سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 229

به نام الله یکتا

سلام به تک تک عزیزانم

این دومین کامنت من تو این قسمت

حقیقتش اومدم دفتر سپاسگزاریم رو باز کردم طبق بهترین عادتی که مدتها بهش خو گرفتم شکر گزاری بنویسم نمیدونم حسی بهم میگفت برو تو کامنت هر چی که دلت میخواد شکر گزاریاتو بنویس

من هم به حرف دلم گوش میدم ومیگم چشم

استاد عزیزم در تمام شکرگزاریهام اسم شما ومریم عزیزم مدتهاست که حک میشه به خاطر وجود شما در زندگیم از خدا هزاران بارسپاسگزارم

شما به من یاد دادین در لحظه زندگی کنم نه دیگه به گذشته فکر کنم ونه غرق آینده باشم (دم رو غنیمت بشمرم)

از خنده ی زیبای یک کودک هم لذت تمام میبرم

لحظه ای که ناخودآگاه به انگشتان دستم نگاهم میفته به یاد میارم که خالق من چقدر بزرگ که این تن وبدن مقدس رو به من هدیه داده وقدرشو بدونم وهوای خودمو بیشتر داشته باشم وسپاسگزار باشم

خدایا پروردگار من اینقدر حالم باخودت عالی شده که وقتی خودکارم جوهرش تموم میشه چون میدونم این جوهر بابت نوشتن چه عاشقانه هایی تموم شده گریه م میگیره واشک شوق میزیزم یادم بچه که بودیم خدا خدا میکردیم جوهر خودکارمون تموم بشه تا بتونیم خودکار نو بخریم حتی زودتر به مامانمون میگفتیم میشه خودکارجدید بخریم این دیگه آخرش

اون جوهر تمام شدنها وذوق خودکار جدید صفای دل پاک بچگی رو نشون میداد این جوهر تموم شدن ای خدای من لذت بخش ترین جوهر تموم شدن خودکار دنیاست الان برای من وخرید جدید برای نوشتن عاشقانه های جدید

الهی شکرت

لحظه ای رو که صبح زود چشمام باز میشه خدا میدونه از ذوق چطور باحال خوب اولش میگم خدایا شکرت که امروز رو به من هدیه دادی قوووول میدم با بهترین حال ممکن به شب برسم وبیام از معجزات تو بنویسم مهربان من

وقتی میخوام برم سرکار باتمیزترین وخوش عطر ترین حالت میرم سوار ماشینم میشم وقتی استارت میزنم با عشق باتمام سلول به سلول بدنم میگم الهههههی به امید تو

ای دورت بگردم خدا بزار چند دقیقه بگذره بعد اشک شوقم ریخته بشه

الان مدتهاست اینقدر حالم باخودت خوب که وارد محیط کارم میشم خودم حس میکنم انرژیم به همه جا وهمه کس ساطع مبشه از بازخوردها متوجه میشم

باعشق به کارم میرسم ولذت میبرم همه ی جهان تو به دستور تو برام ثروت وحال خوب میفرستن الهی شکرت

من قدر میدونم خدای خوبم

خیالم از بچه هام راحت راحت به خودت سپردمشون وقتی تو هستی چرا باید از جراحی که نیاز برای پسرم انجام بشه هراسی داشته باشم به خودت سپردمش

به بزرگی خودت اگه لحظه ای حسم بد باشه

وقتی تو هستی هوس غذا میکنم برام میفرستی

وقتی تو هستی با آرامش لحظه ها میگذره

خدای مهربانم اینقدر قانون رو خوب یاد گرفتم که تو هیچ مسئله ای مثل قبلا درمانده نمیمونم میدونم آبشخورش کجاست طرف خودم رو درست میکنم بقیه ش رو میسپارم به خودت

از قدرت تجسمم اینقدر عالی استفاده میکنم که انگار تو واقعیت برام اتفاق داره میفته ولذتش رو میبرم

همین برام غنیمت ویاد گرفتم که میشود/ من باید بخواهم

خدایا ساده بودن رو یاد گرفتم صداقت رو پاکدامنی رو

ایمان وتوکل واقعی رو

کاری به هیچ تنابنده ای ندارم چون من در جایگاه قضاوت نیستم وچقدر برام لذت بخش که سرم تو زندگی خودم حتی بچه هام رو هم قضاوت نمیکنم

به این درجه رسیدن از صد تا دکترا که روزی آرزوم بود باارزشمندتر

اصلا حسادت کردن یادم رفته

قدرت فراموشی بالایی به من دادی خیلی چیزا یادم نیست انگار نبودن

روزبه روز جوانتر میشم خودم حس میکنم

صورتی که باید شکسته تر بشه جوان تر داره میشه

به هیچ کس وابستگی ندارم جز خودت معبود من وچه ثروتی بالاتر ازین

زندگیم ساده وقشنگ ودر اوج سادگی شیک

دیگه عجله ای ندارم

از کسی یا کسانی جا نموندم/ خودمم

حسرت هیچ چیزو دیگه نمیخورم /الان رو عشق است

عاشق خودم هستم چون تو من رو خلق کردی

برای خودم خیلی ارزش بیشتری قائل هستم وقدر خودم رو میدونم

به همه بدون استثنا احترام میزارم

برای یک روز تا شب زندگی میکنم وبه خاطر این یک روز هر ثانیه از تو سپاسگزارم معبود من

هزاران هزاران هزاربار سپاسگزارم

در پناه حق

به نام خدای مهربانم

سلام به روی ماهت شینای من شناگر من

ای جان دلم

من هم از شما ممنونم که اینقدر زیبا کامنت نوشتی ومن رو سر ذوق آوردی

عزیزدلم که من رو خاله خطاب کردی.

نازنین من ،دختر قشنگم، خدا میدونه که بهترین اتفاقات در انتظارت چون خیلی زودتر از ما به مسیر درست هدایت شدی

شینای قشنگم کلمه به کلمه کامنتت رو باعشق خوندم ولذت بردم عزیزدلم

به خدای بررگ ومهربانم میسپارمت

دوست دارم