آنچه طی این سالها از مشاهدهی رفتار استاد عباسمنش در زندگی شخصیشان، برای من گرانبهاترین دورهی آموزشی است، درسهایی است که من از نحوهی نگاه و برخورد ایشان با مسائل آموختهام، اگر نگویم بیشتر قطعاً به اندازهی آگاهیهایی است که، از دورههای ایشان میآموزم. برای من، مشاهدهی زندگی ایشان از نزدیک، نمود عینی تمام آگاهیهایی است که در دورههای مختلف از ایشان شنیدهام. اگر از من درباره شگفتانگیزترین درسی بپرسید که، مشاهدهی زندگی خصوصی استاد عباسمنش مرا تحت تأثیر قرار داده، خواهم گفت:
هرگز هیچ فاصلهای میان آنچه شما از زبان ایشان در فایلها میشنوید و آنچه من در زندگی ایشان میبینم، ندیدهام.
شما صحبتهای ایشان را در دورهها و فایلها شنیدهاید و من رفتارهای ایشان را در زندگی روزمرهشان میبینم و میگویم که هیچ تفاوتی با هم ندارند. آنچه بیش از همه مرا درباره ایشان به تحسین واداشته این است که:
این انسان آموزههایش را زندگی میکند. خودش اولین شاگرد درسهایش است.
این سفرنامه را دوست دارم، با عشق برای تهیه فایلهایش وقت میگذارم، با عشق ماجراهایش را ضبط میکنم و این کار از آب و غذا خوردن برایم جذابتر و لذتبخشتر است. چون حداقل میتوانم، قطرهای از دریایی را با شما به اشتراک بگذارم که به رشد خودم کمک کرده است.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۰144MB10 دقیقه
سلام خانم شایسته
چه آگاهی بزرگی بهم یادآور شدید.
««««ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.»»»»
هر وقت اعمالم از باورهام فاصله میگیره، این جمله استاد به یادم می افته و باعث میشه مسیرم را اصلاح کنم.
خانم شایسته عزیز
چند شب پیش که غرق در نعمت بودم ولی بخاطر باورها و نجواهای اطرافم تحت فشار و نگرانی بودم یاد این جمله افتادم،
به خودم گفتم :
این احساسم خیلی از ایمان و باوری که برای خودم ساختم فاصله داره،برای همین از محیطی که بودم بیرون زدم با امید به هدایت الله یکتا.
همینطور که در یکی از خیابونهای اصفهان قدم میزدم،از کنار یه مسجد گذشتم که مراسم عزاداری و حزن و اندوه بود،
ولی من مثل قبل تو ذهنم اون آدمها را شماتت نکردم،بجاش یه عالمه بچه های معصوم و خشگل دیدم و ذوق کردم.
بعد به طور اتفاقی خودمو جلوی یک ساعت فروشی دیدم،شب دیر وقت بود و تعجب آور بود که فقط این مغازه،باز بود.
خوب میدونید چرا؟
چون درست کمتر از یک ساعت قبل فکرم مشغول بود که چطور همسرم رو خوشحال کنم؟؟؟؟!!!!
ساعت زیبایی که خریدم بیشر یه پاداش برای خودم بود از سمت الله
فروشنده هدایتم کرد به یک رستوران کوچک ولی با غذایی فوق العاده….
و پاداش خداوند عزیزم به خاطر توکل و ایمانم همینجا تموم نشد.
هدایت شدم به جایی که عاشقشم
پل خواجو
با اون شور و شأف رهگذراش
آواز زیبای آوازخونها توی سالن هاش
آرامش آب پشت پایه هاش
شادی و خروش قطرات آب بعد عبور از دالونهاش
میدونید پل خواجو را میشه به چی تشبیه کرد.
آبی که قبل پل راکد به نظر میاد و آرامش خیال انگیزی داره مثل آرامشی هست که به واسطه ایمان در درونمون موج میزنه
و
خروش آب بعد از عبور از پل،مثل شادی و نشاط و خوشبختی هست که نتیجه ایمان به الله بی همتاست.
اینها همه به خاطر باورهایی هست که پای سفرنامه زیبای شما در آمریکا برای خودم ساختم و حالا لذتش رو میبرم.
واقعا متشکرم از شما و استاد عزیزم
در پناه حق
سلام
به یاری الله حتما بزودی میاید اصفهان و یکی از بهترین تجربه های زندگیتون را میسازید.
قوانین خداوند مسیر زنده رود را ساختند،قطرات آب هیچ عجله ای نداره برای رسیدن به مقصدش،بیشتر داره لذت میبره و لذت میده در مسیرش چون مطمئن هست که به کمالش میرسه.
من هم دارم تمرین میکنم خیالمو راحت کنم و به ذهنم ثابت کنم که قوانین الله مسیر کمالمو هموار کرده و کافیه در مسیر فرکانسی صحیح قرار بگیرم،تا لذت ببرم از هر آنچه خواستم و برام محیا شده.همونطور که تا حالا هر چه که در زندگیم اتفاق افتاده،خواسته ذهنم و براساس باورهای خودم بوده.خوشایند یا ناخوشایند.
خداوند را شاکرم که با استاد اشنا شدم و این یکی از بزرگترین و لذتبخش ترین هدایت های عمرم بوده.
یک عمر دنبال خدا گشتم…
تنها خواسته ای که از خدا داشتم این بود:
«« به نور خودت هدایتم کن یا رب العالمین»»
بزرگترین دغدغه ام شناخت واقعی از خداوند بود قبل از ترک زندگی این دنیا به طوریکه همیشه حس میکردم کاری هست که باید انجام بدم و فراموش کردم،نگران بودم و دلهره داشتم.
حالا به آرامشی رسیدم که هیچ اتفاقی بیرون از خودم نمیتونه این آرامش را از من بگیره
شاید برای لحظاتی نگران باشم ولی سطحی و زودگذر هست درست بلعکس گذشته،در حالی که غرق در نعمت بودم،احساس لذت و شادی سطحی بود و زودگذر و احساس نگرانی مانند درختی تنومند ریشه در وجودم کرده بود.
درسته که تازه فقط تونستم این ریشه ها را قطع کنم ولی رشد نهال ایمان را با تمام وجودم حس میکنم.
همیشه دوست داشتم وقتی مسیرم را پیدا کردم،اولین قدم را محکم بردارم و مهم نیست چقدر طول میکشه،ولی باور اشتباهی که داشتم این بود که باید اونموقع دست از زندگیم بکشم و مثل زاهدها و مرتازها ……….
همین ترمز شاید سالها حرکتم رو به تعویق انداخت،ولی حالا دارم خیلی راحت زندگی عادی خودم را میکنم و با شغلی که حاصل هدایت الله بود،وقت زیادی برای کار کردن روی خودم دارم و حتی اگر وقت هم نداشتم هیچ مشکلی نبود،چون تنها کاری که باید بشه تو ذهنم هست و بس.
خدایا شکرت یه روز دیگه و یه بار دیگه تونستم روی این سایت فوق العاده آنچه که باور دارم رو بنویسم .
از نظر و لطف شما دوست عزیز هم ممنونم.
در پناه الله