سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 223

ای خدا و پروردگار یگانه بسیار بخشاینده و بسیار مهربان جهانیان، تو را سپاس بیکران دارم که چنین زیستگاه زیبایی را در بین کائنات خودت برای مما انسان‌ها فراهم کردی.

درود بر شما استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

استاد عزیزم و بانو شایسته‌ی گرامی، من بچه‌ی گرگان در استان گلستان هستم. اینجا جنگل‌هایی بسیار زیبا هست که بسیار زیباتر از مناظری است که شما از آن این ویدیو را تهیه کردید. البته، چیزی بیش از هر چیز دیگر توجه مرا به خود جلب کرد این بود که شما با دیدن هر گل، هر چمن، هر منظره‌ی زیبا، هر حیوان و هر انسان پاک‌نهاد، بسیار خوشحال می‌شوید و پروردگار یگانه جهانیان را سپاس می‌گویید. من هم زمانی که به جنگل می‌روم، خدای را بسیار سپاس می‌گویم و به خودم می‌گویم که پسر، خدا این‌ها را برای ما آفریده پس باید به اونا احترام بگذاریم.

با همشون، با گل‌ها، با چمن‌ها، با درخت‌ها، با رودخانه‌ها، با چشمه‌ها، با حتا درخت‌های پوسیده و افتاده و شکسته گفتگو می‌کنم و از دیدنشون ذوق‌زده میشم‌. من عاشق طبیعتم.

ولی خیلی خاک اونجا نظرم را جلب کرد. خاکش قرمزه و آهنش زیاده. چه جالب بود که خاک راهی که توی جنگل بود، برخلاف خاک کف جنگل، سفید بود. نمی‌دونم که این خاک را اونجا ریختن یا طبیعی هست؟ ولی هر چه که هست خیلی قشنگیه.

چه جالب بود که بانو شایسته را برای پریدن از روی یک جوی باریک آب هم تشویق کردین و من چه درس بزرگی گرفتم که پیروزی نباید حتما خیلی بزرگ باشه تا نظرمون را به خودش جلب کنه و ما براش سپاسگزاری کنیم. از این به بعد برای هر چیزی سپاسگزاری می‌کنم چون فهمیدم که بزرگ و کوچکی نیست، همه آفریده‌ی پروردگار ما هستن و احترام دارن.

چقدر مناظر زیبایی را با دران گرفتید، لذت بردم. انگار خودم روی هوا بودم. پروردگارا شکرت که توی این زمین یه همچین جاهایی را آفریدی.

چه بانوی مهربانی بودن تو اون کمپ! چه صمیمی، انگار شما را سال‌ها می‌شناختن! اینا همه نشون از روح بزرگش دارن و روح بزرگ شما که اون بانوی مهربون و خوش قلب سر راهتون بودن.چه خوب با حیوانات خوب رابطه برقرار کردین. منم عاشق حیوانات هستم، هر چ که باشه. همشون دوست دارم، حتا یه مار! همشون دوست‌داشتنی هستن.

تو را به خدا دیدین، اعتماد به مردم رو! خودشون با کمال احترام برای راهنمایی یه تابلو گذاشتن و توش پاکت گذاشتن که هر کسی پول توش بگذارم و هیچ کسی نیست که پول‌ها را تحویل بگیره و هیچ نگهبانی، هیچ یک نگهبانی نبود، خدایا اینا رو میگن مومن. یاد یه شعر حافظ افتادم که میگه:

گر مسلمانی به این است که حافظ دارد

وای اگر از پس امروز بود فردایی

ای پروردگار من، اگه توکل و انسان دوستی اینه، پس من خیلی با توکل و انسان دوستی فاصله دارم. اینجا تو ایران هر کسی یه همچین ملکی داشته باشه، دورش حصار می‌کشه و کلی سگ و نگهبان می‌گذاره تا هیچ کسی نزدیکش هم نشه چه برسه به این که بتونه آزاد بیاد داخل و تازه ازش استقبال هم بشه و باهاش گرم بگیرن!!!!

خدایا و پروردگارا من را از دسته این آدما قرار بده و کتری کن که من و خانوادم بیایم اونجا تا دست‌کم نوه‌هامون مثل اینا درست تربیت بشن!

ولی خوب یه چیزی ناراحتم کرد و اونم آشغال‌هایی بود که توی جنگل ریخته بودن. ولی خیلی خوشحال شدم که شما و به‌ویژه بانو شایسته عزیز تا جایی که تونستین جمعشون کردین. ما هم از وقت می‌ریم جنگل، حتما آشغال‌ها را جمع می‌کنیم.

وای خدایا، اینقدر زیبایی تو این ویدیو بود که تا فردا هم که بنویسم وقت کم میارم. به قول خودت، اگه انس و جن بخوان نعمان شما را بنویسن، و همه دریاها مرکب بشن، بازم کمه. من در گذشته فکر می‌کردم که خدا می‌خواد سر ما منت بگذاری. ولی، حالا می‌دونم که او می‌خواد به ما قوت قلب بده که ای بندگان من، نعمات و برکات من آنقدر زیاده که برای هیچ کسی کم نمیاد. پس با خیال راحت برای مقادیر بی‌انتهای اون تقاضا کنین و یقین داشته باشین که برای همه تا حد رضایتشون هست.

دوستون دارم، عاشقتونم

ارادتمند شما