https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/01/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-01-07 11:12:092024-01-12 03:42:55سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 231
318نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته مهربان و بزرگوارم
سلام به تمام اعضای خانواده ام در این خانه و شهری بنام عباسمنش دات کام
خدا روشکر برای شروع سفر
خداروشکر برای دیدن این سفر
خداروشکر برای فرصت بودنم با این سفر
خداروشکر برای درس ها و تجربه های سفر
خداروشکر برای آزادی در انتخاب مدل رفتن به سفر
خداروشکر برای دیدن و بودن در لحظه زندگی کردن سفر
وای که چقدر خوشحالم، منم دوباره فایل رو آپلود کردم و حتما دوباره و شایدم سه باره دیدمش. اما الان اومدم فقط از بنر این قسمت بنویسم
سریال سفر به دور آمریکا_قسمت 231
اصلا نگاه من جوری شده که از یک عکس به ظاهر ساده یا از یک کلمه ساده هم میخواد درس هاشو بگیره،میخواد ردپای قانون رو پیدا کنه. باورتون نمیشه من الان وسط درس خوندن هام گاهی یک تعریف علمی رو میتونم از زاویه قانون هایی که دارمم یادمیگیرم و داستان باورها برای خودم تعریف کنم. این یعنی من عاشق این قوانین شدم، یعنی من رفتم تو یک لول دیگه از سطح و درک و آگاهی که واقعا فکر میکنم تازه واردم. واقعا فکر میکنم چقدر نمیدونم و چقدر رفتارم گاهی خارج از قوانین میشه و گاهی به خودم سخت میگیرم و باز یادم میاد از قانون تکامل، یادم میاد از احساس خوب=اتفاقات خوب. باز ترمز عجله و خودسرزنشی خودمو میکشم. ترمز کمال گرایی خودمو میکشم.خلاصه یک خوددرگیری جالبی گاهی با خودم دارم که همینم باعث رشد منه….خدایا شکرت برای این لحظه و حس خوبی که دارم.
دویــست و سـی و یک قسمت از یک سریال…
231 واقعا عدد کمی نیستا…از قسمت 1 شروع شد. بعد 2 بعد 3 بعد 4 بعد 5 و بعد 6 تـــــا، شُـد دو رقمی، شد 10 و بعد همینطور تـــا شد، سه رقمی و شد 100 و دبعد 200
و بازهم ادامه پیدا کرده این جریان و شده الان 231…واقعا همین عدد یک دستمریزاد داره. یک خدا قوت جانانه داره. چقدر فایل. چقدر سفر. چند سال این کار رو ادامه بدی و با عشق فایل بگیری و آپلود کنی روی سایت. خدایی همین رو کافیه بهش فکر کنیم.مداومت،
“استمرار، ادامه دادن، نتیجه گرفتن و بازهم ادامه دادن و باز هم مداومت و انجام دادن کار درست….”
اینا خیلی درسه خیلی توش حرفه. خیلی نکته داره که این حد از ممارست و پیوستگی در انجام کار درست رو ببینیم و نتیجه اش همه داریم میبینیم. نتیجه توی نوع سفر کردن و تجربه های استاد جان و مریم جان و همینطور نتیجه در نوع نگاه ما بچه هایی که از قسمت 1 همراه بودیم و هستیم و یا این فایل ها رو به نحوی دنبال کردیم.
خدای من یک فصل جدید دیگه ایی از سفر شروع شده.
من چون دسته بندی کردم توی هاردم اسم این فصل رو برای خودم میزارم سفر به سمت جنوب فلوریدا_میامی (سبک بار تر)
فصل 5_ سفر با فورد سمت میامی(سبک بارتر) 231تا…
واو فقط عکس رو ببنید. استاد جان خوش اندام مون رو،(که همین اندام هم خودش حرف ها داره) اونم در محوطه رنگی رنگی با کلی نقاشی دیواری اونم کنار یک دکمه (یک نقاشی سه بعدی کف زمین آسفالت) دکمه ریست RESET
استاد جان بزن دکمه RESET رو.
دکمه ایی که برای “تنظیم مجدد” هست. استاد واقعا شما با آموزش هاتون و آگاهی هایی که به ما میدین هی ما رو ریست میکنید هی تنظیم میکنید. هی باورامون رو به جهت بهتر شدن اصلاح میکنید. وای که چه ریستی بشیم باز با این فصل از سفر… شروعش که با یک فایل 70 دقیقه ایی متفات و مهیج شروع شد با کلی درس و نکته و زیبایی و پیام. با کلی بیدار کردن خواته ها و تولد رویاها..چه ریستی بشیم خدایی…اصلا توجه کرده بودین چقدر همین عکس میتونه بهمون درس بده و بگه بچه ها بزنید دکمه ریست رو. بزارید تنظیم بشید. بزارید باورهای درست بیاد جهت بده و تنظیم تون کنه به سمت خواسته ها به سمت گسترش خودتون و جهان به سمت یکی شدن به خدا و قوانینش.
میریم برای این زدن این دکمه، آمــاده RESET…
یک سوال چقدر مهمه تنظیم مجدد کردن؟اصلا چرا باید تنظیم کرد و چطوری؟اصلا تنظیم به کدوم سمت؟چطور بفهمم تنظیمم درسته یا نه؟ چیکار کنم تا با تنظیم مجدد به سمت خواسته هام قرار بگیرم؟…و یک سری سوال دیگه همین الان یکهویی به ذهنم اومد. که فکر کنم قابلیت یک فایل جدید ضبط کردن داره تا با نگاه درست و توحیدی و قشنگ شما استادجان ریست کردن خودمون رو بهتر انجام بدیم. استاد جان ازتون درخواست میکنم تا یک محتوای جدیدی که قطعا برای تنظیم مجدد و بازبینی خودمون لازمش داریم برامون تهیه کنید نمیدونم کی و چطوری ولی میدونم جواب سوال هامو همین الانم گرفتم ولی دلم خواست که درخواست کنم. خدایا شکرت که هر روز صبح که بیدار میشیم ما رو ریست میکنی تا باز خودمون رو تنظیم کنیم.به ما اجازه بازنشانی مجدد دادی و این قابلیت رو در ما گذاشتی.میخوام مجدد تنظیم بشم به سمت خوسته هام و خودت یاری ام کن و تنها از تو یاری میجویم.
سلام دوستای عزیزم که تو جمع صمیمی خانواده عباسمنش هستین.
این متن رو یکی دو روز پیش تو برنامه ورود روی سیستمم نوشته بودم و قصدم بود هر چی زودتر روی سایت قرار بدم که نشد و امروز براتون ارسال میکنم.
فکر کنم یه چیزی داشته که نشده.
دوشنبه / 18 دیماه 1402
امروز صبح حالم یه کم روبهراه نبود. ناراحت بودم از خیلی از مسائلی که مربوط به زندگیم بود و روی احوالاتم اثر گذاشته بود و البته بیشتر بحث مالی.
دوستم تمام تلاشش رو میکرد که آرومم کنه و بهم میگفت تو مقصر نیستی.
اما صحبتهای استاد تو گوشم زنگ میخورد که ما باید مسئولیت همه اتفاقایی که تو زندگیمون میافته رو بپذیریم. اینو برای چندمین بار که داشتم فایل (تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم) رو گوش میدادم از زبون استاد شنیدم.
به دوستم گفتم نه، به قول استاد هر اتفاقی که میافته عوض مقصر دونستن بیرون از خودمون باید به خودمون رجوع کنیم. مقصر خودمم اما راهش رو پیدا نمیکنم. باید پیداش کنم و درست کنم این مسیر رو.
وقتی ازش جدا شدم به طور رندم یه فایل از فایلهای استاد رو پلی کردم داشتم گوش میدادم
قسمت چهارم فایل هادی ترابی بود.
داشتم آروم میشدم از طوفانی که نیمساعت پیش تو ذهنم بود و داشتم دور میشدم. یاد حرف استاد افتادم که میگفت به زیباییها توجه کنیم. و من شروع کردم به دیدن چیزهای زیبا:
از تو کوچمون پیچیدم تو خیابون ولیعصر.
کوهها از دور خودنمائی میکردند. یه سفیدی سبکی روی اونها نشسته بود.
آسمون آبی بود با تیکههای ابر.
وزش یه نسیم خنک و ملایم.
یه بچه دست تو دست مادرش داشت مدرسه میرفت.
یه ماشین نیسان که بار پرتقالش رو که از ساری اورده بود داشت وزن میکرد و توی توریهای بستهبندی بهطور یکسان جمع میکرد.
وارد مترو شدم. از پلهها که پائین میرفتم صدای هادی تو گوشم بودم. «اصل صداقت رو رعایت کنم»
نمیدونم چرا یهو این جمله برام خیلی بُلدتر شد.
با گوش دادن به ادامه فایل رفتم پی زیبائیها:
فکر اینکه این مترو هست و دارم ازش استفاده میکنم حس خوب بهم داد.
به مقصد رسیده بودم. وسط راه تصمیم گرفتم یهکم موزیک گوش بدم. جدیدترین موزیکی که همین دیشب دستم رسید رو پلی کردم. یه موزیک قشنگ و عاشقانه.
از پلههای مترو اومدم بالا.
آسمون ابری و انعکاس نور خورشید داشت از در خروجی مترو خودنمائی میکرد.
بیرون که رسیدم دوباره هوای خنک به صورتم خورد.
بازم تو ذهنم مرور شد صدای استاد که دنبال زیباییها باش.
به درختای کنار خیابون که رخت برگهاشون رو تازه داشتن میتکوندند و یه چندتا برگ روشون مونده بود، با عشق نگاه کردم.
پیچیده بودم تو خیابون بهار.
یه کامیون جلوی برج بهار بار خالی میکرد.
این ساعت تک و توک بودن آدمهایی که وارد برج بهار میشدند.
میخواستن سیسمونی بگیرن.
مثل اینکه قراره حضور یه بچه به یه خانواده گرمی ببخشه.
تصور چهره آروم و خواب یه بچه تو بغل پدر و مادرش چقدر زیبا بود.
بازم در پی کشف زیباییهای دیگه بودم.
نگاهم به تصویر کوه افتاد که از دور مشخص بود.
بین چندتا قابی که از کوه سرراهم هست این بهترین قابی هست که هر روز با عشق نگاهش میکنم.
رسیده بودم محل کارم.
زهرا امروز نیست. پیام دادم بهش که: «چیزی برای من نداری؟؟» آخه همیشه یه پیغامی برای من داره و بهم میگه.
(اینم بگم زهرا هم از بچههای سایت هست و هم از همکارام)
ازم پرسید فایل سفر به آمریکا رو دیدم یا نه.
بهش گفتم که:
«دیروز که روی بنر سایت دیدم کلی ذوق کردم.
کلی حس خوب.
شروع یه سری اتفاق تازه برای من.
همون دیروز که دیدم رفته رو سایت
با یه ذوقی بازش کردم که حد نداشت
اینکه دوباره چیزای قشنگ میبینم
چیزای قشنگ میسازم تو ذهنم
حال میکنم باهاشون
و بعد یهو میبینی وسط شلوغی شهر تهران
یه چیزی که توقعش رو نداری به چشمت میخوره
مثل سنجاب پارک سرخهحصار.»
جریان سنجاب رو شماها نمیدونید.
براتون بگم که سری قبلی که استاد سفر رو شروع کرد (همین سری آخریه) داشتم قسمت به قسمتش رو میدیدم.
معرکه بود.
عالی.
همش از کوه بالا میرفتند.
پیادهروی داشتند.
یه جاهائی سنجاب دیدن و … و انقدر اینا تو ناخودآگاهم نشسته بود که یه روزی که چندتا همکار خانم قرار گذاشتیم با هم بریم بیرون گوشهای از اون تصاویر برام تکرار شد.
رفته بودیم سرخهحصار. و من تجربه دیدن یه سنجاب شیطون رو داشتم.
تجربه بالارفتن از کوه رو اونجا داشتم و تنهایی تا یه مسیری رو رفتم و برگشتم.
در ادامه به زهرا گفتم که:
«من یه کمی از سفرنامه رو دیدم
بعد یه جایی هست که استاد با دوچرخه میاد سمت خونه که مریم ایستاده و داره فیلم میگیره
و با اون عشق همیشگیش خطاب به مریم میگه عاشقتم
اونجا بود که پاوز کردم و گفتم اینو نباید تنهایی ببینم
باید با دوستم ببینم.»
و وقتی خونه رفتم با دوستم وقت گذاشتیم و با هم به تماشای این قسمت نشستیم و کلی هم از توش مطلب کشیدیم بیرون و کلی هم لذت بردیم از دیدهها
از صبحتها
و برای هم هی تکرار کردیم و درموردش حرف زدیم
کلی کیف کردیم
از چیزایی که دیدیم و حس کردیم
ازم تشکر هم کرد که چه خوب اینو باهم دیدیم.
یه جایی از این فایل
وقتی که استاد تو حیاط محل اسکانشون رفته بود و قشنگیهاش رو داشت نشونمون میداد
گفت که میخواد سرچ کنه ببینن چه جاهای زیبایی وجود داره تو اون شهر تا برن ببین.
استاد میگفت:
«وقتی ذهنت رو از قبل آماده میکنی برای دیدن زیباییها
و میای در مورد چیزهای زیبایی که میخواد اتفاق بیفته صحبت میکنی
و انتظار دیدن زیباییهای بیشتر رو داری
و این باعث میشه هدایت بشی به جاهای زیبا.»
منم همین کار رو کرده بودم صبح.
هدایت میشم به چیزهای قشنگ و زیبا.
هدایت میشم به اتفاقهای خوب.
هدایت میشم به آدمهای درست.
هدایت میشم به مکانهای درست.
چقدر قشنگه.
با دیدن یه زیبایی کوچیک. یهو میرسی به چیزهای بزرگ.
کنار همه این صحبتها من محو بکگراند استاد بودم.
هوای ابری.
ورزش باد.
حرکت درختا تو دستهای نرم باد.
بوی هوای ابری و بارونی رو حس میکردم.
حس یه طراوت و تازگی.
نمیدونم کسی تا حالا بوی هوا رو احساس کرده یا نه.
یه عطر خاص و نازی داره و من عاشق این حسم.
استاد عزیزم
میخوام بگم که ازت ممنونم که این سفر رو شروع کردی
و بیشتر از خدا ممنونم که این همه زیبایی را افرید
تا از طریق این فایلها دنبال کنم این همه قشنگیها رو،
که تو ذهنم تداعی کنم
تا وسط شلوغی تهرون یهو یه مورد جالب رو ببینم.
مثل دیدن اون سنجاب شیطون.
ممنونم مریمبانو که حوصله به خرج میدی و فیلم میگیری.
این مورد رو از استاد شنیدم که 95درصد این فایلها به خاطر تو هست که داره ضبط میشه.
مرسی که همه رو با ما به اشتراک میذاری.
تو این مورد یه جورائی شبیه همیم.
مسافرت که میریم کل مسیر رو فیلم میگیرم.
اکثر اتفاقات رو.
خندهها.
شادیها و …..
هم اون لحظه از دیدن اون قشنگیها لذت میبرم و هم اینکه دوباره میبینمشون و لذت میبرم.
شاید اون لحظه همراهان بگن بیخیال بابا چرا فیلم میگیری
اما بعد از سفر میگن چه خوب گرفتی.
بارها خود خواهرم بهم گفت که اگه این فیلم و عکسهایی که تو میگیری نبود چه جوری میتونستیم خاطراتمون رو مرور کنیم و لذت ببریم.
خوشحالم که دوباره با این سری فایلها همسفرتون شدم
میبینم،
میشنوم،
حس میکنم،
تصویرسازی میکنم
و اما بگم از امروز:
هوای تهران رو هیچوقت انقدر قشنگ ندیده بودم
همین یکی دو ساعت پیش که از در خونه بیرون زدم یه لایه شفاف از طراوت و تازگی رو روی همه چیز دیدم.
شفافیت درختها،
شفافیت اتوبوس brt،
شفافیت پرتقالهای تازه رسیده از مازندران که داشت بازم بستهبندی میشد تو توری.
حتی اون نیسان آبی که این بار رو اورده بود شفاف بود.
شفافیت نون سنگک دست اون اقائی که چند قدم جلوتر بود. حتی عطر نون سنگک هم خیلی شفاف میزد.
شفافیت ابرهایی که تو آسمون بودن و نرم روی هم سر میخوردند.
شفافیت بادی که از روی صورتم عبور میکرد.
شفافیت تصویر کوه تو انتهای خیابون ولیعصر.
بیاغراق بگم یه تصویر جلوی روی من بود مثل تمام عکسهایی خارجی که میتونی تو اینترنت سرچ کنی و ببینی.
مرسی خدا جونم.
مرسی که جلوی چشمم این همه قشنگی رو ردیف کردی و میگی
رویای من، ببین و لذت ببر. اینا خاص واسه اینه تا چشمای قشنگت ببینشون.
سلااااااام به استاد عزیز خانم شایسته دوست داشتنی و همه بچه های گل سایت
برای اولین بار میخوام دست به قلم بشم و همزمان با دیدن زیبایی های سفر بنویسم و این زیبایی ها رو به سمت خودم جذب کنم…به امید الله
بریم سراغ برداشتن وسایل با آماده کردن لیست نیازمندی هامون
دوچرخه هامونو برمیداریم تا هم گشت و گذار کنیم هم ورزش
بهترین فصل سفر به نقاط جنوبی دی ماه و بهمن ماه هست
یادمه سال های پیش که خواستیم بریم کیش بهمن ماه بود و هوا بسیار بسیار عالی و دل انگیز
دوره احساس لیاقت ی دوره فوق العاده بی نظیر با نتایج فوق العااده انشاالله من هم بتونم نهایت استفاده رو ازش ببرم .
برداشتن مواد غذایی با توجه به قانون سلامتی چقققدر سفر رو راحت و دلچسب میکنه.
بببببببه به این ماشین قرمز خوشرنگ برااااق
خانم شایسته عزیز رو ببینید…. چقققققدر موهات خوشرنگ شده عزیزم چققققدر بهت میاد مبارکت باشه…
واااااای خداااای ممممن … عججججب خونه قشنگی..چقققدر تمیزه.. انگار که رفتی تو ی خونه ی نو..
چقققدر همه چیز مرتبه..چه اتاق کار باحالی داره…تم سفید و آبی جذااابش…. دوچرخه روی دیوار چقدر باحاله..
واااای عجب حیاااطی..به به چقدر زیبا…چقدر هوا عالی و بی نظیره…قشنگ میشه حس کرد این هوای فوق العاده رو… نفس عمییییییق…
تو حیاط چقققققدر زیبا کار شده …چه ایده های باحالی..عجب صاحب خونه خوش ذوقی…ساعت ها میشه نشست توی این فضا کامنت خوند و لذت برد..خدایا شکرت خدایا شکرت
خب…با میامی گان شو شروع میکنیم
استاد میگه سفرمون تا یک ماه ممکنه طول بکشه..خدایا یعنی میشه..میشه من برم سفر و یکماه توی سفر باشم و لذت ببرم (چیزی که تو ذهنم تکرار میشه با گفتن این سوال اینه : قطعا میشه..چرا که نه.. )
چه ریسه ای… با تاریک شدن هوا چقدر قشنگ میکنه حیاط رو
“”” همیشه وقتی آدم از قبل ذهنشو آماده میکنه برای دیدن زیبایی ها و میاد در مورد چیزهایی که میخواد اتفاق بیوفته صحبت میکنه ( نه در مورد چیزهایی که نمیخواد اتفاق بیوفته ) و انتظار دیدن زیبایی های بیشتر رو داره باعث میشه هدایت بشه به جاهای زیباتر “””
آخخخی مقبره سگشون رو ببین .. واقعا چه آدمای خوش ذوقی و چه انرژی مثبتی داره فضا به قول خانم شایسته
رسیدیم به گان شو .. کوروت c8 شاهکار شورلت آبی رنگ جذااااب طراحی داخلی رو ببین اوه اوه…
وارد سالن میشیم و اسلحه های هیولا خودنمایی میکنن
انواع حفاظ های بدن و صورت
جلیقه نجات
تفنگ های رنگی رنگی
چاقو های هیولا
انواع ملزومات
چقققدر میشه اینجا فراوونی رو دید
و دیدگاه فوق العاده خانم شایسته که میگه : من ترجیح میدم روی خودم کار کنم و خداوند همه کارها رو انجام بده
و صحبت های پایانی استاد در مورد موافقان و مخالفان داشتن اسلحه دلایل و دیدگاه های هرکدام و دیدگاه بی نظیر خود استاد و باز هم توجه به نکات مثبت و تجربه اتفاقات خوب …
بسیار بسیار لذت بردم از دیدن این قسمت از سریال و منتظر قسمت های بعدی هستم
سلام به استاد عزیزممم و مریم عزیزم و دوستان گلم در این سایت الهی
استاد من یک سالی شاید بشه که جدی کار کردم روی آموزه های شما و جالبه که چقدر حق میگین که تو بعضی از فایل هاتون میکین بچه ها شاید الان نفهمین چی میگم بعدا میفهمین.
خود همین قضیه ثابت میکنه که همه چیز فرکانسه، داری به زبون فارسی میشنویها میشنوی قشنگ ،ولی فقط شنیدی ،نمیفهمی آقا، و همون شعری که شما همیشه میگین
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
حالا داستان اینو میگم راجع به ترمزی که داشتم و این ترمز رو هم از سریال سفر دور آمریکا برای خودم ایجاد کرده بودم.
داستان از اونجاست که من قبلا نوشتم تو چتدتاکمنت داستانمو که چند وقت پیش تصمیم به مهاجرت گرفتم و اومدم یک کشوری برای مهاجرت به یک کشور دیگه
خب اوضاع اونطور که محاسبه کزدم پیش نرفت و به طرز جالبی تا آخر داستان میرفت و اونجا که قرار بود اتفاق بیفته کنسل میشد، مثلا حتی صدور اسناد برای ویزا ،یکبار وقت برای مصاحبه برای گرفتن ویزا، و چند مورد مشابه دیگه
از این طرفم چالشهای مهاجرت مالی، ترسها و مسایل دیگه ،چون من قبل از این مهاجرت با شما آشنا بودم، نتیجه هم گرفته بودم تونسته بودم ولی در مدار نبودم درست حسابی ،فقط مثل یک آهنگ و مسکن گوش میدادم و میرفتم و بسم الله به هر چیزی که پیش میومد توجه میکردم و واکنش نشون میدادم و فکر میکردم دارم ب آموزه های شما عمل میکنم، البته الان ک آگاه شدم فهمیدم همونم تکاملم بوده. این تضادها منو مجبور کرد جدی کار کنم کنترل ذهن کنم.
خب برگردم به بحث بالا و ترمزی که از سفر دور آمریکا برای مهاجرتم ایجاد کردمو و ربطش به شنیدن و درک نکردن فایلها
همونطور ک مهاجرت اینطور پیش میرفت ،من فهمیدم ترمزهایی هست بقول شما کدهایی هستن که دارن کار میکنن
من با کشف قوانین به چندتا ترمز پی بردم ، که اونو داشتم اونم از ورودی ها و اطلاعاتی که راجع بع مهاجرت و دنبال کردن این سایتا گرفته بودم، اوایل ک جدی کار نمیکردم ورودی زیاد میگرفتم، بعدا که متوجه شدم دارن چیکار میکنن با من قطع کردم. دیگه سزاغ هیچ سایتی نرفتم و گفنم من کار میکنم خدا هدایت میکنه.قطع همین ورودی ها هم باعث شذ در مدار دوره های شیوه حل مسایل و کشف قوانین قرار بگیرم و خواهرم تهیه کنه و ب ترمزام پی ببرم.
خب چنذتا ترمز ک خیلی واضح پیذا شد و بزرگتر بود به اصطلاح
ولی یه ترمز ریز که اونو خدا هدایتی گفت زمانی که چند روز تو حس فوق العاده عالی داشتم تجسم میکردم و سپاسگزاری برا خودم خنده دار بود.
من قبل از مهاجرت وضعیت مالی متوسطی داشتم، علوم آزمایشگاهی خوندم و پنج سال تو آزمایشگاه کار میکردم با درآمد متوسط و محدود ، شرایط مالی سختی نداشتم اما محدودیت داشتم برای هزینه تفزیح همه چی یک حساب کتاب و اولویت بندی و یک سری چیزها و اصن نمیتونستم
تو روابط هم زیاد جالب نبوداوضاع روابط با خانواده،همکار، روابط عاطفی
خب ترمز چی بود، استاد شما میگین که خواسته هاتون تا زمانی که بزرگن بهشون نمیرسین، باید بزرگ نباشه براتون، قابل دسترس باشه، فاصله ی فرکانسی معقولی داشته باشین، باور پذیر باشه
خب من چیکار میکردم، مهاجرت کردده بودم و چون واقعا از صفر شروع کرده بودم و روی خودم هم کار نکرده بودم واقعا شزایط سختی بود ، هم شرایط سخت هم داشتم تازه یاد میگرفتم اصن چطور کتترل ذهن کنم، اعراض چیه، حل مساله چیه، سپاسگزاری واقعی چیه
مثل کسی بودم که درس نخونده یهو افتاده ،کلی درس عقب مونده داره یهو افتاده وسط امتحان سخت و مهمونی و کارای دیگه و اینا که داره با تمام وجودش تلاش میکنه خودشو نجات بده ، اوضاع خوب نه، فقط کمی بهتر
خب حالا من تو این شرایط و مدار،، دیدم به مهاجرت چی بود؟
سفر به دور آمریکا،، آزادی مالی استاد، روبط استاد، آدمایی که استاد ملاقات میکنه، جاهایی ک استاد میره، خونه هایی ک استاد داره، سفرهایی ک استاد داره، آزادی زمانی که استاد داره، خریذی که استاد از آمازون و والمارت داره
و این رو حقیقت آمریکا میدونستم، چیزی که قراره من الان تو این وضعیتم که یک کفش رو به سختی میخرم ولی مهاجرتم اکی شد ، میرم آمریکا اینو تجربه میکنم
این حقیقت زندگی استاد هست،مدار استاد هست، استاد هر جا باشه این زندگی رو خواهد داشت، ایران،آمریکا، اروپا
خب من یطورایی داشتم خودمو گول میزدم، اوضاع برام سخت بود خیلی سخت و من تو ذهنم ی مدینه فاضله ساخته بودم، یک راه نجات ، که عیب نداره من مهاجرتم اکی بشه ،دیگه داستان عوض میشه
من فاصله ی فرکانسی زیادی داشتم با چیزی که تو ذهنم ساختح بودم،، این فقط در صورتی اتفاق میفتاد کح من مداوم و متعهدانه روی روابط و مالی کار میکردم و اونم شاید نمیدونم بحث مالی خوب با کار کردن دو سه سال دیکه،اونم بصورت تکاملی و مداری نه یکهویی
ولی من میخاستم همین روزا مهاجرت کنم چون شرایط طوری بود باید مهاجرت کنم از نظر قانونی اجازه ی بیشتز موندن تو این کشور رو نداشتم
خب تحسین زندگی استاد و الگو برداری خوبه،،بشینی ببینی بسازی کم کم وارد زندگیت بشه، ولی ن برای شرایط من
من باید تکاملم رو طی کنم اونم تو کشور جدید
من فراموش کرده بودم که این مهاجرت من فقط یک تغییر مکان فزیکی هست، نه تغییر مدر و فرکانس
اینو هم خدا هدایت کرد، هر کسی خب با آدمایی ک تو مدارش هستن سرکار داره، من میدیدم تو اطرافم کسایی که مهاجرت میکردن بیشتر نگران بودن از شرایط پیش رو چالش ها
هیچکس انقدر رویایی مث من نگاه نمیکرد
و جالبه که کار مهاجرت همونا درست میشد، همونایی ک نگران آینده بودن،چالش های روبروشون تو آمریکا و کانادا بودن
و جالبه که من تو ذهنم به اونا برچسب ناسپاس و منفی نگر رو میزدم که دارن میرن بهترین کشورای دنیا ولی نگرانن ،خوشحال نیستن.
بعدا فهمیدم چرا ، چون برای اونا باور پذیر بوذ ،چیزی بود ک قرارع چند وقت دیگه اتفاق بیفته، حقیقت بود، مث من یک رویایی نبود که همه چی اونجا خوبه، و برای اونا اتفاق میفتاد چون منطقی بود، میفهمیدن برن اونجا زندگی همینه
و خدا رو شکر ک فهمیدم اینو،، چقدر بعضی ترمزا ریزن،، وچقدر همه چیز فرکانسه، مهم نیست چی میشنوی اگر در مدار درکش نباشی تاثیری نداره و اینم راهی نداره جز کار کردن مستمر و کنترل ذهن مستمر
و جالبتر اینجاست که وقتی این ترمز برداشته شد تازه یک سری چیزایی ک میشنیدم رو دزک کردم، انگار یک حجاب از جلوچششام رفت کنار
و گذاشت درک کنم حرفایی ک میشنیدم
جهان چ جالب کار میکنه، همه چیز هست، فقط ما باید در مدارش باشیم
تو فایل هفتم شیوه حل مسایل استاد چقدر توضیح میدن اولش میگن، فکر نکنید برسم به این خواسته و تمام دیگه مشکلی وجود نداره، من هم بارها بارها شنیدم و میگفتم آرع دیگه تابلویه میشنیدم تایید میکردم ،ولی نمیفهمیدم بازم منتظر بودم مهاجرت دومم رو بکنم خوشبخت بشم،، الان اوضاع طوریه که من هر لحظه باید کنترل ذهن کنم ، برم اونجا لازم نیست دیگه
تو فایل ده کشف قوانین استاد صحبت میکنه درباره ی جابجایی فزیکی و نتایج و مثال حلبی آباد آمریکا رو میزنه، من باز هم شنیدم و تایید کزدم
خواهرم با من اینجا بود بعد مهاجرت کرد کانادا و اونجا هز روز از چالش هاش و کنترل ذهتش صحبت میکردو میگفت بخدا کانادا تاثیری نداره و روازانه یکساعت صحبت میکردم با خواهرم ولی ذهنم فیلتر میکرد این قسمت و فقط قسمت هایی ک دوست داشت رو میشنید، چون ترمز بود فیلتر بود
و چه خوبه این تضادها دوست آدمن، درسته سخت هست خیلی سخت ،خیلی جاها آدم میخاد جا بزنه ولی این بزرگ شدن ظرف و شخصیت نتیجه ای هست که غیر از این مسیر طور دیگه ای نمیشه گرفت، انقدر از نظر شخصیتی رشد کردم که خود میدونم
طوری ین مهاجرت منو بزرگ کرد که حس میکنم از نظر ذهنی و درک و شخصبت چندسال بزرگتر شدم
توکنترل ذهن انقدر قویتر شدم، بزای مثال فقط یک بخش کوچیکش
میام مقایسه میکنم، هاجر قبل از مهاجرت و تضادها و الان رو ، مثلا منی که قبل از مهاجرتم بیزنس خودمو داشتم ،خواهرم هم بیزنس خودشو داشت یادم میاد بزای مثال یک روز ، که فروش اون روز من 300دلار بود، خواهرم 400دلار، اون روز خواهرم ناهار منو رستوران دعوت کرده بود بیرون، یک هدیه انگشتر گرفته بودم، نوشیدنی و خوراکی دعوت شده بوذم، با تاکسی مجانی خونه اومده بودم،کلی مشتری باکلاس و خوب داشتم،اومده بودم خونه تو اتاق شخصی خودم با ی خونه زاحت و خوب
ولی حسم چی بود تو جهنم بودم، تمام تمرکزم روی اون 100 دلار بود چرا که کمتر درآمد داشتم نسبت ب خواهرم
الان چی، اینکه ماه آینده کجا باشم و اوضاع مالی چی باشه و چ اتفاقاتی رو تجربه کنم، فقط تضمین فرکانسی دارم وخوشحالم
تمام خانواده تو یک اتاق کوچتر از اتاق شخصی قبلی م ،ولی به شدت سپاسگزارم براش. با صدای پرنده ها و دیدن کوه جلو خونمون غزق شادی
و اینا پیشرفته ،رشد هست و خوشبختی، انشالله که خدا کمک کنه ادامه بدم با ایمان و تعهد و بیام از نتایجم و درکم بنویسم
بسیار هم عالی و زیبا این سفر هدایتی که منتظر و شوق دیدن زیبایی ها رو داریم ، دقیقا هر جا من به خداوند با تمام وجودم کاری رو سپردم به بهترین حالت برام محیا کرد، خدارو بابت داشتنش و قوانین ثابتش سپاسگزارم.
شروع سفر در زمان خوب، وسایل و امکانات درجه یک برای سفر،خانه ی زیبا ، خوش رنگ و نقلی با صاحب خانه ی خوش ذوق و مسافران بینا، متعهدو با تقوا ، هوای عالی، وزش باد با دمای مطبوع، طبیعت جذاب ، اسلحه ها و وسایل خوش طراحی و بامزه و قانون جالب حاکم بر کشور
چه آزادی جالب و عجیبی . برای منی که کلا سلاح داشتن ،خرید و فروش رو همه جا جرم میدونستم ، استاد چقدر شما بااشتراک گذاشتن این فیلمها دید ما رو بازتر کردین و چقدر خوبه یه اطمینان خاطری در وجودم قرار دادین از اینکه امنیت از باورهام تامین میشه نه داشتن سلاح و این موارد_ باز برمیگردیم به این جمله که بیرون زتو نیست هر آنچه در عالم هست….
من هم خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که یک سفر دیگر رو تدارک دیدید.
امیدوارم با هدایت خدای یکتا مثل همیشه به جاهای بینظیر و لذت بخش و زیبا هدایت بشید و ما رو در این شادی شریک کنید.
خیلی تحسین میکنم اون صاحب خانه ای رو که برای چند روز خانهشان رو در اختیار شما قرار داده. چون تصاویری که دیدم گویای انرژیبود که به خانه داده اند و من این انرژی رو از یک قاره دیگر (استرالیا)دریافت کردم.و به قول خانم شایسته خیلی با امکانات کم ذوق و سلیقه به خرج دادهاند و خیلی تمیز بود .
در مورد اسلحه ها هم میخواستم یک خاطره یگم. . داستان از این قرار بود که .زمانی که خدمت بودم از پادگان اومده بودند برای بازدید.و من تو گردان در منطقه
صفر مرزی خدمت میکردم (غرب)
خلاصه داشتم اسلحهای که متعلق به من بود رو تمیز میکردم نوبت به مرحله آخر که چکاندن ماشه و متمعن شدن از خالی بودن اسلحه شد . ( .به قول استاد هیچ وقت نباید حتی زمانی که از خالی بودن اسلحه متمعن هستی به سمت کسی ماشه رو بچکانی.)
شیطان برای یک لحظه به من گفت که اسلحه رو زیر گلوت بزار و از خالی بودنش متمعن شو.و من گذاشتم زیر گلوم خدا میدونه یک لحظه خواستم شاسی رو بزنم که
نزدیک بود گول نجوای شیطان رو بوخورم واین کار احمقانه رو انجام بدم .یه الهامی بهم گفت هرچند متمعنی ولی اسلحه رو به سمت پنجره سنگر بچکان .و من اینقدر متنعن بودم که گلوله تو جان لوله نیست که با خیال راحت و اطمینان شاسی رو به سمت پنجره کشیدم
. الله اکبر الله اکبر
در یک صدم از ثانیه تمام سنگر گردو خاک شد و من خیلی ترسیده بودم تا چند دقیقه نمیدونستم کجا هستم …. .
(به همان اندازه که عمل میکنیم نتیجه میگیریم) .
من در اون زمان حرف قلبم رو گوش کردم هرچند از این قانونها چیزی نمیدانستم. ولی خداوند خودش از من محافظت کرد. البته این به این معنی نیست که ما دست به کارهای احمقانه بزنیم و بگیم خدا حواسش به ما هست.ولی خوب برای من به خیر گذشت خدارو صد هزار مرتبه شاکر هستم که زندگی من رو نجات داد که الان در این همزمانی و هم مکانی بتونم این تجربه رو با شما عزیزان به اشتراک بزارم……..
از این خاطره که بگذریم.
خیلی خانم شایسته رو تحسین میکنم که اینقدر نکته بین شدند و حواس جم به درسهای استاد هستند که زمانی که در مورد اون گوشی شوکر صحبت میشه میگه من به جای خرید این دستگاه ترجیح میدم که روی خودم کار کنم تا همیشه در مدار آرامش و صلح و زیبای باشه که به این نازیباییها برخورد نکنم چقدر به موقعه و زیبا اشاره کردند .
خانم شایسته از شما خیلی سپاسگزارم که به من یادآوری کردید که توجه بیشتر به نکات مثبت زندگی باشیم تا منفیها.
و خداروشکر میکنم که در کشوری زندگی میکنم که امنیت کامل داره و مردم در صلح و آرامش زندگی میکنند.
اگه ما به اندازه کافی بتونیم روی خودمان کار کنیم با توجه به قانون بدون تغییر خداوند ما همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب و در شرایط مناسب قرار میگیریم و هیچ نگرانی بابت شرایط بیرونی نخواهیم داشت و همه چیز رو به دست خداوند متعال میسپاریم و اجازه میدیم که روی دوش خداوند سوار بشیم و از مسیر زندگی لذت ببریم.
و اینکه چقدر تابلوی قشنگی رو خرید کردید و کلاه های قشنگی رو انتخاب کردید مخصوصا اولی که تقریبا رنگ نظامی داشت رو من دوست داشتم .خیلی بهتون میاد استاد عزیزم.
خداروشکر که تونستم در مسیر این آگاهیها شما اساتید بزرگوار باشم .
و آرزوی سفری پر از نکات مثبت و زیبا و شاد براتون از خداوند متعال خواستارم. روز و روزگار خوش.
به نام خداوندی که صاحب اختیار همه ی موجودات در کل کیهان هست
سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت دوباره دیدن این فایل پرازآگاهی پرازفراوانی و پر از عشق و صمیمیت رو ازطریق دوزوج دوست داشتنی وتوحیدی داد
سلام مجدد به استادان عزیزم و تمومی دوستان ارزشمندم
عاشق سفرهای پراز تنوع وپرازشوروحالتونم که هربار چه ازلحاظ مکانی وچه از لحاظ تجهیزات کاملا با تنوع خاصی اون سفررو شروع میکنید
سفرهایی که بعیدمیدونم کسی تابه حال به این شکل تجربه کرده باشه،یک سفری که با کوله باری ساده و مسلح به الله اکبر شروع میشه و باهدایتهای الله مهربان جلو پیش میره
هیچ محدودیت زمانی و مکانیی در کارنیست،و همه جوره رها و سرسپرده به الله مهربان این سفرها شروع میشه و هرموقه اون خودش بگه این سفر پایانش تاهمین جاست،دوباره به خونه ی بهشتی برمیگردین و بعداز فراغ بال و یک استراحت عالی دوباره منتظر هدایت الهی شدن برای شروع یک سفر لذتبخش همراه بالیاقت تجربه های بهتر
نوشجونتون این همه صلاتی که از دورواطراف جهان دارید به پامیکنید،و بهترین پاداش این دنیاوسرای باقی نصیبتون که باعشق و سخاوتمندانه زیباییهای این قاره از کره ی زمین رو به اشتراک میذارید
دمتون گرم که معنی انفاق و زکات واقعی رو درک کردید و ازین طریق دارید کلی خیروبرکت روانه ی این سایت الهی میکنید
مریم جان ازون موقه تاحالا بهت میگفتم مریم بانوی سرآشپزِ ماهر،اما بااین استایل بدنیی که ساختید باید دیگه بهتون بگم پهلوان بانوی خوشبخت پرادایس که ازهمه لحاظ زندگیِ خوب رو لایق خودتون کردید
ازیک همسر همه جور پایه برای تجربه ی بهترینها درجهان،از ساختن فرم بدنی عالی،از زندگی کردن دربهترین جای جغرافیا و به دوراز هرگونه حواشیی که در این عصرجدید خیلی از خانمها درگیرشن و فکرمیکنن این ادا هایی که هربار روی ناخن و صورتشون درمیارن دلیل بر عشق بیشتر بین خودشون و همسرشون میشه
اما چیزی که من از شما میبینم هربار سادگی بیشتر بایک مدل موی ساده و یک رنگ موی ساده و یک مدل لباس ساده چنان عشقی رو لایق خودتون کردید که اون هم در حین ساده پسندی و ساده زیستی دوست داره بهترینهارو باشما تجربه کنه با احساس لیاقت و ارزشمندی عالی وفوق العاده
تحسین میکنم مریم عزیز رو که اونقدر غرق در خوشبختیو آرامش و آسایشه که یادش رفته توچه ماهی از سال هستیم،این نشون میده اونقدر داره روی خودش کارمیکنه و کاری به کسی حتی به زمان هم نداره که براش مهم نیست الان چهوقتوتاریخی از فصلو ساله
مهم اینه که داره از لحظه به لحظه ی زندگیش بااحساس ارزشمندی بیشتر نهایت لذت رو میبره.
عاشق این وابسته نبودنتون هستم که دوتایی باهمدیگه توی سفرهاتون لذت میبرید،بدون همدیگه هم سفر رفتید و دوباره لذتشو بردید
همین جمله باید برای من عملگرابشه که فکرنکنم حتما باید درکنار عشقم توی سفر لذت ببرم،من باید درتنهایی خودم هم نهایت لذت بودن باخودم رو ببرم،و دلیل خوشحالیم رو فقط درکنار دیگران بودن ندونم
استادماشالله بااینکه فقط هشت ساله تواین کشور به این باعظمتی زندگی کردید اما اونقدر تشنه ی دریافت اطلاعات ازین کشور بودید که به اندازه ی هشت صد سال تجربه کردن تواین کشور کلی دارید با مسلط کافی به دوستانتون اطلاعات میدید
چقدر این تجربه هاتون رو دوست دارم،چقدر دنیای کدنویسیتون عالی داره پیش میره
√سفربه دور امریکا باآروی همراه با فرزندوعشق همه جور پایه
√سفر با سانتافه و رزرو هتلهای لوکس وعالی
√سفرباهواپیما وکشتی کروز بابهترین تجملات ممکن
√سفربا تراک کمپر و تجربه ی طبیعتهای بکر ورؤیایی
√سفر با ماشین اف وان فیفتی و رزورو شیک ترین خونه های جنوبی امریکا بابهترین دیزاین و خوش رنگ ترین وسایل
واقعامن فقط ازطریق شما دارم به این باوری که خودمون خالق شرایط زندگیمون هستیم ایمان میارم
اونجور که دوست دارید همه چیز پیش میره،من هنوز یادگیری آگاهی های دوره ی دوازده قدم پاشنه ی آشیلمه و ذهنم هنوز میگه فکرنان کن که خربزه آب است
ولی وقتی دوره ی دوازده قدم رو با این سریالها ترکیب میکنم،ذهنم خاموش میشه و دیگه حق چرتوپرت گفتن نداره
استادازتون ممنونم که مارو بااین کشور توحیدی آشتی دادید
ازتون ممنونم که بهمون یاد دادی که کورکورانه چیزیو باورنکنیم
ازتون ممنوم که صلات واقعی رو بهم نشون دادید
ازتون ممنونم که بهم فهموندید دلیل تموم اتفاقایی که توزندگیم تجربه کردم خودم بودم
ازتون ممنونم که بهم یاددادی تازمانیکه سرمو اززندگی دیگران بیرون بکشم و کاری به کار کسی نداشته باشم اون وقت نقطه ی عطفم شروع میشه
ازتون ممنونم که بهم فهموندی حتی دلیل عصبانی شدنم هم خودم هستم که دارم از چه زاویه ای
به مسئله ی زندگیم نگاه میکنم
شما خلاصه ی اصل قران رو تو تموم فایلهاتون بهم یاددادید،من اگه نتونم کل قران رو بخونم،ولی یک فایل از شمارو به درستی درک کنم و عمل کنم بخدا که انگار کل قران رو بهش عمل کردم
واقعا وقتی رفتاروکلام شمارو میبینم دیگه دوست ندارم منِ گذشتم رو تو وجودم ریشه دارکنم،انگار بعداز یه مدت دیدن الگویی مثل شما خودبخود آدم میوفته به جون علفهای هرزوخشکوبیهوده ی وجودش
مثل کسی که طرف مقابلشو میبینه داره خونشو ترتمیزمیکنه و هَوَس میکنه خودشم بره خونشو ترتمیزومرتب کنه
منم هرموقه شخصیت شماهارو میبینم خودبخود توهمون موردی که توش ایراددارم و ازدرون شلوغ پلوغه باهرابزاری شده به جونش میوفتم و باآبوجارو شُسته رُفتش میکنم
از وقتی صلح درونتون رو دیدم،خودبخود منم دارم باهمه چیز به صلح میرسم،میگم اگه اونهاتونستن پس منم میتونم
وقتی مریم بانو رو میبینم اینقد باخودشون درصلحن و رفیق همه جورپایه ی عشقشون میشه،منم دارم بدون مقاومت پایه ی همسرم میشم تا درکناراون تجربه کسب کنم
ازوقتی سفرهای شمارو متعهدانه دنبال کردم و دیدم که مریم جان توهیچ سفری باهرشرایطی غرولُند نمیکنه،دارم یادمیگیرم که من هم تو سفربه طبیعتهای دورواطرافمون باهرشرایطی خودمو هماهنگ کنم و به جای گله وو شکایت تجربه کسب کنم
عاشق این هم فرکانسیتون با دورواطرافتون میشم،وقتی خودتون عاشق ترتمیزی و نکات مثبت هستید،خدا شمارو بایک زوجی هم مدار کرد که خونشون پراز عشقو پاکیو طهارت و پرازنکات مثبته
عاشق این توکلتون به خدا شدم که توکشوری که هرکسی جایزه اسلحه داشته باشه تاازخودش دفاع کنه،شما اونقدر به خَیرالحافظین پروردگار ایمان دارید که نه اسلحه میخرید،و نه فکرمیکنید شرایط ناجالب رو تجربه میکنید
میدونید که اون برای شما هم اسلحه میشه هم محافظ…
همه ی اینهایی که راجبتون گفتم رو برای خودم کدنویسی کردم و امیدوارم تو این دنیای بی نهایت کد بتونم کد درست رو بنویسم ودرست اجراشون کنم و هربار به یک کدنویسی عالی همراه با لیاقت فوق العاده برای دریافت بهترینها ازهمه لحاظ هدایت بشم
خداروشکربابت سلول به سلول داشته هایم وهرروزهدایت خداوندبه این سایت طلایی وبودن ولذت بردن دراین مسیرزیباوروزوشبی عالی برای خود رقم زدن ،خدایاشکرت.
چقدرمسافرت یهویی عالیه ،یهوخودت روسوپرایزمی کنی ودستانت رابه دستان قدرتمندخداوندمی سپاری وبرایت هدایت بی نظیرش رانشان می دهدوبه سرمقصدمنظورمی رساندبه همان چیزهای زیباکه استادبیان می کنندوفقط خدامی داند،همین که راهنمامی شودوزیباراهنمایی می کند،ازخورشیدی که به وقت طلوع می کند تادرچشمان زیبای استادنورنخوردتاهدایت به سمت این خانه زیباوحیاط دلنشین آن وایده های ساده وکاربردی که درآن به کاربرده شده است وچقدرمن وعزیزدلم برای حیاط خانه باغ خودمی توانیم استفاده کنیم .
چقدروقتی ذهن درست تربیت می شود وکانون توجه مان روی زیباییهاگره می خوردوفقط دوست داریم نکات مثبت رادیده وکلام مثبت برزبان مان جاری باشدصددرصدخداوندهم هدایت می کندبه جاهای زیبا،انسان های عالی وهم فرکانس،مکان آرام ،تایم تنظیم شده برای مسافرت ویاانجام کارهای مفید،مثل استادومریم عزیزکه خداونددرذهن شان ، زمان عالی برای مسافرت انتخاب کرده بود،خدایاشکرت.
عجب نمایشگاهی وچقدرخلق پول وثروت درآن موج می زدومشتریان فراوان خدایاشکرت، خریدهاتون هم عزیزان دل مبارک باشه .
می بینیم که هرجاقانون خاص خودش راداردولی ماباآگاهی امروزمان زندگی مان رادرتمام ابعادقانونمندبه پیش می بریم وسعی وتلاشمان تمرکزبرروی خودمان وزیبایی های بیشتراست با عمل به رهنمودهاوراهکارهای عالی که دریافت می کنیم ازاستادعزیزمان واین برای من درجای جای زندگیم تابه امروزقانون بوده است ومی بینم خداوندهم آسایش وآرامش عالی رابرایم رقم زده است ومن چقدرسبک زندگی می کنم بدورازهرگونه حاشیه ای.
وقتی به صلح درون می رسی به طبع درکنارش، جهان هم برایت صلح بیرون رارقم می زندوتورادرامنیت کامل قرارمی دهدمثل زمانیکه آرام آرام انسان هایی که بامن هم فرکانس نبودندخداوندآنهاراحذف می کندوکانون توجه ام راهم دگرگون می کندچون تلاش این است که هرلحظه آرامش راباتمام وجوداحساس کنم واین مستلزم این است که درراه راست قدم بردارم وعملکردم خدایی باشدو خودم راهرلحظه درفضای امن خداونداحساس کنم.
آقو! آهنگش خیلی مهمه ها تجسم کنید و با دهن بزنید آهنگو، وگرنه کمیتش لنگه! کراش العالمین سیاوش شمس غصه دار میشه! چون همه ی قرش با آهنگ میاد تو کمرتون!
عه سلام بچه ها! رفیقوی گل خودوم!
به قول سعیده، صدای منو از شیراز میشنفین. هوا الان تمیز و پاک و سرده. آسمون آبی خوبو، تمام کوههای اطراف هم با کیفیت فور کی پیدو هستن! البته واضح و مبرهن است که دریغ از یه قطره بارون، چون نارنجها رو هنوز برداشت نکردیم و فعلن همینجوری بهتره! دمش گرم!
وای! سفر به دور آمریکای جدید!
دیروز به هزار دل امید، فایل رو دانلود کردم و اومدم نگاش کنم، وقتی پلی کردم، نوشت: این نمونه فایل ، ساپورت نمیشود!
عه؟ ساپورت نمیشود؟
خب نشود!
رفتم از خود سایت ، نصفش رو نگا کردم….دوباره شروع کرد به پرش…
عه؟ فک کردین میتونین از دست آهنگای زیبا و قرشمالیهای من نجات پیدو کنین؟!!! نه آقو! هر کی این کامنت رو بخونه و قرش نده، امیدواررررررم که انقدر تا فردو صب بخنده که اشکاش در بیاد! ببین چه نفرین عباسمنشی باحالی کردم! حالو دیگه خود دانید! مثه بچه های خوب، با آهنگ من بزنید و برقصید تا ایشاللو دوباره فایل رو دانلود کنم و ببینم دیگه میتونم چه آشی برای همتون بپزم!
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته مهربان و بزرگوارم
سلام به تمام اعضای خانواده ام در این خانه و شهری بنام عباسمنش دات کام
خدا روشکر برای شروع سفر
خداروشکر برای دیدن این سفر
خداروشکر برای فرصت بودنم با این سفر
خداروشکر برای درس ها و تجربه های سفر
خداروشکر برای آزادی در انتخاب مدل رفتن به سفر
خداروشکر برای دیدن و بودن در لحظه زندگی کردن سفر
وای که چقدر خوشحالم، منم دوباره فایل رو آپلود کردم و حتما دوباره و شایدم سه باره دیدمش. اما الان اومدم فقط از بنر این قسمت بنویسم
سریال سفر به دور آمریکا_قسمت 231
اصلا نگاه من جوری شده که از یک عکس به ظاهر ساده یا از یک کلمه ساده هم میخواد درس هاشو بگیره،میخواد ردپای قانون رو پیدا کنه. باورتون نمیشه من الان وسط درس خوندن هام گاهی یک تعریف علمی رو میتونم از زاویه قانون هایی که دارمم یادمیگیرم و داستان باورها برای خودم تعریف کنم. این یعنی من عاشق این قوانین شدم، یعنی من رفتم تو یک لول دیگه از سطح و درک و آگاهی که واقعا فکر میکنم تازه واردم. واقعا فکر میکنم چقدر نمیدونم و چقدر رفتارم گاهی خارج از قوانین میشه و گاهی به خودم سخت میگیرم و باز یادم میاد از قانون تکامل، یادم میاد از احساس خوب=اتفاقات خوب. باز ترمز عجله و خودسرزنشی خودمو میکشم. ترمز کمال گرایی خودمو میکشم.خلاصه یک خوددرگیری جالبی گاهی با خودم دارم که همینم باعث رشد منه….خدایا شکرت برای این لحظه و حس خوبی که دارم.
دویــست و سـی و یک قسمت از یک سریال…
231 واقعا عدد کمی نیستا…از قسمت 1 شروع شد. بعد 2 بعد 3 بعد 4 بعد 5 و بعد 6 تـــــا، شُـد دو رقمی، شد 10 و بعد همینطور تـــا شد، سه رقمی و شد 100 و دبعد 200
و بازهم ادامه پیدا کرده این جریان و شده الان 231…واقعا همین عدد یک دستمریزاد داره. یک خدا قوت جانانه داره. چقدر فایل. چقدر سفر. چند سال این کار رو ادامه بدی و با عشق فایل بگیری و آپلود کنی روی سایت. خدایی همین رو کافیه بهش فکر کنیم.مداومت،
“استمرار، ادامه دادن، نتیجه گرفتن و بازهم ادامه دادن و باز هم مداومت و انجام دادن کار درست….”
اینا خیلی درسه خیلی توش حرفه. خیلی نکته داره که این حد از ممارست و پیوستگی در انجام کار درست رو ببینیم و نتیجه اش همه داریم میبینیم. نتیجه توی نوع سفر کردن و تجربه های استاد جان و مریم جان و همینطور نتیجه در نوع نگاه ما بچه هایی که از قسمت 1 همراه بودیم و هستیم و یا این فایل ها رو به نحوی دنبال کردیم.
خدای من یک فصل جدید دیگه ایی از سفر شروع شده.
من چون دسته بندی کردم توی هاردم اسم این فصل رو برای خودم میزارم سفر به سمت جنوب فلوریدا_میامی (سبک بار تر)
فصل 5_ سفر با فورد سمت میامی(سبک بارتر) 231تا…
واو فقط عکس رو ببنید. استاد جان خوش اندام مون رو،(که همین اندام هم خودش حرف ها داره) اونم در محوطه رنگی رنگی با کلی نقاشی دیواری اونم کنار یک دکمه (یک نقاشی سه بعدی کف زمین آسفالت) دکمه ریست RESET
استاد جان بزن دکمه RESET رو.
دکمه ایی که برای “تنظیم مجدد” هست. استاد واقعا شما با آموزش هاتون و آگاهی هایی که به ما میدین هی ما رو ریست میکنید هی تنظیم میکنید. هی باورامون رو به جهت بهتر شدن اصلاح میکنید. وای که چه ریستی بشیم باز با این فصل از سفر… شروعش که با یک فایل 70 دقیقه ایی متفات و مهیج شروع شد با کلی درس و نکته و زیبایی و پیام. با کلی بیدار کردن خواته ها و تولد رویاها..چه ریستی بشیم خدایی…اصلا توجه کرده بودین چقدر همین عکس میتونه بهمون درس بده و بگه بچه ها بزنید دکمه ریست رو. بزارید تنظیم بشید. بزارید باورهای درست بیاد جهت بده و تنظیم تون کنه به سمت خواسته ها به سمت گسترش خودتون و جهان به سمت یکی شدن به خدا و قوانینش.
میریم برای این زدن این دکمه، آمــاده RESET…
یک سوال چقدر مهمه تنظیم مجدد کردن؟اصلا چرا باید تنظیم کرد و چطوری؟اصلا تنظیم به کدوم سمت؟چطور بفهمم تنظیمم درسته یا نه؟ چیکار کنم تا با تنظیم مجدد به سمت خواسته هام قرار بگیرم؟…و یک سری سوال دیگه همین الان یکهویی به ذهنم اومد. که فکر کنم قابلیت یک فایل جدید ضبط کردن داره تا با نگاه درست و توحیدی و قشنگ شما استادجان ریست کردن خودمون رو بهتر انجام بدیم. استاد جان ازتون درخواست میکنم تا یک محتوای جدیدی که قطعا برای تنظیم مجدد و بازبینی خودمون لازمش داریم برامون تهیه کنید نمیدونم کی و چطوری ولی میدونم جواب سوال هامو همین الانم گرفتم ولی دلم خواست که درخواست کنم. خدایا شکرت که هر روز صبح که بیدار میشیم ما رو ریست میکنی تا باز خودمون رو تنظیم کنیم.به ما اجازه بازنشانی مجدد دادی و این قابلیت رو در ما گذاشتی.میخوام مجدد تنظیم بشم به سمت خوسته هام و خودت یاری ام کن و تنها از تو یاری میجویم.
چهارشنبه / 20 دیماه 1402
سلام استاد گرامی و مریمبانوی زیبا.
سلام دوستای عزیزم که تو جمع صمیمی خانواده عباسمنش هستین.
این متن رو یکی دو روز پیش تو برنامه ورود روی سیستمم نوشته بودم و قصدم بود هر چی زودتر روی سایت قرار بدم که نشد و امروز براتون ارسال میکنم.
فکر کنم یه چیزی داشته که نشده.
دوشنبه / 18 دیماه 1402
امروز صبح حالم یه کم روبهراه نبود. ناراحت بودم از خیلی از مسائلی که مربوط به زندگیم بود و روی احوالاتم اثر گذاشته بود و البته بیشتر بحث مالی.
دوستم تمام تلاشش رو میکرد که آرومم کنه و بهم میگفت تو مقصر نیستی.
اما صحبتهای استاد تو گوشم زنگ میخورد که ما باید مسئولیت همه اتفاقایی که تو زندگیمون میافته رو بپذیریم. اینو برای چندمین بار که داشتم فایل (تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم) رو گوش میدادم از زبون استاد شنیدم.
به دوستم گفتم نه، به قول استاد هر اتفاقی که میافته عوض مقصر دونستن بیرون از خودمون باید به خودمون رجوع کنیم. مقصر خودمم اما راهش رو پیدا نمیکنم. باید پیداش کنم و درست کنم این مسیر رو.
وقتی ازش جدا شدم به طور رندم یه فایل از فایلهای استاد رو پلی کردم داشتم گوش میدادم
قسمت چهارم فایل هادی ترابی بود.
داشتم آروم میشدم از طوفانی که نیمساعت پیش تو ذهنم بود و داشتم دور میشدم. یاد حرف استاد افتادم که میگفت به زیباییها توجه کنیم. و من شروع کردم به دیدن چیزهای زیبا:
از تو کوچمون پیچیدم تو خیابون ولیعصر.
کوهها از دور خودنمائی میکردند. یه سفیدی سبکی روی اونها نشسته بود.
آسمون آبی بود با تیکههای ابر.
وزش یه نسیم خنک و ملایم.
یه بچه دست تو دست مادرش داشت مدرسه میرفت.
یه ماشین نیسان که بار پرتقالش رو که از ساری اورده بود داشت وزن میکرد و توی توریهای بستهبندی بهطور یکسان جمع میکرد.
وارد مترو شدم. از پلهها که پائین میرفتم صدای هادی تو گوشم بودم. «اصل صداقت رو رعایت کنم»
نمیدونم چرا یهو این جمله برام خیلی بُلدتر شد.
با گوش دادن به ادامه فایل رفتم پی زیبائیها:
فکر اینکه این مترو هست و دارم ازش استفاده میکنم حس خوب بهم داد.
به مقصد رسیده بودم. وسط راه تصمیم گرفتم یهکم موزیک گوش بدم. جدیدترین موزیکی که همین دیشب دستم رسید رو پلی کردم. یه موزیک قشنگ و عاشقانه.
از پلههای مترو اومدم بالا.
آسمون ابری و انعکاس نور خورشید داشت از در خروجی مترو خودنمائی میکرد.
بیرون که رسیدم دوباره هوای خنک به صورتم خورد.
بازم تو ذهنم مرور شد صدای استاد که دنبال زیباییها باش.
به درختای کنار خیابون که رخت برگهاشون رو تازه داشتن میتکوندند و یه چندتا برگ روشون مونده بود، با عشق نگاه کردم.
پیچیده بودم تو خیابون بهار.
یه کامیون جلوی برج بهار بار خالی میکرد.
این ساعت تک و توک بودن آدمهایی که وارد برج بهار میشدند.
میخواستن سیسمونی بگیرن.
مثل اینکه قراره حضور یه بچه به یه خانواده گرمی ببخشه.
تصور چهره آروم و خواب یه بچه تو بغل پدر و مادرش چقدر زیبا بود.
بازم در پی کشف زیباییهای دیگه بودم.
نگاهم به تصویر کوه افتاد که از دور مشخص بود.
بین چندتا قابی که از کوه سرراهم هست این بهترین قابی هست که هر روز با عشق نگاهش میکنم.
رسیده بودم محل کارم.
زهرا امروز نیست. پیام دادم بهش که: «چیزی برای من نداری؟؟» آخه همیشه یه پیغامی برای من داره و بهم میگه.
(اینم بگم زهرا هم از بچههای سایت هست و هم از همکارام)
ازم پرسید فایل سفر به آمریکا رو دیدم یا نه.
بهش گفتم که:
«دیروز که روی بنر سایت دیدم کلی ذوق کردم.
کلی حس خوب.
شروع یه سری اتفاق تازه برای من.
همون دیروز که دیدم رفته رو سایت
با یه ذوقی بازش کردم که حد نداشت
اینکه دوباره چیزای قشنگ میبینم
چیزای قشنگ میسازم تو ذهنم
حال میکنم باهاشون
و بعد یهو میبینی وسط شلوغی شهر تهران
یه چیزی که توقعش رو نداری به چشمت میخوره
مثل سنجاب پارک سرخهحصار.»
جریان سنجاب رو شماها نمیدونید.
براتون بگم که سری قبلی که استاد سفر رو شروع کرد (همین سری آخریه) داشتم قسمت به قسمتش رو میدیدم.
معرکه بود.
عالی.
همش از کوه بالا میرفتند.
پیادهروی داشتند.
یه جاهائی سنجاب دیدن و … و انقدر اینا تو ناخودآگاهم نشسته بود که یه روزی که چندتا همکار خانم قرار گذاشتیم با هم بریم بیرون گوشهای از اون تصاویر برام تکرار شد.
رفته بودیم سرخهحصار. و من تجربه دیدن یه سنجاب شیطون رو داشتم.
تجربه بالارفتن از کوه رو اونجا داشتم و تنهایی تا یه مسیری رو رفتم و برگشتم.
در ادامه به زهرا گفتم که:
«من یه کمی از سفرنامه رو دیدم
بعد یه جایی هست که استاد با دوچرخه میاد سمت خونه که مریم ایستاده و داره فیلم میگیره
و با اون عشق همیشگیش خطاب به مریم میگه عاشقتم
اونجا بود که پاوز کردم و گفتم اینو نباید تنهایی ببینم
باید با دوستم ببینم.»
و وقتی خونه رفتم با دوستم وقت گذاشتیم و با هم به تماشای این قسمت نشستیم و کلی هم از توش مطلب کشیدیم بیرون و کلی هم لذت بردیم از دیدهها
از صبحتها
و برای هم هی تکرار کردیم و درموردش حرف زدیم
کلی کیف کردیم
از چیزایی که دیدیم و حس کردیم
ازم تشکر هم کرد که چه خوب اینو باهم دیدیم.
یه جایی از این فایل
وقتی که استاد تو حیاط محل اسکانشون رفته بود و قشنگیهاش رو داشت نشونمون میداد
گفت که میخواد سرچ کنه ببینن چه جاهای زیبایی وجود داره تو اون شهر تا برن ببین.
استاد میگفت:
«وقتی ذهنت رو از قبل آماده میکنی برای دیدن زیباییها
و میای در مورد چیزهای زیبایی که میخواد اتفاق بیفته صحبت میکنی
و انتظار دیدن زیباییهای بیشتر رو داری
و این باعث میشه هدایت بشی به جاهای زیبا.»
منم همین کار رو کرده بودم صبح.
هدایت میشم به چیزهای قشنگ و زیبا.
هدایت میشم به اتفاقهای خوب.
هدایت میشم به آدمهای درست.
هدایت میشم به مکانهای درست.
چقدر قشنگه.
با دیدن یه زیبایی کوچیک. یهو میرسی به چیزهای بزرگ.
کنار همه این صحبتها من محو بکگراند استاد بودم.
هوای ابری.
ورزش باد.
حرکت درختا تو دستهای نرم باد.
بوی هوای ابری و بارونی رو حس میکردم.
حس یه طراوت و تازگی.
نمیدونم کسی تا حالا بوی هوا رو احساس کرده یا نه.
یه عطر خاص و نازی داره و من عاشق این حسم.
استاد عزیزم
میخوام بگم که ازت ممنونم که این سفر رو شروع کردی
و بیشتر از خدا ممنونم که این همه زیبایی را افرید
تا از طریق این فایلها دنبال کنم این همه قشنگیها رو،
که تو ذهنم تداعی کنم
تا وسط شلوغی تهرون یهو یه مورد جالب رو ببینم.
مثل دیدن اون سنجاب شیطون.
ممنونم مریمبانو که حوصله به خرج میدی و فیلم میگیری.
این مورد رو از استاد شنیدم که 95درصد این فایلها به خاطر تو هست که داره ضبط میشه.
مرسی که همه رو با ما به اشتراک میذاری.
تو این مورد یه جورائی شبیه همیم.
مسافرت که میریم کل مسیر رو فیلم میگیرم.
اکثر اتفاقات رو.
خندهها.
شادیها و …..
هم اون لحظه از دیدن اون قشنگیها لذت میبرم و هم اینکه دوباره میبینمشون و لذت میبرم.
شاید اون لحظه همراهان بگن بیخیال بابا چرا فیلم میگیری
اما بعد از سفر میگن چه خوب گرفتی.
بارها خود خواهرم بهم گفت که اگه این فیلم و عکسهایی که تو میگیری نبود چه جوری میتونستیم خاطراتمون رو مرور کنیم و لذت ببریم.
خوشحالم که دوباره با این سری فایلها همسفرتون شدم
میبینم،
میشنوم،
حس میکنم،
تصویرسازی میکنم
و اما بگم از امروز:
هوای تهران رو هیچوقت انقدر قشنگ ندیده بودم
همین یکی دو ساعت پیش که از در خونه بیرون زدم یه لایه شفاف از طراوت و تازگی رو روی همه چیز دیدم.
شفافیت درختها،
شفافیت اتوبوس brt،
شفافیت پرتقالهای تازه رسیده از مازندران که داشت بازم بستهبندی میشد تو توری.
حتی اون نیسان آبی که این بار رو اورده بود شفاف بود.
شفافیت نون سنگک دست اون اقائی که چند قدم جلوتر بود. حتی عطر نون سنگک هم خیلی شفاف میزد.
شفافیت ابرهایی که تو آسمون بودن و نرم روی هم سر میخوردند.
شفافیت بادی که از روی صورتم عبور میکرد.
شفافیت تصویر کوه تو انتهای خیابون ولیعصر.
بیاغراق بگم یه تصویر جلوی روی من بود مثل تمام عکسهایی خارجی که میتونی تو اینترنت سرچ کنی و ببینی.
مرسی خدا جونم.
مرسی که جلوی چشمم این همه قشنگی رو ردیف کردی و میگی
رویای من، ببین و لذت ببر. اینا خاص واسه اینه تا چشمای قشنگت ببینشون.
مرسی خالق این همه قشنگی.
در پرتو نگاه عاشق خداوند شاد و سلامت باشید
سلااااااام به استاد عزیز خانم شایسته دوست داشتنی و همه بچه های گل سایت
برای اولین بار میخوام دست به قلم بشم و همزمان با دیدن زیبایی های سفر بنویسم و این زیبایی ها رو به سمت خودم جذب کنم…به امید الله
بریم سراغ برداشتن وسایل با آماده کردن لیست نیازمندی هامون
دوچرخه هامونو برمیداریم تا هم گشت و گذار کنیم هم ورزش
بهترین فصل سفر به نقاط جنوبی دی ماه و بهمن ماه هست
یادمه سال های پیش که خواستیم بریم کیش بهمن ماه بود و هوا بسیار بسیار عالی و دل انگیز
دوره احساس لیاقت ی دوره فوق العاده بی نظیر با نتایج فوق العااده انشاالله من هم بتونم نهایت استفاده رو ازش ببرم .
برداشتن مواد غذایی با توجه به قانون سلامتی چقققدر سفر رو راحت و دلچسب میکنه.
بببببببه به این ماشین قرمز خوشرنگ برااااق
خانم شایسته عزیز رو ببینید…. چقققققدر موهات خوشرنگ شده عزیزم چققققدر بهت میاد مبارکت باشه…
واااااای خداااای ممممن … عججججب خونه قشنگی..چقققدر تمیزه.. انگار که رفتی تو ی خونه ی نو..
چقققدر همه چیز مرتبه..چه اتاق کار باحالی داره…تم سفید و آبی جذااابش…. دوچرخه روی دیوار چقدر باحاله..
واااای عجب حیاااطی..به به چقدر زیبا…چقدر هوا عالی و بی نظیره…قشنگ میشه حس کرد این هوای فوق العاده رو… نفس عمییییییق…
تو حیاط چقققققدر زیبا کار شده …چه ایده های باحالی..عجب صاحب خونه خوش ذوقی…ساعت ها میشه نشست توی این فضا کامنت خوند و لذت برد..خدایا شکرت خدایا شکرت
خب…با میامی گان شو شروع میکنیم
استاد میگه سفرمون تا یک ماه ممکنه طول بکشه..خدایا یعنی میشه..میشه من برم سفر و یکماه توی سفر باشم و لذت ببرم (چیزی که تو ذهنم تکرار میشه با گفتن این سوال اینه : قطعا میشه..چرا که نه.. )
چه ریسه ای… با تاریک شدن هوا چقدر قشنگ میکنه حیاط رو
“”” همیشه وقتی آدم از قبل ذهنشو آماده میکنه برای دیدن زیبایی ها و میاد در مورد چیزهایی که میخواد اتفاق بیوفته صحبت میکنه ( نه در مورد چیزهایی که نمیخواد اتفاق بیوفته ) و انتظار دیدن زیبایی های بیشتر رو داره باعث میشه هدایت بشه به جاهای زیباتر “””
آخخخی مقبره سگشون رو ببین .. واقعا چه آدمای خوش ذوقی و چه انرژی مثبتی داره فضا به قول خانم شایسته
رسیدیم به گان شو .. کوروت c8 شاهکار شورلت آبی رنگ جذااااب طراحی داخلی رو ببین اوه اوه…
وارد سالن میشیم و اسلحه های هیولا خودنمایی میکنن
انواع حفاظ های بدن و صورت
جلیقه نجات
تفنگ های رنگی رنگی
چاقو های هیولا
انواع ملزومات
چقققدر میشه اینجا فراوونی رو دید
و دیدگاه فوق العاده خانم شایسته که میگه : من ترجیح میدم روی خودم کار کنم و خداوند همه کارها رو انجام بده
و صحبت های پایانی استاد در مورد موافقان و مخالفان داشتن اسلحه دلایل و دیدگاه های هرکدام و دیدگاه بی نظیر خود استاد و باز هم توجه به نکات مثبت و تجربه اتفاقات خوب …
بسیار بسیار لذت بردم از دیدن این قسمت از سریال و منتظر قسمت های بعدی هستم
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.
سلام به استاد عزیزممم و مریم عزیزم و دوستان گلم در این سایت الهی
استاد من یک سالی شاید بشه که جدی کار کردم روی آموزه های شما و جالبه که چقدر حق میگین که تو بعضی از فایل هاتون میکین بچه ها شاید الان نفهمین چی میگم بعدا میفهمین.
خود همین قضیه ثابت میکنه که همه چیز فرکانسه، داری به زبون فارسی میشنویها میشنوی قشنگ ،ولی فقط شنیدی ،نمیفهمی آقا، و همون شعری که شما همیشه میگین
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
حالا داستان اینو میگم راجع به ترمزی که داشتم و این ترمز رو هم از سریال سفر دور آمریکا برای خودم ایجاد کرده بودم.
داستان از اونجاست که من قبلا نوشتم تو چتدتاکمنت داستانمو که چند وقت پیش تصمیم به مهاجرت گرفتم و اومدم یک کشوری برای مهاجرت به یک کشور دیگه
خب اوضاع اونطور که محاسبه کزدم پیش نرفت و به طرز جالبی تا آخر داستان میرفت و اونجا که قرار بود اتفاق بیفته کنسل میشد، مثلا حتی صدور اسناد برای ویزا ،یکبار وقت برای مصاحبه برای گرفتن ویزا، و چند مورد مشابه دیگه
از این طرفم چالشهای مهاجرت مالی، ترسها و مسایل دیگه ،چون من قبل از این مهاجرت با شما آشنا بودم، نتیجه هم گرفته بودم تونسته بودم ولی در مدار نبودم درست حسابی ،فقط مثل یک آهنگ و مسکن گوش میدادم و میرفتم و بسم الله به هر چیزی که پیش میومد توجه میکردم و واکنش نشون میدادم و فکر میکردم دارم ب آموزه های شما عمل میکنم، البته الان ک آگاه شدم فهمیدم همونم تکاملم بوده. این تضادها منو مجبور کرد جدی کار کنم کنترل ذهن کنم.
خب برگردم به بحث بالا و ترمزی که از سفر دور آمریکا برای مهاجرتم ایجاد کردمو و ربطش به شنیدن و درک نکردن فایلها
همونطور ک مهاجرت اینطور پیش میرفت ،من فهمیدم ترمزهایی هست بقول شما کدهایی هستن که دارن کار میکنن
من با کشف قوانین به چندتا ترمز پی بردم ، که اونو داشتم اونم از ورودی ها و اطلاعاتی که راجع بع مهاجرت و دنبال کردن این سایتا گرفته بودم، اوایل ک جدی کار نمیکردم ورودی زیاد میگرفتم، بعدا که متوجه شدم دارن چیکار میکنن با من قطع کردم. دیگه سزاغ هیچ سایتی نرفتم و گفنم من کار میکنم خدا هدایت میکنه.قطع همین ورودی ها هم باعث شذ در مدار دوره های شیوه حل مسایل و کشف قوانین قرار بگیرم و خواهرم تهیه کنه و ب ترمزام پی ببرم.
خب چنذتا ترمز ک خیلی واضح پیذا شد و بزرگتر بود به اصطلاح
ولی یه ترمز ریز که اونو خدا هدایتی گفت زمانی که چند روز تو حس فوق العاده عالی داشتم تجسم میکردم و سپاسگزاری برا خودم خنده دار بود.
من قبل از مهاجرت وضعیت مالی متوسطی داشتم، علوم آزمایشگاهی خوندم و پنج سال تو آزمایشگاه کار میکردم با درآمد متوسط و محدود ، شرایط مالی سختی نداشتم اما محدودیت داشتم برای هزینه تفزیح همه چی یک حساب کتاب و اولویت بندی و یک سری چیزها و اصن نمیتونستم
تو روابط هم زیاد جالب نبوداوضاع روابط با خانواده،همکار، روابط عاطفی
خب ترمز چی بود، استاد شما میگین که خواسته هاتون تا زمانی که بزرگن بهشون نمیرسین، باید بزرگ نباشه براتون، قابل دسترس باشه، فاصله ی فرکانسی معقولی داشته باشین، باور پذیر باشه
خب من چیکار میکردم، مهاجرت کردده بودم و چون واقعا از صفر شروع کرده بودم و روی خودم هم کار نکرده بودم واقعا شزایط سختی بود ، هم شرایط سخت هم داشتم تازه یاد میگرفتم اصن چطور کتترل ذهن کنم، اعراض چیه، حل مساله چیه، سپاسگزاری واقعی چیه
مثل کسی بودم که درس نخونده یهو افتاده ،کلی درس عقب مونده داره یهو افتاده وسط امتحان سخت و مهمونی و کارای دیگه و اینا که داره با تمام وجودش تلاش میکنه خودشو نجات بده ، اوضاع خوب نه، فقط کمی بهتر
خب حالا من تو این شرایط و مدار،، دیدم به مهاجرت چی بود؟
سفر به دور آمریکا،، آزادی مالی استاد، روبط استاد، آدمایی که استاد ملاقات میکنه، جاهایی ک استاد میره، خونه هایی ک استاد داره، سفرهایی ک استاد داره، آزادی زمانی که استاد داره، خریذی که استاد از آمازون و والمارت داره
و این رو حقیقت آمریکا میدونستم، چیزی که قراره من الان تو این وضعیتم که یک کفش رو به سختی میخرم ولی مهاجرتم اکی شد ، میرم آمریکا اینو تجربه میکنم
این حقیقت زندگی استاد هست،مدار استاد هست، استاد هر جا باشه این زندگی رو خواهد داشت، ایران،آمریکا، اروپا
خب من یطورایی داشتم خودمو گول میزدم، اوضاع برام سخت بود خیلی سخت و من تو ذهنم ی مدینه فاضله ساخته بودم، یک راه نجات ، که عیب نداره من مهاجرتم اکی بشه ،دیگه داستان عوض میشه
من فاصله ی فرکانسی زیادی داشتم با چیزی که تو ذهنم ساختح بودم،، این فقط در صورتی اتفاق میفتاد کح من مداوم و متعهدانه روی روابط و مالی کار میکردم و اونم شاید نمیدونم بحث مالی خوب با کار کردن دو سه سال دیکه،اونم بصورت تکاملی و مداری نه یکهویی
ولی من میخاستم همین روزا مهاجرت کنم چون شرایط طوری بود باید مهاجرت کنم از نظر قانونی اجازه ی بیشتز موندن تو این کشور رو نداشتم
خب تحسین زندگی استاد و الگو برداری خوبه،،بشینی ببینی بسازی کم کم وارد زندگیت بشه، ولی ن برای شرایط من
من باید تکاملم رو طی کنم اونم تو کشور جدید
من فراموش کرده بودم که این مهاجرت من فقط یک تغییر مکان فزیکی هست، نه تغییر مدر و فرکانس
اینو هم خدا هدایت کرد، هر کسی خب با آدمایی ک تو مدارش هستن سرکار داره، من میدیدم تو اطرافم کسایی که مهاجرت میکردن بیشتر نگران بودن از شرایط پیش رو چالش ها
هیچکس انقدر رویایی مث من نگاه نمیکرد
و جالبه که کار مهاجرت همونا درست میشد، همونایی ک نگران آینده بودن،چالش های روبروشون تو آمریکا و کانادا بودن
و جالبه که من تو ذهنم به اونا برچسب ناسپاس و منفی نگر رو میزدم که دارن میرن بهترین کشورای دنیا ولی نگرانن ،خوشحال نیستن.
بعدا فهمیدم چرا ، چون برای اونا باور پذیر بوذ ،چیزی بود ک قرارع چند وقت دیگه اتفاق بیفته، حقیقت بود، مث من یک رویایی نبود که همه چی اونجا خوبه، و برای اونا اتفاق میفتاد چون منطقی بود، میفهمیدن برن اونجا زندگی همینه
و خدا رو شکر ک فهمیدم اینو،، چقدر بعضی ترمزا ریزن،، وچقدر همه چیز فرکانسه، مهم نیست چی میشنوی اگر در مدار درکش نباشی تاثیری نداره و اینم راهی نداره جز کار کردن مستمر و کنترل ذهن مستمر
و جالبتر اینجاست که وقتی این ترمز برداشته شد تازه یک سری چیزایی ک میشنیدم رو دزک کردم، انگار یک حجاب از جلوچششام رفت کنار
و گذاشت درک کنم حرفایی ک میشنیدم
جهان چ جالب کار میکنه، همه چیز هست، فقط ما باید در مدارش باشیم
تو فایل هفتم شیوه حل مسایل استاد چقدر توضیح میدن اولش میگن، فکر نکنید برسم به این خواسته و تمام دیگه مشکلی وجود نداره، من هم بارها بارها شنیدم و میگفتم آرع دیگه تابلویه میشنیدم تایید میکردم ،ولی نمیفهمیدم بازم منتظر بودم مهاجرت دومم رو بکنم خوشبخت بشم،، الان اوضاع طوریه که من هر لحظه باید کنترل ذهن کنم ، برم اونجا لازم نیست دیگه
تو فایل ده کشف قوانین استاد صحبت میکنه درباره ی جابجایی فزیکی و نتایج و مثال حلبی آباد آمریکا رو میزنه، من باز هم شنیدم و تایید کزدم
خواهرم با من اینجا بود بعد مهاجرت کرد کانادا و اونجا هز روز از چالش هاش و کنترل ذهتش صحبت میکردو میگفت بخدا کانادا تاثیری نداره و روازانه یکساعت صحبت میکردم با خواهرم ولی ذهنم فیلتر میکرد این قسمت و فقط قسمت هایی ک دوست داشت رو میشنید، چون ترمز بود فیلتر بود
و چه خوبه این تضادها دوست آدمن، درسته سخت هست خیلی سخت ،خیلی جاها آدم میخاد جا بزنه ولی این بزرگ شدن ظرف و شخصیت نتیجه ای هست که غیر از این مسیر طور دیگه ای نمیشه گرفت، انقدر از نظر شخصیتی رشد کردم که خود میدونم
طوری ین مهاجرت منو بزرگ کرد که حس میکنم از نظر ذهنی و درک و شخصبت چندسال بزرگتر شدم
توکنترل ذهن انقدر قویتر شدم، بزای مثال فقط یک بخش کوچیکش
میام مقایسه میکنم، هاجر قبل از مهاجرت و تضادها و الان رو ، مثلا منی که قبل از مهاجرتم بیزنس خودمو داشتم ،خواهرم هم بیزنس خودشو داشت یادم میاد بزای مثال یک روز ، که فروش اون روز من 300دلار بود، خواهرم 400دلار، اون روز خواهرم ناهار منو رستوران دعوت کرده بود بیرون، یک هدیه انگشتر گرفته بودم، نوشیدنی و خوراکی دعوت شده بوذم، با تاکسی مجانی خونه اومده بودم،کلی مشتری باکلاس و خوب داشتم،اومده بودم خونه تو اتاق شخصی خودم با ی خونه زاحت و خوب
ولی حسم چی بود تو جهنم بودم، تمام تمرکزم روی اون 100 دلار بود چرا که کمتر درآمد داشتم نسبت ب خواهرم
الان چی، اینکه ماه آینده کجا باشم و اوضاع مالی چی باشه و چ اتفاقاتی رو تجربه کنم، فقط تضمین فرکانسی دارم وخوشحالم
تمام خانواده تو یک اتاق کوچتر از اتاق شخصی قبلی م ،ولی به شدت سپاسگزارم براش. با صدای پرنده ها و دیدن کوه جلو خونمون غزق شادی
و اینا پیشرفته ،رشد هست و خوشبختی، انشالله که خدا کمک کنه ادامه بدم با ایمان و تعهد و بیام از نتایجم و درکم بنویسم
سپاسگزارم استاد از این مسیر بهشتی که نشون دادین
بهزین ها رو بزاتون میخام با عشق
سلام و درود و خداوقوت
بسیار هم عالی و زیبا این سفر هدایتی که منتظر و شوق دیدن زیبایی ها رو داریم ، دقیقا هر جا من به خداوند با تمام وجودم کاری رو سپردم به بهترین حالت برام محیا کرد، خدارو بابت داشتنش و قوانین ثابتش سپاسگزارم.
شروع سفر در زمان خوب، وسایل و امکانات درجه یک برای سفر،خانه ی زیبا ، خوش رنگ و نقلی با صاحب خانه ی خوش ذوق و مسافران بینا، متعهدو با تقوا ، هوای عالی، وزش باد با دمای مطبوع، طبیعت جذاب ، اسلحه ها و وسایل خوش طراحی و بامزه و قانون جالب حاکم بر کشور
چه آزادی جالب و عجیبی . برای منی که کلا سلاح داشتن ،خرید و فروش رو همه جا جرم میدونستم ، استاد چقدر شما بااشتراک گذاشتن این فیلمها دید ما رو بازتر کردین و چقدر خوبه یه اطمینان خاطری در وجودم قرار دادین از اینکه امنیت از باورهام تامین میشه نه داشتن سلاح و این موارد_ باز برمیگردیم به این جمله که بیرون زتو نیست هر آنچه در عالم هست….
سپاس بیکران بابت اشتراک این لحظات زیبا
سفرتون پر از لحظات شاد و زیبا
با نام و یاد خدای مهربان
وسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان.
من هم خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم که یک سفر دیگر رو تدارک دیدید.
امیدوارم با هدایت خدای یکتا مثل همیشه به جاهای بینظیر و لذت بخش و زیبا هدایت بشید و ما رو در این شادی شریک کنید.
خیلی تحسین میکنم اون صاحب خانه ای رو که برای چند روز خانهشان رو در اختیار شما قرار داده. چون تصاویری که دیدم گویای انرژیبود که به خانه داده اند و من این انرژی رو از یک قاره دیگر (استرالیا)دریافت کردم.و به قول خانم شایسته خیلی با امکانات کم ذوق و سلیقه به خرج دادهاند و خیلی تمیز بود .
در مورد اسلحه ها هم میخواستم یک خاطره یگم. . داستان از این قرار بود که .زمانی که خدمت بودم از پادگان اومده بودند برای بازدید.و من تو گردان در منطقه
صفر مرزی خدمت میکردم (غرب)
خلاصه داشتم اسلحهای که متعلق به من بود رو تمیز میکردم نوبت به مرحله آخر که چکاندن ماشه و متمعن شدن از خالی بودن اسلحه شد . ( .به قول استاد هیچ وقت نباید حتی زمانی که از خالی بودن اسلحه متمعن هستی به سمت کسی ماشه رو بچکانی.)
شیطان برای یک لحظه به من گفت که اسلحه رو زیر گلوت بزار و از خالی بودنش متمعن شو.و من گذاشتم زیر گلوم خدا میدونه یک لحظه خواستم شاسی رو بزنم که
نزدیک بود گول نجوای شیطان رو بوخورم واین کار احمقانه رو انجام بدم .یه الهامی بهم گفت هرچند متمعنی ولی اسلحه رو به سمت پنجره سنگر بچکان .و من اینقدر متنعن بودم که گلوله تو جان لوله نیست که با خیال راحت و اطمینان شاسی رو به سمت پنجره کشیدم
. الله اکبر الله اکبر
در یک صدم از ثانیه تمام سنگر گردو خاک شد و من خیلی ترسیده بودم تا چند دقیقه نمیدونستم کجا هستم …. .
(به همان اندازه که عمل میکنیم نتیجه میگیریم) .
من در اون زمان حرف قلبم رو گوش کردم هرچند از این قانونها چیزی نمیدانستم. ولی خداوند خودش از من محافظت کرد. البته این به این معنی نیست که ما دست به کارهای احمقانه بزنیم و بگیم خدا حواسش به ما هست.ولی خوب برای من به خیر گذشت خدارو صد هزار مرتبه شاکر هستم که زندگی من رو نجات داد که الان در این همزمانی و هم مکانی بتونم این تجربه رو با شما عزیزان به اشتراک بزارم……..
از این خاطره که بگذریم.
خیلی خانم شایسته رو تحسین میکنم که اینقدر نکته بین شدند و حواس جم به درسهای استاد هستند که زمانی که در مورد اون گوشی شوکر صحبت میشه میگه من به جای خرید این دستگاه ترجیح میدم که روی خودم کار کنم تا همیشه در مدار آرامش و صلح و زیبای باشه که به این نازیباییها برخورد نکنم چقدر به موقعه و زیبا اشاره کردند .
خانم شایسته از شما خیلی سپاسگزارم که به من یادآوری کردید که توجه بیشتر به نکات مثبت زندگی باشیم تا منفیها.
و خداروشکر میکنم که در کشوری زندگی میکنم که امنیت کامل داره و مردم در صلح و آرامش زندگی میکنند.
اگه ما به اندازه کافی بتونیم روی خودمان کار کنیم با توجه به قانون بدون تغییر خداوند ما همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب و در شرایط مناسب قرار میگیریم و هیچ نگرانی بابت شرایط بیرونی نخواهیم داشت و همه چیز رو به دست خداوند متعال میسپاریم و اجازه میدیم که روی دوش خداوند سوار بشیم و از مسیر زندگی لذت ببریم.
و اینکه چقدر تابلوی قشنگی رو خرید کردید و کلاه های قشنگی رو انتخاب کردید مخصوصا اولی که تقریبا رنگ نظامی داشت رو من دوست داشتم .خیلی بهتون میاد استاد عزیزم.
خداروشکر که تونستم در مسیر این آگاهیها شما اساتید بزرگوار باشم .
و آرزوی سفری پر از نکات مثبت و زیبا و شاد براتون از خداوند متعال خواستارم. روز و روزگار خوش.
به نام خداوندی که صاحب اختیار همه ی موجودات در کل کیهان هست
سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت دوباره دیدن این فایل پرازآگاهی پرازفراوانی و پر از عشق و صمیمیت رو ازطریق دوزوج دوست داشتنی وتوحیدی داد
سلام مجدد به استادان عزیزم و تمومی دوستان ارزشمندم
عاشق سفرهای پراز تنوع وپرازشوروحالتونم که هربار چه ازلحاظ مکانی وچه از لحاظ تجهیزات کاملا با تنوع خاصی اون سفررو شروع میکنید
سفرهایی که بعیدمیدونم کسی تابه حال به این شکل تجربه کرده باشه،یک سفری که با کوله باری ساده و مسلح به الله اکبر شروع میشه و باهدایتهای الله مهربان جلو پیش میره
هیچ محدودیت زمانی و مکانیی در کارنیست،و همه جوره رها و سرسپرده به الله مهربان این سفرها شروع میشه و هرموقه اون خودش بگه این سفر پایانش تاهمین جاست،دوباره به خونه ی بهشتی برمیگردین و بعداز فراغ بال و یک استراحت عالی دوباره منتظر هدایت الهی شدن برای شروع یک سفر لذتبخش همراه بالیاقت تجربه های بهتر
نوشجونتون این همه صلاتی که از دورواطراف جهان دارید به پامیکنید،و بهترین پاداش این دنیاوسرای باقی نصیبتون که باعشق و سخاوتمندانه زیباییهای این قاره از کره ی زمین رو به اشتراک میذارید
دمتون گرم که معنی انفاق و زکات واقعی رو درک کردید و ازین طریق دارید کلی خیروبرکت روانه ی این سایت الهی میکنید
مریم جان ازون موقه تاحالا بهت میگفتم مریم بانوی سرآشپزِ ماهر،اما بااین استایل بدنیی که ساختید باید دیگه بهتون بگم پهلوان بانوی خوشبخت پرادایس که ازهمه لحاظ زندگیِ خوب رو لایق خودتون کردید
ازیک همسر همه جور پایه برای تجربه ی بهترینها درجهان،از ساختن فرم بدنی عالی،از زندگی کردن دربهترین جای جغرافیا و به دوراز هرگونه حواشیی که در این عصرجدید خیلی از خانمها درگیرشن و فکرمیکنن این ادا هایی که هربار روی ناخن و صورتشون درمیارن دلیل بر عشق بیشتر بین خودشون و همسرشون میشه
اما چیزی که من از شما میبینم هربار سادگی بیشتر بایک مدل موی ساده و یک رنگ موی ساده و یک مدل لباس ساده چنان عشقی رو لایق خودتون کردید که اون هم در حین ساده پسندی و ساده زیستی دوست داره بهترینهارو باشما تجربه کنه با احساس لیاقت و ارزشمندی عالی وفوق العاده
تحسین میکنم مریم عزیز رو که اونقدر غرق در خوشبختیو آرامش و آسایشه که یادش رفته توچه ماهی از سال هستیم،این نشون میده اونقدر داره روی خودش کارمیکنه و کاری به کسی حتی به زمان هم نداره که براش مهم نیست الان چهوقتوتاریخی از فصلو ساله
مهم اینه که داره از لحظه به لحظه ی زندگیش بااحساس ارزشمندی بیشتر نهایت لذت رو میبره.
عاشق این وابسته نبودنتون هستم که دوتایی باهمدیگه توی سفرهاتون لذت میبرید،بدون همدیگه هم سفر رفتید و دوباره لذتشو بردید
همین جمله باید برای من عملگرابشه که فکرنکنم حتما باید درکنار عشقم توی سفر لذت ببرم،من باید درتنهایی خودم هم نهایت لذت بودن باخودم رو ببرم،و دلیل خوشحالیم رو فقط درکنار دیگران بودن ندونم
استادماشالله بااینکه فقط هشت ساله تواین کشور به این باعظمتی زندگی کردید اما اونقدر تشنه ی دریافت اطلاعات ازین کشور بودید که به اندازه ی هشت صد سال تجربه کردن تواین کشور کلی دارید با مسلط کافی به دوستانتون اطلاعات میدید
چقدر این تجربه هاتون رو دوست دارم،چقدر دنیای کدنویسیتون عالی داره پیش میره
√سفربه دور امریکا باآروی همراه با فرزندوعشق همه جور پایه
√سفر با سانتافه و رزرو هتلهای لوکس وعالی
√سفرباهواپیما وکشتی کروز بابهترین تجملات ممکن
√سفربا تراک کمپر و تجربه ی طبیعتهای بکر ورؤیایی
√سفر با ماشین اف وان فیفتی و رزورو شیک ترین خونه های جنوبی امریکا بابهترین دیزاین و خوش رنگ ترین وسایل
واقعامن فقط ازطریق شما دارم به این باوری که خودمون خالق شرایط زندگیمون هستیم ایمان میارم
اونجور که دوست دارید همه چیز پیش میره،من هنوز یادگیری آگاهی های دوره ی دوازده قدم پاشنه ی آشیلمه و ذهنم هنوز میگه فکرنان کن که خربزه آب است
ولی وقتی دوره ی دوازده قدم رو با این سریالها ترکیب میکنم،ذهنم خاموش میشه و دیگه حق چرتوپرت گفتن نداره
استادازتون ممنونم که مارو بااین کشور توحیدی آشتی دادید
ازتون ممنونم که بهمون یاد دادی که کورکورانه چیزیو باورنکنیم
ازتون ممنوم که صلات واقعی رو بهم نشون دادید
ازتون ممنونم که بهم فهموندید دلیل تموم اتفاقایی که توزندگیم تجربه کردم خودم بودم
ازتون ممنونم که بهم یاددادی تازمانیکه سرمو اززندگی دیگران بیرون بکشم و کاری به کار کسی نداشته باشم اون وقت نقطه ی عطفم شروع میشه
ازتون ممنونم که بهم فهموندی حتی دلیل عصبانی شدنم هم خودم هستم که دارم از چه زاویه ای
به مسئله ی زندگیم نگاه میکنم
شما خلاصه ی اصل قران رو تو تموم فایلهاتون بهم یاددادید،من اگه نتونم کل قران رو بخونم،ولی یک فایل از شمارو به درستی درک کنم و عمل کنم بخدا که انگار کل قران رو بهش عمل کردم
واقعا وقتی رفتاروکلام شمارو میبینم دیگه دوست ندارم منِ گذشتم رو تو وجودم ریشه دارکنم،انگار بعداز یه مدت دیدن الگویی مثل شما خودبخود آدم میوفته به جون علفهای هرزوخشکوبیهوده ی وجودش
مثل کسی که طرف مقابلشو میبینه داره خونشو ترتمیزمیکنه و هَوَس میکنه خودشم بره خونشو ترتمیزومرتب کنه
منم هرموقه شخصیت شماهارو میبینم خودبخود توهمون موردی که توش ایراددارم و ازدرون شلوغ پلوغه باهرابزاری شده به جونش میوفتم و باآبوجارو شُسته رُفتش میکنم
از وقتی صلح درونتون رو دیدم،خودبخود منم دارم باهمه چیز به صلح میرسم،میگم اگه اونهاتونستن پس منم میتونم
وقتی مریم بانو رو میبینم اینقد باخودشون درصلحن و رفیق همه جورپایه ی عشقشون میشه،منم دارم بدون مقاومت پایه ی همسرم میشم تا درکناراون تجربه کسب کنم
ازوقتی سفرهای شمارو متعهدانه دنبال کردم و دیدم که مریم جان توهیچ سفری باهرشرایطی غرولُند نمیکنه،دارم یادمیگیرم که من هم تو سفربه طبیعتهای دورواطرافمون باهرشرایطی خودمو هماهنگ کنم و به جای گله وو شکایت تجربه کسب کنم
عاشق این هم فرکانسیتون با دورواطرافتون میشم،وقتی خودتون عاشق ترتمیزی و نکات مثبت هستید،خدا شمارو بایک زوجی هم مدار کرد که خونشون پراز عشقو پاکیو طهارت و پرازنکات مثبته
عاشق این توکلتون به خدا شدم که توکشوری که هرکسی جایزه اسلحه داشته باشه تاازخودش دفاع کنه،شما اونقدر به خَیرالحافظین پروردگار ایمان دارید که نه اسلحه میخرید،و نه فکرمیکنید شرایط ناجالب رو تجربه میکنید
میدونید که اون برای شما هم اسلحه میشه هم محافظ…
همه ی اینهایی که راجبتون گفتم رو برای خودم کدنویسی کردم و امیدوارم تو این دنیای بی نهایت کد بتونم کد درست رو بنویسم ودرست اجراشون کنم و هربار به یک کدنویسی عالی همراه با لیاقت فوق العاده برای دریافت بهترینها ازهمه لحاظ هدایت بشم
منتظر سفرهای پرازهدایت الهیتون هستم
درپناه بهترین محافظ دنیا میسپارمتون
درودبه استادعزیزم ومریم جونم
وهمه دوستان عالیم
خداروشکربابت سلول به سلول داشته هایم وهرروزهدایت خداوندبه این سایت طلایی وبودن ولذت بردن دراین مسیرزیباوروزوشبی عالی برای خود رقم زدن ،خدایاشکرت.
چقدرمسافرت یهویی عالیه ،یهوخودت روسوپرایزمی کنی ودستانت رابه دستان قدرتمندخداوندمی سپاری وبرایت هدایت بی نظیرش رانشان می دهدوبه سرمقصدمنظورمی رساندبه همان چیزهای زیباکه استادبیان می کنندوفقط خدامی داند،همین که راهنمامی شودوزیباراهنمایی می کند،ازخورشیدی که به وقت طلوع می کند تادرچشمان زیبای استادنورنخوردتاهدایت به سمت این خانه زیباوحیاط دلنشین آن وایده های ساده وکاربردی که درآن به کاربرده شده است وچقدرمن وعزیزدلم برای حیاط خانه باغ خودمی توانیم استفاده کنیم .
چقدروقتی ذهن درست تربیت می شود وکانون توجه مان روی زیباییهاگره می خوردوفقط دوست داریم نکات مثبت رادیده وکلام مثبت برزبان مان جاری باشدصددرصدخداوندهم هدایت می کندبه جاهای زیبا،انسان های عالی وهم فرکانس،مکان آرام ،تایم تنظیم شده برای مسافرت ویاانجام کارهای مفید،مثل استادومریم عزیزکه خداونددرذهن شان ، زمان عالی برای مسافرت انتخاب کرده بود،خدایاشکرت.
عجب نمایشگاهی وچقدرخلق پول وثروت درآن موج می زدومشتریان فراوان خدایاشکرت، خریدهاتون هم عزیزان دل مبارک باشه .
ماهمه درامنیت خداوندهستیم هرلحظه، اگرخودمان راباایمان وتوکل واقعی به خودش بسپاریم
می بینیم که هرجاقانون خاص خودش راداردولی ماباآگاهی امروزمان زندگی مان رادرتمام ابعادقانونمندبه پیش می بریم وسعی وتلاشمان تمرکزبرروی خودمان وزیبایی های بیشتراست با عمل به رهنمودهاوراهکارهای عالی که دریافت می کنیم ازاستادعزیزمان واین برای من درجای جای زندگیم تابه امروزقانون بوده است ومی بینم خداوندهم آسایش وآرامش عالی رابرایم رقم زده است ومن چقدرسبک زندگی می کنم بدورازهرگونه حاشیه ای.
وقتی به صلح درون می رسی به طبع درکنارش، جهان هم برایت صلح بیرون رارقم می زندوتورادرامنیت کامل قرارمی دهدمثل زمانیکه آرام آرام انسان هایی که بامن هم فرکانس نبودندخداوندآنهاراحذف می کندوکانون توجه ام راهم دگرگون می کندچون تلاش این است که هرلحظه آرامش راباتمام وجوداحساس کنم واین مستلزم این است که درراه راست قدم بردارم وعملکردم خدایی باشدو خودم راهرلحظه درفضای امن خداونداحساس کنم.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
اسم تو رو
بامن
تو آسمون نوشته ن
صداقت عشقمونو
تو قلبمون نوشته ن
قسمت من تو عاشقی عشق تو نازنینه
بخوای نخوای مال منی، قصه ی ما همینه
ماااال منی، ماااالمن!
مال منی، مال من
بخوای نخوای،
دوستت دارم،
عشق منی،
عشق من!
گفتی به من دوستم داری، دار و ندارت منم
گفتی امید دل بی صبر و قرارت منم
گفتی میدونی مثه من هیچکی واسه تو یار نیست
گفتی اگه من نباشم، تو زندگیت بهار نیست
مال منی….مال من
مال منی….مال من
آقو! آهنگش خیلی مهمه ها تجسم کنید و با دهن بزنید آهنگو، وگرنه کمیتش لنگه! کراش العالمین سیاوش شمس غصه دار میشه! چون همه ی قرش با آهنگ میاد تو کمرتون!
عه سلام بچه ها! رفیقوی گل خودوم!
به قول سعیده، صدای منو از شیراز میشنفین. هوا الان تمیز و پاک و سرده. آسمون آبی خوبو، تمام کوههای اطراف هم با کیفیت فور کی پیدو هستن! البته واضح و مبرهن است که دریغ از یه قطره بارون، چون نارنجها رو هنوز برداشت نکردیم و فعلن همینجوری بهتره! دمش گرم!
وای! سفر به دور آمریکای جدید!
دیروز به هزار دل امید، فایل رو دانلود کردم و اومدم نگاش کنم، وقتی پلی کردم، نوشت: این نمونه فایل ، ساپورت نمیشود!
عه؟ ساپورت نمیشود؟
خب نشود!
رفتم از خود سایت ، نصفش رو نگا کردم….دوباره شروع کرد به پرش…
عه؟ فک کردین میتونین از دست آهنگای زیبا و قرشمالیهای من نجات پیدو کنین؟!!! نه آقو! هر کی این کامنت رو بخونه و قرش نده، امیدواررررررم که انقدر تا فردو صب بخنده که اشکاش در بیاد! ببین چه نفرین عباسمنشی باحالی کردم! حالو دیگه خود دانید! مثه بچه های خوب، با آهنگ من بزنید و برقصید تا ایشاللو دوباره فایل رو دانلود کنم و ببینم دیگه میتونم چه آشی برای همتون بپزم!
بوس بوس!
سلام
امیدوارم همگی عالی باشید
چقدر عالی که دوباره تصمیم گرفتید سفر کنید.
اونم یه نوع متفاوتش و بیشتر داخل شهرا گشتن و طبیعت اطراف.
من توی این ویدیو بیشتر به جای توجه به این نمایشگاه انواع اسلحه چون برام جذابیتی نداره
بیشتر توجه ام را مریم جون نازنین جلب کرد که چقدددددر موی بلند بهش میاد و چقدر زیبا شده و چقدر چهره ملوس و دخترونه ای این سری داشت نسبتا به قبل.
دوست داشتم این را بنویسم براتون.
همیشه شاد باشید و شادی را پخش کنید و از شما میشه یاد گرفت و تجربه کرد.