https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-06 09:25:312024-07-29 14:46:10سفر به دور آمریکا | قسمت ۲۹
373نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در مورد هدف این سریالها که اول فایل گفتید در مورد من که کاملا صادق بوده است و روز به روز هم بهتر میشود
در این جنگل باشم فکر می کنم که هیچ وقت نخواهم از آن بیرون بیایم از آرامش آنجا از صدای پرندگان از سبزی و خلوص آنجا اصلا انگار خدارا به خودم نزدیکتر حس می کنم
هر کاری که با عشق صورت پذیرد همیشه نتیجه عالی خواهد دارد مثل خانمی که این گلهای بسیار زیبا و با سلیقه را مرتب میکرد و این برایم مصداق این را داشت که وقتی با عشق کار می کنیم نتیجه حتمی است و چقدر این مسیر لذت بخش وآسفالته است
وقتی گلی را نشان داد که هر روز صبح شکوفه میکند یا این افتادم که هر روز هم باید برنامه داشته باشیم و با امید و زیبایی شروع کنیم یعنی از دست دادن مانعی برای حرکت ما نباشد
اصلاعشق در صورت این خانم مشخص بود
چقدر با سلیقه و شیک و باعشق کارهای گیاهان را انجام میداد
چه ارتباط قشنگی بین گلها و مذهب داشت یاد این افتادم که ثروت هم ارتباط با معنویت دارد ولی چرا ما آنها را جدا از هم می پنداشتیم
وقتی به هدایتهای خدا توجه می کنی وقتی که طبق الهامات پیش می روی این قدر زندگی زیبا و هیجانی است که دوست داری هر لحظه فقط با خدا باشم و چرا که هر جا می روی خدا هست و خدا هست و خدا هست
خدایا من هرچی دارم از آن تو، خدایا من هیچی از خودم ندارم و هرخیری که از جانب تو بمن برسد باز من فقیر تو هستم، خدایا من نمیدونم تو بگو من بلد نیستم تو هدایتم کن…
من میخام با این شعر زیبا کامنتم رو شروع کنم
نروم جز به همان ره که توام راه نُمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم، که به توحید سزایی
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی، ملک کامروایی
بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبُد این خلق و تو بودی، نبُوَد خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فَزایی
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سُروری، همه جودی و جزایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
خدایا شکرت که هرکی به هر طریقی تو را ستایش میکنند
خدایا شکرت که هرکی به یه طریقی با تو عشق بازی میکنند
خدایا شکرت که هرکی به هر طریقی که میتونه تورا میپرسته
یکی با صدا کردن یکی با نگاه کردن یکی با کار کردن یکی با زیبا سازی یکی با خلق کردن و یکی هم با درست کردن prying garden باغچه عبادت چقدر زیباس چقدر قشنگ این خانم این مدلی با خدای خودش ارتباط میگیره و عبادت میکنه، چقدر تحسین برانگیز بود چقدر برام جالب و خلاقانه بود یه باغچه زیبا روبروی آشپزخانه که باعث میشه تو ساعتهایی که داری کار میکنی عبادت هم کنی و شکرگزار باشی
یه چیزی برام هربار جالب تر و حساس تر میشه که چقدر این هدایتها و نشانه هایی که خدا برای استاد و مریم بانو میفرسته با جدیدت 100000000٪ جدید گرفته میشه و چقدر زندگی و مسیر زندگی براشون زیباتر و ساده تر میشه و همه کارهاشون نرم و روان میشه خدایا شکرت
الان یه مدتی هستش تونستم یه کمی فقط یکمی این نشانه ها رو جدی بگیرم نمیدونید نمیدونید چه غوغایی شده تو زندگیم چه شور و هیجانی خدا به پا کرده تو زندگیم چقدر زندگی برام زیباتر شده هر روز یه معجزه هر روز زیبایی بیشتر و…..
این قسمت نمادی از تسلیم بودن در برابر خدا رو برام واضح تر کرد نمادی از گوش کردن به خدا نمادی از سپردن به خدا و اجازه بدیم خدا وارد زندگی ما بشه و اون ما رو هدایت کنه و ما فقط از مسیر زندگیمون لذت ببریم…..
این قسمت خیلی عالی بودش خیلی روی من تاثیر عالی گذاشت و بهم یاد داد بیشتر تسلیم خدا باشم و به هر روشی که میتونم به خدا توجه کنم تنها خدا رو بپرستم و تنها از خدا یاری بخواهم، بیشتر شکرگزار خدا باشم و بیشتر شکرگزار داشته هایم باشم….
خدایا شکرت که هر ثانیه این قسمت پر از زیبایی و آموزش بود
خدایا شکرت که ما رو هدایت کردی سمت مادربزرگ بورلی مهربون
خدایا شکرت بخاطر انرژی مثبتی که مادربزرگ بورلی داشت و به من هم انتقال داد
خدایا شکرت بخاطر این همه سلیقه
خدایا شکرت که گل لی لی رو دیدم و شناختم و از الان به بعد میتونم تو بازی اسم فامیل ازش استفاده کنم خخخخخ
خدایا شکرت بخاطر باغچه زیبایی که مادربزرگمون درست کردش
خدایا شکرت بخاطر استاد و مریم بانو که به الهاماتشون عمل میکنند و چشمای ما رو به این زیبایی ها هدایت کردند
خدایا شکرت که تو مسیر هدایت قرار گرفتم
خدایا شکرت که مشتریانی رو بسمت ما هدایت میکنی که به ما اعتماد 100٪ دارند
خدایا شکرت که تو برای ما همه چی هستی تو برای ما تبلیغ میکنی تو مشتری میشی تو پول میشی تو نون تو سفره ما میشی تو همه چی میشی برای ما….. خدایا من بدون تو میمیرم من بدون تو هیچی نیستم من بدون تو به هیچ جایی نمیرسم، خدایاتو بگو چیکار کنم من بلد نیستم من نمیدونم
استاد و مریم بانو خیلی دوستون دارم عاشقتونم از راه دور میبوسمتون بغلتون میکنم ماچ بوس بغل به امیددیدار تو پرادایس
خدایا شکرت بخاطر امروز که بهمون اجازه زندگی کردن و خلق زندگیمون رو دادی
سلامممم به استاد واقعا دوست داشتنی و یینظیرم.به بانوی زیباتر از اون گلهای لیلی.و دوستان واقعا ناب و گلچین شده از تمام نقاط این جهان.
میخاستم بگم که این سفرنامه بهترین چیزی که میخاستم بهم داد چون واقعا ایمان داشتم یک اتفاق خیلی خوب یه سوپرایز خیلی خوب قرار واسم بیفته بله بچه ها این هدیه گرانبها قدم اول بود.
بخدا الان اشکم لبه مشکه.???
خداروصدهزار مرتبه شکر که همیشه هدایتگرمه.حتی تو درخواست هام.
منی که حتی اگه درخواستی هم مینوشتم دودل بودم اصلا نمیدونستم برای چی میخام.
انگار خودش برام مینوشت عین معلمی که بالاسر شاگردشه و دستشو گرفته تا نوشتن یادش بده.
خلاصه حال کردم با هدایت خدای هدایتگرم.
خلاصه خرید همانا و تماشا کردن فایل چکاپ همانا.
بخدا حس کردم وارد یه مدار جدید شدم پر از آگاهی.اصلا همین سایتم خودش پر از مدار و من واقعا حس کردم مدار دوستان که قدم اول هستن چقدر فرق میکنه.یجوری احساس بزرگ شدن کردم.
وقتی استاد صحبت میکردا.انگار این یک سالی که اینجا بودم همش به باد رفت.حالم بد شد بدجورم بد شد دل پیچه گرفتم انگار.واقعا بد بد جوری که میخاستم بالا بیارم و من این همه مدت فقط داشتم قرص میخوردم که بالا نیارم.ببخشیدا ولی واقعا حسم اینجوری بود.
انگار داشتم زندگی جدیدی که میخاستم روی همون خونه درب و داغون قبلی میساختم یجوری داشتم اون ساختمون کلنگی رو که هروز یجاش میریخت و یجاش خراب میشد و ماست مالی میکردم.
مغزم داشت منفجر میشد از این همه آگاهی و من کجای کارم.
فقط همین فایل اول کلی کمکم کرد تا خودمو بیشتر بشناسم چقدر خواسته هام برام روشن شداصلا.
بچه ها میخام رک بگم اونایی که میگن هنوز نمیتونیم بخریم و همین فایلهای رایگانم خوبه و کلی اتفاقات خوب افتاده میگم آره برای منم افتاده و حس میکردم کلی هم پیشرفت کردم ولی وقتی قدم اول گوش دادم قشنگ دیدم کجای کارم بعضی جاها توهم میزدم که خوبم کلی از درون هنوز اونی نیستم که میگم.
یعنی قشنگ دارم میفهمم من واقعیم چیه و کلی ماسک زدم روصورتم.
یعنی از عکسی از خودم انداختم دارم میبینم کجاهای بدنم شکسته چقد وخیم و دارم به ریشه تمام افکارم میرسم.
بخام بگم مثلا میگفتم همهرو بخشیدم ولی چرا باز خوب خوب نمیشدم ولی قشنگ دارم به ریشه تمام اون اتفاقا میرسم و دیدم آخر همشون خودم بودم و من هنوز قبول نکرده بودم که بابا همه چی از منه و خود خودم مقصرم.و تازه به این رسیدم.
فهمیدم منی که هروز دارم واس پول شکرگزاری میکنم برای کسب و کار درخواست مینویسم چرا به جایی نمیرسم که ریشه حسادت و ترس از حرف مردم و لیاقت و کلی چیز هنوز تو وجودم هست یعنی فهمیدم اینا از کجا آب میخوره .
همینجور از مغزم داشت باور منفی میریخت بیرون که هرکدومشون حالمو بدتر میکرد از بس که گندیده بودن و من نمیتونستم دست بهش بزنم.
هنوز کلی چیز دگ هست که نمیتونم اینجا بگم ولی این بهترین دوره ای که دارم تعهد میدم ادامه بدم.
استاد چه کردی
یعنی باید بگم خداجوووون چه کردی تازه دارم حسم میکنم خدا چقدر چقدر میخاد و مشتاق تر از منه که رک بگم آدم بشم.
درووووووود بر تو دوست عزیز. خدا رو شکر برا ی مسیر هدایتت. اشکال نداره که الان فهمیدی چون بایدِ بایدِ باید الان میفهمیدی و نه زودتر و نه دیرتر چون این همون مسیر و روند تکامله و تو داری با موفقیت طی اش میکنی
این فایل زیبا و ارزشمند هر لحظه اش برای من حاوی یک نکته اموزنده بود حتی عکس و نوشته روی پیراهن استادم
واژه Gamer روی پیراهن استاد منو یاد این جمله زیبا انداخت:
زندگی میدون جنگ نیست بلکه میدون صلحه فقط کافیه قواعد بازی رو یاد بگیری تا ببری!
من در این فایل ترغیب شدم به برقراری ارتباط با ادمهای جدید
اگر باور کنم که: من تکه ای از خداوند هستم همه ادمها هم تکه ای از خداوند هستند و همه ما یکی هستیم. من و همه ادم ها و خداوند هممون یکی هستیم!
اگر به انسانها بی توقع عشق بورزم و عاشق وجودشون باشم فارغ از رفتار و عقایدشون و منبع عشق الهی باشم اونوقته که برقراری ارتباط برام مثل اب خوردن راحت میشه و ادمایی رو به زندگیم جذب میکنم که برام همه کار میکنن حتی بدون اینکه من ازشون بخوام!
در دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها استاد از ما خواسته بود روی پروژه ارتباطات کار کنیم اما چون من در مداری بودم که ادمای اون مدار باورای محدود کننده زیادی داشتن زیاد بهشون نزدیک نشدم! اما به لطف خدا و اموزه های شما در مداری قرار گرفتم که با ادم های بهتر و ثروتمندتر و قدرتمندتری هم مدار شدم و حالا میتونم با خیال راحتتر با اونا ارتباط برقرار کنم و باهاشون رفیق صمیمی شم!!!
البته به قول استاد ادمای ثروتمند هم باورای محدودکننده دارن حواسم هس
اما فایده برقراری ارتباط با ادمهای جدید اینه که از اونها کلی چیز جدید یاد میگیرم و از تجربیات ارزشمندشون بهره مند میشم بدون اینکه نیاز باشه کلی ازمون و خطا کنم و هم اینکه روحم از کسب تجربیات جدید لذت میبره و به وجد میاد و اعتماد به نفسم خیلی میره بالا!!!! اینو امتحان کردم و تاثیرشو به وضوح دیدم!
از امروز مصمم شدم که روی پروژه ارتباطات تمرکزی کار کنم و هدف گذاری کنم یعنی از هدفهای معمولیتر شروع کنم و بعد هدفای سختتر یعنی ادمایی که جایگاه خاصتری دارن و ارتباط برقرار کردن باهاشون راحت به نظر نمیرسه!!!
من دارم باور میکنم که با هرکسی که بخوام و اراده کنم میتونم ارتباط برقرار کنم حتی کسیکه از نظر جایگاه اجتماعی و ثروت از من خیلی بالاتر باشه چون میدونم که این شرایط فعلی من هست و من هم در اینده نزدیک خیلی رشد میکنم وبه جایگاه بالاتری میرسم
من هیچی از هیچکس در این دنیا کم ندارم!!!
میدونم که از پروژه ارتباطات به قول استاد خیلی چیزا گیرم میاد خیلی چیزا
خوشبختانه من هر کاری رو که اینجا میگم انجامش میدم و الکی حرف نمیزنم!!!
راستی این روزا قدرت جذبم خیلی بالا رفته مثلا شاتوت و ته چین مرغ که در قسمت های قبلی دیده بودم و گفتم که میدونم بزودی جذب میکنم رو جذب کردم اصلا یه لحظه خودمم هنگ کرده بودم!!!
اگه قانون برای این موارد کوچیک جواب میده پس برای خواسته های بزرگتر هم جواب میده اگر باور کنم که همه خواسته های من چه کوچیک چه بزرگ از نظر خداوند یکسانه، بدیهیه و ناچیزه فقط نیازه که تکاملم رو طی کنم و از این روند لذت ببرم!!!! همین
این کل قاعده بازیه
الان که این گلهای زیبا رو دیدم دلم گل خواست گل لیلیوم مطمئنم که باز هم بزودی جذبش میکنم!!!!:-)
این خیلی مهم است که کاری را انجام دهیم که به آن عشق می ورزیم. چون این باعث احساس خوب ما در مسیر زندگی می شود. ممکن است نتوانم از چیزی که مورد علاقه ام پول به دست آورم. اما مهمتر از آن این است که من کاری که به من احساس خوبی می دهد را انجام می دهم. چند روز پیش در کلاس پروانه اشتغال معماری گفتم ما برای رسیدن به پول عجله داریم و به همین خاطر از کارمان لذت نمی بریم. اگر کارمان را با عشق انجام دهیم پول هم به دنبال آن می آید. دیدم استاد کلا برداشت دیگری کرد و گفت ما باید پول بگیریم. من با شما موافق نیستم. بعد یکی از بچه ها گفت پول همان عشق است. دیدم اصلا در فضای دیگری هستند. اگر من در زندگی ام کاری را انجام می دهم که به آن عشق می ورزم پس در مسیر درست هستم. ممکن است دیگران فکر کنند از آن کار نمی توان به پول رسید. اما همین طراحی نما که من انجام می دهم بعضی وقتها پول زیادی از آن می سازم و بعضی وقتها روزها تقلا می کنم و آخر هم چیزی عایدم نمی شود. برایم خیلی واضح شده وقتی با خودم در هماهنگی ام خیلی راحت کارها برایم پیش می رود.
آن خانم عاشق گل و گیاه است و از کاشتن و نگهداری و خلاقیت در ترکیب رنگ و منظره پردازی با آنها لذت می برد. همین عشق فرکانسی است که گلها دریافت می کنند و به خاطر آن زیبا می شوند. مادر من هم عاشق گل و گیاه است. وقتی آبشار نیاگارا را به او نشان دادم گفت چه گلهای زیبایی آنجا است. برایم عجیب بود که در کنار آبشار به آن بزرگی توجه اش به سمت گلها جلب شده است. بعد که فکر کردم دیدم من هم از کودکی هر ساختمان زیبایی می دیدم توجه ام به سمت آن جلب می شد. اگر از مادرم در مورد گل و گیاه بپرسید شاید نتواند خوب توضیح دهد. اما خوب می تواند با گلهایش ارتباط برقرار کند. با آنها صحبت می کند. مثلا می گوید تشنه ات شده؟ گل در آورده ای؟ حال آنها را می پرسد. وقتی شاخه ای از یک گل می شکند ناراحت می شود. همین رابطه قلبی با آنها باعث می شود آنها زیباتر شوند. همه فامیل مادرم را به عنوان یک پرورش دهنده خوب گل و گیاه می شناسند. مادرم به آنها قلم می دهد اما آنها نمی توانند مثل مادرم گل پرورش دهند. چون دلیل زیبایی و سرزندگی گلهای مادرم عشق و علاقه مادرم به آنهاست. چقدر جالب بود که آن خانم مجسمه مریم مقدس را لای گلها گذاشته بود و همنام خانم شایسته بود. این یکی از نشانه های فرکانسی بود که ایشان احساس کرد. چقدر خلاقانه روی ساقه های بریده درختان گل کاشته یا منظره ای از خانه و محوطه آن در مقیاسی کوچک ایجاد کرده است. کسی که به کارش علاقه دارد از صحبت کردن درباره آن لذت می برد. چون دوست دارد احساس خوبی که درباره آن دارد را دیگران هم احساس کنند. یک کتابفروش در شهر ماست که فرد ثروتمندی است. از فروش کتاب شروع کرده و بعد چون نمی توانسته از آن کسب درآمد کند یک لوازم التحریر فروشی باز کرده و کتابهایش را هم در یک ویترین جلو فروشگاه گذاشته است. وقتی با او مصاحبه کردم با عشق در مورد کتابهایش و خصوصا کتاب آیین دوستیابی صحبت می کرد و از من خواست آن را مطالعه کنم.
پیاده روی که به شما الهام شد انجام دهید هدایت خداوند بود و مسلم است که درخواست آن خانم بوده که افرادی را بیاورد تا در مورد گلهایش و زیبایی آنها با ایشان صحبت کند. افرادی که آنها هم عاشق کارشان هستند و معنی عشق به کار و عشق به انسانها و دوستی با آنها را می دانند.
نکته ای که در این قسمت به ذهنم اومد اینه که چقدر کنترل ذهن و تحسین کردن و …، بطور کلی همجهت شدن با قوانین و در صلح بودن با خود، برای شما شما آسون تر شده
چقدر اتوماتیک و ناخودآگاهانه تر شده.
این خیلی برام انگیزه بخشه که بتونم به اون مرحله برسم و دیگه بقول استاد “زندگیت همیش اتفاقات خوب و خوشبختیه …”
دقیقا مثل خودم که یه زمانی باید وقت و انرژی و تمرکز زیادی میزاشتم تا بتونم به یک مرحله fluency در زبان انگلیسی برسم و باید خودمو هل میدادم و push میکردم تا روزانه مقداری رو صحبت کنم
اما الان بعد از چند سال که میگذره متوجه شدم که انگار دیگه دست خودم نیست و کل شبانه روز دارم به انگلیسی با خودم صحبت میکنم یا حداقل به انگلیسی فکر میکنم
——
اعتماد به نفس استاد و خانم شایسته هم خیلی برام جالبه، برام یادآوری شد که در مدار خاصی بودن اتفاقات خاصی رو برات بوجود میاره نه لزوما مهارت و … خاصی. چون الان من با این همه اینکه در زبان انگلیسی روان هستم خیلی وقتا جرئت و اعتماد به نفس اینو ندارم که با یک بومی زبان بصورت داوطلبی برم و صحبت کنم !!
اما میبینم که استاد با اینکه مهارت خیلی بالایی در انگلیسی ندارن (ببخشیدا استاد :)) اما چقدر راحت با nativeها ارتباط برقرار میکنن و لذت میبرن
——-
و در آخر میخوام اینو به خودم یادآوری کنم که استاد فاصله ای مکانی با من نداره که داره اون زیبایی هایی رو تجربه میکنه که من تجربه نمیکنم. بلکه فاصله فرکانسی داره.
تمام اون طبیعت، مردم عالی و خوش رفتار و …. در ایران (و همه جای دنیا) هم هست باید اول از همین جایی که هستم شروع کنم به لذت بردن وگرنه در همون آمریکا هم دوستان بومی زیادی دارم که زندگی اصلا مناسبی ندارن و تنها چیزی که میبینن فقر و بدبختی هست
این تجربه ها (چه خواسته و چه ناخواسته) در مدار های متفاوتی هستن نه در مکان های متفاوت. این موضوع اصل هست . برای تجربه خواسته ها و زیبایی های بیشتر، روی تغییر فرکانس و مدارت تمرکز کن نه چیز دیگه ای. و بقیش همونطور که در این سفر و بعضی وقتا زندگی خودم دیدم، هدایت خداست …
چقد جالب من صبح رفتم دوچرخه سواری از یه جایی درومدم که شبیه اینجا پر از گل های زیبا بود ، اونجا توقف کردم و یه حس فوق العاده ای داشتم همین الان که دارم می نویسم و یادم میاد دلم قنجه میره یه جوری میشم
بعد که داشتم به گل ها نگاه می کردم یه دفعه یه خانم و اقای مهربون از خونشون اومدن بیرون ( من فکر کردم الان میگم این دختره این موقع صبح اینورا چرا پرسه میزنه ) بعد دیدم با روی خوشی که تا الان ندیده بودم چنان با گرمی از من خواستن که برم خونشون ،.. چون من فقط از بیرون به گلهاشون نگاه می کردم و فکر میکردم چقد جالب اینا این موقع سال این همه گل دارن
تا حالا اینقد عشق و شور رو از یه خانم غریبه دریافت نکرده بودم
خلاصه من خداحافظی کردم وناخوداگاه گفتم چقد گل های زیبایی دارین و برگشتم خونه
امشب اومدم طبق تعهدم قسمت دیگه رو ببینم ، وقتی دیدم متعجب شدم چون چهره اون زن همین مدل بود همین حسی که از این خانم گرفتم ازین گرفتم و جالب اینکه قبل اینکه این فایل رو بیینم واسم اتفاق افتاد
سلام
در مورد هدف این سریالها که اول فایل گفتید در مورد من که کاملا صادق بوده است و روز به روز هم بهتر میشود
در این جنگل باشم فکر می کنم که هیچ وقت نخواهم از آن بیرون بیایم از آرامش آنجا از صدای پرندگان از سبزی و خلوص آنجا اصلا انگار خدارا به خودم نزدیکتر حس می کنم
هر کاری که با عشق صورت پذیرد همیشه نتیجه عالی خواهد دارد مثل خانمی که این گلهای بسیار زیبا و با سلیقه را مرتب میکرد و این برایم مصداق این را داشت که وقتی با عشق کار می کنیم نتیجه حتمی است و چقدر این مسیر لذت بخش وآسفالته است
وقتی گلی را نشان داد که هر روز صبح شکوفه میکند یا این افتادم که هر روز هم باید برنامه داشته باشیم و با امید و زیبایی شروع کنیم یعنی از دست دادن مانعی برای حرکت ما نباشد
اصلاعشق در صورت این خانم مشخص بود
چقدر با سلیقه و شیک و باعشق کارهای گیاهان را انجام میداد
چه ارتباط قشنگی بین گلها و مذهب داشت یاد این افتادم که ثروت هم ارتباط با معنویت دارد ولی چرا ما آنها را جدا از هم می پنداشتیم
وقتی به هدایتهای خدا توجه می کنی وقتی که طبق الهامات پیش می روی این قدر زندگی زیبا و هیجانی است که دوست داری هر لحظه فقط با خدا باشم و چرا که هر جا می روی خدا هست و خدا هست و خدا هست
خدایا شکرت
جـــانـان
بــرای عــاشــق تــو شدن
هیچ بــهــانـہای لازم نیست
هرچــہ باشد،
میان این هـمـہ الـفـبـا
تـنـهـا تــویــی ڪہ
حــرفــــ نداری
«سـپاس خــــدای را
ڪـہ اول است
و پیش از او اولی نبوده
و آخــر است
و پس از او اخری نباشد».
《به نام خداوند بخشنده مهربان》
خدایا من هرچی دارم از آن تو، خدایا من هیچی از خودم ندارم و هرخیری که از جانب تو بمن برسد باز من فقیر تو هستم، خدایا من نمیدونم تو بگو من بلد نیستم تو هدایتم کن…
من میخام با این شعر زیبا کامنتم رو شروع کنم
نروم جز به همان ره که توام راه نُمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم، که به توحید سزایی
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی، ملک کامروایی
بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبُد این خلق و تو بودی، نبُوَد خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فَزایی
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سُروری، همه جودی و جزایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
خدایا شکرت که هرکی به هر طریقی تو را ستایش میکنند
خدایا شکرت که هرکی به یه طریقی با تو عشق بازی میکنند
خدایا شکرت که هرکی به هر طریقی که میتونه تورا میپرسته
یکی با صدا کردن یکی با نگاه کردن یکی با کار کردن یکی با زیبا سازی یکی با خلق کردن و یکی هم با درست کردن prying garden باغچه عبادت چقدر زیباس چقدر قشنگ این خانم این مدلی با خدای خودش ارتباط میگیره و عبادت میکنه، چقدر تحسین برانگیز بود چقدر برام جالب و خلاقانه بود یه باغچه زیبا روبروی آشپزخانه که باعث میشه تو ساعتهایی که داری کار میکنی عبادت هم کنی و شکرگزار باشی
یه چیزی برام هربار جالب تر و حساس تر میشه که چقدر این هدایتها و نشانه هایی که خدا برای استاد و مریم بانو میفرسته با جدیدت 100000000٪ جدید گرفته میشه و چقدر زندگی و مسیر زندگی براشون زیباتر و ساده تر میشه و همه کارهاشون نرم و روان میشه خدایا شکرت
الان یه مدتی هستش تونستم یه کمی فقط یکمی این نشانه ها رو جدی بگیرم نمیدونید نمیدونید چه غوغایی شده تو زندگیم چه شور و هیجانی خدا به پا کرده تو زندگیم چقدر زندگی برام زیباتر شده هر روز یه معجزه هر روز زیبایی بیشتر و…..
این قسمت نمادی از تسلیم بودن در برابر خدا رو برام واضح تر کرد نمادی از گوش کردن به خدا نمادی از سپردن به خدا و اجازه بدیم خدا وارد زندگی ما بشه و اون ما رو هدایت کنه و ما فقط از مسیر زندگیمون لذت ببریم…..
این قسمت خیلی عالی بودش خیلی روی من تاثیر عالی گذاشت و بهم یاد داد بیشتر تسلیم خدا باشم و به هر روشی که میتونم به خدا توجه کنم تنها خدا رو بپرستم و تنها از خدا یاری بخواهم، بیشتر شکرگزار خدا باشم و بیشتر شکرگزار داشته هایم باشم….
خدایا شکرت که هر ثانیه این قسمت پر از زیبایی و آموزش بود
خدایا شکرت که ما رو هدایت کردی سمت مادربزرگ بورلی مهربون
خدایا شکرت بخاطر انرژی مثبتی که مادربزرگ بورلی داشت و به من هم انتقال داد
خدایا شکرت بخاطر این همه سلیقه
خدایا شکرت که گل لی لی رو دیدم و شناختم و از الان به بعد میتونم تو بازی اسم فامیل ازش استفاده کنم خخخخخ
خدایا شکرت بخاطر باغچه زیبایی که مادربزرگمون درست کردش
خدایا شکرت بخاطر استاد و مریم بانو که به الهاماتشون عمل میکنند و چشمای ما رو به این زیبایی ها هدایت کردند
خدایا شکرت که تو مسیر هدایت قرار گرفتم
خدایا شکرت که مشتریانی رو بسمت ما هدایت میکنی که به ما اعتماد 100٪ دارند
خدایا شکرت که تو برای ما همه چی هستی تو برای ما تبلیغ میکنی تو مشتری میشی تو پول میشی تو نون تو سفره ما میشی تو همه چی میشی برای ما….. خدایا من بدون تو میمیرم من بدون تو هیچی نیستم من بدون تو به هیچ جایی نمیرسم، خدایاتو بگو چیکار کنم من بلد نیستم من نمیدونم
استاد و مریم بانو خیلی دوستون دارم عاشقتونم از راه دور میبوسمتون بغلتون میکنم ماچ بوس بغل به امیددیدار تو پرادایس
خدایا شکرت بخاطر امروز که بهمون اجازه زندگی کردن و خلق زندگیمون رو دادی
با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش وهرچه خواهی کن
خدایا شکرت
ایاک نعبد و ایاک
با سلام ،
هر لحظه که میگذرد به واقعیت هدایت خداوند نزدیک تر میشویم و ایمانمان به انچه که گفته شده بیشتر میشود ،با ارزوی ثروت ،سلامتی،و حال عالی برای شما
سلامممم به استاد واقعا دوست داشتنی و یینظیرم.به بانوی زیباتر از اون گلهای لیلی.و دوستان واقعا ناب و گلچین شده از تمام نقاط این جهان.
میخاستم بگم که این سفرنامه بهترین چیزی که میخاستم بهم داد چون واقعا ایمان داشتم یک اتفاق خیلی خوب یه سوپرایز خیلی خوب قرار واسم بیفته بله بچه ها این هدیه گرانبها قدم اول بود.
بخدا الان اشکم لبه مشکه.???
خداروصدهزار مرتبه شکر که همیشه هدایتگرمه.حتی تو درخواست هام.
منی که حتی اگه درخواستی هم مینوشتم دودل بودم اصلا نمیدونستم برای چی میخام.
انگار خودش برام مینوشت عین معلمی که بالاسر شاگردشه و دستشو گرفته تا نوشتن یادش بده.
خلاصه حال کردم با هدایت خدای هدایتگرم.
خلاصه خرید همانا و تماشا کردن فایل چکاپ همانا.
بخدا حس کردم وارد یه مدار جدید شدم پر از آگاهی.اصلا همین سایتم خودش پر از مدار و من واقعا حس کردم مدار دوستان که قدم اول هستن چقدر فرق میکنه.یجوری احساس بزرگ شدن کردم.
وقتی استاد صحبت میکردا.انگار این یک سالی که اینجا بودم همش به باد رفت.حالم بد شد بدجورم بد شد دل پیچه گرفتم انگار.واقعا بد بد جوری که میخاستم بالا بیارم و من این همه مدت فقط داشتم قرص میخوردم که بالا نیارم.ببخشیدا ولی واقعا حسم اینجوری بود.
انگار داشتم زندگی جدیدی که میخاستم روی همون خونه درب و داغون قبلی میساختم یجوری داشتم اون ساختمون کلنگی رو که هروز یجاش میریخت و یجاش خراب میشد و ماست مالی میکردم.
مغزم داشت منفجر میشد از این همه آگاهی و من کجای کارم.
فقط همین فایل اول کلی کمکم کرد تا خودمو بیشتر بشناسم چقدر خواسته هام برام روشن شداصلا.
بچه ها میخام رک بگم اونایی که میگن هنوز نمیتونیم بخریم و همین فایلهای رایگانم خوبه و کلی اتفاقات خوب افتاده میگم آره برای منم افتاده و حس میکردم کلی هم پیشرفت کردم ولی وقتی قدم اول گوش دادم قشنگ دیدم کجای کارم بعضی جاها توهم میزدم که خوبم کلی از درون هنوز اونی نیستم که میگم.
یعنی قشنگ دارم میفهمم من واقعیم چیه و کلی ماسک زدم روصورتم.
یعنی از عکسی از خودم انداختم دارم میبینم کجاهای بدنم شکسته چقد وخیم و دارم به ریشه تمام افکارم میرسم.
بخام بگم مثلا میگفتم همهرو بخشیدم ولی چرا باز خوب خوب نمیشدم ولی قشنگ دارم به ریشه تمام اون اتفاقا میرسم و دیدم آخر همشون خودم بودم و من هنوز قبول نکرده بودم که بابا همه چی از منه و خود خودم مقصرم.و تازه به این رسیدم.
فهمیدم منی که هروز دارم واس پول شکرگزاری میکنم برای کسب و کار درخواست مینویسم چرا به جایی نمیرسم که ریشه حسادت و ترس از حرف مردم و لیاقت و کلی چیز هنوز تو وجودم هست یعنی فهمیدم اینا از کجا آب میخوره .
همینجور از مغزم داشت باور منفی میریخت بیرون که هرکدومشون حالمو بدتر میکرد از بس که گندیده بودن و من نمیتونستم دست بهش بزنم.
هنوز کلی چیز دگ هست که نمیتونم اینجا بگم ولی این بهترین دوره ای که دارم تعهد میدم ادامه بدم.
استاد چه کردی
یعنی باید بگم خداجوووون چه کردی تازه دارم حسم میکنم خدا چقدر چقدر میخاد و مشتاق تر از منه که رک بگم آدم بشم.
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم?
درووووووود بر تو دوست عزیز. خدا رو شکر برا ی مسیر هدایتت. اشکال نداره که الان فهمیدی چون بایدِ بایدِ باید الان میفهمیدی و نه زودتر و نه دیرتر چون این همون مسیر و روند تکامله و تو داری با موفقیت طی اش میکنی
سپاسگزارم دوست من?
سلام استاد گلم و مریم نازنینم و Abasmanesh Family
این فایل زیبا و ارزشمند هر لحظه اش برای من حاوی یک نکته اموزنده بود حتی عکس و نوشته روی پیراهن استادم
واژه Gamer روی پیراهن استاد منو یاد این جمله زیبا انداخت:
زندگی میدون جنگ نیست بلکه میدون صلحه فقط کافیه قواعد بازی رو یاد بگیری تا ببری!
من در این فایل ترغیب شدم به برقراری ارتباط با ادمهای جدید
اگر باور کنم که: من تکه ای از خداوند هستم همه ادمها هم تکه ای از خداوند هستند و همه ما یکی هستیم. من و همه ادم ها و خداوند هممون یکی هستیم!
اگر به انسانها بی توقع عشق بورزم و عاشق وجودشون باشم فارغ از رفتار و عقایدشون و منبع عشق الهی باشم اونوقته که برقراری ارتباط برام مثل اب خوردن راحت میشه و ادمایی رو به زندگیم جذب میکنم که برام همه کار میکنن حتی بدون اینکه من ازشون بخوام!
در دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها استاد از ما خواسته بود روی پروژه ارتباطات کار کنیم اما چون من در مداری بودم که ادمای اون مدار باورای محدود کننده زیادی داشتن زیاد بهشون نزدیک نشدم! اما به لطف خدا و اموزه های شما در مداری قرار گرفتم که با ادم های بهتر و ثروتمندتر و قدرتمندتری هم مدار شدم و حالا میتونم با خیال راحتتر با اونا ارتباط برقرار کنم و باهاشون رفیق صمیمی شم!!!
البته به قول استاد ادمای ثروتمند هم باورای محدودکننده دارن حواسم هس
اما فایده برقراری ارتباط با ادمهای جدید اینه که از اونها کلی چیز جدید یاد میگیرم و از تجربیات ارزشمندشون بهره مند میشم بدون اینکه نیاز باشه کلی ازمون و خطا کنم و هم اینکه روحم از کسب تجربیات جدید لذت میبره و به وجد میاد و اعتماد به نفسم خیلی میره بالا!!!! اینو امتحان کردم و تاثیرشو به وضوح دیدم!
از امروز مصمم شدم که روی پروژه ارتباطات تمرکزی کار کنم و هدف گذاری کنم یعنی از هدفهای معمولیتر شروع کنم و بعد هدفای سختتر یعنی ادمایی که جایگاه خاصتری دارن و ارتباط برقرار کردن باهاشون راحت به نظر نمیرسه!!!
من دارم باور میکنم که با هرکسی که بخوام و اراده کنم میتونم ارتباط برقرار کنم حتی کسیکه از نظر جایگاه اجتماعی و ثروت از من خیلی بالاتر باشه چون میدونم که این شرایط فعلی من هست و من هم در اینده نزدیک خیلی رشد میکنم وبه جایگاه بالاتری میرسم
من هیچی از هیچکس در این دنیا کم ندارم!!!
میدونم که از پروژه ارتباطات به قول استاد خیلی چیزا گیرم میاد خیلی چیزا
خوشبختانه من هر کاری رو که اینجا میگم انجامش میدم و الکی حرف نمیزنم!!!
راستی این روزا قدرت جذبم خیلی بالا رفته مثلا شاتوت و ته چین مرغ که در قسمت های قبلی دیده بودم و گفتم که میدونم بزودی جذب میکنم رو جذب کردم اصلا یه لحظه خودمم هنگ کرده بودم!!!
اگه قانون برای این موارد کوچیک جواب میده پس برای خواسته های بزرگتر هم جواب میده اگر باور کنم که همه خواسته های من چه کوچیک چه بزرگ از نظر خداوند یکسانه، بدیهیه و ناچیزه فقط نیازه که تکاملم رو طی کنم و از این روند لذت ببرم!!!! همین
این کل قاعده بازیه
الان که این گلهای زیبا رو دیدم دلم گل خواست گل لیلیوم مطمئنم که باز هم بزودی جذبش میکنم!!!!:-)
این خیلی مهم است که کاری را انجام دهیم که به آن عشق می ورزیم. چون این باعث احساس خوب ما در مسیر زندگی می شود. ممکن است نتوانم از چیزی که مورد علاقه ام پول به دست آورم. اما مهمتر از آن این است که من کاری که به من احساس خوبی می دهد را انجام می دهم. چند روز پیش در کلاس پروانه اشتغال معماری گفتم ما برای رسیدن به پول عجله داریم و به همین خاطر از کارمان لذت نمی بریم. اگر کارمان را با عشق انجام دهیم پول هم به دنبال آن می آید. دیدم استاد کلا برداشت دیگری کرد و گفت ما باید پول بگیریم. من با شما موافق نیستم. بعد یکی از بچه ها گفت پول همان عشق است. دیدم اصلا در فضای دیگری هستند. اگر من در زندگی ام کاری را انجام می دهم که به آن عشق می ورزم پس در مسیر درست هستم. ممکن است دیگران فکر کنند از آن کار نمی توان به پول رسید. اما همین طراحی نما که من انجام می دهم بعضی وقتها پول زیادی از آن می سازم و بعضی وقتها روزها تقلا می کنم و آخر هم چیزی عایدم نمی شود. برایم خیلی واضح شده وقتی با خودم در هماهنگی ام خیلی راحت کارها برایم پیش می رود.
آن خانم عاشق گل و گیاه است و از کاشتن و نگهداری و خلاقیت در ترکیب رنگ و منظره پردازی با آنها لذت می برد. همین عشق فرکانسی است که گلها دریافت می کنند و به خاطر آن زیبا می شوند. مادر من هم عاشق گل و گیاه است. وقتی آبشار نیاگارا را به او نشان دادم گفت چه گلهای زیبایی آنجا است. برایم عجیب بود که در کنار آبشار به آن بزرگی توجه اش به سمت گلها جلب شده است. بعد که فکر کردم دیدم من هم از کودکی هر ساختمان زیبایی می دیدم توجه ام به سمت آن جلب می شد. اگر از مادرم در مورد گل و گیاه بپرسید شاید نتواند خوب توضیح دهد. اما خوب می تواند با گلهایش ارتباط برقرار کند. با آنها صحبت می کند. مثلا می گوید تشنه ات شده؟ گل در آورده ای؟ حال آنها را می پرسد. وقتی شاخه ای از یک گل می شکند ناراحت می شود. همین رابطه قلبی با آنها باعث می شود آنها زیباتر شوند. همه فامیل مادرم را به عنوان یک پرورش دهنده خوب گل و گیاه می شناسند. مادرم به آنها قلم می دهد اما آنها نمی توانند مثل مادرم گل پرورش دهند. چون دلیل زیبایی و سرزندگی گلهای مادرم عشق و علاقه مادرم به آنهاست. چقدر جالب بود که آن خانم مجسمه مریم مقدس را لای گلها گذاشته بود و همنام خانم شایسته بود. این یکی از نشانه های فرکانسی بود که ایشان احساس کرد. چقدر خلاقانه روی ساقه های بریده درختان گل کاشته یا منظره ای از خانه و محوطه آن در مقیاسی کوچک ایجاد کرده است. کسی که به کارش علاقه دارد از صحبت کردن درباره آن لذت می برد. چون دوست دارد احساس خوبی که درباره آن دارد را دیگران هم احساس کنند. یک کتابفروش در شهر ماست که فرد ثروتمندی است. از فروش کتاب شروع کرده و بعد چون نمی توانسته از آن کسب درآمد کند یک لوازم التحریر فروشی باز کرده و کتابهایش را هم در یک ویترین جلو فروشگاه گذاشته است. وقتی با او مصاحبه کردم با عشق در مورد کتابهایش و خصوصا کتاب آیین دوستیابی صحبت می کرد و از من خواست آن را مطالعه کنم.
پیاده روی که به شما الهام شد انجام دهید هدایت خداوند بود و مسلم است که درخواست آن خانم بوده که افرادی را بیاورد تا در مورد گلهایش و زیبایی آنها با ایشان صحبت کند. افرادی که آنها هم عاشق کارشان هستند و معنی عشق به کار و عشق به انسانها و دوستی با آنها را می دانند.
خیلی زیبا بیان کردی دوست من.
متشکرم دوست من?
سپاسگزارم مهتاب خانم. لطف کردید.
ای جونم
اینجا چقدر قشنگ تر و باحال تر شده..
یعنی وارد سایت میشم
زیبایی و امید میبینم…
من هنوز فایل رو ندیدم فقط عکس رو دیدم و کامنتها رو خوندم کلی حالم فرق کرد..
ای جونم به کامنتهای انتخابی و گلها و شکلکهای خوشگل انتخابی…
ای جونم به این سایت..
به استاد و عشقش و پسرش و اعضاش..
دیگه مدیر سایت رو کجای دلم بذارم…
توی ذهنت میگذره که کاش یه قسمت پیشنهاد هم توی این سایت بود بعد وارد میشی میبینی هست!!
به همین سادگی به همین خوشمزگی..
من عاشق این بهشتم…
مرسے خدا
با سلام خدمت سیدحسین عزیز و خانم شایسته
نکته ای که در این قسمت به ذهنم اومد اینه که چقدر کنترل ذهن و تحسین کردن و …، بطور کلی همجهت شدن با قوانین و در صلح بودن با خود، برای شما شما آسون تر شده
چقدر اتوماتیک و ناخودآگاهانه تر شده.
این خیلی برام انگیزه بخشه که بتونم به اون مرحله برسم و دیگه بقول استاد “زندگیت همیش اتفاقات خوب و خوشبختیه …”
دقیقا مثل خودم که یه زمانی باید وقت و انرژی و تمرکز زیادی میزاشتم تا بتونم به یک مرحله fluency در زبان انگلیسی برسم و باید خودمو هل میدادم و push میکردم تا روزانه مقداری رو صحبت کنم
اما الان بعد از چند سال که میگذره متوجه شدم که انگار دیگه دست خودم نیست و کل شبانه روز دارم به انگلیسی با خودم صحبت میکنم یا حداقل به انگلیسی فکر میکنم
——
اعتماد به نفس استاد و خانم شایسته هم خیلی برام جالبه، برام یادآوری شد که در مدار خاصی بودن اتفاقات خاصی رو برات بوجود میاره نه لزوما مهارت و … خاصی. چون الان من با این همه اینکه در زبان انگلیسی روان هستم خیلی وقتا جرئت و اعتماد به نفس اینو ندارم که با یک بومی زبان بصورت داوطلبی برم و صحبت کنم !!
اما میبینم که استاد با اینکه مهارت خیلی بالایی در انگلیسی ندارن (ببخشیدا استاد :)) اما چقدر راحت با nativeها ارتباط برقرار میکنن و لذت میبرن
——-
و در آخر میخوام اینو به خودم یادآوری کنم که استاد فاصله ای مکانی با من نداره که داره اون زیبایی هایی رو تجربه میکنه که من تجربه نمیکنم. بلکه فاصله فرکانسی داره.
تمام اون طبیعت، مردم عالی و خوش رفتار و …. در ایران (و همه جای دنیا) هم هست باید اول از همین جایی که هستم شروع کنم به لذت بردن وگرنه در همون آمریکا هم دوستان بومی زیادی دارم که زندگی اصلا مناسبی ندارن و تنها چیزی که میبینن فقر و بدبختی هست
این تجربه ها (چه خواسته و چه ناخواسته) در مدار های متفاوتی هستن نه در مکان های متفاوت. این موضوع اصل هست . برای تجربه خواسته ها و زیبایی های بیشتر، روی تغییر فرکانس و مدارت تمرکز کن نه چیز دیگه ای. و بقیش همونطور که در این سفر و بعضی وقتا زندگی خودم دیدم، هدایت خداست …
سلام خدمت تمامی دوستان
با نام و یاد الله مهربان شروع میکنم کامنت خودم رو.
میخوایم با پای پیاده بریم به یک فروشگاه محصولات ارگانیک و …
در این راه زیبا با یک بوستان فوق العاده قشنگ مواجه شدیم
نکته جالب این بود که خانم شایسته گفت چقدر قشنگ و میشه ازش رد بشیم و استاد گفت اما مسیر ما اونطرف
دقیقا همین شاید در مسیر زندگی مون یه راهی ببینیم که بنظر قشنگ بیاد اما ما باید بدونیم رسالت ما چیست
مثل همین استاد که یه زمان میخواست تو اون ملک ۶۰ هکتاریش یه شهربازی راه بندازه ولی بعد فهمید که رسالتش یه چیز دیگست و دست کشید از اون کارش
به پیش اون مادر بزرگ میرویم و در ادامه باغ زیبا و پر از گلش رو نگاه میکنیم چقدر خوب که تو این سن اینقدر مهربون و پُر حوصله است
اینقدر اجتماعی که همه چیز رو بهمون توضیح داد
و اینقدر مهربون که همرو با لبخند توضیح میداد
و چقدر خوش سلیقه وقتی که این همه گل و گیاه رو در کنار هم پرورش میده و از بودنشان لذت میبره
خیلی ممنون که یه جای بهتر رو برای خرید بهمون معرفی کردی
خیلی ممنون از خداوند که اینقدر در فرکانس درست هستیم که همه اتفاقات به طرز معجزه آسا برامون دارن رخ میدن
در پناه خدا باشیم همگی و فعلا بدرود.
عاشقتونم❤️
بنام خدای زیبایی ها
سلام به همگی
چقد جالب من صبح رفتم دوچرخه سواری از یه جایی درومدم که شبیه اینجا پر از گل های زیبا بود ، اونجا توقف کردم و یه حس فوق العاده ای داشتم همین الان که دارم می نویسم و یادم میاد دلم قنجه میره یه جوری میشم
بعد که داشتم به گل ها نگاه می کردم یه دفعه یه خانم و اقای مهربون از خونشون اومدن بیرون ( من فکر کردم الان میگم این دختره این موقع صبح اینورا چرا پرسه میزنه ) بعد دیدم با روی خوشی که تا الان ندیده بودم چنان با گرمی از من خواستن که برم خونشون ،.. چون من فقط از بیرون به گلهاشون نگاه می کردم و فکر میکردم چقد جالب اینا این موقع سال این همه گل دارن
تا حالا اینقد عشق و شور رو از یه خانم غریبه دریافت نکرده بودم
خلاصه من خداحافظی کردم وناخوداگاه گفتم چقد گل های زیبایی دارین و برگشتم خونه
امشب اومدم طبق تعهدم قسمت دیگه رو ببینم ، وقتی دیدم متعجب شدم چون چهره اون زن همین مدل بود همین حسی که از این خانم گرفتم ازین گرفتم و جالب اینکه قبل اینکه این فایل رو بیینم واسم اتفاق افتاد
واقعا هیجان زده شدم