سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 226 - صفحه 1

411 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 16
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ

    ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می‌پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس تقوا بهتر است! اینها (همه) از آیات خداست،شاید متذکّر شوند!

    یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ

    ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، در حالی که جامه از تن آنان بر می‌کند تا قبایح آنان را در نظرشان پدیدار کند، همانا آن شیطان و بستگانش شما را می‌بینند از جایی که شما آنها را نمی‌بینید. ما نوع شیطان را دوستدار و سرپرست کسانی قرار داده‌ایم که ایمان نمی‌آورند.

    وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ۖ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

    چون کار زشتی مرتکب می شوند، می گویند: پدرانمان را بر آن [کار] یافتیم و خدا ما را به آن فرمان داده. بگو: یقیناً خدا به کار زشت فرمان نمی دهد، آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟!

    قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ۚ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ

    بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده (نه به اعمال زشت)، ودر هر عبادت روی به حضرت او آرید و خدا را از سر اخلاص در دین بخوانید چنانکه شما را در اول بیافرید دیگر بار (در محشر) به سویش باز آیید.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عزیزم،سلام به دلبرِ شیرین و زیبای استادم، سلام به بهترین هم سفرهای دنیا در بلاد توحیدی آمریکا در دویست و بیست و شیشم اردوی یکروزه این بار در کنزاس سیتی دلربا ….

    زیبایی های این قسمت واقعا هیجان انگیز بود،از خرید های استاد،از زیبایی های شهر،از هیجان دیدن بچه ها که انقدر قد کشیدند و آقا شدن،از صحبت های فوق العاده ی یعقوب،از دیدن این همه ثروت و حال خوب،از دیدن روابط فوق العاده…چه بین استادام چه با دوستانشون …همه چیز به طرز عجیبی دلچسب و گوارا بود.آنچه از دل برآید،لاجرم بردل نشیند

    خداروصدهزار مرتبه شکر،هم برای سعادت دیدن این همه زیبایی از قاب دوربین استاد های عزیزم

    و هم برای قاب قشنگی که خودم الان با چشم هام دارم میبینم …یک آسمون آبی پر از ابرها پنبه ای …هوای خنک و لذت بخش…پرواز دسته ای پرنده ها …موج های آروم دریا …صدای جیک جیک پرنده …یک میز وکلی دفتر و یک عالم خودکار رنگی …لپ تاپ و قرآن …

    و…یک قلب روشن …نفس های پر از احساس خوشبختی …

    لذتِ ارتباط مستقیم با خدا … با پاسخگویی 24 ساعته،با شماره تماس: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ

    خدای عزیزو دلبرو شیرین و قدرتمندم،زیبایِ دل انگیز،به من و عقل و درکم کمک کن،از جریان هدایتت،به ظرفِ پلاستیکی من ببار و کمکم کن از پسِ این صلات بربیام…کلی حرف دارم با دوستام …شما نظمِ جمله هام شو،کمکم کن تا یکبار دیگه از عظمت عشقت بنویسم که اگر تو کمکم نکنی،من از انعکاس نورِ شما ناتوانم ….

    =========================================================================================================

    14 آبان ماه 1402!

    روز های عجیب و غریب و پر از معجزه های ریزو درشت درحال سپریه،گاهی وقت ها از قدرت خدا به سجده میفتم،یک وقتایی از عظمتش میترسم ،گاهی پرت میشم توی مدارهای بالا و درکم عاجز میشه ازین همه شگفتی!

    عجیب قوانین جهان ثابته!عجیب داره جواب میده!

    این روز ها زمانِ دیدن نتیجه های پیروی از قانونه،الان میفهمم چرا قانون تکامل انقدر مهمه!

    چون حتی درک عظمت قدرت خداوند ممکنه تورو ناک اوت کنه،واقعا درک این عظمت و قوانین،باید تکاملی اتفاق بیفته وگرنه به قول آقای امیری میشی یک ظرف پلاستیکی در برابر جریان آبشار …

    یا به قول قرآن که توی آیه های 62تا 82 سوره کهف میگه:حتی موسی پیامبر هم باشی،قادر به درک اتفاقات پیامبر دیگه با مدار بالاتر نیستی،گیج میشی،قاطی میکنی…

    الان بیشتر میفهمم چرا انقدر استاد اهمیت قانون تکامل رو همیشه گوشزد میکنه …

    از شرایط خودم بنویسم که هم نشونه های واضح قانون رو ببینیم هم بعدا خودم با این ردپا یادم بمونه از کجا به کجا رسیدم:

    الان دوهفته از ماه گذشته و من این دوهفته کلی خرج وهزینه ی چیز های مختلف کردم اما!

    نگاه میکنم به حسابم میبینم مبلغ حقوقم،دست نخورده ست!

    بعد خودم تعجب میکنم میگم آخه چطور ممکنه؟

    آره سعیده ممکنه! این رو باید بتونی باور کنی!

    باور کنی که،اگر بعد از گذشتن دوهفته از ماه،شما وروردی مالیت بیشتر از خروجیت شده،این نتیجه تغییر باورهاته

    هروقت دیگه شگفت زده نشدی ازین موضوع،اونوقت میری مدار بالاتر!

    مدار ورودی های بیشتر و بیشتر…

    قانونِ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ خودش مدار داره!

    توی هر مدار شما به اندازه ی ظرف نعمتت از خدا روزی میگیری،تشکر میکنی،کله ش رو میبوسی،برات عادی میشه،باور پذیرتر میشه که خَیرُ الرّازِقینَ فقط خودشه!

    بعد آماده میشی برای مدارِ بعدی!

    قانون همینقدر ساده و همینقدر در دسترس برای همه ست!

    اینجاست که خدا میگه :

    إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ

    ما این کتاب را به حق براى هدایت مردم بر تو نازل کردیم. پس هر کس که هدایت یافت به سود خود اوست، و هر که گمراه شد به زیان خود به گمراهى افتاده و تو وکیل آنها نیستى.

    پس دیگه به قول استاد! به من چه که توی زندگی بقیه چه اتفاقی میفته؟به من چه که توی دنیا چه اتفاقی داره میفته؟اونیکه مهمه اینکه من دوست دارم توی زندگی من چه اتفاقی بیفته!

    بهش توجه میکنم،قانونش رو رعایت میکنم،به سمتش حرکت میکنم و بعد جایزه هام رو از کائنات میگیرم.

    این از ردپایِ شرایط مالی من بعد از 670 روز تلاش برای تغییر باورهام!

    بازم به قول استاد،هرجایی هستم جای درستشم! چه کم چه زیاد!

    عدالت جهان بی نقصه،خداوند به کسی ظلم نمیکنه،به اندازه ای که از قوانین استفاده کردم نتیجه گرفتم،نتیجه ی بیشتر میخوام؟مسیر رو با قدرت بیشتر ادامه بدم به همین سادگی ….

    =======================================================================================

    و اما شرایط کاری …

    قبلا گفتم تو چه شرایط بدی کار میکردم،بدترین بخش،بدترین سرپرستار،نامناسب ترین مریض ها و همراه مریض ها،اعزام های وحشتناک….اوضاع به صورت تکاملی هی بهتر و بهتر شد …تا بالاخره من رسیدم به بهترین بخش و بهترین سرپرستار بیمارستان،بهترین همکارایی که ممکن بود وجود داشته باشند،از اعزام دیگه خبری نبود،شیفت ها استیبل و آروم

    کم کارترین و بی دردسر ترین مریض ها مال من بود،جوری شده بود که من دیگه میخواستم برم شیفت انگار میخواستم برم مهمونی…بگو…بخند…برقص…گشت و گذار توی باغ بیمارستان …قرآن …کامنت ..گوش کردن به فایل ها …

    تا اینکه!

    سرپرستار بخش بازنشست شد!وسرپرستار جدید اومد!

    پچ پچ ونگرانی و حرف های بیهوده ی همکارا شروع شد،انقدر زیاد که حتی منم نگران کرد!

    همون موقع از خداوند طلب هدایت کردم که کمکم کنه ذهنم رو کنترل کنم.

    و خداوند از گلوی استاد!در قدم هفتم باهام حرف زد:

    تا زمانیکه داری روی خودت کار میکنی،هیچ اتفاقی بدی به مدار تو دسترسی نداره!شاید توی یک مکان با بقیه داری کار میکنی اما مدار تو متفاوته،و شرایطی که تو تجربه میکنی هیچ ربطی به بقیه نداره،نگران هیچ اتفاق بیرونی نباش

    و من دوباره قدرت گرفتم برای ادامه مسیر از روش قانون و تلاش کردم اینطوری عمل کنم:

    گرفتن قدرت از هدنرس و دادنش به خدا

    تمرکز روی ویژگی های مثبتش و تکرار کردنش باخودم و تحسین قلبی

    گوش نکردن به حرف های بقیه و هم کلام نشدن باهاشون،و برخلاف جریان بخش فکر کردن، به اصلاح (گوسفند نشدن)

    خب نتیجه چی شد؟

    برخلاف درگیری های همکارام از روز اول ریاست هدنرس جدید،اوضاع برای من عالی پیش رفت،استیبل،آروم،با احترام متقابل،حتی گاها احترام خیلی بیشتر از طرف هدنرس و….

    حالا الان حدودا سه چهار ماهه که هدنرس این بخش عوض شده،اوضاع به گونه ای پیش رفته که همکارام به دو دسته تقسیم شدند:یکسری ها رفتن درخواست کتبی دادن برای جابه جا شدن به بخش دیگه!بقیه هم میخوان جابه جا بشن اما جرئت درخواست ندارند،دیگه از اون بزن و برقص و خوشگذرونی های توی شیفت خبری نیست،همه عصبانی ان،همه شاکی ان،همه دارند پچ پچ میکنند،موضوع صحبتِ هر اجتماع دو تا سه نفری غیبت و تهمت و ناسزا به هدنرس و شرایط بخشه!

    من دیروز متوجه شدم یک دعوای شدیدی پیش اومده که کار رسیده به حراست بیمارستان!

    حالا بیایم ببینیم الان که انقدر بخش از آرامش درومده و همه دارند فرار میکنند،سعیده توی چه وضعیتیه؟

    شاید باور پذیر نیست،واقعا شگفت انگیزه!

    درود برخداوند و قوانین ثابتش…

    درود خدا بر استادعباسمنش ،بهترین معلم قرآن و قوانین کیهانی

    بچه ها جهان داره من رو ازین جماعت به آسونی جدا میکنه،بدون هیچ تلاشی!بدون اینکه من کار خاصی انجام بدم!

    وقتی تو مدارت فرق کنه،جهان نمیتونه تورو توی جایی نگه داره که پاسخگوی باورهات نیست …

    قدم های آخر انتقالی من به سرعت درحال انجامه و پروسه ی جداسازی به خوبی داره انجام میشه …

    من هنوز با خنده و خوشحالی میرم شیفت،هنوز از گوشیم صدای آهنگ میاد،هنوز با بشکن زدن به مریضام دارو میدم

    تو جمع غیبت هاشون نمیشینم،به اتفاقاتی که افتاده تمرکز نمیکنم و راه خودم رو پیش میرم…

    یکی از همکارام که به تازگی انتقالی گرفته اومده بیمارستان ما،همیشه بهم میگفت تو باید هر روز زنگ بزنی دانشگاه،باید پیگیرباشی،باید فرس وارد کنی،میگفت یکبار شوهرم زنگ زد بهشون گفت اگر فلان کارو انجام ندین میام دانشگاه رو،روی سرتون خراب میکنم!من این کارهارو کردم تا پروسه ی انتقالیم پیش رفت …

    همون همکارم این روزها انقدر به مشکل برخورده،که دیروز که باهم کشیک بودیم بهم گفت خوش به حالت داری ازین دیونه خونه میری :))))

    ای بابا!تو که انقدر تلاش کردی منتقل بشی به اینجا!پس چی شد؟

    واقعا آدم ها هیچی از قانون نمیدونند،نمیدونند با هرچیزی بجنگی،بدترش وارد میشه،نمیدونند تمرکز بر ناخواسته،ناخواسته ی بیشتری رو میاره،نمیدونند قدرت دست خداونده،اون داره جهان رو مدیریت میکنه،نمیدونند فقط باید روی خودشون کار کنند و جهان طبق قانون مدارها ،توی هر زمینه ای کبوتر با کبوتر،باز با باز رو رعایت میکنه

    این اصلیه که من از استاد عباسمنش یاد گرفتم و به میزانی که طبق این اصل عمل کردم،نتیجه گرفتم …

    و بازهم میرسم به جمله های طلایی استاد:

    عدالت جهان بی نقصه…خداوند به کسی ظلم نمیکنه …هرجایی هستم الان جای درستشم،چه خوب چه بد…

    از شرایطم راضی نیستم؟باید فرکانسم رو عوض کنم …همین

    =========================================================================================================

    ردِ پایی از مهاجرت صغری من:

    پروسه یکساله ی انتقالی من،انقدر عجیب غریب و پراز نتیجه های استفاده کردن و نکردن از قانونه که به محض اتمام این مسیر و رسیدن به نتیجه،به امید الله درآینده، میام و ازتموم طولِ این مسیر مینویسم.

    اما آبان ماه چه اتفاقی افتاد؟

    طبق آموزش های استاد،وقتی شما توکل میکنی به خداوند،و ازش طلب هدایت میکنی،جریان هدایت بهت میگه یک کار عملی رو انجام بده!

    به قول قرآن:

    فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند.

    و بازطبق آموزش های استاد اگر تو هدایت رو دریافت کردی و بهش عمل نکردی،از بی ایمانی توعه!تو ترسویی!تو مشرکی!

    اینارو به خودت بگو بهت بربخوره!تا حرکت کنی!

    چند شب پیش که شیفت بودم،هدایت خیلی واضح اومد و گفت شیفت شنبه ت رو جابه جا کن و یک روزه برو گرگان!الان وقت رفتن به دانشگاه و پیگیری کارهای اداریته!منم گفتم چشم،خیلی راحت شیفتم جابه جا شد و من رفتم …

    فردا صبح،من سوار بر جریان هدایت،با قلبی مطمئن،درحالیکه دست خدارو توی دستم حس میکردم،توی اتاق نقل و انتقالات نشسته بودم.خانم مسئول که بیشتر شبیه فرشته هاست تا انسان انقدر که مهربونه بهم گفت چقدر خوب شد که اومدی،یک مشکلی توی پروسه ی انتقالیت پیش اومده!

    لبخند زدم و دست خدارو محکم فشار دادم به نشونه تشکر که مرسی که بازم منو در بهترین زمان و مکان هدایت کردی.

    گفتم جانم؟چی شده؟

    گفت بیمارستانی که قرار بوده شما بری اونجا،جابه جا شده و کلا فرستادنت یک مرکز دیگه…

    (مرکزی که گفتند کاملا با فیلد کاری من متفاوته،تقریبا یک دنیای دیگه ست!میشه گفت یک شروع دوباره ست،یک مسیر جدید!جایی که من همیشه ازش فراری بودم!)

    من در سکوت در حال مرور آموزش های استاد توی ذهنم بودم:

    (سعیده برو تو دل ترس هات!اگر حرکت نکنی بی ایمانی!ایمان یعنی وقتی میترسی حرکت کنی!)

    (آگاهی ما اندازه ی نوک دماغمونم نیست!خدا به همه چیز آگاهه،ما باید فقط توکل کنیم)

    (وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ:اگر مدت هاست حالت خوبه،اگر داری روی خودت کار میکنی،هر اتفاقی برات بیفته خیره،هر اتفاقی!اسم نزار روشون!هر اتفاقی که میفته میخواد تورو به خواسته ت برسونه)

    کمتر از چند ثانیه سکوت من طول کشید که خانم مسئول گفت:میخوای بری با فلانی صحبت کنی؟که جای دیگه بفرستنت؟

    با لبخند پر از آرامش بهش جواب دادم: نه بابا،اصلا مهم نیست،من مشکلی ندارم هرجایی بفرستین منو،فقط میخوام کارهام زودتر انجام بشه!

    و ایشون گفتن باشه پس اگر اینطوریه من زودتر نامه ت رو میفرستم برای استعلام حراست که سریعتر پیش بریم!

    بعد از پشت سیستمش بلند شد،از اتاقش اومد بیرون!تایک مسیری،من رو راهنمایی کرد،اتاق حراست رو بهم نشون دادکه برو اونجا و بگو کارت رو انجام بدن!

    باتشکر ازش جدا شدم و همینطور که به سمت حراست میرفتم،یک لحظه به خودم اومدم،یک نگاهی به خودم کردم و نجوای ذهنم گفت با این مانتوی کوتاه و شال داری میری حراست؟ حالت خوبه اصلا؟

    سریع بهش گفتم حراست کیه؟حراست من خداست!این هام بنده های خدان!

    اوکی من میدونم بهتر قانون هر اداره ای رو رعایت کنم،اما من که نمیدونستم امروز باید بیام اینجا،خدا با منه و من نگران هیچی نیستم!

    نشون به اون نشون که فرشتگان بینظیری رو اونجا ملاقات کردم که به بهترین حالت ممکن کارم رو انجام دادند،طوریکه من وقتی از اتاقشون اومدم بیرون،فقط دلم میخواست خدا آدم بود من کله ش رو غرق بوسه میکردم…انقدر که تموم جهان منو سرشار از انسان های نازنین کرده …

    وقتیکه اومدم و نشستم توی ماشین برای برگشتن به فریدونکنار،پر از عشق بودم،پر از حال خوب،پر از توحید …

    نه ترسی ….نه غمی … باز هم قانون به درستی نتیجه داده بود …

    درحالیکه بشکن زنان،درحال شلنگ تخته انداختن و جشن گرفتن بودم،از قرآن هدایت خواستم و خدا با این آیه باهام حرف زد:

    وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ

    و ما انسان را خلق کرده‌ایم و از وساوس و اندیشه‌های نفس او کاملا آگاهیم که ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم.

    بیاین دوتا انگشت میانیمون رو بزاریم زیر گلومون،نزدیک به نای،زیر فک!

    نبض رواحساس میکنید؟این نبض شریان کاروتید یا گردنیمونه!

    میبینید چقدر بهمون نزدیکه؟الله اکبر… خدا میگه من ازین نزدیکترم …

    مثال ازین قشنگتر میتونست بیاره برامون …ازین ملموستر ….؟

    به اندازه ی ده درصدی که به این رگ گردنی اعتماد داریم،که خیالمون راحته خودش خون رو منتقل میکنه!که هیچ وقت پیگیر نشدیم ببینم درست کار میکنه یانه! اندازه ده درصدش، به خدایی که این رگ رو خلق کرده و میگه من ازینم بهتون نزدیکترم،اعتماد میکنیم….؟

    به خودم میگما!به خودم! انگشت اشاره م به سمت خودمه!

    همین من با این همه نتیجه،این همه کاری که خدا داره برام انجام میده،باز وقتی میرسم به پاشنه ی آشیلم که روابط عاطفیه،ذهنم میشه بزغاله و مدام تکرار میکنه:چه جوری؟ چه جوری این آدم میخواد به صورت بنیادین تغییر کنه؟یا نه! چه جوری جهان میخواد بدون دردسر انسان های غیر هم مدار رو از هم جدا کنه!؟

    ای بابا! سعیده!

    قانون که تغییر نمیکنه!خدا هم که همون خداست!

    اصول آموزش استاد هم که توی تموم مسائل یکیه!

    قانون مدارها همیشه پابرجاست!

    تو فقط روی خودت کار کن،فضولی کار خدا رو نکن!

    به تو ربطی نداره چه جوری میخواد اتفاقات رخ بده!

    اتفاقات خوب افتاده یک جایی!تو فقط باید وارد مدارش بشی،همین

    از نتایجی که توی بقیه ی مسیرها گرفتی،منطق ذهنت رو سیراب کن،ازشون پله بساز برای رفتن به مدار های بالاتر!

    خدا همون خداست سعیده!

    باور تو باید تغییر کنه!تو باید تغییر کنی!

    اگر هنوز آدم های اطرافت عوض نشدند،یعنی هنوز باهاشون یک هم فرکانسی هایی داری!

    بگرد پیداشون کن،برو توی لایه های زیرین باورهات،آشغال هارو از زیر مبل دربیار…برای همیشه بریزشون دور …

    اونوقت ببین خداوند سریع الجابه….چطور با اتفاقات معجزه آسا سوپرایزت میکنه …

    =======================================================================================

    استاد عباسمنش عزیزم، ازت سپاسگزارم،ازت سپاسگزارم،ازت سپاسگزارم

    برای اینکه خطِ مستقیم وصل شدن به خودِ خدا رو بهم یاد دادی،….بهم یاد دادی شبیه نودونه درصد جامعه ،مثل قایق رها شده توی طوفان زندگی نکنم و خالق زندگیم باشم،بهم امید دادی،آرامش دادی،احساس خوشبختی بی قید وشرط دادی…

    بی نظیری استاد….بینظیری …

    خانم شایسته جانم،میشه لطفا از طرف همه ی ما،کله ی مبارک استاد رو ببوسی؟

    از شماهم ممنونم برای سعادت حضورت در زندگی استاد….برای قوی تر شدن ایمان ما به قانونِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ

    برای اینکه انقدر خوبی !

    نوش جانتون:أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ

    دوستون دارم بی نهایت ….و به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان ….

    قلب های رنگی فراوان از شمال ایران به شمالِ فلوریدا…برای گشتن به دور سر شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 260 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سلام به حمیدِ حنیف عزیزم،بنده ی صالح خداوند در بلاد توحیدی عسلویه

    ساعت 01:10

    شیفت شب!

    صدای من رو‌میشنوی از ته باغ بیمارستان!

    یک آسمون صاف پر ستاره همراه با هلال ماه به زیبایی هرچه تمام تر…

    بوی گل شب بو هم میاد تازه دلت آب :)

    اینجا گوشه عزلت من توی بیمارستانه، به تایم شیفت هام ربطی نداره، هروقت دستم ازاد بشه میام اینجا،با هندزفری به سوره ی سجده گوش میدم و غرق آسمون خدا میشم …

    ببین انقدر آسمون پر از ستاره ست،داشتم بهشون نگاه میکردم یهو از ذهنم رد شدی،گفتم این بشر الان اسم‌تموم این ستاره هارم میدونه بخدا :)

    حمید جان ،واقعا جریان هدایت خیلی عجیب غریبه،درحالیکه من دارم کامنت مینویسم و یاد مثال شما میفتم و ازش استفاده میکنم(بدون حق کپی رایت:) )

    شما همزمان داری لطف میکنی از من در کامنتت یاد میکنی !

    بعد میای برای من پاسخ مینویسی! و آیه ای رو برام مینویسی که الان چند روزه روی صفحه ی گوشیمه …

    إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

    وقتی به این همزمانی ها فکر میکنم دقیقا میشم مثال خودت،یک سطل پلاستیکی در برابر جریان آبشار …

    این روز ها از در ودیوار نشانه های خوب میاد…نشون های شروع نتایج قانون …

    ازبیرون زندگیم شاید هیچکس نفهمه من تو چه بهشتی دارم زندگی میکنم،اما بِبیییین …..

    احساس خوشبختی بی قید وشرطم از مهاجرت به سمت فرمانروا بینظیره …بینظیره ..

    مطمئنم با قلب سلیمی که داری خودت این احساس رو تجربه کردی …

    احساس باز شدن قلبت…احساس خدایا همین الان حاضرم برگردم به آغوشت …احساس امید و‌آرامش و لذت بی قیدوشرط…

    اصلا بگو پرستار icu! این وقت شب! ته حیاط بیمارستان ؟!

    آره میشه !

    خدا برای من همه کار میکنه ! همه کار …

    بببین دلم میخواد دور سرش بگردم و‌دیگه برنگردم…

    امیدوارم خداوند به من ، به شما و به تموم بچه ها …لیاقت و سعادت بده تا همیشه روی موج توحید سوار باشیم و کمتر از یک آن هم مارو به حال خودمون وانگذاره …

    راستی !

    آماده ی دریافت پاسخِ موشک توحیدی قرآنیت هستی …؟

    پیشاپیش! نوش‌جونت !

    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ وَلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ

    پس صبر کن که وعده خدا حق است. مباد آنان که به مرحله یقین نرسیده‌اند، تو را بى‌ثبات و سبکسر گردانند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    محمد حسن عزیزم ،سلام به روی ماهت،سلام به قلب روشنت،سلام به روح پاکت خاله ،من عاشقتم باشه ؟

    دارم از‌وسط شیفت icu برات مینویسم ،با اشک چشم هام …

    ازت ممنونم که برامون نوشتی ،از مامان بابات ممنونم برای تربیت همچین پسر فوق العاده ای…

    نمیدونی پسر ،نمیدونی چقدر قلب مارو‌ روشن کردی …

    جات دقیقا همینجاست،بالای سر من!روی جفت چشم هام

    همین مسیر رو پیش برو خاله،نشه یک وقت کسایی که از قانون چیزی نمیدونند،دلسردت کنن!

    تو‌ فوق العاده ای ،بینظیری ببین میدونی منو یاد چه ایه ای انداختی ؟

    ایه 41 سوره طه

    خدا به حضرت موسی میگه :

    وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی

    و من تو را برای خودم ساختم

    تو هم همون فرشته ای که از الان اومدی توی مسیر توحید،چون خدا تورو فقط برای خودش ساخته !

    آینده ی بی نظیری پیش روی توعه پسر،خداروووصد هزااار مرتبه شکر

    دعا میکنم یک روز کامنت نیلانیکا رو اینجا بخونم و احساس بهشتی که الان مامان بابات دارند رو تجربه کنم.

    دووووستتتت دارم محمدحسن جانم،بی نهایتِ بی نهایت

    به امید دیدارت در بهترین زمان و‌مکان

    بووووس به کله ت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    برادر عزیزم ،محمدجان ،سلام به روی ماهت

    سلام‌و سلامتی ونوروعشق‌ور‌حمت الله به قلب مهربونت

    نقطه ی آبی شما،قلب من رو،روشن کرد،دعا میکنم نور خداوند تموم زندگیت رو‌ روشن کنه…

    بینهایت ازت ممنونم که از قلبت برام نوشتی،از‌ کجا میدونم؟چون به قلبم‌نشست .

    محمدجان،قدم هارو با قدرت و ایمان‌و‌توکل پیش برو که خیر دنیا و آخرت توی دوره دوازده قدمه،نور قرآن ازش جاریه و هرجلسه از هر قدم مثل یک نور میمونه که تیکه ای از قلبت رو روشن میکنه …

    ازخداوند متعال سپاسگزارم که من رو دست کوچیکی قرار داد تا حال بنده ی صالحش با این نوشته ها بهتر شه ..

    میدونی محمد جان؟

    بخدا که من نمینویسم …اونه …اونه …

    همه چیز اونه ….

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    ازت ممنونم بی نهایت،همیشه در پناه نور آسمون ها و زمین باشی

    قلبِ فراوانِ فراوان برای تو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سمیه عزیزم،رفیق نازنین غارحرای من

    سلام به روی ماهت

    ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی…

    سمیه ی عزیزم،هرجا تو نوشته های من،جمله ای به قلبت نشست،اعتبارش از خداست و از من نیست.

    بارها و بارها و بارها از خداوند سوالی پرسیدم که از کامنت خودم جواب گرفتم،باورت میشه سمیه جانم حتی همین امروز با همین کامنت جواب سوالم رو داد؟

    خداوند همه چیزه …همه چیز…

    درپناه نورِ آسمون ها و زمین باشی همیشه رفیق

    قلبِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    مارال عزیزم،سلام به روی ماهت رفیق ارزشمند غارحرای من

    ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی

    مارال عزیزم،تنها چیزی که آرامبخش روح و ذهن ماست،یاد خداست.

    الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

    آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام‌بخش دلهاست.

    پس قدم اول دعوتت میکنم به شکرگزاری و دیدن نعمت های حال حاضر،صلات و خوندن قرآن…

    تا زمانی که پریشون و سردرگمی،خداوند نمیتونه باهات صحبت کنه!

    باید آروم بشی،هرچقدر که میتونی سعی کن در لحظه زندگی کنی و سپاسگزارت رو بیشتر و بیشتر کنی ….

    هرچقدر فرکانست بیاد بالاتر،روح و ذهنت در یکراستا قرار بگیره؛دریافت نور خداوند برات راحت تر میشه ….

    خدا همیشه هست!حتی همین الان با تموم سردرگمیت،کنارته،خودش میگه:

    وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

    و هر جا که باشید همراه شماست و به هر کارى که مى‌کنید بیناست.

    اما برای سوار برجریان هدایت شدن،به کسی زور وارد نمیکنه،شما باید آگاهانه دستتو دراز کنی سمتش،پس همونطور که به سپاسگزاری نعمت هایی که داری مشغولی ازش طلب هدایت کن … آیه های قشنگی توی قرآن هست که میتونی برای اتصالت استفاده کنی:

    رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی

    رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ

    لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    اینارو با حضور قلبت زیاد تکرار کن،خودت متوجه میشی هربار چند درجه قلبت روشنتر میشه …

    هروقت احساس کردی بهتری،از نشانه ی روزانه ت در سایت کمک بخواه،قبلش از خداوند طلب هدایت کن و هر فایلی اومد حتما به عنوان هدایت روش حساب کن …و البته فایل های اجرای توحید در عمل…خیلی بهت کمک میکنه خیلی زود وارد فرکانس های بالاتر بشی …فرکانسی که خدا میگه:

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی و هیچ حسرت و اندوهی در دل آنها نیست.

    دوستت دارم مارال عزیزم و دعا میکنم تونسته باشم به بنده ی عزیز خداوند کمک کوچیکی کرده باشم.

    درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشی همیشه

    بازم برام بنویس رفیق،منتظر شنیدن نتایج فوق العاده ت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    برادر عزیزم،آقا سید سامان سلام

    بی نهایت ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی

    ازت ممنونم منطق ذهنم رو سیراب کردی که اگر برای شما این اتفاق افتاده،قطعا این موضوع خیلی راحت برای من هم اتفاق میفته!

    این پاشنه ی آشیل،شبیه یک سوراخ بزرگ نشتی شده برام که نمیزاره تا یک حد بیشتر رشد کنم.از خداوند طلب هدایت میکنم که کمکم کنه این مسئله رو براحتی حل کنم و تموم زندگیم رو مشغول بندگی و صلاتش باشم …

    ازت ممنونم برادر عزیزم،بینهایت…

    نقطه ی آبی شما،قلب من رو روشن کرد،دعا میکنم نورِ آسمون ها و زمین،تموم زندگیت رو روشن کنه …

    درپناه الله یکتا،همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشی

    قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    برادر عزیزم،علیرضا جان سلام

    ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی

    ممنونم برای اینکه از قلبت نوشتی،به قلبم نشست.

    واقعا چه رفیقی قشنگتر و شیرین تر از خداوند؟

    همیشه به این موضوع فکر میکنم اونایی که خدارو توی زندگیشون ندارند به چی دل خوشن؟

    خدامیدونه لحظه هایی که قلبم به سمتش باز میشه،دلم میخواد دنیا همونجا وایسه و ثانیه ها نگذره …

    شیرینه …خیلی شیرینه …

    خداروصدهزار مرتبه شکر برای حال خوبت رفیق غارحرای من

    الهی که همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشی

    درپناه نورِ آسمون ها وزمین

    قلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    محدثه ی قشنگم سلام به روی ماهت عزیزدلم

    ازت سپاسگزارم که برام نوشتی رفیق نازنینم…

    آره عزیزم …آره …قانون جواب میده …خیلی زود…خیلی سریع …

    خداوند سریع الاجابه ست …خدا خیر مطلقه…خدا جریان جاریِ ثروت و نعمت و حالِ خوبه …

    هرکمبودی هست از ماست …ما باید ظرف نعمتون رو گسترش بدیم …وگرنه خدا،خدایِ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای هدایتمون به این غارحرا…خداروشکر که صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ از دنیا نرفتیم …

    دوستت دارم دختر…قلبِ فراوان برای تو …به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    سلام به روی ماهت مریم نازنینم،رفیقِ دلبر غارحرای من

    ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی،با هر نقطه ی آبیت قلبم رو به نورِ خدا روشن میکنی.

    ازنورِ آسمون ها و زمین برات بهترینِ بهترین هارو میخوام،قلبِ روشنت رو میبوسم وازت ممنونم برای همه ی قشنگی های روحت

    دوستت دارم و دعا میکنم در بهترین زمان و مکان ببینمت.

    بوس به کله ت فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: