سفر به دور آمریکا | قسمت 1 - صفحه 98

1292 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حاتم خُرم گفته:
    مدت عضویت: 673 روز

    بنام خدا

    سلامم من حاتم‌خرم هستم و بازم اومدم توی سایت دیدگاه خودم و کامنت کنم

    خداروصد هزار مرتیه شکر که هدایت شدم ب این فایل زیبا

    و اراده خودم و جمع کردم که روزی حداقل یک فایل از سفر به دور امریکارو ببینم که بشه جزعی از زندگیم

    و خداروشکر میکنم بابت این کشور فول امکاانات که خیالت برای وسیله ها و ماشین هایی که داری راحته و میتونی به راحتی اونجا توی اون پارکینگ بزرگ‌بزاریشون و اونجا باشن و هر وقت دوست داشته باشی میتونی ببریشون خداروشکر

    خداروشکر بابت ابن رفتار زیبا مایک و مریم خانم

    خدایاشکرت بابت این اتوبوس که ادم از دیدنش لذت میبره و این وسیله ای که ماشین سانتافرو وصل کرد به اتوبوس خدایاشکرت که زندگی داره روز به روز ایون تر میشه

    خدایاشکرت بابت این بی سیم ها که به راحتی استاد از توی اتوبوس با مریم خانم صحبت میکرد

    خدایاشکرت بابت این پشتکار و انگیزه مریم خانم برا فیلمبرداری

    خدایاشکرت بابت این بارون زیبا

    خدای من چقدر لذت بخش بود وقتی مریم خانم چایی ریختن توی فنجون و بردن برای استاد و خودشون و توی این خونه همراه با دیدن بارو طبیعت و جاده و افردای که هیچوقت اونارو نمیشناسن خدای من چه حس عالییه

    خوایاشکدت بابت وجود این دو نفر در زندگی من

    دوستون دارم و عاشقتونم

    رد‌پا از حاتم فوقالعاده و بینظیرو خلاق

    1403.10.23

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهدی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 370 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم

    خانوم شایسته و مایک دوست‌داشتنی

    خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این سایت الهی و این همه زیبایی توی جهان اطرافم

    من تصمیم گرفته بودم برای تمرکز بیشتر روی زیبایی ها هر روز یه قسمت از فایل های سفر نامه رو ببینم

    بسیار لذت بردم و چیزای زیادی یا گرفتم تا قسمت 30 یا 31 بود فک کنم رفتم

    که استاد یه مسابقه ای گذاشته بودن و خواسته بودن که برگردیم و از اول این سریال رو نگاه کنیم

    حالا از وقت اون مسابقه که گذشته اما خب هدف استاد این بود که ما با دقت بیشتری به زیبایی های این سری از فایل ها توجه کنیم

    و زیبایی ها و قشنگی های بیشتری رو دعوت کنیم

    بخدا قسم من معجزه تمرکز بر زیبایی ها بخصوص فایل های سفر نامه رو به وضوح و مشخص توی زندگیم دیدم و هزار برابر این قانون برام ثابت شد که احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب

    بخدای محمد بوده زمان هایی که اوضاع خوب نبوده برام و من آگاهانه به خودم گفتم ببین تو الان باید بتونی ذهنتو کنترل کنی باید توجهتو بزاری روی نعمت هایی که خداوند بهت داده یا باید توجهتو بزاری روی زیبایی ها و بهترین گزینه برای تمرکز بر زیبایی برای من همین فایل های سفر نامه بوده

    و دیدم موقعی که کانون توجهم رو از روی نا خواسته برداشتم چقدر اتفاقات زیبا برام افتاده.

    از خانوم شایسته عزیز بسیار بسیار سپاس گذارم

    بابت زحماتی که برای این فایل ها کشیده

    تا بهترین و زیباترین صحنه هارو برامون ثبت کنه

    امیدوارم همیشه شاد شاد باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام و درود خدمت استاد عباسمنش عزیز و مریم بانوی گرامی و همه همسفران نازنینم در این سفر زیبا

    یکی دو روز پیش حسم گفت سریال سفر به دور آمریکا رو از اول شروع کنم به دیدن و دیشب با اومدن یه نشانه قشنگ استارت این کارو زدم.

    استاد خیلی لذت بخشه صبح از خواب بیدار بشی و با دیدن سریال سفرنامه روز خودت رو شروع کنی.

    خدایا شکرت

    چه قدر دیدن ثروت و فراوانی حال آدم رو خوب می‌کنه

    دیدن این کشور که نعمت و ثروت زیادی رو تو خودش جا داده

    آدم های ثروتمند و از جمله شما استاد عزیز که این قدر ماشین و موتور دارید و RV و جت اسکی دارید که برای پارک اونا از استوریج استفاده می‌کنید.

    خدایا شکرت بابت این همه ثروت

    دیدن مایک عزیز و شجاعتش هم همیشه قابل تحسینه باریکلا به این پسر دوستداشتنی

    بانو شایسته گرامی ممنون بابت صحنه هایی که برامون فیلم می‌گیرید و یه عالمه زیبایی بهمون نشون میدید.

    و در طول این سفر کلی درس و تجربه هاتون را با ما هم به اشتراک می‌گذارید.

    استاد عباسمنش عزیز بانو شایسته گرامی سپاسگزارم از شما و لطفی که دارید.

    در پناه خداوند یکتا شاد سربلند و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    شمیسا عرب گفته:
    مدت عضویت: 247 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون خوش قلبم و سلام به خانواده عباس منشم

    راستش اومدم کامنت بزارم که غرق خوندن نظرات دوستان شدم

    خدارو سپاسگزارم بابت داشتن چنین خانواده ی مثبتی چقدر نظراتتون دیدگاهتون زیباست ممنونتونم

    مریم عزیزم حرفایی که زدی بی نهایت به قلبم نشست ما کجاییم و بعدش کل نقشه رو نشون دادی

    برام کلی درس داشت بعدش گفتی که قرار بوده فردا حرکت کنید ولی برنامه تغییر کرده و امروز حرکت میکنید

    درس بعدی نشونه های خدا رو بپذیریم خودمون رو باهاش هماهنگ کنیم و بدونیم قراره کلی اتفاقات مهیج برامون بیفته

    گفتید به زیبایی ها و خوشی ها هرچند زیبا نچسبین

    درس بعدی باور به فراوانی و احساس لیاقت داشتن برای ثروت برای عشق برای آزادی زمانی آزادی مکانی اتفاقات خوب احساس ارامش احساس شادی از ته قلب احساس پذیرش تمامی اینها

    دیدیم که مردم برای تفریحشون وسایل تفریحی متنوعی دارن خدای من فوق العادس که آزادی و فراوانی چنان زیاده که هرکسی تونسته با وسیله ای که عشق میکنه تفریح داشته باشه

    ازون جذاب تر جایی هست که بر این عنوان اجاره داده میشه

    خداروشکر چقدر مایک عزیزمون رابطه صمیمی و‌گرمی با بانوی شایسته دارن الهی شکر

    استاد عزیزم مریم جانم حسی که بهتون دارم انگار سالهاست که شمارو میشناسم برای بچه ها هم همینطوره

    خداروشکر بابت وسایلی مثل واکی تاکی که این همه کار رو راحت کرده

    چه شروع هیجان انگیزی قراره چه اتفاقات مهیجی بیفته عاشق اشنایی با فرهنگ و لهجه و طرز فکر مردم در شهر ها و کشورها هستم

    چه قهوه نابی چه فضای ارامش بخشی چقدر سفر راحت شده چقدر لذت بخش شده

    استاد چقدر توی رانندگی ماهر هستن چه جاده زیبا و صاف و تمیزی ای جانممم چه فضای زیباییی

    استاد چقدر با همخوانی با اندی فیلم رو زیبا کردید اونجاییش که برای مریم بانو میخونید

    ای جانممم استاد لبخند رو به لبانم اوردید خنده های مریم جان چه زیبا بود

    خدای عزیزم سپاسگزارم بابت دیدن این لحظات زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 231 روز

    پروردگارا شکرگزارم که یک بار دیگر چشمانم دنیای زیبایت را می‌بیند…

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنینم و دوستان خوب سایت …

    راستش امروز یهویی تصمیمیم گرفتم سفر به دور امریکا رو شروع کنم به دیدن و امروز استارت خورد خدارو شکر … من خیلی دلم میخواد مهاجرت کنم اونم به امریکا البته قبلا جای دیگه بود اما الان دقیقا فلوریدای امریکا چون من عاشق بارون و طبیعتم و فلوریدای امریکا هم اکثر مواقع بارونی هستش حتی تابستوناش…. خیلی اتفاقی من لاتاری ثبت نام کردم در حالیکه اصلا نمیدونستم لاتاری چیه و بصورت تصادفی توی یوتیوب دیدم که داره مهلت ثبت نامش تموم میشه و یه سری توضیحات داشت میداد منم کنجکاو شدم ببینم چی هست لاتاری.. خلاصه وقتی فهمیدم همون شب بلافاصله ثبت نام کردم و خییلی امید دارم که همه چی به آسونی برام مهیا بشه برای مهاجرت به امریکا…. مرررسی خانوم شایسته ی عزیز برای فیلمبرداری و‌توضیحات زیباتون و همینطور استاد عزیز خییلی زیبا خوندید و به دل ما هم نشست شروع سفر هیجان انگیز به دور امریکا …. با یک اتوبوس مجهز و بسیار زیبا که قطعا مسافرت با این امکانات عالی و نعمتهای فراوان خدا یک سفر عااالی خواهد بود …. خدا عاشق ثروتمنداست…. مررسی استاد عزیزم برای این فایل پر از زیبایی … در پناه خداوند یکتا ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2878 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سفر به دورامریکا شروع میکنم

    از اونجا سال 1405 یعنی خرداد ماه قراره جام جهانی فوتبال در قاره آمریکای شمالی برگزار بشه و منم یکی از ارزوهای بزرگمم دیدن بازیهای تیم ملی توی جام جهانی بوده سالها

    این ایده به ذهنم رسید که با دیدن هر روز سفر به دور به امریکا قدم های متوالی و لازم و کوچیکم برای سفر به امریکا بردارم

    انشالله هم به رویام میرسم هم شما رو ملاقات میکنم

    استاد اول بگم وقتی داشتید اهنگ میخوندید من ذوق بودمممم اخه من دختر بندرم دیگه اصلا نیشم باز بود :)))

    خانم شایسته عزیز وقتی گفتید ما با سفر سعی میکنیم حتی به اتفاقات قشنگی که برامون میوفته هم نچسبیم بهم یاد اوری کرد چقدر ساده نجواهای شیطان که وعده ترس و تهی دستی میده باور میکنم وبخاطر همین نگرانی نعمت های زیباتر و بهتری که میتونم تجربه کنم از خودم میگیرم

    درس مهمی بود که باید توی مسیرمون که داریم ایالت ها رو میبینیم توی خودم پرورشش بدم

    اینکه امکانات لازم برای یه سفر راحت داشته باشی یه سمت اینکه هیچ نگرانی بابت هرانچه میذاری و یا باید بذاری و بری هم یه سمت

    انشالله من توی این سفر اینم میخوام توی وجود خودم بیشتر درک و تغییر بدم

    و یک شخصیت رها و زیبا بین بسازم و همینطور خودم در مسیر سفرها و تجربه های جدید بذارم با تجربه کردنشون یه قدم اماده تر بشم برای اومدنم به امریکا دیدن بازیها و دیدن شما و استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    سلام به استاد عباسنمش عزیزم.

    سلام به چشمای خانم شایسته ی پنهان مثله ماهه پشته ابر!

    خانمه شایسته در جریان هستی که!

    ماه همیشه پشته ابر نمیمونه!!!

    شما هم آخرش روی بنمایی بما و شاد کن جانه مرا!

    من چند مدیته خداوند بهم الهام کرده که رسالت تو 4 تا چیزه

    1/تمرکز روی ویژگی ها و خواسته ات در رابطه با همسر آینده ات

    2/کار کردنه دوره ی احساس لیاقت و عزت نفس

    3/لذت بردن از زندگی

    4/ کار کردنه قرآن

    یکی از اساسی ترین لذت های من مسافرت مخصوصا در دله طبیعت و فضای پاک و بدور از حاشیه است!

    3 روز پیش خدا بهم الهام کرد که باید برم کاشان!

    برم کویر و شب بمونم اونجا!

    برم غار رئیس

    برم زیبایی های اون منطقه رو ببینم.

    من اصصلا تا حالا اون سمتا نرفتم و چیزی قلبم رو محکم کرد که خیر و برکت برام داره اینه که دقیقا روز بعد از این الهام که خدا بهم گفت باید بری کویر، چند تا نشونه دریافت کردم

    1/تلوزیون داشت فیلم جان سخت رو نشون میداد که چند تا پسر و دختر داشتن تو کویر لذت میبردن و آفرود کار میکردن و کیییف میکردن

    2/مسئولم بلافاصله موافقت کرد با مرخصی ام

    3/تو سایت دیوار رفتم تو شهرستان کاشان و به یه شخصی که ماشین 206 گذاشته بود واسه فروش زنگ زدم که بهش بگم هوا چطوره،بهم گفت بیا اینجا به خودم زنگ بزن خودم در خدمتتم هم سویت هم جاهای دیدنی رو بهت میگم علکی هزینه نکنی بیا من خودم راهنماییتون میکنم و این عشقه و محبته این شخص قلمبه رو شاد کرد و نشونه ی بعدی بود که من باید میرفتم

    موضوع بعدی اینکه خدا بهم گفت تو مسافرت های خیلی زیادی قراره بری ،بیا از قسمته اوله سفر به دور آمریکا زیبایی ها و هدایت های من رو ثبت کن تا هم اینکه دیگران استفاده کنن و ایمان بیارن و هم اینکه خودت همیشه مستند داشته باشی که چه روزهایی من کنارت بودم و من هدایتت کردم.

    من تو این سفر خدا جان چندتا خواسته دارم،لطفا چندین برابر خواسته های من برام قرار بده،چون من اندازه ی فهمم درخواست میکنم تو هم اندازه‌ی خداییت اجابت کن!

    1/خداوندا در این سفر کمکم کن خاشع تر،فروتن تر،سربزیر تر، افتاده تر بشم در برابر قدرت و عزمت تو

    2/در این سفر چنان قلبم رو باز کن و رشدم بده تا هدایت های تو رو بفهمم

    3/ذهنی بهم بده تا همیشه محبت و لطف ها و هدایت های تو رو در قلبم و در ذهنن بیاد داشته باشم

    4/خداوندا من در این سفر به دعوت تو دارم میام و مهمان توأم، آنچه که میدونی من رو به تو نزدیک میکنه و قلبم رو رشد میده و شکرگزارم میکنه برام قرار بده

    5/خداوندا در این سفر تو مواظب من و دلفین باش و از ما محافظت کن

    6/ای رب العالمین در این سفر آنچه زیبایی آفریدی و ندیدم برایم قرار بده تا من رو به تو نزدیک تر کنه

    7/خداوندا زیبایی هایی برام قرار بده که مانند زمانی که پیرم توی آب سرد و چند لحظه از اعمال قلبم نفس میکشم ،حض کنم و متحیر بشم از قدرت تو و از آفرینش تو از زیبایی تو

    8/خداوندا من رو به شریف ترین انسان ها و خیر خواه ترین انسان ها هدایت کن

    9/پروردگارا در این سفر غذا هایی برام قرار بده که تا حالا نخوردم و لذت ببرم و طعم این غذا ها همیشه زیر زبونم بمونه

    10/پروردگارا لذت بخش ترین خواب و آرام ترین خواب ها رو برام قرار بده

    11/ای رب العالمین قلبم رو در این سفر به روی قرآن‌، به روی درک بیشتر آفرینش و ابهتت و قدرتت و نعمتهات باز کن

    12/ای خدای مهربان، من و دلفین رو در بهترین زمان ممکن در بهترین مکان ممکن قرار بده

    13/خداوندا دوستان عباسمنشی رو برام قرار بده تا در این سفر ببینمشون و با عشق با همدیگه صحبت کنیم و لذت ببریم

    14/ای رب العالمین!

    تو گفتی از آنچه که سینه دارید آگاهم!

    و تو آگاهی ‌که من هدفم از این سفر دیدنه توئه و به دعوت تو دارم میرم مسافرت به سمته کاشان!

    پس آنچه خیر،زیبایی،رشد،معنویت هست برام قرار بده و معجزاتی برام رقم بزن که تا زمانی که زنده ام قلبم رو محکم کنه نسبت به هدایت های تو،نسبت به معجزات تو نسبت به قدرت تو،نسبت به نزدیک بودنه تو،نسبت به اجابت کنننده بودنه تو برای درخواست، درخواست کننده!

    15/ای رب العالمین!

    من شهادت میدم که این سفر چیزی جز خیر و رشد و نزدیک شدن به تو،برای من نداره!

    16/ای رب العالمین!

    از تو میخوام این سفر با کمترین هزینه و بالاترین کیفیت انجام بشه!

    17/ای رب العامین!

    در این سفر من رو رشد بده،بزرگم کن!شکرگزارم کن و بر من بیافزای و آنچه که خیر و خوشی هست بر من نازل کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      شیرین خلیلی گفته:
      مدت عضویت: 1727 روز

      سلام ابراهیم عزیز

      تحسینت میکنم بابت شجاعت و ایمانی که به خرج دادی و راهیِ سفر شدی.

      سفری توام با خودشناسی و خداشناسی.

      مطمئنم از طرف رب العالمین بسیار زیاد سوپرایز خواهی شد در سفرهات.

      چقدر غبطه ی این حال و هوا و حس وحالت و به جاده افتادنت برای سفر رو خوردم و از خداوند درخواست کردم تا چنین تجربه ای رو به منم بده.

      انشالله این سفر و سفرهای زیادی رو که قرار به سراسر ایران بری رو به سلامتی و همراه با حس قشنگ توحید سپری کنی.

      من مشتاقانه منتظر خوندن سفرنامه های زیبا و پر هیجانت هستم .

      وبا عشق داستان‌های توحیدیت رو میخونم.

      خدا به همراهت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سارا گفته:
      مدت عضویت: 1950 روز

      درود و نور بر آقا ابراهیم عزیز

      به انتخاب کویر برای سفر بهت نمره بیست میدم. محشره محشر. میخوام از تجربه م برات بگم

      من آذر 1401 رفتم کویر ابوزیدآباد کاشان.

      یعنی بگم من دریا رفتم کوه رفتم جنگل رفتم ولی هیچ جا برام کویر نشد.

      یعنی با این حال بری عاشق تر واله تر عربده زنان برمیگردی.

      تجربه کردم که میگم.

      ببین شبهای کویر خیلی قشنگه انگار آسمون با ستاره هاش تو بغلتن انقدر نزدیکن.

      من اونموقع آذر 1401 دفتر ترجمه ای کار میکردم که مدیرش از شاگردهای استاد عباسمنش بود و خیلی اتفاقی برای کار بهم زنگ زد و بعنوان مترجم ازم دعوت به همکاری کرد. اصلا نمیدونم شماره منو از کجا داشت!!! جالبه خودش یادش نمیومد. وقتی بعد ده روز همکاری از مدل حرف زدن و رفتارش فهمیدم عباسمنشیه دیگه رفیق شدیم. تا اوایل اسفند هم بیشتر اونجا کار نکردم اینترنت ها وصل شد برگشتم سر کار و بیزینس خودم. ولی دوست موندیم و بعدش چندبار شمال و .. رفتم با همون اکیپ

      اونجا من یه استادی داشتم مترجم رسمی قوه قضائیه بود و من ازش یاد میگرفتم. ایشون تو گردشگری کار میکرد قبل کرونا و برای سفارت آلمان هم بعنوان مترجم کار کرده بود و گروههای توریست آلمانی رو تور میبرد و ایشون تمام جاهای بکر ایران، طبیعت یا آثار باستانی رو مثله کف دست بلد بود و تاریخچه شو از حفظ بود و عجیب عاشق سفر بود. خلاصه فکر کن من مهر ماه وارد این دفتر شدم و اوایل آذر با بچه های دفتر و مدیر دفتر که سید صداش میکردیم رفتیم کویر ابوزیدآباد و لیدر مون هم شد استادی که بیش از صدها بار این کویر رو رفته بود.

      و تجربه داشت.

      ما پنج شنبه از تهران بسمت کاشان صبح حرکت کردیم و سه تا ماشین رفتیم صبحونه رو یه جای لاکچری بین راه زدیم نزدیک غروب رسیدم اقامتگاه بومگردی آقای قربانی که استادم از قبل یک اتاق برای خانمها و یک اتاق برای آقایون رزرو کرده بود. بساط گوشت کبابی و آش رشته هم دلت نخواد برده بودیم برای شام شب و کلی هیزم هم وسط راه خریدیم برای آتیش روشن کردن. وسایلو گذاشتیم داخل اتاقها

      اومدیم وسط شنها آتیش روشن کردیم خیلی سرد بود جات خالی جای استاد عباسمنش و مریم جان و بچه های سایت خالی کباب رو سیخ زدیم و گذاشتیم رو آتیش . نمیتونم بگم فضا چقدررررر پر از خدا بود. هیچ جای زندگیم انقدر حس نزدیکی به خدا نداشتم. دوتا از دوستان همراهمون دوقلو بودن و تار آورده بودن یکی میخوند اشعار مولانا و بابا طاهر عریان و … حافظ و خلاصه اون قل دیگه برامون تار میزد. یکی از بچه ها هم انقدر شوخ طبع. شیرین زبونه همش با شوخی هاش و اداهاش ما از خنده روده بر بودیم. یه لحظه فاز مولانا میگرفتمون

      عرفانی میشدیم دقیقا همون لحظه دوستمون با اداهاش کاری میکرد از خنده دل درد بگیریم .

      ببین نیگاه آسمون کن انگار تو بغلته . ستاره ها رو بخدا دستتو دراز کنی راحت میتونی بچینی . بعد نصفه های شب رفتیم روی رمل ها . باز ستاره ها بیشتر و نزدیک تر شدن انگار خدا ستاره میریخت روی سرمون جای شاباش .

      من از شادی از این حجم زیبایی خلقت آسمون و ستاره و کویر دلم میخواست نعره بزنم. حال عجیبی داشتم. دوتا چشم یهو از دور برق میزدن دیدم چشمای روباه بود داشت نگاهمون میکرد خلاصه برگشتیم بعد کلی عشق بازی با خدا بسمت اتاقهامون و دیگه نزدیک سحر بود که خوابیدم از هیجان

      5_6 صبح بیدار شدم و با دوستانی که بیدار بودن و راهنمایی استاد رفتیم روی رمل ها طلوع آفتاب رو ببینیم. وای خدا چی بگم از قشنگیش. از ابهت رنگها موقع طلوع آفتاب ، از رقص نور .

      روی رملها پر بود جای پای منظم حیوانات و پرنده ها. تو یه خط صاف جای پای انواع پرنده و جهنده و خلاصه

      استاد بهمون میگفت هر کدوم جای پای چه حیوونیه. بهدش برگشتیم و صبحونه املت و سوسیس و … رو ردیف کردیم. من بدون جوراب بدون کفش روی کویر راه میرفتم البته تو روز که هوا گرم بود. وای انرژی عجیبی از کف پا وارد کل بدنم میشد انگار نمکی که داخل شنها بود داشت هرچی انرژی مرده داخل بدنم بود رو تخلیه میکرد و انرژی تازه بهم میداد . دلم میخواست دنیا متوقف شه و تو همون حال با همون لذت پای برهنه روی شنهای کویر جون بدم و برم پیش خدا.. بعد موقع آفرود سواری روی نملها شد. وای خدا تجربه بینظیر و عالی بود. و شترهای مظلوم. صبوریه که تو راهمون بودن . کلی زدیم و رقصیدیم میون رملها .و برگشتیم یه جوجه کباب خوشمزه با ترشی بادمجون هم داخل

      اقامتگاه خوردیم و عصر بسمت تهران حرکت کردیم. هنوز وقتی بهش فکر میکنم غرق لذت میشم. من سفرهای طبیعتگردی رو خیلی دوست دارم

      ولی کویر برام یه تجربه متفاوت بود از همه سفرهای عمرم!! خیلی شیرین بود انگار من و خدا یکی بودیم.

      پارسال هم بچه ها رفتن کویر ولی متاسفانه من نتونستم همراهشون باشم.

      کاش بشه امسال قبل مهاجرتم یه سفر کویر با همون اکیپ برم. حتما تو ستاره قطبیم مینویسم

      خلاصه برادر جان برو حالشو ببر.

      ستاره بازی کن یاد من بیفت

      با پای برهنه تو روز روی شنها راه برو یاد من بیفت

      شب برو رو رملها آسمونو نگاه کن یاد من کن

      طلوع و غروب آفتاب روی رملها موقع رقص نورها یاد من بیفت

      آتیش روشن کردی آهنگ گذاشتی با خدا عشق بازی کردی یاد من بیوفت جای منو خالی کن.

      حتما با خودت کیسه خواب، لباس گرم برای شبهای کویر، بلوز آستین کوتاه برای گرمی روزهای کویر و هیزم و چراغ قوه ببر. حدالامکان تنها نرو . جاده ش خیلی تاریکه و طولانی. اینترنت و گوشی آنتن نداره اونجا. بنزین هم پر کن تا خرخره دلفین.

      کاش میتونستم باهات بیام دلم و روحم تو کویر موند

      خوش بگذره بهت

      مواظب خودت باش

      برگشتی برامون از تجربه ت بنویس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        لیلی اسفندیاری گفته:
        مدت عضویت: 1889 روز

        سلام سارای عزیز

        چقدر لذت بخش بود و خوشمزه این کامنت . دقیقا اون فضا رو لمس کردم . انگار منم اونجا بودم چون تا حالا سفر کویر نداشتم ولی انگار منم اونجا بودم ‌.

        خیلی لذت بخش بود نوشته هات و حس و حالت ‌ عمیقا لمسش کردم .

        خواسته اش رو حسابی در من ایجاد کردید. فقط 5 تا ستاره کم بود برای تشکر دوست داشتم برات بنویسم و با کلامم تشکر کنم .

        مودم رو تغییر دادید .

        صبح از خدا یه هدایت‌هایی خواستم برای موضوعی و کامنت شما یکی از اون هدایت‌هاست .

        بی نهایتتتتتتتتتت از شما ممنونم دست مهربان خدای قدرتمندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          سارا گفته:
          مدت عضویت: 1950 روز

          سلام لیلی جان

          چقدر اسمتون مثله چهره تون قشنگه!!!

          بهتون پیشنهاد میدم حتما تو فصل پاییز یا زمستون کویر بری.

          خیلی حس خاصیه.

          واقعا تو کلمات نمیشه احساس رو گنجوند. انگار تو کویر هیچ فاصله ای با خدا نداری. هیچ کجا انقدر آسمون و زمین رو بهم نزدیک ندیده بودم. اینهمه ستاره پرنور یکجا انقدر نزدیک ندیده بودم

          خوشحالم که حس خوب از کامنتم گرفتی.

          آرزو میکنم به زودی کویر رو تجربه کنی و برامون تو کامنت تعریف کنی.

          الهی مسیر زندگیت مثه آسمون کویر پر از ستاره و روشن باشه و خدا همیشه مهمون قلبت باشه

          دوست دارم

          سارا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            لیلی اسفندیاری گفته:
            مدت عضویت: 1889 روز

            سلام مجدد به دوست زیبای توحیدی ام

            بدون شک خودتون هم فوق العاده زیبا هستید اینو قشنگ میشه در کلام زیبا و پر از مهرت دید .

            خیلی خیلی ممنونم ازتون.

            خواسته ام رو به خدا اعلان کردم.

            خیلی خیلی وسوسه کننده توصیف میکنید عزیزم .

            یاد کتاب کیمیاگر افتادم . خیلی جوونتر که بودم بارها بارها خوندمش و ازش الهام گرفتم .

            همه چیز یک چیزاست

            جمله معروف کتاب پائولو کوئیلو.

            پیشنهاد میکنم اگه نخوندید بخونید . البته الان در این برهه که داریم قوانین الهی رو از استاد جان یاد میگیریم کسی به من پیشنهاد هر کتابی رو بده رد میکنم مگه کتاب‌های درسی باشه.

            نمیدونم چرا این حرف رو زدم . شاید میخوام صداقت زیاد قلبم رو به شما که بوضوح میشه پاکی قلبت رو ببینم ، نشون بدم .

            اما جدا کتاب زیبایی ست .

            هنوزم تو کتابخونه قشنگم دارمش ولی خیلی کتابهامو بخشیدم . کتاب کمدی الهی هر سه جلدش رو بخشیدم ….

            این روزها حال و احوال خاصی دارم سارا جان . سارای مهربان زیبای باهوش . فکر کنم جدا کویر لازمم .

            همون کویری که تو کتاب کیمیاگر با شخصیت اصلی داستان توش زندگی کردم.

            میدونم داستان این علاقه چیه .

            من به شدت فن خورشید و نور و گرما و آتیش هستم و امیدوار به این سفر برم و با خورشید از نزدیک حرف بزنم و کنار آتیش تو شبانه کویر سیراب بشم از زیبایی اش و بیام تو کامنت براتون تعریف کنم .

            من هم دوستت دارم رفیق توحیدی .

            به خدای مهربان قدرتمندم می سپارمتون

            انگار تو کویر هیچ فاصله ای با خدا نداری

            خدایا هزاران بار شکرت امروز چقدر زیبایی دیدم و درک کردم و الان آخرین دقیقه روز هست

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              سارا گفته:
              مدت عضویت: 1950 روز

              لیلی جوونم

              سلام به روی ماهت

              امیدوارم وقتی کامنتمو میخونی حال دلت عالی باشه

              کتاب کیمیاگر رو دبیرستان بودم خوندم ولی اعتراف میکنم

              زیاد تو مدار درکش نبودم و الان اصلا یادم نیس داستانشو.

              ولی به پیشنهادت حتما حتما دوباره میخونمش. اتفاقا تو کتابخونه دارمش. حتما آگاهی داخلش هست برام که خدا از زبون شما منو به خوندنش دعوت کرده

              خداروشکر بابت دوستای باسواد و مدار بالایی چون شمااا لیلی عزیز

              قلبت پر از نور خدا تا همیشه

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مریم حسینی مطلق گفته:
        مدت عضویت: 1016 روز

        عزیزه دلم

        سارا جان

        چقدرررر زیبا توصیف کردی

        منو غرق تجسماتی کردی که تا حالا تجربه اش نکردم

        یکم حسرت خوردم

        ولی باید تو این فاز نباشم

        من همیشه پدری سخت گیر داشتم و دارم که حتی به برادرامم اجازه مسافرت تنهایی نمیده چه برسه به دختراش

        فکر کن داداش من 30سالو رد کرده و پدر من همچنان باید اجازه بده وگرنه اوووه کلی سرو صدا تا مدتتتتتت های طولانی توی خونه براهه

        و البته که مادرمم همینجوره

        هیچوقت نشد تنهایی مسافرت برم

        خیلی دلم میخواد

        خیلی

        خیلی

        باید چه فرکانسی بفرستیم که

        یا چه باورهایی داشته باشیم که

        مادر و پدر با روی خوش بدرقمون کنن تازه

        نه اینکه مخالفت کنن و نزارن بریم؟!

        کاش استاد اینو ببینی و ی توضیحی بدی

        میدونم که اونا میترسن اتفاق بدی برام بیفته و بخاطر دوست داشتن منه

        ولی ترسشون بیخوده

        و هرکاریم میکنم ترس رهاشون نمیکنه

        همیشه روی این خواسته

        یعنی مسافرت تنهایی پا گذاشتم

        ولی یجایی باید درستش کنم

        نمیخوام اشغالارو بزاریم زیر فرش

        نمیخوام در برم

        خدایا کمکم کن

        خودت بهم راه رو نشون بده

        خدایا خودت هدایتم کن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          سارا گفته:
          مدت عضویت: 1950 روز

          سلام مریم جاان

          هرجای دنیا هستی الهی دلت شاد باشه و لبت خندون.

          راجع سفر تنها یا بدون همراهی خانواده سوال کردی ازم.

          ببین نمیدونم چندسالته ولی من این سفر رو تو سن 39 سالگی رفتم.

          و در اصل اولین سفرم بدون خانواده بود و بعدش شمال رفتم و سه بار هم ترکیه.

          منم شرایط و محدودیتهای شما رو داشتم حتی بدتررر. چون ازدواج کرده بودم بچه دارم با وجود این هنوز پدر و مادرم نگران من بودن و

          اظهار نظر میکردن و میگفتن اونجوری که میخوایم زندگی کن. ضعیف باش!

          و بعد کار کردن روی دوره هایی که از استاد داشتم اعتمادبنفسم بالاتر رفت . فهمیدم اگر خانواده منو محدود میکنن یا میترسن از تنها جایی رفتن من، دلیلش خودم هستم چون فقط آرزوی سفر مجردی رو دارم ولی ته ته ته ذهنم باورهای محدودکننده ای که پدرو مادرم و پدر بچه م، بهم داده بودن باعث شکل گیری ترس تو وجود من شده بود.و احساس وابستگی و ترس از تنها ماندن.

          وقتی خودتو و خواسته ت رو الویت قرار بدی و با احترام به بقیه، کاری که دوست داری انجام بدی . بقیه شاید اولش قهر کنن غر بزنن ولی در نهایت بعد چند بار، عادت میکنن به شخصیت جدیدت.

          من خودم اول شروع کردم تنهایی رفتم کوه، خرید، کافه،پیاده روی بعد که ترسم ریخت یواش یواش تکاملم رو طی کردم. یادمه تا مدتها وقتی پدرم میفهمید تنها کوه رفتم

          اخم میکرد دعوا و قهر میکرد. که اگه پرت شی پایین چی! چرا پسرتو همراه نمیبری. منم میگفتم دوس دارم تنها برم و نمیتونم بچه رو مجبور کنم به خاطر من بیاد کوه.

          بعد دیدم توضیح فایده نداره. سکوت میکردم ولی کوتاه نمیومدم و کار خودمو میکردم. یادمه برای همین کویر هم کلی غر زدن بچه تو ببر . گفتم همسن و سالش تو اکیپ مون نداریم. و کار خودمو کردم. و بعد با همون اکیپ شمال رفتم.

          یا وقتی اولین بار مهر 1402 رفتم استانبول

          مامانم میگفت تو تنها نرو. من باهات بیام . قبول نکردم. گفتم میخوام تجربه کنم و با احترام بهتون نمیزارم کسی منو از خواسته م منصرف کنه . من آزادی مو میخوام و این تمرین عزتنفس و اعتماد بنفس برام بود.

          و باز شهریور و آبان 1403 برای آزمون آلمانی باید به ترکیه سفر میکردم اینبار عادت کرده بودن.

          انگار بهشون ثابت شد خب دخترمون توانمنده از پس خودش برمیاد. وقتی من از درون تغییر کردم، رفتم تو دل ترسهام اطرافیانم هم لاجرم رفتارشون و طرز فکرشون بامن تغییر کرد. دیگه نگران نبودن دیگه دخالت نمیکردن. اگر باورهام تغییر نمیکرد قطعا هنوز هیچکدوم از این سفرها رو تجربه نکرده بودم.

          من از مرداد امسال شروع کردم شبها که هوا خنکتر بود میرفتم پیاده روی تنهای تنها گاهی برمیگشتم 10 _11 شب بود هنوزم شبها میرم. یه پارک بزرگی تو محله مون هست میرم اونجا برای ورزش و پیاده روی و عادت دارم غروب به بعد میرم. اولش همیشه همون تایم زنگ میزدن خانواده م و هی منو به اصطلاح مواخذه میکردن چرا روز پیاده روی نمیری. خطرناکه.

          گوشیتو میزدن. مزاحمت میشن.

          و من هر بار میگفتم خیالتون راحت . خیلی پارک شلوغه.

          حالا تو زمستون شب پارک خلوته ها!!! پرنده پر نمیزنه. ولی روی خودم کار کردم ترس تو وجودم نیس مثله گذاشته. بعد یه مدت جواب تلفنشونو اون تایم نمیدادم

          تا متوجه بشن به جای خودشون باید زندگی کنن نه من!!! و دست از کنترل گری بردارن.

          اول باید به این باور برسی هیچ کس مالک تو نیست.

          و حق طبیعی توست که تجربه کنی چیزایی که آرزوشو داری.

          با ترسهات روبرو شی و تو وجود خودت ریشه کن کنی.

          و بعد روی رسیدن به خواسته ت، محترمانه پافشاری کن برنامه بریز برای رسیدن بهشون، فقط خودتو در نظر بگیر نه راضی نگهداشتن مادر و پدر و دختر خوب موندن رو.

          جسارت لازم داری دختر جان!

          حالا که از درون شروع کردی تغییر

          بقیه هم مطیع شخصیت جدید تو میشن.

          شاید اولش مقاومت کنن ولی کم نیار نهایت تو پیروز میدانی.

          بقول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت هست.

          اینهمه آموزش دیدیم که شخصیت وابسته مونو تغییر بدیم.

          و از ضعف به قدرت برسیم.

          گوش دادن تنها به فایل ها کافی نیست

          رشد وقتی اتفاق میفته که عمل کنی‌

          بعد آسون میشی برای آسانیها.

          از محدودیتهای کوچیکی که برات گذاشتن شروع کن بعد یواش یواش میری تو مدار تنها سفر کردن.

          تکاملت طی میشه.

          برات آرزو میکنم بری تو دل ترسهات تغییر کنی

          و تجربه کنی چیزهایی که دوسشون داری.

          در پناه خدا باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            مریم حسینی مطلق گفته:
            مدت عضویت: 1016 روز

            عزیزه دلم سلام

            اول از همه بگم خدایاااشکرت شگفت زده ام کردی

            امروز بعداز مددددتها توی ستاره قطبیم نوشتم نقطه آبی داشته باشم

            الان که شکر گذاریامو نوشتم چیزی نبود

            اومدم تو رخت خواب و دیدم بعله پیام دارم نقطه آبی

            خدایا تو چطور اخه

            خدااااا

            زبونم بند اومده که چطور خدا امروزو همه چیشو بر وفق مرادم کرده اخه

            سارا جان ازین همه توضیحی که دادی و وقتی که گذاشتی و ذهن منو بازتر کردی خیییلی ممنونم ازت سپاسگزارم بخاطر مهربونیت

            واقعا تحسینت میکنم که جسور و شجاع شدی

            سارا جان منم در حال پیشرفتم

            الان نسبت به گذشته خیییلی بهترم

            قبلا که خانوادم افتضاح گیر میدادن

            ولی الان فهمیدم هرچی کمتر فکر کنم به اینکه ممکنه گیر بدن

            و درحقیقت نترسم از خشم و کینه مادر و پدرم

            و برعکس تمرکز بزارم روی خوبیهاشون

            حالا اگرم نتونستم نزارم افکار منفی بیاد که اره الان بهت گیر میدن محدودت میکنن و و و

            نزارم نزارم نزارم

            خیلی سخته ولی همینه که باعث کرنش جهان به ما میشه

            ساراجانم

            واقعا دارم روی خودم کار میکنم که من ارزشمندم و لایق این هستم که آزاد باشم مثل هزاران دختری که آزادن

            محدودیتی ندارن و اتفاقا مادر پدرشون حمایتشونم میکنن

            و اینو وصل نکنم که اگر فلان کارو کنم اونوقت لایقش میشم

            میخوام در لحظه زندگی کنم

            میخوام نزارم افکار منفی و اینکه مامان بابام گیربده هستن مغزمو تیلیت کنه

            نمیخوام توی تنش ذهنی باشم

            بیشتر به خواسته هام فکر میکنم

            به قدرت خداوند

            به اینکه خداوند راه هارو برام باز میکنه همونجور که تاالان باز کرده

            خداوند قادر مطلقه

            عالم مطلقه

            خداوند میلیاردهاااا بار بیشتر از من میخواد من خوشبخت و ازاد باشم

            به شرطی که باورهای محدودکننده رو یکی یکی از بین ببریم

            برای ما که سالها بااین باورها زندگی کردیم اره سخته

            ولی میشه واقعا

            سارای عزیزم

            به امید روزی که از تور کویری برات کامنت بزارم و بگم دیدی شد

            دیدی تونستم

            دیدی نجواهای ذهنیو خاموش کردم

            دیدی صدای خدارو ولومشو بردم بالاتر

            دیدی الان ازادم و خانوادمم قبول کردن

            دیدی دیدی دیدی….

            ان شالله به بهترین آرزوهات برسی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    عفت گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی

    امروز چند نشانه در دوره قانون آفرینش دیدم که برای تمرکز بر خواسته هام و کنترل ذهنم بیام سفر به دور آمریکا رو از اول ببینم.

    چقد زیبایی دارم می بینم و دیدن این سفرنامه فقط خواسته هامو مشخص و پر رنگ تر می کنه خواسته هایی که منم می تونم و لیاقتش رو دارم که این زیبایی ها رو تجربه کنم. دارم فراوانی رو می بینم ثروت رو می بینم و ثروتمند شدن چقد به پیشرفت جهان کمک می کنه. انسان های ثروتمند خیلی راحت حتی برای تفریحاتشون هزینه می کنن و من توی این فیلم ها در لحظه لذت بردن رو فهمیدم. خانم شایسته عزیز چقد قشنگ گفتین نیاز نیست به هیچ لحظه ای هر چند زیبا بچسبین،لحظات خیلی زیبای بیشتری در آینده منتظرته. نگران هیچ چیزی نباشم و از هر لحظه لذت ببرم. و من از لحظه لحظه با شما بودن در سفر به دور آمریکا لذت می برم و مطمئنم اتفاقات عالی منتظرمه. همینطور که تا الان فوق العاده نتیجه های عالی گرفتم .خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت و فراوانی و زیبایی و لبخند. خدایا شکرت من عاشق این جاده هام.

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    سلام استاد عزیزم سفر به سلامت

    خانم شایسته سفر به سلامت

    چقدر زیبایی دارم میبینم، سفر قرار بوده از فردا شروع بشه ، اما به خاطر الهامات امروز شروع شده، آفرین مریم جون که با دید زیبات قبول کردی تغییر تایم حرکت رو.

    خدایا شکرت که مریم جون و استاد عزیز و پسر دسته گلشون انقدر باهم مچ هستن و به جای فردا ، امروز رو پذیرفتن برای حرکت.

    بانوی عزیز چقدر تو آروی تمیزه، چه قهوه خوشمزه ای

    چقدر استاد یکدست حرکت می کنه ، فنجون های قهوه بدون لمبر زدن سر جاشونن. تو دسته خانم شایسته هم بدون اینکه بریزن بودن.

    به به قهوه ای که مریم جون درست کنه خوردن دارن. مرسی مریم جون

    چه چمن های یکدست و قشنگی ، چه خیابان تمیزی ، چه خونه قشنگی، ماشالله خیلی تمیز و قشنگ انگار با لگو درستش کردی

    چقدر بیسیم کار رو راحت کرده به جای اینکه داد بزنی و بزنی رو ماشین .

    راحت با بیسیم صحبت میکنی بیا عقب، بسه برو جلو ، بپیچ به چپ بپیچ به راست ، رسیدی به جوب ، یه ذره برو جلو خوبه بیا عقب

    البته اینجا جوب نبود و من رفتم تو خیالم و برای ماشی فرمون دادم

    دلم می خواد برم کوله پشتیمو جمع کنم و آماده سفر بشم.

    استاد چقدر بلوزتون قشنگه رنگش شاده

    استاد جونم چقدر قشنگ می خونی بدون خجالت ، کودک درونتون بهش اجازه میدید خودش باشه، شاد و شنگول و به راحتی تخمه میشکنین

    چقدر ماشالله دندوناتون قشنگ و سفیده خدایا شکرت

    چقدر اون پارکینگ وسایل نقلیه سفری در جاهای تمیز و منظم و بدون اینکه جلوی راه هم رو گرفته باشن سر جاشون بودن.

    مایک ماشالله استعداد راننده شدن رو داره. آفرین پسر گلم

    وای اون آسمان آبی تمیز ابرهای قشنگ غروب خورشید خدایا شکرت شکرت شکرت

    چقدر زیباست این آسمان چقدر هوا تمیزه چقدر ابرها قشنگن رنگها رو ببین چقدر قشنگ کنار همن.چه طراح قشنگیه این خدای مهربون.

    چقدر فیلمبرداری مریم جون عالیه در لحظه مناسب فیلم رو میگیره و شگفتی و قدرت خداوند رو به نمایش میگذاره

    سیستم توی ون خیلی قشنگ و عالیه.

    در سینک ظرفشویی رو مریم جون بست.

    مایک داره بازی کامپیوتری می کنه. استاد ممنون پس بچه ها آزادن هروقت دوست دارن بازی کامپیوتری بکنن و ما لازم نیست هی تذکر بدیم.

    وای استاد جونم بازم بخون بازم بخون

    اندی خیلی قشنگ می خونه

    ترکیب صدای استاد و اندی . خدایا شکرت.

    استاد براتون آرزوی سفری عالی رو دارم

    خوش بگذره ای انسان های خوب و دوست داشتنی

    مریم جون خیلی نقشه رو خوب بهمون نشون داد

    از تمپا به جرجیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2589 روز

    سلام به شما استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و سخاوتمند.

    استاد به دنباله هدایت خداوند که دیروز به وجودم جاری شد مبنی بر اینکه با تمرکز عمیق تر و بیشتری این سریال را ببینم و ازین طریق خودم را به درک بالاتری از باورهایی که هم ازطریق شما خدا بهم یاد داد و هم باورهایی که مستقیما خداوند به وجودم جاری کرده و بهم یاد داده، برسونم.

    امروز تصمیم گرفتم که از قسمت اول این سریال را نگاه کنم و نکات بیشتری را بخودم یادآور بشم.

    استاد چقدرررر درک من نسبت به بار اولی که این قسمت را تماشا کردم بیشتر شده، چقدررر متوجه تغییرات خودم میشم. خیلی عالیه.

    مریم جان شایسته فقط همون جمله شما که گفتین حتی به زیبایی ها هم نچسبین و رها باشین…چه آگاهی هایی نابی که نداره!!

    چه باورهای بی‌نظیری فقط در همین یه جمله هست و داره خودنمایی میکنه

    این جمله باور فراوانی را نشون میده، فراوانی حتی زیبایی های خداوند

    باور لیاقت و شایستگی را نشون میده که درواقع داره میگه من اونقدر لایق و ارزشمندیم اونقدر لایق دیدن زیبایی ها هستم که مطمعنم زیبایی های بیشتری سرراهم قرار میگیره و به همین دلیل نمیچسبم به زیبایی الان. فقط لذتش را میبرم و رها میشم

    باور به هدایت، عشق، بخشندگی و… خداوند را نشون میده. این اطمینان و ایمان قلبی که مطمعن هستی که خداوند حتما هدایتت میکنه بسمت زیبایی های بیشتر.

    و بی نهایت باور دیگه ای که زیر شاخه های این 3تا شاه باور هستن. از سرعتو راحتی، از آسایش، آسانی، از روابط، از سلامتی و….

    این سریال چقدر واضح نشون میده نتایج و موهبت های ثروتمند شدن و درست استفاده کردن از پولو ثروت را.

    چه لذت های نابی را میشه با ثروتمند شدن تجربه کرد. چقدر حس رهایی و آزادی را با ثروتمند شدن میشه تجربه کرد.

    وقتی ذهن آدم دیگه درگیر امورات روزانش و هزینه هاش نباشه چقدر اونموقع میشه بیشترو بیشتر لذت در لحظه بودن را تجربه کرد.

    الهی صدهزار مرتبه شکرت که منم لایق دیدن، حس کردن و درک کردن این همه نعمت، زیبایی، عشق، راحتی، آسانی… هستم.

    اونقدر لایقم که ازین طریق خداوند ظرف وجودمو داره گسترش میده تا من بتونم لذت داشتن نعمت های بیشتری را تجربه کنم. دقیقا استاد همین باوری که بارها از زبان شما شنیدم که: خدا بیشتر از ما دوست داره که ثروتمند بشیم که نعمت های بیشتری را داشته باشیم.

    درپناه خداوند باشین استاد عزیزم و بانوی مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: