سفر به دور آمریکا | قسمت ۸ - صفحه 1

473 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «امامی» در این صفحه: 14
  1. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام

    آمریکا شبیه کارتون هاست، تمیز، فانتزی، همه شاد و خوشحال، ابرها رو میبینی عالی، درختان عالی تر، ساختمون ها تمیز، همه چی عالیه واقعا و نوش جان تک تک افرادی باشه که دارن این زیبایی ها رو تجربه میکنن مثل ما همسفرهای عالی :)

    خدای من چقدددددر آدم تو صف هستن، اگه صف غذای رایگان بود انقدر شلوغ نمیشد که کوکاکولا تونسته با باورهای عالیش این همه فراوانی رو جذب کنه

    دقت کردین که چقدر لباس های مردم رنگارنگ و متنوع هست؟ به مدل موهای متعدد و متنوع دقت کردین؟ به رنگ پوست های مختلف چی؟ دیدین افرادی که سنشون بالاتره چقدر شاد و خوشحال هستن؟ آزادی مردم تحسین انگیز نیست؟! خوشحالی مردم و شادی و انگیزه ای که تو این کشور هست تو این سفرنامه هست دیوانه کننده نیست؟! اینها دقیقا نشون میده موضوع زندگی فرکانسه نه هیچ چیز دیگه و نشون میده مدارها چطور دارن کار میکنن، تصاویری که ما داریم میبینیم از این سفر موهبت بزرگی هست و توجه به این نعمت ها و این فضاها حتما ما رو به مسیرهای عالی مثل همین مکان ها هدایت میکنه همانطوری که در این چند روزه که من سفرنامه رو دنبال کردن دیدم ناخودآگاه همش تو پارک و فضای سبزم :)) فکر کنم که نه حتما بعد از این فایل یک سری چیزهای نوشابه ای و هم اساس با همین سفرنامه رو تجربه میکنم حالا ببین کی گفتم :))

    وقتی تو مدار درست باشی صف زیادی هم جلوت باشه فراوانی ثروت و نعمت و مشتری و موقعیت های عالی رو میبینی و ازشون لذت میبری و باورهات رو تقویت میکنی و بعد به سمت فراوانی های بیشتر و نعمت و ثروت بیشتر و مشتری های بیشتر و فرصت های عالی تر هدایت میشی. این است داستان هدایت.

    پیراهن استاد Love that :-D

    نکته ای که توجهم رو جلب کرد در مورد کوکاکولا اینه که یک کسب و کار واقعا میتونه همیشه رشد کنه، تا حدی که به تنهایی برای خودش تاریخ سازی کنه، تا حدی که برای خودش موزه داشته باشه، پس کسب و کارهایی که با عشق و علاقه ساخته شدن و در مسیر درست دارن حرکت میکنن همیشه میتونن رشد کنن و تاریخ مصرفی نداره همیشه میشه بهتر شد و کوکاکولا اینو ثابت کرده

    احترام به مشتری در کوکاکولا رو واقعا دوست دارم، ببینید فقط یک تیم عاشق میتونه این ایده به ذهنش برسه و مهمتر از اون اجراش کنه که با زبان های رسمی دنیا به افراد خوش آمد گویی کنه.

    مثل سفر قبلی به دشت پروانه ها، کوکا کولا هم یک عالمه محصول فوق العاده با این ایده ساده درست کرده از ماگ و کپ و بشقاب و دستگیره بگیر تا جعبه خلال دندون و گیره لباس و دفتر و توپ و .. اینها نشون میده که واقعا افرادی ذهن ثروتمند داشته باشن ثروت سراغشون میاد و ببینید همین یک ایده ساده رو هر کسی تو فروشگاه خودش اجرا کنه چقدر میتونه گسترش بده کسب و کارش رو.

    داستان تمپا فلوریدا چی هست؟ :-؟

    آهنگ imagine dragons وقتی پخش میشه در سفرنامه یعنی فرکانس ها خیلی دقیق دارن کار میکنن چون من موسیقی های زیادی ازشون گوش دادم، Love that

    استاد من از عاشقتم هایی که میگی خسته نمیشم خیلی جالبه، :)

    میخواستم یکم جدی تر باشم ولی نمیشه آخه :))) تو سفر باید رها بشی، پوکیدم از خنده با این حرکت های استاد

    من نمیدونستم کوکا کولا انقدر برند زیر مجموعه داره، آسیا یک سری طعم، فانتا مال کوکاکولاست؟!، آفریقا یک سری طعم، آمریکای شمالی یک سری طعم، واقعا چه گسترشی و چه خلاقیتی و چقدر ایده ی تست مزه کار خوبی هست. نتیجه باید نشون بده چند مرده حلاجی

    بچه ها چقدر دارن کیف میکنن و عشق میکنن، وقتی بچه ها رو میبینم دوست دارم بیشتر به خودم نزدیک بشم و از این کار لذت میبرم

    نکته فوق العاده ای رو خانم شایسته گفتن که ما از یک محصول صحبت نمیکنیم بلکه از لحظاتی صحبت میکنیم که کوکاکولا در زندگی آدمها ساخته واقعا الهام بخش من بود که هدفم رو چطور تنظیم کنم تا هم خودم لذت ببرم و هم باعث بهتر شدن جهان بشم. واقعا عشق و شوری که در کوکاکولا دیدم این امید رو در دلم زنده کرد که منم میتونم با همین عشق به زندگیم معنای بیشتری بدم و باعث بهتر شدن جهان اطرافم بشم.

    و اما اون خرسه چقدر خنده هاش باحاله و چقدر رقص خوبی انجام دادن آفرین منم همراهیتون کردم ^_^

    ترکیب رنگ قرمز و مشکیشون رو دوست دارم مثل خود نوشابه

    سپاسگزارم از خانم شایسته و استاد و انسان ها و فضای خوب این سفرنامه و همچنین باقی همسفران عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  2. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام دوست عزیزم. امیدوارم همیشه در مسیر هدایت خداوند و در مسیر مستقیم افرادی که به اونها نعمت داده شده باشیم. واقعا خداروشکر که در این مسیر هستیم و میتونیم از آموزه ها استفاده کنیم. یک نکته که از آموزه های استاد عباس منش برای خودم در چنین مواقعی یادآوری میکنم موضوع صدام هست. منطق خیلی قوی داره حرف استاد که میگه کی هست که بگه اگه جای صدام بودم و در شرایطی که اون زندگی کرده بود زندگی میکرد و اون تجاوزها رو در سن ۸ سالگی میداشت و … میگفت «من هرگز مثل صدام نمیشدم؟» و من وقتی اینو یادآوری میکنم به خودم میگم پسر خداروصد هزار مرتبه شکر که من در اون شرایط نبودم و خدایا شکرت که من رو به این مسیر هدایت کردی که تا روی خودم کار کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی بشه. هر ساعتی که ما در این سایت و با استفاده از آموزه های استاد عباس منش و قوانین جهان داریم روی خودمون کار میکنیم نه تنها داریم به سمت خوشبختی حرکت میکنیم بلکه از هزاران اتفاق تلخ و ناراحت کننده فاصله میگیریم. خداوند رو صدهزار مرتبه شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    لذت بردم خانم رازگردانی، واقعا این نوع تفکر داره با ما چی کار میکنه؟ اطمینان از قدرت قوانین داره با ما چی کار میکنه؟ ماهایی که از بچگی آرزوهای بزرگ داشتیم و در طول زندگی به خاطر شرایط متنوع مایوس شده بودیم الان چقدر انتظاراتمون تغییر کرده؟ چقدر رویاهایی که دست نیافتنی بودن و اصلا بهشون فکرم نمیکردیم و فکر میکردیم اینا که مال ماها نیست و خودمون رو محدود به یک زندگی ای که فقط توش زنده بمونیم کرده بودیم رو تغییر دادیم و داریم به این فکر میکنیم چطور میتونیم به سمت اون رویاها حرکت کنیم و انجامشون بدیم؟ داریم قدم ها رو برمیداریم و نگاهمون رو تغییر میدیم. فایلها رو با ذوق و شوق گوش میدیم و سعی میکنیم عمل کنیم؟ همه ی ما خیلی تغییر کردیم و این ریشه ها داره در وجودمون دوانده میشه و فقط باید این مسیر رو با قدرت ادامه بدیم. خود من که بعد از کسب و کار قبلیم که از اوج و نفر اول ایران بودن به شکست منتهی شد به این باور رسیده بودم که من نمیتونم رشد و پیشرفت کنم و تهش بالاخره شکست میخورم حالا هرچقدرم بالا برم.. اما الان همون شکست ها شده پله ای برای پیشرفت من چون من رو با یک عالمه آگاهی ناب آشنا کرد که دلیل تک به تک اون اتفاقات رو داره برام توضیح میده و سند و مدرکی شده که باید با قوانین برم جلو و باید با باورهای درست برم جلو یعنی به جای تقلای فیزیکی اول بگم باید چه باوری بسازم و بعد اقدامی که بهم گفته میشه رو انجام بدم. فهمیدم باید همیشه وقتی دارم یک قدم رو برمیدارم قدم بعدی و هدف بعدی رو مشخص کرده باشم که وقتی به چیزی که خواستم رسیدم از حرکت نایستم و آروم آروم بیام پایین. فهمیدم جاهایی که نمیتونم هیچ منطقی برای انجام حرکتی پیدا کنم و داره ذهنم جلوم رو میگیره این باور رو تقویت کنم که تو خود پای در راه بنه و هیییییییچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید و در قدم اول هست که قدم های دوم و سوم گفته میشه و در این شجاعت هست که اتفاقات رخ میده و بعد میرم انجامش میدم و میبینم آره درسته راهش رو خداوند باز کرد. خیلی داریم تغییر میکنیم و باید متعهدانه این مسیر رو ادامه بدیم چون نتیجه مسیرهای قبلی مشخصه و نتیجه مسیر فعلی هم مشخصه که هیچ ربطی به مسیرهای قبلی نداره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  4. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام خانم جم نژاد عزیز همسفر دوره جهان بینی توحیدی

    «و اینکه وقتی سطله از دست استاد افتاد و واکنشش رو دیدم و حتی خندید و شوخی کرد برام جالب بود»

    من اینو دوباره دارم با زاویه دیدی که شما گفتی میبینم، الگوی خوبی برای من شدن این حرکت که استاد انجام داد ممنونم از شما ^_^

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام دوست گرامی. پیشنهاد میکنم بهتون که فایل «قانون اصلی کائنات» رو از بخش «محبوب ترین دانلودها» دانلود کنید و ۱۰۰ بار گوشش کنید و چند بار کتبی بنویسید و از هزاران کتابی که در طول دوران مدرسه و دانشگاه میخوندیم و هزاران ساعت وقت صرفشون کردیم درک همین یک فایل با ارزش تره به همین دلیل پیشنهاد میکنم بهتون برای دریافت بسیاری از سوالاتی که دارین این فایل رو متعهدانه گوش بدین و ادامه بدین تا در مدار درکش قرار بگیرین هرچند که زمان میبره اما میشه. فقط ادامه بدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام فرنگیس گرامی. من در زمانی که روی خودم کار نکرده بودم و اصلا هیچ اطلاعی از قوانین نداشتم در کاری که مورد علاقم بود (گیم) و اصلا با دیدگاه بیزینسی بهش نگاه نمیکردم و عاشقانه هر روز ساعت ها بازی میکردم این ایده به دلیل تضادهایی که در اون مسیر بهش برخورد کرده بودم به ذهنم رسید – میخوام دقیق تر و واضح توضیحشون بدم تا کمک کننده باشه – که خودم وارد این حوزه بشم و تمام اون خواسته هایی که به دلیل این تضادها و مسائل برخورد کرده بودم رو حل کنم تا تجربه زیبایی از بازی آنلاین داشته باشم. تضادهایی مثل فضای نامناسب که در گیم سرورهای ایرانی تجربه کرده بودم و بسیار جو بدی داشت و توهین های زیادی انجام میشد و دعواهای مرتب بین کاربران بود و من که میخواستم به صورت آنلاین بازی کنم این مسئله آزارم میداد که این چه وضعیتی هست و از یک طرف عشق به بازی هم وجود داشت که اجازه نمیداد من گیم رو بزارم کنار. تضادهای دیگه ای هم بود مثل اینکه گیم سرورهای خوب و عالی از نظر فنی کم بودند و درسته منم تجربه ای نداشتم اما این اطمینان رو داشتم که باتوجه به مهارت فوق العاده ای که در حوزه رایانه دارم میتونم این صنعت رو متحول کنم، از طرفی تضادهای دیگه ای بود مثل اینکه من خیلی دوست داشتم گروهی باشیم که از بازی لذت میبریم و تجارب خوب رو در کنار هم ایجاد میکنیم و نمیخواستم مثل گروه های دیگه بازی آنلاین که مثل ارباب با کاربرانشون برخورد میکردن باشم و خیلی تضادهای دیگه. واقعا خیلی تضاد! و یک روزی من گفتم به خودم که باید دست به کار بشم و بدون اینکه قوانین رو بدونم از ساده ترین موارد شروع کردم به یادگیری و طی چند ماه تونستم به صورت پایه ای و اساسی و رسمی گیم سرور خودم رو راه اندازی کنم که در مقابل و مقیاس سرورهای دیگه مثل جُک بود. ولی من ادامه دادم ادامه دادم مسائل رو تک به تک شناسایی میکردم و حل میکردم. یعنی من اصلا قصد اینو نداشتم که پول از این طریق در بیارم و یکی از مسائلی که در این کار بهش برخورد کردم موضوع پول بود و فهمیدم برای اینکه بتونم گیم سرور پایدار داشته باشم باید از نظر مالی تامین باشم تا بتونم هزینه های سرورمجازی و سرور اختصاصی در اینده و .. رو پرداخت کنم و بتونم شبکه مناسب تهیه کنم و خیلی مسائل دیگه و این موضوع مالی رو وقتی فهمیدم که در دل کار به هزینه ها برخورد کردم و سریع پیش بینی های لازم رو انجام دادم که باید از گروه خودم درخواست کنم که همه ی شماهایی که اومدین با من باشین و فضای سالم رو داشته باشیم (خداوند این افراد رو برای من جمع کرد) باید در هزینه سرویس ها کمک کنید و چند ماهی رو به اینشکل گذروندیم و من فهمیدم که در موضوعات مالی نمیتونم که روی این افراد حساب کنم و بایستی مسئله رو به صورت ریشه تر حل کنم یعنی باید یک منبع درآمد زایی وجود داشته باشه و من همین مسیر رو ادامه دادم و گیم سروهام رو بهتر و بهتر کردم و شروع به فروختن گیم سرور کردم و هزینه ها تامین شد، هزینه سرورهای خودم هم تامین شد، و من همینطور روی بهبود سرویس ها کار میکردم تا جایی که سرورهای من واقعا در سطح بهترین سرورهای ایران قرار گرفت ولی مشکلاتی رو من باهاشون برخورد کردم که تمام اونهایی که این همه سال کار میکردن میگفتن این مشکلات حل نشدنیه (تصور کنید مشکل فنی که ما باهاش برخورد کرده بودیم باگی بود که از خود بازی بود، از شرکت سازنده ی بازی بود و اونها میگفتن اینو دیگه نمیشه حل کرد و وقتی به ظاهر مشکل نگاه میکردی میگفتی راست میگن چون شما باید بتونی بازی رو دیکد کنی بعد کد کنی و هزار تا کار دیگه فنی که ما بهش میگیم مهندسی معکوس که در حوزه های صنعتی و نظامی زیاد اسمش رو شنیدین) ولی من تسلیم نشدم و همون جا گفتم من اینو حلش میکنم و باور داشتم که میتونم حلشون کنم چون هزاران مسئله دیگه رو حلش کرده بودم و باور داشتم که در حوزه کامپیوتر عالیم و مسئله ای نیست که نتونم حلش کنم، به همین خاطر حرکت کردم و بعد از چند هفته اون مشکل رو حل کردم طوری که اصلا برای اون دوستان قابل باور نبود اصلا نمیتونستن بپذیرن که این مشکل حل شده و همین کاری که من انجام دادم یک پله ای شد برای من که هزاران برابر صعود کنم و قدرتمند تر از همه ی اونها بشم و سرویس های من در مدت زمان کوتاهی تبدیل شد به بهترین گیم سرورهای ایران و من درآمد چند ده میلیونی رو تجربه کردم که اصلا سابقه نداشت. البته این توضیح از یک زاویه هست. زوایای دیگری هم هست. من از نظر مالی هم در شرایطی بودم که خودم فهمیده بودم که باید روی پای خودم بایستم و نمیشه روی دیگران حساب کرد و همیشه برای خودم کار میکردم حتی مغازه میزدم از شاید ۱۵ سالگی و پول آب و برق رو خودم میدادم و تامین میکردم هزینه های زندگیم رو و همیشه میخواستم به خواسته هام برسم و خداوند من رو هدایت کرد به موقعی که هم عاشقش بودم و هم میتونستم از مالی خودم رو تامین کنم و انگیزه بیشتری گرفته بودم و اینها در صورتی بود که من هیچ گونه اطلاع آگاهانه ای از قوانین نداشتم. اما از قوانین استفاده میکردم چون نمیشه شما موفق بشی و از قوانین استفاده نکنی این دو تا با هم در تضاده. حالا پس از اون سالها که دارم به خودم نگاه میکنم میفهمم که من چطور داشتم از قوانین بدون اینکه بدونم استفاده میکردم. همین مواردی که در بالا براتون نوشتم و در متن قبلی نوشتم اگه از آگاهی های استاد عباس منش استفاده کرده باشیم قوانین رو درک میکنید. من توجه ام روی حل مسائل بود و به مشکلات نگاه نمیکردم. من الگو داشتم. ایمان و باور داشتم. با ایمان حرکت میکرد حرف نمیزدم، نمیخواستم تکاملم رو طی نکنم و بعد ناامید بشم. مسائلرو حل شدنی میدیدم. در مسیر علاقیم حرکت کردم نه در مسیری که بازار میگه توش پوله! و خیلی باورهای دیگه. مثلا به خاطر دارم همیشه چند تا الگو گیم سرور خارجی داشتم که اون ها رو بررسی میکردم و ازشون یاد میگرفتم و برام منطقی میشد که میشه گیم سروری در این سطح ایجاد کرد و من الگوهام به نسبت رشدی که میکردم همیشه بزرگ تر میشد و اینها رو من اصلا آگاهانه نمیدونستم. سایت های زیادی بود که در اونها ماه ها زمان گذاشتم و یاد گرفتم و این عزت نفس خیلی زیادی میخواست که شما به مشکلات نگاه نکنی و به خودت فرصت بدی که یاد بگیری و اصلا زبانم سر همین قضیه خیلی خوب شد و میتونم از پس کارهای خودم بربیام. خیلی چیزهای دیگه بود که من نمیدونستم و انجام میدادم. ولی مهمتر از همه ی اینها اطمینان و باور به اینکه من میتونم به هدفم برسم بود که در عملکردم نشون داده میشد و در احساسم که هر روز به محض اینکه از خواب بلند میشدم پشت سیستم بودم. غذا نمیخوردم پشت سیستم بودم. چند ساعتی کار میکردم خیالم راحت میشد و احساسم خوب میشد بعد میرفتم غذا میخوردم. چون کانون توجه ام چسبیده بود به هدفم.

    و بعد اون کار به دلایلی که همشون الان برام درسه به شکست منتهی شد چون من حرکت نکردم و هدف بعدیم و قدم بعدیم رو مشخص نکردم و انگیزه هام تموم شد و تمرکزم رو چند تکه کردم و از کاری که مورد علاقم بود کنار گذاشتم و رفتم سراغ درس خواندن که نمیگم بد بوده یا تو اون مسیر پیشرفت نیست نه، ما انسان های خیلی موفقی در اون مسیرها هم داریم ولی واقعا چیزی نبود که من از زندگی بخوام. من میخواستم آزادی مکانی و زمانی و مالی داشته باشم و در کاری که دوست دارم و لذت میبرم حرکت کنم و درس خوندن من رو توی محیط بسته نگه داشته بود که لذتی برام نداشت و به مرور تبدیل به تضاد شده بود و به همین ترتیب موضوعاتی که همه ی ما به نوعی تجربه کردیم. ولی من بعد از همین تضادها با استاد و آموزه هاشون آشنا شدم چون واقعا یک میلیون تا سوال داشتم که چرا وضعیتم اینطوری میشه و با قوانین آشنا شدم و شروع به گوش دادن فایل ها کردم بارها در طی مسیر ناامید شدم و مقاومت داشتم و دارم و دارم روی خودم کار میکنم و فهمیدم باورهای قبلی ما مثل سیمان چسبیده به مغزمون و باید تعهد فعالی برای ایجاد باورهای جدید بکنیم و من دارم ادامه میدم و تا اخر عمرمم باید ادامه بدم تو این مسیر چون اتفاقاتی رو تجربه کردم که در هیچ کدوم از مسیرهای قبلی تجربه نکردم. اینکه میای از قدرت تجسم و منطق استفاده میکنی و برای داشتن رابطه خوب با خانواده خودت و بعد میبینی که یک هفته روی این موضوع کار میکنی چرخش ۱۸۰ درجه ای توی همه چیز روابطت میبینی خب اینها رو باید اسمش رو چی گذاشت؟ وقتی میفهمی تمام اون اتفاقات نادلخواه رو خودت خلق کرده بودی با اجازه دادن و قدرت دادن به نجواهای و بعد که میای روی افکار مناسب کار میکنی و از نجواها اعراض میکنی و حتی اینطور میبینی که نجواها دارن بهت میگن روی چه باوری کار کنی و شروع میکنی به انجام دادنش و قشنگ میبینی اتفاقات تغییر میکنه اینها رو میشه اسمش رو چی گذاشت؟‌ اینکه من میام این همه زمان میزارم تا به شما پاسخ بدم و انقدر خودم رو دارم هل میدم جلو اینها رو اسمش رو میشه چی گذاشت؟ کدوم مسیر میتونه چنین نتایجی رو ایجاد کنه؟‌اینکه یک عالمه انسان هایی که هم فرکانس من نبودن خود به خود محو شدن اصلا نیستن اینو اسمش رو میشه چی گذاشت؟ اینکه از طریق نشانه ها میفهمی کجای زندگیت رو تغییر بدی و قدم ها رو بر میداری در صورتی که قبلش با همون اتفاقات ناامید میشدی اینها اسمش چیه؟ اینکه میای روی خودت کار میکنی و تو خیابون تو پارک یک دفعه یکی میاد پیشت میشینه میگه چی داری مینویسی؟ نشونه میخوای؟! و بعد میگه منم تو این مسیر هستم و شروع میکنه در مورد نتایجش صحبت کردن و بعد وقتی ازش میپرسی چی شد که اومدی پیش من میگه حسم گفت و احساس کردم انرژیت رو اسمش رو میشه چی گذاشت؟ اینکه داری تجسم انجام میدی برای آگهی تبلیغاتی که داری با بالاترین کیفیت انجامش میدی و چند نفر خودشون میان پیشت و تو لازم نیست حتی بری تو یک محیط دیگه که آگهی رو انجام بدی اینا اسمش چیه؟! بارها و بارها اتفاقاتی برام افتاده که اینها نشون میده قانون داره جواب میده و من باید بیشتر روی خودم کار کنم. امیدوارم نظرم براتون آگاهی بخش باشه دوست خوبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  7. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    خانم جم نژاد شما فوق العاده هستین، وقتی جنس کامنت های الانتون رو با قبل مقایسه میکنم میبینم به وضوح که چقدر بزرگتر آگاه تر و تغییرات اساسی ای در خودتون ایجاد کردید تحسینتون میکنم و آفرین به استمرار شما با قدرت این مسیر رو ادامه بدین مطمئن هستم که شما الگوی فوق العاده تری برای اعضا خانوادمون میشین در این مسیر زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سپاسگزارم از شمااا ?? خیلی عالیه که در مسیر فوق العاده ای که انتخاب کردیم و هدایت شدیم با همسفر های خوبی مثل شما هستم. دوره جهان بینی یک عالمه کامنت فوق العاده داره که من دارم میخونمشون بزن و برقص شما فوق العاده مشهوده :)) جهان بینی توحیدی دوره ی فوق العاده ای هست انگار برای خود من اختصاصی طراحی شده و این لطف خداوند به ماست که هدایتمون میکنه به راه کسانی که به اونها نعمت داده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    امامی گفته:
    مدت عضویت: 2695 روز

    سلام کارکو عزیزم

    من عاشقتم نفس! تو یکی از زیباترین دوست های من در این وبسایت هستی، بی نهایت انرژی و بی نهایت مهربانی و بی نهایت عشق همیشه ازت دریافت میکنم. تو دست خداوند مهربانی که از رگ کردن به ما نزدیک تره. تو بی نظیری.

    از صمیم قلب آرزو میکنم هر آنچه که در دنیا و آخرت میخوای رو بدست بیاری و بهترین احساس های دنیا به صورت پایدار داشته باشی و در لحظه زندگی کنی و از زندگیت هر روز بیشتر از دیروز لذت ببری.

    من هم تحسینت میکنم به خاطر این خدایی بودنت و این کامنت های پرانرژیت و خودت بودنت که زیبایی های این سفر رو چندصد بار بیشتر کرده.

    امیدوارم روزی ببینمت و ببوسمت به خاطر اینکه انرژی فوق العاده عالی ای داری پسر.

    عاشقتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: