سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 208 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدای زیباییها

سلام بر قلب استادهای نازنینم تجلی نور حق همواره گوارای وجودتون

سلام به همه دوستای توحیدی ام، الهی حال دلتون همواره بر مدار خوبی و شادی

الهی به امید خودت

امروز60 روز از شروع دوره کشف قوانین زندگی به لطف خدای مهربان سپری کردم این دوره مهمترین و شاید عطف شروع قانون به صورت جدی و با اراده در من بود دوره ای که قدم به قدم شناخت قوانین الهی ، و وجود و جایگاه خداوند و شناخت ترمز ها و باور سازی ،تمرکز ، هدف گزاری ، شناخت قانون تکامل، داشتن احساس خوب ، رها بودن در مسیر رسیدن به خواسته ها و لذت از داشته ها ، را بهم یاد داد هنوز من در جلسه نهم این دوره هستم .. مسیری رو سپری کردم که روزهای اولم پر از بی تابی و اضطراب بود پر از نا آرامی ولی منو به آرامش دعوت کرد و کم کم آرام و آرام‌تر شدم گاهی نجواها سراغم میومد ولی با هدایتها آرومم می‌کرد.. بعد از مدت کوتاهی نشانه ها شروع شد اولین نشانه ها در درون من بود آرام‌تر شدم و رابطه‌ ام با خانواده ام خیلی تغییرات مثبتی کرد و امیدی که در دلم رنگ باخته بود مثل رنگین کمان رنگ گرفت این تغییرات با تمام وجودم احساس میکردم صبری که در من جوانه زده ، و مهمتر از همه درک قانون تکامل که هنوز جای کار داره برام،شادی که قبلا هر کسی منو می دید هیجان زده میشد دیروز در خودم احساس کردم وقتی با دوستم آرزو تلفنی صحبت کردم بهم گفت مریم چقدر تغییر کردی میشه یه وقت بزاری باهم صحبت کنیم و اینم گفت وقتی تو رو قبلا میدیدم آرامش عجیبی ازت میگرفتم ، بهم گفت که همیشه به دوستام میگفتم من یه رفیق دارم وقتی کنارش میشینی آرامش عجیبی ازش دریافت میکنی ولی یه مدتی بود تو اون آرامش نداشتی ،،، راست میگه من گم شده بودم تکان تضادها منو از مسیر به بیراهه کشونده بود ، همیشه سوالم این بود چرا اون شعف و شادی گذشته رو ندارم چرا مثل اون روزها دلم روشن نیست ، شکرگزاری هام خالص نیست

با این دوره بی نظیر فهمیدم

اول شکرگزاری که با تمام وجودم قبلا انجام میدادم

دوم تمام آدمها رو هر طوری که بودند دوست بودن یا نبودن همه رو دوست داشتم

سوم برای موفقیت همه دعا میکردم با تمام وجودم و از موفقیت اونها خوشحال میشدم و تحسینشان میکردم

چهارم خودم بودم، در همه جا خودم بودم نقش بازی نمیکردم

پنجم شاید از دید اونها که بارها بهم میگفتن چقدر تو ساده ای، ولی باتمام وجودم خوبی که در حد توانم بود انجام میدادم محبت و عشق خالصانه رو نثارشون میکردم و دوسشون داشتم

ششم شنونده خوبی بودم نه اینکه منفی ها که گاهی بود ولی برام اهمیتی نداشت ،در مورد همه چی خاطرها، جک ها ، حتی تعریف یک فیلم خوب گد میکردم

هفتم همیشه خودم جای طرف مقابلم در شرایط میزاشتم و این باعث می‌شد خیلی خوب درکش کنم

هشتم هیچوقت نذاشتم که کسی پیش من تحقیر بشه شاید یه چیزایی ازش میدونستم ولی به روشون نمیاوردم

نهم امیدوار به کمک خدا بودم همیشه خدا رو کنارم عاشقانه احساس میکردم

دهم خودمو عاشقانه دوست داشتم هر طوری که بودم

و…

فهمیدم که همه این موارد و خیلی چیزای ریز که قبلا برام ارزش بود در من خاموش شده بود به خاطر اینکه در مسیر زندگیم برخورد کردم به آدمهایی که از همه این‌موارد برداشت های اشتباه داشتن و بهم برچسب ساده هستی تو باید مرد میشدی چونکه من افکار اقتصادی داشتم و میخواستم کارهای خودم خودم انجام بدم و حتی به علت سحر خیز بودنم و برای نترس بودنم واقعا این برچسب باعث شد کم کم خودم محدود کنم کم کم صحبت نکنم کم کم وابسته به دیگران باشم برای انجام کاری تا برچسب بهم نزنند که تو باید مرد میشدی،،،

ولی از وقتی به طور جدی وارد سایت شدم رفتار مریم جان دیدم و اینکه استاد تحسینشان میکنه که استقلال دارند و حتی چند روزی تنها در پرادایس هستند و برای انجام کارها منتظر استاد نمیشن و حتی کاراهای نجاری میکنند در کنار تمام ظرافتهای زنانه ای که دارند… فهمیدم ایراد از من نبوده از دیدگاه اون آدمها بوده به حدی خودم منتظر این آدمها کردم که کلا شدم یه آدم دیگه یعنی تمام قد خودم باب میل اونها عوض میکردم و نتیجه می‌شد تظاهر و عواقب اون تحقیر بیشتر دور شدن‌ها و…

با این دوره فهمیدم من خود واقعیمو فراموش کرده بودم به خاطر دیدگاه دوهزاری بقیه من اونا رو بت کرده بودم که اگر نباشند اگر نظرشون یه چیز دیگه باشه و… نهایتا شرک و شرک

خدایا منو ببخش من ازو معذرت میخوام

در تاریکی مطلق بودم و خدای مهربون بود که در قهقرایی عجز و ناتوانی ام به دادم رسید

گاهی اون نجواها میان سراغم ولی من با تمام وجودم احساس میکنم که از اونها بزرگتر شدم و دیگه ضعیف شدن در این مدت ارتباطم با دنیای بیرون خیلی محدود شده و دارم کم کم خودمو آماده میکنم که برم بیرون چون کارم در مدرسه از اول مهر انشاءالله شروع میشه گاهی ترس وجودمو میگیره ولی اونقدر خدا مهربون که همش داره باهام صحبت میکنه میگه نترس من هستم

لا تخف و لا تحزن انک انت الاعلی

خدایا ازت ممنونم دستم گرفتی و منو به خودم آوردی و گفتی بزرگتر از همه اون تضاد ها تو هستی ، تو می تونی دلم روشن کنی ، تویی که شادی آرامش بهم میدی خدایا این تو بودی که قبلا همه اون خصوصیات خوب اخلاقی و احساس خوب به من داده بودی تو بودی که مریم شاد و امیدوار کرده بودی خدایا همه اون داشته هام اعتبارش به تو میدم و بس

و الانم از خودت هدایت میخوام ازت خودت زندگی سراسر عشق و شادی و آرامش و محبت می خوام

خدایا ازت متشکرم منو به دوره بی نظیر کشف قوانین هدایت کردی و جواب تمام سوالاتم دادی و می‌دهی ازت متشکرم ، بهم گفتی کامنت های دوستان عزیزم بخونم واقعا تا وقتش نرسه حتی نمی تونی کامنتها رو بخونی چون سرشار از هدایت و آگاهی های الهی هستند و تو د. فرکانسشون نیستی، خدایا ازت سپاسگزارم به خاطر تمام دوستانم در این سایت الهی

خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخوام

خدایا من این مسیر نه برای یک ماه و دوماه یا چند سال که برای تمام زندگیم میخوام پس خودت یاریگرم باشم تا ثابت قدم در این مسیر حق و حقیقت باشم.

من عجله ای برای رسیدن ندارن من میخوام از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم ، من میخوام هر لحظه در کنار هرکسی که بودم احساس شعف و شادی داشته باشم، میخوام صبح که از خواب بیدار میشم پر از امید و عشق و شادی باشم ، دوست دارم، انسان درستکار حتی در ریزترین موقعیت‌های زندگیم باشم، دوست دارم در کوچکترین تا بزرگترین تصمیمات زندگیم از تو هدایت بخوام و دوست دارم در مدار آسانی ها باشم و هر لحظه بگم چطور از این آسانتر، از تمام داشته هام سپاسگزار تو باشم خالص و عاشقانه .

خدایاشکرت