سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 202 - صفحه 2

539 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آزاده کاکاوندی» در این صفحه: 11
  1. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1477 روز

    سلام و دورود خداوند به شما اقای احمدی فرد

    ممنونم ازشما دوست عزبز

    میدونید راستش من هیچ تجربه ای برای این هدفم ندارم در اصل اولش گفتم بزار نتیجه بگیرم بعد بیام بگم اما الان حسم گفت بگو هدفت چیه

    من این چند ماهه که کار میکنم کارم هنریه ینی هنر رزینه تابلو و ساعت

    قبلا که پیج داشتم حذف کردم چون حسم به اینستا خوب نبود گفتم اول حضوری کارمو شروع میکنم بعدا سایت میزنم

    ینی اومدم از صفر شروع کردم

    اتفاقا از وقتی این تصمیم گرفتم خیلی راهها باز شده

    و الان یه موقعیت کاری برای فروش برام باز شده از طرف خداوند

    ولی خب یه حالت نمایشگاه طوره هرچند نمیشه گفت نمایشگاه

    اما تو مسیر مسافرای کربلا این کار برام فراهم شده البته ایام نوروزم میشه برای مسافرای نوروزی

    من هیچ تجربه ای از این کار ندارم کسایی که قبلا مثل ایام عید یا همین مسیر مسافرها شرکت کردند گفتن که ما کار درشت داشتیم یکی گفت گلیم بافی یکی گفت همین ساعت و تابلوها و غیره هیچ فروشی نداشتیم و مسافرها چیزهای ریز رو خرید میکردند

    (اینم بگم من ازشون نمیپرسم ینی مشورت نگرفتم خودشون چون هم مسبریم در این راه گفتند)

    من اولش که تو این راه قدم گذاشتم گفتم من میرم انجام مبدم باقیش دست خداست اما اینا که تجربه دارند اومدن هی چند نفرشون دقیقا همینو گفت چون به عنوان سوغاتی مانند میشه چیز یا کار درشت رو نمیبرند بهتر کار ریز بزنید مثلا زیورالات یا هرچیزی

    به یکیشون گفتم کار ریز دوست ندارم گفت شما اول باید فکر فروش باشی بعد دوست داشتن

    الان حسم بد شده یکم میگم اولا من کار ریز ندارم نمیتونمم الان انجام بدم وقت ندارم

    بعد از یه طرف یه دوستی دارم که عضو سایتم هست گفت ذهنتو محدود به یه کار خاص نکن تو باید فکر کنی چطور از این راحتر فروش داشته باشم تو هر کاری

    و گفت تو کار ریز هم بزن هردوشو ببر و باورهاسو بساز

    همین جوری موندم ینی از ظهر حسم بد شده یه جوری ذهنم من مقاومت داره

    الانم حسم گفت برای شما بنویسم اگ شما تجربه ای داریدمیتونید برام بگید

    حس میکنم یه جوری بی حرکت موندم و متوقف شدم

    از یه طرفیم خودمو جای مسافری بزارم که راست میگه من باشم کار درشت که نمیتونم با خودم ببرم ولی اینم میگم خب میگم براشون ارسال میکنم با پست

    کلا دارم با ذهنم کلنجار میرم از ظهر تا الان

    واقعا نمیدونم چکار کنم

    بازم سپاسگزارم بزام نوشتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: