https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-8.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-17 02:25:302023-11-09 06:24:48سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 220
319نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بیشتر از لذت خوندن کامنتت، درسهای ناب و یادآوری های ارزشمندیه که تو هر سطر کامنتت میبینم.
هرچه بیشتر کامنت دوستانمو میخونم بیشتر میفهمم که نمیفهمم
هرچه بیشتر مسیر تعالی رو طی میکنم و آگاه تر میشم به عظمت خداوند و حماقت و حقارت خودم بیشتر پی میبرم نه از منظر عدم احساس لیاقت بلکه برعکس جایگاه واقعی من و فاصله کنونی ام منو اذیت میکنه
اینجاست که اهرم رنج و لذت به من میگه:
آیا از زبونی و جایگاه دون و حزیز خود رنج میبرید؟
و من مثل بچه های مهد کودک میگم : بعععععععلههههههه
به شدت
و بعد میگه: میدونی جایگاه واقعی تو الان باید کجا باشه؟!
میگم : بله خوب میدونم اما یک مشکل خیلی کوچیک دارم اونم اینه که خودمو هنوز لایق اون جایگاه نمی بینم.
بعد میپرسه: به نظرت این یک مشکل کوچیکه؟
و بدون اینکه منتظر پاسخ من باشه میگه: خب چون فکر می کنی کوچیکه ، برای حلش قدم های کوچیک برداشتی
و من: با دهانی باز به عمق فاجعه پی میبرم که وااااای بر من
تا زمانی که نپذیرم که باید : به میزان مسیری که میخوام برم باکمو پر کنم و ره توشه برگیرم.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و محاسبات ذهنی و تله های ذهن دوباره موختو کار میگیرن
سلام فاطمه جان
وسط کامنتت بلند شدم و رفتم نماز خوندم
من نمیتونم اشک شوق بریزم اما اینققققدرررررر احساس کردم که خداوند داره با کامنت تو با من صحبت می کنه چرا من حرفامو با خدا نزنم
اینقدر در دلم تحسینت کردم که
گفتن توالدت مبارک حالمو جا نمیاره
فقط بغض کرده بودم که تو نمازم گریه کنم
ولی با خودم عهد کردم برای هر چیزی اشک نریزم مگر ارزش اشکامو بدونه
اما اینجا
اشکام نمیزاره بنویسم و خیلی سعی میکنم نریزن و…
آه فاطمه فاطمه فاطمه
و رسول تو چقدر خوشبختی
چقدر خوشحالم که اینجا و بین شما هستم
واقعا اینجا بهشته
درست وسط بهشت
خدایا چجوری شکرتو بجا بیارم؟!
آرزوی اجابت بقیه آرزوهاتو دارم
در پناه عشق و سرشار از نور آگاهی
وجودت سلامت و غرق در سعادت باشی
تولدت مبارک دخترِ خدا
سلام بر سعیده عزیز
شهریار قلم و سلطان نگارش
بیشتر از لذت خوندن کامنتت، درسهای ناب و یادآوری های ارزشمندیه که تو هر سطر کامنتت میبینم.
هرچه بیشتر کامنت دوستانمو میخونم بیشتر میفهمم که نمیفهمم
هرچه بیشتر مسیر تعالی رو طی میکنم و آگاه تر میشم به عظمت خداوند و حماقت و حقارت خودم بیشتر پی میبرم نه از منظر عدم احساس لیاقت بلکه برعکس جایگاه واقعی من و فاصله کنونی ام منو اذیت میکنه
اینجاست که اهرم رنج و لذت به من میگه:
آیا از زبونی و جایگاه دون و حزیز خود رنج میبرید؟
و من مثل بچه های مهد کودک میگم : بعععععععلههههههه
به شدت
و بعد میگه: میدونی جایگاه واقعی تو الان باید کجا باشه؟!
میگم : بله خوب میدونم اما یک مشکل خیلی کوچیک دارم اونم اینه که خودمو هنوز لایق اون جایگاه نمی بینم.
بعد میپرسه: به نظرت این یک مشکل کوچیکه؟
و بدون اینکه منتظر پاسخ من باشه میگه: خب چون فکر می کنی کوچیکه ، برای حلش قدم های کوچیک برداشتی
و من: با دهانی باز به عمق فاجعه پی میبرم که وااااای بر من
تا زمانی که نپذیرم که باید : به میزان مسیری که میخوام برم باکمو پر کنم و ره توشه برگیرم.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و محاسبات ذهنی و تله های ذهن دوباره موختو کار میگیرن
میزان مصرف سوخت
فاصله تا جایگاه سوخت بعدی
ظرفیت باک
وخداوند از درون قلبم یک تلنگر میزنه
«إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»
و اما
یک خواهش
اینقدر کامنت هاتون پر محتواست و پاسخ های پر محتواتر زیرش هست دیگه کسی از این سد عظیم رد نمیشه بخواد بره بقیه رو بخونه
باباااااا یک مجالی هم به دوستان نورسیده مون بدید.
ولی خیلی لذت بردم خدایی
دم خودت و قلمت گرم
دم دوستان صاحب قلم گرم
چه سایتی ساخته استاد
چه خوبانی جمع کرده اینجا
همه استاد در استاد
چه بی ریا مینویسند
از حسادت و رشک و غبطه و رغابت خبری نیست
خب این جا دقیقا مختصات بهشتو میده
نکنه من اومدم بهشت خودم نفهمیدم
خلاصه که مجلس عیش و جنانی برپاست
پر از آگاهی
و بگذار به تمامی بگیرم توشه
الهی هزاران مرتبه شکررررررررر
و سپاسگزارم از شما