https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/12/abasmanesh-12.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-12-30 08:52:322024-02-25 05:27:43سفر به دور آمریکا | قسمت 103
203نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی که واقعیت این جهان زیبا رو جوری قرار داد تا ما در آسایش و راحتی، بهترین و رویایی ترین زندگی ها رو داشته باشیم. بینهایت ثروتمند و شاد و سلامت و سعادتمند باشیم.
خداروشکر
سلام استاد گرامی و ارزشمندم
سلام بانو شایسته عزیز
سلام بچه ها
هرچقدر بیشتر این توضیحات رو گوش میدم، به نظر خودم، خیلی خیلی جنبه های مشترکی بین خودم و استاد جان درک میکنم.
از اون حس استقلال طلبی گرفته تا عزت نفس و ارزشمندی و ترحم ناپذیری و…
وقتی استاد جان گفتند که مایک عزیز میخواد تا ۱۷ سالگی مستقل بشه، من گفتم اِاِ چه جالب، من هم همین خواسته رو برای ۲_۳ سال دیگه دارم، یعنی بیست سالگیم.
حالا اینکه الان مستقل نشدم خب به خاطر باور های خودمه قطعا، ولی خب میخوام تا حداکثر ۳ سال دیگه برای خودم استقلال کامل مالی، زمانی و مکانی داشته باشم.
این هم خب راستش به خاطر اینه شاید که پدر من هم چون توی خانواده ی نظامی بزرگ شدن، به من روحیه استقلال پذیری رو یاد دادن.
فکر کنم خیلی دیگه زیاد. یه وقت دیدید یه موقع نوشتم بابام پرتم کرد بیرون??????
آره. خداروشکر من هم از لوس شدن و ترحم خوشم نمیاد. و از یک عادت مادرها بسیار خوشم نمیاد و اون هم اینه که موقع غذا، از هرجا شده حتی از بشقاب خودشون میذارن تو بشقاب ما.
با اینکه من همیشه میگم نکن، ولی ول نمیکنن. یا قبلا، الان کمتر، وقتی میخواستم تنهایی مسافرت برم، کیفمو پر میکردن از خوراکی و لباس و ….
و یه حس بدی بهم دست میداد که خب لوس شدن رو هم شامل میشد.
خود من هم با کسانی که به قولی تیتیش مامانی هستن و از اینا هستن که تو نباشی من میمیرم و از این جور چیزا، خوشم نمیاد ارتباط برقرار کنم، و خب همین هم باعث شده که بیشتر از یکسال و خورده ای هست که من تقریبا توی خونه تا شب تنهام و خداییش خیلی حال میده. اصلا وقتی کسی دور و برم نیست، به دلیل اینکه خب خانواده ام به شدت با فرکانس منو این سایت فاصله دارن، آزادی عملم فوق العاده بیشتر میشه.
اصلا تابستون پارسال که من ۳ ماه مثل موشک و فشرده صبح تا شب روی خودم کار میکروم، کسی نبود دور و برم و خب خدارو شکر از اونجا بود که اون جهش فرکانسی من شروع شد و خداروشکر تا الان هم دارم این تکامل بی حد و مرزم رو طی میکنم.
خداروشکر واقعا. همش فکر میکردم به اینکه وقتی من ثروتمند شدم اگه بخوام کل هزینه خانواده ام رو بپردازم که اصلا اونا میشن مثل آب راکد، پس کارشون چی، خب چی بگم، باز هم هدایت الله مهربان، استاد جان راه کار رو گفتن، من هم میتونم موقعیت شغلیشون رو که خدارو شکر الان هم خیلی خیلی خوبه رو بیشتر ارتقا بدم تا به حد عالی برسه، اونجوری خودم هم لذت بیشتری میبرم تا اینکه بخوام مثل پرستار ها هی حمایتشون کنم، به قول استاد جان من کی باشم که بخوام حمایتشون کنم، همه ما به یک اندازه به گنجینه های بینهایت خداوند دسترسی داریم.
آخ آخ استاد جانم. اون بحثی که من توی فایل رسالت من باهاش برخورد کردم و ذهنم رو باهاش بمباران کردم، الان به من کمک کرد تا خیلی خیلی راحت باشم باهاش و با حرف هاتون همراهی میکردم و تایید میکردم هر چه که میگفتید که چقدر سالها ما رو بازی دادن با این دروغ ها. چقدر برای ماشین نویی که خریدن قربانی کردند. و به نظر من این نوع قربانی کردن ها کم از اون دوران جاهلیت نداره.
وقتی یک نفر خون یک حیوون رو بیمه خونه و ماشینش میکنه، این واقعا کجاش به اسلام میخوره. کجای قرآن غیر از خداوند، انسان رو در پناه خودش محافظت میکنه.
چه چیزی به غیر از خدا میتونه به بهترین شکل ما رو در پناه خودش بگیره.
وایی که استاد جانم دمتون گرم.
این در و پنجره رو قفل زدن و هزار تا رمز امنیتی رو پشت سر گذاشتن، واقعا حوصله میخواد که من هم مثل شما ندارم.
خودم همیشه به یک قفل ساده بسنده میکنم و میسپرم به دست الله
اما خب چه کنم، مادرم تموم درها رو اگه چاره داشته باشه ۱۰ قفله میکنه.
اصلا یک کارهای امنیتی انجام میدن که خود شرکت های تامین امنیت باید بیان لنگ بندازن.
و چقدر این سادگی ها و به دست الله سپردن ها زیباست.
این همون اعتماد به ربه که مهم تر از اعتقاد به اونه.
این یعنی تسلیم بودن.
یعنی اینکه خداوند رو تنها حافظ و پشتیبانت بدونی.
به قول محمد علی کلی،
من فقط یک محافظ دارم
کسی که بدون چشم میبینه
بدون گوش میشنوه
همه چیز رو به خاطر داره بدون داشتن مغز یا حافظه
و اگر کاری رو بخواد انجام بده، میگه بشو و میشود( کن فیکون)
بزرگوارتر از اونه که به زبان آورده بشه یا شنیده بشه
اونچه درون سینه هاست رو میفهمه
و در ذهن ما نمیگنجه
اون خداست…الله
اون محافظ منه، محافظ توئه.
اون بزرگواره
خداروصد هزار مرتبه شکر به خاطر این حرف هایی که بهم میگه و من مینویسم
حالا یا درست میشنوم و درست مینویسم، یا نه.
امیدوارم که درست بشنوم
خداروشکر در جمعی هستم که خانم سایسته عزیزش، تنهایی چند روز میره توی جنگل ۶۰ هکتاری و تنها میمونه تا به ترسهای ساخته ذهنش غلبه کنه.
توی جمعی هستم که استاد عباسمنشش، تموم دور و بری هاش رو مستقل انتخاب میکنه یا اونها رو مستقل بار میاره.
توی جمعی که مایک عزیزش از پدر ثروتمندش حتی ماشین هم نمیخواد
این که تصمیم گرفتید که سعی کنید این حد از اعتماد ره رب رو در وجودتون بیدار کنید، من رو هم به این واداشت که کنکاش کنم خودم رو و به این فکر کنم که هزاران بار این فایل ها رو مرور کنم تا بتونم گوشه ای از اون رو درک کرده و در زندگیم به کار ببرم
به نام الله یکتا
به نام خداوندی که ما انسانهای ارزشمند رو آفرید
به نام خدایی که واقعیت این جهان زیبا رو جوری قرار داد تا ما در آسایش و راحتی، بهترین و رویایی ترین زندگی ها رو داشته باشیم. بینهایت ثروتمند و شاد و سلامت و سعادتمند باشیم.
خداروشکر
سلام استاد گرامی و ارزشمندم
سلام بانو شایسته عزیز
سلام بچه ها
هرچقدر بیشتر این توضیحات رو گوش میدم، به نظر خودم، خیلی خیلی جنبه های مشترکی بین خودم و استاد جان درک میکنم.
از اون حس استقلال طلبی گرفته تا عزت نفس و ارزشمندی و ترحم ناپذیری و…
وقتی استاد جان گفتند که مایک عزیز میخواد تا ۱۷ سالگی مستقل بشه، من گفتم اِاِ چه جالب، من هم همین خواسته رو برای ۲_۳ سال دیگه دارم، یعنی بیست سالگیم.
حالا اینکه الان مستقل نشدم خب به خاطر باور های خودمه قطعا، ولی خب میخوام تا حداکثر ۳ سال دیگه برای خودم استقلال کامل مالی، زمانی و مکانی داشته باشم.
این هم خب راستش به خاطر اینه شاید که پدر من هم چون توی خانواده ی نظامی بزرگ شدن، به من روحیه استقلال پذیری رو یاد دادن.
فکر کنم خیلی دیگه زیاد. یه وقت دیدید یه موقع نوشتم بابام پرتم کرد بیرون??????
آره. خداروشکر من هم از لوس شدن و ترحم خوشم نمیاد. و از یک عادت مادرها بسیار خوشم نمیاد و اون هم اینه که موقع غذا، از هرجا شده حتی از بشقاب خودشون میذارن تو بشقاب ما.
با اینکه من همیشه میگم نکن، ولی ول نمیکنن. یا قبلا، الان کمتر، وقتی میخواستم تنهایی مسافرت برم، کیفمو پر میکردن از خوراکی و لباس و ….
و یه حس بدی بهم دست میداد که خب لوس شدن رو هم شامل میشد.
خود من هم با کسانی که به قولی تیتیش مامانی هستن و از اینا هستن که تو نباشی من میمیرم و از این جور چیزا، خوشم نمیاد ارتباط برقرار کنم، و خب همین هم باعث شده که بیشتر از یکسال و خورده ای هست که من تقریبا توی خونه تا شب تنهام و خداییش خیلی حال میده. اصلا وقتی کسی دور و برم نیست، به دلیل اینکه خب خانواده ام به شدت با فرکانس منو این سایت فاصله دارن، آزادی عملم فوق العاده بیشتر میشه.
اصلا تابستون پارسال که من ۳ ماه مثل موشک و فشرده صبح تا شب روی خودم کار میکروم، کسی نبود دور و برم و خب خدارو شکر از اونجا بود که اون جهش فرکانسی من شروع شد و خداروشکر تا الان هم دارم این تکامل بی حد و مرزم رو طی میکنم.
خداروشکر واقعا. همش فکر میکردم به اینکه وقتی من ثروتمند شدم اگه بخوام کل هزینه خانواده ام رو بپردازم که اصلا اونا میشن مثل آب راکد، پس کارشون چی، خب چی بگم، باز هم هدایت الله مهربان، استاد جان راه کار رو گفتن، من هم میتونم موقعیت شغلیشون رو که خدارو شکر الان هم خیلی خیلی خوبه رو بیشتر ارتقا بدم تا به حد عالی برسه، اونجوری خودم هم لذت بیشتری میبرم تا اینکه بخوام مثل پرستار ها هی حمایتشون کنم، به قول استاد جان من کی باشم که بخوام حمایتشون کنم، همه ما به یک اندازه به گنجینه های بینهایت خداوند دسترسی داریم.
آخ آخ استاد جانم. اون بحثی که من توی فایل رسالت من باهاش برخورد کردم و ذهنم رو باهاش بمباران کردم، الان به من کمک کرد تا خیلی خیلی راحت باشم باهاش و با حرف هاتون همراهی میکردم و تایید میکردم هر چه که میگفتید که چقدر سالها ما رو بازی دادن با این دروغ ها. چقدر برای ماشین نویی که خریدن قربانی کردند. و به نظر من این نوع قربانی کردن ها کم از اون دوران جاهلیت نداره.
وقتی یک نفر خون یک حیوون رو بیمه خونه و ماشینش میکنه، این واقعا کجاش به اسلام میخوره. کجای قرآن غیر از خداوند، انسان رو در پناه خودش محافظت میکنه.
چه چیزی به غیر از خدا میتونه به بهترین شکل ما رو در پناه خودش بگیره.
وایی که استاد جانم دمتون گرم.
این در و پنجره رو قفل زدن و هزار تا رمز امنیتی رو پشت سر گذاشتن، واقعا حوصله میخواد که من هم مثل شما ندارم.
خودم همیشه به یک قفل ساده بسنده میکنم و میسپرم به دست الله
اما خب چه کنم، مادرم تموم درها رو اگه چاره داشته باشه ۱۰ قفله میکنه.
اصلا یک کارهای امنیتی انجام میدن که خود شرکت های تامین امنیت باید بیان لنگ بندازن.
و چقدر این سادگی ها و به دست الله سپردن ها زیباست.
این همون اعتماد به ربه که مهم تر از اعتقاد به اونه.
این یعنی تسلیم بودن.
یعنی اینکه خداوند رو تنها حافظ و پشتیبانت بدونی.
به قول محمد علی کلی،
من فقط یک محافظ دارم
کسی که بدون چشم میبینه
بدون گوش میشنوه
همه چیز رو به خاطر داره بدون داشتن مغز یا حافظه
و اگر کاری رو بخواد انجام بده، میگه بشو و میشود( کن فیکون)
بزرگوارتر از اونه که به زبان آورده بشه یا شنیده بشه
اونچه درون سینه هاست رو میفهمه
و در ذهن ما نمیگنجه
اون خداست…الله
اون محافظ منه، محافظ توئه.
اون بزرگواره
خداروصد هزار مرتبه شکر به خاطر این حرف هایی که بهم میگه و من مینویسم
حالا یا درست میشنوم و درست مینویسم، یا نه.
امیدوارم که درست بشنوم
خداروشکر در جمعی هستم که خانم سایسته عزیزش، تنهایی چند روز میره توی جنگل ۶۰ هکتاری و تنها میمونه تا به ترسهای ساخته ذهنش غلبه کنه.
توی جمعی هستم که استاد عباسمنشش، تموم دور و بری هاش رو مستقل انتخاب میکنه یا اونها رو مستقل بار میاره.
توی جمعی که مایک عزیزش از پدر ثروتمندش حتی ماشین هم نمیخواد
توی جمعی که این قدر انسان شریف و ارزشمند هست
اینهمه نعمت و فراوانی و غذاهای حلال هست
اینقدر نشانه برای رسیدن به خواسته ها هست
هدایت هست
حمایت الله هست
خداروشکر
ثروت هست
شادی هست
سلامتی هست
روابط رویایی بدون وابستگی هست
سعادت در دنیا و آخرت هست
خدا هست
خدا هست
خدا هست
دستتون توی دستان خدا
سلام دوست عزیزم
ممنونم کا کامنتی گذاشتید که آرامش خیلی خوبی توی خودش داشت.
دستتون توی دستان الله
سلام دوست عزیزم
بسیار لذت بردم از کامنت زیباتون و پرور کوتاهی هم بر سفرنامه شد
در پناه الله یکتا
دستتون توی دستان خدا
سلام دوست عزیزم
این که تصمیم گرفتید که سعی کنید این حد از اعتماد ره رب رو در وجودتون بیدار کنید، من رو هم به این واداشت که کنکاش کنم خودم رو و به این فکر کنم که هزاران بار این فایل ها رو مرور کنم تا بتونم گوشه ای از اون رو درک کرده و در زندگیم به کار ببرم
دستتون توی دستان الله
سلام دوست عزیزم
خیلی ممنونم بابت کامنت زیباتون
من هم موقع پیاده روی ممکنه ساعت ها تنهایی برم و برم و برم و به کسی هم خبر ندم
و خب بعدش همه از دستم عصبانی میشن که چرا چیزی نگفتم. ولی من میدونم که الله محافظمه و اگر صد برابر بیشتر هم تنها میبودم هیچ اتفاقی نمی افتاد
دستتون در دستان الله یکتا
سلام دوست عزیز
سپاس گزارم از لطفی که دارید
دستتون توی دستان الله
سلام دوست عزیزم
لطف شما رو میرسونه
سپاس گزارم
دستتون توی دستان الله
سلام دوست عزیزم
نظر لطف شماست
سپاس بیکران
دستتون توی دستان الله
سلام دوست عزیز
خیلی خوشحالم که دوستان نازنینی همچون شما دارم
سپاسگزارم
دستتون توی دستان الله
سلام دوست عزیزم
نظر لطفتونه
ممنونم
دستتون توی دستان الله