https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-14.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-26 00:36:592023-11-09 06:21:00سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 223
366نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اگر بپذیری که نیستی دیگر نمیپرسی که کیستی و اگر نپرسی که کیستی ، بهتر میفهمی که هیچ نیستی آنگاه« من هستم » را درک میکنی.
این یعنی تجلی خداوند در وجودی که بی او معنایی ندارد.
توانِ درک کردنِ آنچه را که باید درک کنی هم از خداوند است و اینک نیازی ایجاد می شود برای آگاهی و سپس آگاهیی داده میشود برای اهمیت آگاهی و انگیزه ای برای دریافت آگاهی و نیرویی برای رفتن در پی آگاهی و آن نیرو « عشق» است .
و هیچ کس جرات نمی کرد بگوید ثروت و حتی اشاره ای هم به آن نمی شد.
همان روزهای اول مدرسه پاکت های خالی به ما داده می شد تا برای کمک به مدرسه به دست والدین برسانیم تا پر کنند و برگردانند
در دورانی که هرکسی 5 تا از ده بچه اش را به مدرسه میفرستاد.
هیچ بچه ای به فکرش خطور هم نمیکرد که داخل آن پاکت ها علم بگذارد و به مدرسه تقدیم کند .
کسب علم پرخرجترین کار معمول در هر جامعه ای بود و تمام مدارس نیازمند پول و بودجه از سوی دولت و ملت
در کشوری که فقر عامل بیسوادی و کودکانش از علم دور بودند
ثروت مندانش نیز ظالم و خائن و دشمن خدا و ملت محسوب میشدند.
و من در چنین کشوری متولد شدم با یک دنیا تناقض
پدرم پردرآمدترین کسبه بازار بود یادم می آید هرشب مجبور بودیم اسکناس های داخل گونی را که پدرم از مغازه می آورد را دسته بندی کنیم و بشماریم و دورش کش بیاندازیم
من هرگز احساس یک بچه پولدار را نداشتم چون ما به شدت فقیر بودیم
چقدر توضیحش سخت است
بگذریم
مذهب دشمنی بود که دوستش داشتم
فقر هم که گفته بودند لازمه دین است
هیزم جهنم هم که ثروتمندان بودند و کلی باورهای وحشتناک دیگر که استادان ما در آن باب به تفصیل سخن گفته اند.
آگاهی آمد و دستم را گرفت و از آن کابوس های پر تناقض نجاتم داد
دیدم وااااای که من چه مشرک خوبی بودم
تازه فهمیدم که چرا نمیخواستن بفهمم که نفهمم و فقط باید که تقلید میکردم و از چه کسانییییییی!!!!!!
از این هم بگذریم
الهی هزاران مرتبه شکر که نادانیم را دانستم و آغازمان از ابتدا شروع شد.
محدودیت صفر و مرحله پاکسازی و استغفار
احساس گناه امانم نمیداد و مدتها زمان برد تا خودم را ببخشم.
مدتهاست که مشغول به امر خداوندم« لا تخف و لا تحزن»
ترس و غم ، معبد «اکنون» مقدسم را به آتش میکشید.
شعله هایش را خاموش کردم چند سالی گذشت تا سبزههای طراوت و امید در اکنون سر برون آرند و به خورشید آگاهی سلام کنند.
من توقع جنگلی داشتم و به چمنزار راضی نبودم اما هرزمان که بر مدار صبر ترمز عجله میکشیدم از مسیر تعالی به بیرون می لغزیدم.
زمانی گذشت تا بفهمم در بند زمانم ، وجودم در گذشته و رویاهایم در آینده بود و نه آینده که ترس از آینده
اگر بپذیری که نیستی دیگر نمیپرسی که کیستی و اگر نپرسی که کیستی ، بهتر میفهمی که هیچ نیستی آنگاه« من هستم » را درک میکنی.
این یعنی تجلی خداوند در وجودی که بی او معنایی ندارد.
توانِ درک کردنِ آنچه را که باید درک کنی هم از خداوند است و اینک نیازی ایجاد می شود برای آگاهی و سپس آگاهیی داده میشود برای اهمیت آگاهی و انگیزه ای برای دریافت آگاهی و نیرویی برای رفتن در پی آگاهی و آن نیرو « عشق» است .
«««««©©»»»»»_
سلام بر سواران عشق و پویندگان آگاهی
سلام بر استادان ایمان و عمل
زیبایی های این فایل علاوه بر تحسین و تمجید و حال خوب
پر از درس و نکته است
پر از حرف های ناب
پر از عشق و محبت و نوع دوستی
پر از خدا و هدایت هایش
پر از ثروت و ناگفته هایش
«««««©©»»»»»_
یاد انشای دوران مدرسه افتادم
«علم بهتر است یا ثروت»
و هیچ کس جرات نمی کرد بگوید ثروت و حتی اشاره ای هم به آن نمی شد.
همان روزهای اول مدرسه پاکت های خالی به ما داده می شد تا برای کمک به مدرسه به دست والدین برسانیم تا پر کنند و برگردانند
در دورانی که هرکسی 5 تا از ده بچه اش را به مدرسه میفرستاد.
هیچ بچه ای به فکرش خطور هم نمیکرد که داخل آن پاکت ها علم بگذارد و به مدرسه تقدیم کند .
کسب علم پرخرجترین کار معمول در هر جامعه ای بود و تمام مدارس نیازمند پول و بودجه از سوی دولت و ملت
در کشوری که فقر عامل بیسوادی و کودکانش از علم دور بودند
ثروت مندانش نیز ظالم و خائن و دشمن خدا و ملت محسوب میشدند.
و من در چنین کشوری متولد شدم با یک دنیا تناقض
پدرم پردرآمدترین کسبه بازار بود یادم می آید هرشب مجبور بودیم اسکناس های داخل گونی را که پدرم از مغازه می آورد را دسته بندی کنیم و بشماریم و دورش کش بیاندازیم
من هرگز احساس یک بچه پولدار را نداشتم چون ما به شدت فقیر بودیم
چقدر توضیحش سخت است
بگذریم
مذهب دشمنی بود که دوستش داشتم
فقر هم که گفته بودند لازمه دین است
هیزم جهنم هم که ثروتمندان بودند و کلی باورهای وحشتناک دیگر که استادان ما در آن باب به تفصیل سخن گفته اند.
آگاهی آمد و دستم را گرفت و از آن کابوس های پر تناقض نجاتم داد
دیدم وااااای که من چه مشرک خوبی بودم
تازه فهمیدم که چرا نمیخواستن بفهمم که نفهمم و فقط باید که تقلید میکردم و از چه کسانییییییی!!!!!!
از این هم بگذریم
الهی هزاران مرتبه شکر که نادانیم را دانستم و آغازمان از ابتدا شروع شد.
محدودیت صفر و مرحله پاکسازی و استغفار
احساس گناه امانم نمیداد و مدتها زمان برد تا خودم را ببخشم.
مدتهاست که مشغول به امر خداوندم« لا تخف و لا تحزن»
ترس و غم ، معبد «اکنون» مقدسم را به آتش میکشید.
شعله هایش را خاموش کردم چند سالی گذشت تا سبزههای طراوت و امید در اکنون سر برون آرند و به خورشید آگاهی سلام کنند.
من توقع جنگلی داشتم و به چمنزار راضی نبودم اما هرزمان که بر مدار صبر ترمز عجله میکشیدم از مسیر تعالی به بیرون می لغزیدم.
زمانی گذشت تا بفهمم در بند زمانم ، وجودم در گذشته و رویاهایم در آینده بود و نه آینده که ترس از آینده
صبر را از تحمل تمیز نمیدادم و بیقراری را از تعجیل
آرام آرام فهمیدم که باید آرام گیرم
من نیاز به یک راهنما داشتم تا هدایتم کند
(( حسبی الله، خدا برایم کافیست))
و هدایت شدم به اینجا
به این سایت
و سراسر آگاهی و عشق
و چه لذتی دارد که با عشق به عشق بپردازی
و چنین شد
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
سلام برارجان
کاش میشد صدای خندهامو هم برات میفرستادم
اینقدر حال کردم با این سبک از نگارش
این یک تکنیک فوق العاده برای ایجاد حال خوبه هم خودت و هم دیگران رو سر شوق میاره
این همه راز بزرگیه که هی من میگمو خودم بهش عامل نیستم.
آقو حال کردم با حالت
دمت گرم داش عالی
الهی همیشه لبت خندون و کمرت به قر مشغول و لبریز از ثروت و دلت پر از شادی باشه ان شاءالله
سلام داش اسداله عزیزم
چقدر جالب و خوشحال کننده است که تو کامنت شما هم به اهمیت و ارزش آگاهی اشاره کردید.
و چقدر زیباست که همه ما اینجور هدایت شدیم به این سایت و آموزههای ارزشمند استادان بینظیرش
چقدر خوبه که همه بچه های این سایت جنسشون یکیه
همه توحیدی و پر انرژی
همه با تقوی و اهل دل
همه روشن بین و زیبا نگر و زیباجو
چقدر جای سپاسگزاری و قدردانی داره این فضای الهی و این مأمن توحیدی
و خدا چقدر به من لطف کرده که چنین دوستان مخلص و خوش خلق و خوش نگرش رو قسمت من کرده تا ازشون کلی چیزی یاد بگیرم و الگوهای فوق العاده ای برای من باشند.
خداوند رو هزاران مرتبه شکررررررررر
و سپاسگزارم برای وجود نازنین شما
امیدوارم خداوند شمارو غرق در نعمت آگاهی و ثروت های نابش کنه
در پناه حضرت عشق و در پرتو آگاهی
سراسر نور باشید و سرور
سلام علیرضای عزیز
همشهری خوب و با صفای من
چه کامنت دلی و باحالی نوشتی
در عین کوتاهی پر بود از نکات مهم فایل
من کامنتهاتو معمولاً دنبال میکنم
چقدر رشد کردی
چقدر حال دلت خوبه
چقدر چشم هات زیباتر میبینند
مطمئنا با همین فرمون که داری میری
به زودی خبرهای خوبی برامون میزاری اینجا تا ما هم بیشتر به وجد بیایم از نتایج عالی و نابت
امیدوارم بزودی خبرهای خوبتو بخونم
در پناه ایزد یکتا
مقدم در مسیر و تابع در پیشگاه خداوند باشی
روزگارت سراسر شادی و سرور و خوشبختی و ثروت
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
سلام جانم
حضرت مهر
بانوی عشق
در شأن تو نیست هر واژه که بی هم سر و پاست
در مدح خدا گفتند من مدح تورا گویم
دنبال خدا بودم گفتند تورا جویم
وقتی که تو را دیدم تو نیز خدا بودی
حیران گلی بودم گفتند تورا بویم
خیلی سخته وقتی میخوام برای تو بنویسم
اینجاست که این بیت به دادم میرسه
سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است
که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیز
به جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
سلام بر بانوی زرنشان
سپاسگزارم از بذل توجه و عنایت شما
شاکرم خدایی را که دوستان نابی چون شما را رزق من کرد
شعر از شعوری میاد که هدیه حضرت عشقه
طبع لطیف نیاز به قلب رئوف داره و ذهن آرام
کسی که این آگاهی ها رو شعر ادبی میبینه قطعا دیدگانی پرتو بین و قلبی نکته سنج و عاشق داره و شامل تعاریف فوقه
امیدوارم که خداوند این حال خوبی که به هدیه کردید رو دوصد چندان به خودتون برگردونه
باشد تا در پرتو آگاهی ، عاشقی کنید.
واوووووو
عموجان مست شدم از این شراب ناب آگاهی
همایشی بود برای نیایشی
ملائک مشغول به رقص و آسمان به طواف عشق چرخان
نفهمیدم این سرگیجه از خلوص این اشعار بود یا سنگینی افعال
دختر جان تو فیزیک خوندی یا هوافضا ؟
پرتابم کردی تا عرش
بلیطم یکطرفه بود
دلم نمیخواد برگردم برخاک
چقدر لذت بردم ، لذتی وصف ناشدنی
خدایا بهشتت چون باید و غیر این نشاید
هست شدم از حظ
درود بر خدای درونت
دست میریزاد
سلام بر مرد مخلص و بنده محبوب خدا
سلام بر روح لطیف و آگاهتون
سلام بر وجود نازنین و داناتون
مثل همیشه منو شرمنده محبت ها و الطافتون کردید
مفتخرم به دوستی با دوستان خدا
و این بیش از جایگاه من و از فضل خداست.
سپاسگزارم که منو مورد مرحمت قرار دادید
و ممنون و سپاسگزارم از خداوند برای وجود نازنینتون
از خداوند مهربان براتون سلامت و سعادت و ثروت خواهانم
در پرتو آگاهی رستگار باشید ان شاءالله
سلام بر کوه استوار نمک
استاد طنز و حال خوب
یعنی دلم میخواد یه روز ببینمتون اینقدر تو بغلم فشارت بدم که قولنجت بشکنه
چقدر مثل همیشه لذت بردم
چقدرررررر خندیدم جوری که اشکی از چشمم غمی را شست با خاطره تلخ دهه پنجاه و شصت
دکتر جان
حیف نیست بکاری غیر طنازی بپردازی
(شعر گفتم؟؟؟!!!!)
از هر پنجه شما دو صد هنر ریزان
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
خدایا شکرت برای وجود مقدس رفقای نابم
برای قلبهای پاک و وجود زلالشون سپاس
و شکر برای آگاهی های ناب و محشرشون
خدایا خودت نگهدار وجود خودشون و خانواده نازنین شون باش
آمین
سلام عشق جانم
این بازی با واژه ها نیست
فلسفه هم نیست اما به زبان ساده تر
برای نشان دادن عظمت خداوند و جایگاه انسان ، واژه ها همیشه معلولند.
خط سیر آگاهی چون آسمان بی ابتدا و انتهاست
هر چه بیشتر میفهمی، احساس پوچی و نفهمی بیشتر میشه و انگیزه و اشتیاق برای دانستن هم بیشتر
گاهی پویندگان آگاهی با نگاهی عمیق به یک جزء ، به تمام کل پی میبرند و گاهی هم سالها اندر خم یک کوچه زمینگیر
و این زمانیه که عشقی برای همراهی نیست.
عشق تنها و تنها مرکب و انگیزه در جهت شناخت و آگاهیه و تا زمانی که بشر به این درک نرسه مفلوک خواهد ماند.
پس باشد تا به یاری عشق
رستگار شویم ان شاءالله