سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-09 08:10:202024-07-31 11:45:42سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
قانون خلق کردن احساس است
و محل احساسات قلب انسان است
وقتی چیزی را احساس کنی
در حال وارد کردن آن به زندگیت هستی
ارتکاب گناهان, قلب معنوی را از کار می اندازند
و دیگر به هر چیزی می اندیشی
احساس درست را در تو بوجود نمی آورد
و موجب بروز ناخواسته ها در زندگیت خواهد شد
دقیقا مثل اینکه بخواهی با فردی تماس برقرار کنی ولی شماره تلفن او را اشتباه بگیری!
اگر میخواهی به چیزی برسی
مراقب قلبت باش, و آن را از آلودگی ها پاک کن
آنگاه به محض فکر کردن به چیزی
آن را احساس خواهی کرد
و ضربان متناسب با آن چیز در قلبت نواخته خواهد شد
و آنرا به زودی به زندگیت دعوت خواهد کرد
نماز اول وقت, سکوت, عدم پُرخوری, عدم چشم چرانی و عدم ارضاء جنسی, پنج عامل حیاتی و ضروری برای زنده شدن قلب و رسیدن به خواسته ها هستند
سلااااممم و خدا قووت
خیلی با نوشته ات حال کردم
این پنج عامل رو با دانش خودتون نوشتید یا از منبع متبری نوشتین ؟؟؟
ممنون میشم پیشاپیش از جوابی که در اختیار بنده گذاشتین
سلام علی آقای گل
واقعاکیمیاگرانه آگاهی هاتون وبه رشته تحریر درآوردید
احساس بسیارخوبی ازنوشته های شمادریافت کردم وچه خوب ارتباط بین گناه ونرسیدن به خواسته هاراتشریح کردید
بعدازآشنایی بااستادوگوش جان سپردن به گفته های ایشون به این درک رسیدم که گناه یعنی توجه کردن به ناخواسته هاودرپی اون احساس بد روتجربه کردن
ومواردی مانندچشم چرانی یاپرخوری گناه هستند چون مااحساس خوب خودمان رابااین کارهابه عوامل بیرون ازخودمان منوط میکنیم واین باعث میشودکه درنبود این موارداحساس حسرت درماشکل گرفته وبه طورمداوم احساس بدراتجربه کنیم
کوتاه نوشتیدوپرمعنا
ازنوشته هاتون بسیارلذت بردم وبه خاطر این حس لذت ازشمابی نهایت سپاسگزارم دوست عزیز وهمفرکانسی ام
سلام به آقا معلم باحالم…
خوبی کاکو؟؟?
سلام به مریم جان دوست داشتی و گلم
خوبی دده؟?
سلام به مایک دوست داشتنی
خوبی گمپ گلم؟?
من یه همسفر شیرازی هستم…?
فردای اون روز که کامنتمو گذاشتم درمورد …خانه آبشار و سنگهایی که لباس بافتنیشونو پوشیدن و تجربه ی احساس فوق العاده ای که بعد از دیدن قسمت 19 در وجودم حس کردم ، به یه سفر کوتاه تفریحی هدایت شدم (( یاسوج_تنگه تامرادی ))
وااااااای واقعا دیوانه شدم…همه چیز تو اوج زیبایی خودشون بودن…
کلی آبشار و درخت و سنگهای پشمالو ( خزه ای)?
همه چیز بر وفق مرادمون بود…مردم خوب و دوست داشتنی اونجا که کلی با هم رفیق شدیم و با هم خوش گذرونیدم..کلی همسفر باحال و شنگول..طبیعت بی نظیر
خیلی اتفاقی بعد از سفرمون متوجه شدیم که اونجا هزینه ی ورودی داشته…و ما بدون پرداخت هزینه وارد شده بودیم و چه جالب که هدایت شدیم به بهترین فضای اون محیط برای اقامت و چادر زدن
خییییلی تجربه ی فوق العاده ای دارم ازش
و خیلی خیلی خوش گذشت جای همگی سر سبز بود…
دوستتون دارم…
از الان به برندمون تبریک میگم…
حالت چطوره برنده؟!?????????
به جای منم بسته روانشناسی ثروت 1 رو بخر و حالشو ببر??
الله جمیل و یحب الجمال
سلام به خداوندی که زیباست و زیبایی را دوست دارد .
سخت است میان این همه زیبایی ، زیباترین را برگزینی ، سخت است بین این همه آگاهی ، تشخیص دهی که کجا ها بیشتر بر آگاهی ات افزوده شد ، سخت است که بگویی کجای این سفر بیشتر به تو خوش گذشته ، با این سوال فهمیدم که چقدر صحنه ی زیبا تجربه کرده ام که نمیدانم کدام را انتخاب کنم ، با این سوال فهمیدم که تمام این یک ماه متفاوت از تمام سالهای عمرم زندگی کرده ام …..
من باغچه ی خانم بورلی را انتخاب میکنم ، بیست و نهمین قسمت این سفر اعجاب انگیز را ….
استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان ، که واژه مهربان برای تو کم است ، تو دریایی از انگیزه برای شناساندن آن چیزهایی هستی که یک روز تصمیم گرفتی بشناسی ؛ نمیدانم ، شاید یک زمانی تمام فیلم هایی که گرفتی و هرگز ندیدی ، بدست تمام جهانیان برسند و هرکسی بسته به نقطه ی حضورش ، با آن فیلمها هدایت شود ، همانطور که اون روز صبح استاد تصمیم گرفت راه را پیاده طی کند ، گیوه ها را ورکشیدید و هزاران نفر را با خودتان سوار کشتی هدایت کردید و من ، یکی از آن هزار نفری بودم که همراه شما آمدم …
خدای من !!! اولش برسردوراهی قرار گرفتیم و این ناب ترین دوراهی بود که در تمام عمرم دیده بودم ، این زیباترین تردید زندگیم بود که با شما گیوه هایم را در آن سبزی پهناور زمین بگذارم و از وسط آن بهشت خدایی بگذرم یا با استاد مسیر دیگر را طی کنیم ، و ذوق کودکانه ی شما برای دقایقی تمام آن قطعه ی زیبا را در قاب دوربین ، به تصویر کشید ، خدایا چه می دیدم ، انگار خدا تا توانسته بود سطل هایی از رنگ سبز به زمین ریخته بود و درختان را در جای جای این پارچه ی سبز ، قرار داده بود و خورشید را حاکم و نگهدارنده ی این زیبایی در بالاترین نقطه ی تصور انسان ها ، استوار و محکم ، به پشتیبانی این بهشت کوچک دعوت کرده بود ؛ چطور میشود من با چشمهای کوچکم بتوانم اینهمه وسعت را یکجا ببینم ، این زیبایی بدون مرز را !!!
ما پیاده رفتیم و با یک خانم روبرو شدیم ، خانمی که انقدر شور زندگی در وجودش موج میزد که نتوانستم بگویم او پیر بود ، چرا که حتی ذره ای از آنچه من بعنوان آثار پیری در وجود آدم ها باور کرده بودم در وجود ایشان ندیدم ، ظاهرش حرف دیگری میزد ولی من نمی توانستم او را سالخورده بخوانم چون وجودش چیز دیگری میگفت ، او جوان تر از من بود ، شک ندارم دل او از من جوان تر بود ، او ذهنی به بزرگی آسمان داشت و قلبی به پاکی آب ، او مثل آب زلال و جاری بود ….
یاد مادرم افتادم ، که از این خانم جوان تر است و سالهاست دلش می خواهد در خانه ای زندگی کند که پنجره ی آشپزخانه اش رو به باغچه ی حیاطش باز شود اما هربار پدرم را مقصر میداند که چرا هیچ کدام از خانه هایی که خریده این ویژگی را نداشته اند و پدرم همچنان می خواهد خانه ای بخرد با آشپزخانه ای که پنجره اش رو به باغچه باشد تا مادرم را به رویایش برساند و هیچکدام اینها هرگز نفهمیدند که آن خانه را نباید خرید بلکه آن خانه را باید ساخت ، اصلا چرا …. چرا …. چرا پدرم باید برای مادرم بخرد یا بسازد ، مادرم چرا خودش به ساختن رویاهایش فکر نکرد ….
و اینجاست که من از والدینم فارغ میشوم ، اینجاست که چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید …
نگاه من به خانم بورلی ، نگاه انسان است به خدا …. خدایی که خلق میکند … خدایی که طبیعت وحشی را به تسخیر می کشد … خدایی که عقایدش را به طبیعت گره میزند و طرحی نو برمی اندازد … خدایی که آگاهانه رنگ شکوفه های بهار و تابستانش را انتخاب میکند تا در آن زردی نرگس ها یا در آن آبی های بنفش خودش را رها کند … خدایی که برای مریم باغچه ای میسازد و هرروز از این معماری ساده که قلبش را به آرامش میرساند لذت می برد ……
خانم بورلی برای من نماد « خویشتن » است ، نماد کسی که کسی نیست جز خودش ، کسی نیست جز شیوه ی شخصی اش … کسی که گلهای زندگیش را انتخاب میکند و برای خودش بهشتی خلق میکند … بهشتی از جنس خواسته هایش ، از جنس باورهایش …
اما جای ایمان خالی نیست ، من میدانستم که در این بهشت دست ساز ، یقینا با ردپای قوانین برخورد میکنم ، و وقتی باغچه ی ایمان با مجسمه های مینیاتوری و سنگ های دست چین و فرشته ای که دستهایش را به سمت آسمان برده بود را دیدم ، فهمیدم که اشتباه نکردم …. و این چیزیست که من بسیار به آن احتیاج داشتم … تلفیقی از خدا و علایق … چیزی که من همیشه وقتی بهش فکر میکنم سردرگم میشوم … چجوری بین خدا و علایقم ، بین خدا و مسؤولیت هایم ، بین خدا و بچه هایم ، بین خدا و همسرم ، بین خدا و کسب و کارم ، بین بچه هایم و حتی خودم رابطه ایجاد کنم ، یک رابطه ای که من و تمام جنبه های زندگیم را بهم پیوند دهد ، من از خانم بورلی یاد گرفتم که میتوان همه چیز را بهم پیوند داد و یک پدیده جدید خلق کرد و هرروز به این خلاقیت آب داد و علف های هرزش را چید و از آن لذت برد …. من فهمیدم که میشود جنبه های دوست داشتنی زندگی را در کنار هم بگذارم و میان آنهمه زیبایی ، خدایی کنم …. هیچ چیز مانع هیچ چیز نیست ….همه چیز را میشود کنار هم چید …
من در آن باغچه شکوفه هایی را دیدم که هرروز میمیرند و فردا شکوفه های دیگری خلق میشوند ، خدایا دوست دارم باغچه ای بسازم در ذهنم که هرروز هزاران شکوفه در آن متولد شوند ، من عاشق تولدم ، عاشق به دنیا آمدن ، عاشق اینکه بدانم دنیا چگونه است ، عاشق فراوانی شکوفه هایی که هرروز پا به دنیا میگذارند و کوتاه و مفید زندگی میکنند و میروند ….
خدایا حس باغچه ی خانم بورلی را در وجودم ماندگار کن ، خدایا مرا در همین مسیر حفظ کن ، خدایا هدایت مرا حفظ کن ، خدایا من سربه هوا تر از آنم که بتوانم راه را ، راست بپیمایم ، خدایا من پرت و پلا تر از آنم که نلغزم ، دستم را بگیر ، مرا حفظ کن ، هدایتم را مستدام دار ، خدایا خودت عنصر « ادامه» را در من برقرار ساز ، خودت مرا با« استمرار »آشنا تر کن ، خدایا خودت هرروز سطلی از رنگ های گرم بر باغچه ی زندگیم سرریز کن ، خدایا خودت رنگ سبز باغ زندگیم را غالب کن ، خدایا افکار مرا به سمت خودت متراکم کن ، خدایا بخاطر تمام حرف هایم که از ایمان نوپایم برمی خیزند سپاسگزارم …..
سلام
استاد جان ومریم عزیز
در ارسال دیگاههای قبلی از شما تسکر کردم بابت اینکه زیباییهای سفرتون را با ما به اشتراک گذاشتین
ولی باور کنید هرروز که دارم سفرنامه را دنبال میکنم در درونم کلی باهاتون حرف میزنم میخندم ولذت میبرم
واقعا دستمریزاد
کل سفر نامه عالیه واحساس من اینه که خودم توی این سفر هستم اینقدر که به من خوش میگذره با دیدن این فایلها
ولی چون ناچار به انتخاب هستم فایل 25 که بستر زیبای رودخانه را نشون میده یک احساس رها شدن یک احساس شعف واحساس این که در لحظه خودم را در اون آبهای. زیبا رها میبینم بهم دست میده وواقعا آرامش میگیرم
ممنون از خدا که چنین شرایطی برای استفاده از زیباییهای اون سر دنیا برام فراهم کرده وممنون از شما که دست خداوند شدید برای ارسال این زیباییها
فدای شما هر دوعزیز
با سلام خدمت شما هم فرکانسی های عزیز
من برا اولین بار هست که دارم تو مسابقه شرکت میکنم و نظر خودمو مینویسم چون دفعات قبل فقط پیام های بچه هارو میخوندم و کلی لذت میبردم و ازشون استفاده میکردم چون واقعا عالیه خوندن نظرات بچه ها و برای من سازنده.
جالب بدونید شروع سفر به دور امریکا استاد همزمان شد با شروع سفر من و خانمم به شمال (من دارم از پروفایل ایشون پیام میزارم) که برای من خیلی خیلی جذاب بود این اتفاق چون از یکطرف خبر اینکه قرار هست فایل های لحظه به لحظه سفرشون تحت عنوان سفر به دور امریکا توسط خانم شایسته تهیه بشه و روی سایت قرار بگیره که این میتونست برای من عالی باشه چون من بصورت تصویری میتونستم ببینم که استاد و خانوادشون تو سفر چه کارهایی میکنن و چطوری میگذرونن سفرشون رو و از طرف دیگه میتونستم کارها و باورهاشون رو بعنوان الگو بگیرم و همزمان تو سفری که خودم هستم بکار بگیرم و نتایج اونو از نزدیک ببیینم که شاید باورتون نشه نتایجی که گرفتم بسیار بسیار فوق العاده و عالی که در ادامه براتون میگم(البته اینم بگم که من حدودا یک سال ونیمی هست که با سایت استاد اشنا هستم و از فایل های رایگان و بعضی دوره ها استفاده کردم و بهشون عمل کردم)
هر فایلی از سفر به دور امریکا برای من یه درس بزرگ بود و باور کنید هزاران نکته ریز و درشت و زیبایی و جذابیت تو خودش داشت و ساعتها میشه در موردش صحبت کرد ولی چیزی که باید بهش توجه کرد و ازش نگذشت اینکه همه صحبت ها و رفتارها و اتفاقاتی که ما میدیدیم تماما اساس صحبتهایی بود که استاد تو دوره ها و فایل های رایگانشون داشتن و اینکه چطور دارن چطوری بهشون عمل میکنن و نتیجه میگیرن و لذتش میبرن.
1. توجه به زیبایها و نکات مثبت
2.رها بودن
3.خودشون رو به خدا سپردن
4. عمل به الهامات درونیشون
5. عشقی و احترامی که نسبت به همدیگه دارن
و …. و هزاران چیز دیگه که میشه گفت و خودتون دیدید ولی همونطور که گفتم قشنگی دیدن این فایل ها برای من و خانمم دو چندان بود چون ما دقیقا این قوانین و کارها رو داشتیم انجام میدادیم و نتیجه هاشو همون لحظه میدیدیم و درک و آگاهی و همچنین شناخت ما رو از قوانین هزار برابر میکرد
روزی که سفرمون رو میخواستیم شروع کنیم ما هم از همون اول با خدای خودمون عهد بستیم و ازش خواستیم که خودش هدایتگر ما باشه و هدفمون فقط فقط لذت بردن هست و نه چیز دیگه ایی که دقیقا همین اتفاق برامون افتاد و بقول استاد وقتی باورهای درست داشته باشی و همه چیو بخدا بسپاری اون همزمانی ها که تو رو تو زمان و مکان مناسب قرار میده برامون رقم خورد.که من چندتاشو براتون میگم:
قبل از سفر خیلی ها بهمون میگفتن که تو تیرماه هوا گرمه و شرجی هست و اذیت میشین و اصطلاحا سفر کوفتتون میشه و ما پارسال اینموقع رفتیم و گرما خوردیم ولی ما زمانی که رسیدیم شمال شاید باورتون نشه تو بهترین شرایط اب و هوایی که میتونه وجود داشته باشه بودیم و هوا بسیار عالی و خنک بود و محلی های اونجا بهمون میگفتن که خوب موقعی اومدین و تا چند روز قبل اینجا خیلی گرم بوده و چون دو سه روز پیش بارون اومده اینجا الان هوا عالیه و جالب اینکه این اتفاق برعکسشم برامون افتاد و اونم این بود که از شمال رفتیم سرعین و گفتن اینجا چند روز پیش شب ها هوا سردتر از الان بود و باد میومده ولی الان گرمتر شده و عالی که من همونجا به خانمم میگفتم ببین این همون همزمانی هست که استاد میگفت و خدارو هزاران بار شکر میکردیم.
هر شهری که میرفتیم با اینکه افراد زیادی بودن که برای اجاره سوییت وایساده بودن ولی ناخوداگاه من جایی وایمستادم که خدا اون شخص موردنظر از قبل اونجا گذاشته بود و خودش میومد سمت ما و به راحتی اون خونه با امکاناتی که ما میخواستیم و همچنین مبلغی که در نظر داشتتیم بهمون میداد با اینکه مبالغ خونه ها و شرایطشون خیلی متفاوتر از اون چیزی بود که ما شنیده بودیم و میدیدیم یا به بصورت خیلی اتفاقی به مسیرهایی هدایت میشدیم که اصلا برنامه ایی برای رفتن به اونجا نداشتیم و وقتی میرفتیم میدیم وای خدای من مگه زیباتر از اینم میتونه وجود داشته باشه بطوری که من و خانمم و خواهر خانمم که همسفرمون بود از خوشحالی جیغ میکشیدیم و بارها اهنگ امروزی ها از اقای علی اکبر قلیچ که در مورد شکر گذاری بود میذاشتیم و با صدای بلند میخوندیم و فیلم میگرفتیم و لذت میبردیم و خداروشکر میکردیم از این همه اتفاقات خوبی که برامون میفته و هزاران اتفاق جالب و عالی دیگه که افتاد که اگه بخوام بگم تا صبح باید بگم .
خدارو هزاران بار شکر که این همزمانی سفر با استاد برای من و خانمم یه کلاس اموزشی عالی بود و خیلی درسها رو ازش یاد گرفتیم .
و اما در مورد سوال : کدام بخش از سفرنامه برای شما جذاب تر بوده است؟ چرا؟
همونطور که نوشتم این سری فایل ها هزاران نکته داره و همه زیبا و جذاب هستند. اما چیزی که برای من از همه موارد جالب تر، تاثیر گذار تر، ماندگار تر در ذهنم باشه سپردن برنامه سفر به الله و رها شدن در دستان او، اعتماد بی قید و شرط به الله برای پیش بردن در سفر هست. رزرو اتاق در بالاترین پیک زمانی، راه پیدا کردن به بهترین استیت پارک، راه پیدا کردن به باغچه ای که با عشق ناب رشد کرده، راه پیدا کردن به فارم مارکت دنج و خودمونی، رسیدن به یک استارحتگاه خوب کنار بهترین آبشار جهان و … مگر برای اینها طرح و برنامه از قبل رو کاغذ بوده؟ یا طرح و برنامه از قبل در ذهن چیده شده بوده؟ یا از قبل با مشورت از این و از آن و بالا و پایین کردن بوده؟
این ها وقتی قشنگی خودش بیشتر به من نشون میده که هیچ اطلاع و برنامه قبلی در موردشون نبوده. اصلا روحشون خبر نداشته که میشه و ممکنه و وجود داره و چقدر خوب هم وجود داره و چقدر خوب هم شدنیه! برای اینکه هر کدوم از این اتفاق ها بیفته تمام آدم ها و شرایط و اتفاقات دستان خداوند میشن و همه چیز بی صدا و آروم و حساب شده اتفاق میفته. نه مسیر رو میدونی نه چرایی رخ دادن اون اتفاق ها تنها چیزی که میفهمی و میبینی نتیجه هست و وقتی نتیجه رقم میخوره تمام وجودت فریاد میزنه واااااای خدای من اینجا رو ببین. واااای چقدر قشنگه. خدااای من و ….!!! تمام اون اتفاقات بی صدا و حساب شده منجر به فریاد تو از سر شوق میشه و حیرت میکنی از اون همه چیز خووووب . اما باز برای من اینجاش جذاب تر و آموزنده تره که این اتفاقات برای همه بنده های خدا در موقعیت های مختلف افتاده و میفته و خواهد افتاد .(خداوند هیچ گاه تنهامون نمیذاره و همواره در حال هدایتمونه و این رو وظیفه خودش میدونه) هدایت در زندگی شخصی، در خرید در معاملات در سفرها در فرزند داری ها در بیماری و سلامتی و… اما اما اما اونی میتونه نتیجه دلخواه رو مثل استاد بارها و بارها در زندگی خودش باز فرا بخونه و تکرارش کنه و اسم شانس و اینکه حالا اینم شانسی بود و در به تخته خورد و …رو روی اون نذاره که بشینه و تعقل و تفکر کنه و نتیجه ای که دیده رو حالا عقب گرد برگرده و مسیری که طی شد رو بهش فکر کنه… که ای وای اون معامله اگر نشد و من بابتش فریاد کشیدم و گریه کردم و افسرده شدم و بد بیراه گفتم به این خاطر بود و اگر میشد چنان میشد و چنین میشد و من به این معامله بهتر که الان داشتم نمیرسیدم ، اگر در سفر فلان جا نتونستم برم و کنسل شد و … منجر به آشنایی با این جای جدید شد و ادم جدید دیدم و چه بسا زیبا تر و چه بسا خوش قیمت تر و …. همه ما امثال این مثال ها رو زیاد تجربه کردیم و شنیدیم و دیدیم . اما باز در موقعیت جدید واکنشی رفتار میکنیم اگر برنامه سفرمان طبق نظر خودمان پیش نره بهم میریزیم و از زمین و زمان و همسفرها طلبکار میشیم و … اما چطور هست که استاد و خانواده اش این همزمانی ها و برنامه های خوب خدا رو هر روز میبینن و هر روز بیشتر کیف میکنن؟ چون نه تنها اجازه رخ دادن به آن ها می دهند بلکه همین برنامه های الهی را دائما و دائما دعوت می کنند. علت این نوع رفتار اینه که باور و طرز فکرشون اینه که اعتماد بی قید و شرط به الله دارند. بی قید و شرط . بی قید و شرط.
بی قید و شرط توکل کنیم و راه بیفتیم.
بی قید و شرط توکل کنیم و سفر کنیم.
بی قید و شرط توکل کنیم و ادامه بدهیم.
بی قید و شرط توکل کنیم و زندگی کنیم…..
سلام
۳۱ قسمت روی سایت اومد از اون لحظه اول از اون قسمت اول زیبایی داشت تاااا خدا میدونه تا کی این سفرنامه ادامه پیدا میکنه که زیبایی هایی که خانوم شایسته لطف میکنن با دوربینشون به هم فرکانسیهاشون نشون میدن حتی همین قسمت ۳۲ که پشت صحنه بود من کلی حال کردم از گفت گوی این دو عزیز بزرگوار و کلی اگاهی که داشت .
من یقین دارم همه ما تو زندگیامون کلی نکات مثبت و کلی زیبایی هست که بشه فیلمشو گرفت و با دیدنشون بعد از مدتی حس خوبشو دریافت کنیم . من یه هارد پر از فیلم و عکس مسافرت خانوادگیمون دارم هر وقت نگاه میکنم با خودم میگم عه یادش بخیر اینجا چه حالی کردم پسر چه خاطره ای شد برامون و اون حس خوب به راحتی ایجاد میشه . دوستان حتما اینو امتحانش کنید همینجوری اتفاقی برید عکسای قدیمیتون ببینید و حالتون خوب کنید .
اگه بخوام یه قسمت از این سفرنامه رو انتخاب کنم و بگم این از همه زیباتر بود ستمه چون همش خوب بود ولی با قسمتی که کلی حال کردم قسمت ۲۰ این سفرنامه بود
تو این قسمت من اون رفاقت بین پدر و فرزندی دیدم
استاد شما به صورت حرفه ای چندتا درس زندگیو به پسرتون و من ،من یاد دادید(شرط بندی نکنیم و روچیزی که دقیق نمیدونیم مطمئن حرف نزنیم ) که این ها همش به خاطر باور های خوبیه که تو بحث تربیت فرزند و ثروت و … ایجاد کردید.
اینچیزا زیباییه کنار خانواده بودن با هم خوشگذروندن حال خوب داشتن زیباییه و بعدش اون بالکن خفن که اصلا فقط جون میداد اونجا چایی بزنی ?
و خانوم شایسته مهربون واقعا دمتون گرم که این صحنه هارو بهمون نشون میدید واقعا این سفرنامه یه دوره اموزشیه ،زیبایی های طبیعتش ،باورهای فراوانیش ،باورهای ثروت سازش ، توکل و ایمان به خدا که هدایت میشین به قدم های بعد و کلی باورها و اگاهی خوب که کمک میکنه تو مسیر درست باشیم.
و در اخر به قول مایک اگه فک میکنی که تموم شده (سفرنامه ) پس فک نکن ??
سلام استاد و خانم شایسته ی عزیز
اولین دوره ای که من در این وبسایت تهیه کردم، دوره ی مشکلات، دلیل اصلی موفقیت بود و مهمترین درس این دوره به نظر من این بود که شیوه ی برخورد ما با تضادها یا مشکلات تعیین میکنه که به چه سمتی هدایت میشیم. در واقع، اگر قانون رو درک کنیم و به اون عمل کنیم، از دل مشکلات یک راهی به سمت موفقیت برای ما باز میشه.
تا اینجا درس تئوری بود و خلاصه اما من شیوه ی درست برخورد کردن با تضاد یا مانع و توجه به نشانه ها رو به صورت عملی در قسمت ۲۱ دیدم و این قسمت بیشتر از همه به وضعیت الانِ من کمک میکنه.
در قسمت ۲۱ دیدیم که باتری های RV در شهر پیتزبرگ ضعیف شده بودن و استاد برای تعویض باتری ها به فروشگاهی رفتن اما فروشنده گفت باید چند روز صبر کنید. این در حالی بود که استاد قصد موندن در پیتزبرگ رو نداشتن(مقصدشون بوفالو بود). بیاید فرض کنیم که استاد با این مسئله(ضعف باتری ها و نوبت دهی برای چند روز آینده) با منفی نگری برخورد میکردن. چه اتفاقی می افتاد؟ بیاید تصور کنیم:
احتمالا استاد، خانم شایسته و مایک غر میزدن که مجبورن چند روز در پیتزبرگ منتظر بمونن و اوقاتشون تلخ میشد از اینکه سریع به مقصد نمیرسن. احتمالا استاد به ذهنشون میرسید که باتری رو خودشون عوض کنن اما صدای ذهنشون میگفت: «نه بابا… منو چه به این کارها! من که نمیتونم باتری عوض کنم!» بعد باید چند روز با باتری ضعیف و مشکلات احتمالی اش در پیتزبرگ میموندن و حرص میخوردن. احتمالا میگفتن: «ببین چه گرفتاری شدیم!! حالا چه وقت ضعیف شدن باتری بود؟ کاش حد اقل به مقصد میرسیدیم بعد باتری ضعیف میشد که سر حوصله عوضش میکردیم. این چه وضعیه؟ »
اگر اینطور میشد، احتمالا همزمانی با مسیر حرکت خانم کتی موقع تعویض باتری اتفاق نمی افتاد. اگر هم اتفاق می افتاد، استاد احتمالا به خاطر احساس «گرفتار شدن» نمیتونستن با لبخند با خانم کتی ارتباط برقرار کنن و خانم کتی هم ایونت های شهر رو بهشون پیشنهاد نمیدادن و مهمتر از همه، دعوتشون نمیکردن. بعد هم استاد بعد از چند روز بدون دیدن اونهمه زیبایی و شادی در پارک، بدون رفتن به خونه ی زیبای خانم کتی، بدون برخورد کردن با اون افراد خندان که از وسط خیابون دست تکون میدادن، بدون رفتن به یک رستوران عالی و بدون ملاقات با اون سگ زیبا و صاحب خندانش از پیتزبرگ خارج میشدن. به هر حال به بوفالو میرسیدن اما نه با اینهمه لذت، خوشی، زیبایی، شادی و لبخند!
اما اتفاقی که در واقعیت افتاد این بود که استاد بدون تلخ کردن اوقاتشون، مسئله رو پذیرفتن(پذیرش به معنی غر نزدن و دست به کار شدن برای حل مسئله) در نهایت باتری ها در زمان کمتری عوض شدن، استاد کار جدیدی یاد گرفتن، مسئله ای رو خودشون حل کردن و الان حتما در این مورد احساس اعتماد به نفس میکنن. علاوه بر این، ارتعاشات مثبت استاد، خانم شایسته و مایک باعث شد که برای تعویض باتری ها دقیقا در مسیر حرکت خانم کتی که بسیار خونگرم و مهربان بود قرار گرفتن. در واقع، با هدایت الهی در زمان مناسب در مکان مناسب بودن. کی فکرش رو میکرد ضعف قسمتی از آر وی باعث اینهمه خوشی و لذت بشه؟
این قسمت پر از زیبایی و نعمت بود. طبیعت زیبا که با وجود برگزاری ایونت، کاملا تمیز بود، ایونت شاد با موسیقی زنده، تفریحات متنوع برای همه ی مردم، افرادی که از کار هنری داشتن لذت میبردن و پول میساختن، چهره های خندان، خوراکی های متنوع، تنوع رنگ لباسها که تصویر رنگارنگی ساخته بود، محیط خانوادگی پارک که امن به نظر میرسید، لذت آب خوردن در لیوان یخی! خوشی دست تکون دادن برای غریبه های مهربون، در صلح بودن با طبیعت و حیوانات(سگ)، قفلهای رنگارنگی که به دیواره ی پل نصب شده بودن و پل جذابتر شده بود، بوم نقاشی که هر کسی میتونست روش چیزی بکشه یا بنویسه و از رنگ و قلم لذت ببره و… .
شیوه ی برخورد صاحبان اون سگ زیبا با مرگ حیوان خانگیشون خودش یک درس بود. درس زندگی کردن در لحظه و لذت بردن از لحظه ی حال.
آخرین درس این قسمت اون سپاسگزاری خوشرنگ روی بوم نقاشی بود. چه پایان بندی فوق العاده ای!
…
من الان در زندگی خودم یک مسئله دارم که میخوام حلش کنم. مدتی به خاطر این مسئله به شدت به هم ریخته بودم و دیدن فایلهای استاد و این شیوه ی برخوردشون با تضادها باعث شد که حالم بهتر بشه، مسئله رو بپذیرم و بلند شم و دوباره شروع کنم. دیدن شیوه ی برخورد استاد با تضادها باعث شد که هر کاری که الان از دستم بر میاد انجام بدم. الان که دارم مینویسم هنوز مسئله حل نشده ولی من دارم تلاش میکنم. دارم مثل استاد کارهای جدید یاد میگیرم تا مهارتهام بیشتر و بهتر بشه. دارم یاد میگیرم که چطور باید سپاسگزاری کنم و چطور به نکات مثبت در هر شرایطی توجه کنم و مهمتر از همه، امید دارم. خدا رو شکر :)
استاد عزیز و خانم شایسته ی دوست داشتنی، خیلی ازتون ممنونم به خاطر فایلهای سفرنامه که انگار واحدهای عملی دانشگاه عباسمنش هستن.
انشاالله همیشه سلامت باشید و در ادامه ی سفر بیشتر خوش بگذرونید.
شمعدانی های سرخ و صورتی روبروی چشمانم پشت آنها ۶ تپه ی پوشیده از درختان سبز تا افق دوردست و آبی دریای خزر که در میان ابرهای سپیده پنبه ای محو می شود.تا به حال این همه زیبایی را یک جا ندیده ام.همان طور که نسیم خنک بر گونه هایم بوسه می زند من مبهوت از این همه نعمت وزیبایی .آن قدر شوکه ام که احساس می کنم ذهنم از همه چیز خالی شده و تنها یاد خدا نام خدا وحس خدا در قلب و ذهنم فوران میکند. ساعتی به همین شکل خیره به دوردست ها مانده ام کم کم تاریکی شب چادر خود را بر سر اینهمه زیبایی پهن می کند.صدای زندگی کم کم خاموش می شودصدای بلبلها مرغها خروس ها گاوها و…سمفونی دنیا عوض می شود.صدای جیرجیرک ها فضا را پر می کند.خدایا با من چه می کنی دارم فایل های سفرنامه را زندگی می کنم.در همین فکرم که ناگهان نوری روحانی از پشت ابرهای سیاه توجهم را به خود جلب می کند خدای من امکان ندارد آن چنان شوروشعفی در دلم برپا می شود که اشک بر گونه هایم می غلتد.قرص کامل ماه چون عروسی دامن کشان به جشن شب دعوت شده است.خددااایا شکککرت.با خودم فکر می کنم که آیا من لایق این بهشت هستم هنوز سوالم تمام نشده که صدایی از درونم فریاد میزند آری تو لایق این همه نعمت هستی .دوباره ذهن نجواگرم می پرسد خدایا چرا مرا در این شب به این جا فراخوانده ای جایی که تا دیروز در تصورم نمی گنجید ؟و دوباره پاسخ می شنوم خداوند در روز عید قربان تورا به این سرزمین فراخوانده تا اسماعیل وجودت تا غرورت تا همه وابستگی هایت را در قربانگاه عشقش قربانی کنی وعاشقانه فقط خدا را بپرستی.این ها همه نشانه است.جز زیبایی هیچ چیز نمی بینم.هر آنچه در آسمان و زمین است به تسخیر اندیشه های من در آمده است.خودم را در آغوش پر مهرت رها می کنم وبه تو اعتماد میکنم این بهشت کوچک نتیجه ی یک اعتماد است به هدایت تو.
استاد عزیز مریم جان و دوستان خوبم سلام.دوست داشتم این حال خوبم را با شما دوستان عزیز به اشتراک بگذارم اما احوالاتم در قالب کلمات نمی گنجند من این حال خوش را از آموزشهای شما دو بزرگوار دارم خدا را برای این همراهی شکر گزارم.استاد عزیز از ما خواستید که فایل های سفر نامه را دوباره ببینیم اما من در این هفته فایل های سفرنامه را زندگی کردم.
حدود ده روز پیش به همسرم گفتم که باید دغدغه هایمان را به خدا بسپاریم و بگذریم باید به خدا اعتماد کنیم.تصمیم گرفتیم که زندگیمان را رها کنیم وسفری را آغاز کنیم یک سفر یک هفته ای به شهر تهران.جاده خشک وبی آب وعلف اصفهان تهران را هزاران بار رفته بودم اما این بار با همیشه فرق می کرد.من به جز زیبایی هیچ چیز نمی دیدم همان بیابان ها پراز نشانه های حضور خدا وزیبایی شده بود.از نشانه ها وزیبایی ها واعجازهایی که در تهران بر ما گذشت نمی گویم چون طولانی می شود چون قصد برگشت کردیم نشانه ولایتی برای سفر به تبریز و اردبیل رسید.ما هیچ وسیله و امکاناتی برای یک همسفر طولانی نداشتیم اما به رسم استاد قدم در راه گذاشتیم وبه خدا اعتماد کردیم واز اوخواستیم که ما را هدایت کند.والان که دارم این مطالب را می نویسم غرق در لذت از اعتماد به خدایم .این زیباترین وبه یاد ماندنی ترین سفر عمرم هست.وقتی خودت را به دستان خداوند می سپاری وبه ندای قلبت لبیک می گویی چقدر زندگی لذت بخش می شود.ما هر لحظه از سفر را هدایت شدیم و غرق در لذت و شادی هستیم.استادخواستید که بنویسیم کدام فایل تاثیر گذارتر بوده مگر می شود یک فایل جدا کرد.درهر فایل درسی نهفته که مکمل یکدیگرند اگر امروز من در این بهشت کوچک غرق در زیبایی ونعمتم حاصل تمام آموزه های شما و مریم عزیز است که فیلمهایشان به درسها و صحبت های شما عینیت بخشیده است وباورمان را قوی تر کرده است.خدا را به خاطر حضور شما عزیزان در زندگیم سپاسگزارم.این همزمانی حضورم در سبزهای زیبای گردنه ی حیران وعید قربان را به فال نیک میگیرم باشد که بیش از پیش خدا را دریابم.
دوستان گلم ببخشید طولانی شد.خدا حافظ همه ی شما باشد.
سلام به استاد عزیزم،خانوم شایسته و خانواده صمیمی عباس منش
علاوه بر تی شرت های زییا،آهنگ های درخواستی با استاد،طبیعت چشم نواز،دوچرخه سواری در دل طبیعت،آبشار بی نظیر،مردمی که بدون نگاه به زن یامرد بودن پیر یاجوان بودن دارن به زندگیشون با لذت ادامه میدن.چیزهای دیگه ای هم توی این فایل هست که شیوه یک زندگی هست که این نتایج رو داشته.و من باید بگم با نگاه دوباره به این فایل ها نتونستم بگم که کدوم رو بیشتر دوست داشتم و کدوم روی من بیشتر تاثیر داشت چون اینو یک مسیر تکاملی دیدم مسیری که پر از زیبایی بود
از فایل اول:مریم در مورد سفر توضیح میده،که سفر چقد آدم رو رشد میده و اینکه چقدر اتفاقات جالبی در انتظارشون هست(این دید مثبت قبل از شروع سفر بینظیر بود)
از فایل دوم:که مریم بینظیر در مورد باخودت درصلح بودن توضیح میده.که باخودت در صلح بودن یعنی با چشمات چیزایی رو ببینی که قلبت رو باز کنه تورو به وجد بیاره،یعنی باگوشات چیزایی رو بشنوی که بهت ایمان بده بهت قوت قلب بده،باپاهات مسیری رو بری که بهش علاقه داری،یعنی باذهنت چیزایی رو مرور کنی که علاقه داری و برات ایمان بیشتری بسازه.واقعا تعریف ساده و عمیقی بود منویاد هاوکینگ میندازه که با یک انگشت باخودش درصلح بود،یاد نیک که بدون دست و پا باخودش درصلحه،یاد گاندی میندازه یاد انیشتین و…. یاد استاد میندازه.
از فایل سوم:صحبت های مریم در مورد علاقش به زندگی در یه جای دور،جایی که اگه الان شبه اونجا روزه و هدایتش به امریکا.دنیابه همه درخواست ها جواب میده.
از فایل چهارم:چقدر این شیوه زندگی سادست بیان وان مارت خرید،برن توی پارکینگ توی RVناهار بپزن و همونجا بخورن.ای جان
از فایل پنجم:استاد میاد این وسیله ساده رو معرفی میکنه که چقدر کارایی داره،همیشه از بچگی میشنیدیم که اب نیست حالا این وسلیه ساده میتونه همه جابه ما اب خوردن بده خیلی عالیه،خدامیدونه چه مسائلی که ما برای خودمون خیلی بزرگ کردیم هم با روش های مشابه حل میشه.
از فایل ششم:اینکه خودمونو محدود نکنیم. استاد توی یه استیت پارک اقامت دارن و الان اومدن به یه استیت پارک دیگه که شخصی هست وکلی مجذوب زیباییاش شدن(وچقدر استاد از امکانات این استیت پارک گفت وبرا تعجبی نداره از اینجا به بعد به امکانات بهتری برخوردن و استادچقدر روی زمین گالف تاکید داشت و این اصلا عجیب نیست توی قسمت بورلی توی استیت پارک زمین گالف داشتند)
از فایل هفتم:استاد و مایک میخوان مریم رو سوپرایز کنن و به یه جایی عالی ببرن،واقعا بی نظیر بود.اینکه تکامل رو نشون دادید عالی بود اینکه تبدیل به یه پروانه زیباشدن نیاز به تکامل داره.و تنوع پروانه ها اینو برام گوش زد میکنه که دنیا نه تنها برای این زیباییها جا داره بلکه نیاز داره.
از فایل هشتم:سرزمین کوکاکولا و مشتری هایی که صف بستن واسه دیدن از این موزه و خرید کردن.چقدر فراوانی،یادم میاد که قبلا شنیدم کوکاکولا سال اول فقط ۵۰دلار فروش داشته.الان این جمعیت به خاطر تلاش،ایمان و ادامه دادن سازنده کارخانه اینجا جمع شدن
از فایل نهم:از وقت نهایت استفاده رو بردن و کارهارو همزمان انجام دادن اموزش دادید،و سپاس گزاری زیبای مریم زیبا از استاد که میگه: سپاس گزارم از استاد که دستی از دستان خداوند شد که مارو به اینجا بیاره.آیا این معنی توحید نیست!
از فایل دهم:توی این فایل حل کردن مسائل به شیوه ساده تر رو آموزش دادن،این شیوه همون ساده سازی آشپزی برای مریم هست،برای استاد پیدا کردن فایل از یوتیوپ،و برای مایک استفاده ازتکنولوژی در روشن کردن آتیش.
از فایل۱۱ام:پیدا کردن نشونه و پیروی از اونا.میرن رستوران باید یک ساعتی منتظر شن تا میز خالی شه میگن این یه نشونست که بریم بگردیم و لذت ببریم و برگردیم رستوران(هروقت به من بگن باید ۱ساعت منتظرشی حتما باکلی غر همراه خواهم بود ?)
از فایل ۱۲ام:استاد میرن حراجی وسایل نظامی یه خنجر میخرن،و میگن که همیشه این درخواست رو داشتن که از وسایل اصل ارتش امریکا خرید کنن،و اکنون در زمان مناسب در مکان مناسب هستند.
از فایل ۱۳ام:توی نشنال پارک اینترنت ندارن و بادوچرخه در جستجوی اینترنت میرن،اما مسیر برگشت عالیه واقعا،تور اسب سواری میدونم که به زودی فایل های اسبسواریمیاد روی سایت،و رفتن و نشستن توی رودخونه،مریم به طبیعت عشق میده و طبیعت یه قلب کنار پایه صندلیش بهش میده،عالی بود مرسی.
فایل۱۴ام:معجزه های زیادی توی این سفردیدم که اینم یگی از بهتریناشه،توی این روزای خاص تو درخواستت این باشه که دو شب دیگه در این محل بمونی و کائنات دست به دست هم بدن و درخواستت اجابت شه.واقعا عالی بود مریم جان وقتی صحبتهاتو شنیدم که از رزرویشن اومدید بیرون موبه تنم سیخ شد،ایمانت ستودنیه.
از فایل ۱۵:ما رو با یک سبک متفاوت از مهمونی آشنا کردید،سبکی که هیچ مرزی برای اینکه کی میزبانه و کی میهمان نداره(این صحنه های که من دیدم همه میزبان بودن و همه میهمان)و چقد فلسفه ای که پشت مهمونی و دورهمی هست اینجا رعایت شده(این یک پتک محکم بود به باورهای من)
ازفایل ۱۶ام:بارون که تموم شد من دلم رو برداشتم با مریم رفتم بیرون،هوا واقعا عالی لطافت و شبنم هوا رو روی پوست بدنم حس میکنم،مریم پیچکارو نشون میده و من غرق شادیم از این زیبایی میبینم که پیچکها تمام مرزها روشکستن و همه چیز رو احاطه کردن،مریم( باذوق):آهو یه آهو اونجاست.و من فقط دلم میخوا این لحظه مریم رو بغل کنم واقعا بی نظیرید بانو.
از فایل۱۷ام:مریم آگهی استخدام میبینه و توضیح مدیه در مورد ثروت،از اینکه کسب و کارها در حال گسترش هستند و نیاز به کارکنان هرروز بیشتر میشه،ماشین مشتری ها رو نمود فراوانی میدونم،واقعا دید زیبایی رو به من دادید.
از فایل۱۸ام:داستان داستان حل مسأله هست،مسائلی که آدما باحل کردنشون برای خودشون کسب و کار راه انداختن و با توجه به گسترشی که در جهان ایجاد میکنن برای خودشون ثروت میسازن،توضیح میدن علاوه بر حل مسأله،شیوه دسترسی به وسایلی که مسائل رو حل میکنه هم مهمه.و آمازون که این کارو راحت کرده آمازون یک پل ارتباطی بین خریدار و فروشنده هست و از این طریق هم به خودش هم خریدار و هم فروشنده خدمت میکنه.
از فایل ۱۹ام:خانه آبشار زیبا چه بنای بینظیری چه هارمونی دلنوازی،چه صحبت های خوبی مریم و استاد در این باره داشتن هرکدوم با نگاه خودشون.خونه ای که ۳۰برابر خونه های معمولی هزینه داشته هزاران برابر زیباتره،و جالبه بعد ۳۰سال با زمین های اطراف به منابع طبیعی بخشیده شده،تامردم بیشتری از این زیبایی لذت ببرن،تا مردم بیشتری باور کنن بابا میشه که این ویلای تابستونیت باشه،تا ادمای بیشتری بگن اگه هافمن تونسته منم میتونم،تا آدمای بیشتری بگن اگر رایت تونسته ۸هزار دلار دستمزد بگیره منم میتونم،
به رایت فکر میکنم که چه احساسی داشته وقتی این بنا کامل شده،و به هافمن که چقدر از این بنا لذت برده.خداروشکر
از فایل ۲۰ام:نگاه اون دوستمون در مورد مرگ ستاره این قسمت بود،این نگاه که میگه من این نعمت رو(سگ) تا یه هفته دیگه دارم و باید این یه هفته بیشتر ازش لذت ببرم،خیلی عالی بود چه دید قشنگی چه انسان بزرگی.
از فایل ۲۲ام:کتی و مادر ۹۵ سالش در کمال سلامت و تندرستی باهم زندگی میکنن،و میخوان یهRV بخرن و باهاش برن سفر،نظر من اینکه این عشق سفر کردن،و باور به اینکه تجربه های زیبای زیادی هست که روحم رو نوارش کنه باعث میشه که این خانوم توی این سن این همه سالم باشه،واقعا باید یاد گرفت ایمان و امید رو.
از فایل۲۳ ام:استاد توضیح میدن که این ترانه های درخواستی که داریم آهنگهایی هست که مایک رو باهاش بیدار میکنه(چه شیوه خوبی)،اما من هروقت این سبک آهنگارو میشنیدم مدل مرثیه اصلا گوش نمیدادم چی میگن و ناراحت میشدن،اما اینبار کلی خندیدم، چقدر این مرد بامزست خدای من،واقعا به قول سهراب چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.
از فایل۲۴ام:امروز مایک میخواد برای اولین بارRV رو بشوره چیزی که اینجا خیلی به چشم میخوره آموزشی هست که استاد به مایک میده و اینکه کلی وقت میذاره تا منظورش رو برسونه و همینطور انتظار نتایج عالی رو داره.
از فایل۲۵:برنامه سوپرایز کردن بانو هست و کلی زیبایی که واقعا هربیننده ای رو به تحسین وامیداره،اما اون میکس باحال خیلی عالی بود اینی که از نقاشی مایک به آبشار واقعی رسید میبینم که وقتی یه کاری رو دوست داری،و به خودت جسارت و جرات انجامش رو بدی و با ایمان قدم برداری،اون زمان هست که ایده های بکر به سمتت میان و هدایت میشی.لذت بخش بود.
از فایل ۲۶:واقعا بی نظیر بود،کلی لذت بدم آبشار فوق العاده،قطرات آب در فضا،رفتن زیر ابشار وخیس شدن و…هرکدوم تجربه های بی نظیری بودن.ذوق مایک توضیحاتی که میداد،شیطونیها استاد،شوق صدای مریم،مهمونای استاد سنجاب و مرغ های دریایی بی نظیر بودن بی نظیر،این راحتی استاد واقعا عالی بود اینکه روی زمین میشینن،واقعا لذت بخش بود.
از فایل ۲۷:برنامه اینه که بریم نیاگارا و قایق سوارشیم،اما نشونه ها به داتی فری هدایتمون میکنه و یه خرید کوچولو،یه بارون خیلی شدید شروع شده جوری که نمیشه جلوت رو ببینی پس میریم که ناهار بخوریم و قطعا در زمان مناسب هدایت میشیم،چند دقیقه گذشت و بارون سیل آسا به نم نم لطیف تبدیل شد نشونه ها میگن بعد ناهار وقت قایق سواری هست(چقدر خوبه که اینقدر رها هستید و به خواسته ها نچسبیدید)
فایل۲۸ام: مریم از آزاد و رها بودن اب میگه و این جریان رو به سفارت آمریکا ربط میده خیلی زیبا صحبت میکنید توی سفارت باخودش میگه موضوع فقط یه انتخاب هست به همین سادگی .خیلی جالبه خیلی. این ساده سازی مسائل ققط از یه ایمان قوی میتونه باشه.
خودت باش و مسیرهایی رو برو که بهت احساس زنده بودن میده و بهش علاقه داری.
از فایل۲۹: اول از همه زمین گلف که نتیجه درخواستی بود که توی فایل ۶داشتیم،باغچه بورلی برای من خیلی درس داشت اینکه این خانوم خوش ذوق اومدن همچین باغچه ای رو دیزاین کردن تا زمانی که توی آشپز خونه کار میکنن ازش لذت ببرن،یه حسی بعد دیدن این فایل بهم میگفت که توام باید باورهای مناسبی رو توی ذهنت بکاری،مرتب ابیاریشون کنی،بهشون برسی به باورهایی که کاشتی تا هرزمانی که نگاشون کردی ببینی و لذت ببری.
از فایل ۳۰ام:خیلی نکات خوبی داشت این فایل سبک شخصی چیدمان،وخئش ذوقی توی این مکان به وضوح معلوم بود،اما این مکالمه:
مریم:ما اورکان میریم درسته،استاد:انشاالله همه جا میریم،مریم:اره ماهدایت میشیم
هیچ فایلی به اندازه این مکالمه چندثانیه ای نمیتونه خدارو تنها برنامه ریز این سفر نشون بده
فایل ۳۱ام:اصلا فکر میکردم توی این سفر به اینجاهم برم?
واقعا سپاس گزارم بابات این تصاویر این صمیمیتی که با ما به اشتراک میذارید.
مریم میگه این دوربین نماینده نگاه یک خانوادست و فایل ها بعد از اینکه روی سایت قرار میگیرن جونن میگیرن و زندگیشون شروع میشه،استاد از نتایجی که این فایلخا سالهای اینده ایجاد میکنه میگه،و اینکه این تصاویر داره ضبط میشه به درخواست جهان هست،و مریم به دل شب میزنه تا سکوت شب رو با ما به اشتراک بذاره.
واقعا زیبایی های این سفر خیلی بیشتر از اون هست که بشه نوشت و احساس رو نمیشه در قالب کلمات اورد،من نه کل زیبایی رو که دیدم بلکه چکیده ای از اون رو نوشتم،و الانم قانونی که واسه مسابقه گذاشته بودید رو زیر پا گذاشتم،اما حس واقعی من حس یک برندست نگاه دوباره این فایل ها باعث شد که در مورد خیلی از خواسته هام به وضوح برسم و خیلی زود میام و نتایجم رو باشما به اشتراک میذارم.
شاد و پیروز باشید
سعیده خیاط
سلام و درود بر دوست مهربانم سارا خانم
بسیار زیبا و خلاصه شده مرور کردم باهات این سفرنامه را عالی بود و به نظر منم شما برنده واقعی هستی
شاد و پر روزی باشی
به نام روزی ده بی همتا
سلام به خانواده بزرگ استاد عباسمنش
ذهنی که توسط رهنمودهای استاد عباس منش بیدارشده نمود های فراوانی و ثروت و نشانه ها و هدایت ها را بهتر درک می کنه مثل هر قسمت از برنامه سفر به دور آمریکا که زندگی سرشار از نعمت های الهی را به ما نشان می ده
اینکه ثروت چقدر زندگی ها را آسانتر و شیرینتر کرده….
قسمت های مختلف سفر علاوه بر نمودهای ثروت و فراوانی ٬روابط رو هم به خوبی در قسمتهای مختلف به نمایش کشیده مثل روابط خوب استاد با خانوم شایسته و فرزندشون و رابطهشون با دوستانی که در مسیرشون قرار می گرفتند و حتی لبخند فروشنده ها همه و همه نشون از خوشبختی در ابعاد مختلف زندگی هستش…
می خوام تو قسمت بعدی نوشتم براتون از نمودهای ثروت و فراوانی و نعمت ها و خوشبختی هایی که تو فایل ها به طور مشخص درک کردم بنویسم…
خانه کافمن که شاید حتی تصور وجود داشتن چنین خانهای هم توی ذهن بعضی ها وجود نداره
خانهای که کمترین دخالتی در طبیعت داره و تا حد امکان از طبیعت کمک میگیره تا محیط زیباتری رو برای فردی که در آن خانه هستش ایجاد کنه
اینکه خونه ای به این زیبایی و اینکه هزینه ی اون در سال ۱۹۳۵ چیزی حدود ۲۳۰ هزار دلار دربرداشته رو پسر آقای کافمن به همراه زمین های اطرافش رو می بخشه….
یا خرید راحت از فروشگاههای بزرگ٬ اینکه با ثروت میشه چقدر وسایل خوب و مفیدی را تهیه کرد و کارها را ساده و ساده تر کرد…
خرید از تجهیزات نیروهای نظامی آمریکایی که شاید حتی تصور دیدن چنین تجهیزاتی از نزدیک برای خیلیها سخت باشد …
یا دیدن از مرکز کوکاکولا که فراوانی مشتری و ثروت رو یاد آور می شه اینکه کوکاکولا نه صرفا با فروش نوشابه بلکه با توجه به ارزشمندی برند و نام تجاری ش محصولات دیگری را بفروش می رسونه ….
و نشون دادن کشوری مثل آمریکا که امکانات رفاهی زیادی رو برای ساکنینش فراهم کرده مثل تعبیه جایگاه هایی برای کسانی که میخوان توی طبیعت کمپ بزنند و یا حتی دیدن ایونت هایی که در گوشه گوشه کشور آمریکا برای شاد بودن مردم برگزار میشه …
در کل زندگی رویایی استاد عباس منش به من نشون میده که میتونیم با تغییر باور هامون ما هم رویاهامونو زندگی کنیم و به همه آنچه که آرزو داریم برسیم…..
زندگی تون پر از خیر و خوشبختی