https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/01/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-01-25 09:25:522024-06-18 06:23:43سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 238
195نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر لذت میبرم از ویدیوهایی که در سایت قرار میدین، مخصوصا سریال ها، چون من عاشق طبیعت و گشت و گذار هستم
وقتی سریال سفر به دور امریکا رو تماشا میکنم وجودم پر از شادی و شوق میشه و از طبیعت زیبا، مردمان مهربان و امکاناتی که وجود داره لذت میبرم
نمیدونم اخرین کامنتی که در سایت نوشتم مربوط به کی هست ولی از وقتی که اومدم دانشگاه و وارد این فضا شدم فاصله زیادی از سایت پیدا کردم و حس میکنم فرکانسم خیلی تغییر کرد
هر چند وقت یکبار به دورانی فکر میکردم که در سایت فعال بودم و اگاهانه بر روی نکات مثبت تمرکز میکردم، و چقدر حالم خوب بود، اون دورانی که پندمیک شد و بهترین دوران زندگیم بود چون با شما و قوانین زندگی آشنا شدم
چند وقتیه که به سایت سر میزنم و الان تصمیم گرفتم ردپامو ثبت کنم. خیلی تردید داشتم و میگفتم من خیلی وقته کامنت نذاشتم، خیلی از این فضا دور بودم و میترسم که توسط دیگران مسخره بشم، این باور نذاشت من از سایت لذت ببرم ولی الان که دارم این کامنت رو مینویسم به خودم افتخار میکنم که اینجا هستم و یه ویدیوی فوق العاده رو تماشا کردم، و از خداوند متشکرم که من رو هدایت کرد و من بار دیگه به مسیر الهی برگشتم و تلاشمو میکنم تا در این مسیر بمونم
باور من این هست که من لیاقت خوشبخت شدن و زندگی عالی رو دارم️ پس به همین دلیل به اینجا هدایت شدم تا یاد بگیرم چطور آینده خودم رو خلق کنم
سلام استاد عزیزم و مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم
باورم نمیشه یعنی 237 قسمت از سفر به دور امریکا تماشا کردم من ؟
البته من که نه، اعتبار این مداومت میرسه به رب من که مِهر این سریال بی نظیر به قلب من قرار داد. خدایااااا شکرت انگار همین دیروز بود که قسمت 1 شروع کردم.
بهترین سریال هایی که در تمام زندگی ام دیدم سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت بوده.
بابت تهیه این سریال از خداوند و شما دو عزیز سپاسگزارم.
از هم فرکانسی های عزیزم هم سپاسگزارم بابت کامنت های فوق العاده شون که ماشالله هر کدوم شون استادی هستند واسه خودشون.
کامنت های ارزشمند شما دوستان عزیز استاد جان و مریم جان رو ترغیب به ادامه ساخت سریال کرده. بهتون افتخار میکنم دوستان گلم.
استاد جان و مریم عزیز و دوستان گلم آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم
چقدر زیبا و لذت بخشه این تصاویر و فیلم هایی که برامون به اشتراک میزارین.ممنون که چشم ما رو به روی زمین گسترده خداوند باز میکنین و دید ما رو وسیع تر میکنید…چه زیبا بود رودخانه سبززز و انسانی که تمام جهان مسخر اوست…کنترل کردن حیوانات و فهمیدن قوانین مربوط به اونا و استفاده از وسایل حمل و نقل مناسب رودخانه سبز…اینجاست که باید گفت تبارک الله احسن الخالقین..
هوای خنک،نسیم ملایم، انسان های راحت وآزاد در نهایت امنیت در کنارهم از نعمت های خداوند لذت میبرند و همین لذت بردن از نعمات خداوند عبادت است..همین لذت بردن و کیف کردن باعث میشه آدما حسشون خوب باشه و اتفاقات خوب براشون بیفته و چقدر فرکانسشون مثبته…من با دیدن این فیلم ها با تمام وجود حالم عالی میشه انگار اونجام و دارم تجربه میکنم نسیم رو لای موهام احساس میکنم لذت میبرم از این هوای گرم ازاین نظم و تمیزی و سرسبزی..بقول پسرم خدا چی ی ی ی آفریده…خداروصدهزار مرتبه شکر که لایق دیدن این تصاویر از قاب دوربین شما هستم..انقد از دیدن این زیباییها حالم خوب میشه که بی اختیار اشک میریزم…ممنونم استاد خوبم..
یه حس خیلی قوی با صدای بلند داره میگه این جریان رو بنویسم…
دیروز بسته حاوی مدارک ترجمه شدهم که تایید رسمی شده بود بدستم رسید
من سالهاست میخوام مهاجرت کنم و از وقتی با قانون آشنا شدم فهمیدم که چرا تا حالا اتفاق نیفتاده
از سال 99 مقصدم رو تعیین کردم و شروع کردم آماده شدن براش
بی نهایت تقلا کردم، به قول معروف به آب و آتیش خودمو زدم که جور کنم، پولشو، مدارکشو، زبان جدیدی که باید یاد بگیرم اون هم من که سالهای سال تخصصم زبان انگلیسی بود و حتی مدرک بینالمللی آکادمیک هم دارم… الان که این جمله رو نوشتم ببین چی فهمیدم
خدایا شکرت خدایا شکرت
من توی جریان مهاجرت مدام مینوشتم که وابستگی ندارم و هر چی هست رو خودمو ازش آزاد کردم، ادم مستقل و شجاعی هستم با تنها زندگی کردن و دور از خانواده بودن اوکی هستم کما اینکه تجربه ش هم کردم، و بینهایت عاشق دوری و دوستی هستم و بهش معتقدم
ولی تا همین چند لحظه پیش فکر نمیکردم که زبان هم وابستگی باشه… من با وجود اینکه دارم زبان جدید رو میخونم و خیلی هم عالی پیشرفت کردم ولی شاید بیست سی درصد علاقه و اشتیاق و انگیزه ای که برای انگلیسی دارم رو برای این زبان دارم
همین
همین ترمز مهم من، توی قضیه یادگیری و اصلا از بین بردن مقاومتم ندیده بودم
دارم زبان میخونما ولی مدام با خودم میگم من قرارداد انگلیسی میخوام، با چه دیدگاهی؟ با این ریشه فکری که من وقت ندارم زبان جدیدمو به اندازه انگلیسی یاد بگیرم، عجله دارم وقت نیست اونقدر هم که با استعداد نیستم، کلاس هم که نمیرم و دارم افلاین درس میخونم، اینجا هم که بدون مدرک میگن !!!! هیچ کاری بهت نمیدن
پس نتیجه چیه؟
من که قرار نیست موفق بشم، پس لازم نیست زیاد جدی بگیرم همین که الان کم و بیش درس میخونم برای اینکه بعدا بگم من تلاشمو کردم ولی نتونستم مهاجرت کنم کافیه!!!
الله اکبر
اعوذ بالله من شر شیطان رجیمی که فقط داره آیه یاس و کمبود و فقر بهم میده
کار انگلیسی نیست، تو لایق نیستی، تو در حدش اصلا نیستی، کو وقت، هر روز که میگذره دیرتر میشه
یا خدا
شکرت شکرت شکرت که به این ترمزها هدایت م کردی ازت ممنونم
اتفاقا من خیلی خیلی خیلی بااستعدادم توی یادگیری زبان و با همین افلاین درس خوندنم دقیقا چندین برابر دوستی که کلاس خصوصی با یک فرد اصلا ساکن همون کشور داره، زبانم خوبه، و اصلا من دارم بهش آموزش میدم
خیلی خیلی خداروشکر میکنم خدایا شکرت که این مهارت و سلامتی و استعداد و این درسها و این مدرس رو بهم دادی خدایا شکرت
.
خلاصه
من مدتها درگیر جور کردن پول ترجمه ها بودم، بخاطر کمالگرایی و همین ناامیدی و باور به نشدن بارها و بارها پول ساختم که چندین برابر مقداری بود که برای ترجمه لازم بود ولی ترجمه نکردم
ولی بالاخره سال گذشته ترجمه ها رو خدا برام انجام داد، مترجم معرفی کرد، مدارکمو سالم و کامل پست کرد و راحت بدستم رسوند ( همین پست کردن مدارک هم کار خودش بود، یک پست خصوصی که من دوست داشتم باهاش کار کنم ولی توی شهرمون فعال نبود و به محض آماده شدن مدارکم تبلیغاتش رو در سطح شهر دیدم و شماره ش رو برداشتم و تماس گرفتم و الله اکبر که خدا چه انسان نازنینی آفریده که بسیار منظم و متعهد هستن و اصلا منو میشناخت و خودش آشنایی داد و گفت من همکلاس دختر عموت بودم و شما رو میشناسم و … و من نه تنها با این پیشامد خیلی خیلی خوشحال شدم بلکه درگیری ذهنی که داشتم که چطور مدارکم رو به خارج از کشور راحت پست کنم خدا جورش کرد، به زیبایی، و اونقدر بهم رزق داد که هربار که دارم مدارکی رو پست میکنم و با اینکه دارم چندین برابر پول پست معمولی هزینه میکنم ولی اینقدر خوشحال و راضیم که فقط خودم و خدا میدونیم) اصلا خود من نمونه بارز فراوانی مشتری مشتاق و خوش حساب و ادم حسابی هستم، برای این مرکز پستی، من یک مشتری عالی هستم، که اصلا برام مهم نیست چند برابر معمول دارم پول پرداخت میکنم، بی نهایت مشتاقانه و راحت پول رو پرداخت میکنم، خدایا شکرت، این جهان پر از فراوانیه و من طرف خودم رو براحتی ملاقات میکنم، تو همه جزییات رو جور میکنی.
خدایا شکرت
اصلا همه کار خدا برام کرده
از وقتی که بهش سپردم
بهترین بندگانش رو برای اینکه کارهام براحتی و باکیفیت باکیفیت بدستم برسه ردیف کرد توی راهم
و دیروز حتی تحویل گرفتن بسته پستی از پستچی رو من انجام ندادم بندهی خدا برام انجام داد و وقتی اومدم خونه دیدم پاکت روی میز اتاقم گذاشته
بینهایت انواع و اقسام کارهایی که در طول روز دارم رو خدا برام انجام میده که حتی لازم نیست من کوچکترین قدم فیزیکی بردارم، خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدا قانون سفارت رو برام تغییر داد، و جوری برام نوبت گرفت که سالهاست، ببین! سالهاست اصلا سیستم نوبت دهی جور دیگه بود و غیر از پول دادن به دلال به مبالغ بالا امکانپذیر نبود و من مدام تجسم کردم سپاسگزاری کردم و گفتم یه چیزی بالاخره برای من اتفاق میفته و یک روز صبح پاشدم دیدم قانون تغییر کرده و من جزو اولین نفرات بودم اونروز صبح که متوجه شدم و براحتی ثبت نام انجام شد و دوستم پیشنهاد داد تو اصلا تهران نیا مدارکتو بفرست من که خودم کار دارم، برادرم میبره برات، برادرش که اصلا من ندیدم و نشناختم با محبت زیاد کارهای منو انجام داد، دلسوزتر و متهعدتر و خوشقولتر از خودم حتی
خوب
غیر از خدا میتونه اینطور نتیجه بسازه؟!
فقط خدا
فقققط خدا
فقطططط خدا
الله اکبر
خدایا تو قدرتمند هوشیار خلاق ثروتمند وهاب مشتاق و بسیاااااار مهربونی
خیلی
خیلی ازت ممنونم خیلی
من این کامنت رو صبح پنجشنبه نوشتم، و بعد از اون درگیر مراسم ختم بودیم و الله اکبر از اینکه خدا براحتی و عزتمندانه داره در بهترین زمان و مکان برای لذت بردن، رشد کردن، پول ساختن و بیشتر توحیدی شدن قرار میده، الحمدالله
توی مراسم خیلی حواسم بود که به اطرافم توجه نکنم، و خدا به زیبایی بعضی وقتا حواسمو جمع میکرد به آیه ای که داره خونده میشه و خدایا خدایا که هر بار فقط کلمات توحیدی و تسبیح بزرگی خودشو بهگوشم میرسوند و من براحتی اشک ریختم، و کسی نمیدونست اشک من برای حمد و ستایش خدای خودمه
خدایا شکرت تو بینهایت قدرتمندی، هوشیاری، وهاب و ثروتمندی خدایا شکرت
اخر شب هوا بینهایت عالی بود، رفتم و توی حیاط خونه دوستم نشستیم به گپ و گفت در کنار باغچه بسیار زیبا و پر از گلشون، خدایا شکرت واقعا عطر گل نرگس آدم رو مست میکنه، خدایا شکرت
بهترین حال رو داشتم و گوشیمو باز کردم بعد از یک روز کامل اینترنتم وصل شده بود، دیدم ایمیل اومده برام و تایید مدارکم از اروپا رسیده، به محض اینکه گفتم وااااای ببین … بارون شروع به باریدن کرد
خدایا
خدایا چه حالی داشتم چه حالی داشتم
خدایا ازت ممنونم
تمام کاری که توی این سالها بزور و تقلا نتونسته بودم انجام بدم تو در چشم به هم زدنی انجام دادی
و ایمیل رو باز کردم و داشتم متنش رو میخوندم و نتونستم جلوی اشکم رو بگیرم؛ بعد از سالها اشک شوق رو تجربه کردم
یکی از قسمت های سریال شما توضیح میدادین که یکی از دوستان با دیدم سریال های سفر به دور امریکا به استرالیا رفته بود و همون صحنه هایی که قبلا توی سریال ها دیده بود رو تجربه کرده بود
و اینکه چقدر مهمه که تمرکز رو بذاریم روی این زیبایی ها و تجسم کنیم و تحسین کنیم و ..
البته قبلا هم این صحبت ها رو بارها داشتین اما این دفعه برای من خیلی معنی شفاف تر و واضح تری داشت بخصوص اینکه دیدم شما هر وقت تمرکزی روی یه سری کارها و یا دوره ها کار میکنین بعدش یه سفر رو به خودتون جایزه میدین ..
همه اینها انگیزه بود تا با توجه خیلی خاص تری این سری سفرها رو نگاه کنم و همش تصورم این بود که گوشی دست خودمه که دارم فیلم میگیرم اون صحنه ها رو … خیلی حس خوب و واقعی میگرفتم بعضی وقتا … و خیلی تمرکزم روی اجزای مختلف تصویر بود و مدام تحسین میکردم و سپاسگزار بودم بابت عظمت زیبایی خلقت خدا و اینکه شما با ما این نعمت ها رو به اشتراک میذارین
*حدود 4،5 هفته بعد از این قسمت یه شب یهویی یکی از اعضای خانواده باهام تماس گرفت که بلیط هست با قیمت خیلی عالی که بهشون تخفیف داده بودن .. با قیمت فوق العاده مناسب ما رفتم کیش.. بی نظیر بود این سفر برام و چقدرررر بهم خوش گذشت و باور کنین مدام صحنه هایی میدیدم که یکی از صحنه های «سفر به دور امریکا» رو برام یادآور میشد! اما اون موقع من نمی خندیدم بگم بابا امریکا کجا ، کیش کجا ، خودتو جمع کن! اتفاقا ذوق میکردم ، خداروشکر میکردم و مدام به خودم میگفتم «ببین قانون چه خوب عمل میکنه .. فقط کانون توجه و تمرکز من روی زیبایی ها چقدر قشنگ داره برام زیبایی های بیشتری نشونم میده و جالب اینکه یه چیزی بسیار شبیه به اون چیزایی که در سریال دیدم می بینم»
دوست داشتم این حس خوب رو اینجا به اشتراک بذارم تا بیشتر باور کنیم که چقدررر اهمیت داره کنترل ذهن و کانون توجه و باور به اینکه برای ما هم میشه
فقط باید تکامل طی شه تا به زیبایی های بیشتر و خارج از کشور هم رسید
اولین باری که در کل زندگی 47 سالم یاد گرفتم لذت ببرم از چیزی
حالا میخواست اون چیز هر کاری باشه..
البته بصورت خودآگاه لذت ببرم
چون قبلا لذت میبردم از سفر شمال ، ولی نمیدونستم تاثیرش توی زندگی آیندم چیه
اولین بار که فهمیدم میتونم بصورت خودآگاه لذت ببرم تا برسم به لذت های بیشتر در آینده
سایت استاد عباسمنش عزیز و سریال سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت بود.
هنوز تا اونروز هیچکس نه والدین نه مدرسه نه جامعه به من نگفته بودن این موضوع مهم رو
آروم آروم درک کردم که فرکانسهای منه که یک ساعت دیگه منو خلق میکنه
و کم کم باور کردم خدا داره راست میگه
اگه میگه جهان رو به تسخیر تو درآووردم
اگه میگه تو جانشین من هستی
اگه میگه تو خدا هستی
راست میگه
تا اونروز فقط چشم بسته به حرفای پدر و مادر و جامعه گوش داده بودم و قبول دروغکی داشتم که راست میگه
اما با زندگی استاد و آموزش هاش بود که اونو لمس کردم .
استاد عزیز اینکه چقدر زیبایی توی این فایل دیدم یه طرف
و اینکه چقدر از این تمرکز بر زیبایی ها وارد زندگیم شده یه موضوع مهمتره که نشون میده من اجازه ندادم تلاش برای الگو کردن شما برا زندگیم از بین بره
میدونم خیلی جای کار دارم اما آروم آروم دارم پشت سر شما و دوستان می یام تا برسم بهتون
تا شما برسین به وسط جنگل و آتیش جوجه رو درست کنین منم بهتون رسیدم
قول میدم خودمو برسونم
استاد جان
دوستان عزیز
من سعی میکنم شبها معجزاتی که خلق کردم رو بنویسم و ستاره قطبی صبح و شبم رو انجام بدم
اما به اون اندازه که دوس داشتم انجامش بدم به همون اندازه جهان بهم واکنش نشون داده
دیروز یکی از روزهایی بود که واقعا اشک منو درآوورد و خیلی لذت بردم که دارم میفهمم فرکانس های غالب چیه و چیکار میکنه
میخوام تو این فایل که هدف استاد عزیزم تمرکز بر زیبایی و فراوانی جهان هست منم برای خودم رد پا بزارم که بعدا قدر اینجا بودنم رو بدونم
اینکه بعدها بدونم به خاطر وجود نازنین و ارزشمند خودم چه کارایی و قدمهایی برداشتم خیلی مهمه.
مثل چکاب فرکانسی استاد میمونه
استاد جان
یه چیزیو قبل از اینکه اتفاقات خوبمو بگم بگم
نجواها میگن
ننویس بابا اینا چیزی نیس
مسخرت میکنن
ممکنه چندتا از دوستان همشهریت باشن
و ……..
منم بهش گفتم اتفاقا اگه تو درستم بگی بچه ها خوب کاری میکنن چون یاد گرفتم که به نظر دیگران احترام بزارم
کاری نداشته باشم
و تمرین خودمو انجام بدم
بچه های عزیز
صبح به احترام وجود ارزشمند خودم با صبر و عشق بعد از صبحونه (جاتون خالی)اومدم سر کار ساعت 8 و نیم
در صورتی که قبلا ساعت کاریم دست خودم نبود و راس ساعت 7 و رب بایست در محل اداره حاضر میبودم و چقدر با ترس دوباره دیرم شد هر روزه می اومدم سر کار
2-کامنت صبحمو خوندم در محل کارم و همینجا از دوستان عزیز یه تشکر جانانه میکنم که به من کمک میکنن چطور فکر و زندگی کنم.
کامنت خوندنو استاد عزیز یادم داد که صبح ها بعد از بیداری یا هر فرصتی از کامنت بچه ها استفاده کنم
قبلا اصلا اینکار رو نمیکردم و ذهنم میگفت حوصلشو ندارم
3-ستاره رو با عشق نوشتم و کلی لذت بردم بالای پشت بام با خدا عشق بازی کردم.
اینو یادگاری از استاد عزیز از دوره بینظیر و توحیدی 12 قدم دارم که خیلی کمکم میکنه همیشه امید داشته باشم که درخواستهام داده میشه و ذهنمو کنترل کنم
قبلا جدی نمیگرفتمش
4-چند روز پیش یه درخواست داشتم از خدا که مبلغ فلان رو میخوام برا فلان
همون دیروز همکار عزیزم 200 میلیون تو حسابش رو نشونم داد و فهمیدم این بی دلیل نبوده و خدا داره جوابمو میده و میگه حسام جان همین پولو برا تو هم واریز میکنم .
5-خدا گفت یادته 13 م همکارتو دیدی و خواستی و بعد چند هفته دادمت و این 200 تومنم بهت میدم
تو سهم خودتو انجام بده منم سهم خودمو
قبلا اینجور نبود
اصلا خدا رو سرپرست و مدیر و وکیل و برنامه ریز کسب و کارم و زندگیم نمیدونستم و اصلا هیچوقت فکر نمیکردم خدا میتونه پول وارد زندگی و کسب و کارم کنه
6-الان چند وقتیه که توی دوره احساس لیاقتم هر روز صبح تقریبا نیم ساعت تا 45دقیقه ابتدای شرو به کارم ، بقول سعیده جان یه غار حرا پیدا میکنم و با خدا صحبت میکنم چون میگم حسام جان تو خیلی ارزشمندی
اینقدر ارزشمند هستی تا وقتی رو بزاری و با فرمانروای کل کیهان صحبت کنی
اینقدر ارزشمند هستی تا با ثروتمندترین در جهان صحبت کنی
اینقدر ارزشمند هستی که اجازه بدی خدا دوست داشته باشه و بیاد پیشت
در واقع من میرم پیش خدا ولی در ذهنم خدا رو صدا میزنم میگم بریم بالای پشت بوم که هیچکس نیس و میخوام ببینمت
یه صندلی خیلی خوشکل گذاشتم پیش هواکش کولر ها و میره اونجا میشینه و با همیم
آره دوستان مکان خلوت با چشم انداز بیش از نیمی از شهر من و خدا 45 دقیقه باهمیم.
بعد چند بار که توی ذهنم میگم اینقدر ارزشمند هستی ؟
بعد جواب خودمو میدم میگم آره من لیاقتشو دارم
خیلی عاشقانه و اینکه به وجودش دارم یقین پیدا میکنم
استاد جان میدونین
جدیدا خیلی دارم درکش میکنم
خیلی دارم باهاش حرف میزنم
خیلی احساس میکنم دوس داشتنی شده
احساس میکنم خیلی دوسم داره
احساس میکنم
میدونین انگار اینجوری بگم
یه فایل گذاشتین و توش گفته بودین احساس میکنم خدا کار و زندگیشو ول کرده
فقط داره به من نعمت میده فقط داره ثروت میده
فقط داره رابطه های خوب
فقط لذت میده که من فک کردم خدا بنده دیگه ای نداره انگار فقط منم
من نمیگم مث شما شدم ولی خیلی جدییدا احساسش میکنم
جدیدا بهش علاقه پیدا کردم
و انگار خودش هر روز داره عشقمونو بیشترش میکنه
دوستان عزیز
قبلا خیلی باهاش حرف میزدم
و در صد درصد موارد غرغر و گلایه و داد و بیداد سرش میکردم
7-کارهای دفترمو با عشق و با باور اینکه من انسان ارزشمندیم و کارام مفیده برا همه انجام دادم
ولی قبلا به زور و با حال بد انجامش میدادم
8-دیروز و اگثر روزا همه کارام داره تلفنی انجام میشه. تو ستاره مینویسم و خدا کارامو راحت میکنه و تقریبا 1 یا 2 ساعت چند تا کاری که دارم انجام میشه
قبلا پشت در اتاق این مدیر اون رئیس ساعتها علاف بودم
9-یه درخواست اتوبوس و واریزی به ستاد داشتم
معجزه اینجا بود که وقتی توی ستاره نوشتمش ، پریروز بود و امروز مدیرم بدون اینکه بهم بگه اتفاقی زنگ زده بود به مدیر مالی و خواسته بودش که بیا کاریت دارم و مدیر مالی و معاونش رو خدا آوورد به دفترم و من و مدیرم کار رو باهاشون بستیم به همین راحتی خدا انجامش داد
استاد جان یادتونه توی دوره بی نظیر و توحیدی احساس لیاقت گفتین که انیشتین گفته هر وقت کارا داره راحت انجام میشه میفهمم خدا داره کارا رو انجام میده
من همونموقع توی جلسه که داشتیم نگاهمو به بالای سر مدیرم انداختم انگار صندلی خدا بالا سر صندلی مدیرمه و لبخند بهش زدم و حرف شما یادم اومد …..
دوستان عزیز قبلا من دم در همین مدیر ساعتها میننشستم تا درخواستم انجام بشه یا کار گره بخوره و بزاریم بعدا
10-توی ستاره درخواست داشتم که خدا یا دوس دارم با وجهی از آدما برخورد کنم که اون وجه باعث بشه من از تو سپاسگزار تر بشم و مدیرم و هر کسی که فک میکنم در طول روز دیدم با من رفتارشون عالی و با احترام بود .
قبلا ترس داشتم که مدیرم بد اخلاقی نکنه و ارباب رجوع بد اخلاق نداشته باشم و برام پیش میومد.
11-یکی از خانمهای همکارم برام کیک خوشمزه بسته بندی خریده بود و بهم داد و گفت خودم کارای شماره ها و نامه هامو انجام میدم و تو به انجام کارای خودت برس.
قبلا همین همکار کارای خودشو رو دوش من مینداخت و حالمو بد میکرد
12-به خدا گفتم تو سرپرستمی تکلیفمو با نمایشگاه ماشینی که عصرا میرم مشخص کن یا یه نمایشگاه جدید برام پیدا کن یا همینجا قراردادمو اوکی کن
همینکه امید دارم خدا کارامو انجام میده خودش بزرگترین معجزس
13-امید دوست یه نمایشگاه ماشین دیگه زنگم زد و چقدر با احترام برخورد کرد و موضوع کارمو تو نمایشگاه بهش گفتم و گفتم میخوام برم یه جای دیگه ، بدون اینکه خبر داسته باشم و اون گفت نمایشگاهی که شما کار میکنی رو من میخوام بخرم شما چند روز بمون تا با هم کار کنیم
دوستان راستش خیلی خوشحال شدم که از بلاتکلیفی دراومدم
اصلا من نمیدونستم اون میخواد اینکار رو کنه و اونم نمیدونس من میخوام برم و زنگم زد خبر احوال کنه که خدا هدایتش کرد.
این دیگه واقعا معجزش برا من مث معجزه عصای موسی شد.
استاد جان
قبلا باور نداشتم که خدا اصلا میتونه آدما رو با هم کانکت کنه و مسئله ها رو حل کنه.
14-ظهر خواب خوبی داشتم
قبلا از ترس اینکه کارای عصرم دیر نشه استراحت به وجود ارزشمندم نمیدادم .
15-هر هفته یه ساعتی رو گذاشتم و تنهایی با تفریح هایی که دوس دارم به خودم حال میدم.دیروز روزش بود و لذت بردم.
16-عصر نمایشگاه خدا رو نشوندم پشت میز مدیر نمایشگاه ، میدونین کار با سرپرستی خدا خیلی حال داد و لذت بردم
قبلا خدا رو صاحب نمایشگاه نمیدونستم و خیلی استرس داشتم که با کار جدیدم چطور کنار بیام.
17-تو نمایشگاه به خدا گفتم عصرونه میخوام بعد نیم ساعتش خدا یه دوستا رو رو رسوند و جاتون خالی نون و پنیر و سبزی و …
قبلا اصلا همچین ارتباطایی با خدا نداشتم .
18-امتحان آشغال نریز استاد
استاد جان
تو جلسه تکمیلی دوم دوره بینظیر احساس لیاقت گفتین ، چرا ما تمرکز مون رو بزاریم رو عملکرد دیگران
تمرکزتون صددرصد روی خودتون باشه تا پیشرفت کنین
منم اسم تمرینی که طراحی کردم تمرین آشغال نریزه
خلاصه سعی میکنم به کسی راهکار ندم و کلا سرمو از زندگی دیگران بیارم بیرون .
خلاصه عصر نمایشگاه بودم یکی از دوستای صاحب نمایشگاه اومد و چون جوون بود و چون فکر میکرد من مسن هستم و تجربه دارم ، ازم راجع به موضوعی سوال کرد و من یاد تمرین افتادم و جوابشو با زرنگی دادم و گفتم باید دید هر کسی از چه زاویه ای نگاه میکنه و دیگه هیچی نگفتم.
یعنی به اندازه یک خط
و فک کردم حالا اگه سخنرانی کنم چه سودی برام داره غیر از اینکه از درسهام و وضایفم غافل شدم .
قبلا چطور بودم
مثلا یه جایی ، یارو با کس دیگه ای صحبت میکرد منم نشسته بودم به زور و با سخنرانی میخواستم تو کلش کنم مسیر درست اینه .
اصلا با من چیزی نگفته بود ولی من دخالت میکردم.
19-به مدیرم زنگ زدم زودتر از نمایشگاه برم برم خونه ، چقدر با احترام باهام برخورد کرد
قبلا کمتر با این احترام برخورد میکردم.
20-نمایشگاه به احترام خودم درسای معامله رو خوندم
یعنی برا وجود ارزشمندم سعی کردم یه چیزی امروز یاد بگیرم .
قبلا فقط میخواستم ساعتم تموم شه در برم خونه ولی الان نمیفهمم ساعتم چطور میگذره .
21-اومدم بیمارستان برای دخترم ، فوری جای پارک خوب پیدا کردم
22- گربه ای دم در بیمارستان بود تا من و دخترم اومدیم دم در اومد خودشو به پامون مالید و من چقد نازش کردم یاد استاد افتادم تو سریال زندگی در بهشت.و خیلی حال داد بهمون
قبلا میگفتم نه تمیز نیس
میگفتم موش به لباسم میمونه
و……
23- به احترام ارزشمندی خودم ب دکتر گفتم چکاب بنویسه برام و اینکه گفتم بدن من چقدر قویه
قبلا احساس لیاقت نداشتم به خاطر وجوددنازنین خودم اگه مسئله ای دارم دکتر برم
میزاشتم تا کاردم به استخونم برسه
اما اونجا درسته برا دخترم رفتم اما به دکتر اورژانس گفتم میخوام چکاپ بنویسین و معجزه اینکه هیچکسی پیش دکتر نبود ولی وقتی میخواستیم بیایم بیرون کلی آدم پشت در اتاق دکتر بودن
24-بعد دکتر رفتم بع عشق خودم یه لیتر آب سیب و آب هویج خریدم
قبلا یه دونه نون خالی به عشق خودم نمیخریدم .
25- حرف امام و توسل توی ماشین زده شد
خانمم به پسر 10 سالم راجع به تاثیر اماما گفت
بعدش منم اجازه خواستم حرفمو بزنم و مهدی خودش انتخاب کنه که کدوم درسته.
خانمم مخالفت کرد و گفت تو نباید حرف بزنی
منم گفتم چقدر خوبه احترام و اجازه بدین منم بگم
گفتن بگو
به پسر 10 سالم با مهربونی گفتم
ببین من از 17 تا 22 سالگیم 5 سال رایگان برا موسسه خیریه امام زمان راننده بودم صبح تا شب
موقع ازدواجم بود به امام زمان گفتم خرج ازدواجمو جور کن
به هیچ جایی دستم بند نبود
و اطرافیانم هم پولی نداشتن
خلاصه ازدواجم با قرض کردن پول حلقه ها شروع شد
و منم تصمیم گرفتم غیر اراده خودم و حمایت خدا ، رو کمک هیچکسی حساب نکنم
این در حالی بود که صحبتم تقریبا دو دقیقه شد و با احساس آرامش بود و با احساس اینکه من تمرین جلسه 3 احساس لیاقت رو انجام بدم
و بعدش که خانمم و دخترم مقاومت نشون دادن هیچی نگفتم و ناراحتم نشدم از حرفاشون .
ولی خودمو تحسین کردم که تونستم تمرینمو انجام بدم .
چون پسرم از دوتاییمون پرسیده بود جوابشو دادم .
به خانمم و بچه ها با مهربونی گفتم اماما رو کنار خدا نزارین و چند تا خدا درست نکنین .
قبلا کلی تو خودم میریختم که اجازه نمیدن منم نظرمو بگم
قبلا کلی تو خودم میریختم که چرا نباید نظرمو بگم
میترسیدم به استاد توحینی بکنن و ….
اما دیشب کسی به استاد توهینی نکرد
منم با آرامش نظرمو گفتم
ناراحتم نشدم که قبول نکنن
26-موقع رفتن به نمایشگاه ساعت 5 عصر چقدر غروب خوشکل بود و یاد صحبتای استاد افتادم
27-چقدر 20 تا نون لواش حال داد هیچکس نونوایی نبود و راحت نون خریدم
قبلا کلی تو صف وای می ایستا م
28-معجزه اینکه چند وقتیه که شب ها برا خواب ، خوابمو سپردم به خدا و راحت خوابیدنم بدون غلط زدن و اینور اونور شدن با خداس
خوابم نبرد ولی بجای فیلمهای سینمایی خارجی ، فیلمای استاد رو دیدم
چقدر از آزادی طاووس در پیاده رو لذت بردم
قبلا بیشتر فیلمهای سینمایی خارجی می دیدم
و کلی چیزایی که دوس داشتم توی این فایل درسی بینظیر بود مث ، زیبایی طاووس و آزادیش بین مردم ، احترام مردم به آزادی هرکسی و هر حیوونی ، علی گیتور و شو ، و صد تا نکته لذت بخششو فاکتور میگیرم
آخه خدا جون امروز همش معجزه بود و هر روزم میتونه اینجوری و مث زندگی استادم باشه
خلاصه استاد عزیز و دوستان دوس داشتنی
دیروز رو که براتون صب تا شبش رو گفتم ، روز اولی که وارد سایت شدم از دو سریالهای زندگی و سفر شروع کردم و تا به خلق این اتفاقات رسیدم .
استاد جان ایمان آووردم به اینکه گفتین فایلهای رایگان مثل سفر هم خیلی درس داره و با دوره ها فرقی نداره
ایمان آووردم چون همین سریال سفر باعث شد زندگی یکروز من به این شکل با لذت باشه و هر لحظه خدا رو کنارم ببینم و تشکر کنم
عاشقتونم دوستان
عاسق دوتا استاد عزیزمم
بقول سعیده جان دور سر همتون بچرخم و کله مبارکتون رو ببوسم.
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.
خداروشکر که یه قسمت دیگه از این سفر رو دیدم این همه زیبایی ودیدم گفته بودم هرروز یه فایل ازاین سفر رو ببینم چند روز بود ندیده بودم الان که دیدم چقدر بیشتر حالم بهتر شد چقدر بادیدن این فایل ها خواسته های جدیدی درمن شکل میگیره من با دیدن این فایل های سفر به دور امریکا و تحسین کردن شما استاد عزیز و خانم شایسته دوسداشتنی بسیاری از اون رفتارهارو توی زندگیم دیدم خداجونم سپاسگذارم که انقدر حالم خوبه انقدر احساس خوبی دارم انقدر ارامش دارم خدایاشکرت که انقدر زیبا زندگیم داره رقم میخوره.
سلام استاد عزیزم و بچه های سایت
چقدر لذت میبرم از ویدیوهایی که در سایت قرار میدین، مخصوصا سریال ها، چون من عاشق طبیعت و گشت و گذار هستم
وقتی سریال سفر به دور امریکا رو تماشا میکنم وجودم پر از شادی و شوق میشه و از طبیعت زیبا، مردمان مهربان و امکاناتی که وجود داره لذت میبرم
نمیدونم اخرین کامنتی که در سایت نوشتم مربوط به کی هست ولی از وقتی که اومدم دانشگاه و وارد این فضا شدم فاصله زیادی از سایت پیدا کردم و حس میکنم فرکانسم خیلی تغییر کرد
هر چند وقت یکبار به دورانی فکر میکردم که در سایت فعال بودم و اگاهانه بر روی نکات مثبت تمرکز میکردم، و چقدر حالم خوب بود، اون دورانی که پندمیک شد و بهترین دوران زندگیم بود چون با شما و قوانین زندگی آشنا شدم
چند وقتیه که به سایت سر میزنم و الان تصمیم گرفتم ردپامو ثبت کنم. خیلی تردید داشتم و میگفتم من خیلی وقته کامنت نذاشتم، خیلی از این فضا دور بودم و میترسم که توسط دیگران مسخره بشم، این باور نذاشت من از سایت لذت ببرم ولی الان که دارم این کامنت رو مینویسم به خودم افتخار میکنم که اینجا هستم و یه ویدیوی فوق العاده رو تماشا کردم، و از خداوند متشکرم که من رو هدایت کرد و من بار دیگه به مسیر الهی برگشتم و تلاشمو میکنم تا در این مسیر بمونم
باور من این هست که من لیاقت خوشبخت شدن و زندگی عالی رو دارم️ پس به همین دلیل به اینجا هدایت شدم تا یاد بگیرم چطور آینده خودم رو خلق کنم
9 اسفند 1402
سلام استاد عزیزم و مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم
باورم نمیشه یعنی 237 قسمت از سفر به دور امریکا تماشا کردم من ؟
البته من که نه، اعتبار این مداومت میرسه به رب من که مِهر این سریال بی نظیر به قلب من قرار داد. خدایااااا شکرت انگار همین دیروز بود که قسمت 1 شروع کردم.
بهترین سریال هایی که در تمام زندگی ام دیدم سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت بوده.
بابت تهیه این سریال از خداوند و شما دو عزیز سپاسگزارم.
از هم فرکانسی های عزیزم هم سپاسگزارم بابت کامنت های فوق العاده شون که ماشالله هر کدوم شون استادی هستند واسه خودشون.
کامنت های ارزشمند شما دوستان عزیز استاد جان و مریم جان رو ترغیب به ادامه ساخت سریال کرده. بهتون افتخار میکنم دوستان گلم.
استاد جان و مریم عزیز و دوستان گلم آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم
همگی در پناه الله یکتا باشیم.
سلام استاد خوبم
حدیثم همسر کیوان
چقدر زیبا و لذت بخشه این تصاویر و فیلم هایی که برامون به اشتراک میزارین.ممنون که چشم ما رو به روی زمین گسترده خداوند باز میکنین و دید ما رو وسیع تر میکنید…چه زیبا بود رودخانه سبززز و انسانی که تمام جهان مسخر اوست…کنترل کردن حیوانات و فهمیدن قوانین مربوط به اونا و استفاده از وسایل حمل و نقل مناسب رودخانه سبز…اینجاست که باید گفت تبارک الله احسن الخالقین..
هوای خنک،نسیم ملایم، انسان های راحت وآزاد در نهایت امنیت در کنارهم از نعمت های خداوند لذت میبرند و همین لذت بردن از نعمات خداوند عبادت است..همین لذت بردن و کیف کردن باعث میشه آدما حسشون خوب باشه و اتفاقات خوب براشون بیفته و چقدر فرکانسشون مثبته…من با دیدن این فیلم ها با تمام وجود حالم عالی میشه انگار اونجام و دارم تجربه میکنم نسیم رو لای موهام احساس میکنم لذت میبرم از این هوای گرم ازاین نظم و تمیزی و سرسبزی..بقول پسرم خدا چی ی ی ی آفریده…خداروصدهزار مرتبه شکر که لایق دیدن این تصاویر از قاب دوربین شما هستم..انقد از دیدن این زیباییها حالم خوب میشه که بی اختیار اشک میریزم…ممنونم استاد خوبم..
سللاااااام از امروزه بارونیه بارونیه بارونی
یه حس خیلی قوی با صدای بلند داره میگه این جریان رو بنویسم…
دیروز بسته حاوی مدارک ترجمه شدهم که تایید رسمی شده بود بدستم رسید
من سالهاست میخوام مهاجرت کنم و از وقتی با قانون آشنا شدم فهمیدم که چرا تا حالا اتفاق نیفتاده
از سال 99 مقصدم رو تعیین کردم و شروع کردم آماده شدن براش
بی نهایت تقلا کردم، به قول معروف به آب و آتیش خودمو زدم که جور کنم، پولشو، مدارکشو، زبان جدیدی که باید یاد بگیرم اون هم من که سالهای سال تخصصم زبان انگلیسی بود و حتی مدرک بینالمللی آکادمیک هم دارم… الان که این جمله رو نوشتم ببین چی فهمیدم
خدایا شکرت خدایا شکرت
من توی جریان مهاجرت مدام مینوشتم که وابستگی ندارم و هر چی هست رو خودمو ازش آزاد کردم، ادم مستقل و شجاعی هستم با تنها زندگی کردن و دور از خانواده بودن اوکی هستم کما اینکه تجربه ش هم کردم، و بینهایت عاشق دوری و دوستی هستم و بهش معتقدم
ولی تا همین چند لحظه پیش فکر نمیکردم که زبان هم وابستگی باشه… من با وجود اینکه دارم زبان جدید رو میخونم و خیلی هم عالی پیشرفت کردم ولی شاید بیست سی درصد علاقه و اشتیاق و انگیزه ای که برای انگلیسی دارم رو برای این زبان دارم
همین
همین ترمز مهم من، توی قضیه یادگیری و اصلا از بین بردن مقاومتم ندیده بودم
دارم زبان میخونما ولی مدام با خودم میگم من قرارداد انگلیسی میخوام، با چه دیدگاهی؟ با این ریشه فکری که من وقت ندارم زبان جدیدمو به اندازه انگلیسی یاد بگیرم، عجله دارم وقت نیست اونقدر هم که با استعداد نیستم، کلاس هم که نمیرم و دارم افلاین درس میخونم، اینجا هم که بدون مدرک میگن !!!! هیچ کاری بهت نمیدن
پس نتیجه چیه؟
من که قرار نیست موفق بشم، پس لازم نیست زیاد جدی بگیرم همین که الان کم و بیش درس میخونم برای اینکه بعدا بگم من تلاشمو کردم ولی نتونستم مهاجرت کنم کافیه!!!
الله اکبر
اعوذ بالله من شر شیطان رجیمی که فقط داره آیه یاس و کمبود و فقر بهم میده
کار انگلیسی نیست، تو لایق نیستی، تو در حدش اصلا نیستی، کو وقت، هر روز که میگذره دیرتر میشه
یا خدا
شکرت شکرت شکرت که به این ترمزها هدایت م کردی ازت ممنونم
اتفاقا من خیلی خیلی خیلی بااستعدادم توی یادگیری زبان و با همین افلاین درس خوندنم دقیقا چندین برابر دوستی که کلاس خصوصی با یک فرد اصلا ساکن همون کشور داره، زبانم خوبه، و اصلا من دارم بهش آموزش میدم
خیلی خیلی خداروشکر میکنم خدایا شکرت که این مهارت و سلامتی و استعداد و این درسها و این مدرس رو بهم دادی خدایا شکرت
.
خلاصه
من مدتها درگیر جور کردن پول ترجمه ها بودم، بخاطر کمالگرایی و همین ناامیدی و باور به نشدن بارها و بارها پول ساختم که چندین برابر مقداری بود که برای ترجمه لازم بود ولی ترجمه نکردم
ولی بالاخره سال گذشته ترجمه ها رو خدا برام انجام داد، مترجم معرفی کرد، مدارکمو سالم و کامل پست کرد و راحت بدستم رسوند ( همین پست کردن مدارک هم کار خودش بود، یک پست خصوصی که من دوست داشتم باهاش کار کنم ولی توی شهرمون فعال نبود و به محض آماده شدن مدارکم تبلیغاتش رو در سطح شهر دیدم و شماره ش رو برداشتم و تماس گرفتم و الله اکبر که خدا چه انسان نازنینی آفریده که بسیار منظم و متعهد هستن و اصلا منو میشناخت و خودش آشنایی داد و گفت من همکلاس دختر عموت بودم و شما رو میشناسم و … و من نه تنها با این پیشامد خیلی خیلی خوشحال شدم بلکه درگیری ذهنی که داشتم که چطور مدارکم رو به خارج از کشور راحت پست کنم خدا جورش کرد، به زیبایی، و اونقدر بهم رزق داد که هربار که دارم مدارکی رو پست میکنم و با اینکه دارم چندین برابر پول پست معمولی هزینه میکنم ولی اینقدر خوشحال و راضیم که فقط خودم و خدا میدونیم) اصلا خود من نمونه بارز فراوانی مشتری مشتاق و خوش حساب و ادم حسابی هستم، برای این مرکز پستی، من یک مشتری عالی هستم، که اصلا برام مهم نیست چند برابر معمول دارم پول پرداخت میکنم، بی نهایت مشتاقانه و راحت پول رو پرداخت میکنم، خدایا شکرت، این جهان پر از فراوانیه و من طرف خودم رو براحتی ملاقات میکنم، تو همه جزییات رو جور میکنی.
خدایا شکرت
اصلا همه کار خدا برام کرده
از وقتی که بهش سپردم
بهترین بندگانش رو برای اینکه کارهام براحتی و باکیفیت باکیفیت بدستم برسه ردیف کرد توی راهم
و دیروز حتی تحویل گرفتن بسته پستی از پستچی رو من انجام ندادم بندهی خدا برام انجام داد و وقتی اومدم خونه دیدم پاکت روی میز اتاقم گذاشته
بینهایت انواع و اقسام کارهایی که در طول روز دارم رو خدا برام انجام میده که حتی لازم نیست من کوچکترین قدم فیزیکی بردارم، خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدا قانون سفارت رو برام تغییر داد، و جوری برام نوبت گرفت که سالهاست، ببین! سالهاست اصلا سیستم نوبت دهی جور دیگه بود و غیر از پول دادن به دلال به مبالغ بالا امکانپذیر نبود و من مدام تجسم کردم سپاسگزاری کردم و گفتم یه چیزی بالاخره برای من اتفاق میفته و یک روز صبح پاشدم دیدم قانون تغییر کرده و من جزو اولین نفرات بودم اونروز صبح که متوجه شدم و براحتی ثبت نام انجام شد و دوستم پیشنهاد داد تو اصلا تهران نیا مدارکتو بفرست من که خودم کار دارم، برادرم میبره برات، برادرش که اصلا من ندیدم و نشناختم با محبت زیاد کارهای منو انجام داد، دلسوزتر و متهعدتر و خوشقولتر از خودم حتی
خوب
غیر از خدا میتونه اینطور نتیجه بسازه؟!
فقط خدا
فقققط خدا
فقطططط خدا
الله اکبر
خدایا تو قدرتمند هوشیار خلاق ثروتمند وهاب مشتاق و بسیاااااار مهربونی
خیلی
خیلی ازت ممنونم خیلی
من این کامنت رو صبح پنجشنبه نوشتم، و بعد از اون درگیر مراسم ختم بودیم و الله اکبر از اینکه خدا براحتی و عزتمندانه داره در بهترین زمان و مکان برای لذت بردن، رشد کردن، پول ساختن و بیشتر توحیدی شدن قرار میده، الحمدالله
توی مراسم خیلی حواسم بود که به اطرافم توجه نکنم، و خدا به زیبایی بعضی وقتا حواسمو جمع میکرد به آیه ای که داره خونده میشه و خدایا خدایا که هر بار فقط کلمات توحیدی و تسبیح بزرگی خودشو بهگوشم میرسوند و من براحتی اشک ریختم، و کسی نمیدونست اشک من برای حمد و ستایش خدای خودمه
خدایا شکرت تو بینهایت قدرتمندی، هوشیاری، وهاب و ثروتمندی خدایا شکرت
اخر شب هوا بینهایت عالی بود، رفتم و توی حیاط خونه دوستم نشستیم به گپ و گفت در کنار باغچه بسیار زیبا و پر از گلشون، خدایا شکرت واقعا عطر گل نرگس آدم رو مست میکنه، خدایا شکرت
بهترین حال رو داشتم و گوشیمو باز کردم بعد از یک روز کامل اینترنتم وصل شده بود، دیدم ایمیل اومده برام و تایید مدارکم از اروپا رسیده، به محض اینکه گفتم وااااای ببین … بارون شروع به باریدن کرد
خدایا
خدایا چه حالی داشتم چه حالی داشتم
خدایا ازت ممنونم
تمام کاری که توی این سالها بزور و تقلا نتونسته بودم انجام بدم تو در چشم به هم زدنی انجام دادی
و ایمیل رو باز کردم و داشتم متنش رو میخوندم و نتونستم جلوی اشکم رو بگیرم؛ بعد از سالها اشک شوق رو تجربه کردم
همون اشک چشمی که خودش توی قرآن میگه: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این پاداش کارهائی است که انجام میدادند
خدایا شکرت
خدایا شکرت
لذت بخش ترین اشکی بود که تا حالا ریختم، فقط تو رو به یاد میاوردم و قدرت و کارسازی تو رو
خدایا تو بهترین کارساز و برنامه ریز و مجری هستی
خدایا شکرت
خدایا شکرت
در نهایت تمام این تجربه های شیرین رو نوشتم که بگم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَهِ ۚ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ
ستایش و سپاس مخصوص خداست که هر آنچه در آسمانها و زمین است همه ملک اوست و در عالم آخرت نیز شکر و سپاس مخصوص خداست و او حکیم و آگاه است
خدایا عشق منو بپذیر که حس میکنم تمام سلولهای بدنم دارن از شوق این سپاسگزاری از جا کنده میشن
با تمام اینها
تو خودت گفتی که از من به من مشتاقتری
بیشتر از خودم حتی عاشق منی
خدایا کمکم کن تا این عشق و قدرت رو بفهمم
تا اون لیاقتی که بهمن دادی و به جهان مادی فرستادی، در خودم هر روز بهتر بشناسم
تا فصل و رحمت تو رو دریافت کنم، تا اونقدر در رفاه و آرامش باشم که لعلک ترضی باشم
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
یکی از قسمت های سریال شما توضیح میدادین که یکی از دوستان با دیدم سریال های سفر به دور امریکا به استرالیا رفته بود و همون صحنه هایی که قبلا توی سریال ها دیده بود رو تجربه کرده بود
و اینکه چقدر مهمه که تمرکز رو بذاریم روی این زیبایی ها و تجسم کنیم و تحسین کنیم و ..
البته قبلا هم این صحبت ها رو بارها داشتین اما این دفعه برای من خیلی معنی شفاف تر و واضح تری داشت بخصوص اینکه دیدم شما هر وقت تمرکزی روی یه سری کارها و یا دوره ها کار میکنین بعدش یه سفر رو به خودتون جایزه میدین ..
همه اینها انگیزه بود تا با توجه خیلی خاص تری این سری سفرها رو نگاه کنم و همش تصورم این بود که گوشی دست خودمه که دارم فیلم میگیرم اون صحنه ها رو … خیلی حس خوب و واقعی میگرفتم بعضی وقتا … و خیلی تمرکزم روی اجزای مختلف تصویر بود و مدام تحسین میکردم و سپاسگزار بودم بابت عظمت زیبایی خلقت خدا و اینکه شما با ما این نعمت ها رو به اشتراک میذارین
*حدود 4،5 هفته بعد از این قسمت یه شب یهویی یکی از اعضای خانواده باهام تماس گرفت که بلیط هست با قیمت خیلی عالی که بهشون تخفیف داده بودن .. با قیمت فوق العاده مناسب ما رفتم کیش.. بی نظیر بود این سفر برام و چقدرررر بهم خوش گذشت و باور کنین مدام صحنه هایی میدیدم که یکی از صحنه های «سفر به دور امریکا» رو برام یادآور میشد! اما اون موقع من نمی خندیدم بگم بابا امریکا کجا ، کیش کجا ، خودتو جمع کن! اتفاقا ذوق میکردم ، خداروشکر میکردم و مدام به خودم میگفتم «ببین قانون چه خوب عمل میکنه .. فقط کانون توجه و تمرکز من روی زیبایی ها چقدر قشنگ داره برام زیبایی های بیشتری نشونم میده و جالب اینکه یه چیزی بسیار شبیه به اون چیزایی که در سریال دیدم می بینم»
دوست داشتم این حس خوب رو اینجا به اشتراک بذارم تا بیشتر باور کنیم که چقدررر اهمیت داره کنترل ذهن و کانون توجه و باور به اینکه برای ما هم میشه
فقط باید تکامل طی شه تا به زیبایی های بیشتر و خارج از کشور هم رسید
سپاسگزار استاد عزیزم و خانوم شایسته
سلام
باز سفری دیگه و کلی حال خوب
همش میخوام ایران و آمریکا رو مقایسه نکنم اما بعضی وقتها واقعا اینقدر آمریکا قابل تحسینه که نمیشه ساکت موند
ایران ما جنگل ها رو نابود میکنند تا خونه بسازند،اما آمریکا پارک های حفاظت شده داره که کسی حق ساخت و ساز نداره
اونم به مساحت زیاد
ممنون بخاطر تمام زیباییهایی که با ما به اشتراک گذاشتید
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
سلام به استاد عباسمنش عزیز
و همچنین به استاد شایسته
و دوستان عزیز
اولین باری که در کل زندگی 47 سالم یاد گرفتم لذت ببرم از چیزی
حالا میخواست اون چیز هر کاری باشه..
البته بصورت خودآگاه لذت ببرم
چون قبلا لذت میبردم از سفر شمال ، ولی نمیدونستم تاثیرش توی زندگی آیندم چیه
اولین بار که فهمیدم میتونم بصورت خودآگاه لذت ببرم تا برسم به لذت های بیشتر در آینده
سایت استاد عباسمنش عزیز و سریال سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت بود.
هنوز تا اونروز هیچکس نه والدین نه مدرسه نه جامعه به من نگفته بودن این موضوع مهم رو
آروم آروم درک کردم که فرکانسهای منه که یک ساعت دیگه منو خلق میکنه
و کم کم باور کردم خدا داره راست میگه
اگه میگه جهان رو به تسخیر تو درآووردم
اگه میگه تو جانشین من هستی
اگه میگه تو خدا هستی
راست میگه
تا اونروز فقط چشم بسته به حرفای پدر و مادر و جامعه گوش داده بودم و قبول دروغکی داشتم که راست میگه
اما با زندگی استاد و آموزش هاش بود که اونو لمس کردم .
استاد عزیز اینکه چقدر زیبایی توی این فایل دیدم یه طرف
و اینکه چقدر از این تمرکز بر زیبایی ها وارد زندگیم شده یه موضوع مهمتره که نشون میده من اجازه ندادم تلاش برای الگو کردن شما برا زندگیم از بین بره
میدونم خیلی جای کار دارم اما آروم آروم دارم پشت سر شما و دوستان می یام تا برسم بهتون
تا شما برسین به وسط جنگل و آتیش جوجه رو درست کنین منم بهتون رسیدم
قول میدم خودمو برسونم
استاد جان
دوستان عزیز
من سعی میکنم شبها معجزاتی که خلق کردم رو بنویسم و ستاره قطبی صبح و شبم رو انجام بدم
اما به اون اندازه که دوس داشتم انجامش بدم به همون اندازه جهان بهم واکنش نشون داده
دیروز یکی از روزهایی بود که واقعا اشک منو درآوورد و خیلی لذت بردم که دارم میفهمم فرکانس های غالب چیه و چیکار میکنه
میخوام تو این فایل که هدف استاد عزیزم تمرکز بر زیبایی و فراوانی جهان هست منم برای خودم رد پا بزارم که بعدا قدر اینجا بودنم رو بدونم
اینکه بعدها بدونم به خاطر وجود نازنین و ارزشمند خودم چه کارایی و قدمهایی برداشتم خیلی مهمه.
مثل چکاب فرکانسی استاد میمونه
استاد جان
یه چیزیو قبل از اینکه اتفاقات خوبمو بگم بگم
نجواها میگن
ننویس بابا اینا چیزی نیس
مسخرت میکنن
ممکنه چندتا از دوستان همشهریت باشن
و ……..
منم بهش گفتم اتفاقا اگه تو درستم بگی بچه ها خوب کاری میکنن چون یاد گرفتم که به نظر دیگران احترام بزارم
کاری نداشته باشم
و تمرین خودمو انجام بدم
بچه های عزیز
صبح به احترام وجود ارزشمند خودم با صبر و عشق بعد از صبحونه (جاتون خالی)اومدم سر کار ساعت 8 و نیم
در صورتی که قبلا ساعت کاریم دست خودم نبود و راس ساعت 7 و رب بایست در محل اداره حاضر میبودم و چقدر با ترس دوباره دیرم شد هر روزه می اومدم سر کار
2-کامنت صبحمو خوندم در محل کارم و همینجا از دوستان عزیز یه تشکر جانانه میکنم که به من کمک میکنن چطور فکر و زندگی کنم.
کامنت خوندنو استاد عزیز یادم داد که صبح ها بعد از بیداری یا هر فرصتی از کامنت بچه ها استفاده کنم
قبلا اصلا اینکار رو نمیکردم و ذهنم میگفت حوصلشو ندارم
3-ستاره رو با عشق نوشتم و کلی لذت بردم بالای پشت بام با خدا عشق بازی کردم.
اینو یادگاری از استاد عزیز از دوره بینظیر و توحیدی 12 قدم دارم که خیلی کمکم میکنه همیشه امید داشته باشم که درخواستهام داده میشه و ذهنمو کنترل کنم
قبلا جدی نمیگرفتمش
4-چند روز پیش یه درخواست داشتم از خدا که مبلغ فلان رو میخوام برا فلان
همون دیروز همکار عزیزم 200 میلیون تو حسابش رو نشونم داد و فهمیدم این بی دلیل نبوده و خدا داره جوابمو میده و میگه حسام جان همین پولو برا تو هم واریز میکنم .
5-خدا گفت یادته 13 م همکارتو دیدی و خواستی و بعد چند هفته دادمت و این 200 تومنم بهت میدم
تو سهم خودتو انجام بده منم سهم خودمو
قبلا اینجور نبود
اصلا خدا رو سرپرست و مدیر و وکیل و برنامه ریز کسب و کارم و زندگیم نمیدونستم و اصلا هیچوقت فکر نمیکردم خدا میتونه پول وارد زندگی و کسب و کارم کنه
6-الان چند وقتیه که توی دوره احساس لیاقتم هر روز صبح تقریبا نیم ساعت تا 45دقیقه ابتدای شرو به کارم ، بقول سعیده جان یه غار حرا پیدا میکنم و با خدا صحبت میکنم چون میگم حسام جان تو خیلی ارزشمندی
اینقدر ارزشمند هستی تا وقتی رو بزاری و با فرمانروای کل کیهان صحبت کنی
اینقدر ارزشمند هستی تا با ثروتمندترین در جهان صحبت کنی
اینقدر ارزشمند هستی که اجازه بدی خدا دوست داشته باشه و بیاد پیشت
در واقع من میرم پیش خدا ولی در ذهنم خدا رو صدا میزنم میگم بریم بالای پشت بوم که هیچکس نیس و میخوام ببینمت
یه صندلی خیلی خوشکل گذاشتم پیش هواکش کولر ها و میره اونجا میشینه و با همیم
آره دوستان مکان خلوت با چشم انداز بیش از نیمی از شهر من و خدا 45 دقیقه باهمیم.
بعد چند بار که توی ذهنم میگم اینقدر ارزشمند هستی ؟
بعد جواب خودمو میدم میگم آره من لیاقتشو دارم
خیلی عاشقانه و اینکه به وجودش دارم یقین پیدا میکنم
استاد جان میدونین
جدیدا خیلی دارم درکش میکنم
خیلی دارم باهاش حرف میزنم
خیلی احساس میکنم دوس داشتنی شده
احساس میکنم خیلی دوسم داره
احساس میکنم
میدونین انگار اینجوری بگم
یه فایل گذاشتین و توش گفته بودین احساس میکنم خدا کار و زندگیشو ول کرده
فقط داره به من نعمت میده فقط داره ثروت میده
فقط داره رابطه های خوب
فقط لذت میده که من فک کردم خدا بنده دیگه ای نداره انگار فقط منم
من نمیگم مث شما شدم ولی خیلی جدییدا احساسش میکنم
جدیدا بهش علاقه پیدا کردم
و انگار خودش هر روز داره عشقمونو بیشترش میکنه
دوستان عزیز
قبلا خیلی باهاش حرف میزدم
و در صد درصد موارد غرغر و گلایه و داد و بیداد سرش میکردم
7-کارهای دفترمو با عشق و با باور اینکه من انسان ارزشمندیم و کارام مفیده برا همه انجام دادم
ولی قبلا به زور و با حال بد انجامش میدادم
8-دیروز و اگثر روزا همه کارام داره تلفنی انجام میشه. تو ستاره مینویسم و خدا کارامو راحت میکنه و تقریبا 1 یا 2 ساعت چند تا کاری که دارم انجام میشه
قبلا پشت در اتاق این مدیر اون رئیس ساعتها علاف بودم
9-یه درخواست اتوبوس و واریزی به ستاد داشتم
معجزه اینجا بود که وقتی توی ستاره نوشتمش ، پریروز بود و امروز مدیرم بدون اینکه بهم بگه اتفاقی زنگ زده بود به مدیر مالی و خواسته بودش که بیا کاریت دارم و مدیر مالی و معاونش رو خدا آوورد به دفترم و من و مدیرم کار رو باهاشون بستیم به همین راحتی خدا انجامش داد
استاد جان یادتونه توی دوره بی نظیر و توحیدی احساس لیاقت گفتین که انیشتین گفته هر وقت کارا داره راحت انجام میشه میفهمم خدا داره کارا رو انجام میده
من همونموقع توی جلسه که داشتیم نگاهمو به بالای سر مدیرم انداختم انگار صندلی خدا بالا سر صندلی مدیرمه و لبخند بهش زدم و حرف شما یادم اومد …..
دوستان عزیز قبلا من دم در همین مدیر ساعتها میننشستم تا درخواستم انجام بشه یا کار گره بخوره و بزاریم بعدا
10-توی ستاره درخواست داشتم که خدا یا دوس دارم با وجهی از آدما برخورد کنم که اون وجه باعث بشه من از تو سپاسگزار تر بشم و مدیرم و هر کسی که فک میکنم در طول روز دیدم با من رفتارشون عالی و با احترام بود .
قبلا ترس داشتم که مدیرم بد اخلاقی نکنه و ارباب رجوع بد اخلاق نداشته باشم و برام پیش میومد.
11-یکی از خانمهای همکارم برام کیک خوشمزه بسته بندی خریده بود و بهم داد و گفت خودم کارای شماره ها و نامه هامو انجام میدم و تو به انجام کارای خودت برس.
قبلا همین همکار کارای خودشو رو دوش من مینداخت و حالمو بد میکرد
12-به خدا گفتم تو سرپرستمی تکلیفمو با نمایشگاه ماشینی که عصرا میرم مشخص کن یا یه نمایشگاه جدید برام پیدا کن یا همینجا قراردادمو اوکی کن
همینکه امید دارم خدا کارامو انجام میده خودش بزرگترین معجزس
13-امید دوست یه نمایشگاه ماشین دیگه زنگم زد و چقدر با احترام برخورد کرد و موضوع کارمو تو نمایشگاه بهش گفتم و گفتم میخوام برم یه جای دیگه ، بدون اینکه خبر داسته باشم و اون گفت نمایشگاهی که شما کار میکنی رو من میخوام بخرم شما چند روز بمون تا با هم کار کنیم
دوستان راستش خیلی خوشحال شدم که از بلاتکلیفی دراومدم
اصلا من نمیدونستم اون میخواد اینکار رو کنه و اونم نمیدونس من میخوام برم و زنگم زد خبر احوال کنه که خدا هدایتش کرد.
این دیگه واقعا معجزش برا من مث معجزه عصای موسی شد.
استاد جان
قبلا باور نداشتم که خدا اصلا میتونه آدما رو با هم کانکت کنه و مسئله ها رو حل کنه.
14-ظهر خواب خوبی داشتم
قبلا از ترس اینکه کارای عصرم دیر نشه استراحت به وجود ارزشمندم نمیدادم .
15-هر هفته یه ساعتی رو گذاشتم و تنهایی با تفریح هایی که دوس دارم به خودم حال میدم.دیروز روزش بود و لذت بردم.
16-عصر نمایشگاه خدا رو نشوندم پشت میز مدیر نمایشگاه ، میدونین کار با سرپرستی خدا خیلی حال داد و لذت بردم
قبلا خدا رو صاحب نمایشگاه نمیدونستم و خیلی استرس داشتم که با کار جدیدم چطور کنار بیام.
17-تو نمایشگاه به خدا گفتم عصرونه میخوام بعد نیم ساعتش خدا یه دوستا رو رو رسوند و جاتون خالی نون و پنیر و سبزی و …
قبلا اصلا همچین ارتباطایی با خدا نداشتم .
18-امتحان آشغال نریز استاد
استاد جان
تو جلسه تکمیلی دوم دوره بینظیر احساس لیاقت گفتین ، چرا ما تمرکز مون رو بزاریم رو عملکرد دیگران
تمرکزتون صددرصد روی خودتون باشه تا پیشرفت کنین
منم اسم تمرینی که طراحی کردم تمرین آشغال نریزه
خلاصه سعی میکنم به کسی راهکار ندم و کلا سرمو از زندگی دیگران بیارم بیرون .
خلاصه عصر نمایشگاه بودم یکی از دوستای صاحب نمایشگاه اومد و چون جوون بود و چون فکر میکرد من مسن هستم و تجربه دارم ، ازم راجع به موضوعی سوال کرد و من یاد تمرین افتادم و جوابشو با زرنگی دادم و گفتم باید دید هر کسی از چه زاویه ای نگاه میکنه و دیگه هیچی نگفتم.
یعنی به اندازه یک خط
و فک کردم حالا اگه سخنرانی کنم چه سودی برام داره غیر از اینکه از درسهام و وضایفم غافل شدم .
قبلا چطور بودم
مثلا یه جایی ، یارو با کس دیگه ای صحبت میکرد منم نشسته بودم به زور و با سخنرانی میخواستم تو کلش کنم مسیر درست اینه .
اصلا با من چیزی نگفته بود ولی من دخالت میکردم.
19-به مدیرم زنگ زدم زودتر از نمایشگاه برم برم خونه ، چقدر با احترام باهام برخورد کرد
قبلا کمتر با این احترام برخورد میکردم.
20-نمایشگاه به احترام خودم درسای معامله رو خوندم
یعنی برا وجود ارزشمندم سعی کردم یه چیزی امروز یاد بگیرم .
قبلا فقط میخواستم ساعتم تموم شه در برم خونه ولی الان نمیفهمم ساعتم چطور میگذره .
21-اومدم بیمارستان برای دخترم ، فوری جای پارک خوب پیدا کردم
22- گربه ای دم در بیمارستان بود تا من و دخترم اومدیم دم در اومد خودشو به پامون مالید و من چقد نازش کردم یاد استاد افتادم تو سریال زندگی در بهشت.و خیلی حال داد بهمون
قبلا میگفتم نه تمیز نیس
میگفتم موش به لباسم میمونه
و……
23- به احترام ارزشمندی خودم ب دکتر گفتم چکاب بنویسه برام و اینکه گفتم بدن من چقدر قویه
قبلا احساس لیاقت نداشتم به خاطر وجوددنازنین خودم اگه مسئله ای دارم دکتر برم
میزاشتم تا کاردم به استخونم برسه
اما اونجا درسته برا دخترم رفتم اما به دکتر اورژانس گفتم میخوام چکاپ بنویسین و معجزه اینکه هیچکسی پیش دکتر نبود ولی وقتی میخواستیم بیایم بیرون کلی آدم پشت در اتاق دکتر بودن
24-بعد دکتر رفتم بع عشق خودم یه لیتر آب سیب و آب هویج خریدم
قبلا یه دونه نون خالی به عشق خودم نمیخریدم .
25- حرف امام و توسل توی ماشین زده شد
خانمم به پسر 10 سالم راجع به تاثیر اماما گفت
بعدش منم اجازه خواستم حرفمو بزنم و مهدی خودش انتخاب کنه که کدوم درسته.
خانمم مخالفت کرد و گفت تو نباید حرف بزنی
منم گفتم چقدر خوبه احترام و اجازه بدین منم بگم
گفتن بگو
به پسر 10 سالم با مهربونی گفتم
ببین من از 17 تا 22 سالگیم 5 سال رایگان برا موسسه خیریه امام زمان راننده بودم صبح تا شب
موقع ازدواجم بود به امام زمان گفتم خرج ازدواجمو جور کن
به هیچ جایی دستم بند نبود
و اطرافیانم هم پولی نداشتن
خلاصه ازدواجم با قرض کردن پول حلقه ها شروع شد
و منم تصمیم گرفتم غیر اراده خودم و حمایت خدا ، رو کمک هیچکسی حساب نکنم
این در حالی بود که صحبتم تقریبا دو دقیقه شد و با احساس آرامش بود و با احساس اینکه من تمرین جلسه 3 احساس لیاقت رو انجام بدم
و بعدش که خانمم و دخترم مقاومت نشون دادن هیچی نگفتم و ناراحتم نشدم از حرفاشون .
ولی خودمو تحسین کردم که تونستم تمرینمو انجام بدم .
چون پسرم از دوتاییمون پرسیده بود جوابشو دادم .
به خانمم و بچه ها با مهربونی گفتم اماما رو کنار خدا نزارین و چند تا خدا درست نکنین .
قبلا کلی تو خودم میریختم که اجازه نمیدن منم نظرمو بگم
قبلا کلی تو خودم میریختم که چرا نباید نظرمو بگم
میترسیدم به استاد توحینی بکنن و ….
اما دیشب کسی به استاد توهینی نکرد
منم با آرامش نظرمو گفتم
ناراحتم نشدم که قبول نکنن
26-موقع رفتن به نمایشگاه ساعت 5 عصر چقدر غروب خوشکل بود و یاد صحبتای استاد افتادم
27-چقدر 20 تا نون لواش حال داد هیچکس نونوایی نبود و راحت نون خریدم
قبلا کلی تو صف وای می ایستا م
28-معجزه اینکه چند وقتیه که شب ها برا خواب ، خوابمو سپردم به خدا و راحت خوابیدنم بدون غلط زدن و اینور اونور شدن با خداس
خوابم نبرد ولی بجای فیلمهای سینمایی خارجی ، فیلمای استاد رو دیدم
چقدر از آزادی طاووس در پیاده رو لذت بردم
قبلا بیشتر فیلمهای سینمایی خارجی می دیدم
و کلی چیزایی که دوس داشتم توی این فایل درسی بینظیر بود مث ، زیبایی طاووس و آزادیش بین مردم ، احترام مردم به آزادی هرکسی و هر حیوونی ، علی گیتور و شو ، و صد تا نکته لذت بخششو فاکتور میگیرم
آخه خدا جون امروز همش معجزه بود و هر روزم میتونه اینجوری و مث زندگی استادم باشه
خلاصه استاد عزیز و دوستان دوس داشتنی
دیروز رو که براتون صب تا شبش رو گفتم ، روز اولی که وارد سایت شدم از دو سریالهای زندگی و سفر شروع کردم و تا به خلق این اتفاقات رسیدم .
استاد جان ایمان آووردم به اینکه گفتین فایلهای رایگان مثل سفر هم خیلی درس داره و با دوره ها فرقی نداره
ایمان آووردم چون همین سریال سفر باعث شد زندگی یکروز من به این شکل با لذت باشه و هر لحظه خدا رو کنارم ببینم و تشکر کنم
عاشقتونم دوستان
عاسق دوتا استاد عزیزمم
بقول سعیده جان دور سر همتون بچرخم و کله مبارکتون رو ببوسم.
به نام خدای نور
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته دوسداشتنی و دوستان عباس منشی.
خداروشکر که یه قسمت دیگه از این سفر رو دیدم این همه زیبایی ودیدم گفته بودم هرروز یه فایل ازاین سفر رو ببینم چند روز بود ندیده بودم الان که دیدم چقدر بیشتر حالم بهتر شد چقدر بادیدن این فایل ها خواسته های جدیدی درمن شکل میگیره من با دیدن این فایل های سفر به دور امریکا و تحسین کردن شما استاد عزیز و خانم شایسته دوسداشتنی بسیاری از اون رفتارهارو توی زندگیم دیدم خداجونم سپاسگذارم که انقدر حالم خوبه انقدر احساس خوبی دارم انقدر ارامش دارم خدایاشکرت که انقدر زیبا زندگیم داره رقم میخوره.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
سلام استاد عزیزم وومریم جونم
امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید و رووب پیشرفت
استاد عزیزم بلاخره سریال سفر ب دور امریکا رو تموم کردم
خدایا شکرت
چقدر سفر زیبایی بود چقدر خواسته در من شکل گرفت
چقدر نگاهم ب این کشور عوض شد
چقدر واقعا دیدگاهم عوض شد و لذت بردم
استاد جونم میدونم این سفر زیبا با قسمت های جدیدی در راه هست
استاد عزیزم ،من عاشق حیوونام خیلیی دوسشون دارم خصوصا اسب رو
و یه عالمه عکس اسب دارم توی دریم بردم
چقدر طاووس زیبایی ،تاحالا از نزدیک ندیدم و لمس نکردم
و اون علی گیتور ها اگ درست نوشته باشم
چقدر ترسناک بودن
فک نکنم جرات کنم هیچوقت نزدیکشون بشم
و چقدر اون آقاهه خوب بهشون آموزش داده
واقعا همه چی ب تسخیر ما در میاد اما اگ خودمون ب توانایی هامون ایمان داشته باشیم شک نکنیم
چقدر زیبا بود این فضای رودخونه ک واقعا هم مث مرداب بود
و یه فیلم دیدم تحت عنوان دختر مرداب
بسیار زیبا بود و بی نظیر فضای فیلم برداری شگفت انگیز بود و بارها آرزوی همچین زیبایی و لمسش رو درخواست کردم
و بازم مث همیشه باید رابطه فوق العاده استاد و مریم جونم رو تحسین کنم و لذت ببرم
و یادم باشه تنها الگوم توی روابط استاد و مریم جون هستند
خدای مهربونم شکرت
برای اینک یه عمر چشمام زوم بود روی نازیبایی ها و عیب گرفتن از این و اون
اما آهسته و پیوسته نگاهم عوض شد
ب قول سهراب
چشم هارو باید شست
جور دیگر باید دید
خدایا شکرت
سپاس گزارم استاد مهربونم و مریم عزیزم عاشقتونم
و عاشق خودمم و خدای بی نظیرم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان و تمام دوستان خوبم
خدایا شکرت برای این همه نعمت و زیبایی
چقدر لذت بردم استاد چه فضای فوق العاده ای بود خداجون شکرت
همیشه نسبت به تمساح و علی گیتور چقدر حس بدی داشتم ولی با دیدن این فایل چقدر به نظرم موجودات طفلکی اومدن خخخخ..
چقدر اون آقایی که مسئول اونها بود باهاشون راحت بود وچقدر با مزه میبوسیدنشون و بغلشون میکر د خیلی برام جالب بود
وقتی یکی از اونهارو بغل کرد و با خودش آورد توی خشکی کلی خندیدم مثل یه بچه بی آزار بود
چقدر تنبل و لوس، وای خدا چقدر بامزه بود
خدایا شکرت برای این کره خاکی که هر گوشش پراز زیباییه
اون طاووس ها که مثل نقاشی میمونن وچقدر جالب که آزادانه بین مردم حرکت میکردن
اون خرگوش کوچولوی خوشگل ،خدایا شکرت
رودخانه ای که بسیار زیبا و بی نظیر بود و چه آرامشی داشت
دیدن مردم که چقدر آزادانه و شاد کنار هم بودن
هوای عاااالی و آبی و ابرهای پنبه ای زیبا خیلی برام لذت بخش بود
خدا جون دوستت دارم برای این همه زیبایی
از دیدن شما استاد جان و مریم بانوی زیبا و دوست داشتنی هم که کلی کیف کردم
ممنونم که این همه زیبایی و با ما به اشتراک میزارید
و آگاهی هایی که بهمون میدید
سپاسگزارم
به امید شادی و سعادت شما و همه دوستان عزیزم