سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 210 - صفحه 12

به نام خداوندی که مهربانی اش از سر لطف و بخشش بی نهایت اوست

سلام خدمت استادان گرامی و دوستان نابی که هر روز و هر روز ازشون یاد می گیریم

امروز در سومین روز سفر به شمال سرسبز و پر باران رسیدیم به شهر رویایی فومن

شب را در یک ویلای فوق العاده با ویوی رویایی و تماشایی ماندیم و صبحگاهان با صدای نم نم باران بلند شدم و شروع به شکر گزاری کردم

سپاسگذار این خدای مهربانم که قطره قطره ی بارانش نعمت و آبادی و سرسبزی رو به همراه داره،درختان فوق العاده با پوششی سرسبز و با تراکم بالا،بارانی که دیروز از صبح بی وقفه در حال باریدن است،رودهای بسیار زیبایی که بواسطه ی این باران الهی در هر نقطه ایی در جریان است،تالاب های پر از آب،طبیعت فوق العاده سرسبز،درختانی پر از میوه های پاییزی،گلهای شب بویی که عطرشان را نه میتوان توصیف کرد نه میتوان به تصویر کشید!جاده های فوق العاده رویایی و روستایی که باران خاکش رو شسته و نرم کرده و پر از حس خدایی هست!هوای خنک و تمیز و پر از اکسیژن ناب و دست اول که هر چقدر نفس میکشی انگار پر از حس سبکی هستی از بس که خالصه!دریای پر از آب و مواج خزر که حس فوق العاده ایی با دیدنش به آدم دست میده!انگار خدا داره با این همه زیبایی هاش باهات حرف میزنه و میگه همه ی اینا برای تو!چقدر لذت بخشه که ما در این سایت سراسر آگاهی هستیم!که بواسطه ی اون زیبایی ها رو می بینیم و لذت میبریم و شکرش رو میکنیم!!

همراهانی در این سفر داریم که امروز که روزه چهارم سفر هستش تا به امروز ندیدم که لذت ببرن از این همه زیبایی و نعمت و تحسینش کنند ولی برعکس تا بوده گلایه و شکایت و کم هست،کسر هس،دولت آنچنان که نمی رسد،خستگی ،خواب،این همه باران برای چه!نتونستیم بریم ساحل و …هزاران دلیل دیگه که بگن ما خیلی ادعای و انتظار بالاتری داریم،در حالی که،من به لطف خدای مهربان و هدایت گرم و وجود سایت ارزشمند و دوستان شاکرم،یاد گرفتم راه و رسم شکرگذاری رو و هر طوری بتونم قلبی و در دلم یا نت گوشیم و خیلی وقتا به زبون میارم ولی اینا فقط تایید میکنن و تو دلم میگم خدایا تو چقدر مهربونی که این قدر آدمات نه می بینن این همه نعمت و زیبایی رو و نه شکرش رو در حد و اندازه ی خودشون به جا میارن ولی تو بازم از سر لطف و بخشش و رحمانیت خودت دوباره و دوباره می بخشی!چقدر وهابی که این بارون رو بی وقفه نازل میکنی،چقدر رحمان و رحیم هستی که اگر غیره این بود ما هزاران هزار سال پیش به سرنوشت قوم نوح و موسی و عاد و ثمود دچار میشدیم و نابود! ولی به خدایی خداییت خیلی بخشنده و مهربانی معبودم که نه از سر نیاز بلکه قدرت بخشندگیت هست که بی دریغ ارزانی میداری!!!!

دیروز رفتیم بزرگترین آکواریوم منطقه آزاد انزلی!نگم براتون اون قسمت سفر نامه که مریم جان کناره ماهی های زیبا و خوش رنگ عکس گرفتند خیلی خیلی لذت بخش بود برام و خودمو اونجا تجسم کردم!(بچه ها این تجسم قدرتش فوق العادهست که اگه بتونیم و ازش استفاده کنیم بی نهایت ما رو جلو میندازه)گفتم منم دوست دارم همین لذت رو تجربه کنم!آخه ماهی ها هم مثل پرندگان و گل ها و میوه ها تنوع رنگی بسیار زیادی دارن و دیروز در زیباترین آکواریوم منطقه وقتی همه ی همراهان گفتن که ما نمیاییم و ماهی که دیدن نمیخواد اونم پول بدی و هزینه کنی برا دیدنش!؟گفتم من میرم چون این خواسته رو یه هفته ی قبل به خدا و جهان فرستادم و خدام جوابش رو داده و درخواستم قبول شده و همراه من بچه ها هم اومدن و من همراهی شون کردم ولی بقیه گفتن ما میریم بازار…

رفتیم و وارد شدیم!خداااااااای من!معبود و خالق زیبایم!ماهی های ریز و بزرگ و رنگ رنگی در تنوع هزاران رنگ و گونه، عروس دریایی،مار ماهی،کوروکودیل،اره ماهی و …بخدا فقط گوشی دستم بود و هم لذت میبردم و هم در تاریکی اونجا اشک می ریختم از قدرت خدا و هم شکرش رو میکردم که من از خدام از اون ماهی های رنگ رنگی که مریم جون کنارشون ایستادند و عکس گرفتند می خواستم ولی تو چی دادی؟؟؟؟؟؟؟؟

یعنی همه ی درخواست های ما این طوری هستند که هر چی میخواییم خدا صدبرابر اون رو بهمون میده!سفره ماهی هایی بودند که از بزرگی و زیبایی و لبخندی که رو صورتشون داشتند همه رو حیران کرده بودن!تنوع رنگ های ماهی ها هوش و عقل از سرم برد طوری که بیش از یک ساعت و نیم اونجا بودیم و وقتی بیرون اومدیم و شوق و هیجان منو دیدند و اونا هم خسته و له شده بیرون منتظر من بودن!گفتن تا حالا ماهی ندیده بودی؟؟؟؟جوابی نداشتم که بگم و خدا رو هزاران هزارا بار شکر کردم که تفاوت من با ایناست!!!!!!

لذت صبح زود بیدار شدن و پیاده تو جاده های خاکی و بارونی و رفتن برای نونوایی!ما تو شهر نسبتا کوچیکی هستیم و تا حالا تو صف نون نایستاده بودم ولی اینجا وقتی همه خواب هستند این لذت رو تجربه میکنم و همراه پیاده روی جانانه و دیدن هزاران هزار زیبایی دیگه میرم و نحوه ی چونه گیری و پهن کردن خمیر و باز کردنش رو دیدم و یک تجربه ی جدید دیگه رو هم کسب کردم!

صبح می خواستم شکر گذاری رو رو بنویسم گفتم بیام اینجا بنویسم و لذت خواستن و تجربه کردن رو هم به خودم یاد آوری کنم که هر آنچه که میخواهی میره و در جهان ثبت میشه وقتی که هم فرکانس با خواسته ام باشه زودی پاسخ داده میشه!چون من به عینه دیدم از وفتی که سفر به دور امریکا شروع شده و من شروع به کامنت گذاشتن کردم و به زیبایی ها توجه کردم خدا منو به زودی زود به این مکان سراسر زیبایی و نعمت هدایت کرد.

میام و دوباره از زیبایی های این سفر رویایی براتون می نویسم.

خدا جانم،خدای مهربونم!میدونم نمیتونم اون طوری که شایسته و لیاقت مهربونیای توست حق شکر گزاری رو بر جای بیارم ولی تا آخر عمرم شاکر و سپاسگذارت خواهم بود.