https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/11/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-11-04 22:26:212023-11-09 06:19:59سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 226
411نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
برادر عزیزم،آقا بهروز سلام به روی ماه شما،سلام وسلامتی ورحمت ونور الله به جسم وجان وروح توحیدی و قلب روشنتون
خدا میدونه چقدر لذت بردم از خط به خط کامنتتون،نقطه ی آبی شما از قلبتون جاری شد و بر قلب من نشست.
ازتون بی نهایت سپاسگزارم که من رو لایق دریافت روشنی های قلبتون کردید.
نمیدونید چقدر به این جمله بابا این خانم شهریاری هم دیگه مدام فقط پیام میده خندیدم و روحم شاد شد.
برادر عزیزم،حتما خودت متوجه شدی اعتبار این کامنت ها با من نیست،دوسه ساعت طول کشید تا من این کامنت رو بنویسم،بارها وسطش پاشدم رفتم نفس گرفتم و برگشتم،وقتی نیت صلات میکنی،وقتی از خداوند درخواست میکنی از نورِ خودش بهت بباره،باید ظرفت هم ظرفیت دریافت نور رو داشته باشه،وگرنه من دلم میخواست بنویسم …بیشتر بنویسم …بیشتر ازین نور بهرمند بشم …اما بیشتر ازین ظرفیت نداشت و ظرف پلاستیکیم در برابر این جریان پرت شد و کامنتم رو تموم کردم …
آقابهروز عزیزم،بازم ازتون ممنونم که برام وقت گذاشتید و نوشتید،تحسین شما نشون دهنده ی روشنی قلب و روح خودتونه …از نورِ آسمون ها وزمین برای شما و خانواده ی عزیزتون خیروبرکت و ثروت و سلامتی روز افزون میخوام…
بی نهایت از لطف شما سپاسگزارم که در حق خواهرکوچیکترتون لطف کردید و انقدر زیبا نوشتید،بینهایت ازین پیغام الهی لذت بردم،علی الخصوص از دیدن روی ماه زیبای خانومتون،خداوند به قلب شما و خانواده ی قشنگتون نور بباره و همیشه در پناه خودش حفظ کنه…
چقدر لذت بردم از خاطراتتون از انس گرفتن با قرآن،خداوند به من سعادت ولیاقت بده که ازین نور جدا نشم هیچ وقت …
آقامجید،وضعیت من دقیقا این روز ها شبیه خاطرات شماست…
یا کتاب قران دستمه،یا از گوشی دارم میخونم،یا دارم بهش گوش میدم …حتی تو طول شیفت،یک هندزفری توی گوشمه و درحین کار…مثل دارو دادن،گزارش نوشتن و…درحال گوش دادن به قرآنم.
واقعا خودم نفهمیدم چی شد که روحم انقدر تشنه ی خوندن وشنیدن کلام خداشد.واقعا رحمت خداوند بود.وگرنه من کجا و لیاقت قرآن خوندن کجا؟
خدا میدونه من نسبت به آیاتش کروکور بودم و این بینایی و شنوایی هم لطف پروردگاره …
زمانی که کارم توی شیفت تموم میشه،هندزفری به گوش،میرم تو حیاط بیمارستان و زیر آسمون خدا قدم میزنم و به سوره ی سجده گوش میدم …اون لحظه احساس میکنم وسط بهشتم،واقعا هیچی نمیخوام هیچی …انگار همه چیز هست..بهترینش هست ….
برادر عزیزم،آقا بهروز سلام به روی ماه شما،سلام وسلامتی ورحمت ونور الله به جسم وجان وروح توحیدی و قلب روشنتون
خدا میدونه چقدر لذت بردم از خط به خط کامنتتون،نقطه ی آبی شما از قلبتون جاری شد و بر قلب من نشست.
ازتون بی نهایت سپاسگزارم که من رو لایق دریافت روشنی های قلبتون کردید.
نمیدونید چقدر به این جمله بابا این خانم شهریاری هم دیگه مدام فقط پیام میده خندیدم و روحم شاد شد.
برادر عزیزم،حتما خودت متوجه شدی اعتبار این کامنت ها با من نیست،دوسه ساعت طول کشید تا من این کامنت رو بنویسم،بارها وسطش پاشدم رفتم نفس گرفتم و برگشتم،وقتی نیت صلات میکنی،وقتی از خداوند درخواست میکنی از نورِ خودش بهت بباره،باید ظرفت هم ظرفیت دریافت نور رو داشته باشه،وگرنه من دلم میخواست بنویسم …بیشتر بنویسم …بیشتر ازین نور بهرمند بشم …اما بیشتر ازین ظرفیت نداشت و ظرف پلاستیکیم در برابر این جریان پرت شد و کامنتم رو تموم کردم …
آقابهروز عزیزم،بازم ازتون ممنونم که برام وقت گذاشتید و نوشتید،تحسین شما نشون دهنده ی روشنی قلب و روح خودتونه …از نورِ آسمون ها وزمین برای شما و خانواده ی عزیزتون خیروبرکت و ثروت و سلامتی روز افزون میخوام…
درپناه الله یکتا
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام به برادر عزیز و بزرگوارم،آقا مجید
بی نهایت از لطف شما سپاسگزارم که در حق خواهرکوچیکترتون لطف کردید و انقدر زیبا نوشتید،بینهایت ازین پیغام الهی لذت بردم،علی الخصوص از دیدن روی ماه زیبای خانومتون،خداوند به قلب شما و خانواده ی قشنگتون نور بباره و همیشه در پناه خودش حفظ کنه…
چقدر لذت بردم از خاطراتتون از انس گرفتن با قرآن،خداوند به من سعادت ولیاقت بده که ازین نور جدا نشم هیچ وقت …
آقامجید،وضعیت من دقیقا این روز ها شبیه خاطرات شماست…
یا کتاب قران دستمه،یا از گوشی دارم میخونم،یا دارم بهش گوش میدم …حتی تو طول شیفت،یک هندزفری توی گوشمه و درحین کار…مثل دارو دادن،گزارش نوشتن و…درحال گوش دادن به قرآنم.
واقعا خودم نفهمیدم چی شد که روحم انقدر تشنه ی خوندن وشنیدن کلام خداشد.واقعا رحمت خداوند بود.وگرنه من کجا و لیاقت قرآن خوندن کجا؟
خدا میدونه من نسبت به آیاتش کروکور بودم و این بینایی و شنوایی هم لطف پروردگاره …
زمانی که کارم توی شیفت تموم میشه،هندزفری به گوش،میرم تو حیاط بیمارستان و زیر آسمون خدا قدم میزنم و به سوره ی سجده گوش میدم …اون لحظه احساس میکنم وسط بهشتم،واقعا هیچی نمیخوام هیچی …انگار همه چیز هست..بهترینش هست ….
وقتی میرسه به این آیه :
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.
از عشق خدا دیوونه میشم…روحم به پرواز درمیاد …
واقعا حس میکنم جسمم دیگه ظرفیت روحم رو نداره و باید ازش جداشم وبرم …
برادر عزیزم ازتون سپاسگزارم که برام نوشتید وخداروشکر میکنم که من رو غرق عشق بندگان صالحش کرده …واقعا رحمت خداونده و من کاره ای نیستم …
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ
درپناه نورِ آسمون ها و زمین باشید همیشه
قلبِ فراوانِ فراوان
برادر عزیزم،آقا جواد،سلام به روی ماهت
ازت بی نهایت ممنونم که به قلبت اجازه دادی من رو غرق نور ورحمت خودش کنه
سپاسگزارم که از قلبت برام نوشتی،به قلبم نشست …
هربار با هر نقطه ی آبی من رو غرق عشق خدا میکنی،این تحسین شما،تجلی روح روشن و قلب مهربونته برادر عزیزم
از خداوند برات بهترینِ بهترین هارو درخواست میکنم.
الهی که همیشه غرقِ احساس خوشبختی بی قیدو شرط و درحال عشق بازی با خدا باشی…
قلبِ فراوان از طرف خواهرت برای چرخیدن به دور سر شما
نفیسه ی عزیزم،سلام به روی ماهت رفیق غارحرای من
ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی…
خداوند منت سرم گذاشته که دست کوچیکی باشم برای نوشتن از عشقش،وگرنه من کجا و سعادت انعکاس نورِ خدا کجا؟
نفیسه ی عزیزم،قدر این اشک هارو بدون …مایه ی روشنی قلب ماست …راه ارتباطی ما با الله ….با نورِ آسمون ها وزمین …
دوستت دارم رفیق و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.
سلام به دلنشین ترین سارای دنیا
صدای منو میشنوی از وسط استیشن بخش icu
کفشامو دراوردهبودم، پاهامم انداخته بودم روی صندلی جلویی مشغول گشتن تو غار حرا بودم …
{بچه ها همش میگن دوربین بالاسرته:) یکم رعایت کن،منم در جوابشون میگم ،عااالم محضر خداااست بابا:)
درمحضر خدا معصیت نکنید:))) دوربین کیلو چند؟}
بِببین ….اومدم وسط کامنت ها یکم خستگی در کنم ….که با کامنتت نتنها خستگی از تنم رفت که تبدیل شد به روشنی قلبم …
دوستت دارم دختر،شجاعتت رو تحسین میکنم از ته قلبم!
سارا ! به قول استاد:
مسیر ترسناک هست،ولی سخت نیست!
برو تو دل ترس هات،بعد میبیینی چقدر آسون بود همه چیز
حرکت،حرکت،حرکت،تغییر،تغییر،تغییر
بزار یک آیه یخوشگل برات بنویسمکه همیشه کمکم میکنه برم تو دل ترسام …
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا ۗ
خدا از کسانى که ایمان آوردهاند دفاع مىکند
جاترویدوش خداست دختر،نگران چیزی نباش،خداوند وکیل مدافع شماست.
منتظر خبرهای خوبت هستم.
بوووس به کله ت فراوانِ فرااااواااان
برادر عزیزم، آقا سامان
ازت سپاسگزارم.بینهایتِ بینهایت
این پاسخ شما،مسیر من رو کاملا رگلاژ کرد.
من دقیقا هم خیلی سختش کردم،هم داشتم دوباره جاده رو اشتباهی میرفتم.
از همون دیشب که این کامنت رو خوندم دوباره سعی کردم برگردم به مسیر ،راه قانون رو درست پیش بگیرم.
و جالب تر ازون اینکه به محض اینکه برمیگردی به مسیر،نتیجه از همون لحظه شروع میکنه به عوض شدن ….
ازت ممنونم ودعا میکنم بزودی بیام وبا خبرهای خوب براتون بنویسم.
درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشید همیشه