سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۱

فرمول «تغییر»‌، فرمول جالب و البته ساده‌ای است. نیازی به کوه جابه‌جا کردن نیست. نیازی به شق القمر کردن نیست. بلکه  موضوع فقط‌،  پس‌گرفتن سکّان کشتی زندگی‌ از دست عادت‌های قدیمی‌ای است که‌ زندگی‌ را تبدیل به یک چرخه‌ی تکراری و کسل کننده کرده. برای شروع، کافی است‌ عینک توجه به ناخواسته‌ها را از چشمان‌مان برداریم تا‌ قادر به دیدن زیبایی‌ها و نعمت‌هایی بشویم که همین حالا در زندگی‌مان وجود دارد.

قادر به تشخیص زیبایی‌های خانه‌مان‌، محله‌مان‌، شهر و کشورمان بشویم و با توجه کردن به آنها‌، اقرار به آنها و لذت بردن از آنها، ظرف وجودمان را آماده‌ی دریافت نعمت‌های بیشتر کنیم و وارد مدارهای بالاتری شویم که نعمت های بیشتری وجود دارد.

چراکه برای داشتن شرایط بهتر‌ و نعمت‌های بیشتر، باید ظرف بهتر و بزرگ‌تری آماده کنیم و تشخیص نعمت‌های کنونی‌مان و سپاسگزاری به خاطر آنهاست که ظرف‌مان را رشد می‌دهد و به قول قرآن لئن شکرتم لاَزیدنّکم می‌شویم.

تغییر به سادگی وقتی رخ می‌دهد که با فراغ بال‌، به استقبال  ماجراهای جدید می‌رویم. آدمهای جدیدی را ملاقات می‌کنیم‌، از زیر سلطه‌ی شیوه‌های همیشگی‌مان بیرون می‌آییم و شیوه‌های جدید را برای انجام کارها امتحان می‌کنیم. برای پخت غذای‌مان ادویه متفاوتی امتحان می‌کنیم و به هر شکلی که شده‌، روزمرگی را از زندگی دور می‌کنیم و به این وسیله وجودمان را آماده‌ی ورود به دل ناشناخته‌ها و تجربه‌ی آنها می‌کنیم.

هرچه ناشناخته‌های بیشتری را امتحان کنیم‌، بیشتر پی‌ می‌بریم که نه تنها ترسناک نبود‌، بلکه به ما فرصت تجربه‌ای شگفت‌ انگیز بخشید.

با هر بار انجام یک کار جدید و تجربه‌ی یک ناشناخته‌ی دیگر‌، توانایی‌های بیشتری را در وجودمان بیدار می‌کنیم که بخشِ دیگری از عزت نفس‌مان را می‌سازد و آرام آرام «ترس از تغییر»‌، از وجودمان رخت برمی‌بندد و طعم زیبای امتحان شیوه‌های جدید‌، در وجودمان نهادینه می‌شود.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

376 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آوا» در این صفحه: 1
  1. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1438 روز

    به نام خداوند بخشاینده و مهربان

    چه کیکهای رنگارنگ و زیبایی واقعا اشتهای آدمو باز میکنه با طرح گل و رنگهای زرد و قرمز و آبی. من کیک زرد و سفید رو از همه بیشتر پسندیدم.اون گیلاسهای خوشرنگ روی شیرینی چه جلوه ای دارند. ولی انتخاب خیلی سخته در چنین شیرینی فروشی ای.خدایا شکرت بخاطر اینهمه فراوانی.

    خانم کتی و استاد که معلومه دارن مثل ما تعارف میکنن روی حساب کردن😀 و خانم کتی هستش که موفق میشه. خانم کتی چه کیف صورتی زیبایی دارند. چهره ی مهربونی که انرژی ازش میباره.

    جاده ی زیبای باریک در حستجوی سمزکلاپ. که جلوی چند خونه پرچم آمریکا آویزونه. چه جالبه میهن پرستی شون. یاد خودم در گذشته میوفتم که فکر میکردم ما تنها میهن پرستان جهانیم اینقدر که با مردم کشورهای دیگه بیگانه بودم و ما رو محبوس کرده بودن به تصاویر تلویزیون ایران. بگذریم. چه شهر قشنگی. پیتسبورگ. یاد فیلمهای که در روستا رخ میداد افتادم و داستانهای آن شرلی در گرین گیبلز . اینقدر که زیبا و ساکت و آروم بود. انگار زمان ایستاده. همه در صلح با جهان. فوق العاده بود.

    لحظه ی آشنایی خانم کتی و مادرشون با استاد و مریم جان. مگه میشه باطری ماشینت خراب شه در حال تعمیر باشی و همه ی این اتفاقات برای این باشه که با انسانهای الهی مثل خانم کتی و مادرشون آشنا بشی؟ واقعا که الخیر فی ماوقع البته اگر در مسیر درست باشی. واقعا استاد و مریم بانو تحسین دارید.

    پارک زیبا و سرسبزی که همه روی زمین نشسته بودن بعضی با خودشون صندلی آورده بودن و هر جور راحت بودن داشتن کنسرت گروه سه نفره رو میدیدن. آرامشون واقعا برام جالبه. هر جایی که دیده میشه سرسبزه. چقدر نعمت چقدر سرسبزی خدایا شکرت. جالبه که حتی در اون موسیقی که تقریبا شلوغ بود آرامش دیده میشد. خدای بزرگم این آرامش رو نصیبم کن در هر لحظه زندگیم.

    هر کسی روی یه میز کوچیک داشته هاشو عرضه میکرد. یکی کتاب یکی روی زمین نشسته بود نقاشی میکشید و دور درخت تابلوهاشو برای فروش گذاشته بود. چقدر همه چیز ساده بود.

    پسرک کوچک صخره نوردی که با تلاش خودشو به بالا رسونده بود. بچه هایی در حال بازی بودن فارغ از هر چیز. دو دختر زیبایی که خودشون رو ب شکل فرشته درآورده بودن و بچه ها رو خوشحال میکردن. بچه هایی که با کف حباب درست میکردن و میترکوندن بازی بچه گی هامون . اون آقایی که با یخ کلی کارهای هنری ساخته بود چطوری آب نمیشد؟

    خانمهایی که با رکاب زدن ماشینشون رو در خیابون راه میبردن و به استاد دست تکون دادن. چقدر مهربونن.اون پل زیبا با ساختمونهای مدرن و زیبا اطرافش با گلهای زیبا. چه محیط فوق العاده ای و اون سگی که تا یک هفته دیگه زنده بود و تسلیم بودن صاحبانش در برابر خداوند و قدرت پذیرششون. چه گلدونهای قشنگی در کنار برج های عظیم. اون تابلویی که هرکسی هر چی دلش میخواست روش رنگ میکرد و جمله ی

    thanks god

    واقعا خدایا شکرت که اینهمه زیبایی رو بهمون نشون دادی. ممنونم بخاطر خلق استاد و مریم جان که اینقدر مارو شریک میکنن در بهترین لحظاتشون انگار که ما باهاشونیم. سپاس سپاس سپاس استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: