خداوند بهتون قوت بده ک اینقدر با شجاعت و عزم قوی چهار ساعت پیاده روی کردید بدون اینکه ذره ای از مسیر خسته بشید. هرچی بیشتر گذشت و هرچه به پایان مسیر میرسیدید، به زیبایی بیشتری هدایت میشدید.
چقدر خوبه در مواردی که مسیر سخت بنظر میرسه و انسان در طول مسیر خسته میشه و ذهن شروع میکنه به غر زدن و شکایت، بیایم نکات مثبت و جنبه مفید مسیر رو تو ذهنمون بولد کنیم و به پاداشی ک خدا برای این جسارت ما در نظر گرفته فکر کنیم. این میتونه هرچیزی باشه و اینجا شما از این جنبه که بدنتون قوی میشه و قدرت جسمانیتون بالا میره، بهش توجه کردید. من تحسین میکنم این ایمان و نگرش مثبت تون واز خدای بزرگ براتون زیبایی بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر میخوام.
خدای من چقد آب شفاف بود. وقتی زوم کردید روی سنگ های تو اب انگار ک اصلا ابی نبوده روی اون سنگها اینقدر همه چی شفاف بود.
یا اون سنگ های شگفت انگیزی ک در نگاه اول واقعا انگار خرده چوب بودند و نه سنگ! سنگایی ک مثل شمشیر روی دیواره کوه تصویر زیبایی ایجاد کرده بودند، چقدر تمیز و تیز و زیبا بودن.
الهی شکرت بابت این درخت های سر به فلک کشیده. وقتی شما دوربینو به بلندای درخت هدایت میکنید، خودمو میبینم ک گردنمو تا اخر سمت اسمون بردم تا بتونم ببینمشون اینقدر ک بلند و رویایی هستن
استاد چقد حال میده خوابیدن کنار رودخونه و صدای اب ک از هر لالایی بهتره، به خواب بری و ی خواب رویایی و پر از آرامش رو تجربه کنی. من بعضی مواقع ک بد خواب میشم صدای اب و بارون ک میزارم تو گوشم چنان آرامشی تو وجودم میپیچه که الان با تصور اینکه کنار یه رودخونه بخوابم دیوونه شدم
استاد وقتی شمارو میبینم ک درعین حالی ک سنتون از من بیشتره، چقدر بیشتر از من کنجکاو ترید و به دنبال کشف زیبایی ها و شگفتی های بیشتر هستید. وقتی گفتید دوست دارید خیلی بیشتر از اینا -مثل بچگیاتون- کنجکاو باشید و باید روی خودتون کار کنید، از خودم خجالت کشیدم. این جملتون برام خیلیی درس داشت
چقدر شما همیشه به دنبال بهبود خودتون هستید با اینکه بیشتر از هرکس دیگه ای جهان زیبارو دیدید و تجربه و تحسین کردید؛ یا با اینکه بیشتر از همه به فناوری و تکنولوژی جدید دسترسی دارید اما بازم دنبال پیشرفت و کنجکاوی و زیبایی بیشتر هستید.
وقتی برمیگردم به فایل هایی ک سالها قبل گذاشتید روی سایت و مقایسه می کنم اونا رو با فایل هایی ک الان منتشر می کنید، می بینم چقدر بیشتر رشد کردید و این تو رفتارتون و زندگیتون کاملا واضحه. چقدر عزت نفستون بیشتر شده؛ چقدر زیبابین تر شدید؛ چقدر تمرکز تون بیشتر روی اصله؛ چقدر ایمانتون قوی تر شده؛ و همه اینا برمیگرده به اینکه شما در هر شرایط و جایگاهی که باشید با هر میزان موفقیتی، بازم به دنبال پیشرفت و بهبودی بیشتر هستید و «اینه دلیل پیشرفت های روزافزون شما که از همون اول مسیرتون باهاتون بوده و هر بار رشد کرده»
من شمارو تحسین میکنم و سعی میکنم مثل شما اینقدر متعهد و با ایمان قدم بردارم؛ زیبایی ها رو بیشتر و بیشتر تحسین کنم و دنبال نکات مثبت هر مسئله ای باشم
استاد عزیزم از شما سپاسگزارم بابت این سفر و آگاهی هایی که در حین سفر با ما به اشتراک می گذارید و فرصتی که در اختیار ما گذاشتید تا دلیل این همه موفقیت شما رو بیشتر درک کنیم و ایمانمون بیشتر بشه و متعهد تر به قوانین باشیم
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 202276MB15 دقیقه
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلام به همه عزیزانم و سپاسی فراوان از دوستانی که با پیغام های الهی شان به من نشانه هایی برای دست به قلم شدن میدهند. اصول نوشته های من بر پایه کیفیت است.
بر پایه با نتیجه در دست صحبت کردن است.
در غیر این صورت سکوت و زیپ دهان را کشیدن را ترجیح میدهم.
سپاسگزار خدایی هستم که برای تحقق وعده الذی علم بالقلم مرا شایسته دانست قلمش را در دستانم قرار داده تا اساس و پایه علوم این صنعت الهی را مکتوب کرده و در دسترس علاقه مندان قرار دهم
این کتاب منحصر بفرد به یاری خدا با بالاترین استانداردهای آموزشی جمع آوری شده تا به شما کمک کند تجربه ای متفاوت از درک بهتر این هنر الهی داشته و با صرف کمترین زمان و هزینه ، البته با تمرین و ممارست به آسانی و لذت بدوزید و به شایستگی بپوشید
چقدر لحظه نوشتن این موفقیت را تجسم کردم. در تک تک روزهای سکوتم منتظر خلق این نتیجه و نوشتن این موفقیت زیبا و الهی بودم.
دو روز پیش بود اولین کتاب آموزشی ام در زمینه طراحی الگو و دوخت لباس به آسان ترین شکل ممکن به چاپ رسید.
متنی که در بالا نوشتم ،توصیف متنی پشت جلد کتابیست که به یاری الله در انتشارات دیباگران تهران( مجتمع فنی تهران) و فیدیبو به چاپ رسید.
صفر تا صدش برایم یادآور هدایت و معجزات الهیست.بعید میدانم کسی به این راحتی و لذت بخشی و معجزه وار کتابی نشر داده باشد.
اگر بخواهم روند خلقش را بنویسم خود کتابی الهام بخش ،برای تک تک عزیزانی است که به خواندن این کامنت هدایت میشوند.
گرچه مهمان خانه خواهرم بودم اما خود را به روف گاردن رساندم تا در آلاچیقشان خلوتی ایجاد کرده تا در این فضای زیبا و سکوت و منظره کوه های سر به فلک کشیده تا جایی که قلم الهی اجازه دهد بنویسم.
در تک تک لحظات خلق این اثر ارزشمند ،فرشته های امداد رسان الهی را دیدم که برایم یادآور وعده صدق الهی بوده که هرکس از هدایت تبعیت کند به وضوح طعم لا خوف علیهم و لا هم یحزنون را به شیرینی عسل میچشد.
در تک تک لحظات امضای قراردادی که پدرم در جایگاه مشاور حقوقی آن را بررسی کرده و برایم تک تک بندهایش را با توجه به تخصصش توضیح داده و بنده همچون ملکه ای روی مبل اتاقم پا روی پایم انداخته و قهوه ام را سرو میکردم و متن قرارداد را به صورت اینترنتی امضا میکردم ،سپاسگزار خدایی بودم که از فضل عظیمش عزت را برایم مکتوب کرده است.
در ابتدای مسیر درک قوانین الهی بودم ، قبل از شروع پندمیک طبق تبعیت از یک هدایت الهی و نشانه ها کارهایم را از نعیما گالری جمع کرده بودم و بوسه ای بر پرونده خیاطی زده و در بهترین شرایط کاری آن را کنار گذاشته بودم و خود را مشغول درک و یادگیری قوانین الهی کرده بودم.
با شروع پندمیک قلبم سرشار از رضایت خاطر، برای تبعیت از آن هدایت الهی بود.
آنقدر باورهای مخربی در آن کار داشتم که با وجود استفاده از بهترین متریال ، کیفیت کار در حد بهترین برندهای دنیا و لوکیشن فروش در یکی از بهترین گالری های تهران و رضایت آنها از کیفیت کارها و تقاضای گسترش کارها اما نتیجه آن جور که پیش بینی کرده نبود.
آن روزها به دلیل عدم درکم از قوانین الهی ، سعی میکردم تقلا کنم تا برای خود منبع درآمدی کسب کرده و به استقلال مالی برسم.
درکی از رزاقیت خدا نداشتم و فکر میکردم لازم است روی خودم و توانمندیهایم حساب کرده و کار را به دست گرفته و دستم در جیب خودم برود.
با وجود تمام محدودیت ها ،اما از هر ترفندی استفاده کرده تا بتوانم رضایت خاطر علی را جلب کرده تا سدی بر سر راهم نشود.
تمام حرفش این بود :در شأن تو نیست برای کسی کار کنی ، در شأن تو نیست وایسی اندازه های کسی را بگیری و برایش لباس بدوزی.
او مرا زنی پاک میدانست که به واسطه انتخاب آگاهانه زندگی متأهلی و پاک زندگی کردن بر عهده همسر است که به قول خودش نوکری ام را کرده و مرا از لحاظ مالی تأمین کند.
الحق که در وسع خودش تا قبل از تضادها این کار را به خوبی انجام داد من هرگز صف نان را تجربه نکردم من هرگز قیمت گوشت و مرغ و …. را متوجه نشدم من اراده میکردم و به طرفه العینی موجود میشد.
از آنجا که ذهنی بسیار نقشه کش دارم ،هدایت شده بودم به الگوهای آماده تا طبق سایزبندی بدون اندازه گیری برای افراد لباس بدوزم.
از خلق لباس لذت میبردم ، سکه ای که خدا به دستانم داده بود ،تحسین همگان را بر می انگیخت.
بارها شده بود لباسی برای خود دوخته بودم بدون اینکه من چیزی بگویم وقتی علی آن را در تنم دیده بود از ذوقش همان لحظه با عشق به حسابم پول قابل توجهی واریز کرده بود.
با ذوق و افتخار همه جا میگفت نفیسه مانند کسانی که 20 ساله خیاطی میکنند، خیاطی میکند.
و همیشه مرا بابت این توانمندی ام تحسین میکرد.
الحق که رسالت قوام بودنش را در مسیر خیاطی ام به بهترین شکل انجام داد .از بهترین لوازم و ابزار و امکانات خیاطی را با عشق در اختیارم قرار داد.
اگر یک قرقره میخواستم با یک پیام ، از بهترین برندهای آلمانی گوترمن برایم تا شب نشده تهیه کرده و به دستم میرساند و سپس به بقیه کارهایش میرسید.
برایش خیر و برکت و آرامشی الهی از خدا آرزومندم. و از خدا برای حضورش و تجربه زندگی با او سپاسگزارم.
اما تمام حرفش این بود فقط برای خودت ،مادر ،خواهر و خواهرزاده هایت لباس بدوز.
زمانی که به او اطلاع دادم،قصد نوشتن کتاب آموزش خیاطی دارم ، ذوقش دیدنی بود.کسی که در روند دیگر کارهای مربوط به کار کردن در زمینه خیاطی دوست نداشت هیچگونه همکاری بکند ، عاشقانه اعلام کرد که هر کاری لازم باشد،هرچقدر پول لازم باشد برای چاپ کتابت در اختیارت قرار میدهم.
چندی پیش بود نگاهی به دفتر ستاره قطبی ام در آن سالها انداختم.
تک تک حرفهای زیبا و عاشقانه ای که با شنیدن آن خبر زده بود را به عنوان زیبایی های آن روزم مکتوب کرده بودم.
با خواندش اشک شوق بر چشمانم جاری شد. و از یادآوری آن روزهای زیبا و آن خاطرات قشنگ سرشار از حسی زیبا شدم.
گرچه طبق هدایت الهی برای پاکسازی و قطع کردن نقاط اتصالم به رابطه قبل آن ها را در آتشی زیبا سوزاندم، اما برای تک تک روزها و آن خاطرات و کارکرد دقیق تمرین ستاره قطبی سرشار از حس سپاسگزاری شدم.
از بین مرور آن نوشته ها چه باگهایی پیدا کردم، اینکه من چه کج فهمانه میخواستم خودم بالاتر از مردها باشم ، قدرتمند تر باشم ، و به آیه الرجال قوامون علی النساء کفر بورزم و خودم کارهایم را انجام دهم.
چه کج فهمانه میخواستم دستان قوامیت مردان زندگی ام را پس زده و خودم بارها را بر دوش بکشم.
چه کج فهمانه میخواستم بما فضل الله بعضهم علی بعض آنها را انکار کنم و خودم در رأس رابطه قرار بگیرم و همه اختیارات در دست من باشد و من برتر باشم و نتیجه اینکه روزی به خود آمده و مردان اطرافم را از خود ضعیفتر یافتم.
گرچه این خواسته محقق شد و روزی به خود آمده دیدم تمام اختیارات مالی و همه چیز زندگی همسر نیز به دست من افتاده است اما ….
بماند امروز قصد ندارم وارد این مقوله شوم.
اگر خاطرتان باشد کامنتی از روند نشر کتاب نوشتم و با توجه به موانعی که سر راه نشر کتاب پیش آمده بود از نشر آن منصرف شده به این نتیجه رسیده بودم کتاب را به رایگان نشر دهم.
خواندن آن کامنت و یادآوری آن خالی از لطف نیست.
(لینک کامنت نوشته شده دو سال قبل که با جزئیات کاملتری آن مسیر را تشریح کرده ام.
abasmanesh.com
اینک موهبت آن موانع به زیبایی برایم آشکار شده است.
روزی که خدایم به وضوح با چک و لگدی به گوشم رساند، بودن در مسیر معماری، مسیر الهی تو نیست. از کارم در یکی از بهترین شرایط استعفا دادم کلاس هایم را نیز نیمه کاره رها کردم.
به وضوح میشنیدم که مرا مواخذه میکرد و میگفت تو را از دل آتشها و مکر ها نجات ندادم که در کوچه و خیابان راه بیوفتی و از فضای ایزوله خود خارج شوی و به خاطر بودن در محیط کاری هر ورودی و باور محدود کننده ای را به خورد ذهنت دهی.
آن روزها بود که مروارید در صدف برایم معنا پیدا کرد. تسلیم شده و همچون مروارید در صدفم قرار گرفتم.
از آنجا بود که روند معجزه آسای تجهیز خانه ام،
اجاره خانه ام با بهترین شرایط با بهترین مستاجر را به چشم دیدم.
بعد از آن بود که پدرم به صورت خود جوش تصمیم گرفتند خانه را ساخته و به دنبال کارهایش افتاد و خانه 32 ساله پدری در روند أخذ جواز بوده که خود داستانی دارد که در جایی دیگر انشاالله مینویسم.
در همان هفته اول بود که یکی از مهمترین بخشهای سلامتی زنانگی ام بعد از 5 ماه به من برگشت ، آری پایم را در کفش مردان کرده بودم و خدا مرا از یکی از مهمترین بخش های زنانگی محروم کرده بود.آخ که چقدر این پا در کفش مردان کردن و از اصل و طبیعت زنانگی خارج شدن خطرناک است.آنقدر چک و لگدهایش را محکم خورده ام که حتی اگر مجبور شوم پابرهنه راه بروم جلوی پایم دمپایی مردانه باشد پایم را در آن نمیکنم.
به من گفته بود من از تو رزق نخواستم روزی دهنده تو منم
همان روزها که تسلیم الهی شده و دست از تقلا و خودم خودم کردن ها برداشته بودم، به یاد کتابی افتادم که با توجه به الهامات در زمان پندمیک ،مأمور به نوشتنش شده بودم.
اما در آخرین لحظه از ادامه مسیر منصرف شده بودم.
اینک میدانم تک تک آن موانع ،موهبتهای الهی بود تا از دل آن موانع وتضادها ، کتابی با بالاترین استاندارهای آموزشی در بهترین زمان و با بهترین کیفیت به نشر برسد.
وقتی در خانه پدری آرام و قرار گرفته و شنیدم تو مانند دیگر زنها نیستی ، از خدا هدایت خواستم.
من مولد ثروت بودن را دوست داشتم ، ارزش آفرینی در خون من است.
مسیر نوشتن برایم پر رنگ شده بود، اما هرچه میگذشت دستم به نوشتن کتابی نمیرفت.
خودش بود، کتابی ارزشمند نوشته بودم که آن را راکد نگه داشته و دنبال خلق اثری دیگر بودم.
پلی که هنوز از آن نگذشته بودم را خراب کرده بودم.
گاهی فکر میکنم چقدر هنوز در گمراهی به سر میبرم.
چقدر من هنوز در جهل و ناآگاهی به سر میبرم و فکر میکنم خیلی قشنگ قوانین را درک کرده و عمل میکنم.
گاهی چه قیاسهای مع الفارغی میکنم. فراموش کرده بودم شما بعد از خلق نتایج عالی از مسیر تندخوانی آن را جمع کرده بودید.
پلی را ساخته از آن رد شده بودید لذتش را هم برده بودید و بعد آن را خراب کرده بودید.
اما کج فهمی من هنوز از آن پل نگذشته لذتش را نبرده مرا به تخریب واداشته بود.
کمالگرایی مرا بر آن داشته بود کتابی که عاشقانه نوشته و تک تک تجربیاتی که مرا به بهترین کیفیت کاری رسانده بود را به گوشه ای رها کرده و دنبال خلق اثری دیگر باشم.
کمالگرایی و احساس عدم لیاقت مرا بر آن داشته بود که با آن همه توانمندی و صاحب نظر بودن در آن رشته خود را شایسته آموزش ندانم.
حرفه ای بودنم در کار و سکه داشتن کارهایم زبانزد خاص و عام بود و همه مرا شایسته آموزش میدانستند و درخواست آموزش های حضوری و آنلاین داشتند ،اما همان کد مخرب عدم لیاقت و کمالگرایی چنان در یک قدمی موفقیت به تو ضربه زده و تو را ناک اوت میکند، که نفهمی از کجا خورده ای.
باور مخرب عدم لیاقت ،الگویی تکراری برایم در زندگی ایجاد کرده است که وقتی همه چیز عالی میشود ، وقتی درخت زندگی ام به بار مینشیند به جای نشستن زیر سایه درخت و استفاده از میوه هایش ، آن را از ریشه قطع میکند و حتی به خود اجازه نمیدهد لحظاتی از خنکی سایه آن درخت که سالها منتظر دادن ثمرش بود استفاده کند.گاه آگاهانه و گاه ناآگاهانه اما اجرا میشود.
حتی گاهی آن را با عمل به قانون زینت میدهد مچش را گرفته ام. لازم است در نطفه خفه اش کنم.
کدش را یافته ام و در حال اصلاحش هستم.
در بخش عملکردم در رابطه با نشر کتاب تابو و أصلحوایی لازم بود تا عملی اصلاحی انجام داده و مشمول دریافت پاداش های الهی شوم .
در مرحله قبل با انتشارات فنی حرفه ای قرارداد بسته بودم، اما نشانه هایی دریافت کردم که مرا از ادامه همکاری با آن مجموعه منصرف کرده بود.
چندی قبل بود که در میدان انقلاب پیاده روی میکردم. وارد انتشاراتی شدم و در مورد نشر کتابم سوالاتی پرسیده و مسئول فروش با توجه به انتشارات دیباگران راهنمایی کرد.
به یاد آن روز و هدایتی که از کلام جاری شد افتاده و تماسی تلفنی با آن مجموعه گرفتم.
ادامه دارد…..
به نام خدایی که مرا زن خلق کرد و سوره ای هم برایم فرستاد تا ارزشهایم را به من یادآوری کند.
سلام سمانه نازنین سپاسگزارم از نگاه زیبا و پر از عشقی که به بنده و قلمم دارید.
وقتی پاسختان را خواندم مردد بودم که آیا جوابی بدهم یا خیر.
مشغول نوشتن عبارات تأکیدی بودم که هدایتها برای پاسخ آمد.
سمانه نازنینم بهترین مرجعی که میتواند به شما کمک کند قرآن است.همان نور و هدایتی برای متقین.
همان ریسمان الهی که چنگ زدن به آن همیشه نجات بخش بوده.
اگر بخواهم به طور خلاصه در مورد سوال شما پاسخ دهم، لازم است اشاره کنم اگر خلقت ما زن بودن است پس باید طبق طبیعت و خلقتمان عمل کنیم.
اگر قرار بود بارهایی که خدا از ازل تا ابد از دوش زنان برداشته و به دوش مردان قرار داده را انجام میدادیم پس باید مرد خلق میشدیم.
نظر بنده این است بار دوران قاعدگی، بارداری ،زایمان ، شیردهی آنقدر سنگین بوده که خدا بار جهاد و کارهای فیزیکی که به دوش مردان قرار داده را از دوش یک زن برداشته و حتی برایش نفقه و مهریه قرار داده.
اگر لازم بود یک زن همان کاری را انجام دهد که مردها انجام میدهند و بار قاعدگی و … نیز بر دوشش باشد آیا عدالت خدا زیر سوال نمیرفت؟
متأسفانه ما با کج فهمی هایمان و عدم درک قوانین الهی خودمان بر خود ظلم میکنیم و خود را از طبیعتمان خارج کرده و یک ناهماهنگی ایجاد میکنیم.
و آن ناهماهنگی را نیز به وضوح در دنیای بیرونی تجربه میکنیم.
نمیدانم مجرد هستید یا متأهل ، اما نمونه زن مجرد قرآنی مان هم مریم س است که مشمول رزق به غیر الحساب بوده.
حرفم این است زن پاکدامنی که طبق قوانین الهی عمل میکند و بارهای زنانیتش را عاشقانه پذیرفته مشمول رزق به غیر الحساب است.
و اگر نا هماهنگی در طبیعتش ایجاد شود قطعا از یکی از آن موارد محروم میشود.
مهمترین رسالت الهی یک زن کمک به خلق ارزشی به نام خلیفه الله است. به همین دلیل انتخاب کرده که زن خلق شود.
آیا خلق همین ارزش به تنهایی کافی نیست تا نیازی نباشد دیگر بارهای مردانه را بر دوش کشید و پا در کفش مردان کرد و کارهایی که بر عهده آنهاست را انجام داد.
آیا به خاطر پذیرش همین یک مسئولیت سنگین بهتر نیست خود را لایق رزق مریمی دانسته و مشمول رزق به غیر الحسابش شویم؟
نمیدانم انتخابتان چیست ، نمیدانم اولویتتان چیست،
نمیدانم چه فرکانسی دارید،
به همین دلیل از خدا میخواهم خودش هدایت درست طبق رضایت و قوانین الهی را سر راهتان قرار دهد.
قرآن را در دستانتان بگیرید و از خدا هدایت بخواهید تا مسیرش را برایتان روشن کند.
بس دعاها که خلافست و هلاک کز کرم مینشنود یزدان پاک
شکر ایزد کان دعا مردود شد ما زیان میپنداشتیم آن سود شد.
دعای هر روزم همان دعای سلیمانیست
خدایا مرا به اعمال صالحی هدایت کن که طبق قوانین و رضایت تو باشد
برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سپاسگزارم برای نگاه زیبا و پر از عشقی که به بنده و قلمم دارید
برای پاسخ سوالتان بهتر است این کامنت را که در پاسخ یکی از عزیزان هدایت شدم به جواب مطالعه بفرمایید.
از خدا میخواهم در بهترین زمان هدایت شوم یک کامنت برای این قبیل سوالات نوشته و پاسخ عزیزان را بدهم.
abasmanesh.com