سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۱ - صفحه 13

سلامممممممممممممممممممممم

لطفا بخوانید و منو به باور های خوب راهنمایی کنید تا باز بهتر شوم

من گیج و سر در گم مانده بودم در چرخاندن مغازه همه چی بد پیش می رفت که یه روز واقع مانده بودم دیگه چه کار کنم چک ها برگشت می خورد برام خوب پیش نمی رفت من مونده بودم دیگه چی کار باید بکنم هر چی به فکرم میرسید انجام میدادم تا اینکه یه روز خیلی آروم گفتم خدایا تو به من یاد بده چطور مغازه رو بچرخونم .!!! …. تا این که یه شب تو خواب دیدم پشت میز یه مغازه شیک و بزرگ نشستم و این مغازه مال من است و همان کار خودم است و در خواب یه نفر ایستاده و به من داره میگه تو مغازه چی کار کنم و جنس که برا مغازه میخرم چند درصد روش بکشم و بفروشم و یه سری چیزای دیگه باورتون نمیشه این موارد رو نوشتم که به نظر خیلی ساده تر می اومد در مغازه اجرا کردم خلاصه شرایط من روز به روز بهتر شد و بهتر و بهتر شد فقط یک مورد مونده بود برگشت خوردن چک ها و باز گفتم خدایا چک ها رو هم بگو چی کارش کنم چون همش چک ها برگشت میخورد و من بعد برگشت فرداش پاسش می کردم و این منو کلافه کرده بود تا این که خدا کاری کرد من توجه هم موقع چک کشیدن به یه باور که داشتم و خودم نمی دونستم جلب بشه و برق از سرم پرید من هر بار چک نوشتن یه جمله منفی میگفتم که باور شده بود و تازه فکر میکردم دارم کار عاقلانه ای می کنم حالا فهمیده بودم مساله چک ها داره از کجا آب می خوره و نیاز به یک باور داشتم و باز دوباره به خدا رجوع کردم که یک باور خوب درباره چک ها به من بگه تا روش تمرین کنم و اونم به قلب من الهام کرد خلاصه مساله مغازه برا همیشه درست شده و هر روز برای من سود دارد و یه جورای خوب ذاره پیش میره همیشه خوبه اوضاع مغازه خدارو شکر و الان بعد از حل شدن این مسائل به قول آقای عباسمنش چه طور بهتر از این بشه شرایط ؟ و اینو بازم از خدا خواستم تا اینکه الان نیازی به دسته چک ندارم و همیشه پول نفد دارم برا مغازه جنس بخرم و اینا همش داره با باور مناسب نسبت به مسالئه ای که داریم پیش میره خدا رو شکر که خدا رو داریم.