https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/12/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-12-20 20:32:562024-10-21 14:54:49سفر به دور آمریکا | قسمت 100
530نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام به همه و استاد گرامی و خانم شایسته عزیز . با تشکر فراوان از شما به خاطر زحماتی که کشیدید که ما با زیبای های این خلقت بیشتر اشنا بشیم . یک سوال: در قسمت ٩۶ سفر زمانی که تصمیم به تعویض ماشین داشتید از نشانه گذاری صحبت کردید , لطفا بیشتر توضیح بدهید چگونه و چه زمانی باید این کار را انجام بدهیم? و همچنین چگونه به وضوح نشانه ها را ببینیم و عمل کنیم ? ممنون و سپاس فراوان
مریم نازنینم دلتنگ این مسیر میشم با تمام شدنش. یه بار وسطای سفرنامه یه مسابقه بودم بنظرم که گفتی بنویسید تا اینجا کدوم قسمت براتون دلچسبتر بوده چرا؟ من اون موقع نشستم به دیدن دوباره قسمتها تا همون قسمت. و داشتم توی یه فایل ورد مینوشتم اما به تایم اون مسابقه یا فایل هررچی بود نرسیدم.
الان اومدم اون فایلم که نوشته بودم خوندم گفت بزار برات این چند خطش بنویسم چون حس میکنم مدیون توام با یاد اگرفتن اونچه در ادامه میگم. واقعیت بخوای من این چیزی که در ادامه مینویسم از تو بهتر از حتی استاد یادگرفتم. و این صدای تو در قسمت ۲ سفرنامه هنوز تو گوشم هست
دعام کن بتونم بیشتر بهش پایبند باشم
برات نوشته بودم:
مریم اولین جایی که باید ازت تشکر کنم، قسمت ۲ بود جایی که بهم یادآوری کردی:
“ما چقد موجودات پیشرفته ای هستیم که همه ابعاد زیبایی رو میتونیم درک کنیم. باید ازش نهایت استفاده رو بکنیم. با چشمامون چیزایی ببینیم که بهمون احساس بهتری میده قبمون باز میکنه
گوشامون در معرض شنیدن چیزایی قرار بدم که بهمون امیدمیده. ایمان و قوت قلب میده و برام پای حرکت و انگیزه میشه. که به زبونم سپساگزاری جاری میکنه
پاهام به سمت مسیرایی حرکت بدم که علاقه دارم به سمتشون برم
توی ذهنم چیزایی مرور کنم خاطراتی به یاد خودم بیارم که برام ایمان بیشتر میاره و دوباره به سمت تجربه های وسیع تری برم
این یعنی در صلح رسیدن با خودت”
نمیدونی چقدر دنبال این بودم که بدونم در صلح بودن یعنی چی؟ یعنی خودمون دوست داشته باشیم؟ ولی تو تعریف فوق العاده ای به تصویر کشوندی
قسمت بعدی که تو قسمت ۶ که از ارتباط دقیق کانون توجه با چیزی که تجربه میکنیم گفتی. توجه همیشه ی تو به تنوع زندگی، تو رو به اون ور دنیا و آدمهای متفاوتی که از دیدنشون لذت میبری رسوند.
و نوشتم برای خودم که “باید توجهم از هر ناخواسته ای بردارم و بزارم روی چیزی که دوست دارم. باید خواسته هام بیشتر بشناسم. باید در مورد چیزایی که میخوام به وضوح برسم و این وضوح در باره خواسته باعث میشه جهان ما رو به تجربه اون خواسته هدایت کنه. اگه ما یه ذهن زیبا میخوایم که موجب بشه تجارت زیبا برامون بسازه باید هر لحظه بهش برسیم. کانون توجهمون اصلاح کنیم و اگه سراغ موضوعاتی رفته که دلخواهمون نیست برگردونیم به مسیر اصلی.
اگه میخوایم به جاهای خوب هدایت بشیم باید هر لحظه بهش برسیم و غذای مناسب بهش بدیم و علفهای هرزش بچینیم اون وقت ما یه زندگی عالی داریم.”
اما رقیق ترین حس و دلچسبترین و زیباترین بخش سفرنامه واسه من اینجا بود:
قسمت ۱۶، بارونی که اومد دقیقا ازون چیزایی که وقتی تو میگی دییییواااانشم اقااااا. میفهممت. من عااشق صدای رعد و برق و بارونم. در حد دیوانه شدن
و خدا نگم ازون دری که باز کردی و اون افتر رینی که نشونمون دادی خدایا اون مه اون دره. یکی از صحنه هایی که توی ذهنم ثبته. پیچکااا. و یه آهووووو بچه ها یه آهو. (مرسی مریم) راستش واسه من هیچ زیبایی با طبیعت سرسبز و دره و بارون برابری نمیکنه. چیزیه که چشمم سیر نمیکنه. و بنظرم از نظر زیبایی این بهترین قسمت سفرنامه لااقل واسه من بود
و تو قسمت ۴۲ یکی از ایرادات بزرگ من در زندگی بهم یادآوری شد اونم اینه که، میچسبم اون مشکلی که اعصابم بهم ریخته رو حل کنم. من دقیقا اینجاها می چسبم به پله آروی که باید الان درست شه، تا درستش نکنم پا نمیشم. درستم میکنما. یعنی اغلب اون مسئله رو حل میکنم اما فرقم با شما و این منش اینه که من له میشم. با سردرد و خستگی میام بیرون. دیگه نمیتونم از توانایی حل مسئله ای که خدا بهم داده لذت ببرم اخه . ممنونم خدا که این قسمت اینطوری هدایتم کردی
تو این سفرنامه مریم جان، وقتی روی اسکله چوبی راه میرفتی صدای پاهات یه جور متفاوت شنیده میشد واسم. انگار منم که قدم میزنم. انگار کتونی های سوسنی منم که راه میرم. میخوام بگم بیا بغلم مری عزیز که منو به قلب آموزش در صلح بودن با خود رسوندی.
با سپاس از خانم شایسته، استاد و پسرشون، که تجربیات خودشون رو با ما سهیم میشن.
من همه ی قسمتها رو با اشتیاق پیگیری می کردم و این سفرنامه باعث شکل گیری خواسته ها و باورهای جدیدی در من شد.
مثلاً یکی از باورهای قدیمی من این بود که مصرف زیاد و مصرف گرایی خوب نیست و باعث تخریب زمین و محیط زیست میشه، و آمریکا کشوری است که مصرف گرایی رو ترویج میکنه. ولی با دیدن این سفرنامه و دیدن زیباییهای این کشور این سوال برام پیش اومد که شاید مصرف گرایی بد نباشه و برعکس باعث توسعه ی جهان هم میشه.
یکی از سوالاتی که برام پیش اومد اینه که در آمریکا زباله ها رو چیکار میکنن؟ هم مردم و هم مسولین این کار (مثل شهرداری در کشور ما).
ممنون میشم به این سوالم جواب بدین و در صورت امکان در مورد رویکردهای محیط زیستی در این کشور توضیحاتی بدین.
من از دنبال کننده های پر و پا قرص سفرنامه بودم و هستم و حتی میتونم بگم به احتمال زیاد خیلی از قسمتاشو نفر اولی بودم که دیدم و همینجا بازم تشکر میکنم از خانم شایسته به خاطر خلق این مجموعه
روند قسمت های مختلفو که نگاه میکردم برام جالب بود که خیلی کمتر از اون تی شرت هایی که استاد برای سفر طراحی کرده بودن از یه جا به بعد استفاده میکردن و بیشتر اونارو توی قسمتای اول میدیدم
این بهانه ای شد واسه پرسیدن این سوال که به نظر شما چطور میشه اون شوق و انرژی ابتدایی که برای اهدافمون داریم رو تا رسیدن بهشون حفظ کنیم و اینکه کمتر میشه در طی مسیر طبیعیه یا برمیگرده به باور غلطی که در ماست
دیدن این همه زیبایی و داشتن حال خوش و خندیدن ها و ذوق کردن ها و تعجب کردن ها و گریه کردن ها همه و همه باعث میشه دلمون تنگ بشه برای این لحظات و البته منتظر باشیم برای فایل های بعدی سفرنامه
سوالم رو با گفتن تجربه ای که داشتم شروع میکنم
بعد اینکه استاد تو چند تا فایل قبل گفتن باید برای پول ارزش قائل بشیم و من پولامو اینجوری نگه میدارم به خودم گفتم ئه چ جالب من از این حالت مرتب کردن گول رو همیشه انجام میدادم پس چرا ی کیف پول خوب هم نگیرم تا قشنگ این موضوع رو تجربه کنم و حس عالیش رو در خودم ایجاد نکنم
خلاصه این فکر پس ذهنم بود که چند شب پیش وقتی داشتم میرفتم باشگاه دیدم تو میدون شهرداری (رشت) ی نمایشگاه به مناسبت شب یلدا گذاشتن.
این حس درونیم هم بهم گفت برو اونجا.
من همیشه میرفتم اما این دفعه فرق داشت
رفتم و دیدم بله مثل هیمشه غرفه های خوراکی و پوشاک و …. دایره و داشتم همینجوری نگاه میکردم که ددیدم ی رفه محصولات چرم داره
اول فک کردم چرم مصنوعیه بعد که تراکتشو خوندم دیدم ن همشون چرم دست ساز مرغوبه. خلاصه ی کیف باحال خریدم و خوشحال و خندون رفتم باشگاه. فرداییش رفتم ی سفارشی ک داشتم رو تحویل بدم. پولش رو ک گرفتم قشنگ با پولای قبلیم که توش بود مرتب چیدم و اینم بگم واقعا چ حس خوبی داره اینجوری پولارو چیدن. حتی چیدنو خرچ کردنشون ی حال دیگه ای داره و یجور دیگه حس ادم رو خوب میکنه
خلاصه همینجوری ک داشتم با بچه ها صحبت میکردم و روزمون رو عالی میگذروندیم رفتم جایی و بعد برگشتم به فاصله 30 ثانیه ک دیدم ای بابا کیف رو جا گذاشتم. وقتی هم برگشتم دیدم کیف نیست؟؟!!! /:
از این بپرس و از اون ک تو ندیدی که خب گفتن نه!!!!!!
من همینجوری داشتم میگفتم اخه چرا و واس چی که تو ذهنم هی حرفا زده میشد و منم داشتم رو حالت خنثی رو به بد اینور و اونور رو میگشتم که بعد ی ربع کیف پیدا شد و البت بدون پول.
اغا دزده پول هارو برداشته بود و خدارو شکر کیف رو گذاشته بود. چون برام مهم کیف بود ن پول.
بعدش هم ک داشتم با بچه ها صحبت میکردم به فاصله شاید چند دقیقه یکشون ی سفارش بهم داد ک بیشتر از اون مقداری بود که از تو کیف برداشته بودن.
بعد من اصلا این رو ی نشونه بزرگ دیدم و کلی حرف داشت برام که خدا بهم گفت ببین من میتونم برات تو ی لحظه همه چیز رو جفت و جور کنم و کلی باورهام قوی شد و دیگه به دوستم هم گفتم که باهاش و این زمنیه ها زیاد صحبت میکنم که این خدا بود که از طرف اون بنده خدا بهم سفارش داد چرا چون اصلا یهو شد و وسط صحبت هامون ک ربطی به موضوع کاری من نداشت یهو طرف گفت میتونی فلان قدر از این محصول رو بیاری.
اونم کسی که قبلا ب شوخی بهش گفتم فلانی نمیخوای سفارش بدی و گفت نه و من دوست ندارم و ….
ک به دوستم گفتم علیرضا این موضوع برای من میلیاردها دلار ثروت بود که چطور باورهام رو قوی تر کرد و دیدم به چشم که خدا چجوری داره منو هدایت میکنه و این موضوع باعث شد دیگه تو کارهایی ک ترس دارم با یاداوری این تجربه بگم کیه ک از خدای من بزرگ تر باشه که من بخوام ازش بترسم و بگم نه چجوری برم و چی میشه
خدای من کسیه که تو این موضوع بهم گفت تو و من یکی هستیم و من هستم که کارهارو برات جفت و جور میکنم
میخواستم در باره این جور لحظات که موضوع هدایت بلد میشه برام بگی که قضیه چجوریاس
اینکه شما تو موارد مختلف از پله ار وی تا وای فای و تا پارک های مختلف و باتری ار وی و گیر کردن اروی که قبلا فک کنم تو دوره کشف قوانین کلیپش رو گذاشتین که موقع دور زدن گیر کردی ن و اینجور مسائل
راه اسونه که میدونیم همون رها کردنه و لذت بردن و گیر ندادنه و …. است رو چجوری به خودمون بگیم
یعنی اینکه دیدن قضیه با این نگاه که خدا میگه ممکنه چیزی رو بخواید که فک میکنی خیر توشه اما شر و برعکس، رو تو این موقع ها چطور به خودمون گوشزد کنیم
نمیدونم دقیق منظورمو میرسونم یا ن
روش حل مسئله تو زندگی و رهایی با نگاه سرسپردگی ب هدایت خداوند و لذت بردن رو که گوشه ایش رو خانم شایسته مخصوصا تو مسئله وای فای اروی توضیح داد رو بطور کلی برامون شرح بدین
با سلام- سوالی که مدتهای مدیدی ذهنم رو درگیر کرده و شاید جاش هم اینجا نباشه ولی میخواستم از خود استاد جوابشو بگیرم اینه که نظر ایشان در مورد دین و دستورات دینی چیست؟ آیا ایشان تبعیت از دستورات دینی را لازم میدانند یا نمیدانند؟ آیا ما ایرانی ها که اکثرا مسلمان هستیم در مواردی چون نماز-روزه-حجاب-خمس-ازدواج و غیره میتوانیم بجای تبعیت از دستورات مراجع تقلید و علمای دین اسلام ، با خواندن قرآن و مطابق فهم و برداشت خودمان از قرآن رفتار کنیم و مطمئن باشیم که در دنیای دیگر این شکل رفتار مورد غضب خداوند نمیباشد و جزو افراد جهنمی نخواهیم بود. بنظر می آید استاد از روش دوم استفاده کرده اند و با تحقیق و تدبر در قرآن به سبک و روشهایی در زندگی خود رسیده اند که بنظرشان ایده ال است مثلا زندگی مشترک بدون نیاز به ازدواج رسمی جهت عدم وابستگی زن و مرد به قید و بندهای زندگی در حالیکه اگر همین مورد را از علمای دینی بپرسیم احتمالا آنرا گناه بزرگی بدانند. مثالهای بیشمار دیگری وجود دارد مثلا نماز یا روزه یا حجاب یا خمس و غیره که شاید برخی از آنها از نظر ما و یا برداشت ما از قرآن مهم نباشند و شاید آنها را به روش یا شکل دلخواه خودمان عمل کنیم ولی وقتی از علمای دینی یا مراجع تقلید سوال شود آنها را جزو ستونهای اصلی دین و واجبات بدانند و عمل نکردن به آنها را برابر با جهنمی شدن ما بدانند. به هر حال خود مراجع نیز این دستورات را از دل قرآن بیرون کشیده اند و سالها روی تحقیق و تدبر در قرآن کار کرده و زحمت کشیده اند و نمی توان به سادگی نظر آنها را رد نمود. خیلی دوست داشتم بدانم پاسخ استاد راجع به این سوال چیست؟
با سلام- میخواستم بدونم علت اینکه از اون خونه ویلائی فلوریدا به خونه آپارتمانی که بنظر کوچکتر میاد اسباب کشی کردید چیست ؟ ظاهرا اونجا رو نفروخته اید ولی دیگر در اونجا سکونت ندارید؟
سلام این سوال رو زیر قسمت 101 هم گذاشته .ببخشید که تکراری
سلام استاد عزیز
و خانم شایسته
سپاسگذار به خاطر این وقت و انرژی و عشق
راستش من اون زمان سوالی به ذهنم نرسید فقط چند تا از سوالات بچه هارو جواب دادم بر اساس قانون.
وقتی این قسمت 101 رو دیدم یه سوال به ذهنم اومد اونم اینکه یه چیزایی مثل اون روتختی که نو بود ولی متوجه شدید لازمش ندارید به دردتون نمیخوره رو چیکار کردید؟ انداختید دور؟ دوست دارم این خلاص شدن از یه سری کالاها که دیگه استفاده نمیشه رو بر اساس قانون بیشتر درک کنم ذهنم مقاومت داره درباره اش .یا مثلا اون تلویزیون آر وی رو که عوض کردید. اونجا که مثل ایران نیست که کسایی باشن که بخوان ازشون استفاده کنن. چون میدونم چیزی که لازم ندارید رو نگه نمیدارید.
میدونم که تایم سوال پرسیدن تموم شده و احتمالا سوالات رو کامل ضبط کردید ولی اگه امکانش بود در این باره یه توضیحی بدید ممنونم.
توو کل این سفرنامه کدوم شهر آمریکا رو بهترین شهر واسه زندگی و پیشرفت دیدین؟ کجای امریکا هم خارجی هایی مثل ما میتونن خوبو راحت زندگی کنند هم بیزینس و پیشرفت داشته باشن و هم مردم اونجا راحت باهاشون کنار میان؟
مرسی که هستی. مطمئن باشید یه روزی اونقدر پیشرفت میکنم که میشم یکی از مثال های آدم های موفق توو فایل هاتون! حالا ببینید!
با سلام به همه و استاد گرامی و خانم شایسته عزیز . با تشکر فراوان از شما به خاطر زحماتی که کشیدید که ما با زیبای های این خلقت بیشتر اشنا بشیم . یک سوال: در قسمت ٩۶ سفر زمانی که تصمیم به تعویض ماشین داشتید از نشانه گذاری صحبت کردید , لطفا بیشتر توضیح بدهید چگونه و چه زمانی باید این کار را انجام بدهیم? و همچنین چگونه به وضوح نشانه ها را ببینیم و عمل کنیم ? ممنون و سپاس فراوان
باسلام منم دوست دارم نظرتم بدم ولی تازه واردسایت شدم وقبلا زیاد ازیوتو فایلی استادگوش میدادم تا قسمتی با استاد اشنام ازخدامیخوام کمک کن بیشتراینجا فعال باشم دوستتان دارم
سوال نه اما حرف دارم
مریم نازنینم دلتنگ این مسیر میشم با تمام شدنش. یه بار وسطای سفرنامه یه مسابقه بودم بنظرم که گفتی بنویسید تا اینجا کدوم قسمت براتون دلچسبتر بوده چرا؟ من اون موقع نشستم به دیدن دوباره قسمتها تا همون قسمت. و داشتم توی یه فایل ورد مینوشتم اما به تایم اون مسابقه یا فایل هررچی بود نرسیدم.
الان اومدم اون فایلم که نوشته بودم خوندم گفت بزار برات این چند خطش بنویسم چون حس میکنم مدیون توام با یاد اگرفتن اونچه در ادامه میگم. واقعیت بخوای من این چیزی که در ادامه مینویسم از تو بهتر از حتی استاد یادگرفتم. و این صدای تو در قسمت ۲ سفرنامه هنوز تو گوشم هست
دعام کن بتونم بیشتر بهش پایبند باشم
برات نوشته بودم:
مریم اولین جایی که باید ازت تشکر کنم، قسمت ۲ بود جایی که بهم یادآوری کردی:
“ما چقد موجودات پیشرفته ای هستیم که همه ابعاد زیبایی رو میتونیم درک کنیم. باید ازش نهایت استفاده رو بکنیم. با چشمامون چیزایی ببینیم که بهمون احساس بهتری میده قبمون باز میکنه
گوشامون در معرض شنیدن چیزایی قرار بدم که بهمون امیدمیده. ایمان و قوت قلب میده و برام پای حرکت و انگیزه میشه. که به زبونم سپساگزاری جاری میکنه
پاهام به سمت مسیرایی حرکت بدم که علاقه دارم به سمتشون برم
توی ذهنم چیزایی مرور کنم خاطراتی به یاد خودم بیارم که برام ایمان بیشتر میاره و دوباره به سمت تجربه های وسیع تری برم
این یعنی در صلح رسیدن با خودت”
نمیدونی چقدر دنبال این بودم که بدونم در صلح بودن یعنی چی؟ یعنی خودمون دوست داشته باشیم؟ ولی تو تعریف فوق العاده ای به تصویر کشوندی
قسمت بعدی که تو قسمت ۶ که از ارتباط دقیق کانون توجه با چیزی که تجربه میکنیم گفتی. توجه همیشه ی تو به تنوع زندگی، تو رو به اون ور دنیا و آدمهای متفاوتی که از دیدنشون لذت میبری رسوند.
و نوشتم برای خودم که “باید توجهم از هر ناخواسته ای بردارم و بزارم روی چیزی که دوست دارم. باید خواسته هام بیشتر بشناسم. باید در مورد چیزایی که میخوام به وضوح برسم و این وضوح در باره خواسته باعث میشه جهان ما رو به تجربه اون خواسته هدایت کنه. اگه ما یه ذهن زیبا میخوایم که موجب بشه تجارت زیبا برامون بسازه باید هر لحظه بهش برسیم. کانون توجهمون اصلاح کنیم و اگه سراغ موضوعاتی رفته که دلخواهمون نیست برگردونیم به مسیر اصلی.
اگه میخوایم به جاهای خوب هدایت بشیم باید هر لحظه بهش برسیم و غذای مناسب بهش بدیم و علفهای هرزش بچینیم اون وقت ما یه زندگی عالی داریم.”
اما رقیق ترین حس و دلچسبترین و زیباترین بخش سفرنامه واسه من اینجا بود:
قسمت ۱۶، بارونی که اومد دقیقا ازون چیزایی که وقتی تو میگی دییییواااانشم اقااااا. میفهممت. من عااشق صدای رعد و برق و بارونم. در حد دیوانه شدن
و خدا نگم ازون دری که باز کردی و اون افتر رینی که نشونمون دادی خدایا اون مه اون دره. یکی از صحنه هایی که توی ذهنم ثبته. پیچکااا. و یه آهووووو بچه ها یه آهو. (مرسی مریم) راستش واسه من هیچ زیبایی با طبیعت سرسبز و دره و بارون برابری نمیکنه. چیزیه که چشمم سیر نمیکنه. و بنظرم از نظر زیبایی این بهترین قسمت سفرنامه لااقل واسه من بود
و تو قسمت ۴۲ یکی از ایرادات بزرگ من در زندگی بهم یادآوری شد اونم اینه که، میچسبم اون مشکلی که اعصابم بهم ریخته رو حل کنم. من دقیقا اینجاها می چسبم به پله آروی که باید الان درست شه، تا درستش نکنم پا نمیشم. درستم میکنما. یعنی اغلب اون مسئله رو حل میکنم اما فرقم با شما و این منش اینه که من له میشم. با سردرد و خستگی میام بیرون. دیگه نمیتونم از توانایی حل مسئله ای که خدا بهم داده لذت ببرم اخه . ممنونم خدا که این قسمت اینطوری هدایتم کردی
تو این سفرنامه مریم جان، وقتی روی اسکله چوبی راه میرفتی صدای پاهات یه جور متفاوت شنیده میشد واسم. انگار منم که قدم میزنم. انگار کتونی های سوسنی منم که راه میرم. میخوام بگم بیا بغلم مری عزیز که منو به قلب آموزش در صلح بودن با خود رسوندی.
دوستت دارم
سلام به همه ی دوستان
با سپاس از خانم شایسته، استاد و پسرشون، که تجربیات خودشون رو با ما سهیم میشن.
من همه ی قسمتها رو با اشتیاق پیگیری می کردم و این سفرنامه باعث شکل گیری خواسته ها و باورهای جدیدی در من شد.
مثلاً یکی از باورهای قدیمی من این بود که مصرف زیاد و مصرف گرایی خوب نیست و باعث تخریب زمین و محیط زیست میشه، و آمریکا کشوری است که مصرف گرایی رو ترویج میکنه. ولی با دیدن این سفرنامه و دیدن زیباییهای این کشور این سوال برام پیش اومد که شاید مصرف گرایی بد نباشه و برعکس باعث توسعه ی جهان هم میشه.
یکی از سوالاتی که برام پیش اومد اینه که در آمریکا زباله ها رو چیکار میکنن؟ هم مردم و هم مسولین این کار (مثل شهرداری در کشور ما).
ممنون میشم به این سوالم جواب بدین و در صورت امکان در مورد رویکردهای محیط زیستی در این کشور توضیحاتی بدین.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
من از دنبال کننده های پر و پا قرص سفرنامه بودم و هستم و حتی میتونم بگم به احتمال زیاد خیلی از قسمتاشو نفر اولی بودم که دیدم و همینجا بازم تشکر میکنم از خانم شایسته به خاطر خلق این مجموعه
روند قسمت های مختلفو که نگاه میکردم برام جالب بود که خیلی کمتر از اون تی شرت هایی که استاد برای سفر طراحی کرده بودن از یه جا به بعد استفاده میکردن و بیشتر اونارو توی قسمتای اول میدیدم
این بهانه ای شد واسه پرسیدن این سوال که به نظر شما چطور میشه اون شوق و انرژی ابتدایی که برای اهدافمون داریم رو تا رسیدن بهشون حفظ کنیم و اینکه کمتر میشه در طی مسیر طبیعیه یا برمیگرده به باور غلطی که در ماست
ممنونم
سلام به همگی
اول که بگم خیلی عالی بود و خوش گذشت….
دیدن این همه زیبایی و داشتن حال خوش و خندیدن ها و ذوق کردن ها و تعجب کردن ها و گریه کردن ها همه و همه باعث میشه دلمون تنگ بشه برای این لحظات و البته منتظر باشیم برای فایل های بعدی سفرنامه
سوالم رو با گفتن تجربه ای که داشتم شروع میکنم
بعد اینکه استاد تو چند تا فایل قبل گفتن باید برای پول ارزش قائل بشیم و من پولامو اینجوری نگه میدارم به خودم گفتم ئه چ جالب من از این حالت مرتب کردن گول رو همیشه انجام میدادم پس چرا ی کیف پول خوب هم نگیرم تا قشنگ این موضوع رو تجربه کنم و حس عالیش رو در خودم ایجاد نکنم
خلاصه این فکر پس ذهنم بود که چند شب پیش وقتی داشتم میرفتم باشگاه دیدم تو میدون شهرداری (رشت) ی نمایشگاه به مناسبت شب یلدا گذاشتن.
این حس درونیم هم بهم گفت برو اونجا.
من همیشه میرفتم اما این دفعه فرق داشت
رفتم و دیدم بله مثل هیمشه غرفه های خوراکی و پوشاک و …. دایره و داشتم همینجوری نگاه میکردم که ددیدم ی رفه محصولات چرم داره
اول فک کردم چرم مصنوعیه بعد که تراکتشو خوندم دیدم ن همشون چرم دست ساز مرغوبه. خلاصه ی کیف باحال خریدم و خوشحال و خندون رفتم باشگاه. فرداییش رفتم ی سفارشی ک داشتم رو تحویل بدم. پولش رو ک گرفتم قشنگ با پولای قبلیم که توش بود مرتب چیدم و اینم بگم واقعا چ حس خوبی داره اینجوری پولارو چیدن. حتی چیدنو خرچ کردنشون ی حال دیگه ای داره و یجور دیگه حس ادم رو خوب میکنه
خلاصه همینجوری ک داشتم با بچه ها صحبت میکردم و روزمون رو عالی میگذروندیم رفتم جایی و بعد برگشتم به فاصله 30 ثانیه ک دیدم ای بابا کیف رو جا گذاشتم. وقتی هم برگشتم دیدم کیف نیست؟؟!!! /:
از این بپرس و از اون ک تو ندیدی که خب گفتن نه!!!!!!
من همینجوری داشتم میگفتم اخه چرا و واس چی که تو ذهنم هی حرفا زده میشد و منم داشتم رو حالت خنثی رو به بد اینور و اونور رو میگشتم که بعد ی ربع کیف پیدا شد و البت بدون پول.
اغا دزده پول هارو برداشته بود و خدارو شکر کیف رو گذاشته بود. چون برام مهم کیف بود ن پول.
بعدش هم ک داشتم با بچه ها صحبت میکردم به فاصله شاید چند دقیقه یکشون ی سفارش بهم داد ک بیشتر از اون مقداری بود که از تو کیف برداشته بودن.
بعد من اصلا این رو ی نشونه بزرگ دیدم و کلی حرف داشت برام که خدا بهم گفت ببین من میتونم برات تو ی لحظه همه چیز رو جفت و جور کنم و کلی باورهام قوی شد و دیگه به دوستم هم گفتم که باهاش و این زمنیه ها زیاد صحبت میکنم که این خدا بود که از طرف اون بنده خدا بهم سفارش داد چرا چون اصلا یهو شد و وسط صحبت هامون ک ربطی به موضوع کاری من نداشت یهو طرف گفت میتونی فلان قدر از این محصول رو بیاری.
اونم کسی که قبلا ب شوخی بهش گفتم فلانی نمیخوای سفارش بدی و گفت نه و من دوست ندارم و ….
ک به دوستم گفتم علیرضا این موضوع برای من میلیاردها دلار ثروت بود که چطور باورهام رو قوی تر کرد و دیدم به چشم که خدا چجوری داره منو هدایت میکنه و این موضوع باعث شد دیگه تو کارهایی ک ترس دارم با یاداوری این تجربه بگم کیه ک از خدای من بزرگ تر باشه که من بخوام ازش بترسم و بگم نه چجوری برم و چی میشه
خدای من کسیه که تو این موضوع بهم گفت تو و من یکی هستیم و من هستم که کارهارو برات جفت و جور میکنم
به قول خودش باید بش بگم
قُلِ اللّهُمَّ ملِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیرُ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شىءٍ قَدیر (26 ال عمران)
حالا استاد سوالم
میخواستم در باره این جور لحظات که موضوع هدایت بلد میشه برام بگی که قضیه چجوریاس
اینکه شما تو موارد مختلف از پله ار وی تا وای فای و تا پارک های مختلف و باتری ار وی و گیر کردن اروی که قبلا فک کنم تو دوره کشف قوانین کلیپش رو گذاشتین که موقع دور زدن گیر کردی ن و اینجور مسائل
راه اسونه که میدونیم همون رها کردنه و لذت بردن و گیر ندادنه و …. است رو چجوری به خودمون بگیم
یعنی اینکه دیدن قضیه با این نگاه که خدا میگه ممکنه چیزی رو بخواید که فک میکنی خیر توشه اما شر و برعکس، رو تو این موقع ها چطور به خودمون گوشزد کنیم
نمیدونم دقیق منظورمو میرسونم یا ن
روش حل مسئله تو زندگی و رهایی با نگاه سرسپردگی ب هدایت خداوند و لذت بردن رو که گوشه ایش رو خانم شایسته مخصوصا تو مسئله وای فای اروی توضیح داد رو بطور کلی برامون شرح بدین
ممنون
شاد باشید (:
خداوند برای من کافی ست (:
با سلام- سوالی که مدتهای مدیدی ذهنم رو درگیر کرده و شاید جاش هم اینجا نباشه ولی میخواستم از خود استاد جوابشو بگیرم اینه که نظر ایشان در مورد دین و دستورات دینی چیست؟ آیا ایشان تبعیت از دستورات دینی را لازم میدانند یا نمیدانند؟ آیا ما ایرانی ها که اکثرا مسلمان هستیم در مواردی چون نماز-روزه-حجاب-خمس-ازدواج و غیره میتوانیم بجای تبعیت از دستورات مراجع تقلید و علمای دین اسلام ، با خواندن قرآن و مطابق فهم و برداشت خودمان از قرآن رفتار کنیم و مطمئن باشیم که در دنیای دیگر این شکل رفتار مورد غضب خداوند نمیباشد و جزو افراد جهنمی نخواهیم بود. بنظر می آید استاد از روش دوم استفاده کرده اند و با تحقیق و تدبر در قرآن به سبک و روشهایی در زندگی خود رسیده اند که بنظرشان ایده ال است مثلا زندگی مشترک بدون نیاز به ازدواج رسمی جهت عدم وابستگی زن و مرد به قید و بندهای زندگی در حالیکه اگر همین مورد را از علمای دینی بپرسیم احتمالا آنرا گناه بزرگی بدانند. مثالهای بیشمار دیگری وجود دارد مثلا نماز یا روزه یا حجاب یا خمس و غیره که شاید برخی از آنها از نظر ما و یا برداشت ما از قرآن مهم نباشند و شاید آنها را به روش یا شکل دلخواه خودمان عمل کنیم ولی وقتی از علمای دینی یا مراجع تقلید سوال شود آنها را جزو ستونهای اصلی دین و واجبات بدانند و عمل نکردن به آنها را برابر با جهنمی شدن ما بدانند. به هر حال خود مراجع نیز این دستورات را از دل قرآن بیرون کشیده اند و سالها روی تحقیق و تدبر در قرآن کار کرده و زحمت کشیده اند و نمی توان به سادگی نظر آنها را رد نمود. خیلی دوست داشتم بدانم پاسخ استاد راجع به این سوال چیست؟
باسلام وتشکر,میخواستم بپرسم استاد شما توی مسافرت نماز کامل میخونید یا شکسته,البته مسافرت شما بیشتر از ده روز شد,نماز کامل؟ممنون میشم جواب منو بدید.
با سلام- میخواستم بدونم علت اینکه از اون خونه ویلائی فلوریدا به خونه آپارتمانی که بنظر کوچکتر میاد اسباب کشی کردید چیست ؟ ظاهرا اونجا رو نفروخته اید ولی دیگر در اونجا سکونت ندارید؟
سلام این سوال رو زیر قسمت 101 هم گذاشته .ببخشید که تکراری
سلام استاد عزیز
و خانم شایسته
سپاسگذار به خاطر این وقت و انرژی و عشق
راستش من اون زمان سوالی به ذهنم نرسید فقط چند تا از سوالات بچه هارو جواب دادم بر اساس قانون.
وقتی این قسمت 101 رو دیدم یه سوال به ذهنم اومد اونم اینکه یه چیزایی مثل اون روتختی که نو بود ولی متوجه شدید لازمش ندارید به دردتون نمیخوره رو چیکار کردید؟ انداختید دور؟ دوست دارم این خلاص شدن از یه سری کالاها که دیگه استفاده نمیشه رو بر اساس قانون بیشتر درک کنم ذهنم مقاومت داره درباره اش .یا مثلا اون تلویزیون آر وی رو که عوض کردید. اونجا که مثل ایران نیست که کسایی باشن که بخوان ازشون استفاده کنن. چون میدونم چیزی که لازم ندارید رو نگه نمیدارید.
میدونم که تایم سوال پرسیدن تموم شده و احتمالا سوالات رو کامل ضبط کردید ولی اگه امکانش بود در این باره یه توضیحی بدید ممنونم.
آقا یه سوال فقط در مورد سفرنامه! :)
توو کل این سفرنامه کدوم شهر آمریکا رو بهترین شهر واسه زندگی و پیشرفت دیدین؟ کجای امریکا هم خارجی هایی مثل ما میتونن خوبو راحت زندگی کنند هم بیزینس و پیشرفت داشته باشن و هم مردم اونجا راحت باهاشون کنار میان؟
مرسی که هستی. مطمئن باشید یه روزی اونقدر پیشرفت میکنم که میشم یکی از مثال های آدم های موفق توو فایل هاتون! حالا ببینید!
حتما شک نکن حالاهم موفق هستی چون اینجایی