مهمترین جذابیت سفر برای من، دیدن تنوع جهان، تنوع آدمها، تنوع شکل زندگیای که دارند، موضوعات مورد علاقهشان و مهمتر از همه، شناختن جهانی است که آنقدر مملو از فراوانی و نعمت است، که توانسته «اینهمه تنوع خواستهها» را پوشش دهد.
مشاهدهی این تنوع به ما کمک میکند تا فراوانی جهان را بیشتر باور کنیم و از میان اینهمه تنوع، علائقمان را راحتتر بشناسیم و به سمت تجربهی آنها حرکت کنیم.
در این بخش از برنامه سفر به دور آمریکا، تجربهی یک روز از زندگی در «طبیعت تقریباً بکر» را با شما به اشتراک گذاشتیم. موضوع مهمی که دوست داشتم با این تصاویر بگویم این است که:
لذت بردن از هر لحظهی زندگی وقتی ممکن میشود که، صبور باشیم، به خودمان و آدمهای اطرافمان ساده بگیریم و به این شکل، حتی از بدیهیترین و جزئی ترین بخشهای روزمرهی زندگی، شادیهای بزرگی بسازیم و به سمت تجربهی شادیهای بزرگتر، هدایت شویم.
لذت بردن از هر لحظهی زندگی وقتی ممکن میشود که، صبور باشیم. صبر نه به معنای تحمل کردن، بلکه به معنای تمرکز بر نکات مثبت خودمان، اطرافمان و اطرافیانمان.
سفر به ما «صبور بودن» را میآموزد، به ما «رسیدن به صلح با خودمان» را میآموزد و وقتی با خودمان به صلح میرسیم، راحتتر بر نکات مثبت سفر و همسفرانمان تمرکز میکنیم، از ناخواستههای کوچک اعراض میکنیم و تسلیم جریان سفر میشویم و به این شکل اجازه میدهیم ما را به سمت تجربیات لذتبخشتر، هدایت کند.
این سفر با هدایت خداوند شروع شده است. مسیرهایی که رفتهایم، فضاهای تفریحی، پارکها و صحنههای زیبایی که هر بار پیشِ رویمان هویدا میشوند، همه و همه حاصل هدایت خداوند است و تنها راه برای همراه ماندن با این جریان هدایت، تلاش برای فقط تمرکز بر نکات مثبت و دیدن زیباییها، تحسین آنها و سپاسگزار بودن به خاطر آنهاست.
از این قسمت از سفر لذت ببرید.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳206MB14 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام پدر جوون سلام پدرِ شجاع
همه چی از اینجا شروع شد!
که دلم زیرو شد از تابستونی که دیدمت قلبه تاریکم پرنور شد، عین فلاش عکس
جفت چشامو بست، یک قلب دو دوست … اومدیم توی عکس ( جریان زندگی درست)
خداروشکر که فرصت نوشتن دوباره دارم و با کمال اینجا هستم تا به تعهدم عمل کنم، برای اینکه باید برای من باورپذیرتر بشه که میشود همه چیزهای عالی را یکجا با هم داشت و زندگی شما مهربون در کنار و همراهی مریم جان و داشتن این خانواده بینظیر آره میگه که میشود میشود و میشود و باید برام باورپذیر تر بشه که این رونده و باید ادامه بدم که دارم میدم خداروشکر و البته که بازم میشود هر روز همه چی بهتر و بهتر شود که میشود به امید خدا.
واقعا به خاطر زحمتی که شما مریم جان کشیدید برای گرفتن این سفرنامه واقعا ممنونم و سپاس گزار، تحسینتون میکنم و به خاطر وجود ارزشمند شما از خداوند منان ممنونم.
راستش همین الان بود که پدر، نظر ارزشمندم را توی فایل توضیحاتی در مورد 33 قسمت اخیر سریال زندگی در بهشت نوشتم و همونطور که گفتم بعدش میام و ادامه دادنم را با توجه به این قسمت میکنم، توی قرآن خواندم که خدا بهممون در مورد هدف گذاری امر مهمی را گفته، اینکه وقتی از کاری فارغ شدی به کار دیگری بپرداز و الان خوشحالم که میدونم میخوام چکار کنم تازه امروز صبح بود که من همه ی نظرات لایک شده را خواندم و نت برداشتم و هر کاری ازم برمیومد را انجام دادم: این منم، قرار نیست فیلم بازی کنم خودمم خودِ خودمم، وقتی نظرات ارزشمند بچه ها را خواندم و با دنیای بچه ها بیشتر آشنا شدم و تشکر میکنم ازشون کما اینکه برای خیلی از اعضای خانواده ام هم نوشتم و تشکرم را کتبی کردم.
پدر جان میدونی قبل از اینکه توضیح این فایل را بخوانم با قلم تحسین برانگیز مریم جان با باورهای قشنگ و ثروت آفرینش، من داشتم مغز میخوردم مغز گردو بادام کشمش … بعد دیدم که هی مدام دوست دارم بخوره تا تموم بشه!
این روزها مخصوصا از دیروز بعد از تضادی که برای من پیش اومد متوجه شدم که باید خودم را رفتارهام را بیشتر بشناسم، در واقع یک کلمه! ریشه یابی باورهام، احساس کردم پیام خداوندم اینه که میگه باید بیشتر از خودت سوال بپرسی و بیشتر توجه کنی به زیبایی ها و خواسته ها تا بیشتر به این شکل وصل باشی ( یکی از خواسته های ارزشمندم) در واقع اینجوری که آقا اگر این پیام اومد این اتفاق افتاد این حرکت .. چه باورهایی پشتشه این ماجراست این چیزیه که دیروز برای من به وضوح رسید خداروشکر
و امروز به خوبی هاااا شاهد این مچ گیری ذهنم بودم و هستم که الانم میخوام در موردش حرف بزنم؛
از خودم پرسیدم چرا انقدر میخوام این آجیل ها را زود زود تموم کنم؟
باور کمبود؟؟ چرا مثل قهوه خوردنم که یک ساعت دقیقا طول میکشه ( واقعا) چرا این را یک ساعت طول ندم؟ .. همین را پرسیدم که ناگهان همون لحظه شروع به خواندن توضیحات کردم و دیدم و دیدم و یافتم که لذت بردن از هر لحظه ی زندگی زمانی میسره که صبور باشیم.
الان یک خواسته برای من Upload شد! چقدر خوشحالم واسش
همیشه دوست داشتم و دارم که یک کافه بزنم و این را همه تا دلت بخواد پدر بهم گفتن و میگن، ولی هیچ وقت اولویتم نبوده و گفتم که من اینجا کافه نمیخوام بزنم، الان که بند بالا همین که نوشتم صبور باشیم چقدر برام این تصویر تداعی شده بود که کافه ای دارم توی تمپای فلوریدا، هر روز شما هم بیاید و یا من بیام و یا ما، میدونی پدر چقدر این تصاویر برای نه تنها من بلکه تمام اعضای خانواده شگفت انگیزم تونسته باورهاشونو تکون بده چقدر بهبود بده چقدر خدای من، آره من انقدر اینجا و تمپا و آمریکا را با تصاویر شما با حرف های شما با دوربین مریم حان با دوربین شما دیدم و دیدم و دیدم هااا و خواستن من و تمرکز من و اراده ی من و پشتکار من تحسین کردن این زیبایی های که شما یادم دادید، سپاس گزاری برای این نعمت ها.. آره بعد این همه مدت الان این تصویر را میتونم به طور واضح ببینم بس که خیابون ها و نگاه زیبا اونجا را حالا فقط نشونمون دادید و من سپاس گزارم سپاس گزار. الانه که میتونم ببینم میتونم داشته باشم یک کافه ای بزرگ را توی تمپا توی بهترین بهترین جاش، کنار ساختمانمون yeah ِیوهوو آخه من همسایه شمام الان، شما پدر طبقه ی 28 منم همین حوالی. آخ جوون، کافه باشه تازه بچه ها هم بیان هر روز، خانواده ی بینظیر رایان، جیکاپ، جوزف، لوک، لیوار، اوه مایکی راستی، بچه های ایرانی اصلا خدای من چقدر بینظیرتر میشه واقعا؛ آره آره خداروشکر دوستش دارم بعد از این نظر اگر عمری بود میرم و کافه های اونجا را به لطف نعمتی همچون گوگل مپ نگاه میکنم و میبینم و تجسم میکنم و تصویری که میخوام فضاییی که میخوام را توی دریم بوردم میذارم تا منم صبح نگاهش کنم و بازم برام باورپذیرتر بشه که میشه.
البته نکته ای که یاد گرفتم از شما پدر جان، اینه که توی اون نقطه خاص واقعا چیز خاصی نیست، در واقع با رسیدن به خواسته ها احساسمون بهتر نمیشه بلکه با احساس خوبمون به خواسته های بیشتری میرسیم. و خودم هم توی سال گذشته به چندین و چند خواسته ای رسیدم که سال ها بود که میخواستمشون مثلا همین راه اندازی کافه، وقتی رسیدم به خواسته ام دقیقا تا روز سوم یادمه که هنوز برام تازگی داشت و روز بعدش! دیدم نداره و انرژیم پاییین بود دیدم که حالم و احساسم خوب نبود چرا که من این خواسته را میخواستم نه خواسته را برای احساس خوب بیشتر، من به ظاهر توجه کرده بودم و نه باطن من به سکون توجه کرده بودم و نه حرکت. اون روز و اون درس بسیار مهمی برای من شد تا چیزی که همیشه میشنیدم از شما و کامنت ها و بچه ها ولی درکش نمیکردم تا اینکه خودم بهش رسیدم. از اون موقع تا الان خیلی خیلی روند نگاه کردن به خواسته ها برام بهتر و کامل تر شده، الان واقعا باور دارم که خواسته هام را میخوام برای رسیدن بیشتر به خدا
یعنی چی یعنی اینکه، وقتی مثل امروز میرم آرایشگاه تا موهای بازم کوتاه تری داشته باشم، چه نکاتی توی همین کوتاه کردن برای من داره؟ چه نکات مثبتی اونجا میتونم پیدا کنم؟ میخوام بگم که چقدر خدا را میبینم و خدا یعنی دیدن هر زیبایی که داره بهم حس خوب میده حالا در ادامه در مورد تجربه ی امروزم به آرایشگاه میگم.
داستان از اینجا شروع میشه که به خدای هدایتگرم گفتم بعد از تضادی که دیروز برای من پیش اومد، گفتم که میخوام ریشه ی مخرب یکی از باورهای محدود کننده ی ثروت آفرینم را بهم نشون بدی رفتم توی عقل و کل که میدونی پدر جان اسمش را گذاشتم گنجینه اسم سایتم واسه خودم گذاشتم کهکشان، چون واقعا همینطور در واقع با استفاده از کلمات اومدم ارزش و معنای قوی تری بهشون دادم اون جوری که بهم یاد دادید: احساس بهتر
آره احساس بهتری دارم واسه این کلمات همینطور گفتن پدر: احساس نزدیکی بیشتری میکنم به شما واقعا میگم واقعا خداوندا سپاس برای پدر جان.
( واقعاا خداروشکر میکنم که به نوشتن علاقه دارم واقعا خداروشکر میکنم که مثل جت دارم تایپ 10 انگشتی میکنم و در واقع دارم از دو نیمکره ی ذهن خلاقم استفاده میکنم، بازم امروز بیشتر متوجه شدم که چرا خدا بهم میگه بنویس بنویس بنویس تو فقط بنویس وقتی مینویسی هاا پادشاه من لذت میبرم من فقط نگاهت میکنم کوانتومی به سمتت اتفاقات مثبت و نیکو را جذب میکنم، تحسین برانگیزم واقعا) راستش همون موقع که دیشب بهش گفتم میخوام نشونم بدی .. فردا نشد! همون روز دست منو گرفت دقیق هااا و نشون داد یکی از باورهای محدود کننده ام را و بعدش هم 3 تای دیگه را تا امروز که وقتی آرایشگاه رفتم پیام هایی برای من داشت؛
اما این موضوع آرایشگاه چیه که انقدر میخوام در موردش بگم .. تا ثانیه های دیگر … نفس عمیق … هنوز 2/سوم دیگه ی این کامنت مونده هاا هنوز نت های من از کامنت های بچه ها مونده اگر میخوای بری یک قهوه بزنی یک هنداونه مشتی الان وقشته ( خنده ) … ماشاا به این انرژی خداروشکر
خب ادامه میدیم، الهی به امید تو
برگردیم به یک روز قبل ( اینم بگم که استوری تلینگ کردن یکی از مهارت های بینظیر منه و واقعا خودم را توی این مورد بازم تحسین میکنم و البته تحسین کردنی که شما یادم دادید پدر، ممنونم) من دفتر زیبایی که درونش اهرم رنج و لذت هامو نوشتم، به این شکل که وسط صفحه را به دو قسمت تبدیل کردم و با رنگ سبز لذت ها را نوشتم و با رنگ قرمز رنج ها: چیزی که میخوام بگم ربط داره به رابطه ی عمیق من و خدای درونم که مهم ترین رابطه ی منه، و البته خودش را شکر میکنم که هر روز داره بهتر و بهتر و پایدارتر و عاشقانه تر هم میشه، همون دیروز حسم گفت بریم یک سری به کافه بزنیم و ادامه مرور همین اهرم ها را اونجا بده و حالا از خدا هم خواستم که یک چیز تگرگی یک نوشیدنی هم بهم بده، رفتم کافه نشستم خیلی انرژیم بالا نبود به خاطر همون تضادی که داشتم باید بهتر بشم که دارم سعی میکنم نگاهم را به تضادهام بهتر کنم، خلاصه همونجا همکارم بود کوثر جان که بهم گفت به محمد چطوری و همینکه نشستم روی صندلی ( بچه ها میدونند از اون موقعی که دیگه کافه نمیرم بعضی ها وقت ها میرم و روی یک صندلی کنار شیشه میشینم و میرم توی دنیای خودم و تا ساعت ها غرق خدای درونم هستم) نشستم و دیدم کوثر جان واسم با میل اشتیاق فرااوان شیرینی آورد، شیرینی تازه ی خامه ای ( از وقتی که نامزد کرده هر روز شیرینی واسه خودش میخره، دمش گرم، هر وقت هم رفتم دیدم که هر روز واسه خودش چیزهای دیگه هم میخره کلا به خودش حسابی میرسه و من بارها و بارها تحسینش کردم و میکنم واقعا بینظیره ) شیرینی که آورد گفتم دوست دارم این شیرینی خامه ای ها را با یک نوشیدنی تگری بزنم .. گفت چی بیارم؟ گفتم هر چی حست میگه، دو تا نوشیدنی آورد، یکیشون دلستر لیمویی بود و یکی دیگه دلستری با طعم هلو ( بپر تو گلو هاهاا) بعد گفت انتخاب کن؟
من لیمویی را انتخاب کردم، همینکه درش را باز کردم و اولین جرعه را زدم و داشتم فکر میکردم خدای درونم من را هدایت کرد به دیدن این نشانه! خدای من عجب نشونه ای!
البته بگم که من با رنگ سبز اهرم لذت ثروثمندتر شدن را نوشتم و با رنگ قرمز اهرم رنج فقیر موندن را برای بقیه ی اهرم ها رنگ ها تفاوت دارند،؛ و اتفاقا همون لحظه هم چیزی که جلوم بود تا در موردش با خودم حرف بزنم همین اهرم رنج و لذت ثروتمندتر شدن و فقیر موندن بود.
دهنم وااا شد اصلا!
خدا بهم گفت ببین رنگ قوطی این دلستر شبیه این رنگ سبز … حواست هست> خدای من خدای من خدای من اصلا کپ کردم در این حده رابطه ی من با خدا خدا واقعا همه جاست توی همه چیز تازه ریزتر از اینم دارم هاااا، این از این حالا ادامه اشو داشته باش پدر، قراره کلی جذاب تر هم بشه،
بعدش خب تحسین کردم و تایید کردم تا اینکه به دوست عزیزم علی اومدم در مورد ( تکامل و رفتن تو دل خواسته ها و حرکت کردن گفتم) این دوستم خیلی دوست خوبیه خداروشکر و واقعا ایشونم تحسین میکنم، استاد همین دوستم فکرش را کن که یک iphone5s داشتم که بعد از یکسال هیچکی نتونست درستش کنه حتی بهترین تعمیرکارهای ایران، ولی یک روز توی همین اسفند خدا به وسیله ی همین دوست منو به سه تا از خواسته های ارزشمندم رسوند که حالا توی این کامنت نمیگنجه فعلا؛ خلاصه که ایشون درستش کرد و تازه باورت میشه اومد هارد موبایل را درآورد و خودش ارتقاش داد اصلا معجزه ایه واسه خودش من امیدوارم یک روز اولین کامنتش را خودتون ببینی اینجا. همونطور که خیلی های دیگه خداوند یکتا توسط من هدایتشون کرد اینجا و الان دارم توی زندگیشون واقعا آرامش و نتیجه های بینظیرشون را میبینم. خداروشکر خداروشکر خداروشکر
خب، داشتم به علی در مورد این خواسته میگفتم که باید حرکت کنی و توی راهه که متوجه میشی که چه خواسته ای داری و نمیشه توی خونه بشینی و همش فکر کنی و تجسم کنی باید حرکت کنی ..
که مثال همین ساده ی 2 هفته ی پیشی که رفتم آرایشگاه را زدم گفتم رفتم و وقتی به آرایشگرم (ابراهیم) گفتم که میخوام اینجور بزنم و کلا کوتاه کنم ایشون خیلی خوب کوتاه کرد ولی بعد که رفتم خونه متوجه شدم که دوست دارم اون تیکه توکه اون بالا را هم بزنم و اصلا کچل کنم، آره دقیقا این خواسته ی من شد … دو هفته گذشت و در ادامه ی همین دیروز، پدر به نظرت خدا کی را فرستاد حالا در حالی که دارم توی دفتری که مخصوص نشانه هاست که مینویسمشون داشتم در مورد همین اتفاق مینوشتم و به این شکل تایید و توجه بیشتری میکردم. همون لحظه بود که یکی اومد کافه و نگاش کردم دیدم وااا ابراهیمه!!!
ابراهیم استاد به نظرت چه لباسی پوشیده بود؟؟؟!!
دقیقا دقیقا همون رنگ خودکار سبز و رنگ قوطی دلستر
ااصلا به نازم خداااا راااا با این کارش با این هدایتش با این حکمتی که بهم داده و میتونم با همین چشم دل ببینم نشانه هااا را و تایید کنم. خدای من خدای من
بازم خوشحال تر شدم و بهش گفتم که فردا( یعنی روزی که گذشت) میام واسه کچل کردن ساعت 6
و اما امروز؛ ساعت 6 و ربع کم بود که تاکسی گرفتم و خداروشکر که همه چی آسان شده واقعا دیگه با یک تماس کوچیک یک App به راحتی میگی تاکسی کجا بیاد و کجا قراره بری، خداروشکر
ساعت 6 هم رسیدم آرایشگاه قبل از اینکه برسم داشتم توی ذهنم مرور میکردم که من آدمی نیستم که همیشه سروقت برم، آره پدر یاد اون قسمتی افتادم که توی قسمت اول آفرینش گفتید که یکبار پرواز کردید و رفتید تهران فکر کنم از بندر عباس در حالی که زودم رسیده بودید و تعجب کرده بودید که چرا انقدر همه چی مرتبه! چرا on time رسیدم، منم دقیقا همین اومد توی ذهنم گفتم امروز قطعا دیر رد میشم و یا احتمال ابراهیم نیومده!
رفتم بالا دیدم حدسم درسته!
حالا کی نشسته سر نوبت من! یک دوست تحسین برانگیز دیگه ام که خودِ خودِ خودشه لامصب و من بسیار تحسینش میکنم فکرش را کن استاد آدمی که گفت خوابم میاد و همونجا که ابراهیم داشت موهاشو کوتاه میکرد خوابیده بود جمال! و من واقعااا تو دلمم تحسینش کردم بس که خودشه
اما همون موقع که ساعت 6 بود بهم گفت محمد جمال دیر اومده، بعد داشتند نگاهم میکردند که ببین چی میگم آیا بگم پاشو جمال نوبت منه، شما دیر اومدی عزیزم و نه من! و یا اینکه بگم بشین راحت باشه من هستم!
و خبر بدش اینه که گفتم بشین عیبی نداره ( باید بیشتر روی اعتماد به نفس و عزت نفسم کار کنم)
و خبر خوبش اینه که تا 90 دقیقه بعدش که نوبت من شد! بی نهایتتت درس گرفتم و واقعاا یاد این جمله افتادم پدر که در کنار مری جان بارها و بارها گفتید، میگفتید مثلا تا وقتی که این غذا اماده بشه ما هم بریم مثلا فلان کارو بکنیم که از این وقت بیشتر استفاده بکنیم، منم این کارو کردم بعد از تحسین هر دو دوستم ابراهیم به خاطر عشق و علاقه ای که به این کار داره، و جمال به خاطر هنرمندی و عشقش به عکاسی که جدیدا هم آتلیه ای زیبا زده توی شهر در واقع قبلا واسه یک آتلیه کار میکرد و الان مستقل شده خداروشکر و این حرکت و شجاعتش را بارها و بارها بهش گفتم و تحسینش کردم.
کاغذ و قلم همراهم نبود و توی گوشی ساده ام نوشتم: آرام و آرام در حالی که هنسفریم توی گوشم بود و داشتم عبارت های تاکیدی ثروت سازم را گوش میکردم و مرور میکردم.
یک سری چیزها واسم مرور شد، که به شرح زیره:
+ اولین خواسته ای که برای من به وضوح رسید؛ یاد رابطه ی شما افتادم پدر جان که با مریم جان دارید و من یاد یک قسمتی هم افتادم که موهای شما را زد و گفتم ای جانِ من، منم عشق الهی میخوام رابطه ای میخوام که اصلا من موهای عشقم را بزنم و عشقم موهای من را.
+ باید روی باور on Time بودنم کار کنم. اینکه همیشه سروقت میرسم
+ تایید این باور که خداست داره کارهای من را انجام میده و واقعا داره هدایتم میکنه و من این هدایت را درک میکنم به لطفش
+ جهان دست به دست هم میده تا باورهات را تایید کنه ( غیر از این بچه ها من دیشب یاد یکی از دوستای مهربونم افتادم که ایشونم امروز چند دقیقه بعد از من اومد اونجا)
+تایید این باور که این منم که خالق 100% زندگیم هستم واقعا
+ این خواسته برام به وضوح بیشتری رسید که واقعا دوست دارم انقدر به استقلال مالی برسم که اگر خواستم موهامو کوتاه کنم و دوست داشتم رفیقم این کار را بکنه همین الان با بهترین کلاس پروازی اصلا برم پیش دوست تحسین برانگیز توی بندر عباس که یک دوست بسیار قدیمیه که یکی از بست آرایشگرهای ایران و بندر و امارات. هم برم به دیدارش هم تفریح بیشتری بکنم.
+ این خواسته بازم به وضوح بیشتری رسید که دوست دارم آدم های اطرافم شادترین، مثبت اندیش ترین، خودترین و ثروتمندترین و رهاترین انسان ها باشن
+ مرور این باور که من همواره در زمان و مکان مناسب هستم و به روند تکاملی این دنیا متصلم چه بخوام چه نخوام و تنها راهِ تغییر این زندگی هم چیزی جز تغییر باورهام نیست.
+ و اینکه با بحث و جنگ و دعوا هیچ چیزی بهتر که نمیشه بدترم میشه، وقتی رفته بودم و نشسته بودم و هنسفری را نذاشته بودم و داشتم به حرفای چرت و پرت بچه ها کمی توجه میکردم گارد گرفته بودم حالا اصلا درست که با خودشون داشتند صحبت میکردند ولی مقاومت داشتم و همون لحظه سریع داستان را بردم به سمت خودم با همون تحسین کردن های دوستم و بعد که هنسفری و بعد توجه به زیبایی های اونجا … تا اینکه درس دیروز به یاد آوردم که من آدمی شدم که بیشتر از اینکه بخوام به زیبایی های بیرونم محیط اطرافم توجه کنم دوست دارم و مایلم که موفقیت های گذشته و امروز و فردا م را تحسین کنم خودم را تشویق کنم ززیبایی های درونم را ببینم و تحسین کنم و به خاطرشون از خدام سپاس گزاری کنم، در واقع این خواسته که دوستم دارم خداوندااا انقدررر غرققق زیباییی هایی بینظیر و تمام نشدنی درونمم بشم که اصلا وقتی واسه بیرونم نداشته باشم اونم تازه برای توجه به زیبایی های بیرونم هااا، میخوام مثل انیشتن توحیدی باشم که داستان قطار و یابرخوردش به خانمش توی خیابون، مثل ابراهیم یکتاپرست مثل موسی مثل شما پدر اصلا میخوام خودم توی خودم باشم میخوام سفرم مدام به درون خودم باشه بیشتر و بیشتر، برای خودشناسی بیشتر و امروز این درس هایی بود که از رفتن به آرایشگاه معروف! گرفتم با هدایت الله درونم.
واقعا به خودم افتخار میکنم برای این در صلح بودنم برای این مهارت بینظیر نویسندگیم برای اینکه خودم خودم هستم و واقعا این منم. خداروشکر
و البته که خداروشکر میکنم به خاطر این کهکشان اینجا همینجا دقیقا خدارصدهزارمرتبه شکر
اینم از این من برم یک Rest و یک هندونه بزنم…
سلام مجدد آخیش خداروشکر به خاطر همه ی نوشیدنی های سالم و همه ی غذاهای حلال خداوند یکتا. خداروشکر به خاطر سیستم گوارشی سالم و قدرتمندم
اما نت هایی که برداشتم از این قسمت:
+ هر کاری بخوای انجامش بدی اما ازش چیزی بلد نیستی میتونی انجامش بدی! چون خدا باهاته و خدا برات واقعا کافیه× و کمکت میکنه و این ویژگی بارز افراد با عزت نفس بالاست
+ جهان تو را به سمتی میبره که خودت میخوای پس بهترین ها را بخواه و بهترین ها را Follow و توجه کن بهشون هدایت هدایت هدایت در هر جهتی که خودم میخوام داشته باشم با کانون توجه ام.
+ دیدن این همه تنوع در RVها، سبک مسافرت، افراد و .. بهترین نشانه فراوانی در جهانه و به من این درس را میده که مهه نیست که چه سبکی داری، آیا شاد هستی؟ آیا احساس خوشبختی و سپاس گزاری میکنی؟ آیا احساست خوبه؟
+ این نکته را هم نوشتم که امروز (11/3/99) خواب دیدم که سوار دوچرخه ام در حالی که دوستم سوار یک ماشین مدرن بود ولی من یادمه شاد بودم و حتی برای اولین بار توجه ام به این جلب شد که دوچرخه ام چراغ دینامیکی جلوی گرد شکلی داره که فقط با حرکت کردن روشن میشه! ( گردش جهان) به خوبی یادمه که چقدر لذت میبردم از دوچرخه سواری حتی توی شب. ولی وقتی بیدا رشدم از خوابم پرسیدم که چرا سوار دوچرخه!! چرا ماشین نبودم؟!
که وقتی نظرات را داشتم میخواندم توی نظر مرضیه جان که اتفاقا امروز بود که فکر کنم نظر برتر توضیح همین فایل توضیحات بیشتر سریال زندگی در بهشت کردید، دیدم و به یاد آوردم تکامل را. خداروشکر
+ به زیبایی ها نچسب . سکون کردی نکردی عزیزم! حرکت حرکت حرکت زیبایی را ببین تحسین کن یک شخصیت تصدیق کننده ی زیبایی ها را داشته باش ( یکی از ویژگی های مجیکال افراد ثروتمند ذهن های ثروتمند)
+ دیروز یک مرغ هیولا با هم درست کردید و امروز ناهار من مرغ ریش ریش شده با نون ساندویچ فرانسوی بود ( جذب) این یک خبر خیلی خوبه
پدر …
یک چیزی بگم، پدر
بازم بعد از پدری که نوشتم نیاز به استراحت داشتم الان ساعت 03:25 صبحه و واقعا نمیدونم از کی پای نوشتنم ولی یاد حرفی افتادم که چندین ساعت قبل به خوبی شنیدم اینکه گفتی، واقعا عشق میخواد که ساعت ها بشینی پای درست کردن سفرنامه ویدیو بگیری کات کنی و ادیت کنی و اونم هر روز عشق میخواد .. آره واقعا نوشتن هم به این دیوونگی من عشق میخواد از خدا میخوام که صبری بهم بده ایمانی بهم بده اراده ای بهم بده که فقط ادامه بدم فقط ادامه و این کاری که شروع کردم را نه فقط ادامه بدم، بلکه یاد بگیرم لذت ببرم لذت است که مهم، لذت بردنس از تک تک لحظاتت که این مهم تره. اوکی بیا اادامه بدیم و در مورد نکته ی قبلی باز بگم و نتیجه و برداشتی که داشتم بگم، یاد یک جمله افتادم یک باور! که برام انگیزه بخش شده این لحظات. .. همینکه خدا داره میبینه و ناظره برام کافیه خدا جون لذت ببر … هاها
گفتم توجه کردم به غذای روز دوم سفرنامه و روز بعد ما مرغ داشتیم، و چقدر جالب متوجه شدم که پدر جذب خیلی چیزها خیلی ساده است
مثلا یاد دوستی میافتم و همون روز یا تماسش را میشنوم یا خودش را میبینم غذایی را .. چرا واقعا بازم از خودم سوال پرسیدم چرا واقعا وقتی به یک سری چیزها توجه میکنم سریع جذب میشن و یک سری چیزها مثل ثروت اصلا اینطور نیست
گفتم که میدونم همه چی باورهاست، گفتم که میدونم پاسخ این انرژِی همیشه مثبت همیشه ی خدا! چه خواسته ات باشه چه ناخواسته
گفتم که ببین پس اگر وقتی چیزی که بهش توجه میکنم را جذب میکنم یعنی اینکه باورمحدود کننده ای ندارم در موردش، ولی هر چقدر به چیزی واقعا توجه دارم میکنم و دارم فرکانسش را میفرستم به جای خودش! نشانه اش میاد نشون از فاصله ی فرکانسیه که باهاش دارم. راستش یکم ناامید شدم چه کنم پدر! انسانم ربات که نیستم، ولی دارم سعی میکنم که همون یک ذره هم نشم دارم الان صادقانه میگم، و خبر خوب توی همین ناامیدی یک امیدی و درس برزگی هم بود! فکر میکنم خودم باید این نوشته الهامی را ده ها بار بخوانم و لذت بیشتری ببرم واقعا.
میگن تو ناامیدی بسی امید است همینه دیگه، من در مسیر تکاملم متوجه شدم که اصلا خواسته ها برام مهم نیستن! البته با نگاه مثبت بیا ببین پدر، منظورم اینه که کلا گفتم آقااا خواسته ائه میاد در زمان و مکان مناسبش بیخیال آقا بیخیال خواسته من حالم خوب باشه من این لحظه را زندگی کنم کلا از همون روزی که به این نتیجه رسیدم گفتم آقا من باید این لحظه را زندگی کنم واقعاااا، و در واقع برای من همین موقع بود که باورسازی به یک روند شیرین تبدیل شد واقعا، باورسازی برای من شد مهم تر از رسیدن به خواسته به این شکل که هی واسه اینکه به خواسته برسم بگم حالا اینکار و اون کارو کنم ذهنی البته.
یا بازم خلاصه ترش کنم، آقا تسلیم تر همین رب شدم! افتاده تر شدم!
گفتم هر چی تو بگی .. من ایناست خواسته ام تو حالا خودت با بی نهایت دستت به بی نهایت شکل هدایتم میکنی وظیفه ی من دیدن تو در آینده نیست خدا، وظیفه من اینه که فقط این لحظه را درک کنم و واسه این لحظه شوق کنم اگر این را یاد بگیرم و استمرار بورزم توی این در لحظه بودنه، بعد که آخر روز میخوام بخوابم! میبینم که کل روز را وصل بودم و داشتم الهامات خدا را دریافت میکردم و مینوشتم و تولید محتوا و خلاصه هر کاری که بهم میگفته انجام میدادم. حرف من حرف اون، نگاه من نگاه اون، دست او دست من، کلام او بر زبان من، روح او جسم و جان و روح من، خلاصه همونی که میخوام
همیشه میخواستم که یک روح باشم یک روح مجردِ فارغ از زمان و مکان، خب خبر عالی اینه که دارم میشم حالا باید ادامه بدم، بگم ها پدر که این ویژگی ها را همین الان شما دارید و الگوی من پسر شجاعی هم پدر شجاعی همچون شماست. دم شما گرم بزن قدش .. عاشقتممم
خداوکیلی خیلی خوشم میاد از این ذهن بینظیری که دارم از باورهایی که ساختم از نگاهی که دارم به زندگیم ببین! از یک چیز به ظاهر ساده کوهی معنا ساختم همینم من! با خدا باش و پادشاهی کن
+ یکی از نکاتی که تقریبا بیش از 12 ساعت بیش که از خواندن نظرات نوشتم اینه پدر: ” درجه استادی کنترل ذهن برازنده ی شماست استاد جان، تبریک میگم جانانه”
+ حمله به ترس | هر ترسی باشه: بهترین روش برای از بین بردن اون ترس که فقط یک توهمه ( این نکته که با اولین + پلاسی که گفتم خیلی پرفکته، سعی میکنم انجامش بدم. )
JUST REMEMBER YOUR EVOLUTION MY DEAR
+ از کوچک ترین کار و کوچک ترین موفقیتی که میسازی خودت را بمباران تحسین و ایول و دمت گرم کن جشن بگیر . تعریف کن از خودت. | IMPROVE YOUR SELF-CONFIDENT
( که اینکارو امروز از وقتی دیدمش بیشتر انجامش دادم) دمم گرمم یوهوو که بینظیر دارم ادامه میدم میخوام بشم اسوه ی ادامه دادن! االهی الهی
+ لذت بردن .. یکم بیشتر بهش فکر و بیشتر چاشنی زندگیت کن.
+ حالا که چاشنی را ااضافه کردی بدون که احساس خوب و توجهت به هر چیز داره در اون جنس توجه و احساس را بیشتر وارد زندگیت میکنه
+ نکته ی بعد ادامه دارد ..
( یعنی این داستان لذت بردن بیشتر ادامه دارد )
+ شعر زیبای خیام:
اگر ز باد مستی خوش باش – با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان هستی نیستی است – انگار که نیستی چو هستی خوش باش
LIFE IS AN ADVENTURE
+ و این نکته و خواسته ی من که چقدر عالیه که برسی به جایی که انقدر استاد قانون بشی، یعنی استاد خودشناسی اینکه این نگاهم این رفتارم چه باورهایی داره RUN میشه الان، دلم جوشِ این خواسته معنوی و برای من دنیایی. خیلی مشتاقم که بیشتر خودم را بشناسم تا همینجا هم که اومدم پدر به خودم افتخار میکنم و واقعا تحسین میکنم و میدونم که شما هم با تمام وجود ارزشمندتون مریم جان و همه ی بچه ها بهم افتخار میکنند چرا که افتخار خدا را دارم احساس میکنم، بایستی ثروتمندتر بشم هیچ راهی ندارم برای اینکه بخوام خدای درونم خودم را بیشتر بشناسم باید درس هایی را پاس کنم اونم با نمره ی بالا، کسی اینجا توی این آرامشگاه این کهکشان ارفاقی بالا نمیاد، درسته که حضور و غیابش اختیاریه هر کی میخواد میاد هر کی میخواد نمیاد ولی من میخوام نه تنها اینجا باشم بلکه درس هم بدم و به خودم و این دنیای زیبا خدای مهربانم کمک کنم که اینجا جای بهتری برای زندگی بشه یک جای قشنگ تر با باورهای زیباتر. و تنها راهی که جلوم میبینم تنها انتخابی که دارم ادامه دادن و تنها دکمه! دکمه ی اتصال!
اما پارت سوم این نظر ماورایی ارزشمند:
میریم سراغ خود دیدن فایل
+ به به عجب جنگلی، اوه in god we trust عاشق این نگاه مردم آمریکام شمام به به دوچرخ سواری ببین لذت بردن از این دوچرخه سواری آره تکامل، عاشقتم مایک که خودتی هااا، اووف این غذا باب منه واسه gym سینه ی مرغ به صورت کاملا لری هاهااها وای عجب لباسی پدر یک لباس زرد یک لباس بینظیر سفید دمت گرممم مایکی به خاطر این زبانت، عاشقتمم پسر واقعا تحسینت میکنم هم خودتی هم چنین پدری داریمممم و هم این تیم ورک و هم عزیزمم این سنجاب رااا، اره آره بریم سبک های متفاوت اینجا را ببینیم، واوو عجب رهایی به واله جقدر عاشق کشورشون هستند، واوو چه میتینگ هایی واو چه دوچره ی بینظیر سبزی واو چه روج بینظیر که کنار هم دارند گیتار میزنند عاشقتتونممم منم میام گیتار میزنم واستون، آره آره منم دوست دارم بیام اینجا و این تنوع را با چشم خودم ببینم چر دورعهمی هایی چه راحتی هر کی هرجور دوست داره لباس میپوشه وراحته خداوکیلی واقعا تحسین برانگیززز هدای من واوو چه آقایی که بازم لباس زرد و با ایمل خند و واوو این بای را ببین آره اون چی بود اون بازی که حیکاپ گرفت ه بود از شما و مریم جان، واوو گلف بازی میکنند چه مادری په پدری چه بچه ای عاشقتونممم اووف چه موتورهایی چه ماشینی چه تمییزی چه سریبزی اوق خهدا من چه فراوانی چ خنده های چه لبخنده ایی چه همسایه های بینظیری چه سگی واو چه جیپ قرمزی خدای من چه دورجه های چه صدای شماا مریم جان واوو این بابانول آمریکایی ، چه هوایی دارم احساسش میکنم اووف عجب هوایی هست من واقعا میتونم احساسش کنم واوو چه موتور خفنی چه درخت های سرسبز بلندی اوو سفرر سفرر سفرر آره آره سفر مریم جان، خدای من اون بازم همک دیدم واقعاا چه ماشین هایی دیدمممم عجب فزاوانی و اما این ار وی بینظیرمون ای جانم چقدر اینجا تمییز خدا وکیلی، چه درختای سربه فلک کشیده ای اخه، و بازم سیاوش قمیشی، ای جانم به حس گرفت شما FATHER ای جانم ای جانم خدایاااااااااااا صدهزارمرتبه شکرت واقعا با این موسیقی یعد از این همه مسیری که طی کردم تا امروز و این لحظه خیلی شیرینه و لذت بخش! یوهوووو لامصب چه انرژی دارممم من! وسطش بود گفتم باشه بدن عزیزم بعد کامنت میریم میخوابیم نه نه نه!! خواب کجااا آقاا حالا بیا وسط آهااا هاهاها That’s it
یوهووووو
عاشق این خنده هاتم مایکیییی هاهاها عاشق این رقصیدنتم پدر
دقیقه 5:52 اونجایی گه مریم جان شایسته میگه،
یک دفعه زدم زیر خنده!!
یاد روزی افتادم که اون موقع دوران راهنمایی من بود و حواسم نبود، بس که چیزای دیگه منو جذب کرده بود، افتادم تو جوب!!!!
حالا داستان اینه که من انقدررر خجالتییی بودممم، انقدر بی اعتماد به نفس و عزت نفس بودم که هر وقت از مدرسه میومدم خونه 2 تا مدرسه دخترانه دبیرستان، جلو راه من بود
بعد هر وقت که میخواستم بیام خونه و یک دختر مدرسه ای جلوم بود من خلاصه یک جوری از کنارش میزدم میرفتم، حالا اینجا را!!
اگر 2 تا و بیشتر میشدند من انقدر غرق این بودم که الان در مورد من چی میگن! که خلاصه یک روزز انقدرر غرقش شدم که کلا مسیرمو کج کردم که از یک خیابون دیگه رد بشم،
حواسم نبود، پلقققق ( صدای برخورد من با سر و صورت با آب جوب ) :D
خدای من
همین تضاد بزرگ و اینکه دقیقا چی میخوام با طی کردن مسیر تکاملم، باعث شد
الان جوری بشه بعد از یکسال و سه ماه در سفر مداوم بودن، نه تنها توی بیشتر کشور زیبا و ثروتمند ایران بلکه
از نصف دنیا دوستای فوق العاده ای داشته باشم، فارغ از جنسیت و سن و تحصیلات و قد و نژاد و مذهب و .. .
نتیجه؟*
سفر کردن باعث میشه با فرهنگ ها و ادم ها و غذاهای بسیار زیاد و متنوعی آشنا بشی و ظرف وجودی خودت را گسترش بدی،
من همیشه به دوستام میگم،
ما آدما انقدر عمر نمیکنیم که تماممم تجربه های دنیا را تجربه کنیم ولی میشه یک کاری کرد که تجربه های بیشتری را بدست آورد و اونم، ” دوستای جدید ” دوستای جدید هر کدومشون یک دنیایی دارند میدونی وقتی میشینی باهاشون یک قهوه میزنی با یک لبخند روی یک صندلی چوبی کنار آتیش وقتی که دقیقا کمپ زدی یا اصلا هیچهایک زدی، وقتی با اون فرد عزیز صحبت میکنی و از صحبت کردن با ایشون و کشیدن باورهاش و مقایسه اش با نتیجه های زندگیش خیلی کمک میتونه به تقویت باورهات بکنه.
چون اون چیزی که داره زندگی منو شما را رقم میزنه، ” باورهای ماست ”
باورهایی که با تکرار و تکرار ایجاد شدند.
آقا پاشید برید سفر دیگه
ممونم خانم شایسته عزیز به خاطر همه چیز واقعا
عاشق خنده های مایک جان شدم اونجا که استاد جوون وای وای چه رقصی پسر، رقص طناب، اوه مای گاد
عاشقتونممم
خدایا شکرت که تو مسیریم. ..
به نام خدای وهاب
سلام و درود به دوست مهربون و عزیز و در صلح درونی خودم؛ مرضیه جان
من از این نظر خیلی لذت بردم و خوابی که صبح دیدم راو اتفاقا منم داشتم توی خواب دوچرخه سواری میکردم را اینجا جوابش را گرفتم. ازت ممنوونم
از اینکه هستی به خاطر وجود ارزشمندت از خدا سپاس گزارم واقعا
الهی که هر چی میخوای بهت بده با فرکانس های بینظیر و ادامه وار مشخص خودت.
خیلی خیلی دوست دارم
و از اینکه ادامه میدی و داری اینکارو با آرامش واسه خودت انجام میدی واقعا تحسینت میکنم عزیزم
میدونم خداروشکر داری فایل ها را نگاه میکنی و نظر میذاری
خود دیدن فایل ها ارزشمند و تحسین برانگیز و بیشتر از ارزشمندتر و تحسین برانگیز تر گذاشتن نظر که شما به خوبی انجام میدی. ازت ممنونم رفیق جون
الهی که همیشه شاد و شجاع دل و با اعتماد به نفس و عزت نفس باشی.
ممنونم ممنونم ممنون.
عاشقتمم
به نام عشق
سلام سعیده جان، دوست پرانرژی و با اعتماد به نفس بالا
کُـــلِ نوشته به کنار! خط آخرتم به کنار
یعنی خط آخر که تیک خورده باشه توی وجودت، حل شده باشی توش، درکش کردی باشی
میشه عملکردی که توی خط های ارزشمند بالایی داشتی.
آره احساس خود ارزشی احساس لیاقت
چیزی که باعث شده بیام و بنویسم واست عزیزم؛ و اول توی دلم خودم را تحسین میکنم که وقت میذارم و دارم بهای لذت بردن بیشتر را میدم از مسیر ثروتمندتر شدنم؛ مسیر بی انتها …
الحمدلله
” و در پایان Be grateful از خودم سپاسگزارم نکات مثبت این قسمت از سفرنامه نوشتم لذت بردم و حس خوب بیشتری تجربه کنم”
دمت گرم، ممنونم ازت که از خودت سپاس گزاری کردی
این برام واقعیتش بولدتره تا چشم دقیق و ریزبینی که قانون را درآوردی از صحنه ها. و بسیار بسیار این عزت نفست را تحسین میکنم. خداروشکر خداروشکر
دوست دارم عاشقتمممم
هر جایی که هستی شادتر و بیشتر از زندگی و فرصتی که بهت داده استفاده کنی الهی.
عاشقتمم))
دممم گرم که اینجام به خاطر تعهدم …
دمت گرم که دیدی و نوشتی دمت گرم به خاطر این اعتماد به نفست دمت گرم به خاطر ریز بینی هات دمت گرم به خاطر عزت نفس بالات دمت گرم واسه تو مسیر درست بودنت، تو خواستی و هستی دمت گرم واسه همه پیگیرات .. امیدوارم که هر جا هستی خوشُ خوشُ و همچنان که چه عرض کنم: بیشتر از وقتی این کامنت ارزشمند را نوشتی خوش باشی .. کمی بیشتر … اینه داستانه … کمی بیشتر ..
کمی لذت بیشتر .. کمی ثروت بیشتر .. کمی پول بیشتر .. کمی عشق بیشتر … کمی زندگی به سبک شخصی بیشتر … that’s it
LOVE U BRO
الحمدلله به خاطر این سایت بینظیر خدایی که داره این سایت را مثل همه ی کسب و کارهای دیگه مثل همه ی مردم مثل هر چیز و هر کس دیگه ای که داره لحظه به لحظه هدایت میکنه> و امیدوارم که در این مسیر زیبای توحیدی بمونیم و ثابت قدم تر باشیم: آمین
عاشقتممم رفیق
در واقع عاشق خودم
استاد سپاس گزارم)) دوست دارم
باریکلا به اینکه از وقتی دیدی لازم دیدی اینکارو بکنی شروع به انجامش دادی متعهد
و این تحسین برانگیز عزیز جونم
سلاممم
خیلی خیلیی لذت بردم از کامنتی که واسه فکر کنم لایو 16 بود نوشته بودی بسیار بسیار لذت بردم و هم چنان لذت بردن خودم از نوشته های قشنگ و درست و بینظیر و الهامیت هم چنان ادامه دارد ( آخ جووون یوهووو)
خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت عزیزم
خداروشکر میکنم به خاطر اینکه هستی و توی این دنیا با حضور و انرژی و تعهد و نگاه و رفتار و کلام و بیانت به یک جای بسیار محشرتری تبدیل شده این دنیا و واقعا سپاس گزارم از خداا، میدونی دیگه هر نعمت جای شکر دارد شکر کلی گفتن واسه وجودت یک چیز و واسه هر نعمتی که بهت داده شده جدا و اینکه تازه هر مهارت و توانایی بینظیری هم که داری خودش تحسین کردن جدایی داره.
آخ عاااشق خودمممم لعنتی بس که بینظیرمم واقعااا خداروشکر خداروشکر
واوو
یک نکنته میخوام در مورد اون 9 تا برنامه بگم در مورد ورزش، من خودم خیلی وقت ها GYMنمیرم و به جاش خونه را تمییز میکنم مثلا روزی که گذشت کلا شیشه ها را تمییز کردم اوووف یک شیشه پاک کن گرفتم عجب بوبی داشت یعنی خود بوش بیشتر برام لذت بخش بود تا خودش! فکرش را کن و اتفافا همون موقع که از این شیشه پاک تحسین برانگیز استفاده داشتم میکردم به خودم گفتم چطور میشه که تو یک چیزو بخوای ولی اون چیز که هیچ تازه چیزهایی دیگه آپشن ها و ویژگی های دیگه ای داشته باشه که برات لذت بخش تر باشه و این خیلی برام جالب بود. خیلیی
یعنی میخوام الان به ذهن خلاقم رسید خداروشکر اینکه
آدم ها میتونن مثل یک کتاب باز بمونن … حتی از همون کسی که هر روز میبینیش میتونه همون فرد با تغییر خودت از درون اون فرد بشه یک کسی که تا حالا اون حرف جدید یا هر چیز دیگه ای که به نظر نو | NEW میرسه را تجربه کنی آره تجربه
خیلی شگفت انگیزه
یاد لایو 15 بود فکر کنم افتادم بعد از 10 قسمت در مورد سریال زیبای تحسین برانگیز زندگی در بهشت بود
یکی پرسید که خوب توجه کن مرضیه جان!!
چی میشه که زندگی توی پارادایس تکراری بشه واستون استاد؟؟
به نظرت چی میشه مرضیه؟؟
قطعا
همینطوره
با ناسپاسی
اصلا نمیدونم چی شد که اینو گفتم ولی اومدم که فقط سپاس گزاری کنم به خاطر وجود ارزشمندت و شکر کنم خدارا به خاطر اینکه اولا منو لایق دونست تا با من دنیا را تجربه کنه و با دستان من بنویسه و این که نظرات من مثل پیام خدا میمونه خب اول به خاطر باورهای زیبای تحسین برانگیز خودته و این احساس خود ارزشی که واسه خودت عزیزم قائل هستی و تازه من واقعا هر چی دارم از خدا دارم. و این سبک شخصی نوشتن و نگاه فان و استفاده از قانون همه و همه میتونم بگم با مرور زمان و تکاملم این اتفاق افتاده خداروشکر
و خبر خوب و نگاه زیبای تحسین برانگیزم اینه که، اولین کسی که الهام میگیره و متحیر میشه از نوشته های واقعا گران بهام، خودم هستم و اصلا نمیدونی که چقدر این نوشتنه شریف مقدسه زیباست اصلا هر چی بگم که هیچ هر چقدررر داره میگذره من دارم بیشتر متوجه میشم که چه گنجینه ای هست تا الان تا همین شب و همین ساعت 3 صبح توی اخرین آپدیت اهرم رنج و لذتی که برای نوشتن دیدگاه و خواندن دیدگاه ها داشتم 5 تا اهرم لذت دیگر هم به این لیست ماشاا.. بلند والااا اضافه شد که یکیش از همین نظری بود که برای من نوشتم عشقم
OK Ok
زندگی ادامه دارد .. و واقعا زندگی که داریم خیلی زیباتر از اون چیزی باشه که بشود
میخوام هم برم نظر زیباتو توی لایو 16 بخوانم دوباره و هم اونجا در مورد کارل سیگن عزیز بهت بگم در واقع میخوام در مورد فراوانی و کوچیکی این دنیا توسط این شخص بینظیر باهات صحبت کنم
عاشقتممم
پس به امید دیدار تا کامنت شگفت انگیز بعدی …
چقدر جالبه این دنیا و دقیقه قانون خدا
من امروز وقتی کامنتم را نوشتم برای اخرین فایل روی سایت به نام « شکارچی نکات مثبت باشیم » بعدش چندتا کامنت خواندم که اتفاقا کامنت تحسین برانگیز خودت یکی از اون نظرها بود و چقدر من لذت بردم ازش خداروشکر
خداروشکر برای وجود ارزشمندت بهار جان
نمیدونم همون بهاری که مهاجرت کرده ترکیه یا نه .. چون اون بهار عکسش یک چیز دیگه بود.
داشتم فکر میکردم چرا خدا برام واسه این قسمت نوشته اونم امروز!
صبر نکردم و اومد فایلو دیدم، به چند مورد توجه میکنم؛
دیدم که من امروز دقیقا وقتی از باشگاه برگشتم ( پیاده – عمدا ) یک فاصله ی ده دقیقه ای برگشت تا خونه را من فقط در مورد توانایی هام داشتم با خودم صحبت میکردم و لذت میبردم و تو این فایل هم هر سه عزیز داشتند در مورد توانایی هاشون با هم صحبت میکردند و تحسین میکردند هم را.
امروز دقیقا اولین روزی بود که سینه های مرغ را جدا کرده بودم از قبل و دقیق روز باشگاه برای بعد تمرین یک سینه کامل مرغ اب پز میخورم و امروز این کارو کردم و دقیقا تو این فایل استاد سینه مرغ درست کرد و این یعنی نشون میده مسیرم درسته و باید همینو ادامه بدم ( این ایده ی سینه مرغ در پاسخ اینکه خدایا من حجم میخوام بدم به بدنم بود ) تایید شد تمام … یوهو
سوم، امروز داشتم حسابی فایل هایی را روی تی وی کافه گذاشتم از زیبایی های جهان امروز داشتم که میدیدم همش تحسین و تحسین این زیبایی ها و مخصوصا توجه ام به تنوع بود و حالا مریم جان در مورد تنوع داشت صحبت میکرد.
و در مورد سفر …
و …
خدایا شکرت واقعا واقعا به هر چی توجه کنی از همون جنس توجه بیشتر و بیشتر را جذبش میکنی والسلام.
در مورد اون اهرم باید ببینم تو کامپیوترم …