https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-08 10:50:032024-07-29 15:38:59سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۱
568نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی که همیشه هست و شاهد و حاضر و ناظر اعمال و رفتار ماست
سلام
بسیار زیبا بود و بسیار لذت بردم خدا را صد هزار مرتبه شکر
از زیبایی ها بخوام بگم که حرف نداشت و تمومی نداره
من عشق بین استاد و عزیزدلشون را تحسین می کنم و از خدای خودم برای همه عشق و عاشقی و عزیز دلی را از خدا می خوام که اینقدر با هم باشن همدل باشن هم زبون باشن همدار و هم فرکانس پر انرژی وووو……..
شما در دوره دوازده قدم به من یاد دادی که ذهنم را به لطف خدای مهربانم کنترل کنم ……….برنجواها غلبه کنم و حرکت کنم از قفس تنهایی خودم بیام بیرون و برم برم توی دل ترسام و برم برم وبرم………………….
من امروز حرکت کردم و برای باورهای خودم به چند تا کسب وکار سر زدم کاری که قبلا حالا تا حدودی انجام می دادم ولی با ترس و لرز و نگرانی …… با مشاغل مختلف با باورهای خوب صحبت کردم اطلاعات گرفتم و همین طور این در ذهنم بود که //////////////////////خداوند به شجاعان پاسخ می دهد//////////////////خدا را شکر
باید از غار تنهایی که برای خودمون درست کردیم و تار عنکبوت بسته بیایم بیرون
بریم بریم به دل ترسها و به خودمون به جهان به ذهنیت قبلی که داشتیم بگیم این منم این منم این من جدید هستم من تغییر کردم منم می توانم بهش بگیم تا جهان هم به بهترین شکل ممکن جواب و پاسخ بده
سلام به همسفر های خوبم نه تنها در سفر به درو آمریکا در تمام زندگی
استاد جان به رسم تحولی که در من از آغاز سفر به دور آمریکا شروع شد کامنت میزارم برای کنترل ذهنم و برای تمرکز بر زیبایی و همانطور که شما گفتید برای دیدن فراوانی جهان و دیدن تنوع در جهان و شکل گرفتن خواسته های جدید و دیدن الگو که این جنس خواسته ها و زیبایی ها رو دارن زندگی میکنند و ازشون لذت میبرن
استاد جان امروز هدایت شدم به این فایل
دقیقا همانطور که گفتید فقط خدا میدونه چه موجی از درک هدایت رها بودن تمرکز زرنکات مثبت و شکل گیری خواسته های جدید و گسترش جهان ایجاد شده با این فایل های ارزشمند
زیبایی ها رو نه توی سایت که در زندگیم ادامه دار کنم (مریم جان)
استاد این فایل ها همانطور که گفتید جهان رو تغییر میده نگاه آدم ها رو تغییر میده و یکی از اون آدم ها که نگاهش تغییر کرد جهانش تغییر کرد و خواسته های جدید در وجودش شکل گرفت و یاد گرفت نکته جدیدی به خودش خدای خودش و جهان اطراف داشته باشه من هستم و بینهایت سپاسگزارم خدا هستم که در مدار درک این آگاهی ها باشم
و من یاد گرفتم زندگی خودمو خلق کنم با همین اصل همون جور که مریم جان گفت نه عین اون زیبایی ها و بلکه دقیقا همون هارو تو زندگیم تجربه کنم
من دیدم تو این فایل ها دستان خدا رو و باور کردم
زیباایی هارو و باور کردم
ثروت رو و باور کردم
روابطعالی رو و باور کردم
و همین دیدن و باور کردن باعث شکل گیری خواسته های جدیدی در وجودم شد که باعث شد هدایت بشم به سمت درک بهتر و رشد بیشتر و تجربه زندگی زیباتر که هرچه بیشتر روی خودم کار کنم و ترمز هارو کم کنم ایمان دارم تمام این زیبایی هارو تجربه میکنم
استاد جان ازتون بینهایت سپاسگزارم که با ساخت این سریال عالی به من کمک کردید که اجرای قانون رو در عمل یاد بگیرم واقعا سریال سفر به درو آمریکا آغاز تغییر و تحول های عظیم در وجود من و پر زندگیم بود و بعدش که زندگی در بهشت بینهایت منو تغییر داد بینهایت کمکم کرد تا تغییر ها ی بنیادی در وجودم ایجاد کنم که نتیجه بشه تجربه زیبایی ها و زندگی شادتر که این تکامل ادامه داره هرچه بیشتر قانون رو درک کنم بیشتر به خواسته هام میرسم و هرچه قانون رو بیشتر درک کنم این مسیر برام لذت بخش تر میشه
خدارو شکر میکنم که امشب با هدایت شدم به این فایل
استاد جان مریم جان بینهایت ازتون سپاسگزارم و عاشقتونم و ب زودی آمریکا میبینمتون 😘😘😘😘
درسته استاد اون روزی که این فایل روی سایت قرار دادید من مثل امروز بهش توجه نکردم واصلا کامل ندیدم چون امادگیشو نداشتم وامروز که دستم به سمت نشانه امروز رفت وقتی باز شد گفتم باید خوب ببینم وبشنوم درک کنم مطالب این فایل وفهمیدم مدارم بالاتر رفته وخدا را شکر کردم.
امروز کمی بهم ریخته شدم بخاطر یک موضوعی ولی همون لحظه گفتم خدا به وعده ای که داده عمل می کنه چون من قدم در اون جریان برداشتم الان باید ذهنم کنترل کنم وبعد خداوند هدایتم کرد به سمت عکس پروفایلم به خودم قول دادم تمرکزم بزارم روی این کار وذهنم کنترل کنم راستش چند بار می خواستم انجام بدم ولی تا شروع می کردم دوباره بی خیال میشدم ولی امروز این کار به لطف خدا انجام دادم وخیلی خوشحالم تا به دل ناشناخته ای قدم برداشتم خدا شکرت.
وسپاسگزارم از استاد ومریم جان بی نظیر دو انسان عاشق که هم خودشون خوب زندگی می کنن وهم کمک می کنن انسانهایی که امادگیشو دارن ودر این مدار هستن خوب زندگی خودشون بسازند.
وقتی که میبینم استاد با این عشق کامنت ها رو می خونه ، انرژیم واسه کامنت گذاشتن بیشتر میشه
البته این برای من یه نشونه بود تا توی کار خودم نظرات فالوورهامو بیشتر بخونم و بیشتر به این قضیه اهمین بدم چون زیاد به کامنت ها و …. توجه نمیکردم
الان میبینم چقدر تشکر و حس افرادی که تاثیر تو زندگیاشون گذاشتی میتونه یه راهی واسه بالا بردن فرکانس باشه
نشونه هاش برام خیلی واضح بود
مهمترینش کنترل احساساتم و واکنش چرا نبودن ….. خیلی دوست دارم تو این زمینه به تکامل برسم و پیشرفت کنم ، مهمترین وظیفه ما در قبال خودمون و دنیا کنترل و مدیریت افکار و احساساتمون هست
ازونجایی که زیبایی تصویرم نسبت به روابط عاطفی کم شده بود با دیدن این بخش از سفرنامه و حس استاد و مریم جان ، جانی دوباره گرفت 😍😍
بنام خداوند عشق و ارامش خدایی که نزدیکترازمن به منه
سلامی پرازعشق به همسفران عاشق الهیم
توحید توحید توحید رو میشه دیدمیشه حس کرد و لمس کرد از تک تک حرفای استادومریم عزیزم خدایاشکرت که هدایتم میکنی به سمت خودت خدایا برداشتم قلم که باهات حرف بزنم که چقدر دلم تورومیخواد و تو هدایتم کردی ب این قسمت و کامنتهای دوستانم و جوابامو دادی خدایاشکرت خدایاعاشقتم که اینقدرسریع جواب میدی به قلبم حتی بدون ذره ای درنگ
استادعزیزم منم بلاخره هم فرکانس شدم بامدارتون که هم سریال زندگی دربهشت هم سفربه دور امریکارو باهم ببینیم و درک کنیم و ازکامنتهای دوستان چیزها یادبگیریم و روخودمون و باورهامون کارکنیم خدایاهزاران بار شکرت مریم عزیزم بهم یاددادی از تاریکی شب از صدای جیرجیرکها از صدای شب لذت ببرم و خدارو ببینم خدارو تو حرفای استاد تو دوربین مریم عزیزم تک کامنتهای دوستان ببینم خدایا عاشقتم عاشقتم بهم نشون دادی که ازمن ب من نزدیکتر خدایاعاشقتم
ببخشید که این کامنت انتقادی رو اینجا می نویسم. یک جورایی مجبور شدم تا از شر ذهن نجواگرم خلاص بشم. شما اگر هزاران و میلیون ها سخن و نکته درست و مثبت گفته باشید (که قطعا بیش از اینها گفتهاید و می گویید) و فقط چند مورد انگشت شمار نادرست، ذهن منطقی من هی میاد و نکات نادرست رو بولد میکنه و میگه از کجا معلوم بقیه مطالب (همون درست ها) هم اینجوری نادرست نباشند.
برای همون از شما خواهش میکنم این مطالب نادرست رو حذف کنید که البته من خیلی سعی کردهام حذفش کنم و گوش ندهم بهشون.
یکی) داستان علمی تخیلی درباره زندگی نامه صدام که مسلما ساخته «برادران» وطنی هست. کجا مدرک مستندی هست که مثلا در چهار سالگی یا شش سالگی دایی صدام با صدام چنین کاری (ت ج ا و ز) کرد؟! آخه شما چرا در مسیر برادران حرکت می کنید. دوبار این داستان رو حداقل من از شما شنیدم اونم در یکی از فایلهای یکی دو سال اخیر تون.
دوم) داستانهای علمی تخیلی مثلا درباره راکی و سگش که شما می فرمایید راکی اول فرش زیر پاش رو میفروشه برای داستان فیلمنامه و بعد سگش رو میفروشه و بعد نیز اون سگ رو دوباره با قیمت بالاتری میخره و … که هیچ پشتوانه واقعی نداره و تخیلات ذهن افراد هست. (آخه کدوم آمریکایی فرش داره زیر پاش یا چنین چیزی هیچ واقعیتی داره با یک جستجوی ساده میشه به نادرستی این مطالب پی برد)
سوم) باز همون داستانهای علمی تخیلی درباره سرهنگ ساندرز که مثلا هزار رستوران رو گشت. همه بزرگنمایی شده هستند. یا مثلا ششصد رستوران رو گشت و شبا پشت وانتش میخوابید و ….
و چند مورد دیگه از این داستانهای غیر واقعی که خوشبختانه اینها در فایلهای اولی شما بودند و در فایلهای اخیر کمتر به چشم میان به دلیل تکامل.
چهارم) غلو کردن، اگزجریت و زیاده گویی: مثلا بکارگیری واژه میلیارد، به جرات میتونم بگم دهها مورد از شما سراغ دارم که گفتید مثلا «من یک میلیارد بار این جمله رو شنیدم یا این فکر رو کردم».
ذهن حسابگر و منطقی من میاد میگه آخه کجا میشه یک میلیارد بار یک جمله رو شنید یا فکر کرد؟ اگه هر فکر یا جمله پنج ثانیه طول بکشه، یک میلیارد جمله میشه پنج میلیارد ثانیه و اگه در روز هشت ساعت مفید داشته باشیم باید ۴۷۵ سال زندگی کرد تا بشه یک جمله رو یک میلیارد بار شنید.
حالا بگذریم که هیچ وقت نمیشه که همیشه پشت سر هم از در و دیوار یک جمله رو ببینی یا بشنوی یا آدم حتی یکسره به یک چیز فکر کنه. اونم هشت ساعت پیاپی.
چه برسه که دهها مورد داشته باشه و هر کدوم رو بگه من میلیاردها بار این رو شنیدم یا فکر کردم. اون وقت میشه ۴۷۵ سال ضرب در دهها بار یعنی بیش از پنج هزار سال. آخه اینا که توی سی یا چهل سال عمر استاد جا نمیشه.
ببخشید من خیلی منطقی هستم و سعی میکنم همه چی رو خواسته یا ناخواسته با اعداد و ارقام و حساب و کتاب بسنجم و چک کنم.
پنجم) اینکه به راحتی میان جنگل رو آتیش میزنید ذهنم میگه بابا این رحم نداره به این همه موجودات و حشرات و پرنده و چرنده این نمیتونه الگوی مناسبی باشه. حالا قرار نیست که شما در همه زمینهها الگوی افراد باشید ولی همین یک مورد ضعف شما از دیدگاه خودم رو میاد و بولد میکنه. بهش حق هم میدم.
برای همین ذهن خودآگاه من میاد همین چند مورد رو هی بولد میکنه و میگه بابا از کجا معلوم بقیه موارد هم همینجوری نباشه و روی اعصاب خودم را میره.
ششم) رعایت نکردن قوانین از سوی شما. مانند قوانین راهنمایی و رانندگی: وقتی چراغ چهارراه قرمز هست، شما خیلی راحت با اسکوتر از چهارراه ها رد میشین! توی یکی از سریالهای زندگی در بهشت بارها این کار رو کردید با مریم خانم، هر دو با هم. یا گاهی با ماشین سر استاپ ساین ها توقف کامل نمیکنید! یا مثلا به حیوانات و پرندگان و سنجابها موز، چیپس و پیتزا میدین! وای خدای من، اینا همشون در کشوری که من زندگی میکنم ممنوع هست و خیلی ناپسند هست. اونوقت به به و چه چه دوستان رو نمیدونم کجای دلم بگذارم. دیگه نگم ذهن منطقی من چی میگه درباره غذا دادن به پرندگان و حیوانات غیر اهلی.
شما خواسته یا ناخواسته الگوی خیلی ها هستید و رفتار شما واقعا زیر ذره بین هست، و شیطان و ذهن خودآگاه میاد برعکس همون چند مورد نادرست رو بولد میکنه.
خواهشمند هستم کمی بیشتر این موارد رو رعایت کنید. صد در صد مسلما خودم هستم که باید ذهنم رو کنترل کنم و دارم این کار رو میکنم و اینجا دیگه نتونستم گفتم بیام به خودتون بگم.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم
خدا رو شاکرم که باز هم در مدار دیدن قسمت دیگه ای از این سریال با ارزش هستم
و باز هم نشانه امروز من که قدمی من رو به سمت یقین بیشتر به مسیری که در اون قرار گرفتم ،نزدیک تر کرد.
وقتی استاد گفتن دیدن این سریال هم بسته به مدار افراد متفاوت هست کاملا متوجه شدم که برنامه ریزی های مشخصی که برای دیدن این سریال میکردم و موفق به اجرای آن نمی شدم به چه دلیل بوده ،آماده نبودم و در مدار دیدن تمام قسمت هایش ،در مدار دیدن قسمت هایی بودم که نشانه امروز من ،من رو به سمتش هدایت می کرد. در گذشته هم در مدار به این دقت دیدن و نکته برداری و کامنت کردن هم نبودم فقط دیدن سرسری و برای لحظاتی احساس خوب داشتن،اما الان خط به خط نوشته هر قسمت رو توی دفترم می نویسم و به تمام اتفاقات روزم فکر میکنم و ارتباط بسیار زیادش رو با اتفاقات و آگاهی هایی که دریافت کردم متوجه میشم و با وجود نجوای ذهنم که میگه
اوه چقدر می نویسی
امروز خسته ای
این خط دیگه مهم نیست
کامنت رو ولش کن
تو که الان مثل بقیه تحسین زیبایی های فایل رو نمی خوای بنویسی
و من از همین ذهن یاد گرفتم که پشتکار داشته باشم و بهش میگم خانم شایسته گفتن
این آگاهی هایی رو که دریافت میکنیم توی زندگیمون بتونیم اجرا کنیم
درسته من الان تمرکزم بیشتر ربط اتفاقات امروز با نشانه هایی هست که در این فایل می بینم ،روزی هم میرسه که کامنتم و تمرکزم روی تحسین زیبایی های این فایل هست و مدار انجام اون کار هم در زمان مناسبش برای من شدنی میشه .
《جهان نمی تونه سه تا آدم غیر هم فرکانس رو در زمان طولانی پیش هم نگهداره و اجازه ی تجربه اتفاقات مشترک به اون ها بده》
امروز توجهم به تغییر واضحی در رفتار مادرم نسبت به خودم دیدم.ایشون در مورد موضوعی بسیار سخت می گرفتن نسبت بهم ،با لحن ناخوشایندی این موضوع رو گوشزد می کردن ،اما الان میبینم در مورد موضوع ابدا حرفی نمی زنن و من به انتخاب خودم دارم اون رفتار رو انجام میدم
اولش گفتم خدا رو شکر چقدر تغییر، اما بعدش صدایی از گذشته منو آزار داد که یادت میاد
چه روزهای تلخی برات ساخت؟ حالا نمی شد بهتر بگی بهم؟ چه روزهایی بود؟
از خودم پرسیدم چرا نمی تونم بپذیرم گذشته ام رو ؟ از اتفاقات و رفتار آدم ها بگذرم؟
جواب این بود
که می تونست رفتار بهتری داشته باشه، عمدا این رفتار رو کرده،یادته با بقیه این جور نبود.
متوجه شدم ذهنم دوست داره همچنان ،رنجی رو که در گذشته کشیده ، به عوامل بیرونی گره بزنه و منو قانع کنه که چون ناآگاه بودم از قانون و استفاده ازش ،پس می تونم این مجوز رو بدم به خودم که همچنان بابت اتفاقات گذشته به همون نگرش قبلم فکر کنم اما در مورد اتفاقات آینده می تونم از دید قانون به مسائل نگاه کنم چون الان آگاهم.
اما این قضاوت آدم ها و داشتن نگرش قدیمی بهشون با وجود تغییراتی که بواسطه تغییر کانون توجه من رخ داده، باعث ایجاد احساس بد در من میشه و رفته رفته همین میزان تغییرات رو هم از بین میبره مثل اتفاقی که در رابطه عاطفی ام افتاد.
ذهنم نمی تونست تحمل کنه و بپذیره تمام اتفاقاتی که گذرونده در گذشته بواسطه هم فرکانسی بوده و اونقدر اون نگرش قدیمی بالا گرفت که نتیجه تغییر کانون توجه رو به دیدن زیبایی ها،صفر کرد و دوباره همون گذشته و مسائل تکرار شد با وجود تغییرات فوق العاده ای که رخ داده بود.
به خودم زمان میدم و قانون تکامل رو برای پذیرش هر چه بیشتر قانون احساس خوب = اتفاق خوب در نظر می گیرم و با هدایتی که شدم باید بخودم یادآور بشم
قانون جهان در حال اجرا هست چه من آگاهانه و چه نااگاهانه ازش استفاده کنم،چه خوشم بیاد ازش چه نیاد،چه بخوام باهاش هماهنگ بشن چه نخوام
خدایا شکرت
《تازه یاد گرفتم که با قانون هماهنگ بشم و اصراری نکنم به کسی، چون تو فرکانسش نیستن و نمی تونن اونچه رو ببینن که من می بینم》
نگرشی که بهم کمک میکنه دست بردارم از سر تغییر آدم های زندگیم، میدونم بسیار جای کار داره،اما این نگرش باعث میشه سوظنم به اینکه رفتاری رو عمدی انجام میدن که منو اذیت کنن رو از میان بردارم و بپذیرم هر کس به اندازه مداری که درش هست عمل میکنه زیبایی می بینه رفتار میکنه
اینکه کسی از وفاداری میگه اما خودش اجرا نمی کنه، اینکه کسی حرف از آرامش میزنه، اما خودش اجرا نمی کنه ،یک رفتار عمدی نیست
اینکه من بخوام به زور کسی رو به سمت آرامش از دیدگاه خودم یا خواسته ای ببرم ،واقعا احساس خوبی به اون نمیده چون تکاملش،تغییراتش آماده دریافت این مدار و نتایجش نیست و شاید بشه به زور تغییراتی بسیار کوچک ایجاد کرد اما ناپایدار هست و دوباره سر جای اول ،تازه شاکی هم میشن.
همین خود من چند وقت پیش، از زمان خوابم برای نوشتن کامنت کم نمی کردم ،اما الان با جون و دل می نویسم که ذهنم منظم تر بشه.
خود من بقول اطرافیانم آدمی هستم که کسی باید هلم بده تا حرکت کنم اما خدا شاهده بارها از توصیه های دیگران که می دونستم درش عشق و دلسوزی هست حالم بد میشد
برو انگلیسی بخون
فکر مهاجرت باش
نمی خوای نماز بخونی برای آرامش خوبه
برو اون کلاس رو ثبت نام کن
شده به زور اون آدم، یه قدمی بردارم مثلا در مورد زبان ،رزرو کلاس ،خریدن همه کتاب ها،دفتر و…
نهایتا یک هفته تا ۱۰ روز بعدشم تمام.
بعله منم می دونم دونستن زبان انگلیسی به پیشرفت من کمک میکنه اما کی به سمتش میرم؟
زمانی که انگیزه انجامش رو داشته باشم تکاملم رو با دیدن تضادهای بلد نبودنش و یا لذت بلد بودنش طی کنم خودم به سمت انجامش میرم.
من هم باید در مورد دیگران همین رفتار رو ایجاد کنم ،اینکه من میبینم رفتار کسی بر خلاف قانونه،داره از بدی میگه و من می دونم در حال تولید اتفاقات بد هست بجای دلسوزی بیجا و تلاش برای تغییرش، اجازه بدم هر کسی تکاملش رو طی کنه، بعله نوشتنش راحته، اما اونقدر در گوشی های محکمی خوردم که تا این جای کار رو پذیرفتم که تلاش برای تغییر دیگران احساس خوبی به اون ها و من نمیده.
خداوند من رو برای اجرا کردنش هدایت کنه.
همین که نگرشم رو نسبت به اونها اصلاح کنم و اتفاقات پیش اومده رو بخاطر هم فرکانسی خودم در اون مدار بدونم بزرگ ترین کمک به خودم هست که دست از قضاوت و درک نصف و نیمه از قانون بردارم.
《اگر به اندازه کافی توی احساس خوب و کنترل ذهن بمونم ،این احساس به شکل کیفیت بهتر،به همه جنبه های زندگیم سرک می کشه 》
من تصور می کردم اگر یه ماه توی سایت باشی ،یه ماه خوبی و زیبایی تحسین کنی دیگه در برابر ۳۰ سال به روش قدیمی زندگی کردن کافیه ،دلخوش به تغییرات پیش اومده و فراموشی مسیری که ازش عبور کردم از تعهدم کوتاه اومدم و نتیجه شد ، رفتن نتایج عالی .
اما درس گرفتم که فرکانس های غالب من و به اندازه کافی بودنم در احساس خوب من رو به نتایج پایداری در مورد خواسته ام می رسونه و این روند هر روز باید وجود داشته باشه، چون همیشه یه ذهن با پشتکار بالا و اطلاعات به روز شده نشسته تا روزنه ای باز کنه برای نادیده گرفتن زیبایی ها ،خوبی ها ،نتایج خوب ،حتی با استفاده از مفاهیمی که یاد گرفتی برای مقابله باهاش.
پس پشتکار من باید بیشتر از اون باشه.
الان یه هفته هست که می خوام در مورد روابط خواسته هام رو بنویسم، باور بسازم
مدام میگفت
استاد میگه خیلی خیلی خیلی باید روی خودتون کار کنید
تو هم خیلی نمی دونی چی می خوای از روابطت بزار اون فایل و مقاله و و رو بخونی بعد بنویس
و همین طور عقب می افتاد انجام این کار
تا اینکه امروز در حین رانندگی گفتم من به طور کلی چی میخوام؟
یه رابطه ای می خوام توحیدی باشه و گفتم خدا هدایت میکنه که چه ویژگی ،رابطه رو توحیدی میکنه .
چند ساعت بعدش خیلی واضح بهم گفته شد
دیروز شنیدی که یارت بهت گفت از دست فلان کارت افسرده شدم ،بعد تو، تو دلت خوشحال شدی که بالاخره کسی بخاطر تو افسرده و ناراحت شد ،کسی هست که نبود تو براش اذیت کننده اس .
حرف استاد رو یادته که گفت
اگه رابطه من و عزیز دلم تموم بشه یکی دو ساعت ناراحتم و بعد خوشحالم از این همه تجربه ای که داشتیم. و راضی هست از این دیدگاه چون یه رابطه عالی داره.
یادته یکی از بچه ها کامنت کرده بود رابطه زن و مرد نشانی از یکتایی خداست
به همین واضحی هدایت شدم به اینکه ویژگی که دارم توحیدی نیست و در عوض چی توحیدی هست.
می دونم برای ساختنش و اجرا هم هدایت میشم
من با اون باور خیلی خیلی در واقع تصور یه زمان طولانی رو می آوردم توی ذهنم ،رفتن از جاده سنگلاخی برای باور ساختن ، بجای اینکه بگم من فقط کافیه توی مسیر باشم ،مسیر هموار درخواست کنم، در هر زمان که موقعش باشه هدایت میشم به باور درست.
پس همون طور که به خودم زمان میدم ،اجازه تکامل میدم، این حق رو به دیگران هم بدم و وقتی نظری موافق من ندارند با برچسب زدن بهشون یا تلاش برای تغییرشون به اونها فشار وارد نکنم هر چند عاشقشون باشم و دوستشون داشته باشم.بزور نخوام کسی رو هم نظر و همراه خودم کنم،هر چقدر هم که احساس اون آدم بد باشه و تکاملش طی نشده باشه
با تصور درک قانون نخوام از خدا به بنده هاش مهربون تر باشم.
اصلان من دیییونه این عشق بازیاتونم مخصوص شما استاد😍 خیلی دوستون دارم چقدر حالم خوب اول از خدا سپاس گذاری میکنم بعدش از شما دیییونتونممممممممممم😍😍🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
من هم امروز صبح حین قدم زدن توی پارک با خودم میگفتم خدا آدم های هم فرکانس رو گرد هم میاره و نمیذاره آدم های غیر هم فرکانس کنار هم قرار بگیرن.
و اینکه هر چقدر بخواهی اطرافیانت رو در آگاهی هایی که بدست آوردی سهیم کنی، تا زمانیکه اونها در فرکانس و مدار اون آگاهی قرار نگرفته باشند، فایده چندانی نخواهد داشت.
هر کسی مسئول تمام امور خودش هست. پس فقط روی خودم و بالابردن آگاهی ها و مدارهام تمرکز میکنم و حال خوب خودم رو اولویت قرار میدم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
و به امید خدا با سلام استاد عزیز و گرامی واقعا خیلی لذت بردم از دیدن این فایل زیبا که با زحمت فراوان و علاقه بسیار
تهیه شده با دیدن این فایل های قشنگ و زیبا
باعث شد که بتونم توی زندگیم پیشرفت های
کوچیک و متوالی داشته باشم و هر روز بهتر از دیروز نتیجه بگیرم
و هر روز از صبح که بیدار میشم و شروع یک روز تازه است و من با دیدن این فایل های زیبا تونستم که در طول روز زیبایی های زیادی رو توی زندگی ام ببینم
و خداوند رو شکر می کنم که بتونم پیشرفت کنم و بهتر بشم و بسیار ممنون و سپاس گذار هستم از شما
استاد عزیز که در مسیر زندگی به من کمک کردید
امید وار ام هر کجا هستید شاد سلامت باشید و باز هم ممنون و سپاس گذار هستم
به نام خدایی که همیشه هست و شاهد و حاضر و ناظر اعمال و رفتار ماست
سلام
بسیار زیبا بود و بسیار لذت بردم خدا را صد هزار مرتبه شکر
از زیبایی ها بخوام بگم که حرف نداشت و تمومی نداره
من عشق بین استاد و عزیزدلشون را تحسین می کنم و از خدای خودم برای همه عشق و عاشقی و عزیز دلی را از خدا می خوام که اینقدر با هم باشن همدل باشن هم زبون باشن همدار و هم فرکانس پر انرژی وووو……..
شما در دوره دوازده قدم به من یاد دادی که ذهنم را به لطف خدای مهربانم کنترل کنم ……….برنجواها غلبه کنم و حرکت کنم از قفس تنهایی خودم بیام بیرون و برم برم توی دل ترسام و برم برم وبرم………………….
من امروز حرکت کردم و برای باورهای خودم به چند تا کسب وکار سر زدم کاری که قبلا حالا تا حدودی انجام می دادم ولی با ترس و لرز و نگرانی …… با مشاغل مختلف با باورهای خوب صحبت کردم اطلاعات گرفتم و همین طور این در ذهنم بود که //////////////////////خداوند به شجاعان پاسخ می دهد//////////////////خدا را شکر
باید از غار تنهایی که برای خودمون درست کردیم و تار عنکبوت بسته بیایم بیرون
بریم بریم به دل ترسها و به خودمون به جهان به ذهنیت قبلی که داشتیم بگیم این منم این منم این من جدید هستم من تغییر کردم منم می توانم بهش بگیم تا جهان هم به بهترین شکل ممکن جواب و پاسخ بده
خدایا شکرت
برای همه آرزوی بهترین ها را دارم
بسم الله النور
سلام استاد جان سلام مریم جان
سلام به همسفر های خوبم نه تنها در سفر به درو آمریکا در تمام زندگی
استاد جان به رسم تحولی که در من از آغاز سفر به دور آمریکا شروع شد کامنت میزارم برای کنترل ذهنم و برای تمرکز بر زیبایی و همانطور که شما گفتید برای دیدن فراوانی جهان و دیدن تنوع در جهان و شکل گرفتن خواسته های جدید و دیدن الگو که این جنس خواسته ها و زیبایی ها رو دارن زندگی میکنند و ازشون لذت میبرن
استاد جان امروز هدایت شدم به این فایل
دقیقا همانطور که گفتید فقط خدا میدونه چه موجی از درک هدایت رها بودن تمرکز زرنکات مثبت و شکل گیری خواسته های جدید و گسترش جهان ایجاد شده با این فایل های ارزشمند
زیبایی ها رو نه توی سایت که در زندگیم ادامه دار کنم (مریم جان)
استاد این فایل ها همانطور که گفتید جهان رو تغییر میده نگاه آدم ها رو تغییر میده و یکی از اون آدم ها که نگاهش تغییر کرد جهانش تغییر کرد و خواسته های جدید در وجودش شکل گرفت و یاد گرفت نکته جدیدی به خودش خدای خودش و جهان اطراف داشته باشه من هستم و بینهایت سپاسگزارم خدا هستم که در مدار درک این آگاهی ها باشم
و من یاد گرفتم زندگی خودمو خلق کنم با همین اصل همون جور که مریم جان گفت نه عین اون زیبایی ها و بلکه دقیقا همون هارو تو زندگیم تجربه کنم
من دیدم تو این فایل ها دستان خدا رو و باور کردم
زیباایی هارو و باور کردم
ثروت رو و باور کردم
روابطعالی رو و باور کردم
و همین دیدن و باور کردن باعث شکل گیری خواسته های جدیدی در وجودم شد که باعث شد هدایت بشم به سمت درک بهتر و رشد بیشتر و تجربه زندگی زیباتر که هرچه بیشتر روی خودم کار کنم و ترمز هارو کم کنم ایمان دارم تمام این زیبایی هارو تجربه میکنم
استاد جان ازتون بینهایت سپاسگزارم که با ساخت این سریال عالی به من کمک کردید که اجرای قانون رو در عمل یاد بگیرم واقعا سریال سفر به درو آمریکا آغاز تغییر و تحول های عظیم در وجود من و پر زندگیم بود و بعدش که زندگی در بهشت بینهایت منو تغییر داد بینهایت کمکم کرد تا تغییر ها ی بنیادی در وجودم ایجاد کنم که نتیجه بشه تجربه زیبایی ها و زندگی شادتر که این تکامل ادامه داره هرچه بیشتر قانون رو درک کنم بیشتر به خواسته هام میرسم و هرچه قانون رو بیشتر درک کنم این مسیر برام لذت بخش تر میشه
خدارو شکر میکنم که امشب با هدایت شدم به این فایل
استاد جان مریم جان بینهایت ازتون سپاسگزارم و عاشقتونم و ب زودی آمریکا میبینمتون 😘😘😘😘
بنام الله مهربان.
سلام به استاد ومریم عزیزم.
سلام به اعضای خانواده صمیمی عباس منش.
این فایل نشانه امروز من بود.
خدایا سپاسگزارم باوت این همه زیبایئ.
این همه فراوانی.
این همه ثروت.
این همه نعمت.
این رابطه پدروفرزند.
این رابطه عشقی.
این همه سلامتی.
این همه حال خوب.
باوت چشمان زیبایم وسلامتی که دارم این همه
زیبایئ را می بینه .سپاسگزارتر میشم.
باوت این روزی وبرکت زیبایئ که امروز قسمتم کردی.
درسته استاد اون روزی که این فایل روی سایت قرار دادید من مثل امروز بهش توجه نکردم واصلا کامل ندیدم چون امادگیشو نداشتم وامروز که دستم به سمت نشانه امروز رفت وقتی باز شد گفتم باید خوب ببینم وبشنوم درک کنم مطالب این فایل وفهمیدم مدارم بالاتر رفته وخدا را شکر کردم.
امروز کمی بهم ریخته شدم بخاطر یک موضوعی ولی همون لحظه گفتم خدا به وعده ای که داده عمل می کنه چون من قدم در اون جریان برداشتم الان باید ذهنم کنترل کنم وبعد خداوند هدایتم کرد به سمت عکس پروفایلم به خودم قول دادم تمرکزم بزارم روی این کار وذهنم کنترل کنم راستش چند بار می خواستم انجام بدم ولی تا شروع می کردم دوباره بی خیال میشدم ولی امروز این کار به لطف خدا انجام دادم وخیلی خوشحالم تا به دل ناشناخته ای قدم برداشتم خدا شکرت.
وسپاسگزارم از استاد ومریم جان بی نظیر دو انسان عاشق که هم خودشون خوب زندگی می کنن وهم کمک می کنن انسانهایی که امادگیشو دارن ودر این مدار هستن خوب زندگی خودشون بسازند.
با آرزوی بهترینها برای شما عزیزانم 😘
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه اعضای خانواده ام
وقتی که میبینم استاد با این عشق کامنت ها رو می خونه ، انرژیم واسه کامنت گذاشتن بیشتر میشه
البته این برای من یه نشونه بود تا توی کار خودم نظرات فالوورهامو بیشتر بخونم و بیشتر به این قضیه اهمین بدم چون زیاد به کامنت ها و …. توجه نمیکردم
الان میبینم چقدر تشکر و حس افرادی که تاثیر تو زندگیاشون گذاشتی میتونه یه راهی واسه بالا بردن فرکانس باشه
نشونه هاش برام خیلی واضح بود
مهمترینش کنترل احساساتم و واکنش چرا نبودن ….. خیلی دوست دارم تو این زمینه به تکامل برسم و پیشرفت کنم ، مهمترین وظیفه ما در قبال خودمون و دنیا کنترل و مدیریت افکار و احساساتمون هست
ازونجایی که زیبایی تصویرم نسبت به روابط عاطفی کم شده بود با دیدن این بخش از سفرنامه و حس استاد و مریم جان ، جانی دوباره گرفت 😍😍
بنام خداوند عشق و ارامش خدایی که نزدیکترازمن به منه
سلامی پرازعشق به همسفران عاشق الهیم
توحید توحید توحید رو میشه دیدمیشه حس کرد و لمس کرد از تک تک حرفای استادومریم عزیزم خدایاشکرت که هدایتم میکنی به سمت خودت خدایا برداشتم قلم که باهات حرف بزنم که چقدر دلم تورومیخواد و تو هدایتم کردی ب این قسمت و کامنتهای دوستانم و جوابامو دادی خدایاشکرت خدایاعاشقتم که اینقدرسریع جواب میدی به قلبم حتی بدون ذره ای درنگ
استادعزیزم منم بلاخره هم فرکانس شدم بامدارتون که هم سریال زندگی دربهشت هم سفربه دور امریکارو باهم ببینیم و درک کنیم و ازکامنتهای دوستان چیزها یادبگیریم و روخودمون و باورهامون کارکنیم خدایاهزاران بار شکرت مریم عزیزم بهم یاددادی از تاریکی شب از صدای جیرجیرکها از صدای شب لذت ببرم و خدارو ببینم خدارو تو حرفای استاد تو دوربین مریم عزیزم تک کامنتهای دوستان ببینم خدایا عاشقتم عاشقتم بهم نشون دادی که ازمن ب من نزدیکتر خدایاعاشقتم
سلام
ببخشید که این کامنت انتقادی رو اینجا می نویسم. یک جورایی مجبور شدم تا از شر ذهن نجواگرم خلاص بشم. شما اگر هزاران و میلیون ها سخن و نکته درست و مثبت گفته باشید (که قطعا بیش از اینها گفتهاید و می گویید) و فقط چند مورد انگشت شمار نادرست، ذهن منطقی من هی میاد و نکات نادرست رو بولد میکنه و میگه از کجا معلوم بقیه مطالب (همون درست ها) هم اینجوری نادرست نباشند.
برای همون از شما خواهش میکنم این مطالب نادرست رو حذف کنید که البته من خیلی سعی کردهام حذفش کنم و گوش ندهم بهشون.
یکی) داستان علمی تخیلی درباره زندگی نامه صدام که مسلما ساخته «برادران» وطنی هست. کجا مدرک مستندی هست که مثلا در چهار سالگی یا شش سالگی دایی صدام با صدام چنین کاری (ت ج ا و ز) کرد؟! آخه شما چرا در مسیر برادران حرکت می کنید. دوبار این داستان رو حداقل من از شما شنیدم اونم در یکی از فایلهای یکی دو سال اخیر تون.
دوم) داستانهای علمی تخیلی مثلا درباره راکی و سگش که شما می فرمایید راکی اول فرش زیر پاش رو میفروشه برای داستان فیلمنامه و بعد سگش رو میفروشه و بعد نیز اون سگ رو دوباره با قیمت بالاتری میخره و … که هیچ پشتوانه واقعی نداره و تخیلات ذهن افراد هست. (آخه کدوم آمریکایی فرش داره زیر پاش یا چنین چیزی هیچ واقعیتی داره با یک جستجوی ساده میشه به نادرستی این مطالب پی برد)
سوم) باز همون داستانهای علمی تخیلی درباره سرهنگ ساندرز که مثلا هزار رستوران رو گشت. همه بزرگنمایی شده هستند. یا مثلا ششصد رستوران رو گشت و شبا پشت وانتش میخوابید و ….
و چند مورد دیگه از این داستانهای غیر واقعی که خوشبختانه اینها در فایلهای اولی شما بودند و در فایلهای اخیر کمتر به چشم میان به دلیل تکامل.
چهارم) غلو کردن، اگزجریت و زیاده گویی: مثلا بکارگیری واژه میلیارد، به جرات میتونم بگم دهها مورد از شما سراغ دارم که گفتید مثلا «من یک میلیارد بار این جمله رو شنیدم یا این فکر رو کردم».
ذهن حسابگر و منطقی من میاد میگه آخه کجا میشه یک میلیارد بار یک جمله رو شنید یا فکر کرد؟ اگه هر فکر یا جمله پنج ثانیه طول بکشه، یک میلیارد جمله میشه پنج میلیارد ثانیه و اگه در روز هشت ساعت مفید داشته باشیم باید ۴۷۵ سال زندگی کرد تا بشه یک جمله رو یک میلیارد بار شنید.
حالا بگذریم که هیچ وقت نمیشه که همیشه پشت سر هم از در و دیوار یک جمله رو ببینی یا بشنوی یا آدم حتی یکسره به یک چیز فکر کنه. اونم هشت ساعت پیاپی.
چه برسه که دهها مورد داشته باشه و هر کدوم رو بگه من میلیاردها بار این رو شنیدم یا فکر کردم. اون وقت میشه ۴۷۵ سال ضرب در دهها بار یعنی بیش از پنج هزار سال. آخه اینا که توی سی یا چهل سال عمر استاد جا نمیشه.
ببخشید من خیلی منطقی هستم و سعی میکنم همه چی رو خواسته یا ناخواسته با اعداد و ارقام و حساب و کتاب بسنجم و چک کنم.
پنجم) اینکه به راحتی میان جنگل رو آتیش میزنید ذهنم میگه بابا این رحم نداره به این همه موجودات و حشرات و پرنده و چرنده این نمیتونه الگوی مناسبی باشه. حالا قرار نیست که شما در همه زمینهها الگوی افراد باشید ولی همین یک مورد ضعف شما از دیدگاه خودم رو میاد و بولد میکنه. بهش حق هم میدم.
برای همین ذهن خودآگاه من میاد همین چند مورد رو هی بولد میکنه و میگه بابا از کجا معلوم بقیه موارد هم همینجوری نباشه و روی اعصاب خودم را میره.
ششم) رعایت نکردن قوانین از سوی شما. مانند قوانین راهنمایی و رانندگی: وقتی چراغ چهارراه قرمز هست، شما خیلی راحت با اسکوتر از چهارراه ها رد میشین! توی یکی از سریالهای زندگی در بهشت بارها این کار رو کردید با مریم خانم، هر دو با هم. یا گاهی با ماشین سر استاپ ساین ها توقف کامل نمیکنید! یا مثلا به حیوانات و پرندگان و سنجابها موز، چیپس و پیتزا میدین! وای خدای من، اینا همشون در کشوری که من زندگی میکنم ممنوع هست و خیلی ناپسند هست. اونوقت به به و چه چه دوستان رو نمیدونم کجای دلم بگذارم. دیگه نگم ذهن منطقی من چی میگه درباره غذا دادن به پرندگان و حیوانات غیر اهلی.
شما خواسته یا ناخواسته الگوی خیلی ها هستید و رفتار شما واقعا زیر ذره بین هست، و شیطان و ذهن خودآگاه میاد برعکس همون چند مورد نادرست رو بولد میکنه.
خواهشمند هستم کمی بیشتر این موارد رو رعایت کنید. صد در صد مسلما خودم هستم که باید ذهنم رو کنترل کنم و دارم این کار رو میکنم و اینجا دیگه نتونستم گفتم بیام به خودتون بگم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم
خدا رو شاکرم که باز هم در مدار دیدن قسمت دیگه ای از این سریال با ارزش هستم
و باز هم نشانه امروز من که قدمی من رو به سمت یقین بیشتر به مسیری که در اون قرار گرفتم ،نزدیک تر کرد.
وقتی استاد گفتن دیدن این سریال هم بسته به مدار افراد متفاوت هست کاملا متوجه شدم که برنامه ریزی های مشخصی که برای دیدن این سریال میکردم و موفق به اجرای آن نمی شدم به چه دلیل بوده ،آماده نبودم و در مدار دیدن تمام قسمت هایش ،در مدار دیدن قسمت هایی بودم که نشانه امروز من ،من رو به سمتش هدایت می کرد. در گذشته هم در مدار به این دقت دیدن و نکته برداری و کامنت کردن هم نبودم فقط دیدن سرسری و برای لحظاتی احساس خوب داشتن،اما الان خط به خط نوشته هر قسمت رو توی دفترم می نویسم و به تمام اتفاقات روزم فکر میکنم و ارتباط بسیار زیادش رو با اتفاقات و آگاهی هایی که دریافت کردم متوجه میشم و با وجود نجوای ذهنم که میگه
اوه چقدر می نویسی
امروز خسته ای
این خط دیگه مهم نیست
کامنت رو ولش کن
تو که الان مثل بقیه تحسین زیبایی های فایل رو نمی خوای بنویسی
و من از همین ذهن یاد گرفتم که پشتکار داشته باشم و بهش میگم خانم شایسته گفتن
این آگاهی هایی رو که دریافت میکنیم توی زندگیمون بتونیم اجرا کنیم
درسته من الان تمرکزم بیشتر ربط اتفاقات امروز با نشانه هایی هست که در این فایل می بینم ،روزی هم میرسه که کامنتم و تمرکزم روی تحسین زیبایی های این فایل هست و مدار انجام اون کار هم در زمان مناسبش برای من شدنی میشه .
《جهان نمی تونه سه تا آدم غیر هم فرکانس رو در زمان طولانی پیش هم نگهداره و اجازه ی تجربه اتفاقات مشترک به اون ها بده》
امروز توجهم به تغییر واضحی در رفتار مادرم نسبت به خودم دیدم.ایشون در مورد موضوعی بسیار سخت می گرفتن نسبت بهم ،با لحن ناخوشایندی این موضوع رو گوشزد می کردن ،اما الان میبینم در مورد موضوع ابدا حرفی نمی زنن و من به انتخاب خودم دارم اون رفتار رو انجام میدم
اولش گفتم خدا رو شکر چقدر تغییر، اما بعدش صدایی از گذشته منو آزار داد که یادت میاد
چه روزهای تلخی برات ساخت؟ حالا نمی شد بهتر بگی بهم؟ چه روزهایی بود؟
از خودم پرسیدم چرا نمی تونم بپذیرم گذشته ام رو ؟ از اتفاقات و رفتار آدم ها بگذرم؟
جواب این بود
که می تونست رفتار بهتری داشته باشه، عمدا این رفتار رو کرده،یادته با بقیه این جور نبود.
متوجه شدم ذهنم دوست داره همچنان ،رنجی رو که در گذشته کشیده ، به عوامل بیرونی گره بزنه و منو قانع کنه که چون ناآگاه بودم از قانون و استفاده ازش ،پس می تونم این مجوز رو بدم به خودم که همچنان بابت اتفاقات گذشته به همون نگرش قبلم فکر کنم اما در مورد اتفاقات آینده می تونم از دید قانون به مسائل نگاه کنم چون الان آگاهم.
اما این قضاوت آدم ها و داشتن نگرش قدیمی بهشون با وجود تغییراتی که بواسطه تغییر کانون توجه من رخ داده، باعث ایجاد احساس بد در من میشه و رفته رفته همین میزان تغییرات رو هم از بین میبره مثل اتفاقی که در رابطه عاطفی ام افتاد.
ذهنم نمی تونست تحمل کنه و بپذیره تمام اتفاقاتی که گذرونده در گذشته بواسطه هم فرکانسی بوده و اونقدر اون نگرش قدیمی بالا گرفت که نتیجه تغییر کانون توجه رو به دیدن زیبایی ها،صفر کرد و دوباره همون گذشته و مسائل تکرار شد با وجود تغییرات فوق العاده ای که رخ داده بود.
به خودم زمان میدم و قانون تکامل رو برای پذیرش هر چه بیشتر قانون احساس خوب = اتفاق خوب در نظر می گیرم و با هدایتی که شدم باید بخودم یادآور بشم
قانون جهان در حال اجرا هست چه من آگاهانه و چه نااگاهانه ازش استفاده کنم،چه خوشم بیاد ازش چه نیاد،چه بخوام باهاش هماهنگ بشن چه نخوام
خدایا شکرت
《تازه یاد گرفتم که با قانون هماهنگ بشم و اصراری نکنم به کسی، چون تو فرکانسش نیستن و نمی تونن اونچه رو ببینن که من می بینم》
نگرشی که بهم کمک میکنه دست بردارم از سر تغییر آدم های زندگیم، میدونم بسیار جای کار داره،اما این نگرش باعث میشه سوظنم به اینکه رفتاری رو عمدی انجام میدن که منو اذیت کنن رو از میان بردارم و بپذیرم هر کس به اندازه مداری که درش هست عمل میکنه زیبایی می بینه رفتار میکنه
اینکه کسی از وفاداری میگه اما خودش اجرا نمی کنه، اینکه کسی حرف از آرامش میزنه، اما خودش اجرا نمی کنه ،یک رفتار عمدی نیست
اینکه من بخوام به زور کسی رو به سمت آرامش از دیدگاه خودم یا خواسته ای ببرم ،واقعا احساس خوبی به اون نمیده چون تکاملش،تغییراتش آماده دریافت این مدار و نتایجش نیست و شاید بشه به زور تغییراتی بسیار کوچک ایجاد کرد اما ناپایدار هست و دوباره سر جای اول ،تازه شاکی هم میشن.
همین خود من چند وقت پیش، از زمان خوابم برای نوشتن کامنت کم نمی کردم ،اما الان با جون و دل می نویسم که ذهنم منظم تر بشه.
خود من بقول اطرافیانم آدمی هستم که کسی باید هلم بده تا حرکت کنم اما خدا شاهده بارها از توصیه های دیگران که می دونستم درش عشق و دلسوزی هست حالم بد میشد
برو انگلیسی بخون
فکر مهاجرت باش
نمی خوای نماز بخونی برای آرامش خوبه
برو اون کلاس رو ثبت نام کن
شده به زور اون آدم، یه قدمی بردارم مثلا در مورد زبان ،رزرو کلاس ،خریدن همه کتاب ها،دفتر و…
نهایتا یک هفته تا ۱۰ روز بعدشم تمام.
بعله منم می دونم دونستن زبان انگلیسی به پیشرفت من کمک میکنه اما کی به سمتش میرم؟
زمانی که انگیزه انجامش رو داشته باشم تکاملم رو با دیدن تضادهای بلد نبودنش و یا لذت بلد بودنش طی کنم خودم به سمت انجامش میرم.
من هم باید در مورد دیگران همین رفتار رو ایجاد کنم ،اینکه من میبینم رفتار کسی بر خلاف قانونه،داره از بدی میگه و من می دونم در حال تولید اتفاقات بد هست بجای دلسوزی بیجا و تلاش برای تغییرش، اجازه بدم هر کسی تکاملش رو طی کنه، بعله نوشتنش راحته، اما اونقدر در گوشی های محکمی خوردم که تا این جای کار رو پذیرفتم که تلاش برای تغییر دیگران احساس خوبی به اون ها و من نمیده.
خداوند من رو برای اجرا کردنش هدایت کنه.
همین که نگرشم رو نسبت به اونها اصلاح کنم و اتفاقات پیش اومده رو بخاطر هم فرکانسی خودم در اون مدار بدونم بزرگ ترین کمک به خودم هست که دست از قضاوت و درک نصف و نیمه از قانون بردارم.
《اگر به اندازه کافی توی احساس خوب و کنترل ذهن بمونم ،این احساس به شکل کیفیت بهتر،به همه جنبه های زندگیم سرک می کشه 》
من تصور می کردم اگر یه ماه توی سایت باشی ،یه ماه خوبی و زیبایی تحسین کنی دیگه در برابر ۳۰ سال به روش قدیمی زندگی کردن کافیه ،دلخوش به تغییرات پیش اومده و فراموشی مسیری که ازش عبور کردم از تعهدم کوتاه اومدم و نتیجه شد ، رفتن نتایج عالی .
اما درس گرفتم که فرکانس های غالب من و به اندازه کافی بودنم در احساس خوب من رو به نتایج پایداری در مورد خواسته ام می رسونه و این روند هر روز باید وجود داشته باشه، چون همیشه یه ذهن با پشتکار بالا و اطلاعات به روز شده نشسته تا روزنه ای باز کنه برای نادیده گرفتن زیبایی ها ،خوبی ها ،نتایج خوب ،حتی با استفاده از مفاهیمی که یاد گرفتی برای مقابله باهاش.
پس پشتکار من باید بیشتر از اون باشه.
الان یه هفته هست که می خوام در مورد روابط خواسته هام رو بنویسم، باور بسازم
مدام میگفت
استاد میگه خیلی خیلی خیلی باید روی خودتون کار کنید
تو هم خیلی نمی دونی چی می خوای از روابطت بزار اون فایل و مقاله و و رو بخونی بعد بنویس
و همین طور عقب می افتاد انجام این کار
تا اینکه امروز در حین رانندگی گفتم من به طور کلی چی میخوام؟
یه رابطه ای می خوام توحیدی باشه و گفتم خدا هدایت میکنه که چه ویژگی ،رابطه رو توحیدی میکنه .
چند ساعت بعدش خیلی واضح بهم گفته شد
دیروز شنیدی که یارت بهت گفت از دست فلان کارت افسرده شدم ،بعد تو، تو دلت خوشحال شدی که بالاخره کسی بخاطر تو افسرده و ناراحت شد ،کسی هست که نبود تو براش اذیت کننده اس .
حرف استاد رو یادته که گفت
اگه رابطه من و عزیز دلم تموم بشه یکی دو ساعت ناراحتم و بعد خوشحالم از این همه تجربه ای که داشتیم. و راضی هست از این دیدگاه چون یه رابطه عالی داره.
یادته یکی از بچه ها کامنت کرده بود رابطه زن و مرد نشانی از یکتایی خداست
به همین واضحی هدایت شدم به اینکه ویژگی که دارم توحیدی نیست و در عوض چی توحیدی هست.
می دونم برای ساختنش و اجرا هم هدایت میشم
من با اون باور خیلی خیلی در واقع تصور یه زمان طولانی رو می آوردم توی ذهنم ،رفتن از جاده سنگلاخی برای باور ساختن ، بجای اینکه بگم من فقط کافیه توی مسیر باشم ،مسیر هموار درخواست کنم، در هر زمان که موقعش باشه هدایت میشم به باور درست.
پس همون طور که به خودم زمان میدم ،اجازه تکامل میدم، این حق رو به دیگران هم بدم و وقتی نظری موافق من ندارند با برچسب زدن بهشون یا تلاش برای تغییرشون به اونها فشار وارد نکنم هر چند عاشقشون باشم و دوستشون داشته باشم.بزور نخوام کسی رو هم نظر و همراه خودم کنم،هر چقدر هم که احساس اون آدم بد باشه و تکاملش طی نشده باشه
با تصور درک قانون نخوام از خدا به بنده هاش مهربون تر باشم.
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن.
دوستتون دارم
اصلان من دیییونه این عشق بازیاتونم مخصوص شما استاد😍 خیلی دوستون دارم چقدر حالم خوب اول از خدا سپاس گذاری میکنم بعدش از شما دیییونتونممممممممممم😍😍🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
هر چه هست از فضل پروردگارم است…
من هم امروز صبح حین قدم زدن توی پارک با خودم میگفتم خدا آدم های هم فرکانس رو گرد هم میاره و نمیذاره آدم های غیر هم فرکانس کنار هم قرار بگیرن.
و اینکه هر چقدر بخواهی اطرافیانت رو در آگاهی هایی که بدست آوردی سهیم کنی، تا زمانیکه اونها در فرکانس و مدار اون آگاهی قرار نگرفته باشند، فایده چندانی نخواهد داشت.
هر کسی مسئول تمام امور خودش هست. پس فقط روی خودم و بالابردن آگاهی ها و مدارهام تمرکز میکنم و حال خوب خودم رو اولویت قرار میدم.
ممنونم بابت فایل هایی که تهیه میکنید.