https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-04 22:26:212023-11-09 06:19:59سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 226
411نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
یادگرفتم هر خوراکی را نخورم و مثل شما ورزش بکنم و پیاده روی برم .
یادگرفتم برای خدا نقاشی بکشم و براش بوس بفرستم.
چون خدا همیشه ما راهدایت میکنه
استاد خیلی وقتها یه اتفاقی افتاده ما سفرمون کنسل شده یا جایی جورنشده بریم وبعدها فهمیدم که چه خوب که جورنشد
چه خوب که ما نرفتیم .
یه بارکلید خونه مون چندساعتی پیدا نشد وما خونه مادربزرگم نشد بریم و مامانم شاکی شد که چراکلید برداشتین از روی در اما من گفتم این هدایت خداست ما نریم و بعداز چندساعت پیداشد و ما متوجه شدیم همسایه ی مادربزرگم که خیلی منفی هست اونجا مهمون اومده بوده واگه ما میرفتیم به ضررمون میشد و به مادرم گفتم که هدایت خدا را جدی بگیره .
یادگرفتم شب ها حتما به ستاره ها و ماه چندباری نگاه کنم و بگم دوست شون دارم وبعد بخوابم.
یاد گرفتم با حال خوب هدیه بخرم .
یادگرفتم به همه احترام بذارم حتی به کسی که اخبار نگاه میکنه .
یادگرفتم برای پروانه ها قلب بفرستم .
یادگرفتم برای هربار نوشتنم ذوق کنم و شکرگزاری کنم و دوست دارم زیاد بنویسم و بنویسم.
یادگرفتم قبل از خواب حتی با پتو وبالشم حرف بزنم
یادگرفتم کمک کنم به هرکسی که ازم کمک بخواد.
یادگرفتم که وقتی چیزی دوست ندارم نه بگم .
یادگرفتم اگه دوستام دعوا کردن ، من توخونه تعریف نکنم و اتفاق های خوب رو بگم.
یادگرفتم تو مسافرت ها به درختها توجه کنم.
به ابرها و کوهها و علف ها وچمن ها توجه کنم
حتی به تمیزی وخط کشی خیابون ها توجه کنم
به صف مرتب نانوایی ها و لبخند آدمها توجه کنم.
یادگرفتم به گنجشکها به کلاغ ها که صبح صداشون میشنوم حتما سلام کنم و الان هم یه گربه باهام دوست شده و من تا در خونه بازمیکنم برم مدرسه میاد جلوم و نگاش میکنم و باهاش حرف میزنم
بعد میره کنار ، به مامانم گفتم این گربه فهمیده من مهربونم ودوستش دارم چون من بهش غذایی ندادم همون طوری که شما گفتین اگه غذا بدیم حیوانها تنبل میشن اما باز سراغم میاد تا بهش نگاه کنم.
تو فیلم ها هرجا خانم شایسته با حیوونا حرف میزنه من کیف میکنم چون خودم این جوری ام .
نمیدونم دوست دارم دامپزشکم بشم و تو جنگل زندگی کنم, خیلی تجسم میکنم
حتی چندتا دایناسورهم تو خیالم باهام زندگی میکنن و مهربونن و هم فرکانس هستن باخودم.
یادگرفتم صبح ها تو دفترم شکرگزاری بنویسم و شب ها هم ستاره قطبی می نویسم با خودکار هم مینویسم و یادگرفتم بدون غلط بنویسم.
دفترهامو دوست دارم وقت هایی که علامت میزنم.
امروز کرج هم بارون اومد و هوا شبیه هوای شما تو فیلم شد .
چه خوب استاد ماشین شما شسته شد مثل یه روز که ما داشتیم میرفتیم شهرستان به درختای باغ مون آب بدیم و بابام خسته بود اما وسط راه بارونی بارید که ما نشد بریم و بابام زنگ زد و خاله ش گفت نیا اینجا سیل راه افتاد درختا تا ده روز آب نمیخوان و ما از راه برگشتیم و بابام استراحت کرد و من گفتم خدا دید شما خسته ای خودش زحمت کشید آب به درختا داد.
چقدر جامپینگ خونه دوست شما من را یاد جامپینگ توچال انداخت که خیلی زیاد میرم اونجا و کیف میده این پریدن و در ارتفاع بودن .
راستی استاد من تونستم امسال زیپ لاین سوارشم و با ترسم از ارتفاع روبرو بشوم.
منم عاشق پینگ پنگ هستم و با پدرم رو میز ناهارخوری بازی میکنیم و دوست دارم ادامه بدم این رشته ورزشی را درکنار صخره نوردی .
امروز به مامانم گفتم چرا مدرسه ما کلاس زبان گذاشته و به چه دردم میخوره که مامانم گفت من نمیدونم برو خودت بپرس از مدیرتون و امروز وقتی این فیلم را دیدم که پسر دوست تون داشت صحبت میکرد من هیچی ازش متوجه نشدم و فهمیدم یاد گرفتن زبان به چه دردی میخوره .
خونه دوست شما هم قشنگ بود و دوست داشتنی
اما من پرادایس بیشتر دوست دارم که دریاچه داره و بزرگتره .
چه قدر خوشحالم که تونستم نامه بنویسم برای شما و با حال بهتری راهی مدرسه میشم .
و به خواسته م رسیدم و تونستم درسایت بنویسم و پیتزا هم با هلیسا خوردم و حال کردم بعدظهر خوابیدم
چون میخواستم پاسخ به نامه هامو خودم بنویسم برای دوستای مقدسم.
سپاسگزارم از خانم سوادکوهی جان و میدونم چون تو سایت هستین حتما مامان موفقی میشین و پسرتون توانمند میشه ، سپاسگزارم از خانم مریم شریعت جان ، خانم مریم پهلوان جان، خانم ستاره حیدری جان وپسرشون سامیارجان، خانم مهدیه گازرانی جان، خانم مریم دستجردی جان، خانم حدیث نوروزی جان، که با مهربونی برام جواب نوشتن و خوشحالم کردن.
سپاسگزارم از خاله زیبا که دوتا پسر داره و آرشام مثل من با خودکارمی نویسه و بهش آفرین میفرستم.
سپاسگزارم از خانم مینا کاشی جان با اینکه خوابش می اومد برام جواب نوشت و خوشحالم کرد.
سپاسگزارم از خانم لیلا حاج صادقی جان که کلی برام بوس وبغل فرستاد وشاد شدم.
سپاسگزارم از خانم صدی جان که مهیار داره و کلاس پنجم هست و مثل خودم کلاس شنا میره .
سپاسگزارم از خانم فهمیه زارع جان که زیبا برام جواب نوشت .
خیلی بیشتر سپاسگزارم از خانم سعیده رضایی جان و خانم مریم شمسا که معلم هستن و من خیلی برای اونها احترام میذارم و از این نامه دست شون می بوسم و خیلی خوشحالم که دوتا معلم بهم جواب دادن خدایاشکرت .
خیلی خوشحالم کامنتم را خوندید و برام جواب نوشتید ، من از کامنت نوشتن خجالت میکشیدم اما دیگه ترسم ازبین رفت ، از حرف زدن جلوی دوربین هم خجالت میکشیدم اما امروز برای استاد یه فیلم گرفتم از خودم و مامانم فرستاد تا استاد خوشحال بشه از اینکه ترس جلوی دوربین هم ازبین رفت و تو دفترم علامت زدم که تونستم انجام بدم.
چندتا از کامنت ها را تونستم جواب بدم اما بقیه را خواندم ولی خسته بودم و نمی شد جواب بدهم.
خواستم بگم من که با این دوتا ترسم روبه رو شدم
از طرف مدرسه گفتن فردا اردو میبرن ما را و جایزه ی خدا بهم این اردو هست و خوشگذرونی.
خیلی ممنون از جوابی که به نامه م نوشتین و خوشحالم کردین .
خیلی ممنون از مهربونی هاتون.
شما هم دوست خوب من وهم عموی خوب من هستین.
چون خواستین جواب بنویسم خودم الان که از خواب بیدارشدم تا آماده بشم برم مدرسه برای شما نوشتم و الهی زندگی تون همراه هدایت های خدا باشه و به آرزوهاتون برسین و تو دفترتون علامت بزنین .
سلام استاد عباس منش عزیز خودم
من محمدحسن خانکی هستم پسرخانواده ،
من ده ساله م هست و کلاس چهارم هستم.
استاد خیلی دوست داشتم برای شما نامه بنویسم .
ولی خجالت میکشیدم که خوب ننویسم اما این هفته تو ستاره قطبی م چندبار نوشتم که بتونم کامنت بنویسم تو سایت .
صبح ساعت 6 و نیم هست و من بیدارشدم آماده بشم برای مدرسه رفتن و همراه مامانم فیلم شما رادیدم ,
تصمیم گرفتم برای اولین بار بنویسم برای شما
وخواسته ام تیک بخوره .
چون هوای کرج همین شکله از دیروز باران باربده و همچنان هم ادامه داره .
هوای اول فیلم و صدای شما باعث شد صبحانه قبل مدرسه بهم بچسبه .
چه پیتزاهای خوشمزه ای
یاد پیتزاهای هایپراستار جلوی خونه خودمون افتادم و کلی دلم خواست ،یادم باشه امروز بخریم از مدرسه برگشتم و باهلیسا برنامه بچینم بریم تو کارش.
انقدر خوبه من وهلیسا پیتزا میخوریم ومامان و بابام نمیخورن وما برای اونا راهم میخوریم.
بعداز دوره 12قدم که منم با مامان وبابام گوش میکردم و الان هم میکنم، کلی تغییرکردم استاد .
من هم مثل پسرهای دوست تان ،بزرگ شدم هم وزنی و هم قدی و هم فرکانسی که خودتون میگین.
انقدر تغییرکردم که تونستم تو کلاس انشا بخونم
ازصدای خودم لذت ببرم .
دوست جدید پیدا کنم .
تونستم شنا یادبگیرم .
حتی برم بقالی محل و خرید کنم برای خونه.
تونستم برای چندساعت تنها باخواهرم خونه باشم .
تونستم از بقیه کمک بگیرم .
تونستم کتاب بخونم و چندتا داستان تخیلی بنویسم
خیلی خوب انشا می نویسم شاید نویسنده بشم.
استاد من تونستم از معلمم سوال بپرسم و بگم درس رو دوباره برام توضیح بده .
تونستم از بوفه ی مدرسه خرید کنم.
تونستم تو فروشگاه مثل شما تو این فیلم اسکن کردین منم خودم با دستگاه فروشگاه خریدهام را اسکن کنم و پرداخت کارت بانکی کنم.
تونستم تنهایی برم پارک و اونجا بازی کنم .
تونستم گوشی بازی زیاد نکنم و تلویزیون تماشا نکنم مگر چندتا کارتون یا سینمایی وانیمیشن که تو لپ تاپ میبینم.
یاد گرفتم سوارماشین مون شدم باهاش احوال پرسی کنم و پیاده شدنی ازش تشکر کنم ،
خیلی حال میده انگاربهم میخنده .
یادگرفتم هر خوراکی را نخورم و مثل شما ورزش بکنم و پیاده روی برم .
یادگرفتم برای خدا نقاشی بکشم و براش بوس بفرستم.
چون خدا همیشه ما راهدایت میکنه
استاد خیلی وقتها یه اتفاقی افتاده ما سفرمون کنسل شده یا جایی جورنشده بریم وبعدها فهمیدم که چه خوب که جورنشد
چه خوب که ما نرفتیم .
یه بارکلید خونه مون چندساعتی پیدا نشد وما خونه مادربزرگم نشد بریم و مامانم شاکی شد که چراکلید برداشتین از روی در اما من گفتم این هدایت خداست ما نریم و بعداز چندساعت پیداشد و ما متوجه شدیم همسایه ی مادربزرگم که خیلی منفی هست اونجا مهمون اومده بوده واگه ما میرفتیم به ضررمون میشد و به مادرم گفتم که هدایت خدا را جدی بگیره .
یادگرفتم شب ها حتما به ستاره ها و ماه چندباری نگاه کنم و بگم دوست شون دارم وبعد بخوابم.
یاد گرفتم با حال خوب هدیه بخرم .
یادگرفتم به همه احترام بذارم حتی به کسی که اخبار نگاه میکنه .
یادگرفتم برای پروانه ها قلب بفرستم .
یادگرفتم برای هربار نوشتنم ذوق کنم و شکرگزاری کنم و دوست دارم زیاد بنویسم و بنویسم.
یادگرفتم قبل از خواب حتی با پتو وبالشم حرف بزنم
یادگرفتم کمک کنم به هرکسی که ازم کمک بخواد.
یادگرفتم که وقتی چیزی دوست ندارم نه بگم .
یادگرفتم اگه دوستام دعوا کردن ، من توخونه تعریف نکنم و اتفاق های خوب رو بگم.
یادگرفتم تو مسافرت ها به درختها توجه کنم.
به ابرها و کوهها و علف ها وچمن ها توجه کنم
حتی به تمیزی وخط کشی خیابون ها توجه کنم
به صف مرتب نانوایی ها و لبخند آدمها توجه کنم.
یادگرفتم به گنجشکها به کلاغ ها که صبح صداشون میشنوم حتما سلام کنم و الان هم یه گربه باهام دوست شده و من تا در خونه بازمیکنم برم مدرسه میاد جلوم و نگاش میکنم و باهاش حرف میزنم
بعد میره کنار ، به مامانم گفتم این گربه فهمیده من مهربونم ودوستش دارم چون من بهش غذایی ندادم همون طوری که شما گفتین اگه غذا بدیم حیوانها تنبل میشن اما باز سراغم میاد تا بهش نگاه کنم.
تو فیلم ها هرجا خانم شایسته با حیوونا حرف میزنه من کیف میکنم چون خودم این جوری ام .
نمیدونم دوست دارم دامپزشکم بشم و تو جنگل زندگی کنم, خیلی تجسم میکنم
حتی چندتا دایناسورهم تو خیالم باهام زندگی میکنن و مهربونن و هم فرکانس هستن باخودم.
یادگرفتم صبح ها تو دفترم شکرگزاری بنویسم و شب ها هم ستاره قطبی می نویسم با خودکار هم مینویسم و یادگرفتم بدون غلط بنویسم.
دفترهامو دوست دارم وقت هایی که علامت میزنم.
امروز کرج هم بارون اومد و هوا شبیه هوای شما تو فیلم شد .
چه خوب استاد ماشین شما شسته شد مثل یه روز که ما داشتیم میرفتیم شهرستان به درختای باغ مون آب بدیم و بابام خسته بود اما وسط راه بارونی بارید که ما نشد بریم و بابام زنگ زد و خاله ش گفت نیا اینجا سیل راه افتاد درختا تا ده روز آب نمیخوان و ما از راه برگشتیم و بابام استراحت کرد و من گفتم خدا دید شما خسته ای خودش زحمت کشید آب به درختا داد.
چقدر جامپینگ خونه دوست شما من را یاد جامپینگ توچال انداخت که خیلی زیاد میرم اونجا و کیف میده این پریدن و در ارتفاع بودن .
راستی استاد من تونستم امسال زیپ لاین سوارشم و با ترسم از ارتفاع روبرو بشوم.
منم عاشق پینگ پنگ هستم و با پدرم رو میز ناهارخوری بازی میکنیم و دوست دارم ادامه بدم این رشته ورزشی را درکنار صخره نوردی .
امروز به مامانم گفتم چرا مدرسه ما کلاس زبان گذاشته و به چه دردم میخوره که مامانم گفت من نمیدونم برو خودت بپرس از مدیرتون و امروز وقتی این فیلم را دیدم که پسر دوست تون داشت صحبت میکرد من هیچی ازش متوجه نشدم و فهمیدم یاد گرفتن زبان به چه دردی میخوره .
خونه دوست شما هم قشنگ بود و دوست داشتنی
اما من پرادایس بیشتر دوست دارم که دریاچه داره و بزرگتره .
چه قدر خوشحالم که تونستم نامه بنویسم برای شما و با حال بهتری راهی مدرسه میشم .
استاد خیلی دوست دارم .
ازطرف محمدحسن خانکی.
سلام به مهربون ترین آدمای سایتی
این جمله ی جدید خودم هست.
خداروشکر خیلی زیاد
من امروز کلی کیف کردم
و به خواسته م رسیدم و تونستم درسایت بنویسم و پیتزا هم با هلیسا خوردم و حال کردم بعدظهر خوابیدم
چون میخواستم پاسخ به نامه هامو خودم بنویسم برای دوستای مقدسم.
سپاسگزارم از خانم سوادکوهی جان و میدونم چون تو سایت هستین حتما مامان موفقی میشین و پسرتون توانمند میشه ، سپاسگزارم از خانم مریم شریعت جان ، خانم مریم پهلوان جان، خانم ستاره حیدری جان وپسرشون سامیارجان، خانم مهدیه گازرانی جان، خانم مریم دستجردی جان، خانم حدیث نوروزی جان، که با مهربونی برام جواب نوشتن و خوشحالم کردن.
سپاسگزارم از خاله زیبا که دوتا پسر داره و آرشام مثل من با خودکارمی نویسه و بهش آفرین میفرستم.
سپاسگزارم از خانم مینا کاشی جان با اینکه خوابش می اومد برام جواب نوشت و خوشحالم کرد.
سپاسگزارم از خانم لیلا حاج صادقی جان که کلی برام بوس وبغل فرستاد وشاد شدم.
سپاسگزارم از خانم صدی جان که مهیار داره و کلاس پنجم هست و مثل خودم کلاس شنا میره .
سپاسگزارم از خانم فهمیه زارع جان که زیبا برام جواب نوشت .
خیلی بیشتر سپاسگزارم از خانم سعیده رضایی جان و خانم مریم شمسا که معلم هستن و من خیلی برای اونها احترام میذارم و از این نامه دست شون می بوسم و خیلی خوشحالم که دوتا معلم بهم جواب دادن خدایاشکرت .
با تمام قلبم دوست تون دارم و عاشق تونم .
الهی که همیشه نشونه های هدایت خدارو دریافت کنین .
سلام به همه دوستام عزیزم
من محمدحسن خانکی
خیلی خوشحالم کامنتم را خوندید و برام جواب نوشتید ، من از کامنت نوشتن خجالت میکشیدم اما دیگه ترسم ازبین رفت ، از حرف زدن جلوی دوربین هم خجالت میکشیدم اما امروز برای استاد یه فیلم گرفتم از خودم و مامانم فرستاد تا استاد خوشحال بشه از اینکه ترس جلوی دوربین هم ازبین رفت و تو دفترم علامت زدم که تونستم انجام بدم.
چندتا از کامنت ها را تونستم جواب بدم اما بقیه را خواندم ولی خسته بودم و نمی شد جواب بدهم.
خواستم بگم من که با این دوتا ترسم روبه رو شدم
از طرف مدرسه گفتن فردا اردو میبرن ما را و جایزه ی خدا بهم این اردو هست و خوشگذرونی.
از همه شما ممنونم که برای من جواب نوشتین .
دوست تون دارم محمدحسن .
سلام به داداش خوب وبزرگترم
آقای سینا سبزواری جانم
سپاسگزارم برام جواب نوشتین و خوشحالم کردین .
کیف کردم نوشتی از من انرژی گرفتی و حالم عالی شد وخندیدم.
دوست داشتم جدا برای شما بنویسم .
چشم حتما باز می نویسم .
منم شما را دوست دارم .
خوش باشین همیشه با هدایت خداوند.
سلام به عمو جواد جانم
خیلی ممنون از جوابی که به نامه م نوشتین و خوشحالم کردین .
خیلی ممنون از مهربونی هاتون.
شما هم دوست خوب من وهم عموی خوب من هستین.
چون خواستین جواب بنویسم خودم الان که از خواب بیدارشدم تا آماده بشم برم مدرسه برای شما نوشتم و الهی زندگی تون همراه هدایت های خدا باشه و به آرزوهاتون برسین و تو دفترتون علامت بزنین .
سلام به عمو زرگوشی عزیزم
خیلی از اینکه جواب برام دادین
خوشحال شدم و خداروشکر کردم.
من نوشته های شما را می خونم و یه جاییش متوجه نمیشم مامان و بابام برام معنی میکنن .
خواستم خودم الان ساعت شش و چهل دقیقه صبح قبل از رفتنم به مدرسه برای شما جدا بنویسم.
چون از شینا جان گفتین و من یادم هست یکبار تو سفر از شینا جان پرسیده بودن که چطوری این کوه بالا رفتی و اونم جواب داده بود به هزارجور خوشبختی .
این جوابش تو ذهنم موند و ازش استفاده میکنم والگو شدبرام.
خدارا شکر که شینا جان هم مثل من با حرفای استاد داره بزرگ میشه و تو مسیر هدایت خداهست .
خیلی دوست تون دارم .
یه عالمه از خدا میخوام نشونه و هدایت وارد زندگی شما کنه .
سلام به خانم ملیحه جان
خوشحالم کردین برام جواب نوشتین
دموکراسی را متوجه نشدم و مامانم بهم توضیح داد و خداروشکر میکنم
بخاطر جواب شما معنی دموکراسی را فهمیدم .
خواستم خودم براتون جدا کامنت بنویسم ساعت هفت و نه دقیقه است و بعداز صبحانه خوردنم
اومدم بنویسم که کلاه تو عکس خیلی به شما میاد و انگار اهل سفر هستین مثل خودم .
منم خیلی بوس میفرستم برای شما.
از خدا میخوام تاخودش امروز قلب شما را با هدایت هاش و نشونه هاش رنگی رنگی کنه .
سلام به خانم نسیم زمانی جانم.
خوشحالم از جوابی که برام نوشتین
خدا از کامنت شما من را هدایت کرد که احساسم را به یادگرفتن زبان خوب کنم و از طریق فیلم دیدن ولذت بردن یادبگیرم .
خدا همیشه راه آسون را نشونم میده اینم یه مورد که شما گفتین.
اونجا که گفتین با مامانم هماهنگ کنم قشنگ بود کیف کردم از این احترام .
چه قدر خوشحالم که پسرشما در کانادا هم درس میخونه هم سرکار میره و موفق هست .
حتما کانادا بیام سراغ شما میام
خیلی دوست تون دارم .
کلی قلب و بوس خدایی
کلی نشونه وهدایت
ازخدا میخوام بفرسته تو زندگی تون.
سلام به خانم فهمیمه پژوهنده جانم
خیلی ممنون از جوابی که بهم دادین
خیلی خوشحال شدم که شما درس درباره نجوم میدین
و بیشتر خوشحال شدم که حرف ماه وستاره ها را به من رساندین.
و خندیدم و قشنگ بود و تو دفترم نوشتم تا تو داستانم ازش استفاده کنم .
خدا به شما هم نشونه و هدایت بفرسته وخوشحال باشید
سلام به خانم پاکیزه جان
ممنون برام جواب نوشتین و خوشحالم کردین
جواب شما را الان که از مدرسه برگشتم و ساعت 12و ربع هست مینویسم صبح وقت نداشتم بنویسم .
خیلی برای من قشنگ نوشتین
اسمم محسن نوشتین یعنی محمد و حسن باهم میشه محسن .
کرور کرور شکرت یعنی یه عالمه شکرت خدا
اینم امروز متوجه شدم و خداروشکر یادگرفتم از نامه شما.
زندگی شما هم پراز نشونه و هدایت خدا باشه.
سلام به عمو حمید امیری
مامانم و بابام خیلی کامنت شما را دوست دارن
یادم هست استاد هم تو فایل ها گفت که شما قشنگ می نویسین .
شما را دوست دارم
چون از همه چیز اطلاع دارین
ممنونم که حرفای جیکوپ را معنی کردین و فهمیدم زبان شما خوب هست پس منم می تونم زبانم را خوب کنم و کم کم یاد بگیرم و احساسم را خوب کنم .
شما آتش نشان هستین و خیلی هیجان دارم یک روز از نزدیک شما را ببینم .
از خدا میخوام کلی هیجان و هدایت های قلبی وارد زندگی تون کنه . دوستت دارم .