https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/12/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-12-20 20:32:562024-10-21 14:54:49سفر به دور آمریکا | قسمت 100
530نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته گل که با عشق همه کارها رو انجام می دی و همیشه با خودت در صلح هستی
مثل همیشه و هر لحظه می بینم که سعی می کنید در هر زمینه ای نکات مثبت رو ببینید و به نکات منفی بی توجه باشید.
قسمتی از قانون که خیلی مهم و حائز اهمیت است تمرکز بز نکات مثبت یا همون کنترل ورودی هاست
استاد عزیز و خانم شایسته گل من دوست دارم برای اینکه خودم و دیگر همسفران این اصل خارپشتی رو بهتر توش ماهر بشیم تجربیات جدید شما رو در موردش بشنوم، می دونم که زیاد در موردش صحبت شده لیکن چون یکی از مهم ترین موضوعات هست دوست دارم توضیحی در موردش بشنوم. ازتون سپاسگزارم?
سلامی با عشقی از جنس خدا تقدیم به مریم جانم، استاد عزیزم و تک تک همسفرانم که بودن باهاشون این سفر رو لذت بخش تر کرد.
خدایا شکرت خدا جون سپاسگزارم که همراه این سفر بودم.
مریم جان سپاسگزارم که با عشقی خدایی این سفرنامه رو آماده کردی.
خودم همین الانی که در سفرم درک میکنم که گاهی آدم انقدر محو تماشای طبیعت و سازه ی خداوند میشه که حتی نمیتونه فیلم بگیره، چه برسه به تدوین کردن که واقعا یه همت بلند و همون عشق خدایی که گفتم میخواد.
همون همت و عشقی که در قلب مریمِ عزیزم ریشه داره؛ و الان ریشه هاش خیلییییییییی قوی تر از قبل شده.
من از دیروز یه آرامش خاصی رو احساس میکردم؛ مثل این بود که تو آسمون بودم روی ابرا نشسته بودم و نفس هام خیلی سبک شده بود، همون موقع توی ماشین بودم و غروب خورشید تماشا میکردم؛ چرخش خورشید رو با چشمام میدیدم؛ محو دیدن این زیبایی شده بودم؛ به یاد تمام غروب هایی که با این سفرنامه تجربه کردم افتادم؛ که همون ها چشمان من رو زیبابین کرده، غروب رو برای من خیلی خاص تر از قبل کرده.
در کنار دریا سپاسگزاری میکردم؛ کنار ساحل قدم میزدم،
من بودم و خدا و دریا و امواج قشنگ.
یه هوای دلپذیر(نه گرم نه سرد)، یه آفتابی که فقط گرمای خیلی شیرینی داشت، نسیمی که بوسه میزد بر گونه هام.
مریم جانم اینا یک لحظه هایی از یک روزِ من بود.
دلم میخواد بلند بلند فریاد بزنم که با چشم دل این سفرنامه رو ببینید؛ به خداوندی خدا همون صراط مستقیمه.
ولی میدونم فریادم رو فقط کسایی که هم فرکانسم هستن میشنون، چون باید با گوش دل این سفرنامه رو شنید و با چشم دل دید.
هرچی بخواید اینجا میتونید پیدا کنید. پاسخ ها با زبان تصاویر جواب داده میشه، خواسته ها با زبان تصاویر شکل میگیره،
آگاهی ها با زبان تصاویر منتقل میشه.
احساس میکنم روح من در این سفر بود.
این سفرنامه خودش یه دوره عزت نفس، عشق و مودت، جهان بینی توحیدی، روانشناسی ثروت بود.
توحید توحید توحید، همه جا خدارو پیدا کردم.
خدایی که در وجودتون بود، این سرسپردگی به هدایت خداوند خیلی شیرین بود.
هدایت هدایت دیگه یه کلمه نیست، شیوه زندگیه.
با دیدن عشقی که شما تجربه میکنید، عشقی که بدون قید و شرط به همه می ورزید، من بیشتر عاشق شدم، بیشتر با خودم در صلح قرار گرفتم.
وای فراااااوانیییییییییی رو چقدر بیشتر باور کردم، یعنی به جایی هدایت شدم که دیگه ذهن من خلع سلاح شده.
فراوانی دیدم که تا به الان ندیده بودم.
این سفرنامه پراز فراوانی عشق، آدم های فوق العاده، سلامتی، خنده، عشق، ثروت ثروت ثروت، مسافرت، امکاناتی که تا به حال ندیده بودم.
وقتی تصمیم میگیری بری به دل ناشناخته ها انگار ناشناخته ها هم میان دنبالت میگن بیا منو امتحان کن چیزای جدید یاد میگیری،
مثلا همین جمعه وقتی تو دل یه جنگل بودیم، خاله ام خمیر یه نوع نون محلی آورده بود، که نون درست کردیم، به منم میگفتن شاگرد نونوا؛ خیلییییی عالی بود.
و امروز خاله ام اومد گفت میخوام نون درست کنم میخوای بیا خمیرگرفتن رو یاد بگیر.
*من تغییر رو در اطرافیانم هم دارم میبینم، مامانم گفت زهراااااا اینجا شبیه جاده های آمریکاست، خونه هاشم شبیه آمریکاست؛ آمریکا یه چیز دور از دسترس نیست دیگه.
یا اینکه بستگان نزدیکم یه ویژه برنامه یلدا میدیدن بعد داشتن نکات مثبت اون برنامه رو با جزئیات میگفتن بعد متعجب نگاه میکردم کسی که نکته مثبت نمیدید داشت نکته های مثبت میکشید بیرون؛ انگار سفرنامه رو گذاشته بودن و نکته مثبت میکشیدن بیرون.
*خدایا خدایا چقدر من آگاهی یاد گرفتم، چقدر آگاهی های جدید خدا بهم یاد داد، هر لحظه از زندگیم شد آگاهی های ناب، اتفاقاتی رو تجربه کردم که یه بخشی اش رو تو سفرنامه تعریف کردم. اصلا نشانه ها یکی یکی وارد زندگیم شدن.
* با خدای درونم چقدر در صلح قرار گرفتم، چقدر صداشو بیشتر میشنوم، تو مسافرت ها دیگه برنامه خاص ندارم، میریم تا خدا بگه کجا بریم.
* من با این سفرنامه لبخند زدم، بلند بلند خندیدم، اشک ریختم از این همه عظمت، ذوق زده شدم، هیجان زده شدم، رقصیدم، بخاطر همین تمام جاهایی که رفتیم رو خیلی خوب یادمه انگار واقعا خودم همونجاها بودم.
*چقدر کامنت های بچه ها عالی و عالی تر شد، چه آگاهی هایی رو از این سفرنامه بیرون کشیدن، چقدر قوانین رو بیشتر درک کردم.
*همه چیز تو زندگیم ساده و ساده تر شده، همه چیز طبیعی داره وارد زندگیم میشه.
واقعا این سفرنامه یه نمونه عملی از اجرای قوانین تو زندگیه.
*نمونه عشق واقعی و الهی رو در روابط شما دیدم؛ مدت ها میشه از این عشق پاک و الهیف عشق همراه با آزادی صحبت کرد.
عاشق این ارتباط پدر پسری شدم، عاشق ارتباطی شدم که مریم جان و مایک باهم دارن.
عاشق این درک قوانین و این استقلالی هستم که مایک داره.
چقدر دیدن این روابط میتونه به همه کمک کنه:
به تربیت فرزند، به عشق بیشتر در روابط، به ورود آدم های بهتر و خدایی تر تو زندگی.
*حل مسئله های مختلف دیگه شده یه چیز جذاب و دوست داشتنی، مسئله ها اومدن تا ما بزرگتر بشیم، مدار بالاتر بریم.
*مریم جان شما بهمون آشپزی، فیلم برداری هم یاد دادید. با بخشندگی و سخاوت، تمامی زندگی تون رو با ما به اشتراک گذاشتین.
*یه چیز خیلی برام جالب بود که چقدر کیفیت مواد غذایی زندگیمون عالی تر شده، یادمه تابستون چایی چینِ اول رو خریدیم(اصلِ اصلِ جنس) رنگ و بوی طبیعی و عالیییییییی.
قبلا گفتم برای هر قسمت سفرنامه میشه یه کتاب نوشت، واقعا همین طوره؛ با هر کلیپ و فیلم و… فرق داره؛ آگاهی داره؛ عشق داره، خنده و شوخی داره؛ در یک کلام شیوه یه زندگی خدایی رو بهمون نشون میده.
من روزی رو میبینم که در کنار شما و بچه های گل هم فرکانسی سایت، از این چایی های اصلِ اصل براتون بیارم و یه چایی ذغالی بزنیم بر بدن، بعد با یه چایی همه مستِ مست میشیم.
خدارو شکر میکنم که تو سفر هستم و خداوند به حدی دورم رو خلوت کرد که این قسمت رو ببینم.
اصلا سفرکردن هام هم تغییر کرده، لپ تابم، mp4، هنذفریم جزء همیشگی سفرام هستن.
خداجانم با این سفرنامه من تورا از همیشه بهتر و بهتر شناختم، با تمام وجودم حس ات کردم، به سخن هایت را با گوش دل گوش دادم، تورا با چشم دلم دیدم، سپاسگزارتر شدم، رهاتر شدم، بارهای سنگین روی دوشم را برداشتم، ذهن و جسمم سبک شدند، هدایت تورا درک کردم، باتو همراه شدم و معجزات زندگیم را به چشم دیدم.
من باید کتاب ها بنویسم اگر بخوام به معنای واقعی درمورد سفرنامه بگم.
.
خدایا شکرت من رو در این مسیر قرار دادی؛
خدایا شکرت انسان هایی از جنس خودت سر راهم قرار دادی که این آگاهی هارو بهم یاد بدن.
خدایا شکرت که من سپاسگزاری بودن رو حس میکنم.
خدایا شکرت که قدم به قدم همراه این سفرنامه بودم.
خدایا شکرت که منو خالق زندگیم آفریدی و بهم قدرت خلق کنندگی خودت رو عطا کردی.
خدایا من عاشقانه دوستت دارم.
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم.
تازه همه چیز داره شروع میشه، این قسمت امید یه شروع شگفت انگیز رو میده.
جا داره واقعا یه خداقوت جانانه بگم بهت که همه ما رو شریک کردی در این سفر زیبا و خدایی
سفری که تو لحظه لحظه ش نام خدا برده میشه و همه چی حتی خوردن غذا رو منوط به هدایت رب میدونن ?کجای دنیا همچین سفری رو دیدیم ما ؟ کجا همچین آدم های خالص و خداگونه ای دیدیم ؟ بایدم یه تفاوت شگرف باشه بین زندگی شما و زندگی بقیه مردم جهان
استاد اخه چقد شما نازنینی اخه
ینی اونجاها که گزارش میدادین فوتبال رو ??خیلی بامزه بودین و چقد عشق به فوتبال موج می زد تو چهره تون ?مریم جان چقد با متانت و آرامشی تو آخه ?من که از این ١٠٠ قسمت عمیقا لذت بردم و درس ها یاد گرفتم درس ها .امیدوارم فقط ببیننده این سفرنامه نباشم و عامل به قوانین باشم تا نتایج قوی تری بگیرم هر چند که همین الانشم خیلی خیلی خیلی متفاوتم از بقیه اطرافیانم و آرامشی که در زندگیم دارم این روزها مدیون عمل به قوانین اموزشی شماست استاد جانم ینی اونجا که گفتی ببینمتون در امریکا من سریع تو جواب گفتم حتما استاد ??
چقد این عشق شما دو نفر مثال زدنیه
چقد آرامشتون آرام بخشه
چقد زندگیتون نمونه عینیه
چقد حرفاتون به دل میشینه
چقد من صبورتر شدم با این آموزشا چقد هیجانات کاذب و اضطراب های گذشته رو کنار گذاشتم چقد خدایی تر شدم چقد ایمانم بیشتر از قبل شده چقد توکلم به خدا بیشتر شده چقد تررررررس هام کمتر شده چقدر خوشحالم خدایا شکرت خدایا شکرت منو با سایت و این استاد و این عزیز دل آشنا کردی از خداوند برای شما استاد و خانواده دوست داشتنی تون بهترین آرزوها رو دارم برقرار باشید???
(تمام جاهایی که از من استفاده شده, منظور هدایت رب است)
سلام
وقتی داشتم فایل و میدیم , گفتم با خودم چرا خانم شایسته اینقدر ساکته
یا دیروز که یک لحظه خبر قسمت ۱۰۰ سفرنامه اومد ولی بعدش سریع پاک شد
یه جا داشتم نظرات سایت میخوندم , یکی از بچه ها گفته بود :بانوی عشق و مهربانی
باخودم گفتم , من صفت های مختلفی برای کلمه بانو نسبت به خانم شنیده بودم , ولی بانو عشق و مهربانی و نشنیده بودم , واقعا بانوی عشق و مهربانی
بانوی عشق و مهربانی , سپاسگزارم که با عشق لحظه هاییت و با هم تقسیم کردی به عشق اینکه به من نشون بدی چطور از دونسته هام استفاده کنم, به من سبک زندگی استادی و نشون دادی که ۳ سال دارم درس هاش و با خودم کار میکنم, به من(با هدایت رب) درک متفاوت تری از ایمان, هدایت , تکامل ,صبر , عشق , رابطه , برخورد با اافراد جامعه , دیدت زیبایی ها , تمرکز به زیبایی ها, در صلح بودنبا خودم , تعبیر و درک بهتر از احساس خوب , رها بودن , قانون تضاد , فراوانی ….. و تمام قوانینی که استاد در هر جلسه در هر دوره آخر جمله هاش میگه این یک قانون است , استاد این یک قانون است
شاید یه جاهایی چون اومدم سبک زندگی استاد و برم اذیت شدم, ولی من و به درک بهتر از زندگی بهسبک شخصیم رسوند, بچه ها ما از استاد و تمام انسان های موفق جهان الگو میگیریم , ولی قرار نیست به سبک اونها زندگی کنیم , ما باید قوانین و درک کنیم , و قوانین به سبک شخصی خودمون برای تجربه بهتر از خودمون در تمام زمینه ها پیاده کنیم , بچه ما قرار خودمون و تجربه کنیم , ورودی های درست بگیریم, و به سبک شخصی خودمون در زندگی آنالیز و طراحی و استفاده کنیم .و خداوند ما را هدایت میکند.
بانوی عشق و مهربانی , من از ایران به آنکارا همونجوری که خودت میدونی و آدم اصلا نمیفهمه چی شد , مهاجرت کردم, بانوی من, به خداوندی خدا روزهایی بود که دیگه هیچی نمیدونستم, و همون لحظه ها , روی تلگرام میومد قسمت … سفر به دورآمریکا, الان اشک هام داره میاد همینجوری , بانوی من , به مو رسیده بود و لی خداوند از طریق دستان زیبایت و کوچولو , تصاویری را به من نشان میداد که امید و انگیزه ام را صد برابر میکرد, و مانند فشفشه ای میشدم , که چشم بسته و فقط دست در دست یار قدم میزدم, معبود من سپاسگزارم , فقط میتوانم شکرگزار تو باشم
بانوی عشق و مهربانی , نازنین بهرامی از اولین روز سفر تا به امروز که سفرمان در این فصل به پایان رسید , به اندازه بینهایت تغییر کرده, و در هیچچچچچچچ زمینه ای به روز اول سفرمان ربط ندارم
عزت نفسم, اهدافم , خود عاشقی , عشق معبودم, روابطم, رها بودنم, درک آزادی از انسان ها در ذهنم, درک رهایی از رابطه عاطفی , حتی با کسی که از من بیشتر از دوره های استاد و داره, و بی نهایت همفکر و همراه بودیم, (واااای خدایا شکرت,استاد داستان اون کویرس که تو دوره شیوه حل مسائل گفتین, عاشقتم)درک هدایتم, و برات بگویم , احساسم در یک کلام, هیچ ربطی به روز اول سفرمان ندارد .
به جرات لطفی بزرگی در حق بشریت انجام دادی
بانوی عشق و مهربانی , حرف ۵ سال , جواب دادن ایمیل است, چه تکاملی , چه عشقی , چه باورهایی , چه درکی از طرز فکر افراد, این سفر لاجرم باید چنین نتیجه ای دهد, نه تنها برای ماهایی که هم قدم و در همین لحظه ها با شما بودیم, و چه کسانی که در آینده همفرکانس میشوند.
من خوشبخترین دختر دنیا هستم , واااااای معبودم عاششششششششششششقتم بوسسس
خدا میشه دیگه اینقدر کتابی نگی بنویسیم, بوس
وایییی بچهها دیشب شب یلدا بود چهار ساعت تمام زدیم و رقصیدم , , خیلی من خوشبختم که کسی هایی که با تو هستن حالشون و انرژیشون , مثل خودم بدون هیچ عامل و بیرونی بالا باشه, و همه تعجب کنند, (البته این و بگم چیزهایی که من دوست نداشتم, ولی من هم که تصمیم میگیرم, روی چی توجه کنم) کلی با بچه های فوق العاده , جای همههههه خالی , بچه ها من خیلی پارتی تو فضای باز مثل طبیعت دوست دارم با یک دی جی خفن, بعد فکر کن هممون هم هم فرکانس واااای چه شود, میترکونیم , واییی استاد تو پرادایس عاللللیییی میشه, اوهههههههه
بچه ها از چیزهایی که به اصطلاح ترس تو ذهنتون بگذرین , آخ الان یادم افتاد, وقتی استاد دفته بود موتور سواری تو دل سخره ها , که قشنگ یادمه , وقتی فیلمشم میدیم, میگفتم ااا استاد مواظب باش , خیلی هجان داشت , و استاد وارد ترس هاش میشد, و همون روز همزمان قسمتی و که بانو سوار اسب شد , و گفتن یکی از ترس هاشون بوده, من هم تصمیم گرفتم وارد ترسی بشم که از ۱۵ و ۱۶ سالگی باهام بود, رفتن به پارتی که دختر و پسر قاطی , باورتون نمیشه, اون روز که میخواستم برم, وااای چقدر سخت بود , واین ۲ تا ویدیو چقدر من مصمم کرد, که بگذرم , البته این و بگم, بچه ها من کلی روی باورهای دیگه ام کار کرده بودم, که البته ممکن بود , شاید ۴ سال پیش این اتفاق میفتاد , این لذت متفاوتی که من اط وارد شدن به این ترس بود نمیبردم و عواقب بدی هم داشت برام, و لی به لطف خدای خودم , و کنترل نفسم , وارد شدن به ترسی و رد شدن ازش موجب شد , که اون کاهی که از کوه تو ذهنم ساخته بودم پودر رشد, و همین موضوع نمییییدونید , چقدر اول اینکه اعتماد بنفس من و برد بالا, بعد اینکه چققققدر از درگیری های ذهنی من و با آدم ها و قضاوت و روابط حل کرد
واییی خدایا شکرت , من چی بودم چی شدم, من واقعا خوشبختم(بچه ها من این تجربه رو گفتم , شما برای خودتون شخصی سازیش کنید, من منظورم , این نیست , که از این پارتی به اون پارتی برید, اصل موضوع و درک کنیم, وارد شدن به ترس هایی که واقعا واهین , و همون ها صد برابر ما رشد میدن, من این ترس و داشتم چون تو یک خانواده به شدت مذهبی و فرهنگی که بزرگ شدم, و گرنه این موضوع برای یک نفر که حتی تو ایران بزرگ شده, و خانواده غیر مذهبی داره , و حتی کسی که در ازوپا و آمریکا و هر کشوری با فرهنگ متفاوت زندگی کرده, مسخره باشه, اصل موضوع وارد شدن به ترس هامونه, صحب های استاد عشق و هم اینجوری برای خودمون personasl, کنیم , نه اینکه بیاییم اون کار استاد یا من , یا بچه هایی که از نتایجتون مینویسن و تو سبک زندگی خودمون که اصلا به ما ربطی نداره , به زور وارد کنیم و بخواهیم پیاده کنیم,بوسسس عاشقتونم)
دیگه چی بگم از این سفر رویایی
آهان , من دقیقا قبل از اینکه این فایل قسمت آخر و بزارید, روز قبلش یا ۲ دور روز قبلش , از ته قلبم دلم خواست دوباره بشینم از اول سفر و دوره کنم, بعد گفتم , خانم شایسته هر روز هی داره فیلم میزاره نمیرسم, چقدر دلم میخواهد تمرکزی برم دوباره سفر و از اول دوره کنم, و نتایجم و بزرگتر کنم, با دوره در کنار دوره های ثروت ۱ وعرت نفش و عشق و مودت , هدفگذاری که دارم دوره میکنم, وااای نازی چه شود , خلاصه ما تو این فکر ها بودیم
وقتی دیدم نوشته قسمت آخر , خوب دلم گرفت , چون واقعا رشد من تو این مدت بی نهایت لگاریتمی , بعد حتی فیلم هم دیدم , باز تمرکزم روی این بود که, اااا نازی چیکار کنیم و فلان
تا اینکه قلبم گفت , بانو مگ نگفتی میخواهی دوره کنی تمرکزی با عشق, من هم گفتم بله عشق
واییی من خوشبخ ترینم
بانوی عشق و مهربانی چه میراثی از خودت به جا گذاشتی
من نازنین بهرامی بزرگترین business woman در جهان هستم .
وااای چه ها کرد با من این سفر , وقتی به این فکر میکنم, قرار برم دوباره از اول دوره کنم, و اون همه تغییر و در مدار جدید دوباره تجربه کنم, و بزرگتر شروع کنم, و بزگتر شم,ته دلم قنج میره, وای خدایا شکرت , و من میتونم تمرکزی برم روی دوره ااز اول سفر
من بینظیر هستم
آهان آقا من یه سوال , خدااای خانم شایسته , چطوری گوشی و میگیرید دستتون فیلمبرداری میکنید , ببین , اونجایی که هست میره تو دل آب آبشار نیگارا , با با حرفه ای ترین فیلم بردار و نمیتونن این حس و به تو بدن, بچه ها دیدین انگار عین تو فیم سینمایی ها هستن , که دوربین روی یک پایه است و فیلم میگیره, بابا مگه داریم, این سوال من, دیگه خودتون گفتین همه رو جواب میدیم, من نمیدونم حالا میخواهین از طرز فیلم گرفتن شما فیلم بگیرن , یا هر چییی
راستی استاد چقدر خوب گزارش گری میکنید ,یاتونه میگفتید من تو هر کای میرفتم موفق میشدم , ولی قلبتون گفت این کار و ادامه بدید , شما تو گزارشگری هم موفق میشدین , استاد, تو دوره عشق و مودت گفتین , وقتی احساسمون بد, حالا مثلا نسبت به همسرم و فلان , مثلا برید پیاده روی , برید , یک دوش آب گرم و فلان .. و گفتین خودتون میرفتین بازیهای کامپیوتری میکردین , و زیر صدا هم یک کتاب صوتی میزاشتین , و یا موقعی که بندر عباس بودین , میرفتین کنار ساحل پیاده روی , استاد الان که این تصاویر و دیدم , تازه بیشتر فهمیدم, که تو عمل یه کار دیگه رو انجام بدم , یا یعنی چی , و توجه ام و ببرم روی یه چیز دیگه یعنی چی,و این و بارها در دوره عشق و مودت, الان با دیدن این تصاوی بهتر و خیلی بیشتر درک کردم , استاد این یک قانون.عاشششششقتم , بوسسسسسس
واااای من برم تمرکزی دوره سفر به آمریکا و از روز اول شروع کنم, یوووووووهوووووو, yeeeeeeeesssss, اییییییینه , پیش به سوی بینهایت و فراتر از آن
عاششقتونممم ادامه میدیم به لطف خدا,با عشق , بوسسسس
۶ ماه گوشه ای از زیبایی های این جهان شگفت انگیز رو خداوند برامون توسط یکی از دستان پاکش به نام مریم شایسته، به تصویر کشید.
واقعا حس میکنم دیروز که هیچی، انگار همین چند ساعت پیش بود که اتوبوس رو از توی storage برداشتیم و سانتافه رو بستیم پشتش و گفتیم بسم الله الرحمن الرحیم
و این سفر شگفت انگیز شروع شد.
و این همه ماجرا که من به شخصه تماما هر روز فقط به سایت سر میزدم تا ببینم قسمت جدید اومده یا نه.
مینشستم توی تنهایی برای خودم سفرنامه رو تماشا میکردم.
توی این مدت خیلی جاها خندیدیم، ذوق کردیم، هیجان زده شدیم، عشق ورزیدیم،ذهنمونو کنترل کردیم، بعضا از سر شوق اشک ریختیم ولی چیزی که بود، هممون یاد گرفتیم که مراقبت کنیم از احساسمون، وقتی شما رو میدیدم که هر لحظه کنترل میکردید ذهنتونو، احساستون رو خوب نگه میداشتید، اگر تضادی پیش میومد، اونو به چشم یک فرصت میدیدید،
اجازه میدادید تا هدایت پروردگار همراهتون بشه و هدایتتون کنه به بهترین مسیر ها و ایده ها، به طور غیر قابل باوری به شدت روی ما هم تاثیر میذاشت چون داشتیم به صورت واضح و واقعی میدیدم که حرف هایی که استاد میزنه، یه سری حرف های قشنگ فقط نیست که فقط تئوریش خوب باشه و دیدم که وقتی در عمل وارد میشه، چه نتایج بزرگی رو رقم میزنه.
وقت هایی که شما میخندیدید ما هم لبخند روی لب هامون شکل میگرفت، وقتی عشق میورزیدید به هم، ما هم به خودمون و عزیزانمون عشق میورزیدیم، وقتی خداوند رو شکر میکردید، ما هم یه حس قوی درونی تومون زنده میشد که نتیجش شکر گزاری بود. و نتیجه اون، هم فرکانس شدن با تنها منبع رزق و روزی وثروت و عشق و خوشبختی جهان هستی بود.
وقتی مسئله ای پیش میومد، ما هم مثل شما میرفتیم توی بطن مسئله تا هر کدوم یه راه کاری پیدا کنیم، وقتی از فعالیت زیاد خسته میشدید و استراحت میکردید، ما هم یه احساس آرامش و اطمینان درونی رو حس میکردیم که دوست داشتیم همون موقع، کل چیز های دور و برمون رو رها کنیم و توی اون حالت آرامش، با خدای خودمون صحبت کنیم، در مورد اتفاقات زیبایی که پیش اومده فکر کنیم، با خودمون مرور کنیم تا ببینیم چقدر از این مسیر زیبا توی خاطرمون هست.
ببینیم چقدر درک کردیم چیزهایی رو که دیدیم. چقدر تونستیم توی این مدت قوانین رو در زندگی خودمون هم اجرا کنیم.
اون مواقعی که میرفتیم با هم قدم بزنیم، استاد جان واقعا میگم، به خدا خودمونو همونجا توی همون شرایط تصور میکردیم. درسته که مریم خانم نمیتونستن هوا و دما و شرایط اونجا رو به طور دقیق برای ما ثبت کنند، ولی خب چه کنیم به ما میگن عباس منشی، خودمون چشمامون رو میبستیم و همون عطری رو که شما حس میکردید رو دریافت میکردیم، همون هوایی رو که نفس میکشیدید ما هم تنفس میکردیم.
وقتی صبح از خواب پا میشدیم، اون هوای صبحگاهی رو میفهمیدیم و درکش میکردیم، خودمونو میبردیم توی دنیای سفرنامه،
خودمون اینجا و دلمون جای دگر.
پرواز میکردیم روی جنگل های state park ها، توی دریاچه ها و رودخانه ها، شنا میکردیم، قایق خیالمون رو میبردیم مینداختیم توی دریاچه های سفرنامه، پارو میزدیم و آروم جلو میرفتیم. چشمانمون رو میبستیم و به صدای آب گوش میدادیم. صدای پرندگان خوش آواز رو با قلبمون میشنویدیم. خنکی آب رو با دستان دلمون حس میکردیم.
میرفتیم از بالا شیرجه میزدیم توی آبشار نیاگارا، اون وقت بود که میان اون بخار آب غلیظ محو میشدیم. دیگه جایی رو به غیر از مسیر زیبامون نمیدیدم. سوار بر کشتی خیال میرفتیم زیر آبشار و می ایستادیم. صورتمونو میگرفتیم به سمت آبشار و نمیترسیدیم از اینکه شلاقی بخوره تو صورتمون.
میرفتیم کنار دست یه نقاش مهربون مینشستیم و نگاه میکردیم که چطور داره از دید زیبای خودش جهان خداوند رو به تصویر میکشه.
زیر بارون غذای خوشمزه مریم خانوم رو نوش جان میکردیم و بعدش هم میرفتیم زمین باران خورده و نم ناک اطرافمون ر ببینیم. اون مه غلیظی که دور کمر کوه نقش بسته، و بعد یه لحظه چشممون می افتاد به اون آهوی نازی که پایین کوه ایستاده و داره مارو نگاه میکنه.
رفتیم با هم خونه خانم کتی.
با اون خانواده مهربون توی استیت پارک کنار آرویشون مهمونی رفتیم و اونها هم برامون آهنگ زنده باد آمریکا رو خوندن.
با هم رفتیم کنار دیوار های اون ساختمون توی مموث کِیو، تا فایل هد رو توی اون فضای سبز زیبا آپلود کنیم.
کنار اون دریاچه زیبا اون مرغ های خوشمزه رو در حالی که روی پل ایستاده بودیم، میل کردیم.
صندلی هامون رو گذاشتیم توی آب دریاچه کنار اون قلب سنگی زیبا.
با هم رفتیم فوتبال بازی کردیم تازه اونم با پوست گندی.
اون دوستان کانادایی مون رو دیدیم و باهاشون یه کوچولو بازی کردیم و چشم های قشنگ دختر کوچولوشون رو دیدیم.
سعی کردیم که با اون چوب های نم دار، آتیش درست کنیم و مایک اومد و خبر داد که آتیش ردیفه.
با ابزار هیولامون برای در آر وی که پایه درست کردیم.
سس آووکادو خریدیم و در کنارش نون زیتونی و پیازی گذاشتیم برای صبحانه و چقدر انصافا چسبید.
افتادیم توی دنیای بچگیهامون،
نشستیم روی زمین و به سنجاب ها و مرغ های دریایی غذا دادیم.
سانتافه رو سوار شدیم و رفتیم انیمال سافاری، اون زرافه رو با غذا و کاغذ سیر کردین و اون شاخ مخملی زیبا رو دیدیم، دنبال اون طاووس زیبا رفتیم، دهن اون گورخر باحالو دیدیم، اون میمون خنگ با مزه رو دیدیم که خجالت میکشنید.
زبون اون بوفالوهه فرمون ماشینو یه بار کلا برق انداخت.
یه گل برای گل.
زیر پل قدم زدیم و کنسرت برگزار کردیم.
از اون اتوبان شلوغ که یه میلیارد تا ماشین وووژژژژژژژژژژژژژژ رد میشدن، اومدیم کنار و وارد اون تونل جنگلی قشنگ شدیم.
رفتیم رستوران و اون مرغ های بینظیر رو زدیم بر بدن با چیزبرگر و سالمون.
اوبر گرفیتم اونم چه اوبری، هر دفعه بهترین دستای خدا میومدن تا ما رو برسونن. حالا یا فارسی زبان بودن یا نه. جاهای زیبت رو بهمون معرفی میکردن. جودو کباب و داون تاون اون شهرهای زیبا رو بهمون معرفی کردن،
با هم میرفتیم توی فستیوال های مختلف جلوی اون کنسرت های باحال می ایستادیم و نگاه میکردیم که هر کس چطور داره برای خودش حال میکنه.
وقتی دیدیم رستوران ایرانیه شلوغه، رفتیم و یه تابی خوردیم اون پشت رستوران و چقدر حال داد.
نشستیم ترک موتور آفرود و استاد جان مارو برد تو دل موءب یوتا و با وجود ترسش مارو سلامت رسوند به آروی.
رفتیم کنار اون آرچ های فوق العاده.
چقدر توی دنیای کوکا کولا نوشابه خوردیم.
از توی والمارت چقدر خرید کردیم.
اینقدر از آمازون سفارش گرفتیم که اگه بریم توی آمازون میگن به به شاگردهای استاد عباسمنش خوش اومدید.
۱۰۰ تا داستان مختلف رو برامون روایت کردی. که هر کدوم برای خودشون یه دوره کامل بودن.
واقعا شما دوره جهان بینی توحیدی دو رو برگزار کردید. حالا ببینیم چه وقتی نوبت به سومیش میرسه.
هر دفعه زیباتر و پر محتوا تر.
و هر چقدر هم که جلوتر میرفتیم، درکمون از دیدن و درک زیبایی ها بیشتر میشد و وقتی برمیگشتیم دوباره فایل ها رو نگاه میکردیم، آنقدر چیز های زیبایی میدیدم که متعجب میشدیم خدای من مگه این چیز ها هم بود،
۱۰۰ قسمت و گذاشتیم پشت سر و لذت بردیم، و خواسته هامون شکل گرفت. و دیدم که چقدر جهان بینهایته. چقدر زیباست این جهان ما. چقدر انسان میتونه بزرگ بشه.
چقدر میتونه به خداوند وصل بشه. اون قدری که خونه ی جنگلی و عظیم و ثروتمندانه خودشو میبخشه تا مردم هم بیان و از دیدنش لذت ببرن.
استاد جون عزیزم من مثل شما از بچگی pesباز بودم. اصلا عشق کردم دیدم دارین بازی میکنید. منم خیلی وقته میذارم روی super star و حرفه ای بازی میکنم.
تبریک میگم به نگاه ریز بینانت و توجه عمیقت که با خوندن نوشتت دوباره سفرنامه تو وجودم مرور شد، عالی نوشتی عالی، خیلی لذت بردم دوست گرامی و اینکه منم از همون اول گزارش استاد تو بازی گفتم انصافا مثل علیفر گزارش میکنه?+ ارزو دارم که به هرآنچه دوس داری در سریع ترین زمان هدایت بشی?
خیلی ممنونم برای این سفر عالی , به من هم خیلی خوش گذشت و خیلی یادگرفتم و رشد کردم.
توی همه قسمت ها ما به عینه دیدیم استاد چقدر دقیقا راحت و طبیعی طبق آموزشهاش رفتار میکنه .مثلا من به خودم میگفتم ببین همه چیزو باهم به بهترین نحو میخواد یعنی اینکه ننشسته توی خونه زبانش رو با روشهای حوصله سربر تقویت کنه , دارن سفر میکنن , لذت میبرن و همزمان با فرهنگ نقاط مختلف آمریکا آشنا میشن و زبان و لهجه های مختلف رو هم میشنوند و تمرین میکنن. فکر میکردم خوب دیگه این رشد وسیله بوده برای هدف بزرگتر , مثلا بزرگترین معلم و سخنران آگاهی بخش جهان شدن .این جلسه که استاد گفت میخوام دائم در سفر باشم و لذت ببرم ,گفتم واقعا هدف فقط لذت بردنه و در این جریان هدایت ,رشد کردن و غرق بودن در آغوش امن یار . دیدم هنوز اون افکار که رسالتِ ما باید چنین باشد و چنان باشد! -که لذت بردن وجهِ غالب نیست در اونها- توی ذهنم وجود دارن ولی استاد دقیقا همونی هست که میگه .
استاد عزیزم بخاطر اخلاص بی نظیرت , به خاطر تعهد فوق العاده ات به آموختن و عمل کردن و آموزش دادن ,بخاطر همراهی استادیار درخشان مریم شایسته , همین الان بزرگترین معلم آگاهی بخش جهان هستی ; خوشا به حال ما ?
واقعا سفرنامه یه معجزه ی عالی بود برای ما توی هر جنبه ای باعث شد دید مون به جهان وسیع تر بشه ، همین طور خواسته هامونو بشناسیم?
تشکر میکنم از خانم گل عشق نفس من خانم شایسته عزیز خیلی خیلی خیلی ممنونم بخاطر فیلم گرفتن و تدوین سفرنامه ، حتی بعضی وقت ها موضوعی رو برامون توضیح می دادید و کلن من رو به فکر فرو می بردید ، ممنونم
خوب حالا سوال های من امیدوارم به سوالام پاسخ بدید?
* استاد می تونید یکم بیشتر از قوانین استیک پارک ها برامون توضیح بدید؟
* استاد شما چه جوری تونستید به آمریکا مهاجرت کنید؟
* هزینه های سفرتون فقط بر عهدی استاد بود یا خانم شایسته هم کمک میکرد؟
* وقتی مهمون داشتید و خانم شایسته با دوربین درو ازشون باز کرد یا در بعضی از مراحل مهمونی فیلم میگرفت مهمون ها معذب نمی شدن؟
* استاد شما کلن برنامه داشتید برای سفرتون یا این که کلن الهامی مسافرت میکردید؟همین طور می خواستم بدونم برای برنامه های طول روزتون برنامه داشتید از قبل یا کلن هدایتی؟
* مدتی که شما و خانم شایسته مسافرت بودید مایک تنها بود و رفت مدرسه ، مدرسه ش شبانه روزی یه یا نه؟
* استاد وقتی گفتید ما به جاهایی رفتیم که حتی افرادی که چند ساله توی آمریکا زندگی میکنن نرفتن خواستم بدونم شما چه جوری این مکان هارو پیدا کردید (فقط با گوگول مَپ)؟
مریم عزیز امروز وقتی حرفهای استاد رو شنیدم با تمام وجود احساس عشقی عمیق به شخص خودت در سراپای وجودم حس کردم . احساسی که از روز اول سفرنامه آغاز شد و از همون تصاویر ابتدایی که با احساس عشق و صدای زیبایی از جانب تو برای ما تهیه شد در قلب من رخنه کرد و بارها با خودم گفتم کسی هست در این دنیا که بهشت رو در قلبش ساخته و به همین جهت دنیا برای اون همواره زیبایی و زیبایی و عشق و لذت فراهم میاره که الحق از همه ی ما حتی بدون تعارف از استاد ما هم لایق ترید نسبت به فراوانی عشق و محبت در دنیا .
مریم عزیز از روز اول تا امروز از نگاه تو و حرفهای زیبایی که زیبنده ی این تصاویر خارق العاده بود چه بسیار درسها آموختم . بارها به من در لحظه بودن رو یادآوری میکردی وقتی که حدفاصل طبخ قرمه سبزی به فروشگاه میرفتی و خرید میکردی و یا به جای افسوس برای بارانی که آتش غذای شما رو خاموش کرد تنها و تنها از صدای قطرات باروان لذت بردی .
وقتی که با دوربین جادویی خودت تا زیر آبشار نیاگارا رفتی و وقتی که سوار بر چرخ و فلک، تک تک مناظر زیبای شهر رو برامون گرفتی .
تو چقدر مهربانی در وجودت داری که حاضر نشدی به تنهایی از این همه زیبایی لذت ببری و خواستی تحت هر شرایطی حتی در دل دریا هم برای ما تصاویر زیبایی بگیری تا چشمان ما رو هربار با تصاویر بهشتی اغنا کنی در حالیکه تو هم تونستی در همه ی اون لحظات مثل استاد و فرزندش و دیگران از اون زیبایی ها لذت ببری.
مریم عزیز ، بخدا قسم در دنیا رها تر و آرام تر و دوست داشتنی تر از تو ندیدم . تو تنها کسی هستی که در یک کشور بیگانه بارها و بارها سرزده از چهره ی افراد مختلف فیلم تهیه کردی و حتی نا آرام ترین و ناشاد ترین افراد هم به محض تماشای دوربین تو لبخند زیبایی به لب آوردند و مطمئنا تا آخر عمر هرگز کسی تا این حد در صلح با خود ندیدند
حتی یکبار هم حاضر نشدی خودت جلوی دوربین ظاهر بشی و تنها به رسالت خودت عمل کردی . که هر لحظه فقط زیبایی ها رو نمایش بدی و به همه اعلام کنی ، ببینید میشود پدری که هرگز در زندگی محبت ندیده میتونه اینقدر با فرزند خودش عاشقانه رفتار کنه . میشه ساعت ها راه بری و به جای اینکه مدام بپرسی کی میرسیم مراقب باشی نکنه زیبایی خاصی در این لحظه از چشم من دور بمونه . انسان خلق شده برای لذت و سپاسگذاری . و کسی که درونش همواره سپاسگذاره همواره به جریان های سپاس برانگیز تر هدایت میشه .
مریم جان از صمیم قلب بهت تبریک میگم که اینقدر از خودت و منیت خودت فاصله گرفتی و با کائنات همسو هم جهت هستی و اینقدر با عشق زندگی میکنی که میتونی با فرزند کسی که هیچ نسبتی با تونداره و تنها سالهاست هم قدم و هم سفر زندگی تو هست اینقدر دوستانه و عاشقانه زندگی کنی
اگر بخواهم از تک تک لحظات زیبایی که با دوربین و صدای زیبا و فرکانس های عشقی که از تو دریافت کردیم بنویسم ماهها طول میکشد .
هدایت
هدایت
هدایت .
بارها و بارها این کلمه ی سرنوشت ساز رو به ناخودآگاه ما منتقل کردی و بارها به ما خروج از نفسانیت و سپردن افسار ذهن بدست الهی رو یادآوری کردی و خواهرانه از ما خواستی همواره قدر این لحظه رو بدونیم .
امروز آخرین قسمت از این سفرنامه ی زیبایی که مطمئنم در جهان نظیر ندارد رو دیدم و اقرار میکنم دلم برای شنیدن صدای زیبای تو و دیدن تصاویر چشم نواز تو تنگ نخواهد شد ! چون توسط خودت اینقدر رها شدیم و اینقدر با خدای درون به صلح رسیدیم که میتونیم فرکانس هایی که تو هربار بر سفره های قلبمون جاری میساختی رو کم کم حس کنیم و با فرشتگان الهی همچون مریم مسیر زیبای گسترش و تکامل خودمون رو طی کنیم
مریم عزیزم از صمیم قلب به خاطر این همه زیبایی درونی بهت تبریک میگم و از من پذیرا باش پیشنهادی که عاشقانه دوست دارم به مقوله ی فیلمسازی بیشتر و بیشتر توجه کنی و اگر روزی این ایده ذهن تو رو کمی مشغول کرد مطمئن باش که با توانایی خارق العاده ای که این مدت از ابتدا تا به الان در مسیر تهیه سفرنامه ازت دیدم به اضافه جریان هدایت الهی که هر لحظه در قلبت جاری هست میتونی به بالاترین جایگاه برسی .
هرچند که همین لحظه هم احساس زیبایی که داری با احساس بودن در جایگاه بالاترین ها و بهترین ها هیچ تفاوتی نداره . و تو در بهشت برین روز ها و شب هایت رو سپری میکنی .
من هم مثل خود مهربانت آرزو دارم همه ی ما انسانها با رسیدن به خود حقیقی و آگاه شدن به حقیقت این جهان هر کدوم بتونیم بهترین دنیای خودمون رو بسازیم و رسالت خودمون رو به انجام برسونیم .
حرفها بسیار است مریم جان ولی در این لحظه تنها با گفتن جمله ی تا ابد عاشقت هستم ، بسنده کرده و از خدای منان آرامش بیشتر و لذت های بیشتر رو برات خواستارم .
ممنونم مریم جان شایسته .بانوی فوق العاده ی سفر به دور امریکا .ممنونم با غر های استاد و ماکس وقتت لحظات فراموش نشده ای برای بچه های سفر به دور امریکا خلق کردی. تو خالق سفرنامه بودی . تا الان من چندبار سفرنامه را دوره کردم و هربار انگار سفرنامه ی جدیدی میدیدم وخدا را شکر میکنم برای داشتن همچین سایت فوق العاده ای .هر لحظه بخوام در بهترین وجه ازش استفاده میکنم
من از سفرنامه یاد گرفتم که چقدر باید حواست به تک تک لحظات باشه و بتونی ازش لذت ببری. این یعنی مهارت زندگی را در دست داشتن. شاید باورتون نشه من توی عمرم ندیده بودم یه نفر اینقدر واقعی به کسی عشق بورزه و مهم تراز اون اینکه احساس عشق را به زبان بیاره . و ادم ها چقدر میتونن در لحظه بدون شناخت هم به هم دیگه عشق خالص هدیه بدن شاید یه لبخند از اعماق وجود کافی باشه .استاد و مریم جان به قدری قشنگ عشق را در این سفر نامه یاد من دادن که دوست دارم عاشق بشم.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته گل که با عشق همه کارها رو انجام می دی و همیشه با خودت در صلح هستی
مثل همیشه و هر لحظه می بینم که سعی می کنید در هر زمینه ای نکات مثبت رو ببینید و به نکات منفی بی توجه باشید.
قسمتی از قانون که خیلی مهم و حائز اهمیت است تمرکز بز نکات مثبت یا همون کنترل ورودی هاست
استاد عزیز و خانم شایسته گل من دوست دارم برای اینکه خودم و دیگر همسفران این اصل خارپشتی رو بهتر توش ماهر بشیم تجربیات جدید شما رو در موردش بشنوم، می دونم که زیاد در موردش صحبت شده لیکن چون یکی از مهم ترین موضوعات هست دوست دارم توضیحی در موردش بشنوم. ازتون سپاسگزارم?
به نام یکتا کیمیاگر هستی
سلامی با عشقی از جنس خدا تقدیم به مریم جانم، استاد عزیزم و تک تک همسفرانم که بودن باهاشون این سفر رو لذت بخش تر کرد.
خدایا شکرت خدا جون سپاسگزارم که همراه این سفر بودم.
مریم جان سپاسگزارم که با عشقی خدایی این سفرنامه رو آماده کردی.
خودم همین الانی که در سفرم درک میکنم که گاهی آدم انقدر محو تماشای طبیعت و سازه ی خداوند میشه که حتی نمیتونه فیلم بگیره، چه برسه به تدوین کردن که واقعا یه همت بلند و همون عشق خدایی که گفتم میخواد.
همون همت و عشقی که در قلب مریمِ عزیزم ریشه داره؛ و الان ریشه هاش خیلییییییییی قوی تر از قبل شده.
من از دیروز یه آرامش خاصی رو احساس میکردم؛ مثل این بود که تو آسمون بودم روی ابرا نشسته بودم و نفس هام خیلی سبک شده بود، همون موقع توی ماشین بودم و غروب خورشید تماشا میکردم؛ چرخش خورشید رو با چشمام میدیدم؛ محو دیدن این زیبایی شده بودم؛ به یاد تمام غروب هایی که با این سفرنامه تجربه کردم افتادم؛ که همون ها چشمان من رو زیبابین کرده، غروب رو برای من خیلی خاص تر از قبل کرده.
در کنار دریا سپاسگزاری میکردم؛ کنار ساحل قدم میزدم،
من بودم و خدا و دریا و امواج قشنگ.
یه هوای دلپذیر(نه گرم نه سرد)، یه آفتابی که فقط گرمای خیلی شیرینی داشت، نسیمی که بوسه میزد بر گونه هام.
مریم جانم اینا یک لحظه هایی از یک روزِ من بود.
دلم میخواد بلند بلند فریاد بزنم که با چشم دل این سفرنامه رو ببینید؛ به خداوندی خدا همون صراط مستقیمه.
ولی میدونم فریادم رو فقط کسایی که هم فرکانسم هستن میشنون، چون باید با گوش دل این سفرنامه رو شنید و با چشم دل دید.
هرچی بخواید اینجا میتونید پیدا کنید. پاسخ ها با زبان تصاویر جواب داده میشه، خواسته ها با زبان تصاویر شکل میگیره،
آگاهی ها با زبان تصاویر منتقل میشه.
احساس میکنم روح من در این سفر بود.
این سفرنامه خودش یه دوره عزت نفس، عشق و مودت، جهان بینی توحیدی، روانشناسی ثروت بود.
توحید توحید توحید، همه جا خدارو پیدا کردم.
خدایی که در وجودتون بود، این سرسپردگی به هدایت خداوند خیلی شیرین بود.
هدایت هدایت دیگه یه کلمه نیست، شیوه زندگیه.
با دیدن عشقی که شما تجربه میکنید، عشقی که بدون قید و شرط به همه می ورزید، من بیشتر عاشق شدم، بیشتر با خودم در صلح قرار گرفتم.
وای فراااااوانیییییییییی رو چقدر بیشتر باور کردم، یعنی به جایی هدایت شدم که دیگه ذهن من خلع سلاح شده.
فراوانی دیدم که تا به الان ندیده بودم.
این سفرنامه پراز فراوانی عشق، آدم های فوق العاده، سلامتی، خنده، عشق، ثروت ثروت ثروت، مسافرت، امکاناتی که تا به حال ندیده بودم.
وقتی تصمیم میگیری بری به دل ناشناخته ها انگار ناشناخته ها هم میان دنبالت میگن بیا منو امتحان کن چیزای جدید یاد میگیری،
مثلا همین جمعه وقتی تو دل یه جنگل بودیم، خاله ام خمیر یه نوع نون محلی آورده بود، که نون درست کردیم، به منم میگفتن شاگرد نونوا؛ خیلییییی عالی بود.
و امروز خاله ام اومد گفت میخوام نون درست کنم میخوای بیا خمیرگرفتن رو یاد بگیر.
*من تغییر رو در اطرافیانم هم دارم میبینم، مامانم گفت زهراااااا اینجا شبیه جاده های آمریکاست، خونه هاشم شبیه آمریکاست؛ آمریکا یه چیز دور از دسترس نیست دیگه.
یا اینکه بستگان نزدیکم یه ویژه برنامه یلدا میدیدن بعد داشتن نکات مثبت اون برنامه رو با جزئیات میگفتن بعد متعجب نگاه میکردم کسی که نکته مثبت نمیدید داشت نکته های مثبت میکشید بیرون؛ انگار سفرنامه رو گذاشته بودن و نکته مثبت میکشیدن بیرون.
*خدایا خدایا چقدر من آگاهی یاد گرفتم، چقدر آگاهی های جدید خدا بهم یاد داد، هر لحظه از زندگیم شد آگاهی های ناب، اتفاقاتی رو تجربه کردم که یه بخشی اش رو تو سفرنامه تعریف کردم. اصلا نشانه ها یکی یکی وارد زندگیم شدن.
* با خدای درونم چقدر در صلح قرار گرفتم، چقدر صداشو بیشتر میشنوم، تو مسافرت ها دیگه برنامه خاص ندارم، میریم تا خدا بگه کجا بریم.
* من با این سفرنامه لبخند زدم، بلند بلند خندیدم، اشک ریختم از این همه عظمت، ذوق زده شدم، هیجان زده شدم، رقصیدم، بخاطر همین تمام جاهایی که رفتیم رو خیلی خوب یادمه انگار واقعا خودم همونجاها بودم.
*چقدر کامنت های بچه ها عالی و عالی تر شد، چه آگاهی هایی رو از این سفرنامه بیرون کشیدن، چقدر قوانین رو بیشتر درک کردم.
*همه چیز تو زندگیم ساده و ساده تر شده، همه چیز طبیعی داره وارد زندگیم میشه.
واقعا این سفرنامه یه نمونه عملی از اجرای قوانین تو زندگیه.
*نمونه عشق واقعی و الهی رو در روابط شما دیدم؛ مدت ها میشه از این عشق پاک و الهیف عشق همراه با آزادی صحبت کرد.
عاشق این ارتباط پدر پسری شدم، عاشق ارتباطی شدم که مریم جان و مایک باهم دارن.
عاشق این درک قوانین و این استقلالی هستم که مایک داره.
چقدر دیدن این روابط میتونه به همه کمک کنه:
به تربیت فرزند، به عشق بیشتر در روابط، به ورود آدم های بهتر و خدایی تر تو زندگی.
*حل مسئله های مختلف دیگه شده یه چیز جذاب و دوست داشتنی، مسئله ها اومدن تا ما بزرگتر بشیم، مدار بالاتر بریم.
*مریم جان شما بهمون آشپزی، فیلم برداری هم یاد دادید. با بخشندگی و سخاوت، تمامی زندگی تون رو با ما به اشتراک گذاشتین.
*یه چیز خیلی برام جالب بود که چقدر کیفیت مواد غذایی زندگیمون عالی تر شده، یادمه تابستون چایی چینِ اول رو خریدیم(اصلِ اصلِ جنس) رنگ و بوی طبیعی و عالیییییییی.
قبلا گفتم برای هر قسمت سفرنامه میشه یه کتاب نوشت، واقعا همین طوره؛ با هر کلیپ و فیلم و… فرق داره؛ آگاهی داره؛ عشق داره، خنده و شوخی داره؛ در یک کلام شیوه یه زندگی خدایی رو بهمون نشون میده.
من روزی رو میبینم که در کنار شما و بچه های گل هم فرکانسی سایت، از این چایی های اصلِ اصل براتون بیارم و یه چایی ذغالی بزنیم بر بدن، بعد با یه چایی همه مستِ مست میشیم.
خدارو شکر میکنم که تو سفر هستم و خداوند به حدی دورم رو خلوت کرد که این قسمت رو ببینم.
اصلا سفرکردن هام هم تغییر کرده، لپ تابم، mp4، هنذفریم جزء همیشگی سفرام هستن.
خداجانم با این سفرنامه من تورا از همیشه بهتر و بهتر شناختم، با تمام وجودم حس ات کردم، به سخن هایت را با گوش دل گوش دادم، تورا با چشم دلم دیدم، سپاسگزارتر شدم، رهاتر شدم، بارهای سنگین روی دوشم را برداشتم، ذهن و جسمم سبک شدند، هدایت تورا درک کردم، باتو همراه شدم و معجزات زندگیم را به چشم دیدم.
من باید کتاب ها بنویسم اگر بخوام به معنای واقعی درمورد سفرنامه بگم.
.
خدایا شکرت من رو در این مسیر قرار دادی؛
خدایا شکرت انسان هایی از جنس خودت سر راهم قرار دادی که این آگاهی هارو بهم یاد بدن.
خدایا شکرت که من سپاسگزاری بودن رو حس میکنم.
خدایا شکرت که قدم به قدم همراه این سفرنامه بودم.
خدایا شکرت که منو خالق زندگیم آفریدی و بهم قدرت خلق کنندگی خودت رو عطا کردی.
خدایا من عاشقانه دوستت دارم.
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم.
تازه همه چیز داره شروع میشه، این قسمت امید یه شروع شگفت انگیز رو میده.
دوستون دارم.
ای جانننننننن
زهرای نازنین مننننن
فدای خدای درونت که چقدرررررر عاشقانه عاشق توست
و تو چقدر عاشقانه شیدای خدای درونت هستی
چقدر زیبا با خودت در صلحییییی عشق جان
هر کلمه ات پر ار بوی زیبایییبیی خداوند ایت و بس
چقدر زیباست از الله نوشتن
عاشقتم فرشته ی خداوندممممم
و همیشه مشتاق کلمات زیبایییی خدای درونت هستم
در پنا الله یکتا شادتذین و یالم ترین و بی نهایت پر نشاط تذین و ثروتمندترین باشی نازنینم???
عزیزدلم سلام
چه زیبا و عاشقانه محبت خدایی ات را تقدیم من کردی
من همیشه از این همه انرژی و ذوق ات، از این صافی و لطافت درونت که بی قید و شرط محبت میکنی مسرور میشوم
خدای درونم عاشقته
خیلی دوستت داره
به امید روزی که ببینمت مهربانم
در پناه خداوندگار عشق سرشار از مهرِ الهی باشی
به نام الله یکتا
سلام به استاد نازنین و سلام به مریم جان شایسته
جا داره واقعا یه خداقوت جانانه بگم بهت که همه ما رو شریک کردی در این سفر زیبا و خدایی
سفری که تو لحظه لحظه ش نام خدا برده میشه و همه چی حتی خوردن غذا رو منوط به هدایت رب میدونن ?کجای دنیا همچین سفری رو دیدیم ما ؟ کجا همچین آدم های خالص و خداگونه ای دیدیم ؟ بایدم یه تفاوت شگرف باشه بین زندگی شما و زندگی بقیه مردم جهان
استاد اخه چقد شما نازنینی اخه
ینی اونجاها که گزارش میدادین فوتبال رو ??خیلی بامزه بودین و چقد عشق به فوتبال موج می زد تو چهره تون ?مریم جان چقد با متانت و آرامشی تو آخه ?من که از این ١٠٠ قسمت عمیقا لذت بردم و درس ها یاد گرفتم درس ها .امیدوارم فقط ببیننده این سفرنامه نباشم و عامل به قوانین باشم تا نتایج قوی تری بگیرم هر چند که همین الانشم خیلی خیلی خیلی متفاوتم از بقیه اطرافیانم و آرامشی که در زندگیم دارم این روزها مدیون عمل به قوانین اموزشی شماست استاد جانم ینی اونجا که گفتی ببینمتون در امریکا من سریع تو جواب گفتم حتما استاد ??
چقد این عشق شما دو نفر مثال زدنیه
چقد آرامشتون آرام بخشه
چقد زندگیتون نمونه عینیه
چقد حرفاتون به دل میشینه
چقد من صبورتر شدم با این آموزشا چقد هیجانات کاذب و اضطراب های گذشته رو کنار گذاشتم چقد خدایی تر شدم چقد ایمانم بیشتر از قبل شده چقد توکلم به خدا بیشتر شده چقد تررررررس هام کمتر شده چقدر خوشحالم خدایا شکرت خدایا شکرت منو با سایت و این استاد و این عزیز دل آشنا کردی از خداوند برای شما استاد و خانواده دوست داشتنی تون بهترین آرزوها رو دارم برقرار باشید???
(تمام جاهایی که از من استفاده شده, منظور هدایت رب است)
سلام
وقتی داشتم فایل و میدیم , گفتم با خودم چرا خانم شایسته اینقدر ساکته
یا دیروز که یک لحظه خبر قسمت ۱۰۰ سفرنامه اومد ولی بعدش سریع پاک شد
یه جا داشتم نظرات سایت میخوندم , یکی از بچه ها گفته بود :بانوی عشق و مهربانی
باخودم گفتم , من صفت های مختلفی برای کلمه بانو نسبت به خانم شنیده بودم , ولی بانو عشق و مهربانی و نشنیده بودم , واقعا بانوی عشق و مهربانی
بانوی عشق و مهربانی , سپاسگزارم که با عشق لحظه هاییت و با هم تقسیم کردی به عشق اینکه به من نشون بدی چطور از دونسته هام استفاده کنم, به من سبک زندگی استادی و نشون دادی که ۳ سال دارم درس هاش و با خودم کار میکنم, به من(با هدایت رب) درک متفاوت تری از ایمان, هدایت , تکامل ,صبر , عشق , رابطه , برخورد با اافراد جامعه , دیدت زیبایی ها , تمرکز به زیبایی ها, در صلح بودنبا خودم , تعبیر و درک بهتر از احساس خوب , رها بودن , قانون تضاد , فراوانی ….. و تمام قوانینی که استاد در هر جلسه در هر دوره آخر جمله هاش میگه این یک قانون است , استاد این یک قانون است
شاید یه جاهایی چون اومدم سبک زندگی استاد و برم اذیت شدم, ولی من و به درک بهتر از زندگی بهسبک شخصیم رسوند, بچه ها ما از استاد و تمام انسان های موفق جهان الگو میگیریم , ولی قرار نیست به سبک اونها زندگی کنیم , ما باید قوانین و درک کنیم , و قوانین به سبک شخصی خودمون برای تجربه بهتر از خودمون در تمام زمینه ها پیاده کنیم , بچه ما قرار خودمون و تجربه کنیم , ورودی های درست بگیریم, و به سبک شخصی خودمون در زندگی آنالیز و طراحی و استفاده کنیم .و خداوند ما را هدایت میکند.
بانوی عشق و مهربانی , من از ایران به آنکارا همونجوری که خودت میدونی و آدم اصلا نمیفهمه چی شد , مهاجرت کردم, بانوی من, به خداوندی خدا روزهایی بود که دیگه هیچی نمیدونستم, و همون لحظه ها , روی تلگرام میومد قسمت … سفر به دورآمریکا, الان اشک هام داره میاد همینجوری , بانوی من , به مو رسیده بود و لی خداوند از طریق دستان زیبایت و کوچولو , تصاویری را به من نشان میداد که امید و انگیزه ام را صد برابر میکرد, و مانند فشفشه ای میشدم , که چشم بسته و فقط دست در دست یار قدم میزدم, معبود من سپاسگزارم , فقط میتوانم شکرگزار تو باشم
بانوی عشق و مهربانی , نازنین بهرامی از اولین روز سفر تا به امروز که سفرمان در این فصل به پایان رسید , به اندازه بینهایت تغییر کرده, و در هیچچچچچچچ زمینه ای به روز اول سفرمان ربط ندارم
عزت نفسم, اهدافم , خود عاشقی , عشق معبودم, روابطم, رها بودنم, درک آزادی از انسان ها در ذهنم, درک رهایی از رابطه عاطفی , حتی با کسی که از من بیشتر از دوره های استاد و داره, و بی نهایت همفکر و همراه بودیم, (واااای خدایا شکرت,استاد داستان اون کویرس که تو دوره شیوه حل مسائل گفتین, عاشقتم)درک هدایتم, و برات بگویم , احساسم در یک کلام, هیچ ربطی به روز اول سفرمان ندارد .
به جرات لطفی بزرگی در حق بشریت انجام دادی
بانوی عشق و مهربانی , حرف ۵ سال , جواب دادن ایمیل است, چه تکاملی , چه عشقی , چه باورهایی , چه درکی از طرز فکر افراد, این سفر لاجرم باید چنین نتیجه ای دهد, نه تنها برای ماهایی که هم قدم و در همین لحظه ها با شما بودیم, و چه کسانی که در آینده همفرکانس میشوند.
من خوشبخترین دختر دنیا هستم , واااااای معبودم عاششششششششششششقتم بوسسس
خدا میشه دیگه اینقدر کتابی نگی بنویسیم, بوس
وایییی بچهها دیشب شب یلدا بود چهار ساعت تمام زدیم و رقصیدم , , خیلی من خوشبختم که کسی هایی که با تو هستن حالشون و انرژیشون , مثل خودم بدون هیچ عامل و بیرونی بالا باشه, و همه تعجب کنند, (البته این و بگم چیزهایی که من دوست نداشتم, ولی من هم که تصمیم میگیرم, روی چی توجه کنم) کلی با بچه های فوق العاده , جای همههههه خالی , بچه ها من خیلی پارتی تو فضای باز مثل طبیعت دوست دارم با یک دی جی خفن, بعد فکر کن هممون هم هم فرکانس واااای چه شود, میترکونیم , واییی استاد تو پرادایس عاللللیییی میشه, اوهههههههه
بچه ها از چیزهایی که به اصطلاح ترس تو ذهنتون بگذرین , آخ الان یادم افتاد, وقتی استاد دفته بود موتور سواری تو دل سخره ها , که قشنگ یادمه , وقتی فیلمشم میدیم, میگفتم ااا استاد مواظب باش , خیلی هجان داشت , و استاد وارد ترس هاش میشد, و همون روز همزمان قسمتی و که بانو سوار اسب شد , و گفتن یکی از ترس هاشون بوده, من هم تصمیم گرفتم وارد ترسی بشم که از ۱۵ و ۱۶ سالگی باهام بود, رفتن به پارتی که دختر و پسر قاطی , باورتون نمیشه, اون روز که میخواستم برم, وااای چقدر سخت بود , واین ۲ تا ویدیو چقدر من مصمم کرد, که بگذرم , البته این و بگم, بچه ها من کلی روی باورهای دیگه ام کار کرده بودم, که البته ممکن بود , شاید ۴ سال پیش این اتفاق میفتاد , این لذت متفاوتی که من اط وارد شدن به این ترس بود نمیبردم و عواقب بدی هم داشت برام, و لی به لطف خدای خودم , و کنترل نفسم , وارد شدن به ترسی و رد شدن ازش موجب شد , که اون کاهی که از کوه تو ذهنم ساخته بودم پودر رشد, و همین موضوع نمییییدونید , چقدر اول اینکه اعتماد بنفس من و برد بالا, بعد اینکه چققققدر از درگیری های ذهنی من و با آدم ها و قضاوت و روابط حل کرد
واییی خدایا شکرت , من چی بودم چی شدم, من واقعا خوشبختم(بچه ها من این تجربه رو گفتم , شما برای خودتون شخصی سازیش کنید, من منظورم , این نیست , که از این پارتی به اون پارتی برید, اصل موضوع و درک کنیم, وارد شدن به ترس هایی که واقعا واهین , و همون ها صد برابر ما رشد میدن, من این ترس و داشتم چون تو یک خانواده به شدت مذهبی و فرهنگی که بزرگ شدم, و گرنه این موضوع برای یک نفر که حتی تو ایران بزرگ شده, و خانواده غیر مذهبی داره , و حتی کسی که در ازوپا و آمریکا و هر کشوری با فرهنگ متفاوت زندگی کرده, مسخره باشه, اصل موضوع وارد شدن به ترس هامونه, صحب های استاد عشق و هم اینجوری برای خودمون personasl, کنیم , نه اینکه بیاییم اون کار استاد یا من , یا بچه هایی که از نتایجتون مینویسن و تو سبک زندگی خودمون که اصلا به ما ربطی نداره , به زور وارد کنیم و بخواهیم پیاده کنیم,بوسسس عاشقتونم)
دیگه چی بگم از این سفر رویایی
آهان , من دقیقا قبل از اینکه این فایل قسمت آخر و بزارید, روز قبلش یا ۲ دور روز قبلش , از ته قلبم دلم خواست دوباره بشینم از اول سفر و دوره کنم, بعد گفتم , خانم شایسته هر روز هی داره فیلم میزاره نمیرسم, چقدر دلم میخواهد تمرکزی برم دوباره سفر و از اول دوره کنم, و نتایجم و بزرگتر کنم, با دوره در کنار دوره های ثروت ۱ وعرت نفش و عشق و مودت , هدفگذاری که دارم دوره میکنم, وااای نازی چه شود , خلاصه ما تو این فکر ها بودیم
وقتی دیدم نوشته قسمت آخر , خوب دلم گرفت , چون واقعا رشد من تو این مدت بی نهایت لگاریتمی , بعد حتی فیلم هم دیدم , باز تمرکزم روی این بود که, اااا نازی چیکار کنیم و فلان
تا اینکه قلبم گفت , بانو مگ نگفتی میخواهی دوره کنی تمرکزی با عشق, من هم گفتم بله عشق
واییی من خوشبخ ترینم
بانوی عشق و مهربانی چه میراثی از خودت به جا گذاشتی
من نازنین بهرامی بزرگترین business woman در جهان هستم .
وااای چه ها کرد با من این سفر , وقتی به این فکر میکنم, قرار برم دوباره از اول دوره کنم, و اون همه تغییر و در مدار جدید دوباره تجربه کنم, و بزرگتر شروع کنم, و بزگتر شم,ته دلم قنج میره, وای خدایا شکرت , و من میتونم تمرکزی برم روی دوره ااز اول سفر
من بینظیر هستم
آهان آقا من یه سوال , خدااای خانم شایسته , چطوری گوشی و میگیرید دستتون فیلمبرداری میکنید , ببین , اونجایی که هست میره تو دل آب آبشار نیگارا , با با حرفه ای ترین فیلم بردار و نمیتونن این حس و به تو بدن, بچه ها دیدین انگار عین تو فیم سینمایی ها هستن , که دوربین روی یک پایه است و فیلم میگیره, بابا مگه داریم, این سوال من, دیگه خودتون گفتین همه رو جواب میدیم, من نمیدونم حالا میخواهین از طرز فیلم گرفتن شما فیلم بگیرن , یا هر چییی
راستی استاد چقدر خوب گزارش گری میکنید ,یاتونه میگفتید من تو هر کای میرفتم موفق میشدم , ولی قلبتون گفت این کار و ادامه بدید , شما تو گزارشگری هم موفق میشدین , استاد, تو دوره عشق و مودت گفتین , وقتی احساسمون بد, حالا مثلا نسبت به همسرم و فلان , مثلا برید پیاده روی , برید , یک دوش آب گرم و فلان .. و گفتین خودتون میرفتین بازیهای کامپیوتری میکردین , و زیر صدا هم یک کتاب صوتی میزاشتین , و یا موقعی که بندر عباس بودین , میرفتین کنار ساحل پیاده روی , استاد الان که این تصاویر و دیدم , تازه بیشتر فهمیدم, که تو عمل یه کار دیگه رو انجام بدم , یا یعنی چی , و توجه ام و ببرم روی یه چیز دیگه یعنی چی,و این و بارها در دوره عشق و مودت, الان با دیدن این تصاوی بهتر و خیلی بیشتر درک کردم , استاد این یک قانون.عاشششششقتم , بوسسسسسس
واااای من برم تمرکزی دوره سفر به آمریکا و از روز اول شروع کنم, یوووووووهوووووو, yeeeeeeeesssss, اییییییینه , پیش به سوی بینهایت و فراتر از آن
عاششقتونممم ادامه میدیم به لطف خدا,با عشق , بوسسسس
سلام نازنین عزیز
خیلی بهت تبریک میگم بابت این هدف عالی
( من نازنین بهرامی بزرگترین business woman در جهان هستم)
خیلییی خوشحال شدم و یک کم شوکه شدم که دیدم
چون فکر میکردم من تنها خانمی هستم که این جور اهداف بزرگ و ارزشمند دارن
و فکر میکردم بیشتر مردها توی این اروزوهان
خیلی خوشحالم که با یک خانمی از جنس فرکانس خودم اشنا شدم
چون منم این هدفم هست
((من اعظم پوراکبر یک خانم کارافرین موفق و پولساز با برند بین المللی در جهان خصوصا ایران و امریکا و تمپا هستم ))
و در پیامهام خیلی از این هدفم نوشتم و خصوصا ر اخرین پیامم که لایک شده هم واضح گفتم میتونی بخونی
مرسیی که هستی
بهت افتخار میکنم که این جور هدف ارزشمندی داری
و الگوی خوبی میشی برای بقیه
دوستت دارم
عزیزدلمممممممم
بمب انرژی????
چقدررررر زیبا و فوق العاده بود کامنت زیباو پر از عشقت نازنین جانم
سپاسگذارم که به ندای درونت گوش دادی و نوشتی این همه زیبایی و فراوانی و عشقی که این سفر شگفت انگیزمون
دستان زییای خداوندمون مریم جان جانانمون برامون تهیه کرده بود
چقدر زیبااااا تحسین کردی عزیزم
دقیقا ما واقعا خوشبخت ترین ها هستیم و برای این خوشبختی هزاران بارشکر میکنم خداوندمو
خداوند ره گشای مسیرت باشه به سمت بی نهایت زیبایی ها
سلام خدمت استاد گرامی و خانوم شایسته
عزیز
ممنون از شما که فرصتی را فراهم کردید تا
دوستان عضو سایت سؤالاتی که برایشان
پیش اومده را طبق خواسته شما ازتون پپرسند
ضمناً یه سؤالی ذهنم رو مشغول کرده بود
خواستم از حضورتان بپرسم
سؤالم این بودکه در میون خیلی از صحبتاتون
می گفتید که چند سالی است تلویزیون رو از
زندگیم حذف کردم به این دلیل برنامه ای
که از تلویزیون پخش میشه خواسته اونهاست
نه خواسته من.
در حالی که در میون فایلها بارها شنیده و دیده
شده که شما فیلم طنز و فوتبال نگاه میکنید
لطفاً این تناقض میون حرفاتون رو توضیح
بدین ممنون میشم.
به نام الله مهربان
۱۰۰ امین قسمت
۱۰۰ قسمت باهم بودن.
۶ ماه همسفر هم بودیم.
۶ ماه گوشه ای از زیبایی های این جهان شگفت انگیز رو خداوند برامون توسط یکی از دستان پاکش به نام مریم شایسته، به تصویر کشید.
واقعا حس میکنم دیروز که هیچی، انگار همین چند ساعت پیش بود که اتوبوس رو از توی storage برداشتیم و سانتافه رو بستیم پشتش و گفتیم بسم الله الرحمن الرحیم
و این سفر شگفت انگیز شروع شد.
و این همه ماجرا که من به شخصه تماما هر روز فقط به سایت سر میزدم تا ببینم قسمت جدید اومده یا نه.
مینشستم توی تنهایی برای خودم سفرنامه رو تماشا میکردم.
توی این مدت خیلی جاها خندیدیم، ذوق کردیم، هیجان زده شدیم، عشق ورزیدیم،ذهنمونو کنترل کردیم، بعضا از سر شوق اشک ریختیم ولی چیزی که بود، هممون یاد گرفتیم که مراقبت کنیم از احساسمون، وقتی شما رو میدیدم که هر لحظه کنترل میکردید ذهنتونو، احساستون رو خوب نگه میداشتید، اگر تضادی پیش میومد، اونو به چشم یک فرصت میدیدید،
اجازه میدادید تا هدایت پروردگار همراهتون بشه و هدایتتون کنه به بهترین مسیر ها و ایده ها، به طور غیر قابل باوری به شدت روی ما هم تاثیر میذاشت چون داشتیم به صورت واضح و واقعی میدیدم که حرف هایی که استاد میزنه، یه سری حرف های قشنگ فقط نیست که فقط تئوریش خوب باشه و دیدم که وقتی در عمل وارد میشه، چه نتایج بزرگی رو رقم میزنه.
وقت هایی که شما میخندیدید ما هم لبخند روی لب هامون شکل میگرفت، وقتی عشق میورزیدید به هم، ما هم به خودمون و عزیزانمون عشق میورزیدیم، وقتی خداوند رو شکر میکردید، ما هم یه حس قوی درونی تومون زنده میشد که نتیجش شکر گزاری بود. و نتیجه اون، هم فرکانس شدن با تنها منبع رزق و روزی وثروت و عشق و خوشبختی جهان هستی بود.
وقتی مسئله ای پیش میومد، ما هم مثل شما میرفتیم توی بطن مسئله تا هر کدوم یه راه کاری پیدا کنیم، وقتی از فعالیت زیاد خسته میشدید و استراحت میکردید، ما هم یه احساس آرامش و اطمینان درونی رو حس میکردیم که دوست داشتیم همون موقع، کل چیز های دور و برمون رو رها کنیم و توی اون حالت آرامش، با خدای خودمون صحبت کنیم، در مورد اتفاقات زیبایی که پیش اومده فکر کنیم، با خودمون مرور کنیم تا ببینیم چقدر از این مسیر زیبا توی خاطرمون هست.
ببینیم چقدر درک کردیم چیزهایی رو که دیدیم. چقدر تونستیم توی این مدت قوانین رو در زندگی خودمون هم اجرا کنیم.
اون مواقعی که میرفتیم با هم قدم بزنیم، استاد جان واقعا میگم، به خدا خودمونو همونجا توی همون شرایط تصور میکردیم. درسته که مریم خانم نمیتونستن هوا و دما و شرایط اونجا رو به طور دقیق برای ما ثبت کنند، ولی خب چه کنیم به ما میگن عباس منشی، خودمون چشمامون رو میبستیم و همون عطری رو که شما حس میکردید رو دریافت میکردیم، همون هوایی رو که نفس میکشیدید ما هم تنفس میکردیم.
وقتی صبح از خواب پا میشدیم، اون هوای صبحگاهی رو میفهمیدیم و درکش میکردیم، خودمونو میبردیم توی دنیای سفرنامه،
خودمون اینجا و دلمون جای دگر.
پرواز میکردیم روی جنگل های state park ها، توی دریاچه ها و رودخانه ها، شنا میکردیم، قایق خیالمون رو میبردیم مینداختیم توی دریاچه های سفرنامه، پارو میزدیم و آروم جلو میرفتیم. چشمانمون رو میبستیم و به صدای آب گوش میدادیم. صدای پرندگان خوش آواز رو با قلبمون میشنویدیم. خنکی آب رو با دستان دلمون حس میکردیم.
میرفتیم از بالا شیرجه میزدیم توی آبشار نیاگارا، اون وقت بود که میان اون بخار آب غلیظ محو میشدیم. دیگه جایی رو به غیر از مسیر زیبامون نمیدیدم. سوار بر کشتی خیال میرفتیم زیر آبشار و می ایستادیم. صورتمونو میگرفتیم به سمت آبشار و نمیترسیدیم از اینکه شلاقی بخوره تو صورتمون.
میرفتیم کنار دست یه نقاش مهربون مینشستیم و نگاه میکردیم که چطور داره از دید زیبای خودش جهان خداوند رو به تصویر میکشه.
زیر بارون غذای خوشمزه مریم خانوم رو نوش جان میکردیم و بعدش هم میرفتیم زمین باران خورده و نم ناک اطرافمون ر ببینیم. اون مه غلیظی که دور کمر کوه نقش بسته، و بعد یه لحظه چشممون می افتاد به اون آهوی نازی که پایین کوه ایستاده و داره مارو نگاه میکنه.
رفتیم با هم خونه خانم کتی.
با اون خانواده مهربون توی استیت پارک کنار آرویشون مهمونی رفتیم و اونها هم برامون آهنگ زنده باد آمریکا رو خوندن.
با هم رفتیم کنار دیوار های اون ساختمون توی مموث کِیو، تا فایل هد رو توی اون فضای سبز زیبا آپلود کنیم.
کنار اون دریاچه زیبا اون مرغ های خوشمزه رو در حالی که روی پل ایستاده بودیم، میل کردیم.
صندلی هامون رو گذاشتیم توی آب دریاچه کنار اون قلب سنگی زیبا.
با هم رفتیم فوتبال بازی کردیم تازه اونم با پوست گندی.
اون دوستان کانادایی مون رو دیدیم و باهاشون یه کوچولو بازی کردیم و چشم های قشنگ دختر کوچولوشون رو دیدیم.
سعی کردیم که با اون چوب های نم دار، آتیش درست کنیم و مایک اومد و خبر داد که آتیش ردیفه.
با ابزار هیولامون برای در آر وی که پایه درست کردیم.
سس آووکادو خریدیم و در کنارش نون زیتونی و پیازی گذاشتیم برای صبحانه و چقدر انصافا چسبید.
افتادیم توی دنیای بچگیهامون،
نشستیم روی زمین و به سنجاب ها و مرغ های دریایی غذا دادیم.
سانتافه رو سوار شدیم و رفتیم انیمال سافاری، اون زرافه رو با غذا و کاغذ سیر کردین و اون شاخ مخملی زیبا رو دیدیم، دنبال اون طاووس زیبا رفتیم، دهن اون گورخر باحالو دیدیم، اون میمون خنگ با مزه رو دیدیم که خجالت میکشنید.
زبون اون بوفالوهه فرمون ماشینو یه بار کلا برق انداخت.
یه گل برای گل.
زیر پل قدم زدیم و کنسرت برگزار کردیم.
از اون اتوبان شلوغ که یه میلیارد تا ماشین وووژژژژژژژژژژژژژژ رد میشدن، اومدیم کنار و وارد اون تونل جنگلی قشنگ شدیم.
رفتیم رستوران و اون مرغ های بینظیر رو زدیم بر بدن با چیزبرگر و سالمون.
اوبر گرفیتم اونم چه اوبری، هر دفعه بهترین دستای خدا میومدن تا ما رو برسونن. حالا یا فارسی زبان بودن یا نه. جاهای زیبت رو بهمون معرفی میکردن. جودو کباب و داون تاون اون شهرهای زیبا رو بهمون معرفی کردن،
با هم میرفتیم توی فستیوال های مختلف جلوی اون کنسرت های باحال می ایستادیم و نگاه میکردیم که هر کس چطور داره برای خودش حال میکنه.
وقتی دیدیم رستوران ایرانیه شلوغه، رفتیم و یه تابی خوردیم اون پشت رستوران و چقدر حال داد.
نشستیم ترک موتور آفرود و استاد جان مارو برد تو دل موءب یوتا و با وجود ترسش مارو سلامت رسوند به آروی.
رفتیم کنار اون آرچ های فوق العاده.
چقدر توی دنیای کوکا کولا نوشابه خوردیم.
از توی والمارت چقدر خرید کردیم.
اینقدر از آمازون سفارش گرفتیم که اگه بریم توی آمازون میگن به به شاگردهای استاد عباسمنش خوش اومدید.
۱۰۰ تا داستان مختلف رو برامون روایت کردی. که هر کدوم برای خودشون یه دوره کامل بودن.
واقعا شما دوره جهان بینی توحیدی دو رو برگزار کردید. حالا ببینیم چه وقتی نوبت به سومیش میرسه.
هر دفعه زیباتر و پر محتوا تر.
و هر چقدر هم که جلوتر میرفتیم، درکمون از دیدن و درک زیبایی ها بیشتر میشد و وقتی برمیگشتیم دوباره فایل ها رو نگاه میکردیم، آنقدر چیز های زیبایی میدیدم که متعجب میشدیم خدای من مگه این چیز ها هم بود،
۱۰۰ قسمت و گذاشتیم پشت سر و لذت بردیم، و خواسته هامون شکل گرفت. و دیدم که چقدر جهان بینهایته. چقدر زیباست این جهان ما. چقدر انسان میتونه بزرگ بشه.
چقدر میتونه به خداوند وصل بشه. اون قدری که خونه ی جنگلی و عظیم و ثروتمندانه خودشو میبخشه تا مردم هم بیان و از دیدنش لذت ببرن.
استاد جون عزیزم من مثل شما از بچگی pesباز بودم. اصلا عشق کردم دیدم دارین بازی میکنید. منم خیلی وقته میذارم روی super star و حرفه ای بازی میکنم.
واقعا فکرشم نمیکردم اون تلویزیونه ۷۰ اینچ باشه وای خدا. پوکیدم از خوشی???
قربونت که وقتی گفتی این کرنر گل میشه چون حقشونه، گل شد.
سرهنگ علیفر کی بودی شما.
و چقدر توی همین فایل آخر ما درس یاد گرفتیم از تمرکز گذاشتن روی نکات مثبت یا حداقل تمرکز نکردن روی نکات منفی.
این که ذهن چموشمون رو بالاخره یه جوری سرگرمش کنیم تا حالمون خوب بشه. تا توی فرکانس زیبایی ها قرار بگیریم.
خوشحالم از اینکه توی این جمع عزیز هستم و تونستم این دوره ی جامع زیبایی شناسی رو به صورت آنلاین دنبال کنم.
خدایاشکرت از اینکه این لیاقتو دارم و توی فرکانسش هستم. خدایاشکرت.
ممنونم استاد جون.
خیلی الان احساسی شدم. فکر کنم باید دوباره دور و برمو خالی کنم و با خدای خودم خلوت کنم.
شاد سالم و ثروتمند باشید
دستمون همیشه تو دستای خدا???
سلام دوست عزیزم جناب حسینی”
تبریک میگم به نگاه ریز بینانت و توجه عمیقت که با خوندن نوشتت دوباره سفرنامه تو وجودم مرور شد، عالی نوشتی عالی، خیلی لذت بردم دوست گرامی و اینکه منم از همون اول گزارش استاد تو بازی گفتم انصافا مثل علیفر گزارش میکنه?+ ارزو دارم که به هرآنچه دوس داری در سریع ترین زمان هدایت بشی?
سلام دوست عزیز
ممنونم از لطف شما
دستتون همیشه تو دستای خدا
خیلییییییییییییی عالی بود واقعا خط به خط نوشته تون زیبا بود
سلام دوست عزیز
نظر لطف شماست
دستتون همیشه تو دستای خدا
سلام استاد عزیز,مریم شایسته نازنین و همسفران
خیلی ممنونم برای این سفر عالی , به من هم خیلی خوش گذشت و خیلی یادگرفتم و رشد کردم.
توی همه قسمت ها ما به عینه دیدیم استاد چقدر دقیقا راحت و طبیعی طبق آموزشهاش رفتار میکنه .مثلا من به خودم میگفتم ببین همه چیزو باهم به بهترین نحو میخواد یعنی اینکه ننشسته توی خونه زبانش رو با روشهای حوصله سربر تقویت کنه , دارن سفر میکنن , لذت میبرن و همزمان با فرهنگ نقاط مختلف آمریکا آشنا میشن و زبان و لهجه های مختلف رو هم میشنوند و تمرین میکنن. فکر میکردم خوب دیگه این رشد وسیله بوده برای هدف بزرگتر , مثلا بزرگترین معلم و سخنران آگاهی بخش جهان شدن .این جلسه که استاد گفت میخوام دائم در سفر باشم و لذت ببرم ,گفتم واقعا هدف فقط لذت بردنه و در این جریان هدایت ,رشد کردن و غرق بودن در آغوش امن یار . دیدم هنوز اون افکار که رسالتِ ما باید چنین باشد و چنان باشد! -که لذت بردن وجهِ غالب نیست در اونها- توی ذهنم وجود دارن ولی استاد دقیقا همونی هست که میگه .
استاد عزیزم بخاطر اخلاص بی نظیرت , به خاطر تعهد فوق العاده ات به آموختن و عمل کردن و آموزش دادن ,بخاطر همراهی استادیار درخشان مریم شایسته , همین الان بزرگترین معلم آگاهی بخش جهان هستی ; خوشا به حال ما ?
بسم رب العالمین
سلام خدمت استاد بزرگوارم ، خانم شایسته مهربان ، مایک عزیز و همسفران گلم?
واقعا سفرنامه یه معجزه ی عالی بود برای ما توی هر جنبه ای باعث شد دید مون به جهان وسیع تر بشه ، همین طور خواسته هامونو بشناسیم?
تشکر میکنم از خانم گل عشق نفس من خانم شایسته عزیز خیلی خیلی خیلی ممنونم بخاطر فیلم گرفتن و تدوین سفرنامه ، حتی بعضی وقت ها موضوعی رو برامون توضیح می دادید و کلن من رو به فکر فرو می بردید ، ممنونم
خوب حالا سوال های من امیدوارم به سوالام پاسخ بدید?
* استاد می تونید یکم بیشتر از قوانین استیک پارک ها برامون توضیح بدید؟
* استاد شما چه جوری تونستید به آمریکا مهاجرت کنید؟
* هزینه های سفرتون فقط بر عهدی استاد بود یا خانم شایسته هم کمک میکرد؟
* وقتی مهمون داشتید و خانم شایسته با دوربین درو ازشون باز کرد یا در بعضی از مراحل مهمونی فیلم میگرفت مهمون ها معذب نمی شدن؟
* استاد شما کلن برنامه داشتید برای سفرتون یا این که کلن الهامی مسافرت میکردید؟همین طور می خواستم بدونم برای برنامه های طول روزتون برنامه داشتید از قبل یا کلن هدایتی؟
* مدتی که شما و خانم شایسته مسافرت بودید مایک تنها بود و رفت مدرسه ، مدرسه ش شبانه روزی یه یا نه؟
* استاد وقتی گفتید ما به جاهایی رفتیم که حتی افرادی که چند ساله توی آمریکا زندگی میکنن نرفتن خواستم بدونم شما چه جوری این مکان هارو پیدا کردید (فقط با گوگول مَپ)؟
Love U?
۱ دی ۱۳۹۸?
AlA
بنام عشق
عاشقانه ای برای مریم
مریم عزیز امروز وقتی حرفهای استاد رو شنیدم با تمام وجود احساس عشقی عمیق به شخص خودت در سراپای وجودم حس کردم . احساسی که از روز اول سفرنامه آغاز شد و از همون تصاویر ابتدایی که با احساس عشق و صدای زیبایی از جانب تو برای ما تهیه شد در قلب من رخنه کرد و بارها با خودم گفتم کسی هست در این دنیا که بهشت رو در قلبش ساخته و به همین جهت دنیا برای اون همواره زیبایی و زیبایی و عشق و لذت فراهم میاره که الحق از همه ی ما حتی بدون تعارف از استاد ما هم لایق ترید نسبت به فراوانی عشق و محبت در دنیا .
مریم عزیز از روز اول تا امروز از نگاه تو و حرفهای زیبایی که زیبنده ی این تصاویر خارق العاده بود چه بسیار درسها آموختم . بارها به من در لحظه بودن رو یادآوری میکردی وقتی که حدفاصل طبخ قرمه سبزی به فروشگاه میرفتی و خرید میکردی و یا به جای افسوس برای بارانی که آتش غذای شما رو خاموش کرد تنها و تنها از صدای قطرات باروان لذت بردی .
وقتی که با دوربین جادویی خودت تا زیر آبشار نیاگارا رفتی و وقتی که سوار بر چرخ و فلک، تک تک مناظر زیبای شهر رو برامون گرفتی .
تو چقدر مهربانی در وجودت داری که حاضر نشدی به تنهایی از این همه زیبایی لذت ببری و خواستی تحت هر شرایطی حتی در دل دریا هم برای ما تصاویر زیبایی بگیری تا چشمان ما رو هربار با تصاویر بهشتی اغنا کنی در حالیکه تو هم تونستی در همه ی اون لحظات مثل استاد و فرزندش و دیگران از اون زیبایی ها لذت ببری.
مریم عزیز ، بخدا قسم در دنیا رها تر و آرام تر و دوست داشتنی تر از تو ندیدم . تو تنها کسی هستی که در یک کشور بیگانه بارها و بارها سرزده از چهره ی افراد مختلف فیلم تهیه کردی و حتی نا آرام ترین و ناشاد ترین افراد هم به محض تماشای دوربین تو لبخند زیبایی به لب آوردند و مطمئنا تا آخر عمر هرگز کسی تا این حد در صلح با خود ندیدند
حتی یکبار هم حاضر نشدی خودت جلوی دوربین ظاهر بشی و تنها به رسالت خودت عمل کردی . که هر لحظه فقط زیبایی ها رو نمایش بدی و به همه اعلام کنی ، ببینید میشود پدری که هرگز در زندگی محبت ندیده میتونه اینقدر با فرزند خودش عاشقانه رفتار کنه . میشه ساعت ها راه بری و به جای اینکه مدام بپرسی کی میرسیم مراقب باشی نکنه زیبایی خاصی در این لحظه از چشم من دور بمونه . انسان خلق شده برای لذت و سپاسگذاری . و کسی که درونش همواره سپاسگذاره همواره به جریان های سپاس برانگیز تر هدایت میشه .
مریم جان از صمیم قلب بهت تبریک میگم که اینقدر از خودت و منیت خودت فاصله گرفتی و با کائنات همسو هم جهت هستی و اینقدر با عشق زندگی میکنی که میتونی با فرزند کسی که هیچ نسبتی با تونداره و تنها سالهاست هم قدم و هم سفر زندگی تو هست اینقدر دوستانه و عاشقانه زندگی کنی
اگر بخواهم از تک تک لحظات زیبایی که با دوربین و صدای زیبا و فرکانس های عشقی که از تو دریافت کردیم بنویسم ماهها طول میکشد .
هدایت
هدایت
هدایت .
بارها و بارها این کلمه ی سرنوشت ساز رو به ناخودآگاه ما منتقل کردی و بارها به ما خروج از نفسانیت و سپردن افسار ذهن بدست الهی رو یادآوری کردی و خواهرانه از ما خواستی همواره قدر این لحظه رو بدونیم .
امروز آخرین قسمت از این سفرنامه ی زیبایی که مطمئنم در جهان نظیر ندارد رو دیدم و اقرار میکنم دلم برای شنیدن صدای زیبای تو و دیدن تصاویر چشم نواز تو تنگ نخواهد شد ! چون توسط خودت اینقدر رها شدیم و اینقدر با خدای درون به صلح رسیدیم که میتونیم فرکانس هایی که تو هربار بر سفره های قلبمون جاری میساختی رو کم کم حس کنیم و با فرشتگان الهی همچون مریم مسیر زیبای گسترش و تکامل خودمون رو طی کنیم
مریم عزیزم از صمیم قلب به خاطر این همه زیبایی درونی بهت تبریک میگم و از من پذیرا باش پیشنهادی که عاشقانه دوست دارم به مقوله ی فیلمسازی بیشتر و بیشتر توجه کنی و اگر روزی این ایده ذهن تو رو کمی مشغول کرد مطمئن باش که با توانایی خارق العاده ای که این مدت از ابتدا تا به الان در مسیر تهیه سفرنامه ازت دیدم به اضافه جریان هدایت الهی که هر لحظه در قلبت جاری هست میتونی به بالاترین جایگاه برسی .
هرچند که همین لحظه هم احساس زیبایی که داری با احساس بودن در جایگاه بالاترین ها و بهترین ها هیچ تفاوتی نداره . و تو در بهشت برین روز ها و شب هایت رو سپری میکنی .
من هم مثل خود مهربانت آرزو دارم همه ی ما انسانها با رسیدن به خود حقیقی و آگاه شدن به حقیقت این جهان هر کدوم بتونیم بهترین دنیای خودمون رو بسازیم و رسالت خودمون رو به انجام برسونیم .
حرفها بسیار است مریم جان ولی در این لحظه تنها با گفتن جمله ی تا ابد عاشقت هستم ، بسنده کرده و از خدای منان آرامش بیشتر و لذت های بیشتر رو برات خواستارم .
واقعا از شما خانم تیمورلو ممنونم که این متن خیلی زیبا را در مورد خانم شایسته نوشتی من که نتونستم چیزی بنویسممم
به خدا من نمی تونمم از این همه مهربونی ،عشق،از خودگذشتگی،و….
خانم شایسته حرفی بزنمم
فقط از رب العالمین سپاس گذارم به خاطر این بند خوبشششش
سلام
اول بگم که من توی این چند ماه حجم اینترنتم
اولویت اولش سفرنامه بود
ممنونم مریم جان شایسته .بانوی فوق العاده ی سفر به دور امریکا .ممنونم با غر های استاد و ماکس وقتت لحظات فراموش نشده ای برای بچه های سفر به دور امریکا خلق کردی. تو خالق سفرنامه بودی . تا الان من چندبار سفرنامه را دوره کردم و هربار انگار سفرنامه ی جدیدی میدیدم وخدا را شکر میکنم برای داشتن همچین سایت فوق العاده ای .هر لحظه بخوام در بهترین وجه ازش استفاده میکنم
من از سفرنامه یاد گرفتم که چقدر باید حواست به تک تک لحظات باشه و بتونی ازش لذت ببری. این یعنی مهارت زندگی را در دست داشتن. شاید باورتون نشه من توی عمرم ندیده بودم یه نفر اینقدر واقعی به کسی عشق بورزه و مهم تراز اون اینکه احساس عشق را به زبان بیاره . و ادم ها چقدر میتونن در لحظه بدون شناخت هم به هم دیگه عشق خالص هدیه بدن شاید یه لبخند از اعماق وجود کافی باشه .استاد و مریم جان به قدری قشنگ عشق را در این سفر نامه یاد من دادن که دوست دارم عاشق بشم.