https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-01 00:16:142023-09-07 07:42:17سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 204
454نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اگر بخام بنویسم از شهر سیلورتون زبان قاصره از این همه زیبایی
من به اندازه کافی دیدم و حسش کردم نه فقط زیبایی بصری این فایل رو بلکه حال خوب همه چیز رو
اما بهتره از زیبایی شهری بگم که سید حسین عباسمنش همیشه از اون حرف میزنه
شهری که همه چیزش نمودی از فراوانیه
واقعا نمیشه حدی و مرزی قائل شد برای زیبایی که خدا میتونه برای تو خلق کنه
من با چشم خودم دیدم ، نه نه ! با تمام وجود فهمیدم جهان میتونه دو روی کاملا متفاوت از یک واقعیت داشته باشه
تضاد میتونه کلید بهترین نعمت باشه
من دو روی سکه رو دیدم
هم وقتی که اتاق من بخاطر ناتوانی در برخورد با یه تضاد جهنم بود هم وقتی که همه چیزش گوشه گوشه اش نعمت و حس ارامش بود
سرتاسر فایل به این فکر میکردم که عباسمنش تو چیکار کردی، تو از کجا به کجا رسیدی
تو چطور زندگی خودت رو خلق کردی
چطور با استفاده از همون قانونی که داری اموزشش میدی خودت رو خوشبخت کردی
و همینطور مریم خانوم
چقدر شایسته و لایق بودی و هستی که این زندگی رو تجربه میکنی چقدر حال تو خوبه که حتی حرف زدنت وقتی از بوی خوب ویزیتور سنتر میگی، حال خوب ایجاد میکنه
یاد فایل ارامش در پرتو آگاهی افتادم
سلامت میکنم و آنجا که منو تو یکی هستیم را گرامی میدارم
استاد عزیزم
من هیچ ربطی به قبلم ندارم
خیلی وقته که میشناسمت اما من هیچوقت در این شرایط خوب نبودم
هیچوقت انقدر با تعهد قانون رو رعایت نمیکردم
اصلا درک نمیکردم
اینها همش از برکت اعتماد به خدا وقتیه که درگیر یک تضاد شدی ، تضادی که جلوی تو مثل کوه قد علم کرده اما اگر تو اعتماد کنی قطعا خدا برای تو کافیه و قطعا برای تو راه در رویی قرار میده
نه به این شکل که خدا بیاد دستکاری کنه چیزی رو
بلکه کاملا منطقی و قانون مند
انگار جهان یک اقیانوسه که اگر تو به خدا اعتماد نکنی بترسی مغزور شی روی خودت حساب کنی خودت رو چرک کنی تو تبدیل به سرب میشی و میری ته اقیانوس تا زمانی که به خودت بیای
اعتماد کنی به خدا ، خودت رو پاک کنی حداقل تا جایی که زورت میرسه تو تبدیل به یخ میشی و لاجرم میای به سطح اب
تمام حرف اینه که
« قرار مده با الله اله دیگری را که بنشینی نکوهیده و بی یار مانده. اسرا 22 »
حالا اون اله دیگر میتونه مشتریت باشه میتونه ترست از تحریم باشه میتونه هزار و یک چیز دیگه باشه و ما خیلی راحت خودمون رو بی یار مانده میکنیم
از دیدن این فایل و طبیعت زیبای سیلور تون لذت بردم بخصوص اون قسمتی از جاده که به شهر نزدیک میشد و در پایین دست جاده ویو شهر سیلورتون بود واقعا زیبا بود دقیقا مثل دهکده های سویس بود با درختان سوزنی برگ و آبشار و قله های بلند بینهایت زیبا بود , ویزیتور سنر خیلی احساس خودمونی و گرمی داشت و واقعا با دبدنش مشخص بود که وارد یک شهر خیلی آمریکایی و مهمون نواز شدیم , اون آقایی که با دوچرخه دنبالش کردین چقدر مهربون بود واقعا خدایا شکرت که کلی انسان مهربون در اطراف مون هست ما فقط باید چشامون باز کنیم .
اون آبشاری کنارتون بود واسه محل غذا خوردن چقدر زیبا بود استاد چقدر خوبه هربار حیاط خونه مون یه جوره .
چهره کسایی که ساز دستششون بود چقدر شاد بودن و بعضی هاشون رو صندلی بعضی ها روی زمین نشسته بود و یا پیر و جوان کنار هم بودن واقعا دیدنشون لذت بخش بود که همه کنار هم خوشحال بودن.
استاد عزیزم بینهایت لذت بردم از این فایل تا فایل بعدی خدانگهدار.
استادم، مریم جانم سلااااام. طبیعت زیبای آفریدهی پروردگار سلام.دوستان هم سفر سلام. خدا را سپاس به خاطر داشتن شما.
خدا قوت به شما استاد عزیز و مریم دوست داشتنی. عاشقتونم با این همه انرژی خاص که هدیه خداوند هست به دو تا بنده عزیز و توحیدی اش. نوش جونتون باشه همیشه، گوارای وجودتان باشه همیشه. در پناه خدا جووون باشین همیشه.
استاد جانم ممنون از به اشتراک گذاشتن این همه زیبایی که ما که کیف میکنیم از دیدنشون، کلی با کشور آمریکا آشنا میشویم و یاد میگیریم چطور مثل شما بیشتر و بیشتر زیبا بین باشیم و سپاسگزار خداوند و به امید خدا ما هم به زیبایی بیشتر هدایت خواهیم شد. استاد عزیزم من با اینکه سال هاست که شاگرد شما هستم و در اکثر مواقع همراه شما و سایت بوده ام، اما مثلاً در سری های پیش که سفر میرفتین، من فقط بلد بودم که فایل ها را تماشا کنم و اصلا اصلا تحسین کردن شماها در سفرها را به صورت کامنت نویسی بلد نبودم. وقتی کامنت دوستان را میخواندم ، به خودم میگفتم من که نمیتونم اصلا در این فایل ها کامنت بزارم، من فقط بلدم که اگر استاد سوال خاصی بپرسن، جواب بدهم و کامنت بزارم. اما به لطف پروردگار عالم، تو این سری سفرتون تونستم به این مقاومت ذهنی ام غلبه کنم و شروع کنم به کامنت نوشتن. مخصوصا که تو کامنت یکسری از دوستان مثل آقای زرگوشی عزیز هم میخوندم که تاکید داشتن به دوستان که ما سعی به نوشتن کامنت در این سفر نامه داشتنه باشیم و بعد ما بپتونیم نتیجه اش را هم ببینیم. خدا را سپاس به خاطر این هدایت ها. خلاصه که استاد من هم به لطف پروردگار تونستم تا به اینجا با شما همراه باشم و به لطف خدا کامنت بزارم و تحسین کردن و زیبابین بودن را بیشتر و بیشتر یاد بگیرم.
خدا را سپاس
البته استاد عزیز بگم که سریال های سفرنامه شما همیشه در هارد تلویزیون ما هست و تفریح خانوادگی ما با همسر جان و پسر عزیزم، دیدن آنها است. الان هم در سفرهای جزایر هاوایی تان هستیم که چقدر زیبا هستند و بس ….
خب بریم باهم توجه و تحسین کنیم زیبایی های این قسمت رو به امید خدا…
از همین اول سفرمون شروع شد با دیدن این کوههای پهناور و وسیع پوشیده از سبزه و درخت و از خونه هایی که در دل این کوه هستند واز این رودخونه های جاری در دل این کوه و بعدشم که مثل همیشه اول میریم به ویزیتور سنتر این شهر زیبای کوهستانی ، چقدر نماش قشنگ و خونه طور بود و از این تصاویر زیبایی داخلش ک نشون دهنده ی طی کردن روند تکاملی و پیشرفت این شهر بوده و به این جا رسیده و چقدر نشون دهنده ی روند تکامل هست که همه چیز بهبود و پیشرفت کرده و الان رسیده به این شهر چقدر تمیز و زیباست این ویزیتور سنتر حتی اتاقای رست روم و خانم شایسته هم مثل همیشه از تمیزی و خوبی این مکان میگید
و بعدشم که از این شهر زیبا با مغازه ها و خونه هایی با نماهای رنگی قشنگ چقدر قشنگ و رنگارنگه نماهاشون و از این مرد سوار دوچرخه که میخواد شما رو ببره به خونش برای پرکردن تانک ماشین چقدر این مردم فوق العاده و خوبن و چققدر شما در در فرکانس و مدار خوبی هستید که با این افراد برخورد میکنید و روی خوششون رو بهتون نشون میدن ،خداروشکر که تانک ماشین هم آب شد چققدر فضای اینجا قشنگه سرسبز با آسمون ابری چقدر صدای قطار برام باحال و قشنگ بود که استاد میگید میخوام بریم سوارش بشیم برای یه تور خیلیم عالی و لذتبخش انشالله در قسمت های بعدی ببینیم
و بعدشم که از این سوپر مارکت که تنها سوپر مارکت این شهر بود برام چقدر جالب بود و خرید کردید و بعدشم که رفتید جایی برای غذا خوردن چه جای زیبایی خدای من چققدر خدا همیشه شمارو به بهترین جاها و مکان ها هدایت میکنه بهترین جاست بشینی کنار این رود جاری و اون آبشاری که از دل کوه میریزه پایین و این صدای دیوانه کنندش یعنی من که میمیرم برای این صدای گوش نواز چققدر آرامش بخش و دل نواز و نهارتو بخوری چی از این بهتر خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این مکان رویایی
و بعدشم که این مغازه و این خانم مسنی که جلوی در لبخند زد به شما چققدر این مردم خوشرو در صلح با خودشون هستند چققدر قشنگ بود وسایلش مخصوصا وسایل تزئینیش و گلهاش و اون جعبه های کوچولوی کشوییش خیلی باحال بودن
و بعدشم از این گلهای خوشگل و رنگارنگی که فیلم گرفتید جلوی مغازه ها چقدر خوشگل و رنگارنگ و بعد هم از این گروه سرودی که عکس مینداختن و از اون بک گراند این صحنه کوه سر سبز پوشیده از درخت وسبزه و آسمون ابریش خدایا صد هزار مرتبه شکر برای این شهر زیبا و قشنگ و رویایی چققدر این خانوم برای شما خوب توضیح میداد در مورد این گروه سرود چقدر برام جالب بود که در این گروه همه افرادی با سن کم و سن بالا بودند پیر و جوون ،
خدایا شکرت برای تجربه ی امروزم که تونستم ببینم بنویسم در مورد این زیبایی ها و تشکر از شما بابت این تصاویر زیبایی که با ما به اشتراک گذاشتید .
با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
اول از همه بگم این عکس زیبای دونفره و اون صحنه پشت سرتون که انگار فتوشاپه،این قدر زیباست.
واقعا مهربونی و بخشندگی اون مردی که کارش رو رها کرد و اومد از خونه اش به شما آب داد ،قابل تحسین هست،دمش گرم.
چقدر ویزیتورسنتر سنتی و گرمی داره ،فضاش خیلی صمیمی بود و البته از تمیزی برق میزد.
من به شخصه فقط میخواستم اونجا باشم و از اون سوپرمارکت همه چیزو خرید کنم،چقدر صنایع دستی زیبایی داشت ،چقدر میوه ها و سبزیجات برق انداخته شده ،مرتب چیده شده بودند،یعنی عالی بود،حرف نداشت.
اونجا که استاد اون آبشار زیبا رو پیدا کرده بودند و قرار بود نهار رو اونجا میل کنند،زیباترین منظره بود،چقدر جاده های زیبا و سرسبزی بود.
این گروه نوازندگی هم حرف نداشت،البته من متوجه گفتگوی استاد با اون خانم نشدم.اگه دوستان متوجه شدند ،ترجمه شو بگن ،
به نظرم خیلی شهر سنتی و دوست داشتنی هست.
ممنونم از استاد و خانم شایسته گل که زیبایی ها رو باهامون شریک میشید.
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت اساتید بزرگم
بی نهایت فایل بهشتی و رویایی بود وااای خدای من سیلورتن عجب شهر بهشتی ییلاقی هست چه هوای ملسی داره خدایاشکرت عاشقش شدم بهشته بهشت بخدا خدایا بی نهایت شکرت برای این همه ثروت نعمت فراوانی و عشق تو جهانت عاشقتم خدای بزرگم و ثروتمندم
خیلیییی خیلی این مرد مهربون و نجیب بود خدایا بی نهایت شکرت که از طریق دستات به استاد و مریم جون و همه ی ما خیرتو و بزرگیتو ثروتو میرسونی خدایا بی نهایت شکرت چقد کوه های جنگلی سرسبز و زیبایی داره خدایا شکرت چه ابرایییی رویاییی رمانتیک عاشقونه و بهشتی داره سیلورتن خدایا بی نهایت شکرت خیلی باحاله خیلی خیلی خوشم اومده خدایاشکرت
از این فروشگاهی که مریم جون فیلم گرفتن واسمون پر از ثروت و نعمت و فراوانی خدایا بی نهایت شکرت
من عاشقتونم مریم جون و استاد بزرگم بخدا من زندگیمو بستم به تموم دوره هاتون و فایلای بهشتیتون عاشقتونم با تموم وجودم و کلی کلی تحسینتون میکنم بمونین برام الهی روی ماهتون رو میبوسم
این جاده های زیبا غریب نیستن بلکه یادآور خاطرات خوشی هستن از خداوند سپاسگزارم که ما هم تو ایران مشابه این زیبایی ها رو داریم و میتونیم لذت ببریم.
از خدا سپاسگزارم که منم همچین مناظر زیبایی رو از نزدیک دیدم و زندگی کردم اونم با یک یار وفاداری مثل خودم پایه سفر.
چقدر ترکیب رنگ جنگل سرسبز کنار آسمون آبی چشم نوازه روح آدم رو جلا میده. خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که برای ما بنده های عزیزت خلق کردی. قطعا ما لایق بودیم که تو این جهان شگفت انگیز رو برامون ساختی و بهمون هدیه دادی و سندشو به ناممون زدی. ما لایقیم. لایق تمام نعمتهایی که تو این جهان وجود داره بدون هیچ قید و شرطی.
خدای شکرت که شهر زیبای سیلورتون رو هم بصورت مجازی دیدیم و ان شاءالله در زمان درست هدایت میشیم از نزدیک میبینیم و اون لحظه یادمون میاد که این سفر از کجا شروع شد. آرزوها دست یافتنی هستن. میشه. نمیدونم چطور فقط میدونم میشه. چون برای خیلیا شده. شرایط الانو ملاک قرار نده نگو چطور؟ به چگونگیش کاری نداشته باش. خدا هدایتت میکنه قدم به قدم.
توی ویزیتور سنتر سیلورتون هم یه نشونه از قانون تکامل رو میبینیم که مربوط به ترانسپورتیشن هست از پای پیاده شروع شده کم کم رسیده به اسب سواری و درشکه و قطار. و این روند پیشرفت تا ابد ادامه داره.
استاد جون این صدای سوت قطار انگار از همین قطار قدیمیاس. یاد کارتونا و فیلمای قدیمی افتادم!
تمیزی برای من یک نعمتیه که عاشقشم تحسینش میکنم و رعایتش میکنم و لاجرم به جاهای تمیز هدایت میشم.
آدمای مهربون و خوش قلب همه جای دنیا هستن ولی مهم اینه که بواسطه خوشبینی که تو وجودمون نسبت به آدما میسازیم خداوند ما رو با اونا هم مدار کنه و اونا به ما کمک میکنن زمانی که به کمک نیاز داریم.
داشتم به این فکر میکردم چقدر خوبه که منی که دوست دارم خداوند بنده های مهربونشو به کمک من بفرسته، خودمم یکی از همین آدما باشم و اگر کسی ازم کمک خواست کمک کنم در حد توانم و بی تفاوت رد نشم.
همین الان یکی از شاگردام ازم یه کمکی خواست ولی من ذهنم مقاومت کرد الان احساس کردم این یه نشونه بود تا بهم یادآوری کنه که خودمم باید همون بنده مهربون خدا باشم. اگر کمک میکنم با احساس خوب و عشق باشه نه با منت و بی حوصلگی.
ویژگی سپاسگزار بودن رو باید در خودم بسازم. باید از شما یاد بگیرم که هیچوقت نعمتها و زیبایی ها براتون تکراری نمیشه. خدایا سپاسگزارتم بخاطر تک تک نعمت های بینهایتی که همین الان تو زندگیم هست و حتی نمیتونم اونها رو لیست کنم. انقدر که زیادن و هر کدومشون اگر نباشن زندگیم تحت تاثیر قرار میگیره!
تنها گروسری استور شهر سیلورتون تقریبا همه اقلام مورد نیاز رو داره. چقدر فراوانی اینجا هست خدایا شکرت. فراوانی کسب و کار. هر کس هر محصولی رو که تولید کرده اینجا به فروش میرسونه. تو مغازه های زیبا ی شهر خیلی از وسایل هم گویا هنر دستی هست که برای توریست ها جذابه و به عنوان یادگاری از این شهر میخرن. هر چیزی مشتری های خودش رو داره و آدما از هر هنری که بلدن میتونن پول بسازن حتی اگر خیلی ساده باشه. باید این جمله رو همیشه با خودم تکرار کنم و هنرها و مهارتهام رو دست کم نگیرم.
به چه رودخونه و آبشاری هدایت شدین غذا خوردن کنار این منظر زیبا چه حالی میده خدایا شکرت نوش جونتون عزیزای من! چقدر خوشحال و سپاسگزارم که که من با تمرکز روی فایلای سفر به دور امریکای قبلی و کار کردن روی خودم شبیه همین زیبایی ها و احساسات عالی رو تجربه کردم.
هنر اینه که با دیدن این فایلهای زیبا بتونیم لبخند بزنیم، احساسمونو خوب کنیم، قوه تجسممون رو تقویت کنیم و خداوند هم لاجرم ما رو هدایت کنه به شبیه همین زیبایی ها!
سلام و صد سلام به استادان عزیزم وتمام اعضای معنوی خانواده بزرگ عباس منش
خدارو تریلیون مرتبه شکر به خاطر نعمت بزرگ دیدگانم که بر روی این همه زیبایی وعشق باز شد
خدایا شکرت به خاطر این عزیزان دلم که زیباییها ی جهان خداوند را هم خودشان تجربه میکنن هم با ما بن اشتراک میگذارند.
خدایا شکرت بابت این شهر کوچیک وزیبا و ورودی بینظیر پاکیزه و آرامش بخش
خدایا شکرت بابت تصویر اول فایل با دیدن عزیزانم چشمون پر نور شد به دیدن ادامه این فایل پر بار
خدایا شکرت بابت حسم ساعت 1شب بهم گفت برو توسایت واین فایل زیبا رو تا نصفه دیدم و اینترنت گوشیم ضعیف بود وبقیش برام باز نشد تا این موقع شب ساعت 10
خدایا شکرت که منم اتفاقی و خیلی هدایتی اصلا قرار نبود فعلا بیایم خونه مادرم تو روستا ولی خداوند ما رو هدایت کرد و با یه سری اتفاقات جالب هدایت شدیم به روستا و سفر یه روزه قرار بوددیروز اومدیم وامروز برگردیم که عزیزدلم زنگ زد و گفت منم رفتم طبیعت فردا صبح میام سراغتون وچقدر بچهها عاشق روستا ومحیط آن هستند وچقدر ذوق کردن خدایا شکرت.
منم امروز دفترچه شکر گذاری مو برداشتم رفتم توباغ و از تمام طبیعت اطرافم باعشق شکر گذاری کردم واز کنار عزیزانم مادرم برادرم خواهرانم لذت میبرم خدایا شکرت
چقدر با دیدن سفرهای استاد ودیدن این همه وفورنعمت وثروت وفراوانی وزیبایی وهم فرکانس بودن با جهان هستی خداوند مارو هم به بهترینها و زیباترینها هدایت میکند
خدایا شکرت که استادانم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت هستند
خدایا شکرت که ما رو هم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و موقعیتهای عالی قرار دادی خدایا شکرت
چه انسانهای خدای گونه و معنوی انگار خداوند منان اونو منتظرو چشم به راه شما گذاشته بود که فقط شما برسیم وبهتون با عشق خدمت کنه . دقیقا مثل یه میزبانی که منتظر وچشم به راه مهمونهاش باشه و به بهترین شکل از اونا پذیرایی کنه واقعا این هماهنگی خداونده که فقط میتونه در لحظه باشه ولذت بخش
خدایا شکرت به خاطر خونگرم بودن و مهمان دوست بودن این انسانها ی شریف
خدایا شکرت این استاد ما چقدر با خودشون در صلح هستند که اگه دیگه هیچ صحبتی هم نکنند با زبان تصاویر به ما همه چی رو میفهمونند.خدایا شکرت
چه تصاویر بکر وعالی و همه کس پسندی چقدر پر از لطف و مهربانی و انسانیت و عشق و نعمت و فراوانی خدایا شکرت
چه ویزیتور سنتر نقلی و با حالی پر از اطلاعات زیبا از تصاویر پیشینیان و تکامل رشد این منطقه تا به الان و پیشرفت مردم و دنیای جدید خدایا شکرت که هر چیزی با تکامل فقط خوبتر و عالیتر میشه
خدایا شکرت من عاشق کارهای هنری هستم واین هنرهای زیبا و پر از تنوع را دیدم ولذت بردم .
خدایا شکرت الان اومدم رو پشت بام خونه پدری ام نشستم و هوا فوقالعاده عالی وخنک و معطر است ودارم کامنت هدایتی از طرف خداوند را مینویسم
چقدر عطر طبیعت با حاله چه شب زیبایی چه ماه کامل و زیبایی با ستارگان درخشان وزش ملایم باد صدای جیر جیرکها و حیوانات اطراف واقعا محیط اطرافم رو لذت بخش تر کرده و زیباتر اینکه تو این فضا باشی و یه سایت عالی با خانواده معنوی ودوست داشتنی . و هم چنین در کنار خانواده خودم بسییییییار عالیتر شده .
خدایا شکرت به خاطر این آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی استادم خدایا شکرت
چقدر تحسین میکنم این گروه لباس آبی هارو که اکثرا سن بالا بودن و چقدر آرامش تو چهره هاشون موج میزد با اون الات زیبای موسیقی که میخواستم باعشق بنوازند واقعا سپاسگزارم
خدایا شکرت به خاطر این آبشار وطبیعت و رود خونه روان وپاک که آب بدون هیچ چشم داشتی به اطرافش طراوت و تازگی و جان میبخشد خدایا شکرت
عزیزای دلم بازهم بیشتر منتظر دیدن فایل های زیبا در سفر عالیتون هستیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت
خدایا شکرت برای یه روز دیگه یه قسمت دیگه از سفر به دور آن یکا خدایا شکرت که با نعمت اینترنت و گوشی ها هوشمند و استادی که عاشق سفر و خانم شایسته که عاشقانه ثبت میکنه این لحظه ها رو و با ما به اشترک میزاره که من از هزاران کلیومتر اون طرف دریاها ببینم این شهر زیبای سیلورتون ایالت کلورداو رو الله اکبر به این کوه های زیبا و سرسبز یه لحظه یه احساس لرزش تمام بدنم گرفت از این عظمت و زیبایی انگار خودم اونجا بودم و گفتم فتبارک الله الحسن اخالقین استاد عزیز و خانم شایسته مهربان ببخشید یادم رفت سلام کنم و خدا قوت بگم بهتون و براتون از خدا مهربان طول عمر فقط نه یه طول عمر با عزت بخوام که این زیبایی ها رو انتشار میدن که هرکس در مدار اون این لحظه و سالها بعد اون دید لذت ببره چقدر این شهر زیبا بود چقدر وقتی من تو مدار درستی باشم آدم های عالی سر راهم قرار میده آدم های که بعد از سلام زیبا خانم شایسته لبخند رو باهاشون نقش میبنده و اون انرژی من مخاطب احساسش میکنم خیلی دلم میخواد روی هم فایل ها کامنت بزارم البته کم کاری آزمون هست اما بعضی از کامنت آدم سر ذوق میارن که اگر ننویسم و از خدا و استاد عزیز و خانم شایسته سپاسگزاری نکنم کفر نعمت کردم
خدایا شکرت به خاطر همین لحظه و همین احساس خوب بعد از دیدن این صحنه های زیبا واقعا احساس سپاسگزاری که از صمیم قلب باشه احساس میکنی قلبت باز شده
انشالله که بتونم واقعا سپاسگزار باشم
ممنون استاد خدا قوت خانم شایسته انشالله هر فایل و هرجا که میرسد زیبا وزیباتر باشه
بنام خداوندی که یگانه خالق جهان هستی است که من رو خالق اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس الهی ام آفرید..
با درود و سلام خدمت استادان عزیزم
و سلام به دوستان همسفر این کشتی ستاره نشان که هر کدام از این افراد همانند استادان عزیزمون درخشان و نورانی هستند
اول از همه برای این فیلمبرداری های زیبا و اون آهنگ زیبایی که مخصوص این سفر تابستانی بینظیر رو انتخاب کردید ممنون و سپاسگذارم و تحسین میکنم این شیوه ی سفر به دور آمریکا رو
استاد عزیزم اینقدر این فایل ها ی آموزشی و آگاهی دهنده رو نگاه کردم که مدام در مدار جذب این زیبایی ها هدایت میشم ..
چند روز پیش برای پرس و جو و تحقیق یک سری کارهای اداری رفته بودم سمت تهرانپارس .. بعدش رفتم بسمت فلکه اول بغل نانوایی اونجا یک کلید سازی بود که می خواستم یک کلید درب ورودی حیاط رو بسازم دیدم هنوز آن شخص بساطشو راه اندازی نکرده .. پیش خودم گفتم .. اشکالی ندارد عوضش میرم نانوایی تا این آقا پیداش بشه ..
وقتی وارد نانوایی شدم دیدم یک نانوایی بزرگ که یک سمتش توی یک فضای بزرگی سه تا شاطر نان سنگکی با لباس های فرم و پیش بند و کلاه سفید مشغول نان پزی هستند یک نان سنگک بزرگ کنجدی درخواست کردم … و یک سمت دیگرش نان بربری درست می کردند.. به اون آقای جوانی که داشت نان بربری درست می کرد و خیلی هم خوش اخلاق بود گفتم .. چقدر نان هاتون رو خوشگل درست می کنید و برشته و پر کنجد و عالی یکی از این خوشکلاشو برام بزن… یعنی داشتم بنوعی کارشون رو تحسین می کردم .. بعدش در ادامه بهم گفت ما انواع دانه ها رو می تونیم براتون روش بریزیم چی دوست دارید ؟؟؟ .. گفتم مثلاً چی دارید ؟؟؟
یهو یک آقایی کنارم اومد و گفت مگه خشخاش هم داریم ؟؟؟..
آقا نونوا گفت.. بله که داریم
بعدش رفت زیر میز ی کم خشخاش مثل پودر رو ریخت کف دست من و بهم گفت بخور .. خیلی خاصیت داره .. منم تست کردم و بهش گفتم طعم و مزه اش مثل گاه میمونه… گفت آره ولی روی نان خوشمزه میشه..
خلاصه صحبت بالا گرفت و منم شروع کردم از خودم صحبت کردن ..
گفتم من هتلداری خوندم . زمانی که میرفتم فنی حرفه ای امتحان بدم. یکی از رشته هاشون مدرک نانوایی بود که انواع و اقسام نان ها رو درسشو امتحان میدادند خیلی منم دوست داشتم که نانوایی رو هم بطور تخصصی یاد می گرفتم ولی من آن موقع داشتم در یکی از رشته های شیرینی پزی و آشپزی درجه یک و دو مدرک می گرفتم . و چون خیلی به خمیر علاقه دارم توی فر خانه نان بربری و نان باگت درست میکنم …
گفت اون نونی که شما درست می کنید با مال ما فرق می کنه
بعدش گفتم.. خوب من خمیر مایه و تخم مرغ هم بهش میزنم و خیلی هم خوب شده
گفت. .. آفرین .. درسته .. ببین این خمیر مایه ی ما خیلی عالیه .. کیلویی شصت هزار تومانی است .. بعدش من رفتم پشت میزش و به گونی های این چیزهایی که معرفی کرده بود نگاه می کردم ..
بهم گفت.. بیا بهت از این خمیر مایه ها بدم و ببر باهاش نون درست کن. و ببین چی میشه.. گفتم خمیر مایه خودم دارم ….بعدش یهو دیدم به اندازه ی یک استکان برام ریخت توی کیسه فریزیری و گره زد .. خیلی خیلی از این سخاوتش خوشم اومد و ازش تشکر کردم .. بعدش همین طور سمت آن دستگاه تنور بزرگ رفتم که ببینم سیستم کارایی ش چطوریه.. تنورشون مجهز به دستگاه های قوی ماشینی بود.. گفتم.. این تنور فقط شعله های زیرش روشنه ؟؟؟
گفت .. نه . باید هم بالای تنور روشن باشه و هم زیر تنور که حرارت از دو طرف داشته باشه..
بعدش اومد نان بربری هایی که خمیرشو روی میز چیده بود مایه ی آبکی خمیری روش ریخت و مشغول صاف کردن و فرم دادن کشیده. کشیده با پنجه روی خمیر شد و بعدش گذاشت توی تنور گردون …. حالا منم مثل یک شاگرد کنارش ایستاده بودم هی تحسینش می کردم و سوال می پرسیدم .. انگار خیلی خوشش اومده بود که به طرز کارش توجه کرده بودم یجورایی انگار فهمید که قدر خدمت و انجام دادن کارشون رو میدونم..
در ادامه دیدم .بعد از چرخش یک دور تنور نان ها ی پخته شده دارن نمایان میشن…
در میان نان های دیگر یکیش خیلی خوشگل بود یک نان خوشگل که رُخش بطور لانه زنبوری کشیده و زیبا و طلایی
برشته نمایان شد….با خوشحالی و ذوق. به نانوا گفتم … ووووااااایی. چقدر این نان خوشگل شده و چقدر هم پر کنجده….
با خنده گفت.. اینو مخصوص شما درست کردم.. ی نونی برات درست کردم که هر روز بیایی اینجا نون بخری..
گفتم. آخه من که اینجا زندگی نمی کنم … من پردیس هستم ( قربون اسم پردیس برم که همش یاد پرادایس بهشتی خودمون میوفتم )
بهش گفتم اسم تون چیع؟؟؟
گفت . ابوالفضل
گفتم.. آقا ابوالفضل.. . من اصلا شهر و شلوغی و ترافیک ماشین ها و آدم ها و آپارتمان های تو در توی شهری رو دوست ندارم.. اصلا دوست ندارم در قید و بندهای قوانین شهری باشم .. دوست دارم آزاد زندگی کنم
دوست دارم در آزادی زمانی و آزادی مکانی زندگی کنم.
دوست دارم از هوای آزاد طبیعت زندگی کنم..
بعدش ادامه دادم و گفتم.. میدونی چیع؟؟؟
من کلا از آدمیزاد بدور هستم.
من یک جایی دوست دارم زندگی کنم که فقط طبیعت رو ببینم .. یعنی دوست دارم خانه ام جوری باشه که پنجره های بزرگ داشته باشه که از هر سمت خونه ام کوه و دشت و رودخانه و دریاچه و دریا و درختان سرسبز و چمن و آسمان آبی و باران و مه و خورشید و ماه و ستارگان و هوای تر و تازه و لبنیات کوهستانی رو داشته باشم … آقا من از چهار صبح بیدار میشم برای مدیتیشن و سپاسگذاری کردن از خداوند …
دوست دارم با خداوند بخاطر این زیبایی هایش بلند بلند صحبت کنم و سپیده دم. و اون لحظه ی طلوع خورشید رو از اون دور دست ها بطور نامحدود ببینم … آقا من اصلا شهر رو دوست ندارم .. الان هم توی پردیس اون آخرهاش که دو تا خیابان به کوه هستش رفتم که همیشه میرم اون بالای کوه تپه ی نزدیک خونه ام و از اون بالا به شهرم نگاه می کنم و از خداوند بخاطر این زیبایی هایش تشکر می کنم.. و میگم…. خدایااااا چی میشد یک قصری بالای این بلندی داشتم که حیاط وسیعی داشتم و همه ی سبزیجات و انواع و اقسام درختان میوه رو داشتم و گل های آفتاب گردان می کاشتم و فقط در مواقع خاصی میرفتم شهر…
خلاصه. یهو دیدم تمام شاطرها دست از کار کشیدن و اون چند نفری که اون وقت خلوت روز ( ساعت 10 و یا شاید 11 صبح) اونجا بودند همین طور داشتند منو با تعجب نگاه می کردند و گوش میدادند…
انگار داشتم. یک داستان رویایی تخیلی فوق العاده بدور از ذهن رو براشون می گفتم..
استاد جان بعدش میدونید چی شد؟؟؟؟!
اینجاش خیلی جالب شد..
یهو اون آقا ابوالفضل جوان شاطر نان بربری . مبایلشو روشن کرد و که ی چیزی رو بهم نشون بده . گفت. …
شما باید بری روستای ماااا..
گفتم.. روستاتون کجاست؟؟؟
گفت .. سی کیلو متر اونور تر از بلده مازندران…
گفتم.. بَلده !!!!!؟؟؟ همون شهر نیما یوشیج خودمون ؟؟؟؟
گفت آره… ولی ما آخرین ده و روستا هستیم .. سی کیلو متر بعد از بلده.
گفتم اتفاقا چند روز پیش یکی از همسایگان ام داشت از ویلایی که اونجا داشت صحبت می کرد.. و ی شناختی ازش دارم..
گفت .. بیا عکسشو بهت نشون بدمممممم
استاد جان ..
خدا شاهده . خدا شاهده . خدا گواهه که وقتی عکس رو بهم نشون داد دقیقا همین فایلی که شما روی تصویر و بنر فایل گذاشتید بود.
آسمان به همین آبی رنگ که البته ارغوانی سرمه ای .. نمیدونم چه رنگی بگم که آنقدر آبی رنگش زیبا بود که چشم آدمو از زیباییش میزد.. و یک ابر سفید زیبا به همون قشنگی که توی فایل هست … همون چمن ها و دشت سرسبز وسیع با تپه های درختان سرسبز .. با خانه های سقف شیب دار با فاصله فاصله از هم .. هزار چشمه ( البته یک چشمه آب روان دیدم گویا قدیما چشمه های زیادی داشته و یا شاید هم چندین چشمه بهم وصل هستند که این نام رو براش گذاشتند ) .. استاد جان دقیقا شما گفتید که این مناظر شبیه کارت پستال هستش .. بخدا دقیقا انگار داشتم توی صفحه ی مبایلش کارت پستال سویس. و یا همین فایل سفر به دور آمریکا رو میدیدم…
آقا من همین طور خیره داشتم اون عکس رو نگاه می کردم و هی تحسین می کردم .و می گفتم به به به به
بعدش گفت این که چیزی نیست بیا یک منظره از همینجا توی فصل زمستان و برفی شو نشونت بدم.
وووووووواااااای دیگه دیوانه شده بودم خدایااآاا. صحنه ای از زمستان برفی .. آنقدر سطح اون تپه ها ی برفی قشنگ بود خوشگل و زیبا بود . که گفتم آقا ابوالفضل من خیلی دوست دارم برم اونجاااا ….
کسی رو می شناسی که یکماه بهم اجاره بده و برم اونجا بمونم ..
گفت . زمستانش خیلی خیلی سخته …
گفتم . حالا زمستان که نه .. ولی فصل پاییز ش و بهارش رو دوست دارم بیام اونجا..
گفت .. اونجا فکر نکنم کسی اجاره بده .. اگر هم اجاره بده ماهی یک تومان و یا شاید دو تومان باشه..
بعدش گفت .. اصلا برو پیش پدر و مادرم بمون ..
من بهشون زنگ میزنم و خبر میدم که میری اونجا .. اصلا شاید خودممم بیام..
بعدش شماره. رد و بدل کردیم و خیلی خیلی ازش تشکر کردم و گفتم…. باور کنید ایندفعه فقط از پردیس بخاطر این نانوایی میام اینجا نان میخرم ..
بعدش همشون با هم خوشحال شدند و خندیدن و و دست تکان دادند و بای بای کنان گفتند بیا بیا .. خوشحال میشیم ببینی متون
دوستان عزیزم این شرایط بودن من در اون نانوایی شاید یکساعت بیشتر طول نکشیداااااااا حتی شلوغ هم نبود یعنی مشتری ها میومدند و تند تند نان هاشون رو خرید می کردند و می رفتند ولی برای من خیلی دلنشین بود و گفتم برسم خونه یکی از چند نمونه ای که در ارتباطاتم به آدم های خوب و عالی و درست و مناسب برخورد کردم رو بیام اینجا براتون بنویسم که یکیش همین آقا ابوالفضل دوست داشتنی بود که شاید سی سال هم نداشت ولی فوق العاده بچه ی خوبی بود خدا رو شکرت .. که اون روز همش به آدم های خوب و عالی برخورد کردم که اگه بخوام تمام اون افرادی که در یک روز
فقط و فقط در یک روز ش داستانش رو اینجا بنویسم ده برابر این کامنتم طول می کشه..
فقط بگم . که بعدش اون کلید ساز چقدر توی کارش ماهر بود .. و بعدش خرید های دیگه ام … بعدش سوار اتوبوس های پردیس شدم که از مسافر پر شده بود و داشت حرکت می کرد که وقتی رسیدم و سوار اتوبوس شدم همون جلوی اتوبوس روی پله اش نشستم که دو تا خانم همسفرم بودند که یکیشون خیلی مثبت بود و یکی دیگرشون که انگیزشی بود کلی از قدرت ذهن برای خوب کردن و شفای بیماریش صحبت کرد و لذت بردم و همش می گفت تا میتونی بنویس… بعدش ازم سوال کرد و گفت … شما چقدر می نویسی .!!!!؟؟؟؟
با خوشحالی گفتم من صدها صفحه روز و شب می نویسم و شاید در طول سال هزاران صفحه رو می نویسم ( خبر نداشت که چقدر اینجا می نویسم خخخ)
خلاصه بعدش توی میدون پردیس پیاده شدم و تاکسی های محله مون رو سوار شدم که همه شون رو به اسم می شناسم و اونها هم خیلی خوب منو میشناسند و منو دوست دارند و با خوش رویی ازم استقبال می کنند.. بخصوص که من کلاه ماهیگیری سرم میذارم بیشتر منو می شناسند .. خلاصه این راننده های خطی فاز هشت فوق العاده فوق العاده خوب و عالی هستند .. که در مورد آنها اون هم داستان های خوبی برام داشت .. که شاید ی روزی بیام یکی از داستان های فوق العاده عالی اون آقای راننده ای که چقدر اطلاعات خوبی از ماشین بیوک شورولت آمریکایی داشت و مدام تحسین می کرد و از تمام لوازم ماشینی که چهل پنجاه سال پیش تمام شیشه بالابرش برقی بود و چرم های صندلی و مبل ماشین و کلی اطلاعات قوی که داشت بیام براتون بنویسم … به امید خدا ی وقتی دیگر میام راجب این موضوعات یک کامنت براتون می نویسم
موقعی که سوار ماشین شدم .. بخاطر آشنایی که با این رانندگان خطی تاکسی دارم کلی صحبت از آقا نانوا کردم و مدام داشتم از پخت نانش. تعریف می کردم که اتفاقا ی تیکه نان به آقای راننده دادم و به یکی از مسافر تاکسی هم نان دادم . توی اتوبوس هم به اون دو تا خانم و آقای راننده ی اتوبوس هم از آن نان های خوشمزه دادم. آقای راننده اتوبوس گفت . کاش پنیر و انگور هم بغلش بود .. .. وای چقدر اون روز که این اتفاق های فوق العاده عالی رو تجربه می کردم خوشحال بودم و احساسم خوبتر و خوبتر شده بود از خداوند برای این کنترل های ذهنم ممنون و سپاسگذارم و امروز هم بخاطر یادآوری این خاطرات خوب و خوش و مثبت اندیشی که در ذهنم مدام مرور می کنم از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایااآاا ممنون و سپاس بخاطر اینکه امروز توفیق نوشتن این کامنت رو به من دادی
خدایاااا شکرت که نعمت سپاسگذار بودن. افزون تر رو در زندگیم به من عطا کردی
خدایاااا شکرت بخاطر تمام این فایل های ببنظیری که سببب جذب دیده ها شنیده ها زیبایی ها و آگاهی های روز افزونم شده
خدایا شکرت بخاطر حضورم در این سایت گوهر نشان
خدایا شکرت بخاطر چشمان زیبایی که این کامنت منو خونده و لبخند توی چهره اش نشسته و دلش شاد شده
خدایا شکرت بخاطر داشتن چنین استادان عزیزی که لطف خداوند شامل حالم شد
خدایااااا شکرت بخاطر سلامتی و تندرستی کامل استادان عزیز دلم خانم شایسته جانم و استاد عباسمنش نازنینم
سلام دوست عزیزم از خواندن کامنت شما بسیار لذت بردم اونجا که داشتی برا نانواها از خواسته هات میگفتی اعتماد به نفست رو تحسین کردم یاد تمرین آگهی بازرگانی دوره عزت نفس افتادم دقیقا موقع تعریف هات خودم رو در اون فضا دیدم و لذت بردم احساس کردم روح خدایی همه اون نانواها خصوصا آقا ابوالفضل رو بیدار کردی و باهات همراه شدن و این قانون که اگه در فرکانس درست باشی جنبه خوب افراد رو جذب میکنی رو در اون فضا درک کردم .
انشاالله بهترینها و زیباترین ها رو هر کجا هستی تجربه کنی در پناه رب العالمین باشی برات خوشبختی ثروتمندی سلامتی شادی و سعادت دنیا و آخرت رو آرزومندم.
سلام و درود زهرای نازنینم . چقدر خوشحال شدم که به کامنت من هدایت شدید و سبب خیر و برکت برام شدی که خودم دوباره و چند باره به کامنتم رجوع کنم و بخونم به خودم یادآوری کنم که همیشه در ارتباطاتم این آگهی های بازرگانی رو انجام بدم و به عزت نفس و لیاقت خودم بیشتر توجه کنم و برای وجودم ارزش بیشتری قایل باشم .. البته وقتی به دست آوردهای خودم رجوع می کنم تازه می فهمم که عمرم رو بیهوده تلف نکردم و همیشه مشغول کاری بودم و خدا رو شکر گذارم که حد اقل حرفی برای گفتن دارم و کلا همیشه سعی می کنم از هنرهام صحبت کنم تا اون جمع رو تشویق کنم به صحبت های درست و مناسب و مثبت و با این کارم باعث میشم از صحبت های حواشی بدور باشم و یا کارهای هنری مو نشونشون میدم یا راجب شیرینی پزی صحبت می کنم و یا بافتنی هام و یا از دوران مربیگریم در رانندگی و شاگردان صحبت می کنم برای قدرت کنترل ذهن ام ..
زهرا جانم واقعا یک دنیا ازت ممنون و سپاسگذارم برای کامنت قشنگی که برام نوشتی و همچنین از دعای فوق العاده زیبایت که بی شک همانند بومرنگ این دعاهای وارد تجربه ی زندگیت میشه عزیزم .. منم برات بهترینه بهترین نعمت و برکت و سلامتی و خوشبختی و پول و ثروت سلیمان نبی رو آرزو میکنم
روز و شبت بخیریت و خوبی و شادی و شادکامی
و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با قلبی از عشق الهی ..
اگر بخام بنویسم از شهر سیلورتون زبان قاصره از این همه زیبایی
من به اندازه کافی دیدم و حسش کردم نه فقط زیبایی بصری این فایل رو بلکه حال خوب همه چیز رو
اما بهتره از زیبایی شهری بگم که سید حسین عباسمنش همیشه از اون حرف میزنه
شهری که همه چیزش نمودی از فراوانیه
واقعا نمیشه حدی و مرزی قائل شد برای زیبایی که خدا میتونه برای تو خلق کنه
من با چشم خودم دیدم ، نه نه ! با تمام وجود فهمیدم جهان میتونه دو روی کاملا متفاوت از یک واقعیت داشته باشه
تضاد میتونه کلید بهترین نعمت باشه
من دو روی سکه رو دیدم
هم وقتی که اتاق من بخاطر ناتوانی در برخورد با یه تضاد جهنم بود هم وقتی که همه چیزش گوشه گوشه اش نعمت و حس ارامش بود
سرتاسر فایل به این فکر میکردم که عباسمنش تو چیکار کردی، تو از کجا به کجا رسیدی
تو چطور زندگی خودت رو خلق کردی
چطور با استفاده از همون قانونی که داری اموزشش میدی خودت رو خوشبخت کردی
و همینطور مریم خانوم
چقدر شایسته و لایق بودی و هستی که این زندگی رو تجربه میکنی چقدر حال تو خوبه که حتی حرف زدنت وقتی از بوی خوب ویزیتور سنتر میگی، حال خوب ایجاد میکنه
یاد فایل ارامش در پرتو آگاهی افتادم
سلامت میکنم و آنجا که منو تو یکی هستیم را گرامی میدارم
استاد عزیزم
من هیچ ربطی به قبلم ندارم
خیلی وقته که میشناسمت اما من هیچوقت در این شرایط خوب نبودم
هیچوقت انقدر با تعهد قانون رو رعایت نمیکردم
اصلا درک نمیکردم
اینها همش از برکت اعتماد به خدا وقتیه که درگیر یک تضاد شدی ، تضادی که جلوی تو مثل کوه قد علم کرده اما اگر تو اعتماد کنی قطعا خدا برای تو کافیه و قطعا برای تو راه در رویی قرار میده
نه به این شکل که خدا بیاد دستکاری کنه چیزی رو
بلکه کاملا منطقی و قانون مند
انگار جهان یک اقیانوسه که اگر تو به خدا اعتماد نکنی بترسی مغزور شی روی خودت حساب کنی خودت رو چرک کنی تو تبدیل به سرب میشی و میری ته اقیانوس تا زمانی که به خودت بیای
اعتماد کنی به خدا ، خودت رو پاک کنی حداقل تا جایی که زورت میرسه تو تبدیل به یخ میشی و لاجرم میای به سطح اب
تمام حرف اینه که
« قرار مده با الله اله دیگری را که بنشینی نکوهیده و بی یار مانده. اسرا 22 »
حالا اون اله دیگر میتونه مشتریت باشه میتونه ترست از تحریم باشه میتونه هزار و یک چیز دیگه باشه و ما خیلی راحت خودمون رو بی یار مانده میکنیم
ممنونم استاد و خانوم شایسه عزیز برای فایل هاتون
سلام استاد عزیزم
از دیدن این فایل و طبیعت زیبای سیلور تون لذت بردم بخصوص اون قسمتی از جاده که به شهر نزدیک میشد و در پایین دست جاده ویو شهر سیلورتون بود واقعا زیبا بود دقیقا مثل دهکده های سویس بود با درختان سوزنی برگ و آبشار و قله های بلند بینهایت زیبا بود , ویزیتور سنر خیلی احساس خودمونی و گرمی داشت و واقعا با دبدنش مشخص بود که وارد یک شهر خیلی آمریکایی و مهمون نواز شدیم , اون آقایی که با دوچرخه دنبالش کردین چقدر مهربون بود واقعا خدایا شکرت که کلی انسان مهربون در اطراف مون هست ما فقط باید چشامون باز کنیم .
اون آبشاری کنارتون بود واسه محل غذا خوردن چقدر زیبا بود استاد چقدر خوبه هربار حیاط خونه مون یه جوره .
چهره کسایی که ساز دستششون بود چقدر شاد بودن و بعضی هاشون رو صندلی بعضی ها روی زمین نشسته بود و یا پیر و جوان کنار هم بودن واقعا دیدنشون لذت بخش بود که همه کنار هم خوشحال بودن.
استاد عزیزم بینهایت لذت بردم از این فایل تا فایل بعدی خدانگهدار.
استادم، مریم جانم سلااااام. طبیعت زیبای آفریدهی پروردگار سلام.دوستان هم سفر سلام. خدا را سپاس به خاطر داشتن شما.
خدا قوت به شما استاد عزیز و مریم دوست داشتنی. عاشقتونم با این همه انرژی خاص که هدیه خداوند هست به دو تا بنده عزیز و توحیدی اش. نوش جونتون باشه همیشه، گوارای وجودتان باشه همیشه. در پناه خدا جووون باشین همیشه.
استاد جانم ممنون از به اشتراک گذاشتن این همه زیبایی که ما که کیف میکنیم از دیدنشون، کلی با کشور آمریکا آشنا میشویم و یاد میگیریم چطور مثل شما بیشتر و بیشتر زیبا بین باشیم و سپاسگزار خداوند و به امید خدا ما هم به زیبایی بیشتر هدایت خواهیم شد. استاد عزیزم من با اینکه سال هاست که شاگرد شما هستم و در اکثر مواقع همراه شما و سایت بوده ام، اما مثلاً در سری های پیش که سفر میرفتین، من فقط بلد بودم که فایل ها را تماشا کنم و اصلا اصلا تحسین کردن شماها در سفرها را به صورت کامنت نویسی بلد نبودم. وقتی کامنت دوستان را میخواندم ، به خودم میگفتم من که نمیتونم اصلا در این فایل ها کامنت بزارم، من فقط بلدم که اگر استاد سوال خاصی بپرسن، جواب بدهم و کامنت بزارم. اما به لطف پروردگار عالم، تو این سری سفرتون تونستم به این مقاومت ذهنی ام غلبه کنم و شروع کنم به کامنت نوشتن. مخصوصا که تو کامنت یکسری از دوستان مثل آقای زرگوشی عزیز هم میخوندم که تاکید داشتن به دوستان که ما سعی به نوشتن کامنت در این سفر نامه داشتنه باشیم و بعد ما بپتونیم نتیجه اش را هم ببینیم. خدا را سپاس به خاطر این هدایت ها. خلاصه که استاد من هم به لطف پروردگار تونستم تا به اینجا با شما همراه باشم و به لطف خدا کامنت بزارم و تحسین کردن و زیبابین بودن را بیشتر و بیشتر یاد بگیرم.
خدا را سپاس
البته استاد عزیز بگم که سریال های سفرنامه شما همیشه در هارد تلویزیون ما هست و تفریح خانوادگی ما با همسر جان و پسر عزیزم، دیدن آنها است. الان هم در سفرهای جزایر هاوایی تان هستیم که چقدر زیبا هستند و بس ….
در پناه خدا جووون
شیما
سلام به روی ماهتون استاد و خانم شایسته ی عزیزم
خب بریم باهم توجه و تحسین کنیم زیبایی های این قسمت رو به امید خدا…
از همین اول سفرمون شروع شد با دیدن این کوههای پهناور و وسیع پوشیده از سبزه و درخت و از خونه هایی که در دل این کوه هستند واز این رودخونه های جاری در دل این کوه و بعدشم که مثل همیشه اول میریم به ویزیتور سنتر این شهر زیبای کوهستانی ، چقدر نماش قشنگ و خونه طور بود و از این تصاویر زیبایی داخلش ک نشون دهنده ی طی کردن روند تکاملی و پیشرفت این شهر بوده و به این جا رسیده و چقدر نشون دهنده ی روند تکامل هست که همه چیز بهبود و پیشرفت کرده و الان رسیده به این شهر چقدر تمیز و زیباست این ویزیتور سنتر حتی اتاقای رست روم و خانم شایسته هم مثل همیشه از تمیزی و خوبی این مکان میگید
و بعدشم که از این شهر زیبا با مغازه ها و خونه هایی با نماهای رنگی قشنگ چقدر قشنگ و رنگارنگه نماهاشون و از این مرد سوار دوچرخه که میخواد شما رو ببره به خونش برای پرکردن تانک ماشین چقدر این مردم فوق العاده و خوبن و چققدر شما در در فرکانس و مدار خوبی هستید که با این افراد برخورد میکنید و روی خوششون رو بهتون نشون میدن ،خداروشکر که تانک ماشین هم آب شد چققدر فضای اینجا قشنگه سرسبز با آسمون ابری چقدر صدای قطار برام باحال و قشنگ بود که استاد میگید میخوام بریم سوارش بشیم برای یه تور خیلیم عالی و لذتبخش انشالله در قسمت های بعدی ببینیم
و بعدشم که از این سوپر مارکت که تنها سوپر مارکت این شهر بود برام چقدر جالب بود و خرید کردید و بعدشم که رفتید جایی برای غذا خوردن چه جای زیبایی خدای من چققدر خدا همیشه شمارو به بهترین جاها و مکان ها هدایت میکنه بهترین جاست بشینی کنار این رود جاری و اون آبشاری که از دل کوه میریزه پایین و این صدای دیوانه کنندش یعنی من که میمیرم برای این صدای گوش نواز چققدر آرامش بخش و دل نواز و نهارتو بخوری چی از این بهتر خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این مکان رویایی
و بعدشم که این مغازه و این خانم مسنی که جلوی در لبخند زد به شما چققدر این مردم خوشرو در صلح با خودشون هستند چققدر قشنگ بود وسایلش مخصوصا وسایل تزئینیش و گلهاش و اون جعبه های کوچولوی کشوییش خیلی باحال بودن
و بعدشم از این گلهای خوشگل و رنگارنگی که فیلم گرفتید جلوی مغازه ها چقدر خوشگل و رنگارنگ و بعد هم از این گروه سرودی که عکس مینداختن و از اون بک گراند این صحنه کوه سر سبز پوشیده از درخت وسبزه و آسمون ابریش خدایا صد هزار مرتبه شکر برای این شهر زیبا و قشنگ و رویایی چققدر این خانوم برای شما خوب توضیح میداد در مورد این گروه سرود چقدر برام جالب بود که در این گروه همه افرادی با سن کم و سن بالا بودند پیر و جوون ،
خدایا شکرت برای تجربه ی امروزم که تونستم ببینم بنویسم در مورد این زیبایی ها و تشکر از شما بابت این تصاویر زیبایی که با ما به اشتراک گذاشتید .
با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
اول از همه بگم این عکس زیبای دونفره و اون صحنه پشت سرتون که انگار فتوشاپه،این قدر زیباست.
واقعا مهربونی و بخشندگی اون مردی که کارش رو رها کرد و اومد از خونه اش به شما آب داد ،قابل تحسین هست،دمش گرم.
چقدر ویزیتورسنتر سنتی و گرمی داره ،فضاش خیلی صمیمی بود و البته از تمیزی برق میزد.
من به شخصه فقط میخواستم اونجا باشم و از اون سوپرمارکت همه چیزو خرید کنم،چقدر صنایع دستی زیبایی داشت ،چقدر میوه ها و سبزیجات برق انداخته شده ،مرتب چیده شده بودند،یعنی عالی بود،حرف نداشت.
اونجا که استاد اون آبشار زیبا رو پیدا کرده بودند و قرار بود نهار رو اونجا میل کنند،زیباترین منظره بود،چقدر جاده های زیبا و سرسبزی بود.
این گروه نوازندگی هم حرف نداشت،البته من متوجه گفتگوی استاد با اون خانم نشدم.اگه دوستان متوجه شدند ،ترجمه شو بگن ،
به نظرم خیلی شهر سنتی و دوست داشتنی هست.
ممنونم از استاد و خانم شایسته گل که زیبایی ها رو باهامون شریک میشید.
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت اساتید بزرگم
بی نهایت فایل بهشتی و رویایی بود وااای خدای من سیلورتن عجب شهر بهشتی ییلاقی هست چه هوای ملسی داره خدایاشکرت عاشقش شدم بهشته بهشت بخدا خدایا بی نهایت شکرت برای این همه ثروت نعمت فراوانی و عشق تو جهانت عاشقتم خدای بزرگم و ثروتمندم
خیلیییی خیلی این مرد مهربون و نجیب بود خدایا بی نهایت شکرت که از طریق دستات به استاد و مریم جون و همه ی ما خیرتو و بزرگیتو ثروتو میرسونی خدایا بی نهایت شکرت چقد کوه های جنگلی سرسبز و زیبایی داره خدایا شکرت چه ابرایییی رویاییی رمانتیک عاشقونه و بهشتی داره سیلورتن خدایا بی نهایت شکرت خیلی باحاله خیلی خیلی خوشم اومده خدایاشکرت
از این فروشگاهی که مریم جون فیلم گرفتن واسمون پر از ثروت و نعمت و فراوانی خدایا بی نهایت شکرت
من عاشقتونم مریم جون و استاد بزرگم بخدا من زندگیمو بستم به تموم دوره هاتون و فایلای بهشتیتون عاشقتونم با تموم وجودم و کلی کلی تحسینتون میکنم بمونین برام الهی روی ماهتون رو میبوسم
منتظر فایل بعدی عاشقانه و مشتاقانه هستم
در پناه الله یکتا باشید
سلام به استادای عزیزم و همسفران گرامی
این جاده های زیبا غریب نیستن بلکه یادآور خاطرات خوشی هستن از خداوند سپاسگزارم که ما هم تو ایران مشابه این زیبایی ها رو داریم و میتونیم لذت ببریم.
از خدا سپاسگزارم که منم همچین مناظر زیبایی رو از نزدیک دیدم و زندگی کردم اونم با یک یار وفاداری مثل خودم پایه سفر.
چقدر ترکیب رنگ جنگل سرسبز کنار آسمون آبی چشم نوازه روح آدم رو جلا میده. خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که برای ما بنده های عزیزت خلق کردی. قطعا ما لایق بودیم که تو این جهان شگفت انگیز رو برامون ساختی و بهمون هدیه دادی و سندشو به ناممون زدی. ما لایقیم. لایق تمام نعمتهایی که تو این جهان وجود داره بدون هیچ قید و شرطی.
خدای شکرت که شهر زیبای سیلورتون رو هم بصورت مجازی دیدیم و ان شاءالله در زمان درست هدایت میشیم از نزدیک میبینیم و اون لحظه یادمون میاد که این سفر از کجا شروع شد. آرزوها دست یافتنی هستن. میشه. نمیدونم چطور فقط میدونم میشه. چون برای خیلیا شده. شرایط الانو ملاک قرار نده نگو چطور؟ به چگونگیش کاری نداشته باش. خدا هدایتت میکنه قدم به قدم.
توی ویزیتور سنتر سیلورتون هم یه نشونه از قانون تکامل رو میبینیم که مربوط به ترانسپورتیشن هست از پای پیاده شروع شده کم کم رسیده به اسب سواری و درشکه و قطار. و این روند پیشرفت تا ابد ادامه داره.
استاد جون این صدای سوت قطار انگار از همین قطار قدیمیاس. یاد کارتونا و فیلمای قدیمی افتادم!
تمیزی برای من یک نعمتیه که عاشقشم تحسینش میکنم و رعایتش میکنم و لاجرم به جاهای تمیز هدایت میشم.
آدمای مهربون و خوش قلب همه جای دنیا هستن ولی مهم اینه که بواسطه خوشبینی که تو وجودمون نسبت به آدما میسازیم خداوند ما رو با اونا هم مدار کنه و اونا به ما کمک میکنن زمانی که به کمک نیاز داریم.
داشتم به این فکر میکردم چقدر خوبه که منی که دوست دارم خداوند بنده های مهربونشو به کمک من بفرسته، خودمم یکی از همین آدما باشم و اگر کسی ازم کمک خواست کمک کنم در حد توانم و بی تفاوت رد نشم.
همین الان یکی از شاگردام ازم یه کمکی خواست ولی من ذهنم مقاومت کرد الان احساس کردم این یه نشونه بود تا بهم یادآوری کنه که خودمم باید همون بنده مهربون خدا باشم. اگر کمک میکنم با احساس خوب و عشق باشه نه با منت و بی حوصلگی.
ویژگی سپاسگزار بودن رو باید در خودم بسازم. باید از شما یاد بگیرم که هیچوقت نعمتها و زیبایی ها براتون تکراری نمیشه. خدایا سپاسگزارتم بخاطر تک تک نعمت های بینهایتی که همین الان تو زندگیم هست و حتی نمیتونم اونها رو لیست کنم. انقدر که زیادن و هر کدومشون اگر نباشن زندگیم تحت تاثیر قرار میگیره!
تنها گروسری استور شهر سیلورتون تقریبا همه اقلام مورد نیاز رو داره. چقدر فراوانی اینجا هست خدایا شکرت. فراوانی کسب و کار. هر کس هر محصولی رو که تولید کرده اینجا به فروش میرسونه. تو مغازه های زیبا ی شهر خیلی از وسایل هم گویا هنر دستی هست که برای توریست ها جذابه و به عنوان یادگاری از این شهر میخرن. هر چیزی مشتری های خودش رو داره و آدما از هر هنری که بلدن میتونن پول بسازن حتی اگر خیلی ساده باشه. باید این جمله رو همیشه با خودم تکرار کنم و هنرها و مهارتهام رو دست کم نگیرم.
به چه رودخونه و آبشاری هدایت شدین غذا خوردن کنار این منظر زیبا چه حالی میده خدایا شکرت نوش جونتون عزیزای من! چقدر خوشحال و سپاسگزارم که که من با تمرکز روی فایلای سفر به دور امریکای قبلی و کار کردن روی خودم شبیه همین زیبایی ها و احساسات عالی رو تجربه کردم.
هنر اینه که با دیدن این فایلهای زیبا بتونیم لبخند بزنیم، احساسمونو خوب کنیم، قوه تجسممون رو تقویت کنیم و خداوند هم لاجرم ما رو هدایت کنه به شبیه همین زیبایی ها!
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام و صد سلام به استادان عزیزم وتمام اعضای معنوی خانواده بزرگ عباس منش
خدارو تریلیون مرتبه شکر به خاطر نعمت بزرگ دیدگانم که بر روی این همه زیبایی وعشق باز شد
خدایا شکرت به خاطر این عزیزان دلم که زیباییها ی جهان خداوند را هم خودشان تجربه میکنن هم با ما بن اشتراک میگذارند.
خدایا شکرت بابت این شهر کوچیک وزیبا و ورودی بینظیر پاکیزه و آرامش بخش
خدایا شکرت بابت تصویر اول فایل با دیدن عزیزانم چشمون پر نور شد به دیدن ادامه این فایل پر بار
خدایا شکرت بابت حسم ساعت 1شب بهم گفت برو توسایت واین فایل زیبا رو تا نصفه دیدم و اینترنت گوشیم ضعیف بود وبقیش برام باز نشد تا این موقع شب ساعت 10
خدایا شکرت که منم اتفاقی و خیلی هدایتی اصلا قرار نبود فعلا بیایم خونه مادرم تو روستا ولی خداوند ما رو هدایت کرد و با یه سری اتفاقات جالب هدایت شدیم به روستا و سفر یه روزه قرار بوددیروز اومدیم وامروز برگردیم که عزیزدلم زنگ زد و گفت منم رفتم طبیعت فردا صبح میام سراغتون وچقدر بچهها عاشق روستا ومحیط آن هستند وچقدر ذوق کردن خدایا شکرت.
منم امروز دفترچه شکر گذاری مو برداشتم رفتم توباغ و از تمام طبیعت اطرافم باعشق شکر گذاری کردم واز کنار عزیزانم مادرم برادرم خواهرانم لذت میبرم خدایا شکرت
چقدر با دیدن سفرهای استاد ودیدن این همه وفورنعمت وثروت وفراوانی وزیبایی وهم فرکانس بودن با جهان هستی خداوند مارو هم به بهترینها و زیباترینها هدایت میکند
خدایا شکرت که استادانم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت هستند
خدایا شکرت که ما رو هم همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و موقعیتهای عالی قرار دادی خدایا شکرت
چه انسانهای خدای گونه و معنوی انگار خداوند منان اونو منتظرو چشم به راه شما گذاشته بود که فقط شما برسیم وبهتون با عشق خدمت کنه . دقیقا مثل یه میزبانی که منتظر وچشم به راه مهمونهاش باشه و به بهترین شکل از اونا پذیرایی کنه واقعا این هماهنگی خداونده که فقط میتونه در لحظه باشه ولذت بخش
خدایا شکرت به خاطر خونگرم بودن و مهمان دوست بودن این انسانها ی شریف
خدایا شکرت این استاد ما چقدر با خودشون در صلح هستند که اگه دیگه هیچ صحبتی هم نکنند با زبان تصاویر به ما همه چی رو میفهمونند.خدایا شکرت
چه تصاویر بکر وعالی و همه کس پسندی چقدر پر از لطف و مهربانی و انسانیت و عشق و نعمت و فراوانی خدایا شکرت
چه ویزیتور سنتر نقلی و با حالی پر از اطلاعات زیبا از تصاویر پیشینیان و تکامل رشد این منطقه تا به الان و پیشرفت مردم و دنیای جدید خدایا شکرت که هر چیزی با تکامل فقط خوبتر و عالیتر میشه
خدایا شکرت من عاشق کارهای هنری هستم واین هنرهای زیبا و پر از تنوع را دیدم ولذت بردم .
خدایا شکرت الان اومدم رو پشت بام خونه پدری ام نشستم و هوا فوقالعاده عالی وخنک و معطر است ودارم کامنت هدایتی از طرف خداوند را مینویسم
چقدر عطر طبیعت با حاله چه شب زیبایی چه ماه کامل و زیبایی با ستارگان درخشان وزش ملایم باد صدای جیر جیرکها و حیوانات اطراف واقعا محیط اطرافم رو لذت بخش تر کرده و زیباتر اینکه تو این فضا باشی و یه سایت عالی با خانواده معنوی ودوست داشتنی . و هم چنین در کنار خانواده خودم بسییییییار عالیتر شده .
خدایا شکرت به خاطر این آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی استادم خدایا شکرت
چقدر تحسین میکنم این گروه لباس آبی هارو که اکثرا سن بالا بودن و چقدر آرامش تو چهره هاشون موج میزد با اون الات زیبای موسیقی که میخواستم باعشق بنوازند واقعا سپاسگزارم
خدایا شکرت به خاطر این آبشار وطبیعت و رود خونه روان وپاک که آب بدون هیچ چشم داشتی به اطرافش طراوت و تازگی و جان میبخشد خدایا شکرت
عزیزای دلم بازهم بیشتر منتظر دیدن فایل های زیبا در سفر عالیتون هستیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت
دوستون دارم الهام جون.
به نام آنکس که زیبایی ها رو آفرید
خدایا شکرت برای یه روز دیگه یه قسمت دیگه از سفر به دور آن یکا خدایا شکرت که با نعمت اینترنت و گوشی ها هوشمند و استادی که عاشق سفر و خانم شایسته که عاشقانه ثبت میکنه این لحظه ها رو و با ما به اشترک میزاره که من از هزاران کلیومتر اون طرف دریاها ببینم این شهر زیبای سیلورتون ایالت کلورداو رو الله اکبر به این کوه های زیبا و سرسبز یه لحظه یه احساس لرزش تمام بدنم گرفت از این عظمت و زیبایی انگار خودم اونجا بودم و گفتم فتبارک الله الحسن اخالقین استاد عزیز و خانم شایسته مهربان ببخشید یادم رفت سلام کنم و خدا قوت بگم بهتون و براتون از خدا مهربان طول عمر فقط نه یه طول عمر با عزت بخوام که این زیبایی ها رو انتشار میدن که هرکس در مدار اون این لحظه و سالها بعد اون دید لذت ببره چقدر این شهر زیبا بود چقدر وقتی من تو مدار درستی باشم آدم های عالی سر راهم قرار میده آدم های که بعد از سلام زیبا خانم شایسته لبخند رو باهاشون نقش میبنده و اون انرژی من مخاطب احساسش میکنم خیلی دلم میخواد روی هم فایل ها کامنت بزارم البته کم کاری آزمون هست اما بعضی از کامنت آدم سر ذوق میارن که اگر ننویسم و از خدا و استاد عزیز و خانم شایسته سپاسگزاری نکنم کفر نعمت کردم
خدایا شکرت به خاطر همین لحظه و همین احساس خوب بعد از دیدن این صحنه های زیبا واقعا احساس سپاسگزاری که از صمیم قلب باشه احساس میکنی قلبت باز شده
انشالله که بتونم واقعا سپاسگزار باشم
ممنون استاد خدا قوت خانم شایسته انشالله هر فایل و هرجا که میرسد زیبا وزیباتر باشه
یاحق
بنام خداوندی که یگانه خالق جهان هستی است که من رو خالق اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس الهی ام آفرید..
با درود و سلام خدمت استادان عزیزم
و سلام به دوستان همسفر این کشتی ستاره نشان که هر کدام از این افراد همانند استادان عزیزمون درخشان و نورانی هستند
اول از همه برای این فیلمبرداری های زیبا و اون آهنگ زیبایی که مخصوص این سفر تابستانی بینظیر رو انتخاب کردید ممنون و سپاسگذارم و تحسین میکنم این شیوه ی سفر به دور آمریکا رو
استاد عزیزم اینقدر این فایل ها ی آموزشی و آگاهی دهنده رو نگاه کردم که مدام در مدار جذب این زیبایی ها هدایت میشم ..
چند روز پیش برای پرس و جو و تحقیق یک سری کارهای اداری رفته بودم سمت تهرانپارس .. بعدش رفتم بسمت فلکه اول بغل نانوایی اونجا یک کلید سازی بود که می خواستم یک کلید درب ورودی حیاط رو بسازم دیدم هنوز آن شخص بساطشو راه اندازی نکرده .. پیش خودم گفتم .. اشکالی ندارد عوضش میرم نانوایی تا این آقا پیداش بشه ..
وقتی وارد نانوایی شدم دیدم یک نانوایی بزرگ که یک سمتش توی یک فضای بزرگی سه تا شاطر نان سنگکی با لباس های فرم و پیش بند و کلاه سفید مشغول نان پزی هستند یک نان سنگک بزرگ کنجدی درخواست کردم … و یک سمت دیگرش نان بربری درست می کردند.. به اون آقای جوانی که داشت نان بربری درست می کرد و خیلی هم خوش اخلاق بود گفتم .. چقدر نان هاتون رو خوشگل درست می کنید و برشته و پر کنجد و عالی یکی از این خوشکلاشو برام بزن… یعنی داشتم بنوعی کارشون رو تحسین می کردم .. بعدش در ادامه بهم گفت ما انواع دانه ها رو می تونیم براتون روش بریزیم چی دوست دارید ؟؟؟ .. گفتم مثلاً چی دارید ؟؟؟
گفت.. تخم آفتاب گردان .. سیاه دانه .. کنجد .. خشخاش..
یهو یک آقایی کنارم اومد و گفت مگه خشخاش هم داریم ؟؟؟..
آقا نونوا گفت.. بله که داریم
بعدش رفت زیر میز ی کم خشخاش مثل پودر رو ریخت کف دست من و بهم گفت بخور .. خیلی خاصیت داره .. منم تست کردم و بهش گفتم طعم و مزه اش مثل گاه میمونه… گفت آره ولی روی نان خوشمزه میشه..
خلاصه صحبت بالا گرفت و منم شروع کردم از خودم صحبت کردن ..
گفتم من هتلداری خوندم . زمانی که میرفتم فنی حرفه ای امتحان بدم. یکی از رشته هاشون مدرک نانوایی بود که انواع و اقسام نان ها رو درسشو امتحان میدادند خیلی منم دوست داشتم که نانوایی رو هم بطور تخصصی یاد می گرفتم ولی من آن موقع داشتم در یکی از رشته های شیرینی پزی و آشپزی درجه یک و دو مدرک می گرفتم . و چون خیلی به خمیر علاقه دارم توی فر خانه نان بربری و نان باگت درست میکنم …
گفت اون نونی که شما درست می کنید با مال ما فرق می کنه
بعدش گفتم.. خوب من خمیر مایه و تخم مرغ هم بهش میزنم و خیلی هم خوب شده
گفت. .. آفرین .. درسته .. ببین این خمیر مایه ی ما خیلی عالیه .. کیلویی شصت هزار تومانی است .. بعدش من رفتم پشت میزش و به گونی های این چیزهایی که معرفی کرده بود نگاه می کردم ..
بهم گفت.. بیا بهت از این خمیر مایه ها بدم و ببر باهاش نون درست کن. و ببین چی میشه.. گفتم خمیر مایه خودم دارم ….بعدش یهو دیدم به اندازه ی یک استکان برام ریخت توی کیسه فریزیری و گره زد .. خیلی خیلی از این سخاوتش خوشم اومد و ازش تشکر کردم .. بعدش همین طور سمت آن دستگاه تنور بزرگ رفتم که ببینم سیستم کارایی ش چطوریه.. تنورشون مجهز به دستگاه های قوی ماشینی بود.. گفتم.. این تنور فقط شعله های زیرش روشنه ؟؟؟
گفت .. نه . باید هم بالای تنور روشن باشه و هم زیر تنور که حرارت از دو طرف داشته باشه..
بعدش اومد نان بربری هایی که خمیرشو روی میز چیده بود مایه ی آبکی خمیری روش ریخت و مشغول صاف کردن و فرم دادن کشیده. کشیده با پنجه روی خمیر شد و بعدش گذاشت توی تنور گردون …. حالا منم مثل یک شاگرد کنارش ایستاده بودم هی تحسینش می کردم و سوال می پرسیدم .. انگار خیلی خوشش اومده بود که به طرز کارش توجه کرده بودم یجورایی انگار فهمید که قدر خدمت و انجام دادن کارشون رو میدونم..
در ادامه دیدم .بعد از چرخش یک دور تنور نان ها ی پخته شده دارن نمایان میشن…
در میان نان های دیگر یکیش خیلی خوشگل بود یک نان خوشگل که رُخش بطور لانه زنبوری کشیده و زیبا و طلایی
برشته نمایان شد….با خوشحالی و ذوق. به نانوا گفتم … ووووااااایی. چقدر این نان خوشگل شده و چقدر هم پر کنجده….
با خنده گفت.. اینو مخصوص شما درست کردم.. ی نونی برات درست کردم که هر روز بیایی اینجا نون بخری..
گفتم. آخه من که اینجا زندگی نمی کنم … من پردیس هستم ( قربون اسم پردیس برم که همش یاد پرادایس بهشتی خودمون میوفتم )
بهش گفتم اسم تون چیع؟؟؟
گفت . ابوالفضل
گفتم.. آقا ابوالفضل.. . من اصلا شهر و شلوغی و ترافیک ماشین ها و آدم ها و آپارتمان های تو در توی شهری رو دوست ندارم.. اصلا دوست ندارم در قید و بندهای قوانین شهری باشم .. دوست دارم آزاد زندگی کنم
دوست دارم در آزادی زمانی و آزادی مکانی زندگی کنم.
دوست دارم از هوای آزاد طبیعت زندگی کنم..
بعدش ادامه دادم و گفتم.. میدونی چیع؟؟؟
من کلا از آدمیزاد بدور هستم.
من یک جایی دوست دارم زندگی کنم که فقط طبیعت رو ببینم .. یعنی دوست دارم خانه ام جوری باشه که پنجره های بزرگ داشته باشه که از هر سمت خونه ام کوه و دشت و رودخانه و دریاچه و دریا و درختان سرسبز و چمن و آسمان آبی و باران و مه و خورشید و ماه و ستارگان و هوای تر و تازه و لبنیات کوهستانی رو داشته باشم … آقا من از چهار صبح بیدار میشم برای مدیتیشن و سپاسگذاری کردن از خداوند …
دوست دارم با خداوند بخاطر این زیبایی هایش بلند بلند صحبت کنم و سپیده دم. و اون لحظه ی طلوع خورشید رو از اون دور دست ها بطور نامحدود ببینم … آقا من اصلا شهر رو دوست ندارم .. الان هم توی پردیس اون آخرهاش که دو تا خیابان به کوه هستش رفتم که همیشه میرم اون بالای کوه تپه ی نزدیک خونه ام و از اون بالا به شهرم نگاه می کنم و از خداوند بخاطر این زیبایی هایش تشکر می کنم.. و میگم…. خدایااااا چی میشد یک قصری بالای این بلندی داشتم که حیاط وسیعی داشتم و همه ی سبزیجات و انواع و اقسام درختان میوه رو داشتم و گل های آفتاب گردان می کاشتم و فقط در مواقع خاصی میرفتم شهر…
خلاصه. یهو دیدم تمام شاطرها دست از کار کشیدن و اون چند نفری که اون وقت خلوت روز ( ساعت 10 و یا شاید 11 صبح) اونجا بودند همین طور داشتند منو با تعجب نگاه می کردند و گوش میدادند…
انگار داشتم. یک داستان رویایی تخیلی فوق العاده بدور از ذهن رو براشون می گفتم..
استاد جان بعدش میدونید چی شد؟؟؟؟!
اینجاش خیلی جالب شد..
یهو اون آقا ابوالفضل جوان شاطر نان بربری . مبایلشو روشن کرد و که ی چیزی رو بهم نشون بده . گفت. …
شما باید بری روستای ماااا..
گفتم.. روستاتون کجاست؟؟؟
گفت .. سی کیلو متر اونور تر از بلده مازندران…
گفتم.. بَلده !!!!!؟؟؟ همون شهر نیما یوشیج خودمون ؟؟؟؟
گفت آره… ولی ما آخرین ده و روستا هستیم .. سی کیلو متر بعد از بلده.
گفتم اتفاقا چند روز پیش یکی از همسایگان ام داشت از ویلایی که اونجا داشت صحبت می کرد.. و ی شناختی ازش دارم..
گفت .. بیا عکسشو بهت نشون بدمممممم
استاد جان ..
خدا شاهده . خدا شاهده . خدا گواهه که وقتی عکس رو بهم نشون داد دقیقا همین فایلی که شما روی تصویر و بنر فایل گذاشتید بود.
آسمان به همین آبی رنگ که البته ارغوانی سرمه ای .. نمیدونم چه رنگی بگم که آنقدر آبی رنگش زیبا بود که چشم آدمو از زیباییش میزد.. و یک ابر سفید زیبا به همون قشنگی که توی فایل هست … همون چمن ها و دشت سرسبز وسیع با تپه های درختان سرسبز .. با خانه های سقف شیب دار با فاصله فاصله از هم .. هزار چشمه ( البته یک چشمه آب روان دیدم گویا قدیما چشمه های زیادی داشته و یا شاید هم چندین چشمه بهم وصل هستند که این نام رو براش گذاشتند ) .. استاد جان دقیقا شما گفتید که این مناظر شبیه کارت پستال هستش .. بخدا دقیقا انگار داشتم توی صفحه ی مبایلش کارت پستال سویس. و یا همین فایل سفر به دور آمریکا رو میدیدم…
آقا من همین طور خیره داشتم اون عکس رو نگاه می کردم و هی تحسین می کردم .و می گفتم به به به به
بعدش گفت این که چیزی نیست بیا یک منظره از همینجا توی فصل زمستان و برفی شو نشونت بدم.
وووووووواااااای دیگه دیوانه شده بودم خدایااآاا. صحنه ای از زمستان برفی .. آنقدر سطح اون تپه ها ی برفی قشنگ بود خوشگل و زیبا بود . که گفتم آقا ابوالفضل من خیلی دوست دارم برم اونجاااا ….
کسی رو می شناسی که یکماه بهم اجاره بده و برم اونجا بمونم ..
گفت . زمستانش خیلی خیلی سخته …
گفتم . حالا زمستان که نه .. ولی فصل پاییز ش و بهارش رو دوست دارم بیام اونجا..
گفت .. اونجا فکر نکنم کسی اجاره بده .. اگر هم اجاره بده ماهی یک تومان و یا شاید دو تومان باشه..
بعدش گفت .. اصلا برو پیش پدر و مادرم بمون ..
من بهشون زنگ میزنم و خبر میدم که میری اونجا .. اصلا شاید خودممم بیام..
بعدش شماره. رد و بدل کردیم و خیلی خیلی ازش تشکر کردم و گفتم…. باور کنید ایندفعه فقط از پردیس بخاطر این نانوایی میام اینجا نان میخرم ..
بعدش همشون با هم خوشحال شدند و خندیدن و و دست تکان دادند و بای بای کنان گفتند بیا بیا .. خوشحال میشیم ببینی متون
دوستان عزیزم این شرایط بودن من در اون نانوایی شاید یکساعت بیشتر طول نکشیداااااااا حتی شلوغ هم نبود یعنی مشتری ها میومدند و تند تند نان هاشون رو خرید می کردند و می رفتند ولی برای من خیلی دلنشین بود و گفتم برسم خونه یکی از چند نمونه ای که در ارتباطاتم به آدم های خوب و عالی و درست و مناسب برخورد کردم رو بیام اینجا براتون بنویسم که یکیش همین آقا ابوالفضل دوست داشتنی بود که شاید سی سال هم نداشت ولی فوق العاده بچه ی خوبی بود خدا رو شکرت .. که اون روز همش به آدم های خوب و عالی برخورد کردم که اگه بخوام تمام اون افرادی که در یک روز
فقط و فقط در یک روز ش داستانش رو اینجا بنویسم ده برابر این کامنتم طول می کشه..
فقط بگم . که بعدش اون کلید ساز چقدر توی کارش ماهر بود .. و بعدش خرید های دیگه ام … بعدش سوار اتوبوس های پردیس شدم که از مسافر پر شده بود و داشت حرکت می کرد که وقتی رسیدم و سوار اتوبوس شدم همون جلوی اتوبوس روی پله اش نشستم که دو تا خانم همسفرم بودند که یکیشون خیلی مثبت بود و یکی دیگرشون که انگیزشی بود کلی از قدرت ذهن برای خوب کردن و شفای بیماریش صحبت کرد و لذت بردم و همش می گفت تا میتونی بنویس… بعدش ازم سوال کرد و گفت … شما چقدر می نویسی .!!!!؟؟؟؟
با خوشحالی گفتم من صدها صفحه روز و شب می نویسم و شاید در طول سال هزاران صفحه رو می نویسم ( خبر نداشت که چقدر اینجا می نویسم خخخ)
خلاصه بعدش توی میدون پردیس پیاده شدم و تاکسی های محله مون رو سوار شدم که همه شون رو به اسم می شناسم و اونها هم خیلی خوب منو میشناسند و منو دوست دارند و با خوش رویی ازم استقبال می کنند.. بخصوص که من کلاه ماهیگیری سرم میذارم بیشتر منو می شناسند .. خلاصه این راننده های خطی فاز هشت فوق العاده فوق العاده خوب و عالی هستند .. که در مورد آنها اون هم داستان های خوبی برام داشت .. که شاید ی روزی بیام یکی از داستان های فوق العاده عالی اون آقای راننده ای که چقدر اطلاعات خوبی از ماشین بیوک شورولت آمریکایی داشت و مدام تحسین می کرد و از تمام لوازم ماشینی که چهل پنجاه سال پیش تمام شیشه بالابرش برقی بود و چرم های صندلی و مبل ماشین و کلی اطلاعات قوی که داشت بیام براتون بنویسم … به امید خدا ی وقتی دیگر میام راجب این موضوعات یک کامنت براتون می نویسم
موقعی که سوار ماشین شدم .. بخاطر آشنایی که با این رانندگان خطی تاکسی دارم کلی صحبت از آقا نانوا کردم و مدام داشتم از پخت نانش. تعریف می کردم که اتفاقا ی تیکه نان به آقای راننده دادم و به یکی از مسافر تاکسی هم نان دادم . توی اتوبوس هم به اون دو تا خانم و آقای راننده ی اتوبوس هم از آن نان های خوشمزه دادم. آقای راننده اتوبوس گفت . کاش پنیر و انگور هم بغلش بود .. .. وای چقدر اون روز که این اتفاق های فوق العاده عالی رو تجربه می کردم خوشحال بودم و احساسم خوبتر و خوبتر شده بود از خداوند برای این کنترل های ذهنم ممنون و سپاسگذارم و امروز هم بخاطر یادآوری این خاطرات خوب و خوش و مثبت اندیشی که در ذهنم مدام مرور می کنم از خداوند ممنون و سپاسگذارم خدایااآاا ممنون و سپاس بخاطر اینکه امروز توفیق نوشتن این کامنت رو به من دادی
خدایاااا شکرت که نعمت سپاسگذار بودن. افزون تر رو در زندگیم به من عطا کردی
خدایاااا شکرت بخاطر تمام این فایل های ببنظیری که سببب جذب دیده ها شنیده ها زیبایی ها و آگاهی های روز افزونم شده
خدایا شکرت بخاطر حضورم در این سایت گوهر نشان
خدایا شکرت بخاطر چشمان زیبایی که این کامنت منو خونده و لبخند توی چهره اش نشسته و دلش شاد شده
خدایا شکرت بخاطر داشتن چنین استادان عزیزی که لطف خداوند شامل حالم شد
خدایااااا شکرت بخاطر سلامتی و تندرستی کامل استادان عزیز دلم خانم شایسته جانم و استاد عباسمنش نازنینم
خدایا شکرت بخاطر مدیر فنی سایت آقا ابراهیم عزیز و خانم فرهادی مهربان
خدایااااا شکر گذارم شکر گذارم شکر گذارم
ارادتمند همیشگی شما عزیزان
رویال مهاجر سلطانی
IN GOD WE TRUST
سلام دوست عزیزم از خواندن کامنت شما بسیار لذت بردم اونجا که داشتی برا نانواها از خواسته هات میگفتی اعتماد به نفست رو تحسین کردم یاد تمرین آگهی بازرگانی دوره عزت نفس افتادم دقیقا موقع تعریف هات خودم رو در اون فضا دیدم و لذت بردم احساس کردم روح خدایی همه اون نانواها خصوصا آقا ابوالفضل رو بیدار کردی و باهات همراه شدن و این قانون که اگه در فرکانس درست باشی جنبه خوب افراد رو جذب میکنی رو در اون فضا درک کردم .
انشاالله بهترینها و زیباترین ها رو هر کجا هستی تجربه کنی در پناه رب العالمین باشی برات خوشبختی ثروتمندی سلامتی شادی و سعادت دنیا و آخرت رو آرزومندم.
سلام و درود زهرای نازنینم . چقدر خوشحال شدم که به کامنت من هدایت شدید و سبب خیر و برکت برام شدی که خودم دوباره و چند باره به کامنتم رجوع کنم و بخونم به خودم یادآوری کنم که همیشه در ارتباطاتم این آگهی های بازرگانی رو انجام بدم و به عزت نفس و لیاقت خودم بیشتر توجه کنم و برای وجودم ارزش بیشتری قایل باشم .. البته وقتی به دست آوردهای خودم رجوع می کنم تازه می فهمم که عمرم رو بیهوده تلف نکردم و همیشه مشغول کاری بودم و خدا رو شکر گذارم که حد اقل حرفی برای گفتن دارم و کلا همیشه سعی می کنم از هنرهام صحبت کنم تا اون جمع رو تشویق کنم به صحبت های درست و مناسب و مثبت و با این کارم باعث میشم از صحبت های حواشی بدور باشم و یا کارهای هنری مو نشونشون میدم یا راجب شیرینی پزی صحبت می کنم و یا بافتنی هام و یا از دوران مربیگریم در رانندگی و شاگردان صحبت می کنم برای قدرت کنترل ذهن ام ..
زهرا جانم واقعا یک دنیا ازت ممنون و سپاسگذارم برای کامنت قشنگی که برام نوشتی و همچنین از دعای فوق العاده زیبایت که بی شک همانند بومرنگ این دعاهای وارد تجربه ی زندگیت میشه عزیزم .. منم برات بهترینه بهترین نعمت و برکت و سلامتی و خوشبختی و پول و ثروت سلیمان نبی رو آرزو میکنم
روز و شبت بخیریت و خوبی و شادی و شادکامی
و ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با قلبی از عشق الهی ..
زهرا جان