سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 222

به نام خدای هدایتگرم

سلامی گرم به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته بی نهایت مهربانم

walk by faith not by sight

با ایمان راه برو نه با دید

.[با ایمان راه بروید، نه با دید” عبارتی از کتاب مقدس است، به این معنی که زندگی خود را بر اساس اعتماد به وعده های خدا زندگی کنید، حتی زمانی که نمی توانید نتایج را به طور فیزیکی ببینید یا وضعیت را به طور کامل درک کنید. اساساً، به جای تکیه بر آنچه که با چشمان خود می بینید، بر اساس ایمان عمل کنید.]

این نشانه امروزم هست به ساعت 10:28 دقیقه شب به وقت 8 ژانویه 2025 از لس انجلس 

داستان از این قراره که در حال حاضر یک آتش سوزی در کوههایی لس انجلس رخ داده که این اتفاق جزء اتفاقات طبیعی این شهر و ایالت محسوب میشه …ایندفعه و همین امروز عصر آتش به کوههای نزدیک ما رسیده …یکم ترس توی دلم افتاد و هی با خودم میگفتم این شیطانه …من نباید بترسم ،،،هی یاد استاد افتادم که یکی از جلسات یکی از محصول ها رو زمانی ضبط کرده بودن که طوفان بسیار شدیدی توی منطقه شون بود طوری که توی فیلم کاملا مشخصه خونه استاد داره روی آب تکون میخوره …ولی استاد با آرامش داره فایل ضبط میکنه …این صحنه ها رو هی به یاد آوردم از دو سه ساعت پیش که این خبر رو شنیدم و گفتم الان باید ایمانم رو در عمل نشون بدم …چرا دارم میزارم شیطان گمراهم کنه …مخصوصا امروز که اتفاق های عالی برای من افتاده و باید شکرگذار باشم ،شیطان از هر طرف داره حمله میکنه و نمیزاره شیرینی اون اتفاقات رو در ذهنم ثبت کنم…خوشبختانه آگاه بودم به جریانی که در ذهنم بود و هی میگفتم من به خدا ایمان دارم …هر اتفاقی بیوفته به نفع منه …هر اتفاقی بیوفته قراره من بزرگتر بشم …هی اینا رو میگفتم که زمزمه های شیطان رو کم کنم …و یه جاهایی هم به غرورم بر خورد که چرا من اینهمه روی خودم کار کردم ،اینهمه وقته شاگرد استادم ،چرا الان روزنه ای باز بوده و شیطان به خودش اجازه ورود داده … خلاصه هر چی یاد گرفته بودم از استاد همینطوری توی سرم تکرار میشد.‌‌یاد اون آیه افتادم که شیطان به پیروانش میگه من از شما بیزارم من چیزی را میبینم که شما نمی بینید من از خدا میترسم و کیفر او سخت است (انفال 48) …و در جایی انسان گنهکار به خدا میگه تقصیر شیطان بود که من گناه کردم ،شیطانم میگه من فقط دعوتت کردم میخواستی قبول نکنی …و با خودم گفتم شیطان هم داره کار خودش رو میکنه منم باید کار خودم رو بکنم …نباید از راه مستقیم خارج بشم ،،،نباید اجازه بدم وعده فقر شیطان ،جای وعده خداوند رو بگیره که میگه آگاه باشید اولیا (و دوستان) خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می‏شوند.(یونس 62)

و اینچنین بود که آمدم توی سایت و گفتم میرم ببینم نشانه امروزم چی میگه هر چی گفت همون کلام خداست و دیگه گوش به هیچ زمزمه ای نمیدم …

همین که دیدم یکی از قسمت های سفرنامه ست گفتم سفرنامه ها که همه شون زیبایی ها رو نشون میدن …یعنی نشانه امروزم میخواد بهم بگه به زیبایی ها توجه کن تا ترس از دلت خارج بشه ..‌فایل شروع شد دیدم توی جنگل هستن، گفتم خوب زیادم بی ربط نیس یه المان مرتبط هست با نیت من و کلیت موضوعی که توی ذهنم هست…چند دقیقه که گذشت خانم شایسته رو دیدم که صبح رفته زباله های اطراف رو جمع میکنه،تا دیدمش نوشته روی تیشرتش برام جالب بود کلا کلمه faith کلمه جالبی هست برام و نظرم رو جلب میکنه …چند ثانیه گذشت تصویر از روش رفت ،حسی بهم گفت بزن عقب فایل رو و ببین چی نوشته روی لباسش ،،،متن روی تیشرت رو گوگل کردم و دیدم مربوط میشه به کتاب مقدس مسیحیت(بایبل) …و چقدرر رر برام تامل برانگیز بود که خداوند چطور و کجا و با چه وسیله ای حرفش رو به من زد ….که با ایمان حرکت کن حتی زمانی که نمیتونی نتایج فیزیکی رو ببینی….

.

و این بود داستان هدایت خواستن من از خدا برای اینکه از شر وسوسه های شیطان خلاص بشم …

به راستی که خداوند از رگ گردن به من نزدیکتره

فقط کافیه بهش ایمان بیارم

فقط کافیه خودم رو غرق کنم در آغوشش و خواهم دید که من رو بغل میکنه و میبره اونجایی که دوست دارم باشم.

خدایا مرسی که هستی

مرسی که من رو هدایت کردی به این سایت تا شناختن تو رو یاد بگیرم …تا یاد بگیرم الهامات و نشانه ها منطقی نیستن ولی واقعیت دارن…شاید تا حالا برای هیچ کدوم از اعضاء سایت تیشرت خانم شایسته این همه هدایت نداشته …شاید بعد از اینم برای کسی نداشته باشه …منطقی نیست اگر برای کسی این داستان رو توضیح بدم …ولی واقعیت داره و خدا با من حرف زد…

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(بقره 86)

و چون بندگان من (از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند، (بدانند که) من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند، باشد که (به سعادت) راه یابند.

.

استاد عزیزم بی نهایت سپاس که راه گشایی