سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 216 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آزاده افضلی گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    سلام خدمت استاد و مریم جون

    الان داشتم فایلو نگاه میکردم ک مریم جون

    گفتن بچه‌ی کرمان،ن، سریع اومدم کامنت بزارم

    که آخ جون مریم جون کرمان یه همشهریه منه

    آخ جوننننن و باعث افتخاره منه و خیلی خوشحال شدم بهتون افتخار میکنم مریم جوننن

    پیش ب سوی موفقیت بیشتر این خودش ی نشونست ک من بیشتر تلاش کنم و متعهد باشم و بتونم زندگی سرشار از عشق و ثروت و سلامتی برای خودم بساززم

    من تعهد نوشتم ک تا سوم دی پرونده روابطمو ببندم یا اینوری یا اونوری

    دیروز ب خودم گفتم هیچ الگویی بهتر از مریم جون و استاد نیست همین زوج الگو خودت قرار بده آزاده این دیگه بهترین الگویی هستش ک می بینی

    الان ک مریم جون گفتن کرمانی هستند ی نشونه قوی بود برای من ک آزاده پاشو و متعهد شو ببین استاد شایسته همشهریه توووو و تو می تونی ک زندگی خودت اول خودت و بعد النا و آرین نجاتت بدی و اصلا ی جور دیگه بگم زندگی کردن فوق العاده برای تو معنوی ترین کار دنیاست چون علاوه بر خودت و عروسک‌ها النا و آرین، پدر و مادرت و برادرها و خواهرت همه خوشحال میشن و این بیشترین کمکیه ک می تونی ب عزیزای دلت بکنی پس بلند شو، اینم الگو و مریم جون همشهریت، اصلا چرا مریم جون الان گفتن ک کرمانی هستند، فقط بخاطر اینکه آزاده ب خودش بیاد بگه ببین این دختر چقدر موفق و خوشبخت و چقدر فوق العاده ست، پس تو هم میتونی

    مرسی ازت مریم جون چقد خوبی ، داشتم پیش خودم فک میکردم اگه ما ی سفر چند روزه بریم یا پاساژیم یا خوابیم بعدش آه و خسته چند روز باید جمع و جور وسایل سفرو بکنیم

    حالا استاد و عشقش چند ماه میرن سفر همش میرن می‌گردن، باهم دعواشون نمیشه، برا هم باد نمی کنن لهجه کرمانی)….

    24 ساعت با همممن بدون هیچ کس دیگه ای، از هم خسته نمی شن

    ببین چقد عشقشون واقعیه، با زبون کلمات نمی تونم بیانش کنم

    مرحبااا آفرین استاد و مریم عزیز دمتون گرم

    من واقعا انرژی گرفتم و این نشونه قوی از سمت خدا بود برام ک آزاده تو هم می تونی

    الله اکبر بلند شو، فایل گوش بده، سفرنامه ببین

    دنبال زوجهای عاشق واقعی بگرد و تحسین کن

    اعراص کن و شاد باش

    بهت قول میدم سال دیگه شرایططط خیلی طلایی میشه، خدا رو چ دیدی شاید تو هم با النا و آرین و هسرت ی زندگی رویایی تو آمریکا داشته باشی

    و برای خانوادت دعوت نامه بفرستی ک بیان بهت سر بزننن

    خدایا اااا شکرت ممنونم ک بهم نشونه دادی

    مرسی مریم. جونننن

    قربونت برم عزیزم

    بوسسسس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      پروانه کاکویی گفته:
      مدت عضویت: 1396 روز

      سلامممم

      =======================================

      جمع کرمونی ها جمعه مثل اینکه :)))))))

      من هم دقیقا اولین باری که متوجه شدم استاد شایسته کرمونیه همین احساس شمارو داشتم.

      کاملا هیجان زده شدم و فکرکردم

      یعنی توهمین شهری که من به دنیا اومدم

      بزرگ شدم

      دانشگاه رفتم

      قدم زدم و عاشقی کردم

      ،

      ،

      دقیقا توی همین شهر که زیبایی هاش به چشمم عادی شده

      خانم شایسته هم زندگی کردن

      و

      توی اتمسفرش نفس کشیدن.

      {من شک ندارم که اگر متعدانه به چیزهایی که گفتین

      پای بند باشین

      حتما حتما حتما

      میرسید بهشون.}

      ===========================================

      همونطور که استاد توی فایلی که

      شعر پروین رو خوندن

      به این مصرع طلایی و جادویی اشاره کردن که پروین میگه:

      ،،

      وحی امد کاین چه فکرباطل است

      رهرو ما اینک اندرمنزل است :)))

      ،،

      طبق این مصرع شما ازنظر من همین الانم

      با خانوادتون تو امریکاهستین

      چون تونستین تصورش کنین

      چون

      به تصویر کشیدینش تو ذهنتون.و به قول حضرت مولانا

      ،،

      هرچیزی که درخیال بگنجد….

      |||واقع|||

      است.

      ،،

      ============================

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        آزاده افضلی گفته:
        مدت عضویت: 1250 روز

        سلام

        به دوست کرمانی عزیزم

        کجایی دختر اول همو ببینیم چقد خوشحالم ی دوست عباسمنش دارم تو شهر خودم و اکتیو ای ول آفرین بر تو

        از خداوند برایت و برایم می خواهم هر آنچه ک می خواهیم و دوست داریم

        مطمئن هستم ک می‌رسیم بهش

        خیلی خوشحال شدم از آشنایی با شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

    سلام هزاران سلاممممم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان عزیزم

    سلام به همه اعضای خانواده معنوی ام

    سلام دوستان خدایی

    سلام آسان شدن بر آسانی ها

    سلام به طبیعت

    سلام به آب و درخت وسبزه و خشکی

    سلام به ماشین هیولا مون

    سلام به انرژی اساتیدم

    سلام به انرژی خودمون

    سلام به هدایتمون

    سلام آسمان پاک

    سلام به خورشید تابنده

    سلام به بنده جوینده

    سلام به یابنده های هدایت شده از طرف خداوند که برگی بدون اذنش نمی‌افتد برزمین

    سلام به نقشی های خداوند

    سلام به چشمه های خروشان در دل زمین

    سلام به زمین گستره خداوندعالم

    سلام به دشت بزرگ

    سلام به روح بزرگ

    سلام به روح لطف همگی

    سلام به اشک شوق در دیدن زیباییها ی جهان خداوند

    سلام به بهشت

    سلام به پاکی عشق

    سلام به سلامتی عزیزانم

    سلام به شهر جدید

    سلام به ساختمانهای در دل طبیعت

    سلام به نیروگاه برق فوق‌العاده عالی

    سلام به تریل پیاده روی

    سلام به انسانهای بینظیر و در صلح وارام

    سلام به بچه ی ناز بر دوش والدین در تخت پادشاهی

    سلام به پیاده روی سر بالایی

    سلام به توانمند شدن بیشتر

    سلام به پارک زیبا

    سلام به کنترل افکار

    سلام به لذت بردن از همه چیز ودیدن زیباییها ی بیشتر

    سلام به پمپ بنزین و خرید از اونجا به رسم تشکر که خدمتی عالی به ما میکند

    سلام به آزادی زمانی و مکانی

    سلام به استقلال مالی

    سلام به ابی که مخزن تراک رو تا چند روز حمایت میکند وخدمتی که به استاد ومریم جون وهمگی ما میکند

    سلام به برطرف شدن براحتی نیازهایمان

    سلام به پاکی جهان خداوند

    استاد عزیزم ومریم جان عزیزم سپاسسسسسگزارم از خداوند و شما که مارا دراین زیبا ییها سهیم کردیم

    سپاس فراوان از درون بچه و فیلم برداری از ارتفاع بینظیر و دیدن این همه زیباییها و نقاشی بینظیر خداوند

    واقعا به قول مریم جون نمیدونم چطور سپاسگزاری کنم

    دریاچه‌ های دوقلو با اون درختانی که با نظم کنار هم رشد کردن و فقط کلاه دارن هیچ شاخ و برگی رو ساقشون نبود بی نهایت همه چی زیباست

    خدایا شکرت که مرا به این زیبایی ها و دید بهتر نسبت به محیط اطرافم هدایت کردی سپاسسسسسگزارم

    استاد جونم ما هم تقریبا شاید 20متر ی خونه پدری ام یه چشمه بینظیر عالی هست که چندین ساله در دل زمین می‌جوشد و آبی فوق‌العاده سرد و گوارا داره که قبلا هرچی ازش نوشیدم به لذت الآنم نبوده الان هربار برم اونجا با اینکه لوله کشی آب خونه هم از چشمه های روستامونه ولی مزه آب این چشمه احساس میکنم با بقیه متفاوت تره وقتی ازش میخورم بسیار سنگینی آب رو احساس میکنم به قول شما شیرین مثله قند پر از مواد معدنی وسرد وگوارا واقعا خدایا شکرت به خاطر این نعمت بزرگ که به ما رایگان هدیه دادی سپاسسسسسگزارم

    که مارا در بهشت زمینت هدایت کردی واسان شدیم بر آسانی ها

    خدایا شکرت که هدایت شدم به سوره انشقاق

    ایه1(هنگامی که آسمان شکافته شود)

    آیه 2(وبه فرمان حق گوش دهد و فرمان او پذیرد )

    آیه 3(وهنگامی که زمین وسیع و هموار گردد)

    آیه 4(و هرچه پنهان داشته بیرون افکند)

    آیه 5(وبه فرمان حق گوش دهد و فرمان او پذیرد)

    باز هم تکرار آیه الله و اکبرررر

    آیه 6(ای انسان البته با هر رنج و مشقت در راه عبادت حق بکوشی عاقبت نائل به ملاقات او میشوی)

    و ادامه آیات

    اصلا خود این فایل رو خود خدا ساخته بود الله و اکبرررر برا این هدایت خدایا سپاسسسسسگزارم

    خودتی که داری ما رو در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت و شرایط قرار میدهی

    خدایا چطور سپاسگزاری کنم این حجم از نعمتت را

    این حجم از آگاهی ات را این حجم آسان از قرانت را چقدر همه چی رو آسان خودت بهمون تو قرآن گفتی . واقعا سپاسگزارم خداوند عالم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم هدایت یافته از طرف خداوند متعال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 2121 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

    سلام و نور خداوند بر قلب نازنین استادهای عزیزم و تمام دوستای توحیدی ام، الهی که حال دلتون بر مدار شادی و عشق

    الهی به امید تو

    دوسال پیش بود که در راهرو اداره نشسته بودم از تصمیمی که برای تغییر مقطع گرفتم در دلم هزار جور شک بود و صحبت‌های همکارانم که مقطع ابتدایی تدریسش سخته و حوصله میخاد و چرا ششم رفتی امتحاناتش نهایی و هزار جور نجوا که فقط ترسی در دلم بیشتر میکرد ولی من انتخاب کرده بودم که باید این راه برم اگر ترسی و اشتباهی هست ببینم اونجا بود که یکی از همکارام تیر آخر زد و گفت چرا در حق بچه های ظلم میکنید میرید ابتدایی در صورتی که هیچ تجربه ای نداری … من در جوابش هیچی نگفتم ولی عمیقا ناراحت شدم گفتم مگه توانایی من از بقیه کمتره که این حرفا رو میزنه ، توکل کردم به خدا و رفتم مقطع ابتدایی با همکاران و مدیر جدید، مدیری که به کوچکترین چیز گیر میداد گاهی جواب سلامم نمیداد و فقط با نیروهای رسمی خوب بود و من چون سال اولم بود زیر ذره بین بودم ، و خداروشکر تمام تلاشم میکردم که کلاسم سطحش بالا بره و خلاقیتهای جدید و…

    اکثر زنگهای تفریح کلاس می موندم و کارهام انجام می‌دادم یا با بچه های ضعیف تر کار می‌کردم و در دفتر مدرسه اکثر اوقات سکوت میکردم و به صحبت‌های بقیه گوش میکردم چون مدیر با نیروهای جدید رابطه خوبی نداشت../:

    سال اول گذشت و سال دوم تدریسم در پایه چهارم پایه ای که در بین همه پایه ها سخت تر بود و مطالب جدید زیادی داشت. همه میگفتن سخته نرو ولی در همون مدرسه با همون مدیر قبلی برداشتم یه چیزی ته دلم میگفت ایراد از خودته نه اون و اینبار اومدم از تابستان شروع کردم به کار روی تدریس خودم و در کنار اون فایلهای استاد گوش میکردم ولی جدیت الان نداشتم و درکم خیلی پایین بود در شهریور ماه گفتن احتمالا به شما کلاس ندن منم از قرآن هدایت خواستم و بهم گفت

    ویتوکل علی الله وکفی بالله وکیلا

    تمام وجودم گفتم خدایا همه چیو میسپارم به خودت و شروع کردم به خونه تکونی تا 10 مهر که کارام تموم شد تماس گرفتن که برم سر کلاس ،، خداروشکر کلاسی که تازه ساخت بود تعداد دانش آموزان کم بود برام نگهداشته بود در همون مدرسه قبلی که تدریس داشتم با عشق کارم شروع کردم و با اطلاعاتی که کسب کرده بودم و هدایت هایی که خدا بهم می‌کرد باعث شد که من به عنوان معلم نمونه معرفی بشم و سالی آروم و آسون برام گذشت، ، از تابستان امسال با جدیت شروع کردم به کار کردن روی خودم وقانون جهان هستی خداروشکر کم کم تغییرات درونی در من شروع شد ، مهمتر از همه عشق خواندن و درک قرآن دریافت کردم که هنوز بسیار جای کار دارم ،صبورتر شدم ، آرامتر شدم و همه مسائلی که یه روزی برام مهم بود و فک بهشون باعث استرس و اضطراب میشد کلا از یادم رفت و مهمتر از همه آدمی که بزرگترین ضربه رو ازش خوردم و فکر بهش باعث میشد که کلا از زندگی ناامید بشم و تمام مسائلی که برام پیش آورده بود در ذهنم بزرگ بشه الان دیگه برام مهم نیست گاهی چند روز اون آدم از یادم میره و خیلی کمتر بهش فک میکنم و آگاهانه تمرکزم از روش برمی‌دارم… و سپاسگزار خداوند هستم خیلی از کارهام سریع انجام میشه با آسونی و ابراز محبت هایی که از دوستان تا شاگردانم داشتمو دارم طوری شد که از مرداد ماه سه مدیر متوسطه برای تدریس باهام تماس گرفتن با اینکه من مقطع ابتدایی بودم ، و از اداره سه بار برای تغییر مقطع از ابتدای به متوسطه تماس گرفتن وقتی به همکارانم میگفتم که باهام تماس گرفتن تعجب میکردن و میگفتن پس چرا با ما تماس نمیگیرن با اینکه اونها کتبا درخواست تغییر مقطع داده بودند ، ، ، امسال واقعا از پیشنهاد های خوبی که دارم نمی دونم کدوم انتخاب کنم و مدیر مدرسه قبلی با توجه به اینکه سختگیر هستند روز اول مدرسه کلی پیش همکاران و و یکی از مدیران مدارس از توانایی ها و کار خوبم تعریف و تمجید کرد و همین الان که دارم این کامنت می نویسم پیام داد چی شد مدرسه ما میاین ؟خدایا همه از لطف و محبت تو هست خدایا هرچی توانمندی و خلاقیت و پشتکار و عزت و احترام هست و اخلاق خوب ،تو به من دادی فقط تووو ،ازت سپاسگزارم خدای قشنگم ،

    همین خانم امروز تماس گرفته که حتما باید بیای مدرسه خودمون میخای برم اداره باهاشون صحبت کنم و….اخلاقش با من کلی تغییر کرده روز آخر شهریور تصمیمم به این بود که دیگه به این مدرسه با این مدیر سخت گیر نمیرم ولی قلبم گفت تو اگر از این شرایط فرار کنی در جای جدید هم همین مسئله رو خواهی داشت ایراد کار از درون تو هست و نه بیرون و با اراده به خودم گفتم چشم میرم تا خودم تو همین مدرسه با همین مدیر تغییر بدم، بخدا فقط من تصمیم گرفتم و چقدر آسون و راحت همه چی به نفع من تغییر کرد مدیر، معاون، همکارام و حتی دانش آموزان سال قبلم اصرار دارند که برگردم همونجا … و اداره که اصرار داره برم مقطع متوسطه ،چیزی که من از یک تصمیم دیدم و نتیجه گرفتم و انشاءالله می تونم در این راه به موفقیت های عالی و بی نظیری برسم ،

    با خودم میگم مریم تو می تونی در تمام موارد همه چی به نفع خودت تغییر بدی فقط باید بخوای فقط خالصانه و آگاهانه بخواه و بعد نتایج ببین که چطور خداوند همه چی به نفع تو میچینه ،،طوری که با شوق فقط میگی خدایااااا شکرت

    استاد عزیزم من از شما و خانم شایسته زیبایم بی نهایت سپاسگزارم منی که پر از استرس و ناآرامی و خشم بودم دعوت کردی به آرامش و یکی یکی داری خصلت های بدم ازم محو میکنی و داری ازم یک انسان میسازی، متشکرم ،واقعا نمی دونم چطور ازتون تشکر کنم، استاد شما بی نظیر در این عالم هستند و فرستاده خداوند برای تمام انسانها…

    قلبتون تجلیگاه عشق و نور حق و سایه تون بر سر ما مستدام خوشبختی و شادکامی همیشه همیشه مهمون زندگیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1530 روز

      سلام مریم عزیز و باشکوه

      خدا رو هزاران هزار بار شکر گزارم که به کمک خودش تونستید روی خودتون کار کنید و نتایج عالی رو کسب کنید و درک و آگاهیتون از قانون بیشتر شده!وقتی که از تضادی فرار کنی بزرگترین ترس رو برای همیشه برات بهمراه داره ولی اگه مثل شما از تضاد عبور کنی هم باعث بزرگتر شدن و پیشرفتتون میشه و هم اعتماد بنفس و عزت نفستون رو زیاد میکنه!ممنون بابت نتایج عالی که کسب کردید!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مریم شمسا گفته:
        مدت عضویت: 2121 روز

        سلام به شما اعظم نازنینم الهی قلب مهربانت تجلی عشق و توحید به خدای یکتا باشه

        متشکرم از کامنت زیبا و پر مهرت

        اعظم عزیزم در این مدت بخدا که فهمیدم فقط باید در برخورد با هر مسئله چه کوچک و چه بزرگ باید رها باشم و اونو فقط بسپارم به خدای احد و واحد و کنار بایستم و مهم تر از همه اعتماد داشته باشم که خدا کارشو بلده و خیلی عالی و قشنگ همه چیو میچینه کنار هم

        با نظر و دیدگاه اداره من باید میرفتم به متوسطه دوم برای تدریس و از لحاظ مسافت و هزینه برام به صرفه نبود رفتم اداره و قسمت سازماندهی نیروها مسئول اون بخش بهم گفت الا و بالله باید بری برای تدریس گفتم درسهایی که بهم دادین اصلا مربوط به رشته من نمیشه گفت باشه شما می تونی و باید بری گفتم من میخوام همون مقطع ابتدایی باشم چون تمام برنامه ریزهام کردم ولی گفت نه خانم فقط متوسطه و تمام … من گفتم دیگه بحث فایده ای نداره اومدم راهرو نشستم روبروی همون اتاق پر از همکارانی بود که از سر صبح برای تعیین جا اومده بودن و یه نگرانی در صورتشون بود گفتم مریم تو شاگرد استادی باید کارت حل بشه، اگر استاد الان اینجا بود چیکار می‌کرد و تو از همه آگاهی های دوره های استاد باید الان چکار کنی

        شروع کردم به خوندن

        ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا من لندک رحمه انک انت الوهاب

        و آیه الکرسی خواندم

        و شروع کردم با خدا صحبت کردن گفتم خدایا من تسلیم امر تو هستم من نمی دونم در این مسیر شاید خیرهایی برای من هست که ازش خبر ندارم تو عالم به همه چیز هستی و گفتم اگه تو میگی برم متوسطه چشم میرم

        و همون موقع یکی از همکار اومد کنار من نشست و شروع کردیم به صحبت و شوخی و خنده بعد یهو بهش گفتم بزار یه بار دیگه برم مکان‌های ابلاغم بپرسم رفتم داخل اتاق بعد اونهمه وقت همه هنوز بودند کسی کارش حل نشده بود همون مسئول که بهم گفت باید بیای متوسطه و این حرفا ،،برگشت گفت کدتو بده بهش گفتم لیست نگاه کرد دید بهم ادبیات و دینی و آمادگی دادند و دوتا خانمی که نشسته بودند بهشون گفت رشته شما چیه یکی گفت کارشناسی ادبیات دارم و ارشد الهیات و خیلی آسون و راحت همه ابلاغ های منو برداشت داد به این خانم و به من گفت خانم شما می تونید برید همون جایی که دوست دارید و همه تعجب کرده بودند نه به اون بحث صبح و نه به این راحتی که کارم حل شد و با ذوق از اتاق اومدم بیرون فقط میگفتم خدایا ممنونتم ممنونتم عاشقتم تویی همه قدرت‌ها تویی همه آسونی ها خدایا شکرت

        اعظم عزیزم فقط و فقط توحید و ایمان و اعتماد به خدای یکتا حلال تمام مسائل و حال خوبمونه و تماام

        بازم ازت سپاسگزارم دوست خوشگلم در پناه خدا قلبت پر از ایمان و عشق حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به زوج زیبا و خوشبخت و مهربان

    سلام به تمام دوستای عزیز و هم فرکانسی من

    خدایاااااا هزاران بار شکرت .به قول پاکیزه عزیزم

    کرور کرور شکرت برای این همه نعمت برای این همه اتفاقات عالی

    امروز داشتم فکر میکردم که خدایا کی میتونم برای فایل جدید کامنت بزارم و کامنتهای بچه هارو بخونم

    الان که دارم مینویسم ی موقعیتی پیش اومده ک بکوب میتونم تا یک یا دو ساعت دیگه کامنت بخونم و بنویسم

    خدایا شکرت برای این هم زمانی ها

    .

    بزارید اول یکم از اتفاقات ماه شهریور بگم

    .

    من تا یک ماهه قبل یک شیفت میرفتم سرکار و بعدظهر هم میرفتم سالن

    چون خونمون تو روستا بود و خودم میومدم شهرستان برای کار ظهرا میرفتم پارک یا کتابخونه برای اینکه زمان خوبی بود رو خودم کارکنم .

    همون موقع ها لیزر فوکس هرروز فایلهای استاد رو نوت برداری میکردم و یهو دیدم دلیل اینکه من دارم میرم سالنی ک هیچی بهم یاد نمیده فقد ترس از کمبوده

    خلاصه ی هفته اینا طول کشید تا هم از کارم اومدم بیرون هم از سالن

    واقعن سخت بود برای منی ک بیشتر از 500نداشتم این تصمیم

    من اومدم بیرون بدون اینکه مادرم و حتی کسی بدونه

    صبح میومدم تا غروب تو کتابخونه و پارک فقد کار میکردم رو خودم

    خیلی حالم خوب بود احساس خوبی به تصمیمی ک گرفته بودم داشتم

    تا یک یک هفته اینجوری بود داستان که ی روز زنگ زدن بهم و گفتن کلاس شنیون شروع شده یک شنبه بیا

    کلاسام شروع شد خداروشکر ازون ور بابام 500بهم داد تا یک ماه کرایه ماشینمم داشتم

    دیگه هروز میومدم سالن

    از قضا ک وسایل هم نداشتم با صاحب سالن حرف زدم و اونم بهم گفت من همه وسایل هارو بهت میدم

    مونده بود مدل

    خدای مهربونم بهم گفت برو و هرجا دختری دیدی بهشون بگو که دنبال مدل هستی

    منم اینکارو کردم

    خیلییی همه چی عالی بود

    گذشت و گذشت من هرروز بلا استثنا مبومدم تمرین

    استادمون اشکالاتم رو میگرفت

    هرروز از قبل بهتر میزدم

    مدل هم اوکی شد برام

    با یکی دوتاشون دوست شدم دیگه کم کم مدل میخاستم اونا میومدن

    جالب اینجاست صاحب سالن جز من به کسی وسایل هاشو نمیداد

    کی جز خدا داره انجام میده کارامو؟

    الان یک ماه گذشته خیلی تو شنیون خوب شدم قبلا نمیتونستم حتی ی فر کنم الان شنیون میزنم

    نمیگم عالیی میزنم چون تازه شروع شده کلاسام

    همین چندروز پیش یکی از سالن های معروف شهر بهم گفتن دستیار برای رنگ میخام

    دیشب سالن قبلیی ک میرفتم بهم زنگ زد گفت دستیار میخام

    تو این شهرستانی ک همه دنبال سالنن ولی کسی قبولشون نمیکنه بمن درخاست کار میشه

    الان هدفم اینه ک مهرجرت کنیم به شهر

    هرچقدرم اینجا بخاد برام همه چی اوکی باشه ولی من دوستدارم برم جای بزرگتر

    حتی قبل از اینکه مهاجرت کنیم ی ایده خوب بهم داده شد

    حالا باید تصمیم بگیرم که کقتی رفتم شهر تو حوزه شنیون برم یا رنگ

    یکیش رو انتخاب میکنم

    نشونه ها همه میگن خیلیی زود مهاجرت میکنیم

    انشالله به زودی میام و از مهاجرتم بهتون خبر میدم

    من خاسته هام رو گفتم و لایق رسیدن بهشونم

    احساسم خوبه و در مسیر درستی هستم

    از پروردگارم میخام خیلی بیشتر در مسیر باشم و بیشتر بمن از لطف و کرمت خودش بده

    ازش میخام منو از شر نجواهای شیطان درامان نگه داره و کمکم کنه .

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    خدایا خاسته هایم را به تو میسپارم

    خدایا من نوشتم ک دوستدارم وقتی رفتیم قزوین چکار هایی کنم چه شرایطی رو ایجاد کنم برای خودم

    همه چیز رو بهت گفتم خودت هدایتم کن

    راستی اینم از ی اتفاقی ک همین نیم ساعت پیش رفتم فلشم رو درست کنم با دوستم بودیم

    از من پول نگرفت ولی از دوستم گرفت خیلییی خداروشکر میکنم خدایا شکرت

    انشالله بیشتر در مسیر باشم و بیشتر اتفاقات قشنگتری رقم بزنم و بیام بنویسم براتون

    فعلا در پناه الله یکتا باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنْکَ

    ای خدایی که هر نعمت به ما بندگان رسد همه از جانب توست

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته مهربان و سپاسگزار

    سلام به خانواده عزیزم

    دوستان جانم در این سایت بهشتی که شکر گزار وجود تک تکتون هستم.

    بریم سراغ

    =========================================

    بخش اول

    یعنی توجه به زیبایی‌های فایل

    استاد جان استایلتونا عشقه،

    آدم کیف میکنه ترکیب این اندام را با این لباسهای خوشگل و خوشرنگ میبینه

    با این جنس سپاسگزاری که شما از پیرامونتون می‌کنید

    باید هم به این مکان‌ها هدایت بشید

    این گیاه خوشگل توجه خانم شایسته را به خودش جلب میکنه که وسطش سرخ رنگه و خیلی زیباست .

    و دوباره این درس برام تکرار میشه که و منا یاد محل کارم میندازه

    یه بنده خدایی در محل کار داریم که همه از دستش می‌نالند

    ولی باور کنید من اینقدر روی خوبیها و نکات مثبت ایشون فوکوس کردم باعث شد ایشون از قابل احترامترین همکارهای من محسوب بشه و باور کنید جز احترام از ایشون ندیدم

    چرا؟

    چون من به خوبیهاش توجه و تمرکز کردم و نتیجه رفتار ایشون بامن کاملا متفاوت بود.

    مثل نگاه خانم شایسته به این گیاه که کلی خار داشت ولی خانم شایسته به اون زیباییش و سرخی بالای گیاه زوم کرده بود.

    سوال استاد ؛چرا اینطرف دریاچه اینقدر سرسبز و زیباست و خونه هایی که مثل نگین میدرخشه

    و طرف دیگه اینقدر خشک و بدون سرسبزیه

    و بازم این به ذهنم میرسه که در همین شهر و کشور و جامعه اگه شما توجه و نگاهت به زیباییها باشه و نکات مثبت ،طبق قانون شما هدایت میشید به زیبایی‌های شهر و کشورتون و برعکسش هم صادقه و خداوند یه مرزی بین افراد شاکر و ناسپاس قائل میشه

    وای خدا چه آب زلالی،چه آرامشی داره این آب.

    الله اکبر

    خانم شایسته من هم مثل شمااشک شوق در چشمم جمع شد وقتی این عظمت و شکوه پروردگار را دیدیم.

    و از سویدای وجودمون خداوند را سپاسگزاری کردیم.

    وای خدا در اون دور دستها چه رنگ و نقشی خدا از کوه ها و دریاچه و ابرها کشیده.الله اکبر ،حیرت انگیزه

    وای خدا تابش نور خورشید به سطح دریاچه چه زیباست.

    وارد شهر که میشیم چقدر ساختمونهای شهر رنگهای متنوعی داره

    سبز و قرمز و بنفش و ..

    چقدر این شهر تمیزه و خطکشیهای منظمی داره

    وارد این باغ زیبا میشیم و در همون ابتدا وقتی این گلهای زیبا را دیدم یاد نمایشگاه گل و گیاه پارک شهید چمران کرج افتادم که هر سال در ایام عید نوروز برپا میشه.

    حیرت انگیزه واقعا.

    =========================================

    بخش دوم

    امروز یاد یه مصاحبه ای افتادم که خیلی میتونه الگوی خوبی باشه برای حرکت کردن و ساختن باور که می‌شود

    که میشود،که میشود

    که در برنامه فرمول یک تو اپارات هست

    این مصاحبه را من بارها و بارها دیدم

    که آقای علی ضیا مجریه و مصاحبه شونده ثروتمندترین مرد ایرانه

    معلمی که ثروتمند ترین مرد ایران شد

    این آقالیسانس زیست شناسی را با معدل

    13.25 میگیره

    و در دانشگاه تربیت معلم ادامه تحصیل میده و استخدام آموزش و پرورش میشه

    ولی آرزویی داشته که ثروتمندترین مرد ایران بشه

    ایشون که عظمت خودش را درک کرده بوده استعفا میده و میره خارج و در کشور امریکا زیست را ادامه میده و دکترا میگیره و یه اختراع ثبت میکنه که فکر میکنم 70 میلیون دلار به اختراع قیمت میزارن.

    در آخر میگه یه روز داشتم یه مصاحبه از یه شهیدی را می‌دیدم که با لحجه مشهدی

    گفت ؛

    بین حرف و عملمون فاصله میوفته

    چی میشه که بین حرف و عملمون فاصله میوفته

    جز باور نکردن عظمت خودمون و خدای خودمون

    جز ترسها و شکها چی میتونه باشه

    بعدش میگه در همه فرهنگها میگن خواستن توانستنه

    ولی به نظر من باید یه چیزی را در آخرش اضافه میکردن

    اگه حالا که میگن خواستن توانستنه

    پس چرا نخواهیم

    برای اینکه مابه هر چی که می‌خواهیم برسیم چی سدی

    جلوی راهمونه

    جز افکار و باورهامون چیزی نیست

    میگه تصور کنید قول چراغ جادو روبروتونه و میگه هر چیزی که می‌خواهید بدون محدودیت از من بخواهید و اون میگه حالا اون خواسته را از عالم خیال بردارید و بزارید تو قلب و ذهنتون

    چون مادرونمون قدرت خلق کردن خواسته هامون داریم و قدرت اراده و خلق انسان وحشتناکه، اگه که باورش کنیم

    دوستان آخر مصاحبه واقعا دیدنیه

    بهتون پیشنهاد میکنم حتما ببینید

    فوق العاده هست

    و در آخر این شعر زیبا را میگه

    آری، آری، زندگی زیباست

    زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست

    گر بیفروزیش

    رقص شعله اش در هر کران پیداست

    ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست

    زندگی را شعله باید برفروزنده

    شعله ها را هیمه سوزنده

    جنگلی هستی تو، ای انسان!

    جنگل، ای روییده آزاده

    آفتاب و باد و باران بر سرت افشان

    جان تو خدمتگر آتش

    سربلند و سبزباش، ای جنگل انسان

    زندگانی شعله می خواهد.

    عاشقتونم

    حق نگهدارتون

    در پناه کریمانه خداوند منان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1203 روز

      سلاااااااااام

      عشق دلم

      من از کامنتهای خوشگلت بیشتر ازهمه لذت میبرم .

      سپاسگزارم از بیان نگاه زیبات به این فایل بهشتی …

      سپاسگزارم از مهربونی هات.

      آدم هرچقدر که این تصاویر میبینه قشنگی های جدیدتری و زیباتری به چشمش میاد که نامحدود هست

      واقعا توصیف کردنش سخته

      و ازهمه مهم تر به لطف خدا ،

      استاد و خانم شایسته این زیبایی هارو دارن نشون مون میدن و چقدر تاثیرگذاره و نتیجه هات وارد زندگی مون میشن .

      خدارو هزاران بارشکر .بوووووووس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان عزیز خودم

    یک فایل عالی دیگر

    یک حال خوبی دیگر

    یک تمرکز بر نکات مثبت دیگر

    خدارا شکر که شروع روز من بااین فراوانی ها است

    چقدر زیبا اینقدر حس و حال خوب

    اینقدر فراوانی وجود دارد

    که انسان به این اعتراف می افتد که خدایا از گفتن شکرت باز مانده ام و ناتوان هستم

    چقدر زیبا

    چقدر حس و حال خوب

    قدم به قدم این سفرنامه جای پای خدای مهربان کامل مشخص است

    اینقدر این تصاویر زیبا است

    اینقدر این مناظر دلچسب است

    واقعا حرفی برای گفتن نمی ماند

    فقط باید دید و لذت برد

    هر چه بیشتر زیبایی ببینیم بیشتر برای ما مشهود می شود

    خدای من تو را سپاس

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  7. -
    اسحاق شفایی گفته:
    مدت عضویت: 2392 روز

    این کامنت رو قرار بود از ایتالیا بنویسم اما الان دارم از آلمان براتون می نویسم

    سلام به استاد قدرتمند ، خانم شایسته زیبا و بچه های متعهد توی خونه

    آخرین کامنت من در ایران اگر اشتباه نکنم در قسمت 197 سفر به دوره آمریکا منتشر شد و اونجا عنوان کردم که کامنت بعدی من رو از کشور ایتالیا خواهید دید اما وقتی رسیدم ایتالیا قضیه کمی متفاوت شد

    پارسال همین موقع بود که به دلیل تضادهای محدودیت های حساب بانکی و اقتشاش در ایران خواسته مهاجرت در من شکل گرفت و تصمیمم جدی گرفتم که از ایران مهاجرت کنم آن روزهایی که همه مردم دنبال شعاردادن و هزارتا اعصاب خوردی دیگه بودند من تصمیم گرفتم سرم تو لاکم خودم باشه و با توجه به حرف های استادم آینده خودم رو تغییر دهم و اگر در جایگاه مناسبی نیستم خودم رو هم مدار جای بهتری برای زندگی کنم

    با خودم میگفتم اگر الان در بین مردمی هستم که هرروز دنبال خبرهای منفی هستند و به همین دلیل هرروز اتفاقات بد جدیدی برای اونها رقم میخوره، اگر در بین افرادی هستم که در صف نانوایی صف رو رعایت نمی کنند و شاطر اول به آشناهاش نون میده بعد به من، اگر در بین مردمی هستم که به زور میخوان عقایدشون رو بهت بقبولونن اگر در بین افرادی هستم که هرروز داخل تاکسی ، اتوبوس در حال دشنام گفتن به دولت و… هستند و خودشون رو مسئول نمیدونن به این دلیل هست که خودم هم مدار با اونها هستم به همین دلیل ساده!

    بنابراین از همین الان شروع می کنم و هرکسی هرکاری میخواد انجام بده من روی باورهام کار میکنم و به هدایت ها عمل میکنم تا مدارم رو ببرم بالاتر تا برم به کشوری که به صف احترام بگذارند، به آشغال نریختن تو خیابون احترام بگذارند، مردمش شادتر باشند همش غر نزنند، محدودیت اینترنت وخیلی چیزای دیگه نداشته باشم.

    و بعد از یک سال پیگیری مداوم و کمک خداوند الان در یکی از بهترین کشورهای دنیا هستم و هرجا آزادانه می تونم مسافرت کنم.

    من مقصدم ایتالیا بود و هست چون برای تحصیل اومدم تا در یکی از بهترین دانشگاه های جهان در رشته موردعلاقه کودکیم تحصیل کنم و وقتی رسیدم ایتالیا تصمیم گرفتم سریع تر کارهای اداریم رو تموم کنم و بیام آلمان پیش برادرم که 6 سال شده بود ندیده بودمش و دلم براش خیلی تنگ شده بود اما چندسال پیش به خودم قول داده بودم که این دفعه نمیخوام اون بیاد ایران بلکه من میخوام برم پیشش و باورش سخته که الان دارم از اتاق بسیار زیبا و شیک برادرم این کامنت رو در شهر برمن آلمان می نویسم.

    یادم میاد وقتی ایران بودم به دلیل اتباع بودنم نمی تونستم مسافرت های استانی به آسونی برم حتی خیلی از استان های زیبا برای ما ممنوع بود و همین چندماه پیش بود که حتی از اتوبوس در بین راه پلیس ها به دلیل مسخره ای من رو در وسط جاده پیاده کردند و مجبور شدم به سختی به شهر محل زندگیم برسم اما الان مسافرت های بین کشوری میرم بدون اینکه حتی کسی بپرسه داری کجا میری، زمانی که از ایتالیا راهی سفر به آلمان شدم در یک روز در 4 کشور ایتالیا، سوئیس ، فرانسه و آلمان بودم و منی که در گذشته اینقدر محدودیت داشتم اصلا فکرشم نمیکردم یک روزی در چهارتا از بهترین کشورهای جهان باشم و الان دارم تجربش میکنم به راحتی، به راحتی واقعاً، وقتی از مرز ایتالیا و سوئیس گذر می کردیم اینقدر زیبایی دیدم که داشتم دیوانه میشدم وقتی وارد سوئیس شدیم اینقدر سرسبزی و رود و زیبایی دیدم که داشت گریم می گرفت منی که همیشه در شهر خشک و باد و گرم آران و بیدگل زندگی میکردم و تشنه دیدن یک جای سرسبز رو داشتم الان دارم تو کشورهایی میگردم که سرتاسر سرسبز هستند و انگار خداوند من رو در بهترین زمان در بهترین مکان هدایت کرده

    زیبایی ایتالیا و سوئیس و آلمان واقعا قابل وصف نیست وقتی داخل سوئیس بودم انگار داخل بهشت رفتم یعنی اگر همون موقع خداوند میگفت باید از این دنیا بریم. من راضی بودم میگفتم دمت گرم بزن بریم.

    اینجا اینقدر با مردمان عالی برخورد کردم که حد و حساب نداره پلیس های اینجا فوق العاده با شخصیت هستند و اینقدر بهت احترام می گذارند بدون اینکه ملیتت مهم باشه که فکر میکنی رفیقتن نه پلیس، چندین بار خواستم تیکت قطار و اتوبوس بگیریم چون بلد نبودم درخواست کمک کردم و این افراد با پول خودشون برام تیکت خریدند با اینکه خودشون عجله داشتند. هر مغازه ای میرم اینقدر با انرژی بهت صبح بخیر و سلام میکنن که تا شب شارژی

    همیشه دوست داشتم در بین چنین افرادی زندگی کنم دوست داشتم در بین افراد شاد باشم، به قانون دیگران احترام بگذارم حتی وقتی در ایران بودم سعی می کردم طوری رفتار کنم که حقوق کسی پایمال نشه، آشغال توی خیابون نریزم، توی صف نزنم و الان در جایی هستم که 99 درصد افراد همون رفتار رو دارند و به حقوق همدیگه خیلی احترام میگذارند

    خدایا شکرت که کمکم کردی هدایت بشم به چنین قاره سرسبزی واقعاً وقتی یک قدم به سمت خدا برمیداری به قول استاد خداوند تریلیون ها قدم به سمت تو برمیداره و این چیزی جز حقیقت نیست. راستی استاد عزیزم الانم خوشتیب کردم و آماده شدم برم به تنهایی شهر برمن رو بگردم و از پیاده روی در زیر نور خورشید آلمان نهایت لذت رو ببرم.

    راستی حرف از تنهایی شد میخوام بگم که در زندگیم هرگز از تنهایی و ترد شدن نترسیدم چون وقتی تنهام خیلی بیشتر با خودم لذت میبرم مخصوصاً در سفر

    خیلیا هستند که از مسافرت تنهایی لذت نمیبرند و دوست دارند حتما کسی پیششون باشه اما من بهترین مسافرت های زندگیم تنهایی بوده نه با دیگران و به نظرم در خیلی جاها باید تنهایی سفر کرد چرا که اون مکان با تو یعنی خودت قشنگ تره باعث میشه بیشتر روی زیبایی ها تمرکز کنی و حواستو پرت نمیکنه به چیزهای دیگه

    این کشورها اینقدر زیبایی و نظم و نکات مثبت داره که می تونم ساعت ها براتون بنویسم اما ترجیح میدم کم کم این کارو کنم که برام عادی نشه این همه نعمت و زیبایی

    تا کامنتی دیگه همه شما عزیزان و استاد و خانم شایسته رو به خدای بزرگ میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1850 روز

      بنام خدای مهربان

      سلااام ب دوست عزیزم آقا اسحاق

      الهی صدهزاررر بارشکرت ک در زمان و مکان مناسب

      تو اتاق برادر عزیزتون

      ب قولی ک دادین عمل کردین و خداوند چقد قشنگ شما رو هدایت کرد

      ب جایی ک همیشه آرزوشو دارین

      چقدررر لذت بردم

      چقد تحسینتون کردم

      چقدرر بهتون افتخارر کردم

      دمت گرررم پسررر

      منم دوسدارم تک تک اینایی ک گفتی و تجربه کنممم

      چقد قشنگ زیبایی های اونجا رو گفتین

      ک تونستم خیلی عالی تجسم کنم

      حس وحال خوب اونجا رو

      مردم فوق العاده پرانرژی ک از زندگیشون لذت میبرن

      و باخودشون درصلح ان

      ب خودشون و بقیه احترام میزارن

      دیدگاه خودشونو قالب نمیکنن ب بقیه

      اقاااا منم دلم خواست

      چقد خواسته ی شما برام قابل لمس بود

      چون خودمم تو منطقه ام ک فقط زمستان سرسبز میشه یعنی آرزومه جایی زندگی کنم

      ک همه ی فصل های سالو بتونم تجربه کنم و لذت ببرم

      و اینکه چقددد خواسته ها دست یافتی ان اگه مسیرمو ادامه بدم

      اگه باعشق رو خودم کار کنم و خواسته هامو خوب تجسم کنم

      همیشه مرتب باشم

      و هیچ جایی اشغال نریزم ب حقوق بقیه احترام بزارم

      ب بقیه کمک کنم

      با انرژی و عشق با مردم برخورد کنم

      و از همه مهم تر قدرتو دست خدای عزیزم بدم

      تنها فرمانروایی کیهان ب راحتی منو ب خواسته م میرسونه اگه از سر راهش برم کنار

      واینکه میشود

      و امکان پذیر است

      اگه برای بقیه شده

      برای منم میشه

      چون قانون برای همه ثابت و یکسان و همواره ی درخواست ما پاسخ میده

      خیییلی خیییلی ازتون سپاسگزارم ک برامون نوشتین و ایمانمو نو قوی تر کردین

      خییلی خوشحال شدم براتون ان شاالله همیشه روب جلو حرکت کنید

      واز خدا مبخوام بهترین هایی ک حتی در تصورتون هم نمیگنجه بهتون ببخشه

      دوست عزیزم

      درپناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    خدیجه غلام زاده گفته:
    مدت عضویت: 2034 روز

    به نام خداوندی که زیباست و زیبایی ها رو دوست دارد.

    سلام به استاد و مریم عزیز و همه دوستان همسفر

    این قسمت سفرنامه فوق العاده زیبا بود به خصوص اون باغ بهشتی که پر بود از گل و آب نما و تزیینات و سازه های سنگی

    و هزاران زیبایی دیگه، واقعا از در باغ که وارد شدید حسش بی نهایت درجه یک و ناب بود.

    ممنون ازتون که جوری فیلم می‌گیرید از توی تریل ها و پیاده روی هاتون حتی سربالای ها و مکان های صعب العبور که ما حس میکنیم خودمونم اونجاییم. واقعا سپاسگذارم

    دیروز و امروز مدام کامنت میخوندم از فایل های اخیر و کلا توی سایت بودم و چندین بار به این جمله و عبارت برخوردم.

    ( مضمونش اینکه که وقتی روی خودت کار کنی و خدارو منبع قدرت بدونی یواش یواش هدایت میشی دستان خداوند میان و کارها رو انجام میدن و تو از اونا سپاسگذاری ولی در قلبت میدونی که کار خداست و عینا جمله «اما مواظب باش به اون ها وابسته نشی که اگر وابسته شدی همه چیزو از دست میدی»)

    رو چندین بار دیدم. و بعد یادم اومد طبق نشانه های ربم و هدایت ها و همزمانی هایی که دریافت کردم رسیدم به این نقطه که باید کار رو شروع کنم و قدم اول رو بردارم و از مسایل و ناخواسته ها و نشتی های انرژی اعراض کنم. و نباید منتظر باشم شرایط بهتر بشه که من شروع کنم و این مسیر اشتباه است.

    و تصمیم گرفتم، ولی ذهنم اروم میگفت باید کمک داشته باشی حداقل واسه اولش. باید تو کارای خونه بهت کمک بشه که بتونی تصمیمتو شروع کنی اینا تو سرم میچرخید. اره من متوقع شدم ازبقیه و روی بقیه حساب کردم. انگار یادم رفت این خدا بود که تا همین جای تصمیم رو بهم با نشونه ها گفت پس همون خدا هم میتونه اول مسیر بلکه تمام مسیر رو کنارت باشه. و تو لذت ببری و کارات انجام میشه. چقدر شرک، خفی و پنهانه و دارم میبینم ترمز های ذهنی من یکی یکی رخ نمایی میکنه.

    بازم شاکرم که خیلی زود متوجه شدم و توقع ذهنم رو اصلاح کردم.

    به قول استاد در ثروت 1 اون ایده ای درسته که با همون شرایط فعلی، با همون داشته های الانت، قابل انجام باشه.

    اره الان میدونم که با مدد از خودش همه وظایف مادری و همسری مو انجام میدم به لطف حق و برای ایده جدیدمم شرایط مهیا میشه و جهان تعهده منو ببینه هر روز بهتر میشه همه چی این قانونه خداونده. بازم یقین شد برام که این کامنت های الهی و این سایت بینظیره و از دل همین نوشته ها میشه به خوشبختی و توحید رسید.

    شاید اگه قبل از تعهدم و قبل از اشنایی با این عزیزان و خانواده صمیمی ام یه نفر

    بهم میگفت از دل همین ردپا ها و دل نوشته ها میشه به خدا رسید و اونو تو قلبت احساس کرد. و میشه به باورهای قدرتمند کننده رسید و میشه ساعت ها از اگاهی هاش نوش کنی و گذر زمانو نفهممی و میشه کلی خواهر و برادر توحیدی و نازنین پیدا کنی اصلا باورم نمیشد. ولی الان خودم تجربه اش کردم. چقدر در طول روز به بچه های سایت فکر میکنم و در موردشون با همسرم حرف میزنم قبلا در مورد خانواده هامون و همسایه و اشناها حرف میزدیم، الان همشون حذف شدن.

    وقتی به پروفایل بچه های و کامنت های قدیمشون سر میزنم میفهمم که این مسیر که الان توشم همون مسیریه که خیلی ها رفتن و به خوشبختی و خواسته هاشون رسیدن البته بدون استثناء از مسیر تتوووحییییید

    ممنونم از استاد که یه روزی رسالتشون رو گسترش توحید قرار دادن و خدا هدایتشون کرد به برپایی همچین سایتی که منبع خیر هزاران هزار نفرشد. خداروصد هزار مرتبه شکر

    فقط باید ادامه داد و تو این مسیر زیبا موند و البته با اقدام عملی و انجام تمرینات استاد که همش واسه قوی کردن ایمان ما به جریان هدایته و خالق زندگی بودنه.

    اون تیکه فایل که مریم جان نشسته بودن کنار رودخانه روی یه تیکه سنگ و استاد گفت دیدی به چه جاهایی هدایت شدیم و سرتکان دادن و تایید مریم عزیز کلی حرف داشت. و پشت چهره و چشم هاشون دنیایی از رضایت بود و حس هدایت شدن.

    معلومه وقتی با نیت دیدن و تمرکز بر زیبایی ها و تایید و تحسین زیبایی ها بزنی به دل جاده خدا به بهترین جاها میبره ادم رو این قانونه و هر مکان از مکانِ قبلی زیبا تر و رویایی تره.

    و اون قسمت که دِرون از بالا تراک خوش رنگ رو دنبال میکرد و استاد میرفت تو جاده باریک و پیچ در پیچ و میفرت و میرفت، خیلی بهم چسبید. انگار حس کردم خدا از بالا داشت نگاه شون میکرد و لبخند میزد و به قول احسان عزیز سرتکان میداد و تایید میکرد مسیرشون رو. مسیری پر از لذت و ارامش و خوشبختی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2433 روز

      سلام خدیجه جان

      عزیزم لذت بردم ازکامنتت قشنگ حرف دل منو زده بودی سپاسگزارم عزیزم اینقدر خوب قانون رو درک کردی وتمام توجهت گذاشتی روی زیبایی های این سایت والبته که شکی نیست در رشد وپیشرفتت با این تعهد واستمراری که داری.

      سپاسگزارم عزیزم که دستی شدی از دستان خدا و کلی نکته ی کلیدی رو برای ما هم یادآوری کردی

      درپناه حق شادوسالم وثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        خدیجه غلام زاده گفته:
        مدت عضویت: 2034 روز

        سلام به فاطمه عزیزم.

        ممنون که برام نوشتی. چه قدر خوشحال شدم که حرف دل شما با حرف دل من یکی شده. و این نشونه اینه که درست درک کردم. خیلی وقت ها موقع نوشتن ذهنم نجوا میکنه که چی داری مینویسی ولی میدونم که باید انجام بدم. دیدن نقطه های آبی دوستان خیلی برام لذت بخشه. خداروشکر که افکار من براتون جالب بود و نقش هدایت داشته . ممنونم از لطف و محبتت.

        امیدوارم همیشه در ثروت و سلامتی و روابط عالی باشی .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    بنام خداوند وهاب من

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش.

    خداوند رو هزاران بار شکر که امروز رو هم فرصت زنده بودن و رشد کردن بهم داد. خداوند رو هزاران بار شکر بخاطر بصیرت و دانایی که به ما داد تا بتونیم مسیر صحیح رو زندگی کنیم.

    خداوند رو سپاس و حمد فراوان بخاطر روشنی که بر دل‌هایمان انداخت تا نور شود بر زندگی روزانه‌مان.

    خداوند نور آسمان‌ها و زمین است.

    موسی پس از گمراهی نزد فرعون آمد و گفت

    من از ناآگاهان بودم و پس از آن کار بخاطر ترس از نزد شما گریختم. ولی پروردگارم مرا آگاه ساخت و شما را به فرمانروایی او دعوت میکنم.

    خیل با عبارت ‘ناآگاه’ بودن قرآن حال کردم…یعنی وقتی به مسیر درست هدایت میشی میتونی آگاه بشی و بر آن بیافزایی…اینجور نیست تا آخر جز گمراه‌هان باشی و جز این چیزی نصیبت نشه.

    در ادامه‌اش موسی میگه فرمانروای من همونیه که صاحب آسمان و زمین و هرچه میان آن دو هست. فرعون آشفته میشه و بعد موسی ادامه میده فرمانروا همونیه که صاحب غرب و شرق و آنچه میان آن دو هست.

    خیلی خلاصه میگه همش اونه…

    البته که فرعون نمیپذیره و بعد ازدیدن نشانه‌های خداوند از سمت موسی میگه براستی تو ساحری توانمند….

    همه ما تا حدودی این فرعون سرکش‌ درونمون رو داریم که با یگانگی و احد بودن خداوند مسئله داره و نمیفهمه که تمامش همونه….

    خدایا کمکمون کن تا بتونم بر فرعون ذهن خودمون پیروز بشیم و بپذیریم آنچه در غرب و شرق، در بالا و پایین است از آن توست و هر آنچه میان آن هست. خداوندا سپاسگذارم که درک و آگاهی به ما دادی تا هر لحظه خودمان را بشوییم از فکر و باورهای محدود گذشته‌مان و پاک شویم. خداوندا هدایت‌مان کن بپذیریم که دیگران به اندازه ما ارزشمند و مهم هستند و در این جهان و آفرینش الهی رقابت و مسابقه‌ای نیست. بلکه اصل ماجرا پذیرفتن الوهیت توست…پذیرش مقدس بودن خود ما…پذیرفتن مقدس بودن دیگران….گرفتن درس‌های معنوی برای رشد و پیشرفت‌مان و برگشتن به اصل خودمان…دریافت آگاهی‌هایی که بدان احتیاج داریم و متوجه شویم حقیقت محض جهان چیست…دیدمان را روشن کن خداوند….به ما صبوری ده تا در آرامش و یقین و با صلح در کنار دیگران از این فرصت شگفت انگیز استفاده کنیم و پاک شویم از تمام اما و اگرهای گذشته‌گانمان…از تمام چهارچوب‌ها و قید و شرط‌ها…بسازیم با توانایی و آزادگی که تو در اختیارمان قرار دادی و اجازه آن را خودت دادی و ملزم به هیچ قانون و اجازه و شرطی از سمت دیگران نیست…

    خداوندا کمکم کن تا بتوانم عشق بی قید و شرط را در درونم جاری کنم و جهان و آفرینش‌ات را بدون هیچ قضاوت و ترسی دوست بدارم و بپذیرم….خداوندا کمکم کن تا ایمانم را حفظ کنم و در کنار خودم با صبوری از پس مسائل‌ام بر بیام و حل‌شون کنم….قطعا در این مسیر تلاش میکنم ولی برکت آن را تو بده…

    خدایا از اینکه بینایی‌ام را افزودی تا این چنین آگاه بشم و گنج‌های آسمانی‌ات را بردارم از تو بینهایت سپاسگذارم…خدایا از اینکه بخشش را به من آموختی مچکرم…از اینکه از بند رفتارها، اعمال دیگران رها شدم و همه‌شان را بخشیدم مچکرم…از اینکه کمکم کردی خودم را ببخشم مچکرم…از اینکه کمکم میکنی تا قدم به قدم مسیر ذهنی‌ام را تغییر دهم و پاک‌تر و خالص‌تر بشم از تو عمیقا سپاسگذارم….خدایا از این فرصت اندکی که در اختیارم گذاشتی سپاسگذارم چرا که زندگی و تمام لذتش همین الان است و بس.

    خدایا بخاطر تمام مهربانی‌هایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1569 روز

    بنام خدایی که اجابت کننده در خواست هاست

    مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم و اجابت کرده از قبل هرآنچه تو ایمان داری که دریافت کردی …

    چقدر ایمان میخواد اینجوری دعا کردن؟!

    این راز که دعاهات از قبل اتفاق افتاده فقط باید توی ارتعاش و فرکانس دریافتش باشی در همه کتب آسمانی گفته شده!

    عجیب نیست؟

    الان در فیزیک کوانتوم کشف شده که همه چیز این عالم ارتعاش و فرکانسه و راه متصل شدن به منبع ، خدا ، کُل ، جهان هستی ، هرآنچه میخوانیش؛یکی شدن با اوست..

    سخت آشفته و غمگین بودم

    به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند

    دست کم می گیرند

    درس ومشق خود را…

    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

    و نخندم اصلا

    تا بترسند از من

    و حسابی ببرند…

    خط کشی آوردم،

    درهوا چرخاندم…

    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

    اولی کامل بود،

    دومی بدخط بود

    بر سرش داد زدم…

    سومی می لرزید…

    خوب، گیر آوردم !!!

    صید در دام افتاد

    و به چنگ آمد زود…

    دفتر مشق حسن گم شده بود

    این طرف،

    آنطرف، نیمکتش را می گشت

    تو کجایی بچه؟؟؟

    بله آقا، اینجا

    همچنان می لرزید…

    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

    ” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

    ” ما نوشتیم آقا ”

    بازکن دستت را…

    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

    او تقلا می کرد

    چون نگاهش کردم

    ناله سختی کرد…

    گوشه ی صورت او قرمز شد

    هق هقی کردو سپس ساکت شد…

    همچنان می گریید…

    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

    زیر یک میز،کنار دیوار،

    دفتری پیدا کرد ……

    گفت : آقا ایناهاش،

    دفتر مشق حسن

    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

    غرق در شرم و خجالت گشتم

    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

    سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

    صبح فردا دیدم

    که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

    سوی من می آیند…

    خجل و دل نگران،

    منتظر ماندم من

    تا که حرفی بزنند

    شکوه ای یا گله ای،

    یا که دعوا شاید

    سخت در اندیشه ی آنان بودم

    پدرش بعدِ سلام،

    گفت : لطفی بکنید،

    و حسن را بسپارید به ما ”

    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

    گفت : این خنگ خدا

    وقتی از مدرسه برمی گشته

    به زمین افتاده

    بچه ی سر به هوا،

    یا که دعوا کرده

    قصه ای ساخته است

    زیر ابرو وکنارچشمش،

    متورم شده است

    درد سختی دارد،

    می بریمش دکتر

    با اجازه آقا …….

    چشمم افتاد به چشم کودک…

    غرق اندوه و تاثرگشتم

    منِ شرمنده معلم بودم

    لیک آن کودک خرد وکوچک

    این چنین درس بزرگی می داد

    بی کتاب ودفتر ….

    من چه کوچک بودم

    او چه اندازه بزرگ

    به پدر نیز نگفت

    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

    عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

    من از آن روز معلم شده ام ….

    او به من یاد بداد درس زیبایی را…

    که به هنگامه ی خشم

    نه به دل تصمیمی

    نه به لب دستوری

    نه کنم تنبیهی

    *

    یا چرا اصلا من

    عصبانی باشم

    با محبت شاید،

    گرهی بگشایم

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

    آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ

    آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع

    امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را

    نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می

    بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه

    که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

    می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز

    می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟

    امام سجاد (علیه السلام):

    رَأیتُ الخَیرَ کلَ�’هُ قَد اجتَمَعَ فی قَطعِ الطَ�’مَعِ عَم�’ا فی أیدی ‌الن�’اسِ.

    همۀ خوبی‌ها را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است، دیدم.

    سلامی گرم از سومین روز پاییز زیبا به اساتید عزیزم و تمام دوستان غار حرای من

    به قول سهراب :

    دوستانی دارم

    بهتر از برگ درخت

    که دعایم گویند و دعاشان گویم…

    یادشان دردل من …

    قلبشان منزل من……

    صافى آب مرا یادتو انداخت…رفیق…

    تو دلت سبز…

    لبت سرخ…

    چراغت روشن…

    چرخ روزیت همیشه چرخان…

    نفست داغ…

    تنت گرم…

    دعایت با من…

    امروز این فایل زیبا رو دیدم هر طرفش خدا را حس کردم از زیبایی انچنانی که داشت فقط لحظه لحظه الله اکبر میگفتم و شکرگزاری

    نمیدونستم چی بنویسم به قول استاد انگار نقاشی خدا بود تا الان گفتم خدایا از تو کمک میگیرم بگو چی بنویسم و به این اشعار زیبا هدایت شدم خبلی احساساتم رو بر انگیخت و اشک در چشمانم جمع شد

    خیلی به من درس داد

    درس تسلیم بودن در برابر خدا

    و اینکه استادی دارم به اندازه قلبم دوستش دارم که اینچنین قلب بزرگ وسیعی داره به سادگی هرچه تمامتر که تمام این درسها رو به ما یاد میده تمام این اموزه ها و زیبایها رو رو به ما نشون میده کافیه ما در مسیر باشیم و هر لحظه تسلیم خدا باشیم

    خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم.

    خدایا من نمیدانم تو میدانی

    من‌ناتوانم من فقیرم من محتاجم من قدرتی ندارم

    همه چیز تویی تو قدرتمندی تو توانایی تو ثروتمندی من هیچ چیزی ندارم از خودم

    اگه دوستانی دارم از جنس توحید اعتبارش از توعه

    اگه مشتری دارم اعتبارش از توعه

    اگه شغلی دارم اعتبارش از توعه

    اگه درامدی دارم اعتبارش ازتوعه

    اگه الان در این مسیر هستم اعتبارش از توعه

    اگه حال خوبی دارم ارامشی دارم خوشبختی دارم همه اعتبارش از توعه

    اگه هرچیزی دارم تو زندگی ام اعتبارش از توعه من هیج ندارم تویی همه چیز

    تویی همه چیز

    تویی همه چیز

    من تسلیم توام

    من‌تسلیم توام

    من تسلیم توام

    تو منو در آغوشت بگیر و به هر سمتی میخای ببر قطعا اونجا بهترین جاست

    من هیچ ندارم اما خدایی همچو تو دارم که بهترین رفیق و یار منه

    خدایاشکرت در این مسیر توحیدی هستم

    خدایاشکرت امروز هم تونستم کامنتی از جنس خداگونه بنویسم

    خدایا شکرت امروز هم به قلبم الهام کردی که بنویس

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿1﴾

    بخوان به نام پروردگارت که آفرید (1)

    خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿2﴾

    انسان را از علق آفرید (2)

    اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿3﴾

    بخوان و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است (3)

    الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿4﴾

    همان کس که به وسیله قلم آموخت (4)

    عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿5﴾

    آنچه را که انسان نمى‏ دانست [بتدریج به او] آموخت (5)

    کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿6﴾

    حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (6)

    أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿7﴾

    همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (7)

    إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ﴿8﴾

    در حقیقت بازگشت به سوى پروردگار توست (8)

    أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى ﴿9﴾

    آیا دیدى آن کس را که باز مى‏ داشت (9)

    عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿10﴾

    بنده‏ اى را آنگاه که نماز مى‏ گزارد (10)

    أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿11﴾

    چه پندارى اگر او بر هدایت باشد (11)

    أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿12﴾

    یا به پرهیزگارى وادارد [براى او بهتر نیست] (12)

    أَرَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿13﴾

    [و باز] آیا چه پندارى [که] اگر او به تکذیب پردازد و روى برگرداند [چه کیفرى در پیش دارد] (13)

    أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى ﴿14﴾

    مگر ندانسته که خدا مى ‏بیند (14)

    کَلَّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَهِ ﴿15﴾

    زنهار اگر باز نایستد موى پیشانى [او] را سخت بگیریم (15)

    نَاصِیَهٍ کَاذِبَهٍ خَاطِئَهٍ ﴿16﴾

    [همان] موى پیشانى دروغزن گناه‏پیشه را (16)

    فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ ﴿17﴾

    [بگو] تا گروه خود را بخواند (17)

    سَنَدْعُ الزَّبَانِیَهَ ﴿18﴾

    بزودى آتشبانان را فرا خوانیم (18)

    کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿19﴾

    زنهار فرمانش مبر و سجده کن و خود را [به خدا] نزدیک گردان (19)

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 1175 روز

      سلام به آزاده خانم سلام به همسفر عزیزم

      عجب متن فوق العاده ای نوشتید

      خدایا شکرت که توانایی خواندن این متن زیبا رو داشتم

      چه اشعار زیبایی استفاده کردی واقعاً عالی بود

      از این جمله ات خیلی خوشم اومد

      «این راز که دعاهات از قبل اتفاق افتاده فقط باید توی ارتعاش و فرکانس دریافتش باشی»

      البته فکر کنم این جمله قبلا از استاد شنیده بودم اما فکر کنم الان در مدار فهمیدنش بودم و این متن یعنی نشد نداره فقط خودت و با فرکانس خواسته ات تنظیم کن

      همچنین یاد گرفتم تسلیم خداباشم و رها کنم تا بدست بیاورم

      سپاسگزارم ازت

      خدایا شکرت که منو به این متن زیبا هدایت کردی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1569 روز

        سلام به آقا محمد عزیز

        نقطه ابی پروفایل از جانب شما حس و حالمو خوب کرد و انکار محبت خدا به منه این نقطه آبی

        سپاسگزارم که برام نوشتی

        خداراشکر کامنت من باعث حس و حال خوب شده در شما

        دقیقا اون حرفای استاده و خداراشکر الان در مدار شنیدن و فهمیدنش قراز گرفتی عزیزم

        بازم سپاسگزارم برام نوشتی

        قلبت پر از نور خدا باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سلیمان رفیعی گفته:
      مدت عضویت: 1509 روز

      سلام به خانوم آزاده که الحق که آزاده هستین در مسیر توحید در مسیر عشق بازی با خدا میخواستم بگم کامنت خوندن ام باید تو فرکانس اش باشی الله اکبر من کامنت شما خیلییی اتفاقی خواندم داشتم رد میشد یه دفعه دیدم از درس و مدرسه صحبت شد گفتم از اول کامنتتون رو بخونم وسط اون داستان اصلا فکرشو نمی‌کردم اشکم دربیاد اینقدر حس و حالم عالی و دگرگون شد یاد خودم افتادم بارها و بارها مسیر اشتباه رفتم ولی خدا هیچ موقع اشتباهاتم رو به روم نیاورد با رها خطا کردم ولی باز بغل ام کرد الله اکبر ، خدایا چطوری چجوری ازت تشکر کنم بابت اینهمه مهربونی عاشقتم من ، مطمئن ام خدا تو جوابش میگه منم

      خانوم آزاده خیلی از شما سپاسگزارم بابت کامنت هاتون الهی همیشه حال دلتون عالی باشه .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1569 روز

        سلام به آقا سلیمان عزیز

        برادر بزرگوار و توحیدی ام

        نقطه آبی پروفایل از جانب شما قلبم رو روشن کرد و این فقط اعتبارش از سوی خداست

        سپاسگزارم که برام نوشتی

        چهره دل نشین و خندان شما منو هم شاد کرد

        انصافا وقتی خودم این شعر رو نوشتم اشک تو چشام جمع شد انقد که حس و حالم خوب شد و حس کردم بیشتر به خدا نزدیک شدم .به قول شما بارها بوده ما شرک ورزیدیم رو بقیه حساب کردیم نگران بودیم و خدارافراموش کردیم اما خدا یک لحظه فقط منتظر ما بوده به آغوشش برگردیم و دوباره به سمتش بریم و هرآنچه میخاهیم رو بهمون بده

        خداراشکر کامنت من باعث شد حس و حالتون توحیدی و خوب بشه

        خدایا کرور کرور شکرت

        زندگیت غرق نعمت و ثروت بی نهایت باشه برادر عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 936 روز

      بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”

      ای قلم من بنویس”

      وبرای بهترین خواهر دنیا

      آزاده ی، آزاده بنویس ”

      سلام و عرض ادب خدمت

      خوش ذوق ترین و با انرژی ترین آزاده ی دنیا ”

      چقدر اسمتون پر انرژی هستش ”

      دوستان همه بگید آزاده ”

      با بهترین احساسم می نویسم ”

      خدایا یاری ده”

      مرسی که برام نوشتی و کلی انرژی گرفتم مثل همیشه ”

      خداوند شما رو حفظ کنه و سایتون برقرار باشه ”

      کامنت تون مثل همیشه زیبا و خواندنی بود ”

      باورت میشه داشتم کامنت تو می خوندم پایان کامنت بر گشتم صفحه ی بعد ”

      الله اکبر چه هم زمانی ”

      نقطه ی آبی عزیز دلم آزاده نمایان شد ”

      چقدر جالب و چقدر خواندنی ”

      گفتی کردی ”

      همون لکی برام بنویس که من خیلی لذت میبرم برام می نویسی و چقدر زیبا می نویسی ”

      آزاده ی خوش زونم ”

      آزاده ی زون شیرینم ”

      آزاده ی خوش ذوقم ”

      هرا کجا هستی ”

      بهترینها رو برات آرزومندم ”

      در جواب کامنت قبل ”

      منم خوشحالم چون خواهری دارم زلال و شفاف ”

      ممنون که همیشه برام آرزوی موفقیت داری ”

      منم برای شما آرزوی موفقیت

      سلامتی

      ثروت

      دارم ”

      مواظب خودت باش

      منم خوشحالم که آزاده ی دارم ”

      تنت سالم ، قلبت پراز عشق

      بدون تو رو نمی تونم تصور کنم ”

      شما ارزشمندی

      شما بهترینی ”

      انشاءالله هر چه زودتر و با بهترین احساس ” و کوله باری از نتایج همدیگر رو زیارت کنیم ”

      بازم نزدیک بود یادم بره ”

      بگم ”

      عاشقانه عاشقتم و

      دوست دارم

      اندازه ی اون حس قشنگت

      اندازه ی ذوق کردنات ”

      هم ار انمان به نویس”

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1569 روز

        سلام به اقا سید عظیم عزیز

        مهندس توحیدی خودمون

        سپاسگزارم برام نوشتی

        در مورد لکی نویسایمن کوره بعضی قسل نماو نام سایت بوشین منی و لکی موشم راحت تمام قسله مکمگفتی الله اکبر خدا همزمانی بوجود اورد برام هم کامنتم رسید هم داشتی کامنت برام مینوشتی

        ولی بگم من دوتا کامنت دادم هردوش تایید شد نمیدونم دوتا بدست تو رسید یا یکی اما دوتا بود گفتم بگم

        میدونی کلی حس خوب بهم میدی وقتی کامنتت پر از انرژی مثبت و حس خوبه

        سپاسگزار خداوندم برای وجودت

        ممنونتم که به من لطف داری

        امیدخدا عروسیت بیام سرچوپی.خخخخ.ولی نورابادیل فک کم مذهبی تربون جدا بون مراسملان

        بازم ممنوتم

        منم دوست دارم

        در پناه الله مهربان باشی

        کلی انرژی خوب و حس و حال عالی به خودت برگرده چون قلبت بزرگه مطمینم

        انشالله خدا هدایتمون میکنه در زمان و مکان مناسب همو میبینیم و از نتایج بزرگمون میگیم

        تو کامنت قبلی یه سوال در مورد اینکه گفتی درامد امروزم چقدره پرسیدم ها جواوت نیابکشمت.خخخ

        زندگیت پر از غرق نعمت باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          سید عظیم بساطیان گفته:
          مدت عضویت: 936 روز

          بنام خداوند مینو سرشت ”

          سلام مجدد دارم خدمت خواهر هنرمندم

          استاد کاکاوندی ”

          دته تو چنی عجولین ”

          خدا خیرت ده ”

          بیله راو ”

          یه چات ”

          تک به تک کامنت ها تو جواب میدم ”

          جواب دادم گفتم درآمد یک روزم ”

          نورآباد مری آمریکایه ”

          زیاد مذهبی نی ین ”

          ما هم مراسم عروسی مون شلوغه و رقص و شادی داریم.

          به سلامتی سر چوپی تا بن چوپی. فکرت کردیه مه بچه مثبتم ”

          چقدر به کامنتت خندیدم و انرژی گرفتم

          تو چرا اینجوری میکنی ”

          واقعا بمب روحیه ای ”

          واقعا انرژی مثبتی ”

          خدا حفظت که ”

          یه خبر خوی ارانت دیرم”

          شوکه بون ”

          واقعا لحظه شماری میکنم ‘

          انشاءالله لحظه ی دیدار نزدیکه ”

          وجودت پراز عشق ”

          مثل همیشه ”

          دوست دارم و عاشقتم ”

          بهترین آرزوها بدرقه ی راهت “

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            آزاده کاکاوندی گفته:
            مدت عضویت: 1569 روز

            سلام مهندس جان

            دوتا کامنتت رسید گفتم تو یه کامنت جوابت بدم

            انقد خندیدم گفتی تو چنه عجولین بیله راو

            استیکر خنده

            انشالله همیشه خوش خبر بوین

            خاص فک کردم بچه مثبتکین ها (3تا ایموجی خنده)

            انشالله همیشه پر درامد بوین و جیبت و حساب بانکیت پرپول

            خوش خبر بوین وتین لحظه دیدار نزدیکه

            بعد کتمه یاد ای قسه

            شاید این جمعه بیاید(5 تا ایموجی خنده)

            نام یه کامنتت وتین کل دورله گرد یک مسنین ولی بوره قدم قدم بسن چون هانه منتظرین پوله بایه دست ولی اگ قدم قدم بو ینی مثلا الان دوره لیاقت هتیه ای دوره بسن بعد هر دوره که حست خوب مکه مثلا ثروت یا هرجه یواش یواش قدم هز به تکاملت طی کین

            اگریش درین چند دوره گرد یک بسن فقط وتم بوشم منتظر ناو که پول کلان بای کلان بسنین

            خوشحال بیم

            در پناه الله یکتا بوین

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: