https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/12/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-12-20 20:32:562024-10-21 14:54:49سفر به دور آمریکا | قسمت 100
530نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اول از همه مبارکه تلویزیون ۷۰ اینچیه،زیباتون،وبعد اینکه،استاد درود به شما،عجب بازی و عجب تمرکزی داشتید،
وچه مدبرانه ،برای کنترل ذهنتون،این راه حل و پیدا کردید،ویه چیز فوق العاده ی دیگه،
اینکه چقدررررر تن صدا و نوع بیانتون،برای گزارشگری فوتبال خوبه?
سپاسگذار خانم شایسته هم هستم برای اینکه واقعا خانمه،واقعا زحمتکش و عاشقه،و با عشق این صد قسمت رو به زیبایی و حوصله برای ما تدوین و پخش کردند،
وچقدر در زندگیه شخصیه من،در رفتار من،در نگاه من به زندگی،به افراد،به شرایط،به مسائل و…..فرق کرد،من بزرگتر شدم،خیلی چیزها یاد گرفتم،بخصوص این که زندگی رو راحت تر گرفتم،
یه چیز دیگه که براتون تحسین کردنی بود،این بود که با اینکه شما با استاد سر گرفتن فایل سفرنامه و تدوین اون مخالف هم بودید،اما چقدر محترمانهو صمیمانه،بیان میکنید و بالاخره یکم شما مقاومت و کم میکنید ویکم هم مریم جون کمتر وقت میزارن،روی فیلم گرفتن،و به تفاهم میرسید،و من لذت میبرم از این همه احترام،
سوال بنده در واقع یه سوال کلی از سفر کردن هست همیشه برام خیلی ترس آور و دلهره آور هست که با همسرم و مخصوصا با فقط ماشین خودمون بریم یعنی فقط من و همسرم باشیم و خانواده ی دیگه ای همراهمون نباشه سفرهای دور مثل شمال کشور یا مشهد یا هر جای دیگه که از خونه و زندگیم دور باشه بخوایم بریم همش این سوالات و این ترس ها میاد سراغم و من رو از رفتن منع میکنه
که من در حین سفر تو جاده اگه ماشین خراب شد چیکار کنم؟
اگه جایی خوایدیم و شب یه آدم مریض دل بهمون حمله کنه چی؟
یا کسی خدایی نکرده تعرض کنه به حریم شخصیمون و من باهاش در گیر شدم چیکار کنم تنهایی ؟
نکنه بلایی سره خانومم بیارن و من تا آخر عمر شرمنده بشم و از این قبیل فکرا البته اینم بگم که این اتفاقات برای خیلی ها افتاده و من از افتادنش برای خودم ترس دارم
البته با امکانات فعلی که دارم منظورم هست یعنی من العان با این ماشین و امکانتی که دارم چطور با این مسئله کنار بیام
وقتی شما گفتی که با موتور سیکلت رفتی شمال اونم موتور بدنه جوشی من مو به تنم سیخ شد گفتم این دیگه چه آدم بی کله ایه بگید چطور این کارو کردید
لطفا راهکاری بدید که بتونم به این ترسم غلبه کنم ممنون از سایت بی نظیرتون ???
اول شما باید یه مدت روی ورودی های ذهنتون کار کنید و اخبار نامناسب رو به هر شکلی نشنوید و توجه کنید به افرادی که سفر می کنند چه تنها چه دو نفری.تحسینشون کنیدو باهاشون صحبت کنید از تجربه ها و خاطرات خوبشون هدایت شدن هاشون و همه چیزهای خوب مثل سفرنامه استاد بشنوید و ببینید. بعد از سفرهای کوتاه شروع کنید تا کم کم ترس هاتون از بین بره.
بهتون تبریک میگویم وآفرین به شما که این قدر ریز بینانه نوشتید؛ برای من هم واقعاعالی بوده است تمام چیزهایی که نوشتید در مورد من نیز صادق است و آفرین به شما که این قدر نکات را عالی نوشتید ؛ منم یکسره رفتارهای استاد و خانم شایسته عزیزم مد نظرم است و از یادم نمی رود و خیلی هم دلم برای این سفرنامه تنگ میشود دیشب تا فایل آخر را دیدم تا ساعتها بغضی در گلویم داشتم ؛ ولی می دانم که از این بنده خدا مگر چقدر بایدتوقع داشته باشیم که زمان برای من بگذارد و این فیلمها را بگیرد و به خودم گفتم که می توانم ازاول شروع کنم ؛ در این سفرنامه منم خیلی خیلی چیزها یاد گرفتم اصلا طرز زندگی کردن نگاه به زندگی را یاد گرفتم با زبان تصاویر و دیداری خیلی بهتر یاد گرفتم .
درووود بر شما استاد عزیزم ،مهربانو مریم و گروه تحقیقاتی عباسمنش و هم سفری های گل
هیچ چیزی به جز سپاسگزاری و قدردانی ندارم بگم
صادقانه اومدم بگم ۲ دست دارم ۱۰۰ تا دیگه قرض می کنم و می چسبم به آگاهی هایی که از خداوند از طریق این سایت دریافت کردم
به خدا استاد می گه ندیدم هیچ جا راست می گه
من حدود چند ماه هست با این که می دونم چی رو می خوام چی رو دوست دارم چه کاری هست که نمی تونم بدون انجامش شب بخوابم باز هم کلی گاری به خودم وصل کرده بودم
الان همین لحظه یه تصمیم بزرگ دیگه تو زندگیم گرفتم و کلا دیگه واقعا هیچ چیزی حداقل چیزی که تا الان می دونم به خودم وصل نکردم
چند روزه با آگاهی های جلسه ی یک قدم هشتم (حدودا ۱۵ مرتبه گوش دادن ) هرچی پا داشتم پشت سرم باز خراب کردم
بحث کلی پول بود که داده بودم برای یه کاری که انجام بدم در کنار کاری که علاقه دارم بهش
می دونستم اما ذهن نجواگر خیلی ماهرانه و منطقی گاری هارو بهم گره زده بود امشب تو آیینه رفتم با خودم حرف زدم آیا این راهی که انتخاب کردم همونی هست که می خوام برای زندگیم ادامه بدم یا ترس از بی پولی و کسب و کار و حرف و نظر دیگران هست دیدم بله نظر دیگران و این که کاری که می خوام انجام بدم توش پول نیست و از یه جا پول بسازم و تزریق کنم واسه عشقم
دوستان من چندین ساله حدودا ۴ ساله با استاد و سایت آشنا هستم باور کنید خیلی جسارت به خرج دادم تا حالا اما جسارت هایی با کاری و چرخ های زنگ زده بلبرینگ های خشک و داغون
چی بگم که به خودم تو آیینه گفتم تو ترسو هستی ، ترس بهت غلبه کرده جیگر ، ادعات می شه دنبال هدفت هستی اما بازم جرأت نداری هیچی پشت سر بگذاری
ترسو هستی که نمی تونی ۱۰۰ در ۱۰۰ بری تو دلشون
خلاصه که امشب دیگه تمومش کردم
در شرایطی دارم می نویسم که نه شغلی دارم و پول آنچنان تو حسابم نه پشتوانه ای جز خداوند
اما هیچ وقت به اندازه ی الان با باورهای الانم ۱۰۰ در ۱۰۰ پل ها رو خراب نکرده بودم همیشه یه پلن داشتم که این کار رو انجام می دم برای اینکه به عشقم برسم
باورهای محدود کننده ای مثل
اگه نشه چی
بچه تو تنها هستی اینجا ریسکه این کارها
استاد عباسمنش پشتش پر هست این حرف ها رو می زنه پول بساز بعد این کار رو انجام بده
رؤیاپردازی نکن این قدر
فکر زندگی باش بچه این کارها فایده نداره
واسه مانیست این رؤیاها
راضی باش به این شرایط
دیوانه شدی واقعا
و کلی چرت و پرت دیگه که این ذهن بیمار وراجی می کرد و هنوز هم ساکت نیست اما این رو می دونم رو من تسلط نداره تا اجازه بهش ندم
خلاصه که هر تصمیم از یه باور میاد و وقتی ریشه رو می گردم دنبالش می بینم بهم چسبیده هنوز اون باوری که از ترس و کمبود و شک و شرک و بی ایمانی میاد
هیچ وقت مثل الان همه ی پل های پشتی رو خراب نکرده بودم
امشب اومدم اینجا بگم و بنویسم تا بمونه اینجا که بزرگ ترین تصمیم زندگیم رو گرفتم تا این لحظه
و الان دیگه با جسارت و طلب کارانه از الله می خوام قدم بعدی رو بهم بگه بسه برده ی ذهن بودن برام
بسمه هی گاری وصل کنم به خودم
بسه وابستگی به هر چیزی و هرکسی
بسه دیگه این شیطان بشینه رو گردنم بزنه پس کلم بگه برو این ور اون ور ، گوش هم ندم با منطق بیاد و سرم کلاه بزاره
واقعا که تغییری که خیلی عمیق باشه جهد اکبر می خواد
من تو زندگیم خیلی تغییر کردم تا جایی که از کل فک و فامیل و خانواده و همه ی آدم های حتی یک سال پیشم هم دور شدم
و این رو تا مرگ ادامه می دم به یاری الله این ها همه تکاملی بود برای این تغییر
از خداوند طلب کارانه می خوام الان با جسارت می خوام با این که مطمئن هستم الان دارم به قانون عمل می کنم می خوام
چون خدا آدم نیست قانون هست و قانون خطا نمی کنه پس خیلی خیالم راحته
هر بهایی داره هدفم دارم می پردازم براش
کلی تا الان قربانی کردم باز هم می کنم
استاد عباسمنش ندیدم مثلت
امروز کلی گریه کردم و گفتم تا جایی که بتونم به قانون عمل می کنم یا می میرم
هر تصمیم از یه باور میاد پس خیلی راحت می شه دست ذهن رو خوند حداقل راحت تر
سلام آقای شیرازی نوشتتون رو الان خوندم و کلی لذت بردم چون یه جورایی حال دل من هم بود تصمیمی هم که من گرفتم من هم بر می گردم به 15 سال پیشم اون موقع که هیچ کس و هیچ چیزی نداشتم و چقدر می فهمم الان حستون رو و می دونم چی می گید به امید الله موفق می شی برادرم امیدورام خیلی زود جواب این جها بزرگتون رو بگیر چون جوابای خداوند متعال بنده خالصی چون شما که امروز عریان عریان روبروش ایستادید رو بی پاسخ نمی زاره موفق باشید به امید لحظه های خیلی زود که بیایید نتیجه پیروزیتون رو اینجا بنویسد
به نام اونی که هستی از او جان گرفت استاد عزیزم سلام
خدا رو شکر که امروز به این اینجا هدایت شدم به این مکان خدا رو شکر چون جدیدا هر چقدر دارم روی خوم کار می کنم به تضادهای زیادی بر می خورم و یا موانعی که کلا سمنو می ریزه بهم ولی خدا رو شکر که این بار دیگه مثل قبل نتونست اون احساسا بر من غلبه کنه و دارم یاد می گیرم لیاقت رو درخودم بیشتر کنم و بیشتر خدام رو ببینم توی همه لحظه هام چند روز پیش داشتم راجع به توکل و رها یی فکر می کردم و به خودم گفتم دیگه درست اومدی و خدا رو شکر خدا منو توی موقعیتی قرار داد که خودم رو به چالش بکشم و راستی آزمایی بکنم یه جور امتحان درست و حسابی اگه کسی منو از بیرون ببینه میگه با مخ خوردی زمین الان ولی خودم اینطوری فکر نمی کنم فکر می کنم دارم پرواز می کنم مثل همون پروانه که تازه از پله اش داره میاد بیرون داره سعی می کنه بالاشو باز کنه اسد هم سختش باشه منو و شما از بیرن اونو ببینم بگیم وای حیوونی داره درد می کشه کاش کمکش می کردم ولی نه نیازی به کسی نداره خدای اون هواشو رو داره اون داره طی می کنه تکاملش رو این هم جزی از اون تکامل استاد با دیدن این فایل داشتم صبح هر کاری می کردم حالم رو خوب کنم و یه جوری رها بشم که که از خدا خواستم کمکم کنه و اون منو هدایت کرد به این مکان خارق العاده یه جوری فلش بک های استاد به گذشته برای من لحه های خوب رو یادآوری کرد اینکه چه حسی داشتم موقع دیدن فایلا و چی دیدم یاد گرفتم عهد بستم همش یادم اومد خدایا صد هزار بار شکرت بازی فوتبال استاد کهبا چه هیجانی فارغ از همه چی همه جا با اشتیاق دوست داشتن درونش رو دنبال می کرد واقعا استثنایی و قابل تحسین آفرین به شما و شک ندارم که یه روزی لاتزیو رو می خرید کلامی که بر زبان شما جاری شده تا به مقصد نرسه آروم نمی مونه براتون آرژزوی بهترینا رو دارم خدایا تو چه می کنی و من چقدر کم تو رو می بینم با دیدن این انسان که لحظه به لحظه دست ش در دستان توه و چشماش به نگاه تو و لحظه های به عقب بر نمی گرده خدایا تو چه می کنی امروز آقای عباس منش رو شونم دادی رویاهایی که به واقیعت رسیدن و باز هم می رسن
استاد یادم افتاد روزی که باشما همراه شدم با کلی شک و تردید ترس ولی بارالها شکرت که امروز اینجام و راضیم اونم خیلی من الان استاد به مرحله عمل تمامی اندوخته هام رسیده که بدونم حالا چند مرده حلاجی حالا چطوری از چاله در میای مثل امروز چقدر می تونی صبر کنی و عکس العملات ازشون عکس بگیر اسم خدا که می یاد وقتی گفتید ببینم امروز و از این به بعد کجا هدایتمون می کنه اشک من جاری شد خدا یا خدا واقعا توی زندگی هر کدوم ماها کجاست چقدره ؟ تا حالا به این فکر کردید من الان دارم خیلی فکر می کنم یادمه روزی که با شما همسفر شدم حتی نمی تونستم یه جمله بنویسم ولی الان می تونم ساعتها پشت میزم بشینم ببینم نگاه درست البته و تحلیل کنم برداشتامو بنویسم از احساسم بگم چیزی که قبلا برام معمولی بود زود فراموش می کردم این سفر نامه خیلی چیزا یاد داد بهمون یاد داد وقتی جریان زندگیت توی هم جنبه ها رو به خدا می سپاری دل سردت کم کم گرم می شه و مرتب بهت چشمه های نشون می ده از گذشته و از حالی درش هستی فقط کافیه توی ببنی و باور کنی و بسازی این بار رو محکمتر واقعا شاهکارید شما آفرین آفرین یاد گرفتم با ساده ترین ابزار با انگیزه هزار برابر وعشقی بی نهایت اینقدر بزرگ شدد و خواستنی و انشالله ادامه دار
تعطیلات کریسمس بهتون خوش بگذره و تبریک می گم من توی سفر نامه خدا رو دیدم ایمان رو دیدم هدایت جاری رو دیدم زیبای خورشد ماه ستاره ها وموجودات زیبای خدای بزرگ کلی رنگ کلی عشق که هیچی نتونست از ابرازش دریغ کنه
استاد خیلی خیلی لذت بردم از این قسمت..چقد قشنگ حرف زدین.چقد هماهنگ بودین با جهان!!!
استاد با اینکه ناراحت شدم از تموم شدن سفرنامه و اصلا دلم گرفت ولی به نظرم کارتون منطقی و قابل قبوله که دلتون میخاد با راحتی و آزادی تمام از لحظات سفر لذت ببرید اصلا واقعیتش اگه خود من بودم شاید هرگز این کارو نمیکردم و ترجبح می دادم که خودم درکنار خانواده از سفر لذت ببرم نه اینکه همش بفکر ضبط و تدوین و پخش این لحظه ها برای بقیه باشم!!برای همین میگم کار مریم جون خیلی ارزشمنده و شما که همراهی کردین..و نظرتون کاملا قابل پذیرشه..
استاد بهتون افتخار میکنم به عنوان یک انسان(یک همنوع)که تونستین به خودتون تسلط پیدا کنین و به خواسته هاتون برسید..می دونم که خیلی سخته ولی شما این کار سختو ممکنش کردین.
ایشالا بهتون تو بقیه این سفر سه نفره با مایک یا دونفره تون با هم خوش بگذره ،لطفا هر از چندی هم ما رو با شیرینی های زندگیتون شریک کنین..ممنون..
کاش این امکان وجود داشت که هر کس از بچه ها که میخواست و می تونست با شما تو این سفر شریک می شدو از نزدیک باهاتون همسفر میشد..من خودم خیلی دلم می خواد که با همسرم باهاتون همسفر شیم حداقل یه بخشهایی از سفر رو…
استاد؟!
سوالای من:(راستی اگه تمایل داشتین عمومیش کنین اگه نه خودتون بخونید ، باز اگه تمایل داشتین جواب بدین اگه نه که هیچ.من فقط طبق فرموده خودتون هر سوالی به ذهنم رسیده میپرسم)
1- شما 3ماه تنهایی به این سفر ادامه دادین؟؟؟چون مریم جون قسمت قبل گفت که 3ماهه اومدیم تمپا و مایک درس میخونه و استاد به سفر ادامه دادو..سوالم اینه که تنهایی 3 ماه چطور دووم آوردین؟وحالا بعدش مریم اومد پیشتون مایک رو چطور دلتون اومد تنها بفرستید بره و این مدت تنها بمونه دور از شما؟
2-استاد درباره روابط آقایون و خانوما میخواستم بپرسم که اونجا دست میدن و روبوسی میکنن..ما به عنوان مسلمان که تو دینمون سفارش به عدم لمس نامحرم شده چه رفتاری باید نشون بدیم ؟میشه کامل توضیح بدین؟
3-استاد من حس میکنم مایک زیاد شاد نیست .چرا؟آیا این احساس منه یا واقیته؟شما از مایک شادترید..مایک تو چهرش غم و بی حسی هست اون شور نوجوونی و جوونی رو نداره.مث شما اونقدبگو بخند نیس ..اون الان باید خیلی پرانرژی تر از اینا باشه بنظرم…برام واقعا سوال بود.
4-استاد یکم دلم گرفته ازخودم که تواناییمو ازش غافل شدم و بهش نپرداختم. گاها تو بعضی موقعیتها استرس میگیرم بایدغلبه کنم بهش.. احساس میکنم به یه نیرو و انرژی بالا که بتونه کمکم کنه نیاز دارم ..اینجور موقعا شما چیکار میکنین؟خوبه که شما فوتبال بازی میکنین ولی من اصلا خوشم نمیاد..
5-استاد شما ادم خاصی هستین با علایق خاص! چه جالب که دلتون میخاد همش تو سفرباشین .چرا دلتون میخاد؟
سلام . برای من 100 قسمت معمولی نبود. 100 قسمت زندگی بود. صبحها به عشق دیدن قسمت جدید سفرنامه از خواب بلند میشدم . من هم با شما بعد از 100 قسمت احساس میکنم بزرگتر شدم . با تجربه تر شدم . دیدم نسبت به جهان اطرافم بهتر شده. درکم نسبت به زندگی و خانوادم و مردمم و شهرم و ….. بهتر شده.
این اولین کامنتی هست که در این 100 قسمت براتون مینویسم . فقط دوست داشتم ببینم و لذت ببرم. و کامنت بقیه بچه هارو میخوندم. ولی با دیدن آخرین قسمت حیفم اومد که احساسم نسبت به سفرنامه نگم.
در پناه الله یکتا شاد باشید سلامت باشید سربلند و ثروتمند باشید و سعادت مند در دنیا و آخرت
خیلی خداروشاکرم که توی این مدت این فیض نصیبم شدتانظاره گرفایلهای سفرنامه باشمم وبسیارسپاسگزارم ازشماخانم شایسته ی عزیزم که این تصاویربینظیروتهیه کردیدودراختیارماگذاشتیدباتمام مشکلاتش باعشق
به نام خداوند هدایتگرمهربان
سلام به استادعزیزم وخانم شایسته ی مهربون
وهمه ی دوستان خوبم
اول از همه مبارکه تلویزیون ۷۰ اینچیه،زیباتون،وبعد اینکه،استاد درود به شما،عجب بازی و عجب تمرکزی داشتید،
وچه مدبرانه ،برای کنترل ذهنتون،این راه حل و پیدا کردید،ویه چیز فوق العاده ی دیگه،
اینکه چقدررررر تن صدا و نوع بیانتون،برای گزارشگری فوتبال خوبه?
سپاسگذار خانم شایسته هم هستم برای اینکه واقعا خانمه،واقعا زحمتکش و عاشقه،و با عشق این صد قسمت رو به زیبایی و حوصله برای ما تدوین و پخش کردند،
وچقدر در زندگیه شخصیه من،در رفتار من،در نگاه من به زندگی،به افراد،به شرایط،به مسائل و…..فرق کرد،من بزرگتر شدم،خیلی چیزها یاد گرفتم،بخصوص این که زندگی رو راحت تر گرفتم،
یه چیز دیگه که براتون تحسین کردنی بود،این بود که با اینکه شما با استاد سر گرفتن فایل سفرنامه و تدوین اون مخالف هم بودید،اما چقدر محترمانهو صمیمانه،بیان میکنید و بالاخره یکم شما مقاومت و کم میکنید ویکم هم مریم جون کمتر وقت میزارن،روی فیلم گرفتن،و به تفاهم میرسید،و من لذت میبرم از این همه احترام،
و سپاسگذارتون هستم،
شاد وسعادتمند باشید
سلام به همه ی دوستان عزیزم و استاد گرانقدر
سوال بنده در واقع یه سوال کلی از سفر کردن هست همیشه برام خیلی ترس آور و دلهره آور هست که با همسرم و مخصوصا با فقط ماشین خودمون بریم یعنی فقط من و همسرم باشیم و خانواده ی دیگه ای همراهمون نباشه سفرهای دور مثل شمال کشور یا مشهد یا هر جای دیگه که از خونه و زندگیم دور باشه بخوایم بریم همش این سوالات و این ترس ها میاد سراغم و من رو از رفتن منع میکنه
که من در حین سفر تو جاده اگه ماشین خراب شد چیکار کنم؟
اگه جایی خوایدیم و شب یه آدم مریض دل بهمون حمله کنه چی؟
یا کسی خدایی نکرده تعرض کنه به حریم شخصیمون و من باهاش در گیر شدم چیکار کنم تنهایی ؟
نکنه بلایی سره خانومم بیارن و من تا آخر عمر شرمنده بشم و از این قبیل فکرا البته اینم بگم که این اتفاقات برای خیلی ها افتاده و من از افتادنش برای خودم ترس دارم
البته با امکانات فعلی که دارم منظورم هست یعنی من العان با این ماشین و امکانتی که دارم چطور با این مسئله کنار بیام
وقتی شما گفتی که با موتور سیکلت رفتی شمال اونم موتور بدنه جوشی من مو به تنم سیخ شد گفتم این دیگه چه آدم بی کله ایه بگید چطور این کارو کردید
لطفا راهکاری بدید که بتونم به این ترسم غلبه کنم ممنون از سایت بی نظیرتون ???
اول شما باید یه مدت روی ورودی های ذهنتون کار کنید و اخبار نامناسب رو به هر شکلی نشنوید و توجه کنید به افرادی که سفر می کنند چه تنها چه دو نفری.تحسینشون کنیدو باهاشون صحبت کنید از تجربه ها و خاطرات خوبشون هدایت شدن هاشون و همه چیزهای خوب مثل سفرنامه استاد بشنوید و ببینید. بعد از سفرهای کوتاه شروع کنید تا کم کم ترس هاتون از بین بره.
سلام دوست عزیز ممنون از راهنمایی خوبتون همین تمرین رو شروع میکنم
سلام خانم فروزانی
بهتون تبریک میگویم وآفرین به شما که این قدر ریز بینانه نوشتید؛ برای من هم واقعاعالی بوده است تمام چیزهایی که نوشتید در مورد من نیز صادق است و آفرین به شما که این قدر نکات را عالی نوشتید ؛ منم یکسره رفتارهای استاد و خانم شایسته عزیزم مد نظرم است و از یادم نمی رود و خیلی هم دلم برای این سفرنامه تنگ میشود دیشب تا فایل آخر را دیدم تا ساعتها بغضی در گلویم داشتم ؛ ولی می دانم که از این بنده خدا مگر چقدر بایدتوقع داشته باشیم که زمان برای من بگذارد و این فیلمها را بگیرد و به خودم گفتم که می توانم ازاول شروع کنم ؛ در این سفرنامه منم خیلی خیلی چیزها یاد گرفتم اصلا طرز زندگی کردن نگاه به زندگی را یاد گرفتم با زبان تصاویر و دیداری خیلی بهتر یاد گرفتم .
خانم شایسته عزیزم بازم ممنون
درووود بر شما استاد عزیزم ،مهربانو مریم و گروه تحقیقاتی عباسمنش و هم سفری های گل
هیچ چیزی به جز سپاسگزاری و قدردانی ندارم بگم
صادقانه اومدم بگم ۲ دست دارم ۱۰۰ تا دیگه قرض می کنم و می چسبم به آگاهی هایی که از خداوند از طریق این سایت دریافت کردم
به خدا استاد می گه ندیدم هیچ جا راست می گه
من حدود چند ماه هست با این که می دونم چی رو می خوام چی رو دوست دارم چه کاری هست که نمی تونم بدون انجامش شب بخوابم باز هم کلی گاری به خودم وصل کرده بودم
الان همین لحظه یه تصمیم بزرگ دیگه تو زندگیم گرفتم و کلا دیگه واقعا هیچ چیزی حداقل چیزی که تا الان می دونم به خودم وصل نکردم
چند روزه با آگاهی های جلسه ی یک قدم هشتم (حدودا ۱۵ مرتبه گوش دادن ) هرچی پا داشتم پشت سرم باز خراب کردم
بحث کلی پول بود که داده بودم برای یه کاری که انجام بدم در کنار کاری که علاقه دارم بهش
می دونستم اما ذهن نجواگر خیلی ماهرانه و منطقی گاری هارو بهم گره زده بود امشب تو آیینه رفتم با خودم حرف زدم آیا این راهی که انتخاب کردم همونی هست که می خوام برای زندگیم ادامه بدم یا ترس از بی پولی و کسب و کار و حرف و نظر دیگران هست دیدم بله نظر دیگران و این که کاری که می خوام انجام بدم توش پول نیست و از یه جا پول بسازم و تزریق کنم واسه عشقم
دوستان من چندین ساله حدودا ۴ ساله با استاد و سایت آشنا هستم باور کنید خیلی جسارت به خرج دادم تا حالا اما جسارت هایی با کاری و چرخ های زنگ زده بلبرینگ های خشک و داغون
چی بگم که به خودم تو آیینه گفتم تو ترسو هستی ، ترس بهت غلبه کرده جیگر ، ادعات می شه دنبال هدفت هستی اما بازم جرأت نداری هیچی پشت سر بگذاری
ترسو هستی که نمی تونی ۱۰۰ در ۱۰۰ بری تو دلشون
خلاصه که امشب دیگه تمومش کردم
در شرایطی دارم می نویسم که نه شغلی دارم و پول آنچنان تو حسابم نه پشتوانه ای جز خداوند
اما هیچ وقت به اندازه ی الان با باورهای الانم ۱۰۰ در ۱۰۰ پل ها رو خراب نکرده بودم همیشه یه پلن داشتم که این کار رو انجام می دم برای اینکه به عشقم برسم
باورهای محدود کننده ای مثل
اگه نشه چی
بچه تو تنها هستی اینجا ریسکه این کارها
استاد عباسمنش پشتش پر هست این حرف ها رو می زنه پول بساز بعد این کار رو انجام بده
رؤیاپردازی نکن این قدر
فکر زندگی باش بچه این کارها فایده نداره
واسه مانیست این رؤیاها
راضی باش به این شرایط
دیوانه شدی واقعا
و کلی چرت و پرت دیگه که این ذهن بیمار وراجی می کرد و هنوز هم ساکت نیست اما این رو می دونم رو من تسلط نداره تا اجازه بهش ندم
خلاصه که هر تصمیم از یه باور میاد و وقتی ریشه رو می گردم دنبالش می بینم بهم چسبیده هنوز اون باوری که از ترس و کمبود و شک و شرک و بی ایمانی میاد
هیچ وقت مثل الان همه ی پل های پشتی رو خراب نکرده بودم
امشب اومدم اینجا بگم و بنویسم تا بمونه اینجا که بزرگ ترین تصمیم زندگیم رو گرفتم تا این لحظه
و الان دیگه با جسارت و طلب کارانه از الله می خوام قدم بعدی رو بهم بگه بسه برده ی ذهن بودن برام
بسمه هی گاری وصل کنم به خودم
بسه وابستگی به هر چیزی و هرکسی
بسه دیگه این شیطان بشینه رو گردنم بزنه پس کلم بگه برو این ور اون ور ، گوش هم ندم با منطق بیاد و سرم کلاه بزاره
واقعا که تغییری که خیلی عمیق باشه جهد اکبر می خواد
من تو زندگیم خیلی تغییر کردم تا جایی که از کل فک و فامیل و خانواده و همه ی آدم های حتی یک سال پیشم هم دور شدم
و این رو تا مرگ ادامه می دم به یاری الله این ها همه تکاملی بود برای این تغییر
از خداوند طلب کارانه می خوام الان با جسارت می خوام با این که مطمئن هستم الان دارم به قانون عمل می کنم می خوام
چون خدا آدم نیست قانون هست و قانون خطا نمی کنه پس خیلی خیالم راحته
هر بهایی داره هدفم دارم می پردازم براش
کلی تا الان قربانی کردم باز هم می کنم
استاد عباسمنش ندیدم مثلت
امروز کلی گریه کردم و گفتم تا جایی که بتونم به قانون عمل می کنم یا می میرم
هر تصمیم از یه باور میاد پس خیلی راحت می شه دست ذهن رو خوند حداقل راحت تر
خدایااااااااااااااااا من بنده ی تو هستم
تو هم اررررررباب
ازت می خوام هدایتم کنی به شما هدفم
به سمت آزادی از هر چیزی و هر شخصی و هر جایی
سپاس از همتون
تنور دلتون گرم
????????
سلام آقای شیرازی نوشتتون رو الان خوندم و کلی لذت بردم چون یه جورایی حال دل من هم بود تصمیمی هم که من گرفتم من هم بر می گردم به 15 سال پیشم اون موقع که هیچ کس و هیچ چیزی نداشتم و چقدر می فهمم الان حستون رو و می دونم چی می گید به امید الله موفق می شی برادرم امیدورام خیلی زود جواب این جها بزرگتون رو بگیر چون جوابای خداوند متعال بنده خالصی چون شما که امروز عریان عریان روبروش ایستادید رو بی پاسخ نمی زاره موفق باشید به امید لحظه های خیلی زود که بیایید نتیجه پیروزیتون رو اینجا بنویسد
سلام دوست عزیزم
بخاطر شجاعت و جسارتتون بهتون تبریک میگم.
خداوند به شجاعان پاداش میدهد.
مطمئن ام که میشود.
امکان پذیر است.
چون من خالق زندگیم هستم.
من به اندازه کل هستی توانایی تغییر زندگی خودم رو دارم.
همه چیز دست خود منه. قدرت دست من و خدای منه.
خداوند برای من کافیست.
میشه. بااااید بشه. من تعیین میکنم که میشه یا نمیشه.
هیچ چیز و هیچ کس تاثیری در زندگی من نداره. الا باورهای من.
من با توکل به خدا با باورهای قشنگم زندگی جدیدم رو از صفر شروع میکنم و قدم به قدم به تک تک خواسته هام میرسم و زندگی دلخواهم رو خلق میکنم.
منتظر خبرهای خوشتون هستم ??
سپاس از همتون
واقعا خداوند هر لحظه داره هدایت می کنه
چه قدر گوش می دیم و ترس حکومت نمی کنه دست خودمونه از خدا می خوام کمکمون کنه با قدرت زندگی مون رو کاملا در دست بگیریم بدون وابستگی به هیچ شخصی یا چیزی
آمین
تنور دلتون گرم
??????
سلام دوست عزیزم
ممنونم از حرف های جسارت آمیزتون
واقعا الهی خداوند هممون رو هدایت بکنه به سمت هدفی که واقعا برای اون آفریده شدیم
دستتون همیشه تو دستای خدا
به نام خدای مهربونم
به نام اونی که هستی از او جان گرفت استاد عزیزم سلام
خدا رو شکر که امروز به این اینجا هدایت شدم به این مکان خدا رو شکر چون جدیدا هر چقدر دارم روی خوم کار می کنم به تضادهای زیادی بر می خورم و یا موانعی که کلا سمنو می ریزه بهم ولی خدا رو شکر که این بار دیگه مثل قبل نتونست اون احساسا بر من غلبه کنه و دارم یاد می گیرم لیاقت رو درخودم بیشتر کنم و بیشتر خدام رو ببینم توی همه لحظه هام چند روز پیش داشتم راجع به توکل و رها یی فکر می کردم و به خودم گفتم دیگه درست اومدی و خدا رو شکر خدا منو توی موقعیتی قرار داد که خودم رو به چالش بکشم و راستی آزمایی بکنم یه جور امتحان درست و حسابی اگه کسی منو از بیرون ببینه میگه با مخ خوردی زمین الان ولی خودم اینطوری فکر نمی کنم فکر می کنم دارم پرواز می کنم مثل همون پروانه که تازه از پله اش داره میاد بیرون داره سعی می کنه بالاشو باز کنه اسد هم سختش باشه منو و شما از بیرن اونو ببینم بگیم وای حیوونی داره درد می کشه کاش کمکش می کردم ولی نه نیازی به کسی نداره خدای اون هواشو رو داره اون داره طی می کنه تکاملش رو این هم جزی از اون تکامل استاد با دیدن این فایل داشتم صبح هر کاری می کردم حالم رو خوب کنم و یه جوری رها بشم که که از خدا خواستم کمکم کنه و اون منو هدایت کرد به این مکان خارق العاده یه جوری فلش بک های استاد به گذشته برای من لحه های خوب رو یادآوری کرد اینکه چه حسی داشتم موقع دیدن فایلا و چی دیدم یاد گرفتم عهد بستم همش یادم اومد خدایا صد هزار بار شکرت بازی فوتبال استاد کهبا چه هیجانی فارغ از همه چی همه جا با اشتیاق دوست داشتن درونش رو دنبال می کرد واقعا استثنایی و قابل تحسین آفرین به شما و شک ندارم که یه روزی لاتزیو رو می خرید کلامی که بر زبان شما جاری شده تا به مقصد نرسه آروم نمی مونه براتون آرژزوی بهترینا رو دارم خدایا تو چه می کنی و من چقدر کم تو رو می بینم با دیدن این انسان که لحظه به لحظه دست ش در دستان توه و چشماش به نگاه تو و لحظه های به عقب بر نمی گرده خدایا تو چه می کنی امروز آقای عباس منش رو شونم دادی رویاهایی که به واقیعت رسیدن و باز هم می رسن
استاد یادم افتاد روزی که باشما همراه شدم با کلی شک و تردید ترس ولی بارالها شکرت که امروز اینجام و راضیم اونم خیلی من الان استاد به مرحله عمل تمامی اندوخته هام رسیده که بدونم حالا چند مرده حلاجی حالا چطوری از چاله در میای مثل امروز چقدر می تونی صبر کنی و عکس العملات ازشون عکس بگیر اسم خدا که می یاد وقتی گفتید ببینم امروز و از این به بعد کجا هدایتمون می کنه اشک من جاری شد خدا یا خدا واقعا توی زندگی هر کدوم ماها کجاست چقدره ؟ تا حالا به این فکر کردید من الان دارم خیلی فکر می کنم یادمه روزی که با شما همسفر شدم حتی نمی تونستم یه جمله بنویسم ولی الان می تونم ساعتها پشت میزم بشینم ببینم نگاه درست البته و تحلیل کنم برداشتامو بنویسم از احساسم بگم چیزی که قبلا برام معمولی بود زود فراموش می کردم این سفر نامه خیلی چیزا یاد داد بهمون یاد داد وقتی جریان زندگیت توی هم جنبه ها رو به خدا می سپاری دل سردت کم کم گرم می شه و مرتب بهت چشمه های نشون می ده از گذشته و از حالی درش هستی فقط کافیه توی ببنی و باور کنی و بسازی این بار رو محکمتر واقعا شاهکارید شما آفرین آفرین یاد گرفتم با ساده ترین ابزار با انگیزه هزار برابر وعشقی بی نهایت اینقدر بزرگ شدد و خواستنی و انشالله ادامه دار
تعطیلات کریسمس بهتون خوش بگذره و تبریک می گم من توی سفر نامه خدا رو دیدم ایمان رو دیدم هدایت جاری رو دیدم زیبای خورشد ماه ستاره ها وموجودات زیبای خدای بزرگ کلی رنگ کلی عشق که هیچی نتونست از ابرازش دریغ کنه
ممنونم خدایا صد هزار بار شکرت
سلام عزیزانم
استاد خیلی خیلی لذت بردم از این قسمت..چقد قشنگ حرف زدین.چقد هماهنگ بودین با جهان!!!
استاد با اینکه ناراحت شدم از تموم شدن سفرنامه و اصلا دلم گرفت ولی به نظرم کارتون منطقی و قابل قبوله که دلتون میخاد با راحتی و آزادی تمام از لحظات سفر لذت ببرید اصلا واقعیتش اگه خود من بودم شاید هرگز این کارو نمیکردم و ترجبح می دادم که خودم درکنار خانواده از سفر لذت ببرم نه اینکه همش بفکر ضبط و تدوین و پخش این لحظه ها برای بقیه باشم!!برای همین میگم کار مریم جون خیلی ارزشمنده و شما که همراهی کردین..و نظرتون کاملا قابل پذیرشه..
استاد بهتون افتخار میکنم به عنوان یک انسان(یک همنوع)که تونستین به خودتون تسلط پیدا کنین و به خواسته هاتون برسید..می دونم که خیلی سخته ولی شما این کار سختو ممکنش کردین.
ایشالا بهتون تو بقیه این سفر سه نفره با مایک یا دونفره تون با هم خوش بگذره ،لطفا هر از چندی هم ما رو با شیرینی های زندگیتون شریک کنین..ممنون..
کاش این امکان وجود داشت که هر کس از بچه ها که میخواست و می تونست با شما تو این سفر شریک می شدو از نزدیک باهاتون همسفر میشد..من خودم خیلی دلم می خواد که با همسرم باهاتون همسفر شیم حداقل یه بخشهایی از سفر رو…
استاد؟!
سوالای من:(راستی اگه تمایل داشتین عمومیش کنین اگه نه خودتون بخونید ، باز اگه تمایل داشتین جواب بدین اگه نه که هیچ.من فقط طبق فرموده خودتون هر سوالی به ذهنم رسیده میپرسم)
1- شما 3ماه تنهایی به این سفر ادامه دادین؟؟؟چون مریم جون قسمت قبل گفت که 3ماهه اومدیم تمپا و مایک درس میخونه و استاد به سفر ادامه دادو..سوالم اینه که تنهایی 3 ماه چطور دووم آوردین؟وحالا بعدش مریم اومد پیشتون مایک رو چطور دلتون اومد تنها بفرستید بره و این مدت تنها بمونه دور از شما؟
2-استاد درباره روابط آقایون و خانوما میخواستم بپرسم که اونجا دست میدن و روبوسی میکنن..ما به عنوان مسلمان که تو دینمون سفارش به عدم لمس نامحرم شده چه رفتاری باید نشون بدیم ؟میشه کامل توضیح بدین؟
3-استاد من حس میکنم مایک زیاد شاد نیست .چرا؟آیا این احساس منه یا واقیته؟شما از مایک شادترید..مایک تو چهرش غم و بی حسی هست اون شور نوجوونی و جوونی رو نداره.مث شما اونقدبگو بخند نیس ..اون الان باید خیلی پرانرژی تر از اینا باشه بنظرم…برام واقعا سوال بود.
4-استاد یکم دلم گرفته ازخودم که تواناییمو ازش غافل شدم و بهش نپرداختم. گاها تو بعضی موقعیتها استرس میگیرم بایدغلبه کنم بهش.. احساس میکنم به یه نیرو و انرژی بالا که بتونه کمکم کنه نیاز دارم ..اینجور موقعا شما چیکار میکنین؟خوبه که شما فوتبال بازی میکنین ولی من اصلا خوشم نمیاد..
5-استاد شما ادم خاصی هستین با علایق خاص! چه جالب که دلتون میخاد همش تو سفرباشین .چرا دلتون میخاد؟
سلام.میخواستم بدونم ۲تا ال ای دی جدیدا رو ک خریدید برای ار وی.قیمها رو چکارشون کردید؟ممنون.
سلام . برای من 100 قسمت معمولی نبود. 100 قسمت زندگی بود. صبحها به عشق دیدن قسمت جدید سفرنامه از خواب بلند میشدم . من هم با شما بعد از 100 قسمت احساس میکنم بزرگتر شدم . با تجربه تر شدم . دیدم نسبت به جهان اطرافم بهتر شده. درکم نسبت به زندگی و خانوادم و مردمم و شهرم و ….. بهتر شده.
این اولین کامنتی هست که در این 100 قسمت براتون مینویسم . فقط دوست داشتم ببینم و لذت ببرم. و کامنت بقیه بچه هارو میخوندم. ولی با دیدن آخرین قسمت حیفم اومد که احساسم نسبت به سفرنامه نگم.
در پناه الله یکتا شاد باشید سلامت باشید سربلند و ثروتمند باشید و سعادت مند در دنیا و آخرت
صمیمی
سلامم به استادگرانقدروخانم شایسته ی عزیزمم
خیلی خداروشاکرم که توی این مدت این فیض نصیبم شدتانظاره گرفایلهای سفرنامه باشمم وبسیارسپاسگزارم ازشماخانم شایسته ی عزیزم که این تصاویربینظیروتهیه کردیدودراختیارماگذاشتیدباتمام مشکلاتش باعشق
شمااابینظیریید،دیدگاه خودتون عالیه تصاویرارسالیتونم عالیترر???
با سلام و احترام؛
ممنون بابت تهیه این 100 قسمت من که خیلی نکات مفیدی درمورد زیبا دیدن و راحت سفر کردن اموختم و تشکر فراوان از شما و خانم شایسته و خانواده عباسمنش