https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-12.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-28 06:59:552023-08-30 01:03:23سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 202
539نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم و همه ی همسفران خوبم
استاد جان بالاخره سفر توحیدی من هم شروع شد و اتفاقا دومین روز سفر من هم همزمان شده به دومین روز سفر شما توی این منطقه ی زیبا
شما امروز راوی سفرتون شدین و من هم میخوام راوی سفر خودم بشم سفری که علیرغم تفاوت های ظاهری نفسشون یکیه
نفسشون تقویت توحید و باورهای توحیدیه
استاد جان شما توی کمپ گراند هستین و من توی ی فمیلی پارک زیبا توی ملایر همدان
تجربه ها یی رو دارم تجربه میکنم که توی سفر به دور آمریکا بهشون توجه کرده بودم
اصلا خود این سفره رو هم با همون اصل جهانی که از شما یاد گرفته بودم جذبش کردم و به دوستم هم گفته بودم که اونقدر روی زیباییهای شمال ایران متمرکز میشم تا لاجرم جهان من رو ببره به شمال و الان داریم آماده میشیم که از همدان بریم به سمت گیلان به سمت زیباییهایی که توی یکی دو ماه گذشته توی ویدئوهایی که سرچ میکردم دیده بودم
استاد جان دیروز قبل از سفر صبح زود نشستم و تمام خواسته هام از سفر رو به عنوان تمرین ستاره قطبی نوشتم و به خدا گفتم خدایا تو همه کس من هستی من این سفر رو میخوام با حساب کردن و تکیه کردن به خودت شروع کنم میخوام بقول استاد من عشق و حال کنم و تو کارها رو انجام بدی و مدیریت کنی و راهی سفر شدم
توی مسیر که داشتم می اومدم اولین نشانه اومد ی پژو جلوتر از ما داشت حرکت میکرد ی لحظه نگاش کردم ی گوشه از صندوق عقبش نوشته بود
حسبی الله
الان که دارم مینویسم اشک توی چشام جمع شد
و من فهمیدم که خدا با منه و حواسش بهم هست
و نشانه ها یکی یکی پدیدار شدن :
راننده کلی بهم محبت کرد پیاده که شدم خودش رفت برام تاکسی گرفت و وسایلم رو برام جابجا کرد کاری که راننده های سواری های خطی انجام نمیدن که اینجوری سنگ تموم بزارن برا ی مسافر
توی ترمینال هم آبجوش میخواستم سوال کردم کجا گیر بیارم چون فقط ی بوفه بود داخل ترمینال که آبجوش و چایی نداشت باید میرفتم بیرون از ترمینال اما یکی از نگهبان ها گفت نمیخواد بری کتریش رو بخاطر من روشن کرد و برام آبجوش درست کرد و بهم داد
اگر بخوام با جزئیات حمایت ها ی هدایت های خداوندرو فقط برای دیروز بنویسم خو دش،چند صفحه
میشه
اما میخوام از نتیجه ی تغییرات خودم بنویسم که حاصل بودن تو این مسیر و دریافت آگاهی های شماست
من دیروز متوجه شدم که در ارتباط برقرارکردن و درخواست کردن از غریبه ها خیلی بهتر شدم اونم منی که قبل از اومدن توی این مسیر از انسان ها فراری بودم
دیشب لیدر تور ازمون خواست که خودمون رو معرفی کنیم اونم توی اتوبوس و جزئیات رو در مورد خودمون بگیم آزمون خواست که سرجامون برگردیم و خودمون رو به بقیه معرفی کنیم اگر قبلا بود من تمام بدنم میلرزید اما دیشب با افتخار بلند شدم و خودم رو معرفی کردم کاری که خیلی ها توی اتوبوس نشسته سر جاشون انجام دادن اما من این رو ی فرصت دیدم برای تمرین آگهی بازرگانی و انجامش دادم بدون ترس و خجالت و لرزش تازه هم به فارسی و هم اجازه گرفتم و به انگلیسی صحبت کردم خود خودم بودم و تازه دیشب فهمیدم که اون تغییر تدریجی و آروم آروم شخصیت که شما میگفتین یعنی چی
استاد جان شما توی این فایل در مورد کنجکاو بودن و سوال پرسیدن گفتین و باز هم من دیشب متوجه شدم که توی این زمینه تغییر کردم چون بصورت ناخودآگاه از لیدر تور سوال کردم که چطور شد که لیدر شدن از بین جمعیت 30 نفری توی اتوبوس فقط من این سوال کردم و جواب هایی که لیدر داد چدر عالی بود و منطبق بر قوانین چون داستان هدایت خودش رو به اینکار گفت که چطور عشق و علاقش رو پیدا کرده و داره ازش هم ثروت میسازه و هم لذت میبره و و چقدر موفق هست توی این کار چون داره رسالتش رو انجام میده
و من فهمیدم که
که این فرد ناخودآگاه داره طبق قوانین عمل میکنه و نتایجش هم گواه اینه
ی جمله ای رو این لیدر گفت که :
ما تلاش میکنیم که کار خودمون رو درست انجام بدیم اما این شما هستین که انتخاب میکنید که لذت ببرید یا ببرید
حتی از لفظ منفی لذت نبرید هم استفاده نکرد و گفت باید لذت ببرید چون لذت بردن ی چیز درونیه و خودتون باید ایجادش کنین
اصلا تک تک جملاتش من رو یاد صحبت های شما میندازه
خدا رو شکر برای این هدایت بی نظیر که من رو هدایت کرد به سمت این لیدر
استاد جانم توی اتوبوسم و لرزش ها زیاده فقط خواستم بگم که خوشحالم که دارم به عنوان شاگرد شما نتیجه کار کردن هام رو میبینم و متوجه میشم
خوشحالم که بالاخره از اون دایره امنی که به خاطر ترس هام برای خودم ایجاد کرده بودم اومدم بیرون و شروع کردم به رفتن به دل ترس هام توی یکی از کامنت های قبلیم نوشته بودم انگار سفر کردن برام بزرگه اما الان دیگه نه چون اقدام کردم و ظرف وجودم رو ی کم بزرگترکردم که سفر کردن توش جا گرفت
استاد عزیزم نسرینی که قبل از شما کوله به دوش بود اونم توی آمبولانس و بیمارستان و اورژانس و بخش برای تجربه کردن سختی ها و رنج ها بخاطر اینکه خودش رو مسئول دیگران میدونست الان کوله به دوشه برای تجربه زیباییها و این رو مرهون لطف و رحمت خداوند میدونه و آگاهی های شما
و اما نکات این فایل که برای من بولد شد :
اونجایی که اون شمشیر رو بقول خودتون گذاشتین زیر گلوتون یاد توضیحات فایل اعتماد به رب ابراهیمتون افتادم و داستان قربانی کردن فرزندش که حاصل ی یقین و ایمان قلبی بود به ربش
اونجایی که مریم خانم گفتن این سنگ ها که به این راحتی میشکنن یعنی کربنشون زیاده برام ی آگاهی جدید بود که تازه یاد گرفتم
اونجایی که اون آب زلال رو با اون سنگ ها رو نشون دادین یاد الگوهای تکرار شونده مثبت افتادم که چقدر تکرارشون لذت بخشه
ببخشید عادت ندارم با گوشی کامنت بزارم اونم با این لرزش اتوبوس
ی شمایی رو از سفرم رو گفتم تا بماند یادگار که هرچه رو بهش توجه کنم از جنس همون رو تجربه میکنم
مثل درخت های سرسبزی که امروز صبح دیدم
مثل دریاچه ای که امروز صبح دیدم
مثل دمای 40 درجه فارنهایت که تجربه کردم اونم منی که از 100 درجه فارنهایت اومدم
مثل پیرمرد سرحالی که توی تورمون توی اتوبوسه و تنهایی اومده لذت ببره و قیافش شبیه آمریکایی هاس
مثل پسر 15 ساله ای که داره توی کارگاهش ثروت میسازه
و این تجربه ها فقط مال ی روز سفره حالا مونده برسم گیلان و ماسوله و جنگل گیسوم
دوستان عزیزم رضوان جان آقا جواد صنمی شیرین جان سارا جان
و آقای میگلی عزیز و …
اینم کامنت من از سفر رویایی که شروع کردم دوستون دارم
سلام به فرشته جان عزیزم .گفتی خاله یاد خواهر زادم افتادم وقتی صدام میزنه ی جوری میگی خاله با ناز که فقط دوست دارم بغلش کنم .مرسی عزیزم از دعایی که برام کرید .چقدر قشنگ نوشتی که محیطی که توش زندگی میکنی رو برای سفرت در نظر گرفتی و همین کلید رسین به خواسته اس به صلح رسیدن با اونجایی که توش زندگی میکنی که باعث میشه به جاهای زیباتر هدایت بشی. ان شا الله به زودی زود سفر دلخواهت رو شروع کنی
سلام به آقا ابراهیم عزیز. از وقتی جریان سفرتون رو تعریف میکردین منم جرات و جسارت برای رفتن به دل ترس هام بیشتر شد چون سفر من دقیقا با اتمام سفر شما شروع شد .وقتی از تجربیاتشون تعریف میکردین منم دوست داشتم تجربه کنم اما چون تکاملم رو برای تنهایی سفر کردن طی نکرده بودم اول با تور شروع کردم و الان که روزها داره از پی هم میره تاثیرات کار کردن روی خودم توی این 5 سال رو دارم میبینم که توی رفتارهای نمود پیدا کرده و دارم میبینم که چقدر متفاوت شد که وقتی قرار شد از دره بریم پایین برای دیدن آبشار ویسادار از نزدیک من توی خانم ها نفر اول بودم هم توی پایین رفتن از مسیر سنگلاخی هم بالا اومدن هم رفتن توی آبی که تا نصف بدنم توش غرق میشد در تمام تجربه ها دارن میبینم که شخصیته عوض شده چون رفتارها متفاوت شده .تحسین میکنم شما دوست عزیزم رو برای سفر توحیدی که داشتین . ان شا الله که باز هم از این سفرها داشته باشین .
سلام به فهیمه جان عزیز. مرسی .میدونی من با این سفر و تجاربش به این درک رسیدم که تغییر باورا با کار کردن روی دوره های استاد از درون داره انجام میشه و تنها زمانی قابل رویته که ما در موقعیت های جدید قرار می گیریم و اگر قرا نگیریم اصلا متوجه نمیشیم و سفر یکی از بهترین محک ها برای این موضوعه .بازم سپاسگزارم
سلام به پاکیزه جان عزیز .چند بار اسمتون رو توی عقل کل دیدم هم اسمتون و هم فامیلتون برام جالب بود و زدم روی اسمتون از نوشتنون حدس زدم که افغانی هستین. چقدر لهجتون زیباست و چقدر بارقلبتون مینویسی. چقدر این ایمان و توحیدتون رو تحسین میکنم که در تمام نوشته هاتون موج میزنه .چقدر این در صلح بودنتون رو دوست دارم .مرسیرعزیزم که با قلبت برام نوشتی
سلام به سارا جان گل .مرسی عزیزم واقعا با تمام وجودم فرکانست رو دریافت کردم .آره عزیزم رفتم هم جنگل هم ساحل. قایق سواری اسب سواری شاتل هم رفتم و کلی هیجان رو تجربه کردم و از همه هم شجاع تر بودم به لطف آگاهی های استاد مرسی عزیزم . ان شا الله شما هم به خواستین که رابطه ی عالیه برسین به زودی زود .دوست دارم عزیزم
سلام به آقا مجید عزیز دوست بزرگوارم .سپاسگزارم .بله قشنگ دارم درک میکنم که چقدر متفاوت از قبل دارم رفتار میکنم اونم ناخودآگاه نه اینکه بخوام زور بزنم .من الان من خیلی خیلی جسور و شجاع شده به لطف خداوند و بودن در این مسیر توحیدی
سلام به آزاده جان .سپاسگزارم عزیزم .بله احساس می کنم خیلی بزرگ شدم توی این سفر ی دختر کرد شجاع و نترس که همیشه آرزوش رو داشتم شخصیتش داره شکل میگیره و تثبیت میشه .خدا رو شکر که هدایت شدم به این سفر تا بفهمم ارزش کار کردن روی خودم رو و سرمایه گزاری روی خودم .سلامت و فراقت باشی و همچنان لیدر
سلام به نوید جان عزیز دوست ارزشمندم .من اولین باره اومدم گیلان واقعا زیباست همه جاش اصلا نمیشه گفت کجا قشنگ تره .همه جاش بهشته واقعا استاد راست میگفتن که بهشت رو همین جا توی همین دنیا هم میشه تجربه کرد. هوای دیشب نم نم بارون و هوای لطیف و خنکش واقعا تجربه ی به یاد ماندنی بود
سلام به آقا حسین عزیز. بله خدا رو شکر دقیقا خودم هم حس کردم عین ی پروانه که آروم آروم از پیلش میاد بیرون این اتفاق هم برا من داره می افته و هر روز ی لایه از وجودم باز میشه و هی رهاتر و آزادتر میشم و به اصل وجودی خودم نزدیک و نزدیک تر
به نام الله یکتا
با سلام خدمت استاد عزیزم مریم خانم و همه ی همسفران خوبم
استاد جان بالاخره سفر توحیدی من هم شروع شد و اتفاقا دومین روز سفر من هم همزمان شده به دومین روز سفر شما توی این منطقه ی زیبا
شما امروز راوی سفرتون شدین و من هم میخوام راوی سفر خودم بشم سفری که علیرغم تفاوت های ظاهری نفسشون یکیه
نفسشون تقویت توحید و باورهای توحیدیه
استاد جان شما توی کمپ گراند هستین و من توی ی فمیلی پارک زیبا توی ملایر همدان
تجربه ها یی رو دارم تجربه میکنم که توی سفر به دور آمریکا بهشون توجه کرده بودم
اصلا خود این سفره رو هم با همون اصل جهانی که از شما یاد گرفته بودم جذبش کردم و به دوستم هم گفته بودم که اونقدر روی زیباییهای شمال ایران متمرکز میشم تا لاجرم جهان من رو ببره به شمال و الان داریم آماده میشیم که از همدان بریم به سمت گیلان به سمت زیباییهایی که توی یکی دو ماه گذشته توی ویدئوهایی که سرچ میکردم دیده بودم
استاد جان دیروز قبل از سفر صبح زود نشستم و تمام خواسته هام از سفر رو به عنوان تمرین ستاره قطبی نوشتم و به خدا گفتم خدایا تو همه کس من هستی من این سفر رو میخوام با حساب کردن و تکیه کردن به خودت شروع کنم میخوام بقول استاد من عشق و حال کنم و تو کارها رو انجام بدی و مدیریت کنی و راهی سفر شدم
توی مسیر که داشتم می اومدم اولین نشانه اومد ی پژو جلوتر از ما داشت حرکت میکرد ی لحظه نگاش کردم ی گوشه از صندوق عقبش نوشته بود
حسبی الله
الان که دارم مینویسم اشک توی چشام جمع شد
و من فهمیدم که خدا با منه و حواسش بهم هست
و نشانه ها یکی یکی پدیدار شدن :
راننده کلی بهم محبت کرد پیاده که شدم خودش رفت برام تاکسی گرفت و وسایلم رو برام جابجا کرد کاری که راننده های سواری های خطی انجام نمیدن که اینجوری سنگ تموم بزارن برا ی مسافر
توی ترمینال هم آبجوش میخواستم سوال کردم کجا گیر بیارم چون فقط ی بوفه بود داخل ترمینال که آبجوش و چایی نداشت باید میرفتم بیرون از ترمینال اما یکی از نگهبان ها گفت نمیخواد بری کتریش رو بخاطر من روشن کرد و برام آبجوش درست کرد و بهم داد
اگر بخوام با جزئیات حمایت ها ی هدایت های خداوندرو فقط برای دیروز بنویسم خو دش،چند صفحه
میشه
اما میخوام از نتیجه ی تغییرات خودم بنویسم که حاصل بودن تو این مسیر و دریافت آگاهی های شماست
من دیروز متوجه شدم که در ارتباط برقرارکردن و درخواست کردن از غریبه ها خیلی بهتر شدم اونم منی که قبل از اومدن توی این مسیر از انسان ها فراری بودم
دیشب لیدر تور ازمون خواست که خودمون رو معرفی کنیم اونم توی اتوبوس و جزئیات رو در مورد خودمون بگیم آزمون خواست که سرجامون برگردیم و خودمون رو به بقیه معرفی کنیم اگر قبلا بود من تمام بدنم میلرزید اما دیشب با افتخار بلند شدم و خودم رو معرفی کردم کاری که خیلی ها توی اتوبوس نشسته سر جاشون انجام دادن اما من این رو ی فرصت دیدم برای تمرین آگهی بازرگانی و انجامش دادم بدون ترس و خجالت و لرزش تازه هم به فارسی و هم اجازه گرفتم و به انگلیسی صحبت کردم خود خودم بودم و تازه دیشب فهمیدم که اون تغییر تدریجی و آروم آروم شخصیت که شما میگفتین یعنی چی
استاد جان شما توی این فایل در مورد کنجکاو بودن و سوال پرسیدن گفتین و باز هم من دیشب متوجه شدم که توی این زمینه تغییر کردم چون بصورت ناخودآگاه از لیدر تور سوال کردم که چطور شد که لیدر شدن از بین جمعیت 30 نفری توی اتوبوس فقط من این سوال کردم و جواب هایی که لیدر داد چدر عالی بود و منطبق بر قوانین چون داستان هدایت خودش رو به اینکار گفت که چطور عشق و علاقش رو پیدا کرده و داره ازش هم ثروت میسازه و هم لذت میبره و و چقدر موفق هست توی این کار چون داره رسالتش رو انجام میده
و من فهمیدم که
که این فرد ناخودآگاه داره طبق قوانین عمل میکنه و نتایجش هم گواه اینه
ی جمله ای رو این لیدر گفت که :
ما تلاش میکنیم که کار خودمون رو درست انجام بدیم اما این شما هستین که انتخاب میکنید که لذت ببرید یا ببرید
حتی از لفظ منفی لذت نبرید هم استفاده نکرد و گفت باید لذت ببرید چون لذت بردن ی چیز درونیه و خودتون باید ایجادش کنین
اصلا تک تک جملاتش من رو یاد صحبت های شما میندازه
خدا رو شکر برای این هدایت بی نظیر که من رو هدایت کرد به سمت این لیدر
استاد جانم توی اتوبوسم و لرزش ها زیاده فقط خواستم بگم که خوشحالم که دارم به عنوان شاگرد شما نتیجه کار کردن هام رو میبینم و متوجه میشم
خوشحالم که بالاخره از اون دایره امنی که به خاطر ترس هام برای خودم ایجاد کرده بودم اومدم بیرون و شروع کردم به رفتن به دل ترس هام توی یکی از کامنت های قبلیم نوشته بودم انگار سفر کردن برام بزرگه اما الان دیگه نه چون اقدام کردم و ظرف وجودم رو ی کم بزرگترکردم که سفر کردن توش جا گرفت
استاد عزیزم نسرینی که قبل از شما کوله به دوش بود اونم توی آمبولانس و بیمارستان و اورژانس و بخش برای تجربه کردن سختی ها و رنج ها بخاطر اینکه خودش رو مسئول دیگران میدونست الان کوله به دوشه برای تجربه زیباییها و این رو مرهون لطف و رحمت خداوند میدونه و آگاهی های شما
و اما نکات این فایل که برای من بولد شد :
اونجایی که اون شمشیر رو بقول خودتون گذاشتین زیر گلوتون یاد توضیحات فایل اعتماد به رب ابراهیمتون افتادم و داستان قربانی کردن فرزندش که حاصل ی یقین و ایمان قلبی بود به ربش
اونجایی که مریم خانم گفتن این سنگ ها که به این راحتی میشکنن یعنی کربنشون زیاده برام ی آگاهی جدید بود که تازه یاد گرفتم
اونجایی که اون آب زلال رو با اون سنگ ها رو نشون دادین یاد الگوهای تکرار شونده مثبت افتادم که چقدر تکرارشون لذت بخشه
ببخشید عادت ندارم با گوشی کامنت بزارم اونم با این لرزش اتوبوس
ی شمایی رو از سفرم رو گفتم تا بماند یادگار که هرچه رو بهش توجه کنم از جنس همون رو تجربه میکنم
مثل درخت های سرسبزی که امروز صبح دیدم
مثل دریاچه ای که امروز صبح دیدم
مثل دمای 40 درجه فارنهایت که تجربه کردم اونم منی که از 100 درجه فارنهایت اومدم
مثل پیرمرد سرحالی که توی تورمون توی اتوبوسه و تنهایی اومده لذت ببره و قیافش شبیه آمریکایی هاس
مثل پسر 15 ساله ای که داره توی کارگاهش ثروت میسازه
و این تجربه ها فقط مال ی روز سفره حالا مونده برسم گیلان و ماسوله و جنگل گیسوم
دوستان عزیزم رضوان جان آقا جواد صنمی شیرین جان سارا جان
و آقای میگلی عزیز و …
اینم کامنت من از سفر رویایی که شروع کردم دوستون دارم
هر چی اومد نوشتم با نظم یا بی نظم مهم نیست
سپاسگزارم استاد عزیز و مریم جان
سلام به فرشته جان عزیزم .گفتی خاله یاد خواهر زادم افتادم وقتی صدام میزنه ی جوری میگی خاله با ناز که فقط دوست دارم بغلش کنم .مرسی عزیزم از دعایی که برام کرید .چقدر قشنگ نوشتی که محیطی که توش زندگی میکنی رو برای سفرت در نظر گرفتی و همین کلید رسین به خواسته اس به صلح رسیدن با اونجایی که توش زندگی میکنی که باعث میشه به جاهای زیباتر هدایت بشی. ان شا الله به زودی زود سفر دلخواهت رو شروع کنی
سلام به آقا ابراهیم عزیز. از وقتی جریان سفرتون رو تعریف میکردین منم جرات و جسارت برای رفتن به دل ترس هام بیشتر شد چون سفر من دقیقا با اتمام سفر شما شروع شد .وقتی از تجربیاتشون تعریف میکردین منم دوست داشتم تجربه کنم اما چون تکاملم رو برای تنهایی سفر کردن طی نکرده بودم اول با تور شروع کردم و الان که روزها داره از پی هم میره تاثیرات کار کردن روی خودم توی این 5 سال رو دارم میبینم که توی رفتارهای نمود پیدا کرده و دارم میبینم که چقدر متفاوت شد که وقتی قرار شد از دره بریم پایین برای دیدن آبشار ویسادار از نزدیک من توی خانم ها نفر اول بودم هم توی پایین رفتن از مسیر سنگلاخی هم بالا اومدن هم رفتن توی آبی که تا نصف بدنم توش غرق میشد در تمام تجربه ها دارن میبینم که شخصیته عوض شده چون رفتارها متفاوت شده .تحسین میکنم شما دوست عزیزم رو برای سفر توحیدی که داشتین . ان شا الله که باز هم از این سفرها داشته باشین .
سلام به فهیمه جان عزیز. مرسی .میدونی من با این سفر و تجاربش به این درک رسیدم که تغییر باورا با کار کردن روی دوره های استاد از درون داره انجام میشه و تنها زمانی قابل رویته که ما در موقعیت های جدید قرار می گیریم و اگر قرا نگیریم اصلا متوجه نمیشیم و سفر یکی از بهترین محک ها برای این موضوعه .بازم سپاسگزارم
سلام به پاکیزه جان عزیز .چند بار اسمتون رو توی عقل کل دیدم هم اسمتون و هم فامیلتون برام جالب بود و زدم روی اسمتون از نوشتنون حدس زدم که افغانی هستین. چقدر لهجتون زیباست و چقدر بارقلبتون مینویسی. چقدر این ایمان و توحیدتون رو تحسین میکنم که در تمام نوشته هاتون موج میزنه .چقدر این در صلح بودنتون رو دوست دارم .مرسیرعزیزم که با قلبت برام نوشتی
سلام به سارا جان گل .مرسی عزیزم واقعا با تمام وجودم فرکانست رو دریافت کردم .آره عزیزم رفتم هم جنگل هم ساحل. قایق سواری اسب سواری شاتل هم رفتم و کلی هیجان رو تجربه کردم و از همه هم شجاع تر بودم به لطف آگاهی های استاد مرسی عزیزم . ان شا الله شما هم به خواستین که رابطه ی عالیه برسین به زودی زود .دوست دارم عزیزم
سلام به آقا مجید عزیز دوست بزرگوارم .سپاسگزارم .بله قشنگ دارم درک میکنم که چقدر متفاوت از قبل دارم رفتار میکنم اونم ناخودآگاه نه اینکه بخوام زور بزنم .من الان من خیلی خیلی جسور و شجاع شده به لطف خداوند و بودن در این مسیر توحیدی
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم
سلام به آزاده جان .سپاسگزارم عزیزم .بله احساس می کنم خیلی بزرگ شدم توی این سفر ی دختر کرد شجاع و نترس که همیشه آرزوش رو داشتم شخصیتش داره شکل میگیره و تثبیت میشه .خدا رو شکر که هدایت شدم به این سفر تا بفهمم ارزش کار کردن روی خودم رو و سرمایه گزاری روی خودم .سلامت و فراقت باشی و همچنان لیدر
سلام به نوید جان عزیز دوست ارزشمندم .من اولین باره اومدم گیلان واقعا زیباست همه جاش اصلا نمیشه گفت کجا قشنگ تره .همه جاش بهشته واقعا استاد راست میگفتن که بهشت رو همین جا توی همین دنیا هم میشه تجربه کرد. هوای دیشب نم نم بارون و هوای لطیف و خنکش واقعا تجربه ی به یاد ماندنی بود
مرسی عزیزم
سلام به آقا حسین عزیز. بله خدا رو شکر دقیقا خودم هم حس کردم عین ی پروانه که آروم آروم از پیلش میاد بیرون این اتفاق هم برا من داره می افته و هر روز ی لایه از وجودم باز میشه و هی رهاتر و آزادتر میشم و به اصل وجودی خودم نزدیک و نزدیک تر
مرسی که هستین همسفر