سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 212 - صفحه 4

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به استاد عزیزم مریم خانم شایسته و سایر دوستان جان

شروع فایل فوق العادست، یه مکانی که هم دشت وسیع پر از درخت داره هم کوهستانیه و البته کاملا سرسبز و رودخونه ای به اون زیبایی و زلالی، آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری واقعا وصف همین مکانه، واقعا همه چیز فراوونه تو این دنیا و میشه همزمان همه نعمتی داشت، مثل همین مکان که کلی نعمت یکجا جمع شدن.

دیروز داشتم سوره آل عمران رو میخوندم و رسیدم به این آیات که قبلا هم استاد در موردشون توضیح داده ولی خب واقعا جالبن

فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ (٣٧)

پس پروردگارش او را به خوبى پذیرفت، و به خوبى او را پرورش داد، و زکریّا را سرپرست وى ساخت هربار زکریّا در محراب بر او درمى آمد، نزد وى رزقى مى یافت [یک بار] گفت: اى مریم، این از کجا براى تو آمده است ؟ گفت: این از نزد خداست؛ همانا خدا به هرکه بخواهد، بى حساب عطا مى دهد

هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهٗ طَیِّبَهًۖ إِنَّکَ سَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ (٣٨)

آنجا بود که زکریّا پروردگارش را خواند و گفت: پروردگارا، از نزد خود نسلى پسندیده به من ببخش، همانا تو شنوندۀ دعایى

فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ وَهُوَ قَآئِمٞ یُصَلِّی فِی ٱلۡمِحۡرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحۡیَىٰ مُصَدِّقَۢا بِکَلِمَهٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَیِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّـٰلِحِینَ (٣٩)

پس فرشتگان او را درحالى که در محراب به نماز ایستاده بود، ندا کردند که: خدا تو را به یحیى که کلمه اى از خدا (عیسى) را تصدیق مى کند و آقا و پارسا و پیامبرى از صالحان است، مژده مى دهد

چقدر جالبن این سه آیه و اینکه وقتی زکریا از مریم میپرسه که این نعمت ها از کجا و حضرت مریم میگه از طرف خداوندن و خداوند به هرکه بخواد بی حساب روزی میده واسه زکریا هم خیلی منطقی میشه که خداوند میتونه هر نعمتی رو ببخشه و با ایمان از خداوند درخواست بچه میکنه و خداوند هم درخواستش رو پاسخ میده، اونهم زکریایی که پیر بوده و زنش نازا، به همین سادگی و اینا نشون میدن که باید به جای پیچیده کردن مسائل بیام رو ایمانم کار کنم و بیشتر و بهتر خداوند رو بشناسم و اونموقه راحت تر به خواسته هام میرسم.

میریم به شهر زیبای گلنوود، جالبه اون ساختمون شیک که منتهی میشه به یه غار. خیلی حرکت جالبی بود و عجیب البته، چقدر ابتکار و ایده و فرصت هست تو جهان، کلی گل های آپارتمانی زیبا هم اونجا هست و خیلی زیبایی بیشتری داده به محیط و اون آبنمای قشنگ.

من همیشه دوس دارم در مورد فراوانی بنویسم، دیروز که تعطیل بود من و خانمم واسه یه کاری داشتیم دنبال یه لوازم التحریر میگشتیم که قیمتاش هم مناسب باشن ولی با کیفیت وه البته از خداوند هدایت خاستم، بعد چون تعطیل بود و شهادت خیلی مغازه ها بسته بودن، خلاصه رسیدیم پایین شهر که خانمم گفت اونجا نوشته لوازم تحریر، یه مغازه قدیمی با تابلوی قدیمی و مغازه هم تقریبا کوچیک، رفتیم داخل دیدیم داره با ماشین حساب جمع میزنه مبالغ رو و چند نفر دارن فاکتور بالا بالا میدن و بهشون میگه برید دو سه ساعت دیگه بیایید که آماده کنم، نگو هدایت شدیم به یه عمده فروش لوازم تحریر و پشت مغازش یه انبار هست و کلی جنس متنوع داره و قیمتاش هم خب مناسب ترن، جالب بود که تو روز تعطیل و مغازه ای بدون تابلوی خاص و دکور خاص تو پایین شهر و دور از بازار و… داره راحت فاکتورای میلیونی میگیره و کلی پول میسازه و خداوند واقعا به چه جای عالیی هدایتمون کرد چقدر مرد محترمی بود و پسر و دخترش هم کمکش میکردن تو مغازه و چون دید نیتمون خیره یه تخفیف دیگه هم داد.

خیلی جالبن اون خونه ها که تو تپه ها بین انبوه درختا ساختن و چقدر عالیه همچین خونه ای داشتن، جاده سرسبز و کوهستانی و شهری خیلی قشنگ، همه جا سرسبز همه جا طبیعت و چقدر حس خوبیه که از پنجره خونت اونهمه زیبایی و طبیعت جلوی چشمته.

جایی که هدایت شدین، چقدر جای دنج و زیبایی بود، بینهایت زیبا، کوه های سبز بعد اون پایین رودخونه و سرسبزی و چقدر آرامش داشت و اون خانواده ها آروم و راحت داشتن لذت میبردن و قایق سواری میکردن و چقدر هم او نوع قایقا زیاد بودن و اون زوجی که عاشقانه تو بغل هم بودن رو قایق حرکتشون خیلی قشنگ بود، عشق و صمیمیت و محبت همه جا زیباست و یه نکته دیگه اینکه استاد چقدر عالی ارتباط میگیرین با بقیه و خیلی تحسین میکنم این شخصیتتون رو استاد عزیز.

اینروزا که بیشتر رو خودم کار میکنم هدایت شدن به دوستانی از سایت و یه بحث قرآنی هم شد و ازم خواسته شد که بیام تو اون گروه در مورد قرآن بنویسم، خب اولش جا خوردم و حقیقتا خودم رو لایق این کار ندونستم ولی بعد گفتم چرا که نه، من ادعایی ندارم که میخام آموزش قرآن بدم بلکه آیاتی که میخونم رو مینویسم و درکم رو میگم و شروع کردم و بازخورد خوبی هم داشت، خدایا شکرت

باز هم رابطه عالی استاد و خانم شایسته و چقدر خانم شایسته رو تحسین میکنم به خاطر انرژی بالاش و همیشه مثبت بودنش و عشقی که تو انجام هر کاری نشون میده و چقدر به تمیزی اهمیت میده و با جمله فلسفیش! کامنتم رو تموم میکنم هیچ چیزی باکلاس تر از تمیزی نیست(استاد شایسته)

هممون رو به خداوند بزرگ میسپارم.