوا.
دَمِ یه تکنولوژیِ دیگه ی تِرَک جان به نام بخاری، گرم.
ماشین که نیست، هیولاست، گوزیلاست.
الهی شکر برای ثروت، تکنولوژی، پیشرفت، خلاقیت…
دم کسانیکه انقدر خلاقن و خوب فکر میکنن و یه نیاز بشر رو تبدیل میکنن به فرصت برای خلق و تولید آسایش و ثروت، گرم و زنده.
ماشین از حالتِ فقط جابجایی تبدیل شده به یه خونه ای که همه چیز داره به عالی ترین شکل ممکن.
هم RV جان، هم این تِرَک کمپر جان، خیلی باصفایین، دمتون گرم.
استاد جان مرسی که این رشد و پیشرفتِ تکنولوژی و صنعت رو نشونمون میدیم، هم متوجهِ پیشرفتها و خلق های جدید میشیم، هم درخواستشون در ما شکل میگیره، هم به روزتر میشیم نسبت به جهانِ پیرامونمون، و هم تجربه میکنیم با شما لذت استفاده ازشون رو.
استاد نمونه ی یکی از آدم های باهوش و خلاقه که هر لحطه دنبال بهبود و آسان شدن و لذت بردن بیشتر از زندگیشه.
اینکه همه ی وسایلی که قراره با هم استفاده شن مثل TV و اینترنت و لپ تاپ و …با هم تو سه راهی باشن که با یه دکمه روشن و خاموش شن نشون میده استاد سوال های خوب میپرسه و به جوابهای خوب هدایت میشه.
استاد این جمله تون کولاک بود:
وقتی سوالهای خوب بپرسین خدا به جوابهای درست هدایتتون میکنه.
استاد چطوریه که شما هر حرفی میزنین درسه، اگاهیه، قانونه؟؟؟
یه وقتایی عقب می مونم تو فایلها از بس رگباری نکات آموزنده و درسهارو یادآوری میکنین برامون.
سپاسِ بیکران از حضورتون تو زندگی و لحظاتم.
سمانه جان آروم باش و بنویس و لذت ببر از چیکه چیکه این متن و قلبی که بهت میگه بنویسی، بذار بشینه به عمقِ وجود و درک و باورهات.
هیچ عجله نکن.
این کامنت اعتبارش از خداست و در بهترین لحظه ارسال خواهد شد.
خدا جونم خوب منو میشناسیا، دقیقا و به موقع باهام صحبت میکنی و میگی بهم چطوری جلو برم، دمت گرم خدایِ قشنگ و دوست داشتنی و دلبرِ من.
یکی از جذابیتهای بزرگ این فایل برای من:
BLM LAND
زمینهایی که صاحبانش همه ی مردم کشور هستن.
چه باوری پشت این هست؟
اینکه نعمتهای خدا آزاده برای همه.
بیاین و استفاده کنین، لذت ببرین.
فراوانی.
صلح و امنیت.
احترام به خود و دیگران.
کمپ زدن یا حتی زندگی طولانی مدت توی زمینی که کاملا رایگانه…
مردمی که تو جاهای پیشرفته و زیبا زندگی میکنن، لیاقتشو دارن که ثروتمند باشن و جایی زندگی کنن که سرسبز و پر برکت باشه، چون باورهای قشنگ خودشون محل زندگیشون رو ساخته، سپاس گزاریشون نعمتهای بیشتر و بیشتر رو بهشون میده.
منظورم فقط خودِ آمریکا نیستا…
هر جای زیبایی لایقِ اون فرد میشه.
ممکنه شخصی تو آمریکا باشه ولی خوشحال نباشه…
منظورم اینه قشنگیِ اون محیط متناسب با قشنگیِ باورِ اون فرد براش آشکار و فعال میشه.
من الان دارم تو بهشت زندگی میکنم، تو مجتمع ارغوان، مجتمعی شامل 9 بلوک.
هستن کسانیکه مثل من تو همین مجتمع زندگی میکنن اما شاکی هستن نق میزنن از محیطش، از خیلی چیزا…
اما من عاشقِ دونه به دونه ی باغچه های فراوان اینجام، یه عالمه درخت هاش، درختچه هاش، گل هاش، گربه هاش، خاک باغچه هاش، خوش اخلاقیِ نگهبانانِ محترمش، پرنده هاش، پارکینگ هاش، آب و هوا و همه چیزش…
دسترسی های اطرافم به همه ی امکاناتِ رفاهی برای زندگی.
پس برای من زیبایی های اینجا اکتیو شده.
مثل استاد که هر جا میره، چه ایران که بودن، چه کشورهای اروپایی، چه آمریکا چون نگاه خودشون و باورهاشون زیباست، زیبایی های محیط براشون اکتیو میشه، دسترسیشون بازه .
پس در درجه اول مهم اینه هر جایی زندگی میکنیم اول باورها و نگاهمون رو زیبا کنیم، بعد هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر و بیشتر، به امکانات و تکنولوژی های پیشرفته و به روزِ بیشتر و بیشتر…
قدرِ شرایطِ الانم رو بدونم و خوشحال باشم برای داشته هام و ازشون لذت ببرم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به بهتر و بهتر.
قدرِ جایی که هستمو بدونم، هدایت میشم به بهترش.
قدرِ چیزی که الان هستمو بدونم، هدایت میشم به بهتر شدن و بهبود.
قدر آدمهای فعلیِ زندگیمو بدونم، زیبایی هاشونو کشف کنم، هدایت میشم به آدم های بهتر و بهتر.
قدرِ درآمد و ثروت و پولهای الانم رو بدونم و خوشحال باشم، هدایت میشم به ثروت بیشتر.
قدرِ سلامتی و اندامم رو بدونم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به سلامتی و اندام بهتر و بهتر.
اینارو جهت یاداوریِ محکم به خودم مینویسم و میخونم که یادم بمونه…
اول، آخر، وسط، همیشه میرسم به حس خوب، سپاس گزاری، تحسین، لذت بردن از داشته هام در لحظه…
همه شون هم از قوانینی هستن که استاد همیشه روشون تاکید دارن.
به هر چی میرسم، از جاده سپاس گزاری عبور کردم.
هر چیو از دست دادم، از جاده ناسپاسی عبور کردم.
14 روز یکبار محل اقامتت رو کمی عوض میکنی ولی تا هر زمان بخوای میتونی از اون فضا و طبیعت لذت ببری.
استاد که ماشالله همه چیز رو با خودشون همراه دارن و میتونن کمپِ به شدت عالی رو تجربه کنن:
محِل استراحت و خوابِ عالی و تمیز و با کیفیت، که هم وسایل خنک کنده داره هم گرمایی.
اینترنت ماهواره ای
برق به اندازه یه خونه
آب
دوش برای حمام کردن
سرویس بهداشتی
یخچال و گاز و گریل برقی و …
به عبارتی ماشینِ خونه طور.
راستی حیاطِ خونه تون هم خیلی بزرگ و باصفاست :)
الهی شکر برای ثروت، آزادی مکانی و زمانیِ استاد جان.
استاد جان منم تحسینتون میکنم برای کنجکاویِ همیشگیِ مقدستون در زندگی.
که باعث میشین ما هم یاد بگیریم ازتون.
جالبه دو مدل محل برای کمپ هست:
رایگان و بدون امکانات
با هزینه و با امکانات.
آدم با شرایط خودش انتخاب میکنه کدومو برداره، همه راضی میشن ، با هر شرایطی که داشته باشی میتونی مدل بهتر برای خودتو انتخاب کنی.
یادِ چیتگر و دریاچه خلیج فارس و محیطهای تفریحیِ خودمون افتادم که میرفتیم و میریم و کلی لذت خلق میکنیم برای خودمون.
همه جای این جهان قشنگی و زیبایی داره که میشه رفت و لدت برد، اینکه کدوم کشور و شهر و روستا باشی الویت نیست، الویت اینه که اول لذت بردن رو یاد بگیریم با هر چی داریم.
من تو شهر باشم، بگم زندگی تو روستا خیلی باصفاست.
یکی تو روستا، بگه زندگی تو شهر باصفاست.
مهم اینه هر جا هستم رو باصفا ببینم تا هدایت شم به جاهای باصفاتر.
با شاکی بودن و نارضایتی و ناسپاسی عمراً به جاهای بهتر هدایت شم.
خدارو سپاس گزاریم که ما رو هدایت کرد به این مسیرِ زیبا
روزی شش هزار بار از استاد میشنوم که سپاس گزارن.
خدایا شکرت برای استاد سپاس گزاری که سعادت دارم شاگردش باشم.
سوالِ درستِ استاد: چطوری میشه از فرصت ها استفاده ی بهتری کرد.
و یه نکته ی عالیِ دیگه:
خداوند ما رو هدایت میکنه به هر مسیری که بخوایم، مهم اینه ما چی میخوایم.
پرسپکتیو و تجزیه و تحلیلِ خودمون از زندگی…
عجب چیزی…
اینکه من یه انسانم و میتونم و باید نگاه خودمو داشته باشم…
یعنی حرف واسه زدن داشته باشم پیشِ خودم از خودم و نگاه هام، درک هام، حس هام…
تو پرانتز بگم، عکس این فایل عالیه، شیرینه، به به.
تو پرانتز بگم دوباره: یه نشونه ی عالی دریافت کردم الان.
یه تماس داشتم از چیزی که خواسته ی قلبیمه…
خدایا شکرت…
درس های استاد:
وقتی در مسیر حرکت میکنیم همه چیز درست. روان و نرم هست.
تضادها هم فرصتی برای رشد و پیشرفته. جوابِ اون تضادها هم تو دلِ خودشون هست.
مسیر، هر مسیر جدیدی، فقط شاید از دور ترسناک باشه، اما همه چیز راه حل داره و در زمان مناسبش گفته میشه.
رضایت های درونی هدایتگر ما میشن برای مسیرهایی که بیشتر و بیشتر راصی شیم.
یاداوریِ مجدد برای سمانه جونم:
سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها در لحظه و همیشه.
راستی تِرَک جان، مرسی برق میدی به لب تاب جان تا استاد و مریم جون فایلها رو آپلود کنن، تدوین کنن، کامنتهایی که ما با عشقِ زیاد مینویسیم رو با عشقِ زیاد بخونن و تایید کنن، تا بتونیم کامنتهای زیبای همدیگه رو بخونیم و فایلها رو با کیفیت عالی تماشا کنیم.
خیلی باصفایی تِرَک جان…
تنت سلامت.
رنگ قرمزت خوشرنگتر.
بدنه ات تمیز تر.
لاستیک هات نرم و روانتر.
موتورت قدرتمندتر.
دوشِ آب ات پر آب تر.
شیشه هات تمیز و شفاف تر باد همیشه.
ماچ بهت، تو یکی از مهمترین اعضای سفر به دور امریکا هستی، تحسینت میکنم بزرگوارِ پر قدرت و قشنگ و مهربون.
خدایا مرسی که ظرفمو بزرگتر کردی که دسترسیم به قشنگیهای این فایل بیشتر باز بشه.
در جواب کامنت که لینکش را برات میزارم میخواستم جواب بدم و متاسفانه گزینه پاسخ نبود که گشتم تو ایمیل هام اینجا پیدا کردم تا برات بنویسم
abasmanesh.com
سمانه جانم شاید باورت نشه وقتی کامنت را داشتم میخونم احساس اینو داشتم که دو تا دستمون را دادیم به هم و روبروی هم نشستیم و داریم از باور هامون باهم حرف میزنم و گاهی از سر ذوق ابن تغییرات باهم اشک میریزیم
سمانه دست های گرمت که از احساس وجود جفتمون عرق کرده بود را حس میکردم
یه حس خاصی بود عزیزم
سمانه جان آره عزیزم همون طور که گفتم یه جاهایی شاکی میشیم چرا پس زودتر نمیرسم
یادمه مشهد که بودم یه جایی تمام وجودم عجز و ناله بود تو صحن پیامبر رو سکو هایی که فرش هارا میچیدند تکیه داده بودم و مثل چی اشکم سرازیر میشد و با خدا حرف میزدم و بهش میگفتم آرام جانم میدونم اندوهگین بودن منو دوست نداری منم نمیخوام با تو احساسی بر خورد کنم چون عدلت را بارها بهم ثابت کردی که سیستم جهان نظم قانون داره ولی تو من اینطور احساسی و عاطفی آفریدی من با خودم حالم عالیه ولی بک سری احساس ها دو نفر است مثل تو آغوش گرفته شدن و تو آغوش کشیدن یا هر چیزی از جنس
خدایا یا این احساس را در درون من محو کن یا راه را برام آسون کن که منم به بهترین رابطه هدایت بشم
میفهمیدم یکم ریختم به هم و گریه میکردم و میگفتم ایمانم را ازم نگیر من از وقتی به تو نزدیک شدم خورشید برام رنگش زیباتر شده آب گواراتر شده گل ها خوش رنگ تر شدند مگه میشه اینارا نفهمم ولی من ناتوانم و تو توانا از خودت کمک نخوام کجا برم اگه قوی ر از خودت سراغ داری بهم بگو من سراغ ندارم
آره سمانه جان عاشق این خدایی هستم که میشنوه و قضاوت نمیکنه
کمک میکنه و منت نمیزاره
چند شب پیش مانتویی که دوخته بودم و کارهای تزئینی روش انجام داده بودم را رفتم از خشکشویی گرفتم و یه سر رفتم خونه مادرم. مادرم خیلی برای مانتوم ذوق کرد و وقتی گفتم دکمه هاش را بزنم تا بتونم بپوشم مامانم گفتند نه بزار برای یه مهمونی بپوش (در صورتی که ما در سال سه تا مهمونی هم نداریم خخخ) گفتم مامان جان کف دست منو بببینبد طول عمرم کوتاهه من میخوام لحظه را زندگی کنم میخوام الان با ابن مانتوم کیف کنم وقتی میرم پیاده روی بپوشم نه نگهش دارم برای یه مهمونی که معلوم نیست کی باشه و نباشه
بعد تو خلوت به خودم گفتم ببین این طرز فکر که من لباسم را بزارم دفعه اول تو یک مهمونی بپوشم مال کمبود عزت نفسه که بپوشم که مورد توجه بقیه باشم و د ی دم خداراشکر مثل قبل دیگه نمیگم آره هنبن مار را میکنم حتما مامانم یه چیزی میدونه که میگه
بعد خندیدم گفتم حالا من تو بک مهمونی میپوشم و فکر میکنم دفعه اول دارم میپوشم بقیه هم از کجا میدوند من قبلا اینا چند بار پوشیدم خخخخ
و خداراشکر که الویتم شده حال خوب خودم تا بقیه
کیف کردم سمانه امشب با کامنت مرسی خواهری تو بغلم محکم فشارت میدم و بدست میکنم
خب یه سند دیگه رو شد که چرا ماها تو یه مداریم و اینجاییم.
البته دلیل اصلیش اینه که شاگرد استاد شدیم، بعد آموزشهای استاد رو عملی میکنیم تو زندگیمون، و طبیعتا شبیهِ هم میشیم دیگه…
اول که آفرین بهت خانمِ هنرمند که هم مانتو دوختی هم تزئینش کردی.
دوم که خوشم اومد از استایلِ فکریت که برگرفته از آموزشهای استاده.
منم عینِ خودت
هر چی قشنگ باشه و داشته باشمش دوست دارم همون لحظه افتتاحش کنم…
مخصوصا اینکه گفتی لباسِ خوشگلتو تو پیاده روی بپوشی منم عینِ شما همینکار رو کردم…
اصلا چرا باید صبر کرد؟
چرا باید لذت بردن رو به تاخیر انداخت؟
مگه ما از ثانیه ی بعدی مون خبر داریم که الان خوب زندگی نکنیم لذت نبریم، بزاریمش واسه آینده؟
کی در مورد آینده میدونه؟
هیچکی؟
ما حتی کنترلی روی یک ثانیه ی بعدمون نداریم که آیا زنده ایم و نفس میکشیم و نعمتِ حیات داریم یا اینکه دکمه ی stop خورده میشه و زمانِ زندگیِ دنیوی به اتمام میرسه.
من میخوام با خوشحالی و بدونِ حسرت دکمه stop که خورده شد بگم بَه بَه خوش گذشت، حالا بریم اونور ادامه ی خوش گذرانی.
ضمن اینکه پیاده روی یکی از بزرگترین، ارزشمندترین لحظات زندگی و عمرِ من محسوب میشه.
دوست دارم تو اون لحظات بهترین، لذت بخشترین، راحت ترین لباسهامو بپوشم برم صفا کنم و بیام…
پیاده روی برای من الویت و ارزشش بی نهایته.
اصلا نمیتونم بگم مهمانی شرایط ویژه ای داره…
هر لحظه برای من لذت بخشه و تداخلی نداره.
تازه به قول شما همه جا هم بپوشیم ایرادی نداره.
خریدیم و داریم که استفاده کنیم دیگه.
مبادا و بعدا چیه دیگه :)
لحظه ی حال رو دریاب.
تازه اینطوری بیشتر و بهترش هم میاد.
خب همینطوری که دستهای همو گرفتیم و داریم پیاده روی میکنیم و از زیبایی ها صحبت میکنیم و هی همو صدا میکنیم که اِ عارفه ببین اون گله چه خوشگله، اِ سمانه ببین پرنده کُپُله چه خوشگله، اِ عارفه ببین این بید مجنون چه شگفت انگیز و جذابه، اِ سمانه گوش بده بشنو این صدای آواز پرنده ها چقدر دیوانه کننده است و …
بعد از کلی عشق و صفا و ماچ و بغل و تحسین و تشکر
هر کدوم میریم خونه تا ادامه بدیم زیبایی هارو با خانه و زندگی مون…
خب بهم انگیزه دادی از این به بعد روح و فرکانست رو صبح ها با خودم ببرم پیاده روی و پینگ پونگی تحسین کنیم زیبایی هارو…
من دوست دارم تنهایی برم پیاده روی، چون بخشی از عبادتِ روزانه مه، تو تنهاییه که تحسین میکنم زیبایی ها رو و با خدا و خودم صحبت میکنم…
چون بقیه شاید بخوان از چیزهای نازیبا صحبت کنن…
ساکت هم باشن فرقی نداره برام، چون من میخوام رها باشم و بدونِ دخالتِ ذهنم هدایتی مسیر رو برم جلو…
اما اگه تو یا هر کدوم از بچه های سایت باشین تو پیاده روی، فکر کنم باحال بشه و خوشم بیاد، چون میخوایم رگباری از زیبایی های خدا صحبت کنیم، از قوانین و اصل صحبت کنیم…
تازه اگه یکی بی دقتی کنه و از نازیبایی ها صحبت کنه، اون یکی سریع ترمزش رو میکشه.
چی بهتر از این.
خلاصه روح و قلبِ نازنین و دوست داشتنیت رو گاهی آف کن که با هم بریم پیاده روی :)))
میدونی چیه؟
من قبلا دوست داشتم تنهایی نرم پیاده روی ، یکی باشه، اونطوری راحت تر میرفتم…
الان میگم چرا باید وابسته باشم به حضور دیگری، که اگه یه روز نیومد منم شل شم نرم.
سمانه جونم، قربونت برم الهی، تو خودت کافی هستی برای هر تجربه و شادی که میخوای خلق کنی واسه خودت.
عاشقِ این تمرین های استقلال هستم.
الهی شکر.
مرسی که برام نوشتی، مثل همیشه نور شد تابید به قلبم.
مانتو جدید مبارکت باشه و با شادی بپوشی زیادِ زیادِ زیاد…
انقدر که مانتوت بگه عارفه جان یه استراحتی هم به ما بده این وسطا :)))))
ماچ بهت
بغلِ سفت و محکم و عاشقانه و خواهرانه برای عارفه جانِ نازنین و محکم و قوی و مستقلِ خودم.
همین الان یه گنجشکِ خوشگل نشست روی شاخه ی درختِ روبه رویِ پنجره ای که من جلوش نشستم و دارم برات مینویسم، سلام هم رسوند بهت.
این پرنده ها (انواعشون: گنجشک، کبوتر، کلام و …) که میان جلوی چشم من میشینن روی شاخه ی باغچه جلوی پنجره مون که فاصله ی بسیار کمی هم داریم باهاشون، و یهو شکارشون میکنم با چشم هام، واسم نشانه هستن.
یا به قولِ پاکیزه جونم که نوشت تا ما بهشون میرسیم یهو پرواز میکنن و ما میبینمشون، اینا همش میاد تو نگاهِ ما، تا ما رو عاشقتر از پیش کنه نسبت به خدا، به رب العالمینِ نازنینم.
قبلا تو کامنتا میخوندم بعضیا نوشتن از برگهایی که تکون میخورن سپاس گزارن و خوشحال، اصلا درک نمیکردم، حتی مسخره هم میومد برام…
الان نگاه کردم دیدم بعضی از برگها جلوی چشمهام دارن تکون میخورن.
من ریلکس نشستم روی صندلی، دارم مینویسم برات، یه لحظه نگاه کردم به باغچه، دیدم دوستانِ نازنینِ برگ، دارن تکون میخورن…
خُب دلم که براشون قنج میره…
بعد فکر کردم اینا بدون اذن خدا تکون نمیخورن و نمیوفتن…
الان هم تو شکار کردی این صحنه رو، تا بیشتر کیف کنی، لذت ببری، سپاس گزارتر شی.
الان بهتر میفهمم که میگن تو مدار و فرکانسِ یه کامنت هستی یا نه، یعنی چی.
وقتی یه کامنت رو میخونی و با قلبت حسش میکنی و کیف میکنی، ذوق میکنی، بدو بدو میری واسه دوستت کامنت مینویسی یعنی باهاش هم مداری.
در غیر اینصورت شاید اون کامنت رو اصلا نبینی، شاید نیمه بخونی، شاید بخونی و نفهمی و مثلِ قبلِ من حتی مسخره به نظر بیاد برات…
اشکال نداره، سمانه جون تو مدارِ درکش نیستی، برو کامنتهایی رو بخون که درکشون میکنی و تحسینشون کن.
اینطوری درک و ظرفیت و مدارت بالاتر میره.
یه روزی یه برگی که جلوی پام افتاد روی زمین رو به عنوان باور، سند، مدرک با خودم آوردم خونه، گذاشتم تو کتابخونه، کنار عروسکام، که یادم بمونه هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
خدا در جریانِ همه ی امور هست.
نگران نباش.
نترس.
خودش مدیریت میکنه.
همیشه هم هست.
بیداره و مهربونه…
الهی شکرت که هستی.
راستی عرضِ ادب و احترام و عشقِ ویژه دارم به بانویِ شکارچیِ نکات مثبت، تا همیشه تو قلبِ همه ی بچه های اینجا ثبت شدی عارفه جونم.
داشتم بهت فکر میکردم، که تو عینِ من، عینِ همه، خواسته هایی داری که ممکنه گاهی باهاشون تو چالش بیوفتی …
خب منم دارم
همه دارن
بعد هر کسی فکر میکنه چالشِ خودت پیچیده تره.
نه بابا، چالش چالشه دیگه…
فکر میکردم چی مهمه وقتی عاطفه، سمانه، فرزانه، نفیسه و … دارن سر و کله میزنن با چالش ها و خواسته های خودشون؟
که بزرگتر شن…
اینکه:
1- از خدا بخوام هر لحظه اجابت خواسته مو.
2- از خدا بخوام بهم آگاهی و درک و صبر بده واسه مسیرِ خواسته ام.
3- هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، این بر من آسان است ، این آیه زیبا رو یاسمن قشنگم بهم یاد داد.
4- خدا کمکم کنه و کنترل ذهن کنم.
5- خدا کمکم کنه و فقط از خودش هدایت و راهنمایی بخوام واسه مسیر.
6- به خدا اعتماد کنم، باورش کنم که فقط اون میتونه و بلده…
7- یادِ روند تکاملی بیوفتم، اینکه چی بودم، چی شدم و با صبر و امید، بهتر هم میشم.
و …
و بعد چی میشه…
درهایی که خودم با ترمزهام بستمشون برام باز میشن.
اینا بیشتر یادآوری برای خودمن…
خدایا مرسی اینچنین پیام های مهرِ خودت رو با مهرِ دوستام میرسونی دستم.
میدونی از کجا فهمیدم صلحِ درونم داره بیشتر و بهتر میشه؟
از مدلِ تعاملاتم با حیوانات…
آدم های منطقی که با گربه و سگ و گنجشک و کلاغ و کبوتر و مورچه و سایرِ دوستان سلام و احوالپرسی نمیکنن :)))))))
خب من سلام و احوالپرسی دارم هر روز، اونم گرم :)))))
مورد داشتیم هاپو گفته برو دیگه آبجی، یه دقیقه زیرِ درخت و سایه لم دادیم صفا کنیم ها…
البته کاملا متوجه شدم عشقمون دو طرفه است.
نشون به اون نشون که پروانه سفید خوشگل ها، امروز وقتی روی چمنِ پارک نشسته بودم و مینوشتم زیاد اومدن دور و ورم، یا جنابِ زنبور…
یه حشره ای شبیهِ ملخ (که تو چمن به شدت استتار میشد و قابل تشخیص نبود) + جنابِ مورچه پا رو فراتر نهادن تو رابطه مون، تشریف آوردن روی دفترم که گذاشته بودم روی چمن و داشتم مینوشتم…
البته مورچه خیلی تیز و بُز بود سریع رفت، اما حشره جانِ سبزِ زیبا رو هدایت کردم رو دستم برای دید و بازدید از نزدیکتر، بعد خودش تشخیص داد بیاد بالا و رفت روی شونه ام، باهاش عکس هم گرفتم…
بچه ها اینطوری باهام صمیمی شدن :))))))
جالبه که نمیترسم و دور نمیشم.
چون به صلح بهتری رسیدم.
چون متوجه شدم مخلوقِ خدا هستن عینِ خودم.
امروز شگفت انگیز بود، هر روز شگفت انگیزتر از روزِ پیش، الهی شکرت.
چقدر چرخِ زندگی نرم شده برام.
چقدر آروم ترم.
الهی شکرت.
داشتم برمیگشتم انقدر آروم بودم، انگار پاهام مالِ من نیست…
میدونی چی اومد بالا برام؟
اینکه سمانه یادته گفتن روی زمینِ خدا با غرور راه نرین؟
عموما که فکر نمیکنم و نمیکردم که با غرور راه میرم…
اما امروز قشنگ آشکار شد.
سمانه الان، تو بدونِ غرور داری راه میری روی زمین خدا، برای اینه که پاهات رو از خودت نمیدونی، احساس سبکبالی داری، توی یه لذت عمیق شناوری…
خدایا شکرت.
دیروز صبح که به محضِ بیداری پاسخِ شما و نفیسه جام رو دیدم ذوق کردم.
دیروز نمیدونستم چی برات بنویسم.
امروز متوجه شدم چی برات بنویسم و اومدم :)
اون قسمتِ خسته نباشید به سبزی فروشی رو منم پایه ام.
البته اون زمان که من برمیگشتم از پیاده روی دوستان هنوز باز نکردن مغازه رو، مگه اینکه کمی دیرتر رد شم از اونجا که باز باشن، مثلا حوالیِ 9 صبح.
یه خاطره باحال، خب من از بازار روزِ در مسیرِ پیاده رویم، خانواده ی کلم ها و کاهو رو میخریدم، یکی از آقایون فروشنده که یه آقا پسر خوشرو هست، وقتی یه بار فقط داشتم رد میشدم و برگشتم نگاهم افتاد به اون سمت سلام داد بهم و منم متقابلا سلام دادم…
برام جالب بود این حرکتش.
همیشه هم در صحبت هاش میگه آبجی…
خلاصه آقا پسر باصفا و خوش خُلقیه، روزی اش فراوان.
جایی که قبلا به دلیلِ تنها بودن خوشت نمیومد ازش (سرویس بهداشتی و حمام) اتاقِ فکر و ایده های منه :)))))
همه متوجه شدن تو خانواده وقتی سمانه میره سرویس و برمیگرده با فکرهای جدید و خوب اومده :)))))))
مرسی که برام مینویسی عارفه جانم، ماچ به روی ماهت.
الهی شکر برای دوست های خوبم و دوستی های خوب در سایت.
الان که برات مینویسم چند دقیقه قبل با خواهر در کربلا تماس داشتم که چه احساس خوبی برام داشت درسته داشت بهم میگفت از نماز ظهر پسرش گفته دلم میخواد برم خرم شنا صبح رفتید و منو نبردید و تو شهر غربت پاشده رفته حرم که خیلی با موکبی که هستند فاصله داره ولی اگه عارفه قبل بود ملی نگران میشد ولی الان میدونست هرچی از سمت خدا بیاد خیره
الحمد لله خود خواهرم هم این آگاهی را درک کرده که خدا محافظت میکنه از هممون ولی بلاخره حس مادرانه گاهی اوج میگیره و جاش لگبه نگرانی میده
بهش گفتم خیالت راحت خودش برمیگرده و کلی از آگاهی های جدیدی که بهش داده شده برات میگه و یاد آوری کردم براش تو مشهد خودم که نماز ظهر قشنگ یکی بهم گفت پاشو برو حرم و بعد نگ من که نبودم دعوا شده بوده بین همسفری ها
د قیقا چند دقیقه قبل پیامم داد گفت علیرضا برگشت و تو ویسش گفت عارفه دقیقا حرف خودت شد قرار بوده اون الان اینجا نباشه چون از زمانی که رفته بود برق رفته بود و همه به اذیت بودند و رفته ناهارشم توراه خورده حالا خدا نبدونه جه حرفای دیگه ای برای مامان داره که بزنه از این یهویی دعوت شدنش به حرم
آره سمانه جان منم مثل خودت با حیوون ها بیشتر رفیق شدم حتی مثل قبل کلی دور نمیزنم تا مسیرم با گربه ی تو کوچه یکی نشه
برعکس بهش میگم مطوری مموشی خوشگله
کلاغ هارا که باهاشون حرف میزنم و میدونم میشنوند
باورت نمیشه از وفتی به بقیه خداقوت و خسته نباشید میگم
میبینم تو پیاده رو آقای مسنی با احساس خوب بهم صبح بخیر میگه
وای چقدر دنیا رنگش تغییر کرده
دیشب وقتی از کلاس بر میگشتم کلی وقت وایساده بودم ماه خوشگل را نگاه میکردم و بهش میگفتم چه دلبری میکنی تو عزیزم
خواهرم میگفت تازه تو مسیر پیاده روی کربلا رنگش هم زرد رنگ شده بوده و بعد کنار حرم حضرت ابوالفضل افتاده بوده و ه شکوهی داشته
سمانه جونم همه ی این لحظات عشقه یه عشق ناب که خدا داره بهمون نشون میده
چقدر لذت بردم از کامنت پر و پیمونی که نوشتی و خداقوت برای چشمای زیبابین و نکته بینت.
از همه نکاتی که عنوان کردی که همش رو تا حدودی میتونم لمس کنم و تعریفکنم، برای من مهمتر اون جنس آرامش و اطمینانی بود که تو کلام استاد بهش اشاره کردی که این آدمها با خودشون در صلح و آرامشان و چقدر فایلها آرام و با یه آرامش خاصی و بقول شما چقد هر کلام کامل و خاص گفته میشه…
چندوقت پیش وقتی فایلهای صوتی خودم رو گوش میدادم گفتم چرا اینقدر عجله…چرا واقعا اینقدر بدو بدو بدو
انگار عجله جز اصلی هر کدوم از کارهاییه که قراره انجام بدیم. خوب میدونم دلیلش انواع و اقسام ترسهاست و الان زمان اقدامه و نه کاسه چه کنم…
مچکرم از جملاتی که گذاشتی اینچنین روان بشن و هدایتگر و آرامش دهنده بشن.
سلامی گرم از باغ شهر زیبا و بت صفای شهر صحنه به اصطلاح محلی ها پاریس کوچلو به سمانه خوش قلبم از تهران اگ اشتباه نکنم
اخه خانومی من چی بنویسم
ازکدوم حرفت و کلامت بنویسم که همشون بوی خدا میداد
از حسو حال قشنگت
از سپاسگزاریات
راستی گفتم سپاسگزاریهات چقدر قشنگ توصیف کردی سپاسگزاریهاتو و چه چیزهای مهمی ازت یاد گرفتم از اینکه از انفاقی مینویسی قبلا که از غمها بوده الان فقط خوبیها و مثبتهاست
حتی گفتی از نکات مثبت خودت.دیگران.و خونه هاشون و رفتارهاشون و کمکهاشون و ووو اصلا نمیدونم از چی بنویسم و ازکدوم سپاسگزاریهات
اصلا بزار تکه هایی از کامنت خودتو بنویسم اینجا
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
اینها درسهایی بود که به من دادی که از همه چیز بنویسم حتی برای خودم و خونه و دیگران و کارهای خوبی که انجام میدم
دیگه چی بنویسم فقط دوست داشتم پیشت بودم و برام میگفتی و درکنار هم لذت میبردیم و مثل مریم گلی و دوستاش از همه نکات مثبت میگفتیم باور کک خواسته قلبمیه اصلا درمن بوجود اومده.
هم شما هم اقای زرگوشی و بقیه اعضای سایت
امروز با خودم رو به آیینه میگفتم چقد دوست دارم ساعتها بشینم با آقای زرگوشی صحبت کنم بگیم و بخندیدم با لهجه شیرین خودمون و از قانون بگیم و گفتم آزاده مطمبن باش میشه
الانم میگم چقددوست دارم با سمانه جانم بشینم بگیم و بخندیدم و از قانون و زیبایها بگیم
و مطمینم این اتفاق میفته اصلا دلی دوست دارم
و نوشته هاتو دوست دارم تا اخرم خوندمش نوشنه هایی که خدا میگه و مینویسی
از اینکه هم با همسرت هم فزکانسی عزیزم و در مورد قانون باهم صحبت میکنیدخدا را شکر میکنم و خوشحالم برات
مثل محمد و علی
مثل هارون موسی
مثل استاد و مریم گلی
شما و همسرت هم هستید
یه نکته مهم دیگه که الان ویرایش زدم یادم افتاد چقدر قشنگ در مورد ارامش مریم جان ک رفتارهای استاد و مریم گلی گفتید
اینکه آرامن عجله در کارشون نیست حتی نمیپرند تو حرف من
چیزی که من دارم روش کار میکنم البته از دستم در میره گاهی کسی حرفی میزنه ناخوداگاه منم حرف اون قط نشده میزنم بعد یادم میاد که نباید میپریدم تو حرفش
خداراشکر الان شما در موردش گفتی و بابد دقتم بیشتر باشه به رفتارهام آرامتر باشم و عجله نداشته باشم درمورد حرف زدنم
نکته دیگه تو کامنتهات بود از هر جایی که هستم لذت میبرم از اسم ساختمون قشنگی که داری ارغوان چه زیبا چه اسم با مصمایی
یاد شعر ارغوان از جناب حافظ افتادم
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد 223
ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد چشم نرگس بشقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپردهٔ گل نعرهزنان خواهد شد
گر ز مسجد بخرابات شدم خُرده مگیر مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز بفردا فکنی مایهٔ نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت که بباغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انسست غزل خوان و سرود چند گوئی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه بوداعش که روان خواهد شد
سمانه جان نشانه هدفتم بهت تبربک میگم مطمینم به زودی برات به قشنگترین و بهتربن شکل ممککن اتفاق خواهد افتاد
بسیار لذت بردم از کامنت
امیدوارم با دیدن نقطه آبی پروفایلت غرق لذت خدا بشی
الان تو محوطه مجتمعِ قشنگمون نشستم که عینِ پارکه، نیمکت داره، صفا و صمیمیت داره، خنکی و سایه داره…
الهی شکر.
گفتم بشینم اینجا و برات بنویسم که فرکانسش برسه دستت…
حالا قشنگیش چیه؟
نشستم رو نیمکت، سرم رو برگردوندم سمت چپ، چی دیدم؟
گلِ زیبای بنفش.
منم که عاشقِ بنفش، هیچی دیگه…
مطمئنتر شدم که باید مینشستم روی نیمکت الان….
زمینه ی کامنت، صدای جارو کشیدن محوطه میاد، صدای آواز پرنده ها میاد تک و توک.
اینجا که نشستم سایه است بالای سرم درخته، اطرافم باغچه های باصفاست.
باد هم که میوَزه.
الان پکیجی دارم از زیبایی، حسِ خوب…
یه پیشی اومده جلوم، زیرِ شمشادها لم داده تو خنکی…
یعنی عاشقِ این حالشونم، این مدل استراحت کردنشون در سایه.
الهی شکر.
زندگی چیه؟
همینا
حسِ رضایت و شادی در لحظه ی الان
توجه به الان
لذت بردن از الان
روی زمین، کنار پام، کلی مورچه هم در رفت و آمد هستن.
عرضِ سلام و ادب و احترام دارم خدمت یکایکِ عزیزانِ مورچه.
آزاده جان، سلام میرسونن بهت دوستانِ مورچه.
میگن مخلصِ آزاده خانم هم هستیم. :)
پیشیه دراز کشیده، دستش زیر بدنشه، قسمت جلو، شبیه حالتی که بچگی هامون دراز میکشیدیم مشق مینوشتیم:))))
اصلِ کاری:
صدای باد هم میاد که میخوره به درختها و برگهاشون.
خداییش اگه بخوایم دونه به دونه ی چیزهای قشنگی میبینیم و حس میکنیم رو بنویسم صبح تا شب وقت کم میاد.
پیشی رفت، برو در پناهِ خدا.
یه مورچه بنا به تشخیصِ خودش چند لحظه اومد روی دستم و بعدش رفت، اونم خدا پشت و پناهش.
من چند دقیقه است اینجا نشستم؟
این همه قشنگی تو هر ثانیه ی زندگیمون جریان داره که ما گاهاً حس نمیکنیم.
شاید گاهی فقط باید بریم فضای سبز اطرافمون (حیاط، پارک، یا مثلِ ما مجتمع، هر طبیعتی …) و فقط بشینیم و نگاه کنیم.
بشینیم و حس کنیم.
بشینیم و هیچکاری نکنیم.
فقط تو لحظه باشیم و بمونیم…
یه بار یه چیز خیلی باحال شنیدم از استاد تو فایل زندگی در بهشت.
قسمتی بود که سوالات از استاد در مورد زندگی در بهشت میشد در این رابطه که بعدش چی میشه مرغ و خروسها و …
استاد گفت: به بعد چیکار داریم، الان مهمه، الان داریم لدت میبریم، بازی میکنیم باهاشون، کلی چیز یاد میگیریم، بعد رو نمیدونم، بعدش بعدا معلوم میشه…
من کیف کردم.
استاد، استادِ زندگی در لحظه است.
هر چیزی رو همون لحظه زندگی میکنه، یاد میگیره، سرچ میکنه، انجام میده، لذت میبره، سپاس گزاری میکنه، شادی میکنه و …
استاد مرسی که تو زندگیِ تک تکمون انقدر نقش پررنگ و سازنده ای دارین.
آزاده جانم مرسی که شعرِ ارغوانِ حافظ جان رو نوشتی، لذت بردم از خوندنش.
یادم افتاد نوجوانی از اسم ارغوان خوشم میومد، دیدم بَه َبه الان که خودمم داخلِ ارغوانم، کنارمون هم پاساژ ارغوان، بازار روزِ ارغوان هست، و چهار راهِ ارغوان….
رنگِ ارغوانی هم به نوعی از خانواده ی بنفش به حساب میاد که من عاشقشم.
تازه امروز تو پیاده روی یه آقایی دیدم لباسش بنفش بود:)
گفتم بَه بَه بنفش، نشانه.
ممنونم از لطف و محبتت، نور شد چسبید به روحم.
نورِ وجودت، فراوان و فراوان تر.
ممنونم از تحسینهات، و انرژیِ مثبتی که با این هدیه برام ارسال کردی.
ماچ بهت.
خُب دوستان و قشنگیهای محوطه ی نازنینِ ارغوان من میرم خونه، بوس بوس، خداحافظ.
در پناه خدا باشیم همگی مون.
خدارو شکر میکنم برای حضورِ تک تک دوستام تو این سایتِ نازنین.
ما یه همسایه داشتیم قدیم به نامِ خانم جعفری که خیلی عشقه، عشق و اهل کرمانشاه هستن.
و من عاشقِ خودشم از بس جیگره.
و با دخترهاش هم دوستم…
پس وقتی متوجه شدم تو وصلی به کرمانشاه طبیعتاً ذوق کردم.
البته در کل زیاد فرق نمیکنه هر کدوم مون، در کدوم کشور یا شهر یا روستا زندگی میکنیم، چون همه مون بنده های خداییم، زیرِ آسمونِ خداوند داریم زندگی میکنیم:
شما کرمانشاه
آقا اسدالله ایلام
من تهران
یاسمن کانادا
پاکیزه افغانستان
استاد آمریکا و ….
اتفاقا این تنوع خیلی باحاله…
نشون میده هیچ فرقی بینِ ما نیست، مگر تفاوتِ افکارهامون.
شاید قبلا فرق میکرد.
الان فرق نمیکنه، چون ما مستقیم با روحِ همدیگه ارتباط داریم.
روح نه جنسیت براش فرق میکنه.
نه محلِ سکونت.
فقط انسانیت مهمه، همین.
ولی دوست دارم و خوشحال میشم بدونم هر کدوم از دوستان از چه اقلیمی دارن پیام میفرستن، تو چه شرایطِ آب و هوایی و طبیعتی هستن.
جایی که من هستم، فضا بازه، تراکم و فشردگی و شلوغیِ داخلِ شهر تهران رو نداره و من خوشحالم.
این معنیش ناسپاسی در برابر داخل تهران نیست، من تا پارسال تا سن 35 سالگی داخل تهران بودم، از پارسال اومدم اینجا…
به شدت راضی هستم، چون خلوته، آرومه، دنجه، امنه، هر کی مشغولِ خودشه، راحتی بیشتره، فضای سبز به شدت بیشتری داره، هوای باز و باد و آسمون آبی و خوشگلی داره…
یعنی هر طوری فکر میکنم با سَبک و مدل من به شدت سازگاره اینجا.
قبلا خوشحال و راضی بودم، الان هم خوشحال و راضی ام، چون حس میکنم من و همسرم که طبیعت رو دوست داریم، هدایت شدیم به بهترین محل…
آزاده جان کامنتهاتو با آقا اسدالله خوندم که در مورد زیبایی های ایلام و کرمانشاه صحبت میکردین، مخصوصا اونجا که به زبان محلی کامنت مینویسین میگم بچه ها زدن روی کانالِ تخصصی :)))
راستی سفرت به سلامت و شادی.
وقت کردی تو سفر هم بنویس برامون از تجربیاتت
از قشنگی های محیط
از آسان شدنت بر آسانی ها
از آدم های قشنگی که اومدن در مسیرت و …
بهت گفته بودم که خیلی مهربونی؟
دیدم و خوندم برای کامنتهای بچه ها پاسخ میذاری و تحسینشون میکنی و بهشون عشق میدی.
خودت تحسین برانگیزی با این ویژگی ات عزیزم.
خیلی جالبه که ما دوستان، در این سایت ندیدیم همو، اما آنقدر آشنا هستیم برای هم…
اینم از الطافِ اللهِ یکتاست…
وگرنه خود من قبلا خیلی سختم بود ارتباط بگیرم با افرادِ ناآشنا، چه برسه به اینکه براشون کامنت هم بنویسم.
اینم یه نعمت هست تو زندگی تک تک مون
به قول آقا اسدالله، نقل قول از ایلان ماسک:
ثروت، یه کار ذهنیه تا پر بودن حساب بانکی.
خب الان من خیلی ثروتمندم با این همه دوستِ توحیدی، که میتونم باهاشون به راحتی از خودم، بهبودهام، خدا، ضعفها و قوتهام صحبت کنم.
مرسی از همه ی چیزهای قشنگی که برام مینویسی آزاده جان.
راستی تحسینت میکنم که جاهای دیدنی و جذابِ شهرت رو به خوبی میشناسی و به بقیه و خانواده معرفی میکنی.
هر جایی هستی و هر زمانی که میخونی پیامم رو، امیدوارم قبلش قبلت پر از نور بوده باشه، بعدش هم پر از بشه تا همیشه.
مرسی که انقدر خوب تحسین میکنی مرسی که قلبت به روی تحسین کردن باز شده ی مرسی که این تحسینها رو مینویسی مرسی که به ما هم یاد میدی چطور با جزئیات تحسین کنیم مرسی که به همه اشیا جان می گو یی لپ تاپ جان ترک کمپر جان مرسی که به همه عشق میدهی من هم یاد همین موضوع افتادم که لانچ باکس پسرم رو شکسته بود دور انداختم ولی قبل از دور انداختن لمسش کردم انگشت اشارم را روی لبهایم گذاشتم و بعد گذاشتم روی لانچ باکس و اینطور بوسیدمش و ازش تشکر کردم به خاطر سالی که همراه پسرم بود و برایش غذا برد به خاطر رنگ خوشرنگش که مورد علاقه پسرم بود رنگ زرد و آبی به خاطر راحتی استفادهاش
یه موضوع دیگه که دیروز برای خودم خیلی جذاب بود و کشفش کردم دوست دارم اینجا بهت بگم حتماً تو هم شنیده بودی که دعا در حق غیر چند ین برابر به اجابت نزدیکتر است.
من تازه دیروز فهمیدم وقتی برای کسی دعای خیر میکنیم داریم در مورد یک چیز خیر مثبت و خوب فرکانس میفرستیم یعنی فکر میکنیم بعد چون دعا برای خودمان نیست رهایش میکنیم چون فکر نمیکنیم او میرسد یا نمیرسد فقط خواسته را مطرح میکنیم همین that’s it یعنی فرکانس معکوس و منفی دربارهاش نمیفرستیم پس این میشود یک جور مثبت اندیشی بدون ترمز.
جالب بود نه پس من الان برای تو رینها رو آرزو میکنم در آغوش امن خدا که همه کارها برای خدا آسان است آسانی را برایت میخواهم بالا رفتن در مدار توحید را برایت میخواهم سلامتی ثروت خوشبختی زیبا یه روح و جسم را توأمان برایت میخواهم.
چقدر خوب است خیرخواهی و مثبت اندیشی چقدر شیرین است این خدای مهربان قلبت نورانی با یاد خدا هر لحظه هر آن
صبح به محضِ بیداری، سر زدم به سایت و سورپرایز شدم با پیامِ شما و عارفه جان برام.
خوندم و لبخند اومد روی لبهام.
صبحی که با پیامِ دوستانِ نازنینِ آدم شروع شه، گلی است از گلهای بهشت.
مرسی که کامنتهای منو با قلبِ زیبا و زیبابینت میخونی و برام پاسخ می نویسی.
چقدر زیبا نوشتی برام.
یعنی صبحم رو با پیامت زیباتر کردی نفیسه جان.
ممنونم که تحسینم میکنی، تشویقم میکنی.
بی نهایت لذت بردم از حرکتی که برای تشکر از ظرف غذای پسرِ نازنینت انجام دادی.
بی نهایت ممنونم ازت که اینطور عاشقانه و مهربانانه برام دعاهای خیر و زیبا کردی.
بی شک بی نهایت خیر و شادی واردِ زندگیِ خودت خواهد شد به واسطه ی این نگاهِ خیر و زیبایی که داری نسبت به پیرامونت.
ممنونم که سخاوتمندانه عشقت رو بهم هدیه داد.
صبحِ روزِ دوشنبه مو زیباتر کردی برام.
بعد از نعمتِ بیداری و حیات، روزی و نعمتِ من آغاز شد با پیامِ شما و عارفه جانم.
بی نهایت روزیِ حساب و غیرِ حساب واردِ زندگیِ جفتتون بشه.
ممنونم از همه ی دعاهای قشنگ و لطیفت برای من.
منم بهترینها رو برای شما میخوام، هر چیزی که خواسته ی قلبیِ خودته، برات رشد و بهبودِ هر ثانیه ای میخوام از خدا، یه طوری بشه برات که زبان و قلبت بدون توقف فقط بگه الهی شکرت، الهی شکرت، الهی شکرت…
سلام
چقد چقد قشنگه و چشم نواز و دل انگیزه این جایی که الان الان وجود داره
دارم فکر میکنم واقعا چقدر خوبه که من الان تو همین زمان هستم که استاد همین الان اونجا رو برای من نشون میده و باور پذیری یه ططرف پ. قشنگ میگم الان همین الانه هست.
هرچند همیشه بوده هست و خواهد بود
نکته تاپ و ناب این فایل همون ادامه فایل قبلی که جریان خواستن تخم مرغ و داشتنش بوده
ببینیم ما چی میخواییم از خدا. چی تو ذهنمونه هموووون برامون پیش میاد . همین چه چه زیبای پرنده هام از همین جنسه
شکرگذاری و حس خوب داشتن و حرکت ترکیبیه که خدا در جریانه البته خدا در جریانه. این ماییم که باید جریانمون رو خواسته هامون رو حواسمون باشه که خوبیها و زیباییها باشه که از همون جنس برامون جور میشه
خیلی خیلی دلم یه آرامش تو فضای طبیعت میخاد
به نام الله بخشنده و مهربان. سلام به استاد عزیزم و سلام خدمت مریم جانم و دوستان خوبم در سریال سفر به دور آمریکا….بازم هم صدهابار سپاسگذارم که زحمت میکشی و این فایلهای زیبا رو با عشق کنار مریم عزیز برای ما به اشتراک میذاری…واقعا تحسینتون میکنم بابت این جایی که هستی و به جاهای زیبا هر لحظه هدایت میشید ..چون در هر لحظه شکر گزار خداوند هستین.شکر نعمت ..نعمتت افزون کند..خداروشکر بابت این این تراک زیبا که من به شخصه عاشقشم..بایت این همه امکانات. وکاربا
تجهیزات که شما رو ازهمه نظر راحت کرده..خدارو رو شکر.. استاد واقعا طبیعت زیبایی هست آخ که چقدر دلم میخواد من هم به همچی جایی هدایت بشم چچند روز بمونم دلم یه سفر اینطوری میخواد به امید خدا که به چنین جایی هدایت میشم سکوت و ارامش همراه با نسیم خنک که بتوتی روی خودت کار کنی…درمورد جاده سربالایی که گفتید من هم یه نمونه مثال از خودم میخوام بگم.من از رانندگی کردن خیلی ترس داشتم و قتی جادها و خیابونهای شلوغ رو میدیم با خودم میگفتم اینها چطور به هم برخورد نمیکنن اگه من وسط ترافیک نتونم کنترل کنم و ماشین خاموش شه چی..همه مسخرم میکنن..خلاصه گفتم باید یاد بگیرم و رفتم دوره وگواهیناممو گرفتم.. و جالب اینجاس میرفتم تودل شلوغی...که ترسم بریزه همیشه فکر میکردم خیلی سخته..اما به لطف الله الان هرکجای کشور میتونم حتی خودم تنها ساعتها و حتی دردل شب رانندگی کنم.استاد واقعا همه چی ازدور سخت به نظر میرسه..اما نزدیک میشی برات آسون میشه.. بازهم از شما دو عزیز سپاسگذارم وخداقوت میگم. از دوستان خوبمم بایت کامنهای فو ق العادشون سپاسگذازم…در پناه حق باشید.
به نام الله یکتا
استاد عزیزم سلام مریم مهربانم سلام مثل همیشه باید تشکر کنم ازتون به خاطر اینکه هر دفعه با هر فایل نگاهمون رو نسبت به خدا و نسبت به دنیا تغییر میدید و باعث تکامل ما میشید
از اول فایل ک شروع شد لباس های راحتی مریم جون چه قد توجهم رو جلب کرد چه قد قشنگ بودن شاید بدای دخترای سایت بیشتر البته بیشترم به خاطر این ک خیلی ازین مدل ها دوست دارم توجهم رو خیلییی جلب کرد خیلی قشنگگگگ بودن و بهتون میومد هم اون راه راها هم اون عروسکیه
همه چیز در کل از اول تا اخر فایل ها اصلا کل سایت زیباست خدایی مگه غیر از اینم داریم و هر بار زیبایی بیشتر و نگاه بهتر نسبت به دنیا و خدا در این مسیر
وقتی مریم جون از دفتر یاداشت حرف زد و مدل شکر گذاری ک داره دقیقا مثل خودم بود چه قد حس خوبی گرفتم ازین موضوع و یاداشتی دارم از چند وقت پیش توی دفترم ک موقعی ک نوشتمش هنوز عضو سایت نشده بودم ولی با خودم گفتم هر موقع عضو شدم و موقع درستش فرا برسه حتما اینو با بچه ها به اشتراک میزارم یه حس خوبی بهم گفت این کارو بکنم
نگاه من تا قبل از آشنایی با استاد به خدا اصلاً با این نگاهی که الان دارم یکی نبود
نوشته من به شرح زیر است
خدای مهربان خدای خوبم سلام با نام خودت شروع میکنم به نوشتن شکرت خدایا بابت تمام داشتههایم و تمام خواستههایم چرا که از داشتهها استفاده میکنم وبرای رسیدن به خواسته ها امید دارم خدایا از اینکه فرصت این رو دارم که باهات صحبت کنم از تو هزاران بار تشکر میکنم خدایا نور وجودت قلبم را روشن میکند و وجودم رو سرشار از امید احساس اینکه در قلب منی احساس وصف ناپذیری است پروردگارا…
پروردگار چه تلفظ زیبایی دارد این کلمه پروردگار تو پروردگار منی و پروردگار آرزوهای من خدایا شور و شوق میخواهم انگیزه میخواهم و امید برای زندگی با فکر کردن به تو سرشار میشوم از این احساسات ناب میبینمت در تمام زیبایی ها در تمام عطرها در تمام حسهای خوب در تمام نگاههای مهربان در تمام اتفاقات خوب دستانت را میگیرم و در باد قدم میزنم چقدر این حس را دوست دارم خدایا چقدر کلمات برای توصیف تو در کنار هم زیبامینشینند گویی کلمات هم خوشحالند که در وصف تو بر دامنه کاغذ قدم میزنند و مینگارند گویی قلم بر خودش میبالد که بر وصف تو بر روی کاغذ میرقصد ذهن این خلقت ناب وقتی حرف تو میشود چه زیبا تراوش میکند کلمات را و تمام وجود برای وصف تو دست به کار میشود و در این زمانها زمان هم زیبا میگذرد دقیقهها و ثانیهها هم خوشحالند که مختص آن لحظهها هستند که از تو یاد میشود و تنها یاد توست آرامش بخش قلبها و قلبم و قلبی که برای تو میتپد و برای من و این قلب قلب هر دوی ماست از تو هدایت میگیرد برای من و من دریافت میکنم این نور الهی را با قلبم و چه خانه زیبایی است برای زندگی من و تو دوستت دارم و دوستم داشته باش که این دوست داشتن بهترین گنجینه این خانه است
در پناه حق
استاد عزیز و مریم جان سلام
صحبت های امروز شما برای من امروز مثل یک چراغ راه بود که گویا خداوند از زبان استادم که بسیار حرفش برایم ارزشمند است صحبت میکند
من چند روزی است که در راه خرید یک خانه جدید هستم و چیزی که من را کمی درگیر کرده بود این مسئله بود که آیا من از پس تجهیز آن بر می ایم هم از نظر پولی و هم از نظر زمانی که باید برای تجهیز کردن داخل ساختمان مثل کابینت و … بگذارم
امروز با شنیدن صحبت های شما تصمیم گرفتم در مسیر حرکت کنم و میدانم که انچه از دور میبینم شاید به نظر سخت باشد اما با رفتن و پا گذاشتن در مسیر حتما همه چیز ساده خواهد بود
همه مسیر هموار است و هر اتفاقی راه حل دارد.
عاشقتونم
همه چیز هم برای خرید خانه ام کاملا معجزه آسا اتفاق افتاد برای همین اینرو یه نشونه میبینم که باید قدم در راه بزارم و بقیه رو به خدا بسپارم تا من رو هدایت کنه و افرادی را در مسیرم قرار بده که از هر جهت برایم مناسب است و به من کمک میکنند.
دوستون دارم و هر روز برای داشتند شما خدا رو شکر میکنم
سلام و درود ما به خداوند منان و
سلام و درود خداوند زیبایی ها به ما
چقدر عاشقانه قسمت 201 سفر به دور آمریکا بهترین درسی که میشود از ایالت کلورادو به جهان فرستاد را به ما آموخت
انعکاس شکرگزاری و در لحظه حال بودن
حال سوال این است چگونه در لحظه حال باشیم و در لحظه حال بمانیم
1-در حالت شکرگزاری بودن و احساس کردن و گفتن
2 نوشتن شکرگزاری
3 سفر
4 طبیعت
5 یادگیری
6 انجام عمل و کار
7 انتظار مثبت داشتن
8لبخند زدن
9 آهنگ رقص پایکوبی
10 مطالعه
شما هم چند مورد اضافه کنید
چطور کارها را هر بار ساده تر بهتر قشنگ تر راحت تر آسانتر با سرعت بیشتر لذت بخش تر انجام دادن
و نترسیدن و غم و اندوه نبودن و در سستی فرو نرفتن
انتظار مثبت داشتن و در زمان حال بودن.
ممنون که هستین.
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 201
به نام خدای هدایتگر در هر لحظه
با سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم و همه ی دوستان همسفرم
خدا رو شکر که امروز هم این فرصت بهم داده شد تا با جریان سیال این آگاهی ها همراه بشم
امروز من بعد از 5 سال بودن توی این سایت مقدس و مبارک چقدر قشنگ مفهوم هدایت رو درک کردم
چقدر مفهوم نشانه ها و تیز کردن شاخک ها برای دریافت اونها رو بهتر درک کردم
امروز من به خواسته ی خودم که قدرت دیدن نشانه ها و دریافت اونها بود رسیدم
امروز من فهمیدم که لایق دریافت هدایت ها و نشانه ها شدم چیزی که فکر میکردم توش خیلی ضعیفم چون وقتی استاد ازش صحبت میکردن با خودم میگفتم میشه ی روزی بشه که من هم نشانه ها رو راحت ببینم و دریافتشون کنم و امروز اون اتفاق افتاد چون با دیدن این قسمت خداوند راهنمای سفر یک هفته ای که میخوام برم رو برام فرستاد بروشور قبل از سفرم رو بهم هدیه داد درست مثل اون کتابچه ها و بروشورهایی که توی ویزیتور سنتر بود و به شما داده میشد
این قسمت برای من حکم همون سنترها رو داشت که کارمنداش با عشق و با مهربانی و با سادگی تمام اطلاعات رو در اختیار شما استاد جان و مریم خانم میزاشتن قبل از ورود به اون فضاهایی که میخواستین تجربه کنین تا هم راحت تر سفر کنین و هم لذت بیشتری ببرین و چقدر زیبا و دقیق همین برای من هم داره اتفاق می افته
سعی میکنم یکی یکی تمام نشانه هایی که توی این پکیج راهنما خداوند برام مهیا کرده رو بیانشون کنم اینجا تا بقول شما استاد با نوشتن احساس خوبش ماندگارتر و بشه و ثباتش بیشتر
یادمه اون اوایل و حتی تا همین چند وقت قبل میخواستم زود کامنت بنویسم زود بفرستم تا جز نفرات اول باشم و احیانا امیتایزی و لایکی هم بگیرم یعنی حتی توی کامنت نوشتنم هم اضطرار بود و عجله
اما الان مدتیه که دارم برای خودم مینویسم برای نسرینی که به دنبال بهبود خودشه .الان هدفم اینه که پیام ها رو بکشم بیرون و درس هاشون رو بگیرم چون بقول قرآن هو خیرا لی .پس با آرامش و بدون هیچ عجله ای شروع میکنم حالا میخواد هرچند ساعتی طول بکشه چون الان به این درک رسیدم که لحظه به لحظه ی این فایل ها ی نشانه اس و ی پیامی در دل خودش داره که هر کسی با توجه به مداری که توش هست اون نشانه ها رو مبینه و دریافتش میکنه و بقول قرآن باز هم حتی برای مومنین هم درجاتی هست
از عکس کاور فایل شروع میکنم :
عکسی که من رو یاد فلکه مریم انداخت در پاردایس و ارزشی که مریم جان برای خودشون قایل بودن که ی فلکه ای رو به اسم خودشون مشخص کردن و جهان وقتی این لیاقت رو میبینه از جنس همون رو دوباره تکرار میکنه ی فلکه ای دیگر برای همان مریم .نمیدونم مریم خانم خودشون دقت کردن به این عکسه یا نه اما اگر هم نکردن من از همینجا سند این فلکه رو به اسم شما زدم
البته که با یادآوری پاردایس یاد اون پاک سازی ها و تلاش های فیزیکی شدید استاد هم افتادم برای رسیدن به انرژی جسمانی بالا چون اونموقع ایده به این شکل بود که با اون فعالیت ها میشه اون کار رو کرد اما استاد متوجه شدن که این نتیجه ی پاداری نمیده و ایشون هم که نمیتونن تا آخر عمر اینقر فعالیت فیزیکی داشته باشن پس به این فکر کردن که باید راه ساده تر و راحت تری هم باشه برای رسیدن به اون هدفشون و کم کم استاد به مسیری هدایت شدن به قانونی رسیدن که بدون فعالیت فیزیکی شدید و خیلی ساده و راحت بشه به انرژی بالا رسید که نتیجش شد دوره قانون سلامتی
دم ایلان ماسک گرم که اینجوری به بنده های خدا خدمت میکنه و و هم خودش ثروت خلق میکنه و هم این امکان رو برای افراد فراهم کرده که هر جای آمریکا باشن میتونن از همونجا هم کسب و مارشون رو انجام بدن و مدیریت کنن و خلق ثروت همینه که استاد میگن ثروت ثروت میاره
و دم استاد هم گرم که با باور کردن خدای درونشون و تکیه کردن برتوانایی های خودشون لیاقت ثروتمند شدن رو در خودشون ایجاد کردن و الان از این نعمت اینترنت ماهواره ای برخوردار هستن و میتونن هم خودشون لذت ببرن و هم به دیگران لذت بدن با اشتراک گذاشتن این لذت ها
میدونین ایجا یاد نگرانی های خنده دار خودم افتادم قبل از اومدن به این مسیر که میگفتم اگر من بخوام برم ی جای دیگه ای و مهاجرت کنم اونوقت کارم رو چکار کنم و هیمن ی ترمز بود برای من .اما وقتی اومدم توی این مسیر فهمیدم که من میتونم کارم جوری باشه که نیاز به مکان خاصی نداشته باشه و هرجایی برم کارم رو با خودم داشته باشم هرچند هنوز بهش نرسیدم و لی دیدم و باور کردم که میشه که هست و یکی از خواسته هام هم همینه
اونجایی که مریم جان اون بالش ها رو گذاشته بودن زیر لپ تاپ دقیقا کاریه که من شب ها قبل خواب انجام میدم چون خواهر زادم دوست داره پیشش بخوابم لپ تاپ رو میارم پتوم رو چهارتا میکنم و میذارم جلوم و لپ تاپم رو میزارم روش و کامنت ها رو میخونم یا بعضی شب ها با خواهر زادم وقتی حوصله داشته باشه یا خودش درخواست کنه همین سریال سفر به آمریکا رو میبینیم با هم و جالبه به من میگه اون قسمت هایی رو بزار که عباس منش و زنش هستن چون دوست داره خودتون توی صحنه ها باشین و شما رو ببینه اقدام های فیزیکیتون رو ببینه نه صحبت بشنوه .الان که این صحنه رو دیدم متوجه شدم با دیدن این سریال ها ما ناخودآگاه داریم راحت انجام شدن کارها رو تمرین میکنیم بدون اینکه خودمون متوجه باشیم و ی همچین صحنه ای رو که میبینیم تازه یادمون میاد که ما هم داریم همین کارها رو میکنیم و این یعنی باور آسان انجام شدن کارها شکل گرفته توی وجود ما
چقدر با دیدن این لباس های راحت مریم خانم راحتیشون رو حس کردم چون من خودم هم لباس های راحت اینجوری رو دوس دارم که بدن توش راحت باشه
چقدر اینجا یاد کامنت یکی از بچه ها افتادم در مورد الگوهای ثروت ساختن .ایشون نوشته بودن که همیشه مادرشون رو میدیدن که با لباس های اداری و رسمی و اتو کشیده آماده میشدن که برن سرکار و دیدن همین الگو باعث شده بود که این باور که میشه با لباس راحتی توی خونه باشی و کسب درآمد کنی و ثروت بسازی در ایشون شکل نگیره یعنی در هممون شکل نگیره
و چقدر بارها این الگو توی این سریال تکرار داره میشه که میشه توی خونه باشی و دراز بکشی رو تخت و با لباس راحتی کارت رو انجام بدی و پول هم دربیاری و وقتی که این زاید تکرار بشه بقول استاد وارد ناخودآگاه ما میشه و وقتی وارد اونجا بشه افکار ما حول و حوش این موضوع میچرخه و فرکانس های متناسب با همین به جهان ارسال میشه و اگر ترمزی نباشه خیلی راحت اتفاق میافته پس اگر در مورد من نوعی هنوز اتفاق نیوفتاده یعنی ی سری ترمز هست . البته من الان از توی خونه دارم کارم رو انجام میده ولی هنوز نیاز به مکان فیزیکی هست و این یعنی هنوز اون باوره قوی نشده
ی چیزی که من بهش دقت کردم صورت مریم خانم بود البته ذهنم داره میگه ننویس این رو ولی من مینویسم .من دقت کردم که صورت مریم خانم مو داره و موهاش هم بلند شده و این نشون میده که اون کار کردنه روی عزت نفسه داره اینجا خودش رو نشون میده که برات مهم نیست قضاوت دیگران در مورد ظاهر تو . یادمه استاد میگفتن که خانم های آمریکایی هم خودشونن و خیلی اهل آرایش کردن نیستن و حتی عنوان کردن که موهای صورتشون هم خیلی وقتها بلنده .نمیخوام بگم که این درسته یا غلطه بقول استاد اگر کاری حس خوبی بهتون میده انجامش بدین . میخوام بگم که چقدر خیلی از خانم های ایرانی و الان جدیدا حتی مردها و پسرهای ایرانی وقت و هزینشون رو دارن روی ی همیچن چیزهایی صرف میکنن که اصل نیست و همش حاشیه است و بقول استاد اگر ما ی ذره از این وقت و انرژی رو صرف سرمایه گزاری خودمون بکنیم چه پیشرفت هایی رو میتونیم داشته باشیم .البته من خدا رو شکر توی اون مدارها نیستم
ولی این رو نوشتم که به خودم یادآوری کنم که نگران قضاوت دیگران در مورد خودم نباشم چون الان که دارم آماده میشم برای سفر ذهنم هی میخواد من رو مشغول کنه به موهای دست و صورتم که این ی هفته ای که سفر هستم اینا اگر رشد کنن و دربیان باید اصلاحشون کنم و و اگر اصلاح نکنم بقیه چی فکر میکنن هرچند من خودم کارهای خودم رو انجام میدم و اصلا آرایشگاه نمیرم اما همین ی کم فکر کردنه به این موضوع هم انرژی و وقت من رو هدر میده
تعادل بین کار و تفریح : این هم برای من نوشنه است و پیام که اینقدر به خودم سخت نگیرم و به فکر تفریح و لذت هم باشم و فردا شروع این تصمیم جدید منه
خدای من کار کردن در راحت ترین و ریلکس ترین شکل ممکن
یاد اون داستان تهرانتون افتادم استاد که دفتر کارتون و محل زندگیتون یکی بودن و الان هم محل کارتون و زندگیتون یکی هستن اما اون کجا و این کجا . بقول خودتون این چیزهایی که الان توی زندگیتون هست نتیجه ی کار کردن رو باورهاتون و تغییر شخصیتتون هست
مریم خانم در مورد صبح زود بیدار شدن صحبت کردن من میخوام در مورد تجربه خودم صحبت کنم :
امروز صبح زود رفتم مغازه که قهوه بخرم صاحب مغازه گفت شما چقدر زود بیدار شدین الان همه ی خانم های اینجا خوابن و همونجا بود که من خیلی خوشحال شدم و سپاسگزار که خدا رو شکر که با بودن توی این مسیر من الان جز اون اقلیت خانم هایی شدم توی جامعه دور و برم که صبح زود بیدارم میشم برای اینکه هدف دارم برای اینکه میخوام روی خودم و باورهام کار کنم و شخصیت بهتری از خودم بسازم .الان دو ساله که به لطف دوره قانون سلامتی من دیگه خیلی دیر بیدار بشم ساعت 7 صبحه اونم بصورت اتوماتیک
مریم خانم در مورد تجربه خودشون گفتن و اون پرنده ها منم ی تجربه ی زیبا و مشابهی دارم از همین هفته ی قبل :
هفته ی قبل بعد از اینکه فایل جلسه ی اول دروه عشق و مودت رو داشتم کار میکردم رفتم توی حیاط بعد دیدم ی کبوتر خیلی زیبا و خوشگل اومده نشته روی تخت فلزی داخل حیاط توی سایه کلی از دیدنش خوشحال شدم گفتم ی ذره برم نزدیک ببینمش رفتم نزدیک نزدیکش اصلا تکون نخورد ی نگاهی بهم کرد و همونجا موند منم گفتم سریع برم موبایلم رو بیارم تا نرفته عکسش رو بگیرم و این کار رو هم کردم و مدتی هم بهش خیره شدم و زیبایییش رو تحسین کردم ی لحظه با خودم فکر کردم نکنه مشکلی داره و نمیتونه پرواز کنه و گرنه چطور اینقدر آرومه و حرکت نمیکنه .خلاصه اومدم داخل و از پنجره نگاش کردم دیدم ی دفه خوابش گرفت و همونجا داره چرت میزنه منم گفتم مزاحمش نشم بعد حدود 1 ساعت دوباره رفتم دیدم همونجاست رفتم نزدیکتر پیرد اومد پایینن و ی چرخی زد توی حیاط و دیدم سالمه فقط میخواسته یکی دو ساعتی پیش من باشه و من از دیدنش لذت ببرم .خدا رو شکر .الان که مریم خانم تعریف کردمیادم اومد که چقدر تجربه هامون شبیه تجربه های پاردایس شده
خدای من هوای 40 درجه فارنهایت!!!!!!!!! اینجا هوا 100 درجه فارنهایته .سرمای اونجا رو ی لحظه حس کردم وقتی استاد صحبت کردن راجع بهش .چقدر کیف میده بیرون توی کوهستان باشی سردی هوا رو اونم شب با تمام وجودت حس کنی و بعدش بیای داخل تراک کمپر گرمای بخاری رو حس کنی ی گرمای تمیز و بدون آلودگی
کنجکاوی وقتی مقدس باشه اونوقت نتیجش میشه آگاهی های مفید بیشتر و لذت بردن بیشتر از زندگی .کنجکاو باشم برای بهبود دادن زندگی خودم نه سرک کشیدن توی زندگی دیگران که کمکی بهم نمیکنه و چیز مفدی هم به آگاهی هام اضافه نمیکنه خدا رو شکر که این درس مهم رو از این مسیر زیبا یادگرفتم و دارم سعی میکنم برای عملی کردنش
برام جالب بود این اصطلاح مخخف چیه پس بریم ی سرچ :
BLM: Bureau of Land Management: is a division of the U.S. Department of Interior that oversees more than 245 million acres of Public lands
به زبان ساده ی اداره اس که مسئول مدیریت زمین های فدراله
چقدر عالیه با این توضیحات استاد آدم حتی نیاز به خونه هم نداره میتونه تا آخر عمرش طبیعت خونش باشه اینترنت ایلان ماسک هم باشه و تمام و البته که باید ثروتمند هم باشی که بتونه ی تراک کمپر هم مثل استاد بخری و راحت زندگی کنی
بابا الکی نیست اسم کشورشون رو گذاشتن گاد کانتری اینجا واقعا سرزمین خداست البته که همه جا ملک خداونده اما وقتی که ما سرکش نباشیم و در مقابل خداوند فروتن و متواضع باشیم و توحیدی رفتار کنیم مثل این مردم
چقدر لذت میبرم از این قانومندی این کشور و احترامی که همه بهش میزارن که الکی ادعای مالکیتی چیزی رو نکنن
اوه مریم خانم اون حرکتی که شما زدین که خودکارتون رو گذاشتین روی اون فنرها هم برای من نشونه بود چون ی دفتر خریدم برای ثبت خاطرات سفرم و مونده بودم که خودکارش رو کجا بزارم توی کوله و الان که شما اینکار رو کردین این مساله هم برام حل شد اینجوری خودکاره و دفتره با همن و دیگه نیازی نیست هی دنبال خودکاره بگردم
چه پیامی بود برای من اون گلز نایت : راستش من فکر نمیکردم که مریم خانم بجز با استاد دورهمی شبانه داشته باشه با دوستانش .فکر میکردم شب و روز با استادن اما فهمیدم الان که اشتباه فکر میکردم و ی جنبه و بعد دیگه ای از آزادی در روابط هم برای من نمایان شد که یکی از ویژگیهای ی رابطه ی رویایی همینه که وقتی دوس داشته باشی با دوستانت باشی و با اونها هم ی جور خاصی لذت ببری و محدودیتی از این لحاظ نداشته باشی و طرفت هم همین جوری آزاد باشه در ارتباط با دوستانش
چه درک و آگاهی رو مریم خانم به ما به اشتراک گذاشتن :
زندگی دقیقا ی سفره که به نیازهای لحظه ای ما پاسخ داده میشه و ما باید سپاسگزار همون لحظات باشم و نگران آینده ی نیومده نباشیم
و صحبت های استاد در مورد نجواهای ذهن در مورد سفر :
خدایا شکرت که دقیقا آگاهی هایی که بهشون نیاز دارم رو داری از کلام استاد و مریم خانم بهم میگی . راستش من هم نجواها اومده بودن سراغم که حالا میخوای ی هفته بری سفر و کلاس هات رو کنسل کنی و ی هفته کلاسهات عقب می افتن و هزارتا نجوای دیگه و فکر میکردم فقط منم که اینجوریم اما الان هم خیالم راحت شد از اینکه کار ذهن اینه و من میتونم کنترلش کنم و هم اینکه تمرکزم رو بزارم روی لذت بردن از سفرم و نگران هیچ چیزی نباشم
دقیقا من الان همین حالت رو دارم که ذهنم سعی میکنه همه چی رو سخت جلوه بده توی سفر برام اما مدام بهش یادآوری میکنم به خودم که خداوند با منه و دلیلی برای نگرانی نیست و من میتونم با فرکانس های خوبم همه چیز رو اونجوری که خودم دوست دارم رقم بزنم
و جممل های طلایی مریم خانم در انتهای فایل :
زندگی خیلی ساده است اگر من ساده بگیرم و سپاسگزار باشم برای نعمت هایی که الان دارم
خدایا شکرت برای این هدایت ها و آگاهی هایی که قبل سفر بهم دادی .برم که کوله ی سفرم رو ببیندم تا امید به خداوند هدایتگر فردا راهی سفر بشم
سپاسگزارم استاد عزیزم و مریم جان
سلام نسرین زیبا اندیش وزیبانگر
نسرین ثروتمند احسنت نسرین جان چقدر لذت بردم از کامنت بی نظیرت وچه جالب الان مدتیه که دارم برای خودم مینویسم برای نسرینی که به دنبال بهبود خودشه .الان هدفم اینه که پیام ها رو بکشم بیرون و درس هاشون رو بگیرم چون بقول قرآن هو خیرا لی .پس با آرامش و بدون هیچ عجله ای شروع میکنم حالا میخواد هرچند ساعتی طول بکشه چون الان به این درک رسیدم که لحظه به لحظه ی این فایل ها ی نشانه اس و ی پیامی در دل خودش داره که هر کسی با توجه به مداری که توش هست اون نشانه ها رو مبینه و دریافتش میکنه و بقول قرآن باز هم حتی برای مومنین هم درجاتی هست این قسمت کامنتت برام نشانه بود چون منم دقیقا نسرین جان دارم همین کار را انجام میدم ولذت میبرم
تحسین میکنم دقتت واینکه ذهنت را جوری عادت دادی دنبال حل مسئله باشه وبا دقت ودرک نشانه ها که مریم جان خودکار را گذاشتند روی آن فنر ها شما هم راه حل را یافتید
یه لحظه یادم آن کارتون آمد که یه پرفسور با سبیلهای کلفت وبلند بود که مواد شیمیایی را مخلوط میکرد وبعد میگفت یافتم یافتم آن صحنه برام تداعی شد خخخ
صورت چون ماهت را میبوسم
یا حق
سلام به فهمیه جان .آفرین به شما چقدر قابل تحسین هستین که اینقدر با عشق برای بچه ها پاسخ میزارین .آره عزیزم راستش بعضی وقتها خودم رو مقایسه میکردم با بچه ها و همین باعث میشد احساسم بد بشه و تصمیم گرفتم که دگه این کار رو نکنین و پیام ها و نکته های فایل ها رو با توجه به مدار خودم درک کنم و کاری به کسی نداشته باشم .
چقدر جالب بود یادآوری اون کارتون
موفق باشی عزیزم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و همه دوستان گل
اول از همه من این ماجراجویی شما رو تحسین میکنم این روحیه پیدا کردن نقاط جدید و مسیرهای جدید و و تجربیاتی که دارین از نگاه ناظر بیرونی مثل من شاید خیلی نرمال باشه و بگم اره منم میخوام تجربش کنم ولی واقعا فقط خودتون میتونید درک کنید که پیدا کردن و موندن توی همچین جایی چقدر ایمان میخواد و چقدر پا گذاشتن روی ترس ها رو میخواد که جایی که به قول خودتون حتی امریکایی ها خبر ندارن که میشه همچین جایی کمپ کرد ولی شما میرید و تجربش میکنید !!
چند روز پیش صبح برای پیاده روی رفته بودم پارک نزدیک خونمون و یه تریل طوری داره که تقریبا اون موقع صبح بیشتر افراد باانگیزه و ورزشکار میان و میدوون ولی من توی مدت چندماهی که سحرخیز شدم فقط پیاده روی میکردم تا اینکه اون روز یه حسی بهم گفت تو هم بدوو ببین چه طوریه یعنی شاید مسخره به نظر بیاد ولی من خیلی خجالت میکشیدم از این کار!! تا قبلش بهونم این بود که من لباس مناسب ندارم یا کیف همراهمه و اصلا استاد گفته پیاده روی خوبه و دوویدن تاثیر نداره ولی باورتون نمیشه یه جدالی بین قلب و ذهنم بود که اگر میگی حرف بقیه مهم نیست پس بدوو همینطوری هم بدوو!! بخدا یعنی فقط یک ربع داشتم خودم رو قانع میکردم و داشتم بیخیالش میشدم که باشه حالا بمونه برای فردا!! تا اینکه یه لحظه فایل قبلی سفربه دورامریکا و پریدن اون اقا و دوستش اومد به ذهنم یعنی به طرزی منو راه انداخت که همون لحظه گفتم اوکی مهم نیست چی بشه و یا بقیه چه فکری کنن و شروع کردم به دوویدن اصلا نمیتونم حسش رو وصف کنم که چقدررررر عالی بود وقتی باد به صورتم میخورد با اینکه یه کیف کوچیکم همراهم بود ولی انگار هیچی متوقفم نمیکرد و یاد دوران بچگیم افتادم و انقدر تجربه لذت بخشی بود که کل روزم رو ساخت و انگار حس قدرت میکردم … این تجربه باعث شد بفهمم من چقدرررر هنوز حرف مردم برام اولویته و دقیقا هرچی ضربه میخورم از همینه و انقدر این نهادینه هست که واقعا تو اینجور مواقع میتونم متوجه اش باشم و یه درس دیگه که ازش گرفتم این بود که درسته یک سری ترس ها برای هممون مشترکه ولی این ترس من در دوویدن توی جمعیتی که اکثرا حرفه ای اینکار بودن واقعا شاید ویژه من باشه و برای خیلی ها عادی باشه این کار !
دقیقا این صحبتتون خیلی نکته داشت انجام هرکاری از دور خیلی وحشتناک به نظرمیاد مثل همون جاده سربالایی که وقتی طی میشه میبینی که اصلا اونطوری که تو میدیدی نبوده و اتفاقا پاداشش میشه رسیدن به این طبیعت زیبا توانجام هرکاریم که اولش ترسناکه همینه وقتی انجامش میدی و میری تو دلش پاداشش میشه احساس خوب و لذت بیشتر ! اینو باید بارها به خودم یاداوری کنم چون ادم خیلی زود یادش میره که بخدا همه ترسها از دور انقدر وحشتناکن اگر اول شروع کنیم پا بذاریم روی این ترس های کوچیکتر اونوقت اون اعتمادبفس تو بقیه جنبه ها تاثیرش رو نشون میده و بعد میشه از عهده ترسهای به ظاهر بزرگترم براومد.
استادجان ازتون واقعاممنونم و از این تراک زیبا که اینقدر داخلش حس خوبی به ادم میده و مینیاتوریه کلا از چیزهای جمع جور و کاربردی خیلی خوشم میاد و اینکه باعث راحتی و لذت بیشترتون میشه تا برای ما فایل های زندگی ساز تهیه کنید
از خانم شایسته نازنین و زیبا برای اینکه از تجربیاتشون میگن هم خیلی خیلی ممنونم و چقدر تحسینشون میکنم برای این مقدار عزت نفس که انقدر راحت جلوی دوربین میان و اینکه اون دفتر خوشگلتون رو نشون دادین خیلی حس خوبی گرفتم منم دفتر سپاسگزاریم و حتی دفترهایی که صحبت های استاد رو مینویسم داخلش خیلی خوشگل میخرم چون اینجوری حس بهتری داره برام که برای خودم ارزش قائلم واقعا به شخصه از شما خیلی زیاد الگو میگیرم و اگر میشه بیشتر از خودتون برامون بگید(چشمای قلبی مثل اون سگه تو گربه چکمه پوش:)
خدایاشکرت واقعا لذت زندگی یعنی همین دیدن و وقت گذاشتن توی سایت و همین رشد کردن های کوچیک و عملکر بهتر از دیروز اینکار برای من واقعا با هیچ چیز دیگه ای قابل مقایسه نیست و هرروز خداروشکر میکنم براش و ازش میخوام هدایتم کنه هرروز ظرف وجودم رو گسترش بده برای درک و عمل کردن به قوانینش
خوش باشید همیشه
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد با عشق و بانوی زیبای مهربان خانم شایسته
سلام به خانواده پر مهر عباسمنش
عجب سفری شده این سفر، هر فایلی که میذارید یک دوره است، من سفرنامه قبلی در مداری نبودم که بتونم همه فایل هارو ببینم دیدگاه هارو بخونم ولی خداروشکر که در سفرنامه جدید ثروتی وارد زندگی من شد به نام “تعهد” تا با این فایل ها و فعالیت در سایت بتونم راجع به خودم فکر کنم و بفهمم من واقعا تا آخره عمرم رو خودم کار کنم باز جای بهتر شدن هست. استاد زمانی که راجع به الگو ها فایل میذاشتید توی یکی از فایل ها نوشتم من همیشه کاری رو تا یه حد خوبی پیش میبرم و باز برمیگردم سره خونه اول، توی این مدت ترمز هایی رو پیدا کردم که به لطف و هدایت خداوند دارم میبینم که یک درجه نسبت به عملکرد گذشته ام دارم متفاوت تر عمل میکنم در مسیر درست، من قدرت دادن به اعداد و اهمیت لذت بردن رو نمیدونستم و همین همیشه باعث میشد یک عددی توی حساب من بیاد و من همه چیو رها کنم حالا چرا اینو میگم چون دیدم خانم شایسته در طبیعت و سفر هم برای خودش میز کاری درست کرده که کارشو انجام بده، آیا آدم بخاطر پول میتونه ذهن رو قانع کنه در سفر و تفریح این کارو انجام بده؟ یا چون لذت میبرن هدایت میشن به انجام این کار در دل طبیعت من نمیدونستم فقط باید لذت برد توی ناخودآگاهم لذت رو گره زده بودم به پول، از هفته پیش که من فقط سعی کردم لذت رو برای ذهنم منطقی کنم و تمرکزشو از روی عدد بردارم ورودی مالی داشتم و دوباره داشت ترمز هام فعال میشد، دقیقا ترس ها رو برام بولد میکرد، ترس از موفقیت – ترس از مسائل پیش رو در کسب و کار – ترس از قضاوت مردم و طعنه های مردم از موفقیت افراد موفق وقتی داشتم به این ترس ها فکر میکردم با خودم گفتم چطور من از خداوند میخواستم به من موفقیت مالی بده وقتی موفقیت مالی رو برابر میدونستم با رنج و سختی، یعنی من در لفظ پول رو میخواستم و در فرکانس به خدا میگفتم که حاجی از این بیشتر نده که میرم به خودم گند میزنم، با افکارم میگفتم من لیاقت بیشتر از اینو ندارم خداجون دمتگرم همین کافیه
در صورتی که شما با افکار و اعمالتون دقیقا بر عکس من عمل میکنید و به نجوای ذهنتون ثابت میکنید که ببین من هم بهترشو میخوام و هم میدونم بهترش هست. مثل راه اندازی اینترنت استارلینک روی تراک کمپر که هر کجا آسمان رو دیدید یعنی اینترنت هست، مثل بهبود دادن تراک کمپر بعد از سفر اولتون که چقدر کار کردن و لذت بردن از کارتون رو در ابن سفر راحت تر کرد. چقدر قشنگ بود این حرفتون که چون من سوالای خوبی از خداوند میپرسم به جواب های خوب هدایت میشم، من اینو این هفته لمس کردم تو زندگیم استاد، وقتی با کمک فایل های الگو ها تشخیص دادم من چطور میتونم این ترس و اضطراب رو از زندگیم کمتر کنم خدا منو هدایت کرد به توجه به لذت بردن و اعراض از اعداد، بعد هم با نشونه ها تایید کرد که مسیر درست همینه وقتی شما گفتید من مدت هاست نمیدونم در آمدم چقدره ولی همیشه دنبال بهبود شخصیتم هستم این یعنی من فقط میخوام لذت ببرم
احساس خوب = اتفاقات خوب
الان بهتر درک میکنم که چرا شما چیزی بهتون الهام میشه تعلل نمیکنید در عمل به اون الهامات، الان بهتر درک میکنم که وقتی میگید کاری رو انجام میدید خودتونو به نتیجه گره نزنید یعنی چی، یعنی آقا شما برای لذت بردن کاری رو انجام بدید نتایج لاجرم رقم میخوره
استاد شما یاد گرفتید با قدم برداشتن برای بهبود شکرگزار باشید و شکرگزاری بالاترین فرکانس لذت هستش که فرکانس لذت یعنی خدایا من لذت بیشتر میخوام از این جنس
شما با باوره چطور از این بهتر مصداق بارز این آیه هستید
ابراهیم:7
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد، اگر شکر [نعمت] گزارید، حتما فزونیتان میبخشم و اگر ناسپاسی کنید، عذاب من بیتردید بسیار سخت است.
از تضاد هایی که برام به وجود اومده ممنونم که باعث شده الان حرف های شما و آیات قران رو بهتر درک کنم، اونم هدایت خداوند بوده و از خداوند میخوام منو هدایتم کنه به مداری که قبل از تضاد دنبال بهبود باشم
مثل کاری که شما با تراک کمپر کردید، با اولین سفر نشانه هارو برای بهتر کردن این تراک کمپر زیبا دریافت کردید و در جهت بهبود بخشیدن بهش تنهایی باهاش رفتید سفر تا با سیستمش بیشتر آشنا بشید
خدایا شکرت بخاطر این نعمت هایی که در زندگیم هست:
استاد عزیزم و بانو شایسته گرامی
مثال هاشون از زندگی و مسیری که دارن میرن
دوستان عزیزم در این سایت
تجربه هاشون از عمل به قانون
تجربه های خودم
خدایا مارو به راه مستقیم هدایت کننده و راهبر باش
راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه مغضوب شدگان و گمراهان
بنام یکتا آفرینش زیبایی ها
سلام به دو زوج خوشبخت سلام به آرامش و زیبایی
خدا را سپاسگزارم که چشمان من رو بر زیباییهاش بینا میکند تا که ببینم فهم کنم درک کنم که جهان بر اساس زیبایی آفریده شده و هر چقدر شکرگزارتر باشم خداوند بر من می آفزاید و با صحبت های این دو عزیز به یاد بیارم که همیشه شکرگزار باشم و در لحظه زندگی کنم و از آینده ترسی نداشته باشم
با سپاس از محبتهای گرم و صمیمانه یتان
به نام خداوندِ زیبا و مهربونم
خدایا ازت ممنونم که قلبم رو باز و بازتر میکنی تا زیبایی ها و نکات مثبت رو، بهتر حس و درک کنم.
حرف واسه نوشتن زیاد دارم، از خدا هدایت میخوام تا همه شون رو کامل و به زیبایی بنویسم.
آرامش دارم، هیجان زده نیستم، چون میدونم خودش هست، میگه، یادم میندازه، به قلبم میفرسته و منم مینویسم.
سلام به خدای عزیزم، سلام به همه ی زیبایی های خدا، به همه ی نکاتِ مثبت، به همه ی مخلوقاتِ قشنگِ خدا.
سلام به دو یارِ بهشتی که هر ویدیویی آپلود میکنین برامون دنیایی از آگاهی و زیبایی گسترش پیدا میکنه تو زندگیِ همه مون.
سلام به استاد عباس منشِ نازنینم و مریمِ جانِ زیبارو و خوش انرژی.
سلام به همه ی اعضای دوست داشتنیِ این خانواده ی نازنین.
و سلام به سمانه جانِ نازنینم.
این فایلِ 27 دقیقه ای نازنین، برام یه دنیا اگاهی، حس خوب، درس، زیبایی داره.
اول اومدم نکات مثبت رو توی دفتر خودم بنویسم، دیدم نه، بهتره اینجا بنویسم که هم ردپا بمونه برام و هم اینکه به راحتی هر وقت دلم خواست بخونمش و یادآوری شه برام آگاهی هاش.
به سبکِ خودم مینویسم، چون میدونم اینطوری بیشتر کیف میکنم و لذت میبرم، چند برابر بیشتر لذت میبرم وقتی دلی مینویسم …
خُب به امیدِ خدا سمانه جونم شروع کن.
یه چیزِ خیلی زیبا در مورد مریم جون متوجه شدم:
نشاطِ صورت و جسمش. لذت بردم گونه های قشنگتو دیدم، صورتِ قشنگتو دیدم، اینکه با چه لطافت و آرامشی صحبت میکنی. استاد هم همینطور، از زمانی که روی صندلی های راحت و آبیِ خوشگلتون نشستین و صحبت ها آغاز شد دقت کردم چقدر جفتتون آروم هستین…
یعنی چی؟
آدمی که آرومه صورتش آرومه، مدل حرف زدنش آرومه، شتابی نداره برای حرف زدن، توی حرف هم نمیپرن، هر کلمه خوب و کامل اَدا میشه، مفهومِ هر کلمه به خوبی منتقل میشه.
نکته ی مهمش چطوری به این آرامش میرسیم؟
وقتی صلحِ درونمون بهتر و بهتر میشه، آرامش مون هم بهتر و بهتر میشه.
این قضیه تا همیشه میتونه خوب و خوبتر شه، توقفی وجود نداره براش.
طبیعتا وقتی شما دو تا نازنین، اینطوری صحبت میکنین، لاجرم صحبتهاتون به قلب های آماده و خالص نفوذ میکنه.
میزانِ پذیرشِ ما از صحبتهاتون بر میگرده به میزانِ آمادگی و درکِ ما از آگاهی ها، به میزان شفاف و صیقلی شدنِ قلبمون از زیبایی ها …
قابی که بستین برای این گفتگو، عالیه، منظره ی سرسبزِ دشت طور، آسمونِ صاف و آبیِ خوشرنگ، چمن ها و درختها، دو صندلیِ آبی که دو نازنین روشون نشستن و در ساده ترین، خالص ترین و آروم ترین حالتِ ممکن دارن گفتگو میکنن با هم و با ما…
همه ی اینا تو شکل گیریِ حسِ خوبِ من نقش دارن، اینکه چقدر حس و درک میکنم دست منه، کم یا زیاد دست منه، من میتونم دسترسیِ کمتر یا بیشتر داشته باشم به این فایل و شگفتی هاش، این نعمت هست برای همه و آزاده، اما میزانِ دسترسیِ من به این نعمت و برداشت ازش، دستِ من و ظرفیتم و آمادگیم هست.
استاد استایلِ مطلوبِ خودش لباس پوشیده، مثلِ اکثر اوقات تیشرت و شلوارک، همونی که همیشه بوده و هست.
مریم جون هم استایلِ مورد علاقه ی خودش، یه لباس شلوارِ راحتی و گوگولی و فانتزی که عکسِ روش هاپوهای بانمکیه که لباس پوشیدن و کلاه پشمی سرشونه.
عاشقتم با این انتخاب و طرحِ بامزه ای که روی لباسهاته مریم جون.
میدونین اول که دیدم چی فکر کردم:
گفتم استاد رسمی تر پوشیده، مریم جون راحت تر.
بعد گفتم چه باحاله، هر کی هر طوری راحته، هر طوری بیشتر خودشه لباس پوشیده، باریکلا، منم اینو از شما دیدم و دارم پیاده اش میکنم تو زندگی خودم.
اینکه هم خودم لباس مورد علاقه و راحتِ خودمو بپوشم، هم اینطوری رفتار کنم که دیگران هم هرطوری خودشون راحتن لباس بپوشن و لذت ببرن.
من از هر قسمت رفتارهای شما الگوبرداری میکنم تا زندگیِ خودمو شیرین تر و راحت تر و لذت بخش تر کنم.
ممنونتونم تا ابد.
یه چیزِ خیلی مهم:
تحسینِ دوره ی عالیِ قانون سلامتی که این اندام های زیبا و توانمند، این صورتهای بشاش و زیبا و روشن، این حال و احوالِ شاد و فرخنده رو براتون فراهم کرده.
دوره ی شریفِ قانونِ سلامتی من عاشقتم.
تو شگفت انگیزی، تو بی نظیری.
من همیشه و همیشه قدر دانِت هستم، تو سهمِ بزرگی تو نشاط و بهبود من ایجاد کردی.
و تحسینِ شما دو عزیز که نتایج رو پایدار میکنین برای خودتون با زندگی به سبکِ قانونِ سلامتی.
یه چیزِ باحال هم در مورد موهای مریم جون بگم:
موهاتون داره روز به روز بلندتر میشه و تو این آغازِ راهِ بلند شدن، آشفتگیِ جذابی همراهشه.
معنیِ آشفتگیِ جذاب: اینکه رها هستن، اعلامِ استقلال کردن، هر طور راحتن دارن رشد میکنن، تو چارچوب قرار نمیگیرن گاهی، دارن با کاوشگری رشد میکنن و جهان رو تجربه میکنن، عینِ یه بچه ی بازیگوش و نترس دارن مواجه میشن با جهان…
حالا مریم جون از بس که با خودش در صلحه و ارومه، اجازه میده بچه ها در مسیرِ رشدشون لذت ببرن و خوشحالی کنن.
یعنی چی؟
یعنی شاید بقیه بخوان این مرحله رو طور دیگه ای بگذرونن که البته محترمه:
تند تند کوتاه کنن موهاشون که به این آشفتگی نرسه.
از تل، گیره، کلیپس و سایر دوستانِ اکسسوریِ زیباییِ مو استفاده کنن تا خوش فرم تر و زیباتر بهشه، یا به نظر بیاد…
اما انتخابِ مریم جون رو من به شخصه باهاش هماهنگی بیشتری دارم:
سادگی
انتخاب مریم جون سادگیه، رهاشدن میکنه تا رشد کنن بزرگ شن و لدت ببرن از مسیرِ تکاملشون.
مریم جون میدونی الگوی من بودی و بهم جسارت دادی موهامو کوتاهِ کوتاهِ کوتاه کنم.
میدونی همین الانم الگو هستی که با خودم و موهام راحت باشم، هر طوری هست عاشقش باشم چه کوتاه چه متوسط چه بلند، چه آشفتگیِ گذر از کوتاه به بلند…
خب منم موهام چندساعت بلندتر شده و داره همینطوری به لطف خدا خوب رشد میکنه، من رهاش کردم چون راحتم، چون انتخابم سادگیه الان …
رفتم آرایشگاه چند روز پیش، یکی از عزیزان گفت چرا ژل یا … نمیزنی موهات فرم بگیره و اینا، با شادی و لبخند گفتم اینطوری راحتم، رها رها رها…
یعنی خودم کیف کردم با این نگاهم به زندگی و موهام.
خب جا داره تشکر عظیمی بکنم از مریم جون به عنوانِ یه خانم، که با انتخابها و رفتارش باعث شده من ارزشِ خودم رو در زیباتر کردن پیشِ چشمِ دیگران نبینم، زیبایی درونِ خودمه، درونِ سادگی و رهایی، درونِ آرامش و رهاییِ خودمه.
نظر همه محترمه، هر کسی زیبایی رو در یه چیزی میبینه، نظرها و افکار و باورها نتفاوته، همه شونم محترمن، منم دلم میخوام به سبک مورد علاقه ی خودم زندگی کنم که حسابی کیف کنم و راحت باشم و لذت ببرم.
مریم جون، یه دونه باشی.
خوبیش اینه منِ مخاطب، منِ شاگرد، منِ دانشجویِ دانشگاهِ عباس منش دات کام، از جفت اساتیدم الگوبرداری میکنم، هم از استاد عباس منش هم مریم جان.
جفتتون شاهکارین برای استاد بودن و یاد دادن.
چون شما درس تئوری رو زندگی میکنین وه باعث شده هم بهتر باور کنم هم بهتر بپذیرم و عمل کنم به اندازه ی درکِ خودم.
امیدوارم درکم بهتر و بیشتر بشه هر لحظه.
آقا این همه نکته ی مثبت تا اینجا فقط با دیدن اولین قابِ گفتگو :))))
راهِ بلندی در پیشه برای نوشتن، چون دریچه ی قلبم باز شده روی زیبایی ها و نکات مثبت، دسترسیم باز شده و میخوام نهایتِ لذت و استفاده رو ببرم الان و بنویسم.
نعمت هست منم میخوام نهایتِ استفاده رو ببرم، همه شو جذب کنم واسه خودم.
راستی عینک آفتابی هاتونم قشنگه، جای لیوان روی دسته صندلی ها باحاله، سبکی و راحتی خود صندلیها عالیه، چون به راحتی بسته میشن و باز میشن و سبکِ هر جایی بخواین برین به سادگی با خودتون میبرین.
یادِ اون صندلی تاشوی قرمزِ مریم جون افتادم تو قسمتهای اولیه ی سفر به دور امریکا که گذاشتین تو آب رودخانه و نشستین و لذت بردین، صندلی استاد مشکی رنگِ عشقه بود و شوخی های استاد در رابطه با رنگِ صندلی ها :))))
کنار صندلیِ قرمزِ مریم جون، یه سنگ به شکل قلب هم بود.
این شیفت پیدا کردنِ من به قسمتهای قبلی، برای اینه که داریم با همسرم از اول میبینیم سفرنامه رو، برای همین همه چیز برای من تازه و داغه.
سلام مریم جون، منم سلام دارم خدمت شما و استاد جان.
مریم جون عاشقتم برای دفترِ قشنگِ سپاس گزاری ات.
منم بهترین و زیباترین دفترها رو انتخاب کردم برای نوشتنِ سپاس گزاری و نکات مثبت.
کیف کردم که به دفتر سپاس گزاری و نوشتن، اشاره ی مخصوص کردین، چون منم عشق و ارادتِ ویژه ای دارم به نوشتن، هم دفترهام هم اینجا…
کلا نوشتن معجزه ی زندگیِ منه
من دلی نویس هستم نه تو ساختار و چارچوب…
من رها مینویسم و خودم عشق میکنم با نوشتن هام، یعنی لذت میبرم، یکی از سرگرمی هامه…
فکر کن دفترِ خوشگلِ طرحِ جغدِ جیگرم رو برمیدارم وو مینویسم:
چی مینویسم؟
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
خلاصه همه چیز مینویسم و کیف میکنم.
یه نکته ی مهم:
از نوجوانی مینویسم و طی سالها بهتر و بهتر شدم.
قبلا تا سالها پیش همه چیز مینوشتم+ ناراحتی هامو، کدورتهامو، خشمم رو و …
یعنی ترکیبی مینوشتم از همه چیز
هم زیبایی هم نازیبایی
اما از وقتی استاد گفتن از نازیبایی ها صحبت نکنین چون میان تو زندگیتون، مدتیه فقط از زیبایی ها مینویسم که انصافا روز به روز دارن بیشتر و بیشتر میشن
پس من عاشقِ این فایل شدم چون تمرکز کرد روی نوشتن که من عاشقشم.
مریم جون گفتن صبح به محضِ هوشیاری دفترشون برمیدارن و سپاس گزاری مینویسن…
اونم برای همون لحظه ای که داخلش.
این یه اصله، کلیده
سپاس گزاری برای لحظه ی حال و اکنون، و هر چیزی که همون لحظه داریم تجربه می کنیم.
این تداخلی نداره با نوشتن از تشکرهامون برای دیروز و چندسال پیش و غیره…
همشون باید نوشته و یادآوری شن چون مارو سپاس گزاریتر میکنن و باعث میشن ظرفمون بزرگتر شه
لئن شکرت لازیدنکم…
ضمن اینکه یادآوری کنم به خودم. تاثیر و قدرت نوشتن به شدت بالاست، کانونِ توجهش بسیار بالاتره از روش های دیگه به نظر من.
هر چند که انجامِ همه ی روشهای سپاس گزاری خوب و مهم و ارزشمنده.
حالا چرا تاکید میشه به نوشتن یا گفتنِ سپاس گزاری در لحظه:
که یادم بیاد و بمونه همین الان کلی ثروت دارم، کلی داشته دارم، کلی موقعیت و شرایط خوب دارم، کلی قشنگی دارم تجربه میکنم همین الان، نه دیروز نه فردا، همین الانشم کلی ثروتمند اگه چشمهای قلبمو بهتر و بیشتر باز کنم تا ببینم و بگم و بنویسم.
این زندگی و سپاسگزاری در لحظه خیلی برای من به شخصه باید یادآوری و تکرار شه، خیلی لازمش دارم.
گل گفتین:
زندگی یه سفره و در لحظه نیازها پاسخ داده میشن.
شما نات استپ سپاس گزارین، خیلی تحسینتون میکنم.
شما تو پردایس سپاس گزارین، تو سفر سپاس گزارین، هر جایی باشین زیرِ سقفِ اسمونِ خدا سپاس گزارین، همه جا زیبایی میبینین و میگین و سپاس گزارین.
شما بدون توقف سپاس گزارین، براتون فرق نداره کجایی، کدوم کشور یا شهرین، خونه ی خودتونین یا تو سفرین، شما بی توقف سپاس گزارین.
من اینو بی نهایت بار دیدم، حس کردم تو همه ی فایلها، شنا اَدا درنمیآرین سپاس گزاری رو، شما سپاس گزاری رو زندگی میکنین.
استاد جون و مریم جون، شما شگفت انگیزترین و بی نظیرترین سپاس گزارهایی هستین که تو زندگیم میشناسم، بقیه به گرد پاتون نمیرسن، خیلی فاصله دارین با بقیه تو انجامِ این عبادت.
البته که میتونیم همه مون بهتر و بهتر شیم به شرطِ تمرین و تکرار و روند تکاملی.
شدنیه، میشه، و این عالیه.
الگو میگیریم ازتون و خودمون تو زندگیمون پیاده میکنیم.
الهی شکر.
در مورد آواز پرنده ها گفتین و تکرار این اتفاق خوش، مخصوصا ساعتِ دو نیمه شب، تو دورهمیِ دخترونه تون که چقدر ایده باحال و فرح بخشیه مخصوصا جمعی که موضوع گفتگوهاشون خیر و شادی و زیبایی باشه.
توجه کنی به قشنگی ها (اوازِ خوشِ پرنده ها) بیشتر میاد سرِ راهت.
یکی از دروس اصلیِ استاد:
به هر چیزی توجه کنی، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
گفتین تو یه مسیر یا هدف، شاید از دور سخت یا ترسناک به نظر برسه.
نجواها میان و آدمو کلافه میکنن…
اما…
وقتی میری توی دلش، راه حل ها گفته میشه.
سختی ها آسون میسن.
تو دل هر مسئله ای، راه حلش هم هست.
وقتی حسم خوبه، افکارم بهبود پیدا میکنن، همه چیز هموار تر جلو میره.
استاد و مریم جون نکات مثبت این فایل خیلی زیاده.
یادآوری های نابی داره از قوانین و اصل.
من به اندازه ی بضاعت و درکم با کمکی که از خدا گرفتم مینویسمشون.
عاشقِ اون جاده ی جنگلی و سوت زنان رفتنمون هستم.
انقدر ساده و شیرین و لذت بخش.
میرسیم بهش، فقط باید قسمتِ خودمون رو کار کنیم، خدا قسمت خودشو عالی انجام میده همیشه.
استاد گفتین:
از الان نمیخواد نگران مسائلی باشیم که ممکنه در آینده پیش بیاد.
ذهن نجوا میکنه و نجوا کارِ شیطانه.
و تکرارِ باورهای امید بخش باعث میشه نجواها به شدت کنترل و خاموش شن.
انَ مع العسر یسری
یعنی با هر سختی آسونی هست…
باور کردن همین یه باور و ایه، میتونه زندگیِ آدمو 180 درجه عوض کنه.
خوابِ آروم و عالی تون نوشِ جانتون.
یکی از جایزه های اون پیاده رویِ عالی تو تریلِ سربالایی، همین خوابِ دلچسبه، نوشِ جونتون.
نکته اش هم این یادآوریه که:
میخوای خوابِ خوبی رو تجربه کنی؟
یکی از روش هاش اینه پیاده روی انجام بدی که هم لذت ببری از قشنگیهای پیرامونت، هم حست خوبتر شه و هم تجربه کنی خوابی شیرین و دلچسب رو.
نکته: سمانه خودتو با مریم جون و استاد و هیچ کس دیگه ای مقایسه نکن.
یادت بیار روند تکاملی رو
بدون خودت کجا بودی، الان کجایی، و سعی کن هر پله به نسبتِ قبلِ خودت بهتر و بهتر شی.
قرار نیست استاد و مریم جون رو ببینی، ذوق کنی، هیجان زده شی، و توقع کنی عینِ اونا عمل کنی…
پس روند تکاملی چی میشه دختر خوب
اینطوری فکر و عمل نکن، چون ناامید و مایوس میشی و شکست میخوری.
هیجان زده عمل نکن.
واقعیتِ خودتو ببین، بپذیر و سعی کن هر دفعه یه پله بهتری.
استاد و مریم جون هم همینطوری بهتر و بهتر شدن نه یه دفعه، نه با شتاب، نه با هیجان، بلکه با طی کردن روند تکاملیشون، لذت بردن از مسیر، و عمل کردن و قدم برداشتن با صبر و حس خوب
داشتنِ حسِ خوب کلید واژه است.
غفلت کنم ازش میوفتن تو تله ی توقع و حسِ بد و یاس…
با نگهداشتن حسِ خوب، راه نجات باز میشه.
با حسِ بد، شکست میاد و غم و غصه…
چه همزمانیِ باحالی.
اونجا شب خنک شده، بخاری جان رو روشن کردین.
اینجا هم دیشب و همین الان باد میاد و حسابی خنکه هوا.
دَمِ یه تکنولوژیِ دیگه ی تِرَک جان به نام بخاری، گرم.
ماشین که نیست، هیولاست، گوزیلاست.
الهی شکر برای ثروت، تکنولوژی، پیشرفت، خلاقیت…
دم کسانیکه انقدر خلاقن و خوب فکر میکنن و یه نیاز بشر رو تبدیل میکنن به فرصت برای خلق و تولید آسایش و ثروت، گرم و زنده.
ماشین از حالتِ فقط جابجایی تبدیل شده به یه خونه ای که همه چیز داره به عالی ترین شکل ممکن.
هم RV جان، هم این تِرَک کمپر جان، خیلی باصفایین، دمتون گرم.
استاد جان مرسی که این رشد و پیشرفتِ تکنولوژی و صنعت رو نشونمون میدیم، هم متوجهِ پیشرفتها و خلق های جدید میشیم، هم درخواستشون در ما شکل میگیره، هم به روزتر میشیم نسبت به جهانِ پیرامونمون، و هم تجربه میکنیم با شما لذت استفاده ازشون رو.
استاد نمونه ی یکی از آدم های باهوش و خلاقه که هر لحطه دنبال بهبود و آسان شدن و لذت بردن بیشتر از زندگیشه.
اینکه همه ی وسایلی که قراره با هم استفاده شن مثل TV و اینترنت و لپ تاپ و …با هم تو سه راهی باشن که با یه دکمه روشن و خاموش شن نشون میده استاد سوال های خوب میپرسه و به جوابهای خوب هدایت میشه.
استاد این جمله تون کولاک بود:
وقتی سوالهای خوب بپرسین خدا به جوابهای درست هدایتتون میکنه.
استاد چطوریه که شما هر حرفی میزنین درسه، اگاهیه، قانونه؟؟؟
یه وقتایی عقب می مونم تو فایلها از بس رگباری نکات آموزنده و درسهارو یادآوری میکنین برامون.
سپاسِ بیکران از حضورتون تو زندگی و لحظاتم.
سمانه جان آروم باش و بنویس و لذت ببر از چیکه چیکه این متن و قلبی که بهت میگه بنویسی، بذار بشینه به عمقِ وجود و درک و باورهات.
هیچ عجله نکن.
این کامنت اعتبارش از خداست و در بهترین لحظه ارسال خواهد شد.
خدا جونم خوب منو میشناسیا، دقیقا و به موقع باهام صحبت میکنی و میگی بهم چطوری جلو برم، دمت گرم خدایِ قشنگ و دوست داشتنی و دلبرِ من.
یکی از جذابیتهای بزرگ این فایل برای من:
BLM LAND
زمینهایی که صاحبانش همه ی مردم کشور هستن.
چه باوری پشت این هست؟
اینکه نعمتهای خدا آزاده برای همه.
بیاین و استفاده کنین، لذت ببرین.
فراوانی.
صلح و امنیت.
احترام به خود و دیگران.
کمپ زدن یا حتی زندگی طولانی مدت توی زمینی که کاملا رایگانه…
مردمی که تو جاهای پیشرفته و زیبا زندگی میکنن، لیاقتشو دارن که ثروتمند باشن و جایی زندگی کنن که سرسبز و پر برکت باشه، چون باورهای قشنگ خودشون محل زندگیشون رو ساخته، سپاس گزاریشون نعمتهای بیشتر و بیشتر رو بهشون میده.
منظورم فقط خودِ آمریکا نیستا…
هر جای زیبایی لایقِ اون فرد میشه.
ممکنه شخصی تو آمریکا باشه ولی خوشحال نباشه…
منظورم اینه قشنگیِ اون محیط متناسب با قشنگیِ باورِ اون فرد براش آشکار و فعال میشه.
من الان دارم تو بهشت زندگی میکنم، تو مجتمع ارغوان، مجتمعی شامل 9 بلوک.
هستن کسانیکه مثل من تو همین مجتمع زندگی میکنن اما شاکی هستن نق میزنن از محیطش، از خیلی چیزا…
اما من عاشقِ دونه به دونه ی باغچه های فراوان اینجام، یه عالمه درخت هاش، درختچه هاش، گل هاش، گربه هاش، خاک باغچه هاش، خوش اخلاقیِ نگهبانانِ محترمش، پرنده هاش، پارکینگ هاش، آب و هوا و همه چیزش…
دسترسی های اطرافم به همه ی امکاناتِ رفاهی برای زندگی.
پس برای من زیبایی های اینجا اکتیو شده.
مثل استاد که هر جا میره، چه ایران که بودن، چه کشورهای اروپایی، چه آمریکا چون نگاه خودشون و باورهاشون زیباست، زیبایی های محیط براشون اکتیو میشه، دسترسیشون بازه .
پس در درجه اول مهم اینه هر جایی زندگی میکنیم اول باورها و نگاهمون رو زیبا کنیم، بعد هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر و بیشتر، به امکانات و تکنولوژی های پیشرفته و به روزِ بیشتر و بیشتر…
قدرِ شرایطِ الانم رو بدونم و خوشحال باشم برای داشته هام و ازشون لذت ببرم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به بهتر و بهتر.
قدرِ جایی که هستمو بدونم، هدایت میشم به بهترش.
قدرِ چیزی که الان هستمو بدونم، هدایت میشم به بهتر شدن و بهبود.
قدر آدمهای فعلیِ زندگیمو بدونم، زیبایی هاشونو کشف کنم، هدایت میشم به آدم های بهتر و بهتر.
قدرِ درآمد و ثروت و پولهای الانم رو بدونم و خوشحال باشم، هدایت میشم به ثروت بیشتر.
قدرِ سلامتی و اندامم رو بدونم و سپاس گزار باشم، هدایت میشم به سلامتی و اندام بهتر و بهتر.
اینارو جهت یاداوریِ محکم به خودم مینویسم و میخونم که یادم بمونه…
اول، آخر، وسط، همیشه میرسم به حس خوب، سپاس گزاری، تحسین، لذت بردن از داشته هام در لحظه…
همه شون هم از قوانینی هستن که استاد همیشه روشون تاکید دارن.
به هر چی میرسم، از جاده سپاس گزاری عبور کردم.
هر چیو از دست دادم، از جاده ناسپاسی عبور کردم.
14 روز یکبار محل اقامتت رو کمی عوض میکنی ولی تا هر زمان بخوای میتونی از اون فضا و طبیعت لذت ببری.
استاد که ماشالله همه چیز رو با خودشون همراه دارن و میتونن کمپِ به شدت عالی رو تجربه کنن:
محِل استراحت و خوابِ عالی و تمیز و با کیفیت، که هم وسایل خنک کنده داره هم گرمایی.
اینترنت ماهواره ای
برق به اندازه یه خونه
آب
دوش برای حمام کردن
سرویس بهداشتی
یخچال و گاز و گریل برقی و …
به عبارتی ماشینِ خونه طور.
راستی حیاطِ خونه تون هم خیلی بزرگ و باصفاست :)
الهی شکر برای ثروت، آزادی مکانی و زمانیِ استاد جان.
استاد جان منم تحسینتون میکنم برای کنجکاویِ همیشگیِ مقدستون در زندگی.
که باعث میشین ما هم یاد بگیریم ازتون.
جالبه دو مدل محل برای کمپ هست:
رایگان و بدون امکانات
با هزینه و با امکانات.
آدم با شرایط خودش انتخاب میکنه کدومو برداره، همه راضی میشن ، با هر شرایطی که داشته باشی میتونی مدل بهتر برای خودتو انتخاب کنی.
یادِ چیتگر و دریاچه خلیج فارس و محیطهای تفریحیِ خودمون افتادم که میرفتیم و میریم و کلی لذت خلق میکنیم برای خودمون.
همه جای این جهان قشنگی و زیبایی داره که میشه رفت و لدت برد، اینکه کدوم کشور و شهر و روستا باشی الویت نیست، الویت اینه که اول لذت بردن رو یاد بگیریم با هر چی داریم.
من تو شهر باشم، بگم زندگی تو روستا خیلی باصفاست.
یکی تو روستا، بگه زندگی تو شهر باصفاست.
مهم اینه هر جا هستم رو باصفا ببینم تا هدایت شم به جاهای باصفاتر.
با شاکی بودن و نارضایتی و ناسپاسی عمراً به جاهای بهتر هدایت شم.
خدارو سپاس گزاریم که ما رو هدایت کرد به این مسیرِ زیبا
روزی شش هزار بار از استاد میشنوم که سپاس گزارن.
خدایا شکرت برای استاد سپاس گزاری که سعادت دارم شاگردش باشم.
سوالِ درستِ استاد: چطوری میشه از فرصت ها استفاده ی بهتری کرد.
و یه نکته ی عالیِ دیگه:
خداوند ما رو هدایت میکنه به هر مسیری که بخوایم، مهم اینه ما چی میخوایم.
پرسپکتیو و تجزیه و تحلیلِ خودمون از زندگی…
عجب چیزی…
اینکه من یه انسانم و میتونم و باید نگاه خودمو داشته باشم…
یعنی حرف واسه زدن داشته باشم پیشِ خودم از خودم و نگاه هام، درک هام، حس هام…
تو پرانتز بگم، عکس این فایل عالیه، شیرینه، به به.
تو پرانتز بگم دوباره: یه نشونه ی عالی دریافت کردم الان.
یه تماس داشتم از چیزی که خواسته ی قلبیمه…
خدایا شکرت…
درس های استاد:
وقتی در مسیر حرکت میکنیم همه چیز درست. روان و نرم هست.
تضادها هم فرصتی برای رشد و پیشرفته. جوابِ اون تضادها هم تو دلِ خودشون هست.
مسیر، هر مسیر جدیدی، فقط شاید از دور ترسناک باشه، اما همه چیز راه حل داره و در زمان مناسبش گفته میشه.
رضایت های درونی هدایتگر ما میشن برای مسیرهایی که بیشتر و بیشتر راصی شیم.
یاداوریِ مجدد برای سمانه جونم:
سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها در لحظه و همیشه.
راستی تِرَک جان، مرسی برق میدی به لب تاب جان تا استاد و مریم جون فایلها رو آپلود کنن، تدوین کنن، کامنتهایی که ما با عشقِ زیاد مینویسیم رو با عشقِ زیاد بخونن و تایید کنن، تا بتونیم کامنتهای زیبای همدیگه رو بخونیم و فایلها رو با کیفیت عالی تماشا کنیم.
خیلی باصفایی تِرَک جان…
تنت سلامت.
رنگ قرمزت خوشرنگتر.
بدنه ات تمیز تر.
لاستیک هات نرم و روانتر.
موتورت قدرتمندتر.
دوشِ آب ات پر آب تر.
شیشه هات تمیز و شفاف تر باد همیشه.
ماچ بهت، تو یکی از مهمترین اعضای سفر به دور امریکا هستی، تحسینت میکنم بزرگوارِ پر قدرت و قشنگ و مهربون.
خدایا مرسی که ظرفمو بزرگتر کردی که دسترسیم به قشنگیهای این فایل بیشتر باز بشه.
سلام سمانه جان
در جواب کامنت که لینکش را برات میزارم میخواستم جواب بدم و متاسفانه گزینه پاسخ نبود که گشتم تو ایمیل هام اینجا پیدا کردم تا برات بنویسم
abasmanesh.com
سمانه جانم شاید باورت نشه وقتی کامنت را داشتم میخونم احساس اینو داشتم که دو تا دستمون را دادیم به هم و روبروی هم نشستیم و داریم از باور هامون باهم حرف میزنم و گاهی از سر ذوق ابن تغییرات باهم اشک میریزیم
سمانه دست های گرمت که از احساس وجود جفتمون عرق کرده بود را حس میکردم
یه حس خاصی بود عزیزم
سمانه جان آره عزیزم همون طور که گفتم یه جاهایی شاکی میشیم چرا پس زودتر نمیرسم
یادمه مشهد که بودم یه جایی تمام وجودم عجز و ناله بود تو صحن پیامبر رو سکو هایی که فرش هارا میچیدند تکیه داده بودم و مثل چی اشکم سرازیر میشد و با خدا حرف میزدم و بهش میگفتم آرام جانم میدونم اندوهگین بودن منو دوست نداری منم نمیخوام با تو احساسی بر خورد کنم چون عدلت را بارها بهم ثابت کردی که سیستم جهان نظم قانون داره ولی تو من اینطور احساسی و عاطفی آفریدی من با خودم حالم عالیه ولی بک سری احساس ها دو نفر است مثل تو آغوش گرفته شدن و تو آغوش کشیدن یا هر چیزی از جنس
خدایا یا این احساس را در درون من محو کن یا راه را برام آسون کن که منم به بهترین رابطه هدایت بشم
میفهمیدم یکم ریختم به هم و گریه میکردم و میگفتم ایمانم را ازم نگیر من از وقتی به تو نزدیک شدم خورشید برام رنگش زیباتر شده آب گواراتر شده گل ها خوش رنگ تر شدند مگه میشه اینارا نفهمم ولی من ناتوانم و تو توانا از خودت کمک نخوام کجا برم اگه قوی ر از خودت سراغ داری بهم بگو من سراغ ندارم
آره سمانه جان عاشق این خدایی هستم که میشنوه و قضاوت نمیکنه
کمک میکنه و منت نمیزاره
چند شب پیش مانتویی که دوخته بودم و کارهای تزئینی روش انجام داده بودم را رفتم از خشکشویی گرفتم و یه سر رفتم خونه مادرم. مادرم خیلی برای مانتوم ذوق کرد و وقتی گفتم دکمه هاش را بزنم تا بتونم بپوشم مامانم گفتند نه بزار برای یه مهمونی بپوش (در صورتی که ما در سال سه تا مهمونی هم نداریم خخخ) گفتم مامان جان کف دست منو بببینبد طول عمرم کوتاهه من میخوام لحظه را زندگی کنم میخوام الان با ابن مانتوم کیف کنم وقتی میرم پیاده روی بپوشم نه نگهش دارم برای یه مهمونی که معلوم نیست کی باشه و نباشه
بعد تو خلوت به خودم گفتم ببین این طرز فکر که من لباسم را بزارم دفعه اول تو یک مهمونی بپوشم مال کمبود عزت نفسه که بپوشم که مورد توجه بقیه باشم و د ی دم خداراشکر مثل قبل دیگه نمیگم آره هنبن مار را میکنم حتما مامانم یه چیزی میدونه که میگه
بعد خندیدم گفتم حالا من تو بک مهمونی میپوشم و فکر میکنم دفعه اول دارم میپوشم بقیه هم از کجا میدوند من قبلا اینا چند بار پوشیدم خخخخ
و خداراشکر که الویتم شده حال خوب خودم تا بقیه
کیف کردم سمانه امشب با کامنت مرسی خواهری تو بغلم محکم فشارت میدم و بدست میکنم
باز هم مثل همیشه
بهترین هارا برات آرزو میکنم
سلام سلام عارفه جون.
بَه بَه از کامنتت.
بَه بَه از انرژی و فرکانس قشنگت.
خب یه سند دیگه رو شد که چرا ماها تو یه مداریم و اینجاییم.
البته دلیل اصلیش اینه که شاگرد استاد شدیم، بعد آموزشهای استاد رو عملی میکنیم تو زندگیمون، و طبیعتا شبیهِ هم میشیم دیگه…
اول که آفرین بهت خانمِ هنرمند که هم مانتو دوختی هم تزئینش کردی.
دوم که خوشم اومد از استایلِ فکریت که برگرفته از آموزشهای استاده.
منم عینِ خودت
هر چی قشنگ باشه و داشته باشمش دوست دارم همون لحظه افتتاحش کنم…
مخصوصا اینکه گفتی لباسِ خوشگلتو تو پیاده روی بپوشی منم عینِ شما همینکار رو کردم…
اصلا چرا باید صبر کرد؟
چرا باید لذت بردن رو به تاخیر انداخت؟
مگه ما از ثانیه ی بعدی مون خبر داریم که الان خوب زندگی نکنیم لذت نبریم، بزاریمش واسه آینده؟
کی در مورد آینده میدونه؟
هیچکی؟
ما حتی کنترلی روی یک ثانیه ی بعدمون نداریم که آیا زنده ایم و نفس میکشیم و نعمتِ حیات داریم یا اینکه دکمه ی stop خورده میشه و زمانِ زندگیِ دنیوی به اتمام میرسه.
من میخوام با خوشحالی و بدونِ حسرت دکمه stop که خورده شد بگم بَه بَه خوش گذشت، حالا بریم اونور ادامه ی خوش گذرانی.
ضمن اینکه پیاده روی یکی از بزرگترین، ارزشمندترین لحظات زندگی و عمرِ من محسوب میشه.
دوست دارم تو اون لحظات بهترین، لذت بخشترین، راحت ترین لباسهامو بپوشم برم صفا کنم و بیام…
پیاده روی برای من الویت و ارزشش بی نهایته.
اصلا نمیتونم بگم مهمانی شرایط ویژه ای داره…
هر لحظه برای من لذت بخشه و تداخلی نداره.
تازه به قول شما همه جا هم بپوشیم ایرادی نداره.
خریدیم و داریم که استفاده کنیم دیگه.
مبادا و بعدا چیه دیگه :)
لحظه ی حال رو دریاب.
تازه اینطوری بیشتر و بهترش هم میاد.
خب همینطوری که دستهای همو گرفتیم و داریم پیاده روی میکنیم و از زیبایی ها صحبت میکنیم و هی همو صدا میکنیم که اِ عارفه ببین اون گله چه خوشگله، اِ سمانه ببین پرنده کُپُله چه خوشگله، اِ عارفه ببین این بید مجنون چه شگفت انگیز و جذابه، اِ سمانه گوش بده بشنو این صدای آواز پرنده ها چقدر دیوانه کننده است و …
بعد از کلی عشق و صفا و ماچ و بغل و تحسین و تشکر
هر کدوم میریم خونه تا ادامه بدیم زیبایی هارو با خانه و زندگی مون…
خب بهم انگیزه دادی از این به بعد روح و فرکانست رو صبح ها با خودم ببرم پیاده روی و پینگ پونگی تحسین کنیم زیبایی هارو…
من دوست دارم تنهایی برم پیاده روی، چون بخشی از عبادتِ روزانه مه، تو تنهاییه که تحسین میکنم زیبایی ها رو و با خدا و خودم صحبت میکنم…
چون بقیه شاید بخوان از چیزهای نازیبا صحبت کنن…
ساکت هم باشن فرقی نداره برام، چون من میخوام رها باشم و بدونِ دخالتِ ذهنم هدایتی مسیر رو برم جلو…
اما اگه تو یا هر کدوم از بچه های سایت باشین تو پیاده روی، فکر کنم باحال بشه و خوشم بیاد، چون میخوایم رگباری از زیبایی های خدا صحبت کنیم، از قوانین و اصل صحبت کنیم…
تازه اگه یکی بی دقتی کنه و از نازیبایی ها صحبت کنه، اون یکی سریع ترمزش رو میکشه.
چی بهتر از این.
خلاصه روح و قلبِ نازنین و دوست داشتنیت رو گاهی آف کن که با هم بریم پیاده روی :)))
میدونی چیه؟
من قبلا دوست داشتم تنهایی نرم پیاده روی ، یکی باشه، اونطوری راحت تر میرفتم…
الان میگم چرا باید وابسته باشم به حضور دیگری، که اگه یه روز نیومد منم شل شم نرم.
سمانه جونم، قربونت برم الهی، تو خودت کافی هستی برای هر تجربه و شادی که میخوای خلق کنی واسه خودت.
عاشقِ این تمرین های استقلال هستم.
الهی شکر.
مرسی که برام نوشتی، مثل همیشه نور شد تابید به قلبم.
مانتو جدید مبارکت باشه و با شادی بپوشی زیادِ زیادِ زیاد…
انقدر که مانتوت بگه عارفه جان یه استراحتی هم به ما بده این وسطا :)))))
ماچ بهت
بغلِ سفت و محکم و عاشقانه و خواهرانه برای عارفه جانِ نازنین و محکم و قوی و مستقلِ خودم.
همین الان یه گنجشکِ خوشگل نشست روی شاخه ی درختِ روبه رویِ پنجره ای که من جلوش نشستم و دارم برات مینویسم، سلام هم رسوند بهت.
این پرنده ها (انواعشون: گنجشک، کبوتر، کلام و …) که میان جلوی چشم من میشینن روی شاخه ی باغچه جلوی پنجره مون که فاصله ی بسیار کمی هم داریم باهاشون، و یهو شکارشون میکنم با چشم هام، واسم نشانه هستن.
یا به قولِ پاکیزه جونم که نوشت تا ما بهشون میرسیم یهو پرواز میکنن و ما میبینمشون، اینا همش میاد تو نگاهِ ما، تا ما رو عاشقتر از پیش کنه نسبت به خدا، به رب العالمینِ نازنینم.
قبلا تو کامنتا میخوندم بعضیا نوشتن از برگهایی که تکون میخورن سپاس گزارن و خوشحال، اصلا درک نمیکردم، حتی مسخره هم میومد برام…
چرا چون درک نمیکردم
مدارم پایین بود
واردِ فازِ درکِ زیبایی های خدا از جنسِ تکون خوردن برگها نشده بودم.
الان نگاه کردم دیدم بعضی از برگها جلوی چشمهام دارن تکون میخورن.
من ریلکس نشستم روی صندلی، دارم مینویسم برات، یه لحظه نگاه کردم به باغچه، دیدم دوستانِ نازنینِ برگ، دارن تکون میخورن…
خُب دلم که براشون قنج میره…
بعد فکر کردم اینا بدون اذن خدا تکون نمیخورن و نمیوفتن…
الان هم تو شکار کردی این صحنه رو، تا بیشتر کیف کنی، لذت ببری، سپاس گزارتر شی.
الان بهتر میفهمم که میگن تو مدار و فرکانسِ یه کامنت هستی یا نه، یعنی چی.
وقتی یه کامنت رو میخونی و با قلبت حسش میکنی و کیف میکنی، ذوق میکنی، بدو بدو میری واسه دوستت کامنت مینویسی یعنی باهاش هم مداری.
در غیر اینصورت شاید اون کامنت رو اصلا نبینی، شاید نیمه بخونی، شاید بخونی و نفهمی و مثلِ قبلِ من حتی مسخره به نظر بیاد برات…
اشکال نداره، سمانه جون تو مدارِ درکش نیستی، برو کامنتهایی رو بخون که درکشون میکنی و تحسینشون کن.
اینطوری درک و ظرفیت و مدارت بالاتر میره.
یه روزی یه برگی که جلوی پام افتاد روی زمین رو به عنوان باور، سند، مدرک با خودم آوردم خونه، گذاشتم تو کتابخونه، کنار عروسکام، که یادم بمونه هیچ برگی بدونِ اذنِ خدا نمیوفته
خدا در جریانِ همه ی امور هست.
نگران نباش.
نترس.
خودش مدیریت میکنه.
همیشه هم هست.
بیداره و مهربونه…
الهی شکرت که هستی.
راستی عرضِ ادب و احترام و عشقِ ویژه دارم به بانویِ شکارچیِ نکات مثبت، تا همیشه تو قلبِ همه ی بچه های اینجا ثبت شدی عارفه جونم.
داشتم بهت فکر میکردم، که تو عینِ من، عینِ همه، خواسته هایی داری که ممکنه گاهی باهاشون تو چالش بیوفتی …
خب منم دارم
همه دارن
بعد هر کسی فکر میکنه چالشِ خودت پیچیده تره.
نه بابا، چالش چالشه دیگه…
فکر میکردم چی مهمه وقتی عاطفه، سمانه، فرزانه، نفیسه و … دارن سر و کله میزنن با چالش ها و خواسته های خودشون؟
که بزرگتر شن…
اینکه:
1- از خدا بخوام هر لحظه اجابت خواسته مو.
2- از خدا بخوام بهم آگاهی و درک و صبر بده واسه مسیرِ خواسته ام.
3- هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ، این بر من آسان است ، این آیه زیبا رو یاسمن قشنگم بهم یاد داد.
4- خدا کمکم کنه و کنترل ذهن کنم.
5- خدا کمکم کنه و فقط از خودش هدایت و راهنمایی بخوام واسه مسیر.
6- به خدا اعتماد کنم، باورش کنم که فقط اون میتونه و بلده…
7- یادِ روند تکاملی بیوفتم، اینکه چی بودم، چی شدم و با صبر و امید، بهتر هم میشم.
و …
و بعد چی میشه…
درهایی که خودم با ترمزهام بستمشون برام باز میشن.
اینا بیشتر یادآوری برای خودمن…
خدایا مرسی اینچنین پیام های مهرِ خودت رو با مهرِ دوستام میرسونی دستم.
سلام سلام سمانه جان دلم
چی بگم از کجای کامنت پراز آگاهیت بگم که کلی ازت چیز یاد میگیرم و گرفتم
آره سمانه منم همیشه دوست داشتم با یکی برم بیرون همیشه دوست داشتم همسرم زمانی برای دو نفره هامون بزاره
حتی اگه هم یه پیاده روی کوتاه میرفتیم
انقدر بی احساس و ربات گونه برگذار میشد که دل زدگی برام ایجاد میکردم
ولی حالا خودم با خودم کیف میکنم اونجایی که حتی عشقم میکشه برم تو یه نیدون بشینم و به فواره آب وسط حوض نگاه کنم
اون لحظه که عشق میکنم به فروشنده ای که داره کاهو و سبزی هاش را آماده میکنه و میچینه خداقوت بگم
اون لحظه ای به سر میزنه اتوبوس وار بشم و پیاده روی امروزم را برم سمت پل سی و سه پل تا پارک منطقه خودمون
خودم برای خودم تصمیم میگیرم راحتر به ندای قلبم گوش میدم
راحت تر بلند با خدا صحبت مبکنم
راحتر بلند با گنجشک و گربه تو پارک حرف میزنم
و
و
و
من خندم میگیرم که همیشه میگفتم از دوجا بدم میاد یکی حمام یکی دستشویی چون قراره اونجا تنها باشم
الان با عشق میرم حمام و تو تنهایی با خودم خلوت میکنم
خیلی خوبه این در صلح بودن با خود
سمانه جانم بی نهایت احساس نزدیکی بهت میکنم
و مثل همیشه
بهترین هارا برات آرزو دارم
خواهری خودم
سلام به عارفه جانِ نازنینِ خودم و سایت :)
خیلی خوبه این در صلح بودن با خود
با این جمله ی عالیت شروع میکنم…
خیلی خوبه، خوبِ خوبِ خوب…
میدونی از کجا فهمیدم صلحِ درونم داره بیشتر و بهتر میشه؟
از مدلِ تعاملاتم با حیوانات…
آدم های منطقی که با گربه و سگ و گنجشک و کلاغ و کبوتر و مورچه و سایرِ دوستان سلام و احوالپرسی نمیکنن :)))))))
خب من سلام و احوالپرسی دارم هر روز، اونم گرم :)))))
مورد داشتیم هاپو گفته برو دیگه آبجی، یه دقیقه زیرِ درخت و سایه لم دادیم صفا کنیم ها…
البته کاملا متوجه شدم عشقمون دو طرفه است.
نشون به اون نشون که پروانه سفید خوشگل ها، امروز وقتی روی چمنِ پارک نشسته بودم و مینوشتم زیاد اومدن دور و ورم، یا جنابِ زنبور…
یه حشره ای شبیهِ ملخ (که تو چمن به شدت استتار میشد و قابل تشخیص نبود) + جنابِ مورچه پا رو فراتر نهادن تو رابطه مون، تشریف آوردن روی دفترم که گذاشته بودم روی چمن و داشتم مینوشتم…
اخرای صفحه گفتم داداش نمیری کنار میخوام برم صفحه ی بعد:))))))
البته مورچه خیلی تیز و بُز بود سریع رفت، اما حشره جانِ سبزِ زیبا رو هدایت کردم رو دستم برای دید و بازدید از نزدیکتر، بعد خودش تشخیص داد بیاد بالا و رفت روی شونه ام، باهاش عکس هم گرفتم…
بچه ها اینطوری باهام صمیمی شدن :))))))
جالبه که نمیترسم و دور نمیشم.
چون به صلح بهتری رسیدم.
چون متوجه شدم مخلوقِ خدا هستن عینِ خودم.
امروز شگفت انگیز بود، هر روز شگفت انگیزتر از روزِ پیش، الهی شکرت.
چقدر چرخِ زندگی نرم شده برام.
چقدر آروم ترم.
الهی شکرت.
داشتم برمیگشتم انقدر آروم بودم، انگار پاهام مالِ من نیست…
میدونی چی اومد بالا برام؟
اینکه سمانه یادته گفتن روی زمینِ خدا با غرور راه نرین؟
عموما که فکر نمیکنم و نمیکردم که با غرور راه میرم…
اما امروز قشنگ آشکار شد.
سمانه الان، تو بدونِ غرور داری راه میری روی زمین خدا، برای اینه که پاهات رو از خودت نمیدونی، احساس سبکبالی داری، توی یه لذت عمیق شناوری…
خدایا شکرت.
دیروز صبح که به محضِ بیداری پاسخِ شما و نفیسه جام رو دیدم ذوق کردم.
دیروز نمیدونستم چی برات بنویسم.
امروز متوجه شدم چی برات بنویسم و اومدم :)
اون قسمتِ خسته نباشید به سبزی فروشی رو منم پایه ام.
البته اون زمان که من برمیگشتم از پیاده روی دوستان هنوز باز نکردن مغازه رو، مگه اینکه کمی دیرتر رد شم از اونجا که باز باشن، مثلا حوالیِ 9 صبح.
یه خاطره باحال، خب من از بازار روزِ در مسیرِ پیاده رویم، خانواده ی کلم ها و کاهو رو میخریدم، یکی از آقایون فروشنده که یه آقا پسر خوشرو هست، وقتی یه بار فقط داشتم رد میشدم و برگشتم نگاهم افتاد به اون سمت سلام داد بهم و منم متقابلا سلام دادم…
برام جالب بود این حرکتش.
همیشه هم در صحبت هاش میگه آبجی…
خلاصه آقا پسر باصفا و خوش خُلقیه، روزی اش فراوان.
جایی که قبلا به دلیلِ تنها بودن خوشت نمیومد ازش (سرویس بهداشتی و حمام) اتاقِ فکر و ایده های منه :)))))
همه متوجه شدن تو خانواده وقتی سمانه میره سرویس و برمیگرده با فکرهای جدید و خوب اومده :)))))))
مرسی که برام مینویسی عارفه جانم، ماچ به روی ماهت.
الهی شکر برای دوست های خوبم و دوستی های خوب در سایت.
سلام جان من سمانه عزیزم
الان که برات مینویسم چند دقیقه قبل با خواهر در کربلا تماس داشتم که چه احساس خوبی برام داشت درسته داشت بهم میگفت از نماز ظهر پسرش گفته دلم میخواد برم خرم شنا صبح رفتید و منو نبردید و تو شهر غربت پاشده رفته حرم که خیلی با موکبی که هستند فاصله داره ولی اگه عارفه قبل بود ملی نگران میشد ولی الان میدونست هرچی از سمت خدا بیاد خیره
الحمد لله خود خواهرم هم این آگاهی را درک کرده که خدا محافظت میکنه از هممون ولی بلاخره حس مادرانه گاهی اوج میگیره و جاش لگبه نگرانی میده
بهش گفتم خیالت راحت خودش برمیگرده و کلی از آگاهی های جدیدی که بهش داده شده برات میگه و یاد آوری کردم براش تو مشهد خودم که نماز ظهر قشنگ یکی بهم گفت پاشو برو حرم و بعد نگ من که نبودم دعوا شده بوده بین همسفری ها
د قیقا چند دقیقه قبل پیامم داد گفت علیرضا برگشت و تو ویسش گفت عارفه دقیقا حرف خودت شد قرار بوده اون الان اینجا نباشه چون از زمانی که رفته بود برق رفته بود و همه به اذیت بودند و رفته ناهارشم توراه خورده حالا خدا نبدونه جه حرفای دیگه ای برای مامان داره که بزنه از این یهویی دعوت شدنش به حرم
آره سمانه جان منم مثل خودت با حیوون ها بیشتر رفیق شدم حتی مثل قبل کلی دور نمیزنم تا مسیرم با گربه ی تو کوچه یکی نشه
برعکس بهش میگم مطوری مموشی خوشگله
کلاغ هارا که باهاشون حرف میزنم و میدونم میشنوند
باورت نمیشه از وفتی به بقیه خداقوت و خسته نباشید میگم
میبینم تو پیاده رو آقای مسنی با احساس خوب بهم صبح بخیر میگه
وای چقدر دنیا رنگش تغییر کرده
دیشب وقتی از کلاس بر میگشتم کلی وقت وایساده بودم ماه خوشگل را نگاه میکردم و بهش میگفتم چه دلبری میکنی تو عزیزم
خواهرم میگفت تازه تو مسیر پیاده روی کربلا رنگش هم زرد رنگ شده بوده و بعد کنار حرم حضرت ابوالفضل افتاده بوده و ه شکوهی داشته
سمانه جونم همه ی این لحظات عشقه یه عشق ناب که خدا داره بهمون نشون میده
باز هم مثل همیشه :
بهترین هارا برات آرزو دارم
سمانه عزیز
چقدر لذت بردم از کامنت پر و پیمونی که نوشتی و خداقوت برای چشمای زیبابین و نکته بینت.
از همه نکاتی که عنوان کردی که همش رو تا حدودی میتونم لمس کنم و تعریفکنم، برای من مهمتر اون جنس آرامش و اطمینانی بود که تو کلام استاد بهش اشاره کردی که این آدمها با خودشون در صلح و آرامشان و چقدر فایلها آرام و با یه آرامش خاصی و بقول شما چقد هر کلام کامل و خاص گفته میشه…
چندوقت پیش وقتی فایلهای صوتی خودم رو گوش میدادم گفتم چرا اینقدر عجله…چرا واقعا اینقدر بدو بدو بدو
انگار عجله جز اصلی هر کدوم از کارهاییه که قراره انجام بدیم. خوب میدونم دلیلش انواع و اقسام ترسهاست و الان زمان اقدامه و نه کاسه چه کنم…
مچکرم از جملاتی که گذاشتی اینچنین روان بشن و هدایتگر و آرامش دهنده بشن.
سلام آقا مصطفی عزیز.
ممنونم از اینکه برام نوشتین و احساستون رو منتقل کردین.
کامنتتون نور شد تابید به قلبم.
همون قلبی که جایگاهِ خداست.
خیلی خوشحالم که با مهربانی و زیبابینی، کامنتم رو خوندین.
البته که من فقط نوشتمش، اعتبارش از خداست.
تعارف که نداریم.
کاملا متوجه میشم از درونم که کی سیمم وصل شده به خدا:
وقتی آرومم.
وقتی شتاب ندارم.
وقتی از درون میجوشه و مینویسم و هیچ تلاشی نمیکنم با ذهن و منطقم که بخوام بنویسم.
وقتی خودمم موقعِ نوشتن دلم قنج میره برای متنِ کامنت.
وقتی نگران نیستم یادم بره چیزهایی رو که میخوام بنویسم…
پس منم عین شما و بقیه ی بچه ها، به عنوانِ اولین مخاطبِ پیام، خیلی کیف میکنم که مینویسم و میخونم و سپاسگزارم برای فضلِ خدا.
هم کامنتهایِ قلبیِ خودمو، هم تک تکِ بچه هارو.
خدا میگه و همه مون مینویسیم برای همدیگه تا یادآوری شه بهمون.
تا پیامهای خدا واسمون رو مستقیم و بی واسطه دریافت کنیم.
خدا رو شکر که انقدر مستقیم با همه مون صحبت میکنه خدا، به شرطِ باور، به شرطِ احساسِ لیاقت پیدا کردن از هم صحبتی با خدا.
خدا که همیشه بوده، هست و خواهد بود.
امیدوارم قلبِ ما هم حاضر باشه همیشه، تا این گفتگوی شیرین همیشگی و پایدار باشه.
مرسی که برام نوشتین برادرِ خوبم.
مرسی که تحسینم کردین.
مرسی که بهم انگیزه دادین بیام بنویسم و تشکر کنم ازتون و خودمم تحلیل کنم.
عاشقِ کامنتهایی هستم که برای پاسخ به دوستام میذارم:
اولین هدفش تشکر از دوستامه.
تحسینشونه.
بعد میبینم دارم خودمم تحلیل میکنم.
این عالیه برای من که هم حواسم به دوستهامه و هم خودِ نازنینم.
در پناهِ رب العالمینِ قشنگم باشین همیشه، صبور، پر آرامش، سعادتمند و ثروتمند.
برای همه مون همینو میخوام.
الهی شکرت برایِ دوستانِ مهربانم در این سایت، در این عبادتگاه، هر جایی که باشی و حواست به خدا باشه و ستایشش کنی همونجا عبادتگاهه. الهی شکرت.
سلامی گرم از باغ شهر زیبا و بت صفای شهر صحنه به اصطلاح محلی ها پاریس کوچلو به سمانه خوش قلبم از تهران اگ اشتباه نکنم
اخه خانومی من چی بنویسم
ازکدوم حرفت و کلامت بنویسم که همشون بوی خدا میداد
از حسو حال قشنگت
از سپاسگزاریات
راستی گفتم سپاسگزاریهات چقدر قشنگ توصیف کردی سپاسگزاریهاتو و چه چیزهای مهمی ازت یاد گرفتم از اینکه از انفاقی مینویسی قبلا که از غمها بوده الان فقط خوبیها و مثبتهاست
حتی گفتی از نکات مثبت خودت.دیگران.و خونه هاشون و رفتارهاشون و کمکهاشون و ووو اصلا نمیدونم از چی بنویسم و ازکدوم سپاسگزاریهات
اصلا بزار تکه هایی از کامنت خودتو بنویسم اینجا
سپاس گزاری از خدا
سپاس گزاری از مخلوق
نکات زیبا و مثبتی که دیدم
تحسین خودم
تحسین دیگران
نشانه هایی که درک میکنم
الهاماتی که دریافت میکنم
کارهای خوبی که انجام میدن برای خودم و خونه و دیگران
اینها درسهایی بود که به من دادی که از همه چیز بنویسم حتی برای خودم و خونه و دیگران و کارهای خوبی که انجام میدم
دیگه چی بنویسم فقط دوست داشتم پیشت بودم و برام میگفتی و درکنار هم لذت میبردیم و مثل مریم گلی و دوستاش از همه نکات مثبت میگفتیم باور کک خواسته قلبمیه اصلا درمن بوجود اومده.
هم شما هم اقای زرگوشی و بقیه اعضای سایت
امروز با خودم رو به آیینه میگفتم چقد دوست دارم ساعتها بشینم با آقای زرگوشی صحبت کنم بگیم و بخندیدم با لهجه شیرین خودمون و از قانون بگیم و گفتم آزاده مطمبن باش میشه
الانم میگم چقددوست دارم با سمانه جانم بشینم بگیم و بخندیدم و از قانون و زیبایها بگیم
و مطمینم این اتفاق میفته اصلا دلی دوست دارم
و نوشته هاتو دوست دارم تا اخرم خوندمش نوشنه هایی که خدا میگه و مینویسی
از اینکه هم با همسرت هم فزکانسی عزیزم و در مورد قانون باهم صحبت میکنیدخدا را شکر میکنم و خوشحالم برات
مثل محمد و علی
مثل هارون موسی
مثل استاد و مریم گلی
شما و همسرت هم هستید
یه نکته مهم دیگه که الان ویرایش زدم یادم افتاد چقدر قشنگ در مورد ارامش مریم جان ک رفتارهای استاد و مریم گلی گفتید
اینکه آرامن عجله در کارشون نیست حتی نمیپرند تو حرف من
چیزی که من دارم روش کار میکنم البته از دستم در میره گاهی کسی حرفی میزنه ناخوداگاه منم حرف اون قط نشده میزنم بعد یادم میاد که نباید میپریدم تو حرفش
خداراشکر الان شما در موردش گفتی و بابد دقتم بیشتر باشه به رفتارهام آرامتر باشم و عجله نداشته باشم درمورد حرف زدنم
نکته دیگه تو کامنتهات بود از هر جایی که هستم لذت میبرم از اسم ساختمون قشنگی که داری ارغوان چه زیبا چه اسم با مصمایی
یاد شعر ارغوان از جناب حافظ افتادم
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد 223
ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد چشم نرگس بشقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپردهٔ گل نعرهزنان خواهد شد
گر ز مسجد بخرابات شدم خُرده مگیر مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز بفردا فکنی مایهٔ نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت که بباغ آمد ازین راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انسست غزل خوان و سرود چند گوئی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه بوداعش که روان خواهد شد
سمانه جان نشانه هدفتم بهت تبربک میگم مطمینم به زودی برات به قشنگترین و بهتربن شکل ممککن اتفاق خواهد افتاد
بسیار لذت بردم از کامنت
امیدوارم با دیدن نقطه آبی پروفایلت غرق لذت خدا بشی
دوست دارم یاحق
سلام به آزاده جانِ عزیزم.
با دیدن نقطه آبی سرشار از نشاط شدم، سرشاااااار…
و از اعماقِ قلبم گفتم الهی شکر با لبخندی روی لب.
الان تو محوطه مجتمعِ قشنگمون نشستم که عینِ پارکه، نیمکت داره، صفا و صمیمیت داره، خنکی و سایه داره…
الهی شکر.
گفتم بشینم اینجا و برات بنویسم که فرکانسش برسه دستت…
حالا قشنگیش چیه؟
نشستم رو نیمکت، سرم رو برگردوندم سمت چپ، چی دیدم؟
گلِ زیبای بنفش.
منم که عاشقِ بنفش، هیچی دیگه…
مطمئنتر شدم که باید مینشستم روی نیمکت الان….
زمینه ی کامنت، صدای جارو کشیدن محوطه میاد، صدای آواز پرنده ها میاد تک و توک.
اینجا که نشستم سایه است بالای سرم درخته، اطرافم باغچه های باصفاست.
باد هم که میوَزه.
الان پکیجی دارم از زیبایی، حسِ خوب…
یه پیشی اومده جلوم، زیرِ شمشادها لم داده تو خنکی…
یعنی عاشقِ این حالشونم، این مدل استراحت کردنشون در سایه.
الهی شکر.
زندگی چیه؟
همینا
حسِ رضایت و شادی در لحظه ی الان
توجه به الان
لذت بردن از الان
روی زمین، کنار پام، کلی مورچه هم در رفت و آمد هستن.
عرضِ سلام و ادب و احترام دارم خدمت یکایکِ عزیزانِ مورچه.
آزاده جان، سلام میرسونن بهت دوستانِ مورچه.
میگن مخلصِ آزاده خانم هم هستیم. :)
پیشیه دراز کشیده، دستش زیر بدنشه، قسمت جلو، شبیه حالتی که بچگی هامون دراز میکشیدیم مشق مینوشتیم:))))
اصلِ کاری:
صدای باد هم میاد که میخوره به درختها و برگهاشون.
خداییش اگه بخوایم دونه به دونه ی چیزهای قشنگی میبینیم و حس میکنیم رو بنویسم صبح تا شب وقت کم میاد.
پیشی رفت، برو در پناهِ خدا.
یه مورچه بنا به تشخیصِ خودش چند لحظه اومد روی دستم و بعدش رفت، اونم خدا پشت و پناهش.
من چند دقیقه است اینجا نشستم؟
این همه قشنگی تو هر ثانیه ی زندگیمون جریان داره که ما گاهاً حس نمیکنیم.
شاید گاهی فقط باید بریم فضای سبز اطرافمون (حیاط، پارک، یا مثلِ ما مجتمع، هر طبیعتی …) و فقط بشینیم و نگاه کنیم.
بشینیم و حس کنیم.
بشینیم و هیچکاری نکنیم.
فقط تو لحظه باشیم و بمونیم…
یه بار یه چیز خیلی باحال شنیدم از استاد تو فایل زندگی در بهشت.
قسمتی بود که سوالات از استاد در مورد زندگی در بهشت میشد در این رابطه که بعدش چی میشه مرغ و خروسها و …
استاد گفت: به بعد چیکار داریم، الان مهمه، الان داریم لدت میبریم، بازی میکنیم باهاشون، کلی چیز یاد میگیریم، بعد رو نمیدونم، بعدش بعدا معلوم میشه…
من کیف کردم.
استاد، استادِ زندگی در لحظه است.
هر چیزی رو همون لحظه زندگی میکنه، یاد میگیره، سرچ میکنه، انجام میده، لذت میبره، سپاس گزاری میکنه، شادی میکنه و …
استاد مرسی که تو زندگیِ تک تکمون انقدر نقش پررنگ و سازنده ای دارین.
آزاده جانم مرسی که شعرِ ارغوانِ حافظ جان رو نوشتی، لذت بردم از خوندنش.
یادم افتاد نوجوانی از اسم ارغوان خوشم میومد، دیدم بَه َبه الان که خودمم داخلِ ارغوانم، کنارمون هم پاساژ ارغوان، بازار روزِ ارغوان هست، و چهار راهِ ارغوان….
رنگِ ارغوانی هم به نوعی از خانواده ی بنفش به حساب میاد که من عاشقشم.
تازه امروز تو پیاده روی یه آقایی دیدم لباسش بنفش بود:)
گفتم بَه بَه بنفش، نشانه.
ممنونم از لطف و محبتت، نور شد چسبید به روحم.
نورِ وجودت، فراوان و فراوان تر.
ممنونم از تحسینهات، و انرژیِ مثبتی که با این هدیه برام ارسال کردی.
ماچ بهت.
خُب دوستان و قشنگیهای محوطه ی نازنینِ ارغوان من میرم خونه، بوس بوس، خداحافظ.
در پناه خدا باشیم همگی مون.
خدارو شکر میکنم برای حضورِ تک تک دوستام تو این سایتِ نازنین.
سلام از سمانه جان از اندیشه در استان تهران.
به آزاده جان از شهر صحنه از استان کرمانشاه.
ما یه همسایه داشتیم قدیم به نامِ خانم جعفری که خیلی عشقه، عشق و اهل کرمانشاه هستن.
و من عاشقِ خودشم از بس جیگره.
و با دخترهاش هم دوستم…
پس وقتی متوجه شدم تو وصلی به کرمانشاه طبیعتاً ذوق کردم.
البته در کل زیاد فرق نمیکنه هر کدوم مون، در کدوم کشور یا شهر یا روستا زندگی میکنیم، چون همه مون بنده های خداییم، زیرِ آسمونِ خداوند داریم زندگی میکنیم:
شما کرمانشاه
آقا اسدالله ایلام
من تهران
یاسمن کانادا
پاکیزه افغانستان
استاد آمریکا و ….
اتفاقا این تنوع خیلی باحاله…
نشون میده هیچ فرقی بینِ ما نیست، مگر تفاوتِ افکارهامون.
شاید قبلا فرق میکرد.
الان فرق نمیکنه، چون ما مستقیم با روحِ همدیگه ارتباط داریم.
روح نه جنسیت براش فرق میکنه.
نه محلِ سکونت.
فقط انسانیت مهمه، همین.
ولی دوست دارم و خوشحال میشم بدونم هر کدوم از دوستان از چه اقلیمی دارن پیام میفرستن، تو چه شرایطِ آب و هوایی و طبیعتی هستن.
جایی که من هستم، فضا بازه، تراکم و فشردگی و شلوغیِ داخلِ شهر تهران رو نداره و من خوشحالم.
این معنیش ناسپاسی در برابر داخل تهران نیست، من تا پارسال تا سن 35 سالگی داخل تهران بودم، از پارسال اومدم اینجا…
به شدت راضی هستم، چون خلوته، آرومه، دنجه، امنه، هر کی مشغولِ خودشه، راحتی بیشتره، فضای سبز به شدت بیشتری داره، هوای باز و باد و آسمون آبی و خوشگلی داره…
یعنی هر طوری فکر میکنم با سَبک و مدل من به شدت سازگاره اینجا.
قبلا خوشحال و راضی بودم، الان هم خوشحال و راضی ام، چون حس میکنم من و همسرم که طبیعت رو دوست داریم، هدایت شدیم به بهترین محل…
آزاده جان کامنتهاتو با آقا اسدالله خوندم که در مورد زیبایی های ایلام و کرمانشاه صحبت میکردین، مخصوصا اونجا که به زبان محلی کامنت مینویسین میگم بچه ها زدن روی کانالِ تخصصی :)))
راستی سفرت به سلامت و شادی.
وقت کردی تو سفر هم بنویس برامون از تجربیاتت
از قشنگی های محیط
از آسان شدنت بر آسانی ها
از آدم های قشنگی که اومدن در مسیرت و …
بهت گفته بودم که خیلی مهربونی؟
دیدم و خوندم برای کامنتهای بچه ها پاسخ میذاری و تحسینشون میکنی و بهشون عشق میدی.
خودت تحسین برانگیزی با این ویژگی ات عزیزم.
خیلی جالبه که ما دوستان، در این سایت ندیدیم همو، اما آنقدر آشنا هستیم برای هم…
اینم از الطافِ اللهِ یکتاست…
وگرنه خود من قبلا خیلی سختم بود ارتباط بگیرم با افرادِ ناآشنا، چه برسه به اینکه براشون کامنت هم بنویسم.
اینم یه نعمت هست تو زندگی تک تک مون
به قول آقا اسدالله، نقل قول از ایلان ماسک:
ثروت، یه کار ذهنیه تا پر بودن حساب بانکی.
خب الان من خیلی ثروتمندم با این همه دوستِ توحیدی، که میتونم باهاشون به راحتی از خودم، بهبودهام، خدا، ضعفها و قوتهام صحبت کنم.
مرسی از همه ی چیزهای قشنگی که برام مینویسی آزاده جان.
راستی تحسینت میکنم که جاهای دیدنی و جذابِ شهرت رو به خوبی میشناسی و به بقیه و خانواده معرفی میکنی.
هر جایی هستی و هر زمانی که میخونی پیامم رو، امیدوارم قبلش قبلت پر از نور بوده باشه، بعدش هم پر از بشه تا همیشه.
ماچ بهت.
الهی شکر برای کلِ جهانت که زیباست.
سلام سمانه جان
مرسی که انقدر خوب تحسین میکنی مرسی که قلبت به روی تحسین کردن باز شده ی مرسی که این تحسینها رو مینویسی مرسی که به ما هم یاد میدی چطور با جزئیات تحسین کنیم مرسی که به همه اشیا جان می گو یی لپ تاپ جان ترک کمپر جان مرسی که به همه عشق میدهی من هم یاد همین موضوع افتادم که لانچ باکس پسرم رو شکسته بود دور انداختم ولی قبل از دور انداختن لمسش کردم انگشت اشارم را روی لبهایم گذاشتم و بعد گذاشتم روی لانچ باکس و اینطور بوسیدمش و ازش تشکر کردم به خاطر سالی که همراه پسرم بود و برایش غذا برد به خاطر رنگ خوشرنگش که مورد علاقه پسرم بود رنگ زرد و آبی به خاطر راحتی استفادهاش
یه موضوع دیگه که دیروز برای خودم خیلی جذاب بود و کشفش کردم دوست دارم اینجا بهت بگم حتماً تو هم شنیده بودی که دعا در حق غیر چند ین برابر به اجابت نزدیکتر است.
من تازه دیروز فهمیدم وقتی برای کسی دعای خیر میکنیم داریم در مورد یک چیز خیر مثبت و خوب فرکانس میفرستیم یعنی فکر میکنیم بعد چون دعا برای خودمان نیست رهایش میکنیم چون فکر نمیکنیم او میرسد یا نمیرسد فقط خواسته را مطرح میکنیم همین that’s it یعنی فرکانس معکوس و منفی دربارهاش نمیفرستیم پس این میشود یک جور مثبت اندیشی بدون ترمز.
جالب بود نه پس من الان برای تو رینها رو آرزو میکنم در آغوش امن خدا که همه کارها برای خدا آسان است آسانی را برایت میخواهم بالا رفتن در مدار توحید را برایت میخواهم سلامتی ثروت خوشبختی زیبا یه روح و جسم را توأمان برایت میخواهم.
چقدر خوب است خیرخواهی و مثبت اندیشی چقدر شیرین است این خدای مهربان قلبت نورانی با یاد خدا هر لحظه هر آن
سلام به نفیسه جانم.
به نفیسه جانِ مهربان و خوش اخلاق.
صبح به محضِ بیداری، سر زدم به سایت و سورپرایز شدم با پیامِ شما و عارفه جان برام.
خوندم و لبخند اومد روی لبهام.
صبحی که با پیامِ دوستانِ نازنینِ آدم شروع شه، گلی است از گلهای بهشت.
مرسی که کامنتهای منو با قلبِ زیبا و زیبابینت میخونی و برام پاسخ می نویسی.
چقدر زیبا نوشتی برام.
یعنی صبحم رو با پیامت زیباتر کردی نفیسه جان.
ممنونم که تحسینم میکنی، تشویقم میکنی.
بی نهایت لذت بردم از حرکتی که برای تشکر از ظرف غذای پسرِ نازنینت انجام دادی.
بی نهایت ممنونم ازت که اینطور عاشقانه و مهربانانه برام دعاهای خیر و زیبا کردی.
بی شک بی نهایت خیر و شادی واردِ زندگیِ خودت خواهد شد به واسطه ی این نگاهِ خیر و زیبایی که داری نسبت به پیرامونت.
ممنونم که سخاوتمندانه عشقت رو بهم هدیه داد.
صبحِ روزِ دوشنبه مو زیباتر کردی برام.
بعد از نعمتِ بیداری و حیات، روزی و نعمتِ من آغاز شد با پیامِ شما و عارفه جانم.
بی نهایت روزیِ حساب و غیرِ حساب واردِ زندگیِ جفتتون بشه.
ممنونم از همه ی دعاهای قشنگ و لطیفت برای من.
منم بهترینها رو برای شما میخوام، هر چیزی که خواسته ی قلبیِ خودته، برات رشد و بهبودِ هر ثانیه ای میخوام از خدا، یه طوری بشه برات که زبان و قلبت بدون توقف فقط بگه الهی شکرت، الهی شکرت، الهی شکرت…
ممنونم از هدیه ی قشنگی که بهم دادی نفیسه جانم.
الهی شکرت برای دوستانِ نابی که تو زندگیم دارم.