https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-10 23:48:292023-11-09 06:24:35سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 218
404نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بار الها میدانم که هیچ کس ستمکار تر از من به من نبود و هیچ کس عاشق تر و مهربان تر از تو به من و من عمری را به خود ستم کردم و اکنون طلب بخشش از درگاه پر از مهر تو را دارم
یا غفار الذنوب هیچ کس بخشنده تر از تو نیست بر خیل گناهانم
یا ستار العیوب هیچ کس پوشاننده تر از تو نیست بر عیبهایم
یا کریم هر چه خواستم کرامت کردی و هرچه طلب کردم عنایت کردی
یا سمیع هرچه از دلم گذشت شنیدی و اجابت کردی
یا بصیر آنچه من ندیدم را بر من نمایان کردی و راه را ز بیراهه عیان
«««««««————————————-»»»»»»»
به نام عشق ، خداوند رحمان و رحیم
سلام بر استادان جان و جانانه های استاد و همراهان طریقت توحید و عزیزان همسفرم
به دنبال بهانهای بودم تا سفرنامه خودمونو براتون کامنت کنم و با اومدن این بخش از فایل سفر به دور آمریکا و دیدن زیبایی های این سفر استادان عزیزم
مثل همیشه تحسینشون کردم و سپاس گزارشونم که باعث شدند ما هم با تمرکز بر این دوره از سفرها به خواسته همیشگی مون تجسم ببخشیم و تصمیم بگیریم متفاوت با همیشه سفر کنیم.
زیبایی های این تصاویر به قدری زیبا بودند که مثل همیشه فقط در لحظه لحظه اون خدارو شکر میکردم از خلقت این همه زیبایی و تنوعی که در طبیعتش قرار داده
از تصاویر زیبایی که به لطف درون هوشمند تقدیم چشمان مون شد تا رابطه عاشقانه دو استاد و صفا و سادگی این نوع زندگی که همه و همه نمونه و الگویی بسیار زیبا و بزرگ برای ما بودند.
خدایا مثل همیشه باید بگم ناتوان از شکرتم.
«««««««——————————–»»»»»»»
چند روزی از مهرتان دور بودیم و در سفر با معشوق
اینبار به قول عزیز دلم خدارا هم با خودمون بردیم و با خدا تا خدا سفر کردیم
چه سفرییییییییییی
سفر نه هااااااا سفررررررررررررر
رفتیم کوله گردی بی هیچ آلایش و آرایشی
ما بودیم و یک کوله و یک دل و خدایی که همین نزدیکیست و مهمان همان دل
وااااای که چه زیبایی های3بی دیدیم که همیشه بودند و نمیدیدیم و چه شد که دیدیم؟
باسخ: احساس لیاقت
اینبار با همه وجود خواستیم
لوازم مختصری در حدّ نیاز بار کوله کردیم و بی هیچ پلنی و به صورت کاملا هدایتی از خونه خارج شدیم و رفتیم ترمینال شرق و اونجا که رسیدیم دلالان بلیط اتوبوس و تاکسی هرکدوم میپرسیدن کجا میخوای بری ؟!
با لبخند پاسخ میدادیم: خودمونم نمیدونیم.
اما با همه وجود با خدا اعتماد داشتیم و خودمونو سپرده بودیم به دستان مهربان و قدرتمند خداوند و چون قاصدکی در باد ، به اراده حضرت عشق رهرو سفری بی بال شدیم.
یک راننده تاکسی پرسید: کجا ؟
گفتیم: هرجا که زیباست .
گفت: فیلبند رفتید ؟ دریاچه ابر رو دیدید ؟
گفتیم: نه
گرم صحبت شدیم و یقین داشتیم که خدا مارو جای بدی نمیبره
تسلیم تسلیم بودیم و منتظر هدایت و عنایت پروردگار
با همه وجود بهش اعتماد داشتیم و این راننده تاکسی دقیقا یکی از دستان و از دوستان خدا بود.
گفت: حتما یک بار هم شده برید و ببینید
گفتیم: خونه و امکانات اونجا هست ؟
گفت: یکی از بهترین مناطق توریستی ایرانه
گفتیم:شلوغ نباشه ما جای شلوغ دوست نداریم.
گفت: این موقع هم بهترین زمانه و هم خلوت ترین
خدای من عزیز دل من محبوب من معبود من, چه زیبا دستانتو دراز کردی و مارو تو آغوشت جای دادی
چه زیبا مارو بر بال فرشتگانت نشاندی و تا مقصدی که شش ساعت راه بود فقط ظرف یک ساعت رسیدیم
در جاده زیبای هراز و در پیچ و خم کوه ها
میدونم باورش سخته که در دنیای فیزیکی و منطقی نتونی درک کنی برکت در زمان یعنی چی
اول فکر کردم برای من زود گذشت که به مقصد رسیدیم
به ارتفاعات بالای دوهزار متری در استان مازندران از توابع شهرستان بابل بخش چلاو و سنگچال به بهشت ابرها به فیلبند
وقتی با عزیز دلم صحبت کردم که با تعجب به هم نگاه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به طرز عجیبی در زمان سفر کردیم و برای او هم بیش از یک ساعت زمان طی نشده بود.
چه اتفاقی افتاده بود و دقیقا برای من همون اول از دلم گذشت که با این سرعت کم احتمالا خیلی در راه خسته و اذیت میشیم.
راننده مهربان تاکسی که در راه هم صحبت میکردیم از کتاب شکر گزاری راندا برن گفت که چه تاثیری بر زندگیش گذاشته و ما چقدر تحسینش کردیم که چقدر اهل دل و اهل مطالعه و ورزشه
بین حرفهای ما و راننده تاکسی ، تلفنش زنگ خورد و خبر خوشی رو بهش دادند
واریزی یک وام 60 میلیونی به حسابش بعد از شش ماه و چقدر ما براش خوشحال شدیم.
و من براش خوندم:
خوش باش که هرکه راز داند
داند که خوشی ، خوشی کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر همه دم شکر ستاند
«««««««———————————»»»»»»»
به 25 کیلومتری آمل رسیدیم و ابتدای جاده سنگچال و فیلبند از تاکسی راحت و زیبای مرد آملی پیاده شدیم و کوله هارو از صندوق عقب برداشتیم و شماره تلفن ها رد و بدل شد تا در سفر های بعدی هم مسافرش باشیم
پس از پرداخت کرایه با کلی تعارف و راهنمایی های دقیقش به راه افتادیم و از همون ابتدا لذت کوله گردی در کنار عشق آغاز شد.
این اولین سفر عشقولانه ما بصورت دونفره بود اونم با کوله و تریپ کوهنوردی
بند کفش های نو رو سفت کردیم و و یک نگاه تحسین برانگیز به خودمون و لباس های نو و مخصوصمون کردیم که با هم ست شده بود ، این دقیقا همون چیزی بود که سالها رویای ما بود .
و ما اکنون در رویامان حضور داشتیم و یک تیک بزرگ برای یک خواسته به ظاهر کوچک اما یک پرتاب بود به جو
موشک وجود ما از زمین کنده شده بود و داشتیم با خدا به خدا سفر میکردیم .
مسیر اینقدر زیبا بود که سنگینی کوله و سربالایی کمتر به چشم میومد و ما شادتر از هر زمانی تا میانه راه رفتیم
هنوز در حیرت کوتاهی زمان بودیم که چه اتفاقی رخ داده که گذشتشو هیچ کدوم احساس نکردیم.
تصمیم گرفتیم بقیه راه تا فیلبند رو سوار ماشین بشیم.
اینم بگم که ماشین های عبوری اکثرشون بوق میزدند و مارو با تکان دادن دست تحسین و تشویق می کردند.
نیسان آبی معروف با بار شن از کنار ما رد شد و دستی تکان دادیم و کمی جلوتر در شیب جاده نگه داشت و ما سلام کردیم و تشکر کردیم برای سوار کردن مون
راننده 62 ساله مهربان نیسان پرسید کجا میرید؟
گفتیم: مقصدمون فیلبنده اما تا هرکجا که شد مارو ببرید
گفت اتفاقا خونه من بالای فیلبنده و دارم شن میبرم برای دیوار چینی
از ما عذرخواهی کرد که بارش سنگینه و کند حرکت میکنه و تمام راه هم سربالایی های تندی بود و گفت ببخشید اگر حوصله تون ممکنه سر بره
گفتیم نه اصلا
مسیر اینقدر زیباست که ما اصلاً متوجه گذشت زمان نمیشیم و واقعا هم نشدیم
در حالی که دو ساعت راه رو با غرش موتور نیسان و در پیچ و خم جاده خیلی کند بالامیرفتیم با لذت به انتها رسیدیم
در راه ازش پرسیدیم که اینجا خونه یا سوئیت تمیز و خوب سراغ ندارید؟
گفت: اتفاقاً خودمون دو تا خونه برای اجاره داریم که خانومم ادارش میکنه، اونجا رو ببینید اگر پسند کردید میگم باهاتون راه بیاد
بعد از پیاده شدن از نیسان آبی ، مارو تا در خونه جدیدشون که تازه ساز هم بود برد و قبلش هم با همسرش تماس گرفت تا به استقبال راهنمایی ما بیاد
یک خانم بسیار خوش برخورد و مهربان با لبخند و خوش آمد گویی به استقبال ما اومد تا خونه رو نشون بده
من و همسرم غرق در تماشای زیبایی های اطراف و منطقه بودیم و اصلا برامون خونه مهم نبود اما یک خونه دربست و زیبا و تمیز نشونمون داد که همه چیزش تمیز و مرتب بود
بعد نوبت قیمت شد و با قیمت خوبی به ما تحویل داد بماند که سفارش آقاشون بر پایین آوردن اجاره بی تاثیر نبود و با لبخند گفت: آقای ما بجای حمایت از خانومش سفارش مسافرشو میکنه و خندید
خیلی خوشحال بودیم
کلید تحویل داد و یک سری سفارش و آموزش و بعد گفت مزاحم نمیشم و رفت و من و بانوی بینظیرم همون جا به سجده رفتیم برای این همه معجزه و زیبایی
گریه های شوق همسرجان شروع شد
و در هر جایی به سجده میرفتیم و او اشک میریخت و من که نمیتونستم از خوشحالی گریه کنم مثل بز نگاهش میکردم
اولین باری بود که از گریه کردنش خوشحال بودم و خوشحالیش احساس خوشبختی و خوشبختی احساس سرزنش در وجودم شعله کشید که…
حبیب چرا تا حالا چنین سفری به خودت هدیه نکرده بودی؟ و دوباره استغفار از« ظلمت نفسی»
و ظلمی که سالها به خودمون کرده بودیم.
تصمیم گرفتیم پس از اتمام هر پروژه کاری به خودمون یک جایزه بدیم.
و یاد حرف های مریم بانوی عزیز افتادم که پس از هر تلاشی به خودشون جایزه میدادند.
عادت ندارم کامنت های طولانی بزارم و احتمالا جزییات بیشتر رو تو کامنت وجیهه بانوی من خواهید خوند ، از آسمان پر ستاره و ابرهایی که در زیر پامون جاری میشدند
از باران و سردی و گوارایی آب چشمه هاش
از طراوت گیاهان و گل ها و سبزه ها و قارچ هاش
از درختان تنومند جنگل و میوه های وحشی و فراوانی نعماتش
به حق که از کلورادوی آمریکا زیباتر بودند.
اما چند تا نکته و درس مهم این سفر داشت»
1- نداشتی چون نخواستی
2- هر جا که با خدا بودی اونجا بهترین جای دنیاست.
3- عشق قدرتی داره که تمام عالم رو به تسخیر تو در میاره همون جوری که خدا وعده شو داده و این شامل زمان و مکان و آدم ها هم میشه و همه کمر همت میبندن و با عشق به خدمت تو مشغول میشن و از بودن در کنارت و خدمت به تو لذت میبرن حتی حیوانات
کلی عکس و فیلم از همراهی و عشق ورزی حیوانات به خودمون گرفتیم که فقط در زبان تصاویر میشه بیانشون کرد تا کمی از معجزه عشق رو بیان کنند.
چقدر خوشحالم که کامنت شمارو میخونم و چقدر خوشحالم که شما هم پاسخ منو خواهید خوند چون بعد از دیدن فایل های نتایج شما بقدری تاثیرات شگرف تو زندگیم دیدم که به من یاد آور این قانون شد که هرچه به الگوهای خودت نزدیک تر باشی بیشتر میتونی تأثیر بگیری
زندگی و روال رشد شما خیلی شبیه زندگی من بود و همیشه همت و اراده و پشتکارتون برای تغییر و تحول زندگیتون یکی از بهترین سرمشق ها و الگوهای من بوده
میخواستم از این طریق قدردانی و قدرشناسی خودمو ابراز کنم و دوباره تحسین و تمجیدتون کنم که خود شما هم یکی از بهترین مواردی بودید که با احساس لیاقت تون به من احساس لیاقت دادید.
خواستم از پاسخی که برام گذاشتی تشکر کنم و هم از کامنت زیبا و دلی که نوشتی سپاسگزاری کنم
منو بردی به خاطرات گذشته خودم به خاطراتی که چندان شیرین نیستند اما وقتی صحبت از یار همفرکانسی زندگیم میشه ، تمام وجودم پر میشه از عشق و رحمت خداوند که چنان لبریز از عشق به رب و خالقم میشم که اشک از همه وحودم جاری میشه
همه تن چشم شد و از شوق تو گریان
چقدر خوبه که همه یاد بگیرند با خودشون و برای خودشون زندگی کنند و نگران قضاوت و نظرات دیگران نباشند
چقدر خوبه که افسار زندگی مونو از ذهن بگیریم و بدیم دست خدا و مثل یه بره تسلیم خواست خدا بشیم
چقدر خوبه که جز رضایت پروردگار به تایید و تمجید کسی نیاز نداشته باشیم و اون عزت نفس له شده رو دوباره زنده کنیم به شوق احیای احساس لیاقت
درود خدا بر شما و دوباره سپاسگزارم از وجود عاشق و آگاهتون
خب تصور من در گذشته این بود که خدا فقط با افرادی خاص صحبت میکنه و حتما باید پیامبر یا … باشی تا به یک شرایط عرفانی و روحانی خاص برسی و رسالتی بر دوشت گذاشته بشه
تا اینکه اون تصادف و اون عروج پس از تصادف برام رخ داد و چیزهایی دیدم که هرگز فکر نمیکردم من هم لایق چنین شرایطی باشم و بتونم اون همه شگفتی از جهان هستی و خداوند رو ببینم.
تو این سایت جایی برای تعریف اون وقایع ندیدم اما به چندتایی اشاره کردم
مثل همون ماهیت خداوند که قبلاً فکر می کردم از عشق مطلقه که بعد از اون دیدار فهمیدم
خدا ترکیبی از عشق و آگاهیه و بعد ماهیت خلقت انسان رو درک کردم که مارو از عشق مطلق آفریده بود و…
باید خودمون در پی آگاهی باشیم و تجربه کسب کنیم و ماموریت انسان
بردن این تجارب به پیشگاه خداونده در روز حشر و میعاد
و جالب اینکه هیچ تجربه ای شبیه به دیگری نیست و نباید باشه
این خودش یه دنیا توش حرف و آگاهی بود
من تا قبل از این عروج نمیدونستم
ز کجا آمدمو آمدنم بهر چه بود
اما الان با تمام جزئیاتش میدونم و در پایان به من گفته شد هرچه دیدمو بیان کنم که هنوز نتونستم و شرایطش پیش نیومده
اما منظورم از این تعاریف این بود که احساس لیاقت هیچ ربطی به جایگاه انسان نداره و بقول شما
خدا بین ما و موسی فرقی نداشته
و برای خدا سعیده و موسی هر دو ارزشمندند و خداوند عاشق تمام بنده هاشه و هرکس اینو باور کنه و به خدا اعتماد کنه قطعا به تمام پاسخ ها و تمام خواسته هاش میرسه
همونطور که من به تمام پاسخ هام رسیدم و چیزهایی رو دیدم که حتی موسی ندیده
چون من قرار نیست تجربه موسی رو ارائه بدم
من بعنوان حبیب تجارب خودمو عرضه میکنم
و در پایان بقول شمس شکرریز تبریز
« درجهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و تنها یک گناه و آن جهل است»
یا رحمان و یا رحیم
ظلمت نفسی
بار الها میدانم که هیچ کس ستمکار تر از من به من نبود و هیچ کس عاشق تر و مهربان تر از تو به من و من عمری را به خود ستم کردم و اکنون طلب بخشش از درگاه پر از مهر تو را دارم
یا غفار الذنوب هیچ کس بخشنده تر از تو نیست بر خیل گناهانم
یا ستار العیوب هیچ کس پوشاننده تر از تو نیست بر عیبهایم
یا کریم هر چه خواستم کرامت کردی و هرچه طلب کردم عنایت کردی
یا سمیع هرچه از دلم گذشت شنیدی و اجابت کردی
یا بصیر آنچه من ندیدم را بر من نمایان کردی و راه را ز بیراهه عیان
«««««««————————————-»»»»»»»
به نام عشق ، خداوند رحمان و رحیم
سلام بر استادان جان و جانانه های استاد و همراهان طریقت توحید و عزیزان همسفرم
به دنبال بهانهای بودم تا سفرنامه خودمونو براتون کامنت کنم و با اومدن این بخش از فایل سفر به دور آمریکا و دیدن زیبایی های این سفر استادان عزیزم
مثل همیشه تحسینشون کردم و سپاس گزارشونم که باعث شدند ما هم با تمرکز بر این دوره از سفرها به خواسته همیشگی مون تجسم ببخشیم و تصمیم بگیریم متفاوت با همیشه سفر کنیم.
زیبایی های این تصاویر به قدری زیبا بودند که مثل همیشه فقط در لحظه لحظه اون خدارو شکر میکردم از خلقت این همه زیبایی و تنوعی که در طبیعتش قرار داده
از تصاویر زیبایی که به لطف درون هوشمند تقدیم چشمان مون شد تا رابطه عاشقانه دو استاد و صفا و سادگی این نوع زندگی که همه و همه نمونه و الگویی بسیار زیبا و بزرگ برای ما بودند.
خدایا مثل همیشه باید بگم ناتوان از شکرتم.
«««««««——————————–»»»»»»»
چند روزی از مهرتان دور بودیم و در سفر با معشوق
اینبار به قول عزیز دلم خدارا هم با خودمون بردیم و با خدا تا خدا سفر کردیم
چه سفرییییییییییی
سفر نه هااااااا سفررررررررررررر
رفتیم کوله گردی بی هیچ آلایش و آرایشی
ما بودیم و یک کوله و یک دل و خدایی که همین نزدیکیست و مهمان همان دل
وااااای که چه زیبایی های3بی دیدیم که همیشه بودند و نمیدیدیم و چه شد که دیدیم؟
باسخ: احساس لیاقت
اینبار با همه وجود خواستیم
لوازم مختصری در حدّ نیاز بار کوله کردیم و بی هیچ پلنی و به صورت کاملا هدایتی از خونه خارج شدیم و رفتیم ترمینال شرق و اونجا که رسیدیم دلالان بلیط اتوبوس و تاکسی هرکدوم میپرسیدن کجا میخوای بری ؟!
با لبخند پاسخ میدادیم: خودمونم نمیدونیم.
اما با همه وجود با خدا اعتماد داشتیم و خودمونو سپرده بودیم به دستان مهربان و قدرتمند خداوند و چون قاصدکی در باد ، به اراده حضرت عشق رهرو سفری بی بال شدیم.
یک راننده تاکسی پرسید: کجا ؟
گفتیم: هرجا که زیباست .
گفت: فیلبند رفتید ؟ دریاچه ابر رو دیدید ؟
گفتیم: نه
گرم صحبت شدیم و یقین داشتیم که خدا مارو جای بدی نمیبره
تسلیم تسلیم بودیم و منتظر هدایت و عنایت پروردگار
با همه وجود بهش اعتماد داشتیم و این راننده تاکسی دقیقا یکی از دستان و از دوستان خدا بود.
گفت: حتما یک بار هم شده برید و ببینید
گفتیم: خونه و امکانات اونجا هست ؟
گفت: یکی از بهترین مناطق توریستی ایرانه
گفتیم:شلوغ نباشه ما جای شلوغ دوست نداریم.
گفت: این موقع هم بهترین زمانه و هم خلوت ترین
خدای من عزیز دل من محبوب من معبود من, چه زیبا دستانتو دراز کردی و مارو تو آغوشت جای دادی
چه زیبا مارو بر بال فرشتگانت نشاندی و تا مقصدی که شش ساعت راه بود فقط ظرف یک ساعت رسیدیم
در جاده زیبای هراز و در پیچ و خم کوه ها
میدونم باورش سخته که در دنیای فیزیکی و منطقی نتونی درک کنی برکت در زمان یعنی چی
اول فکر کردم برای من زود گذشت که به مقصد رسیدیم
به ارتفاعات بالای دوهزار متری در استان مازندران از توابع شهرستان بابل بخش چلاو و سنگچال به بهشت ابرها به فیلبند
وقتی با عزیز دلم صحبت کردم که با تعجب به هم نگاه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به طرز عجیبی در زمان سفر کردیم و برای او هم بیش از یک ساعت زمان طی نشده بود.
چه اتفاقی افتاده بود و دقیقا برای من همون اول از دلم گذشت که با این سرعت کم احتمالا خیلی در راه خسته و اذیت میشیم.
راننده مهربان تاکسی که در راه هم صحبت میکردیم از کتاب شکر گزاری راندا برن گفت که چه تاثیری بر زندگیش گذاشته و ما چقدر تحسینش کردیم که چقدر اهل دل و اهل مطالعه و ورزشه
بین حرفهای ما و راننده تاکسی ، تلفنش زنگ خورد و خبر خوشی رو بهش دادند
واریزی یک وام 60 میلیونی به حسابش بعد از شش ماه و چقدر ما براش خوشحال شدیم.
و من براش خوندم:
خوش باش که هرکه راز داند
داند که خوشی ، خوشی کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر همه دم شکر ستاند
«««««««———————————»»»»»»»
به 25 کیلومتری آمل رسیدیم و ابتدای جاده سنگچال و فیلبند از تاکسی راحت و زیبای مرد آملی پیاده شدیم و کوله هارو از صندوق عقب برداشتیم و شماره تلفن ها رد و بدل شد تا در سفر های بعدی هم مسافرش باشیم
پس از پرداخت کرایه با کلی تعارف و راهنمایی های دقیقش به راه افتادیم و از همون ابتدا لذت کوله گردی در کنار عشق آغاز شد.
این اولین سفر عشقولانه ما بصورت دونفره بود اونم با کوله و تریپ کوهنوردی
بند کفش های نو رو سفت کردیم و و یک نگاه تحسین برانگیز به خودمون و لباس های نو و مخصوصمون کردیم که با هم ست شده بود ، این دقیقا همون چیزی بود که سالها رویای ما بود .
و ما اکنون در رویامان حضور داشتیم و یک تیک بزرگ برای یک خواسته به ظاهر کوچک اما یک پرتاب بود به جو
موشک وجود ما از زمین کنده شده بود و داشتیم با خدا به خدا سفر میکردیم .
مسیر اینقدر زیبا بود که سنگینی کوله و سربالایی کمتر به چشم میومد و ما شادتر از هر زمانی تا میانه راه رفتیم
هنوز در حیرت کوتاهی زمان بودیم که چه اتفاقی رخ داده که گذشتشو هیچ کدوم احساس نکردیم.
تصمیم گرفتیم بقیه راه تا فیلبند رو سوار ماشین بشیم.
اینم بگم که ماشین های عبوری اکثرشون بوق میزدند و مارو با تکان دادن دست تحسین و تشویق می کردند.
نیسان آبی معروف با بار شن از کنار ما رد شد و دستی تکان دادیم و کمی جلوتر در شیب جاده نگه داشت و ما سلام کردیم و تشکر کردیم برای سوار کردن مون
راننده 62 ساله مهربان نیسان پرسید کجا میرید؟
گفتیم: مقصدمون فیلبنده اما تا هرکجا که شد مارو ببرید
گفت اتفاقا خونه من بالای فیلبنده و دارم شن میبرم برای دیوار چینی
از ما عذرخواهی کرد که بارش سنگینه و کند حرکت میکنه و تمام راه هم سربالایی های تندی بود و گفت ببخشید اگر حوصله تون ممکنه سر بره
گفتیم نه اصلا
مسیر اینقدر زیباست که ما اصلاً متوجه گذشت زمان نمیشیم و واقعا هم نشدیم
در حالی که دو ساعت راه رو با غرش موتور نیسان و در پیچ و خم جاده خیلی کند بالامیرفتیم با لذت به انتها رسیدیم
در راه ازش پرسیدیم که اینجا خونه یا سوئیت تمیز و خوب سراغ ندارید؟
گفت: اتفاقاً خودمون دو تا خونه برای اجاره داریم که خانومم ادارش میکنه، اونجا رو ببینید اگر پسند کردید میگم باهاتون راه بیاد
بعد از پیاده شدن از نیسان آبی ، مارو تا در خونه جدیدشون که تازه ساز هم بود برد و قبلش هم با همسرش تماس گرفت تا به استقبال راهنمایی ما بیاد
یک خانم بسیار خوش برخورد و مهربان با لبخند و خوش آمد گویی به استقبال ما اومد تا خونه رو نشون بده
من و همسرم غرق در تماشای زیبایی های اطراف و منطقه بودیم و اصلا برامون خونه مهم نبود اما یک خونه دربست و زیبا و تمیز نشونمون داد که همه چیزش تمیز و مرتب بود
بعد نوبت قیمت شد و با قیمت خوبی به ما تحویل داد بماند که سفارش آقاشون بر پایین آوردن اجاره بی تاثیر نبود و با لبخند گفت: آقای ما بجای حمایت از خانومش سفارش مسافرشو میکنه و خندید
خیلی خوشحال بودیم
کلید تحویل داد و یک سری سفارش و آموزش و بعد گفت مزاحم نمیشم و رفت و من و بانوی بینظیرم همون جا به سجده رفتیم برای این همه معجزه و زیبایی
گریه های شوق همسرجان شروع شد
و در هر جایی به سجده میرفتیم و او اشک میریخت و من که نمیتونستم از خوشحالی گریه کنم مثل بز نگاهش میکردم
اولین باری بود که از گریه کردنش خوشحال بودم و خوشحالیش احساس خوشبختی و خوشبختی احساس سرزنش در وجودم شعله کشید که…
حبیب چرا تا حالا چنین سفری به خودت هدیه نکرده بودی؟ و دوباره استغفار از« ظلمت نفسی»
و ظلمی که سالها به خودمون کرده بودیم.
تصمیم گرفتیم پس از اتمام هر پروژه کاری به خودمون یک جایزه بدیم.
و یاد حرف های مریم بانوی عزیز افتادم که پس از هر تلاشی به خودشون جایزه میدادند.
عادت ندارم کامنت های طولانی بزارم و احتمالا جزییات بیشتر رو تو کامنت وجیهه بانوی من خواهید خوند ، از آسمان پر ستاره و ابرهایی که در زیر پامون جاری میشدند
از باران و سردی و گوارایی آب چشمه هاش
از طراوت گیاهان و گل ها و سبزه ها و قارچ هاش
از درختان تنومند جنگل و میوه های وحشی و فراوانی نعماتش
به حق که از کلورادوی آمریکا زیباتر بودند.
اما چند تا نکته و درس مهم این سفر داشت»
1- نداشتی چون نخواستی
2- هر جا که با خدا بودی اونجا بهترین جای دنیاست.
3- عشق قدرتی داره که تمام عالم رو به تسخیر تو در میاره همون جوری که خدا وعده شو داده و این شامل زمان و مکان و آدم ها هم میشه و همه کمر همت میبندن و با عشق به خدمت تو مشغول میشن و از بودن در کنارت و خدمت به تو لذت میبرن حتی حیوانات
کلی عکس و فیلم از همراهی و عشق ورزی حیوانات به خودمون گرفتیم که فقط در زبان تصاویر میشه بیانشون کرد تا کمی از معجزه عشق رو بیان کنند.
در پرتو آگاهی
باشد تا رستگار شویم (ان شاءالله)
سلام بر آقا رضای عزیز
استاد نگرش و الگو برداری
چقدر خوشحالم که کامنت شمارو میخونم و چقدر خوشحالم که شما هم پاسخ منو خواهید خوند چون بعد از دیدن فایل های نتایج شما بقدری تاثیرات شگرف تو زندگیم دیدم که به من یاد آور این قانون شد که هرچه به الگوهای خودت نزدیک تر باشی بیشتر میتونی تأثیر بگیری
زندگی و روال رشد شما خیلی شبیه زندگی من بود و همیشه همت و اراده و پشتکارتون برای تغییر و تحول زندگیتون یکی از بهترین سرمشق ها و الگوهای من بوده
میخواستم از این طریق قدردانی و قدرشناسی خودمو ابراز کنم و دوباره تحسین و تمجیدتون کنم که خود شما هم یکی از بهترین مواردی بودید که با احساس لیاقت تون به من احساس لیاقت دادید.
سپاسگزارم از حضورتون
و شکرگزارم از وجودتون
موفق تر و خوشبخت تر از اکنون تون باشید
و شاد و پیروز و ثروتمندتر از دیروزتون
در پناه حضرت عشق
سلام بر فاطمه و رسول فاطمه
سلام بر قلب عاشق و وجود نازنینت
خواستم از پاسخی که برام گذاشتی تشکر کنم و هم از کامنت زیبا و دلی که نوشتی سپاسگزاری کنم
منو بردی به خاطرات گذشته خودم به خاطراتی که چندان شیرین نیستند اما وقتی صحبت از یار همفرکانسی زندگیم میشه ، تمام وجودم پر میشه از عشق و رحمت خداوند که چنان لبریز از عشق به رب و خالقم میشم که اشک از همه وحودم جاری میشه
همه تن چشم شد و از شوق تو گریان
چقدر خوبه که همه یاد بگیرند با خودشون و برای خودشون زندگی کنند و نگران قضاوت و نظرات دیگران نباشند
چقدر خوبه که افسار زندگی مونو از ذهن بگیریم و بدیم دست خدا و مثل یه بره تسلیم خواست خدا بشیم
چقدر خوبه که جز رضایت پروردگار به تایید و تمجید کسی نیاز نداشته باشیم و اون عزت نفس له شده رو دوباره زنده کنیم به شوق احیای احساس لیاقت
درود خدا بر شما و دوباره سپاسگزارم از وجود عاشق و آگاهتون
برکت و رحمت و نعمت خداوند همواره در زندگیتون جاری
سلام بر نجمه خوب و دوست داشتنی عزیز
سپاسگزارم از پاسخ پر احساس تون
چقدر خوشحالم که با کامنتم تونستم قاطعیت بیشتری به اجرای تصمیم زیباتون بدم
خوشحالم که در جمع دوستان گلی چون شما هستم که چنین حرکات بزرگی رو رقم میزنند و نتایج شون سند محکم و فکت قویی برای بقیه دوستان شونه
امیدوارم از مهاجرت تون و زندگی جدید در کار و مکان جدید تون لذت ببرید و همواره خداوند رو همراهتون داشته باشید
منتظر خبرهای خوبتون هستم
در پناه حضرت عشق و آگاهی .
شاد و پیروز و ثروتمند و سلامت باشید.
ای فدای تو بشم من که باز هم منو مبهوت اون نگاهت کردی و مسخور اون جادوی قلم عرشیانی
اینققققدرررررر لذت بردم از توصیف و توضیحات سفر که انگار دوباره رفتم و اینبار از چشمان آهوانی تو زیباتر دیدم
خب من از شوق نمیتونم گریه کنم اما با دیدن یه قطره اشک چشمان زیبات ،
وجودم دریای غم میشه و سد دلم میشکنه و سیلاب اشکم جاری
و این اولین باری بود که با اشکهات خندیدم و از شوق بارانی تو ساعقه لبخندم در طبیعت زیبای خدا درخشید.
جانانه من
فقط خدا میدونه که چقدددررررر از بودن در کنار وجود پر برکت و نازنینت هر لحظه به وجد میام و خدارو برای حضورت در زندگیم سپاسگزاری میکنم
من عشق خدا رو در دل کوه ها دیدم..
بر روی تخته سنگها..
بر تنه درختان و در رنگ برگهاشون…
اما من عشق خدا رو در وجود و حضور تو دیدم
هر وقت تجسمی از وجود خدا خواستم ، خدا گفت: یکی از انوار من در پیش چشم توست به او بنگر
بانوی بینظیرم
خدا میدونه که کنار تو میلی به بهشت ندارم و توصیف بهشت رو از قبل و در کنار تو تجربه کردم
همیشه از خدا خواستم که این لحظه مقدس اکنون رو تا ابدیت کش بده تا نگران ندیدنت نباشم
در کنار تو در بالاترین سطح فرکانسی و ارتعاشی تجاربی رو به خدا عرضه داشتم که خدا هم مشعوف این تجربه شد.
نازنین یارم
و دوباره برای تمام عزیزانی که نظارهگر عشقند
با همه وجودم از خداوند تکرار وجودتو برای تک تکشون آرزومندم تا حظ عشق رو چونان من تجربه کنند.
باشد تا در کنار چونان تویی رستگار شوند.
آمین
سلام بر شما برادر مهربان و عزیزم آقا سعید گل
از پشت اون ریش و سبیل قشنگت لبخندی زیبا و میبینم که نشاندهنده قلب شاد و مهربونته
چقدر لذت میبرم از این همه ذوق و شوقی که در کلامتون جاریه
چقدر تحسین تون میکنم که ندای قلبتونو به وضوح میشنوید و با خدای درونتون هماهنگ شدید
امیدوارم بزودی شما هم سفرنامه پر از دستاورد تونو برای ما بنویسید و مارو مهمون لحظه های ناب سفرتون کنید
سفری که قطعاً پر از خیر و برکت و درسه
سفر همیشه باعث رشد میشه خصوصاً وقتی به نیت رفتن به درون و پیدا کردن خود باشه
بسیار سپاسگزارم از پاسخ پر احساس و زیباتون و بسیار خوشحالم که دوستان گلی چون شما دارم که به من انگیزه و حس خوب میدن و به ادامه راه تشویقم میکنند.
خداوند رو هزاران مرتبه شکر برای وجود مبارک و نازنینتون
امیدوارم به تمام خواسته ها و آرزوهاتون برسید
در پناه حضرت عشق و در پرتو آگاهی شاد و تندرست و پیروز و ثروتمند باشید
سلام بر برادر نازنینم
منوچهر خوش قلبم سپاسگزارم از لطف و محبتت
و خداوند رو هزاران مرتبه شکر میکنم برای داشتن دوستان خوب و مهربان و باصفایی چون شما
امیدوارم شما هم بزودی چنین تجارب نابی رو به نگارش در بیارید و از لذت های سفرتون بگید و از شگفتی هایی که تجربه کردید
منتظر خبرهای خوب تون هستم
در پناه خداوند مهربان
غرق در شادی و سلامتی و ثروت باشید
سلام بر شما بانوی نازنین
سعیده پر احساس و زیبابین
سعیده خوش قلب و مهربان
سعیده ای که سعادتشو خدا تضمین کرده
چقدر افتخار میکنم که عموی شما نازنین باشم
چقدر لذت میبرم که اینقدر قلب بزرگ و احساس ناب و زلالی دارید و چقدر خوبه که قلبتون آماده دریافت آگاهی های خداونده
از ندای درونم و خدای وجودم براتون پیام دارم و شما هم به صداقت گفتارم شک نکنید که خداوند از زبان من به شما یادآور شد که:
ای بنده بی تکرارم ، راه بر تو هموار و روشنتر از خورشیده
بی هیچ تردیدی گام بردار و به سوی من بیا
آغوش من برای تو همیشه بازه و عشق من درقلب و زندگی تو جاریه
سعیده عزیز
من یقین دارم اینقدر غرق در خوشبختی و سعادت خواهید شد که حتی نتونید تصور کنید
شما لایق چنین بهشت جاودانه ای هستید
امیدوارم که در کنار همسر عزیز و یار مهربان تون و فرزندان گلتون لحظات ناب و بی وصف بهشتی رو تجربه کنید.
من به اوج رفتنتونو یقین دارم
شما از رستگاران هردو جهانید
بدرود
سلام بر سعیده بانوی عزیز
خوبی عموجان ؟
از موسی گفتی و هم کلامیش باخدا
خب تصور من در گذشته این بود که خدا فقط با افرادی خاص صحبت میکنه و حتما باید پیامبر یا … باشی تا به یک شرایط عرفانی و روحانی خاص برسی و رسالتی بر دوشت گذاشته بشه
تا اینکه اون تصادف و اون عروج پس از تصادف برام رخ داد و چیزهایی دیدم که هرگز فکر نمیکردم من هم لایق چنین شرایطی باشم و بتونم اون همه شگفتی از جهان هستی و خداوند رو ببینم.
تو این سایت جایی برای تعریف اون وقایع ندیدم اما به چندتایی اشاره کردم
مثل همون ماهیت خداوند که قبلاً فکر می کردم از عشق مطلقه که بعد از اون دیدار فهمیدم
خدا ترکیبی از عشق و آگاهیه و بعد ماهیت خلقت انسان رو درک کردم که مارو از عشق مطلق آفریده بود و…
باید خودمون در پی آگاهی باشیم و تجربه کسب کنیم و ماموریت انسان
بردن این تجارب به پیشگاه خداونده در روز حشر و میعاد
و جالب اینکه هیچ تجربه ای شبیه به دیگری نیست و نباید باشه
این خودش یه دنیا توش حرف و آگاهی بود
من تا قبل از این عروج نمیدونستم
ز کجا آمدمو آمدنم بهر چه بود
اما الان با تمام جزئیاتش میدونم و در پایان به من گفته شد هرچه دیدمو بیان کنم که هنوز نتونستم و شرایطش پیش نیومده
اما منظورم از این تعاریف این بود که احساس لیاقت هیچ ربطی به جایگاه انسان نداره و بقول شما
خدا بین ما و موسی فرقی نداشته
و برای خدا سعیده و موسی هر دو ارزشمندند و خداوند عاشق تمام بنده هاشه و هرکس اینو باور کنه و به خدا اعتماد کنه قطعا به تمام پاسخ ها و تمام خواسته هاش میرسه
همونطور که من به تمام پاسخ هام رسیدم و چیزهایی رو دیدم که حتی موسی ندیده
چون من قرار نیست تجربه موسی رو ارائه بدم
من بعنوان حبیب تجارب خودمو عرضه میکنم
و در پایان بقول شمس شکرریز تبریز
« درجهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و تنها یک گناه و آن جهل است»
در پرتو آگاهی و پناه عشق باشید
سلام بانوی پهلوان
امیدوارم همیشه در قهقهه مستانه روزگارتون به عیش و شادی سپری بشه
و هرگز هیچ نوع اشکی از چشمان مبارکتون جاری نشه
جز اشک دیدار حق
من تنها زمانی اشک شوق ریختم که بزرگترین و زیباترین بانوی این عالم رو دیدم
چیزی غیر اون و خالق زیباش ارزش اشک شوق ریختن ندارند
بله
خدا برای ما کاری نمیکنه
شاهکار میکنه
در پرتو آگاهی و در پناه حضرت عشق ، عاشقانه وشادمانه زندگی کنید و از ثروت تون در اوج سلامتی لذت ببرید.
آمین