سفر به دور آمریکا | قسمت ۱۳

به نام خداوند بخشنده مهربان

از وقتی حروف الفبا یادگرفتم

و تونستم بنویسم

هر وقت قلبم میگفت سمیه بنویس

انگار حرفهام داشت از قلبم سرریز میشد

و بهم میگفت که نیازه یه تخلیه انجام بدی

قبلاٌ که کتاب بنویسید تا اتفاق بیفتد رو نخونده بودم

فکر میکردم این حس فقط مال منه

اما بعد از خوندن اون کتاب متوجه شدم

این راه که من درپیش گرفته بودم رو خیلی ها قبلاٌ رفتن

کتاب خوندن این ویژگی مثبت رو داره که بهت میگه

همچین کاشف بزرگی هم نیستی

این جهان قوانینی داره

و فقط کشف اون قوانین از تو کاشف بزرگ میسازه

بقیه اش همه در عمل به همون قانون نهفته

و چیزی غیر از قانون تو جهان نیست

معجزه ای در کار نیست

همه همون نحوه درست استفاده از قانون هست

که در مدت زمان متوالی

نتایج بینظیری داره که برای ماشگفت انگیز هست

چون قانون رو کوچیک وکم میبینیم

معجزه برای ما معجزه هست

چون خدامون رو برای انجام اون عمل کوچیک میدونیم

وقتی برای خودمون منطقی اش میکنیم

میبینیم که طبق قوانین عمل کردن

نتیجه ای جز اون چیزی که خداوند وعده داده نیست

یه نتیجه که در برابر عمل به قوانین غیر قابل تغییر خداوند اتفاق میفته

وقتی دلم میگه بنویس

دیگه از فایلهای سایت هیچی متوجه نمیشم

دقیقاً متوجه شدم میخوام که حواسم رو به کامنتها پرت کنم

یه جورایی انگار از کامنت گذاشتن طفره برم

اما هیچی از کامنتها هم متوجه نمشم

الهام یعنی همین

و نمیدونم چرا اینقدر در برابر الهامات خداوند مقاومت دارم ؟

وقتی دلم دستهای منو میگیره و میبره روی کیبورد

چرا اینقدر مقاومت دارم که انگشتهام رو روی حروف فشار بدم؟

تو کامنتهای دوستان زیادی خوندم که میگن

این حرفهای من نبود

این ها همه الهامات خداوند بود که گفتن و منهم نوشتمشون

و حالا من دنبال یه سری چیز های عجیب و غریبم که تایپ کنم تا مورد تایید واقع بشم

این روزها که به لطف پروردگار در دوره دوازده قدم هستم

که بینهایت بینهایت خداوند رو شاکرم که در این دوره هستم

پاشنه آشیلی برای من نمایان شده که

برای پذیرفتنش هم مقاومت داشتم

عزت نفس

تمام مدتی که استاد میگفتن

شروع همه خوشبختی ها از داشتن عزت نفس هست

من همش دنبال معنای واقعی عزت نفس بودم

راستش

یه فایل از همه دوره های استاد تو کامپیوترم تهیه کردم

با اینکه خالی هستند اما برای داشتنشون همیشه خدارو شاکرم

که درک فایلهای استاد رو بهم دادن

برای دوره بینظیر عزت نفس هم یه فایل خالی تهیه کردم

وقتی که نوتیفیکیشن های بروزرسانی دوره عزت نفس میومد خیلی خوب میخوندم

نمیدونم چرا سرنخ ها و نشونه های خداوند

رو ندیدم

چرا این ایملها که در مورد به روز رسانی این دوره بود رو

نشونه های خداوند نمیدیدم

نشانه های امروز من

تو قسمت عزت نفس باز میشد

اما باز من متوجه نمیشدم که اینهاهمه

میخواست بهم بگه که سمیه

عزت نفس تو پایینه

اینقدر دنبال این مهره گم شده برای موفق نشدنهام گشتم

که دیگه مستاصل شده بودم

هزاران بار از استاد شنیده بودم

پایه دریافت نعمتها عزت نفس هست

اما کاملا برام باز نشده بود

تا اینکه چند روز پیش

به قول استاد نشستم منطقی فکر کردم

و دیدم که دقیقاً گیر نتیجه نگرفتن هام نداشتن احساس لیاقت برای داشتن اونهاست

یه حسی ته وجودم گفت سمیه باید دوره عزت نفس رو تهیه کنی

تا یه جهش در راستای حس لیاقت داشتن داشته باشی

و به امید الله به زودی این دوره رو تهیه میکنم

قبلش خواستم خداروشکر کنم

و یه چیز به همه دوستانم میگم

تا برای تهیه یه دوره از ته دلتون آرزوی داشتنش رو نداشته باشید

اون رو بدست نمیارید

در واقع باید حس نیاز به اون دوره در وجود شما اینقدر زیاد باشه

که نگید

دلم میخواد اون دوره رو بگیرم ببینم توش استاد از چی گفته ؟

باید این تصمیم رو گرفته باشید که

من واقعاً میخوام با تهیه دوره عزت نفس

عزت نفس خودم رو بیشتر کنم

چون حس میکنم مقاومت های من برای دریافت بسیاری از نعمتها

نداشتن عزت نفس هست

استاد وقتی میگن

من از خدا میخوام کسی که آماده هست رو وارد سایت کنه یعنی همین

اگر کسی واقعاٌ نیاز به عزت نفس داره

از دوره نتیجه میگیره

اگر کسی واقعاً میخواد که ثروتمند بشه از دوره های روانشناسی ثروت نتیجه میگیره

بارها استاد گفتن که تغییر باورها و تغییر زندگی یه جهاد اکبر میخواد

و باید خیلی تلاش ( ذهنی ) کنید

دوره های استاد رو به یه نفر هدیه بدیم ، آیا نتیجه میگیره ؟

چرا ؟

چون خودش باید با تمام وجودش تصمیم به تغییر زندگیش گرفته باشه

اون هم باید با طی کردن دوره تکاملش

وارد سایت بشه و پله به پله

با تضاد ها روبه رو بشه و خواسته

و نیاز واقعیش رو پیداکنه

و مهم اینه که نسبت به رفع نیاز و بدست آوردن خواسته اش هم

شورو اشتیاق داشته باشه

فرق آدم معمولی بودن و آدم خاص بودن در این هست

که آدمهای معمولی از روال عادی زندگیشون جدا نمیشن

چون میترسند نیاز هایی رو در وجودشو ن پیدا کنند

و مجبور باشند تلاش کنند تا نیازهاشون رو برطرف کنند

اما آدمهای خاص همیشه یک نیاز جدید پیدا میکنند و رمز زنده بودن خودشون رو در رفع نیازهای خودشون میبینند و برای رفع نیازهاشون قدم برمیدارند

برگردیم به همون زمان انسانهای اولیه

یه جای کار دیدن غذا میخوان سرپناه میخوان

نور و گرما نیاز دارند

و فکر شون رو بکار انداختن

قدم برداشتن

و نیازهاشون رو برطرف کردند

مگه چه فرقی داره نیازهای الان ما با نیازهای اون موقع اونها ؟

با کمی فکر کردن متوجه میشیم هر چقدر انسانها بیشتر راه برای برطرف کردن نیازهاشون

پیدا کنند

لذت بیشتری میبرند

چون به توانایی های ذهنشون دست پیدا میکنند

من تعهد میدم

حالا که متوجه شدم کمبود عزت نفس دارم روش کار کنم

و این مسیله رو در وجودم حل کنم

و به نعمتهای خاص خداوند که به بندگان محبوب و خاص خودش میده دست پیدا کنم

به زودی از دستاوردها م در سایت مینویسم

خداروشکر