سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 23
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-09 08:10:202024-07-31 11:45:42سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و دورود
وقت بخیر به دوستان و همسفران گرامی میگم امیدوارم در بهترین لحظات زندگیتان باشید
چیزی که از دل برآید بر دل نشیند
بنده هم بعنوان یکی از همسفران ” سفر به دور آمریکا ” همه قسمتها را نگاه کردم و در ذهن خودم تجزیه و تحلیلشان کردم به نظر من همه قسمتها جذاب و جالبند و نظر هر بیننده ای را به خود جلب می کنند من که با بچه هام ( دو پسر و یه دختر ) با هم قسمتهای سفر را دنبال می کنیم هر شب بعد از شام به مغازه بر می گردیم و سفر را ادامه می دهیم و در طول روز مرتب از سفر و آر وی و استادعباس منش و خانم شایسته و مایک دوست داشتنی وسفر به دور آمریکا و جهانگردی صحبت می کنیم .
شخصیتهای واقعی این سفر با دیدگاه و ذهنیتها و باورهای متفاوتشان هست که به این سفر جذابیت خاصی بخشیده و ذهن ما را به دنبال خود و زیبایی هایش می کشاند و لازم نیست که برای کشف زیبایی ها تلاش کنیم چون کسی که دوربین را بدست گرفته و صحبت می کنه و مداری که توش واقع شده ایم اتوماتیک وار ذهنمان را مثبت و کل سفر را برایمان جذاب می کند .
شاد و سلامت و ثروتمند در پناه رب العالمین باشید .
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و دوستان هم فرکانسی گروه تحقیقاتی عباسمنش
سفرهیجان انگیزی رو با سفرنامه اول استارت زدیم و این سفرنامه رو با اشتیاق زیادی دنبال کردیم و خداروشکر میکنم که در این سفرنامه که رد پای خالق و جهان هستی رو به وضوح در آن میشه دید رو تجربه کردیم،هر بار که سفرنامه جدیدی رو نگاه میکنم این حس همفرکانسی با جهان هستی رو در خودم حس کرده و مشتاقانه به سراغ سفرنامه بعدی میرفتم تا جایی که به سفرنامه ۳۲ رسیده و سواال مسابقه که به نظرم استاد عباسمنش سووال سختی رو مطرح کردن چون هر ۳۱ سفرنامه که دنبال کردیم بی نظیر بودن و واقعا سخته که انتخاب کنیم کدوم سفرنامه بهتر از بقیه سفرنامه هاست و مثل این میمونه که بخوایم از میان یه باغ پر از گلهای مختلف با بوهای متنوع بخوایم یکی رو انتخاب کنیم،ولی حالا که بحث انتخابه به نظرم سفرنامه ۲۶ آبشار نیاگارا بسیار حس فوق العاده تری نسبت به بقیه سفرنامه ها در من ایجاد کرد،مخصوصا زمانی که رنگین کمان به طرز زیبای در پشت سر افراد حاضر در صحنه و کنار آبشار قرار داشت و یه جورایی حس رها شدن ودر لحظه زندگی کردن و یکی شدن بازیبایی ها رو در من ایجاد کرد و اینکه جهان سرشار از زیبایی ها ست و انتخاب با ماست که به سمت زیبایی ها بریم یا به سمت نا زیبایی ها و در این سفرنامه اوج هیجان و احساس خوب رو در استاد عباسمنش ،مایک و خانم ستایش بسیار بیشتر از سفرنامه های دیگه میشد دید مخصوصا زمانیکه زیر آبشار بودن و این حس فوق العاده عالی به طرز عجیبی به من هم سرایت کرد طوری که منم کمی احساس خیس شدن رو در خودم احساس کردم
در آخر یه پیشنهاد داشتم که دوستان اگه میتونن واسه هر سفرنامه و یا به انتخاب استاد عباسمنش یه اسم روی هر قسمت سفرنامه بذاریم ..مثلا واسه همین فایل ۲۶ اسم (رقص با رنگین کمان)نام پیشنهادی منه ?
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان خوبم
سلام به همه دوست عزیزمون که شعر گذاشتی عاشقتم بسیار زیبا بود واقعا شایسته استاد عباسمنش و خانم شایسته و مایک بود ازسفرنامه استاد بسیارراضی هستم اجرتون باخدای متعال خدایاشکرت
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته و مایک و دوستان هم فرکانسی
اگ قرار براین باشه که بخوام جذاب ترین قسمتو من بگم باید من کل قسمتارو تعریف کنم براتون ولی ناچارا باید یکیو انتخاب کنم . در کل من هر قسمت از سفرنامه دور آمریکا روی سایت میومد من هرکدوم رو 3بار میدیدم بعد میرفتم سراغ قسمت بعدی …از بین 31 قسمت بعد از جمع بندی سخت گیرانه the best انتخاب شد قسمتی نیست جز 16
اولین چیزی که به چشم میخوره پاکی و لطافت سنگ فرش های خیابونا و اندازه چمناست زیبایی درختاست این هم بخاطر باور ثروتمند مردم آمریکاست بخاطر مالیاتی که میدن و باور فراوانی که دارن. واقعا هر لحظه از این فایل نکات مثبته ، زیایی مطلقه فقط باید خیره بشم به صفحه لپ تاپم تا چیزی از قلم نیوفته . وقتی خانوم شایسته از پنجره به بیرون نگاه کردم یه لحظه فکرکردم تابلو نقاشیه اینقدر این فضا شفاف بود اینقدر این درختا و طبیعت خودشون بودن ، اینقدر که خود واقعیشون بودن زیبا بودن ، نخواستن ماسکی بزارن نخواستن شبیه چیز دیگه باشن فقط خواستن خود طبیعیشون باشن برای همین اینقدر گیرا و جذاب هستن که آدم دلش نمیاد چشماشو برداره از این زیبایی ها ولی ولی وای ما یاد گرفتیم به هیچ چیز نچسبیم حتی زیبایی ها …من عاشق قسمتایی هستم که خانوم شایسته آشپزی میکنه یعنی دییونه میشم که با چه ظرافتی عین یه بوم نقاشی نعمتای خداوند رو میریزه داخل دیگ و مثل کشیدن یه طرح زیبا دلمه ، سیر ، پیاز رو میریزه توی دیگ تا یه طرح زیبا دربیاد و بعد چند ساعت یه هیولای ماداگاسکار از دیگ میزنه بیرون .خخخخخ. (معلومه که چرا استاد هر روز تپل تر میشدن) ….این درآمیختن نعمتای خوشمزه توی دیگ این باور رو به ما القا میکنه که هرچه ثروتمندتر شوی بیشتر از نعمتای خدا میتونی استفاده کنی درنتیجه خدارو بیشتر از پیش میتونی حس کنی بچشی طعم خوشمزه خدارو درنتیجه شکرگزارتر میشی . با چه هیجانی استاد و پسرش دارن ایکس باکس بازی میکنن …من عاشق ایکس باکسم …داشتن مورتال کمبت بازی میکردن و چه فشاری هیجانی رو مایک داشت تحمل میکرد (از حرکات بدن و ماهیچه های صورتش معلوم بود که دارن چه لذتی میبرن ولی استاد بیخیال داشت بازی میکرد ولی از درون اون لذت رو داشت )…خب ناهار هم اماده شد و بازم یه فضای بی نظیر و یه ناهار خوشمزه البته با نوشابه های بدون شکر (استااااااد نخووور خوب نیست ولی استاد همچنان مشغول نوشیدن نوشابه خخخخخ) مایک که معلوم بود از ته دیگ های اون غذا که شبیه ته چین مرغ بود به وجد اومده بود یه ناخونک ریز زد ازش که تست کنه غذارو ((ای شکمو …کمال همنشین (استاد)در تو اثر کرد)) اون نوشته ای روی پیراهن مایک هست جلب توجه میکنه (love for ever) و فکرشو بکنین دارین یه ناهار تپل میزنین همزمان بارون بیاد اونم باروووووووووونا بارونی که همه درختا و چمن و خیابونا دارن فریاد میزنن آخیییییش چه حالی میده . اگه به استاد نگاه کنیم واقعا دارع هر لحظه از نعمت هایی که دور و برشه لذت میبره و با کلام سپاسگذاری از خدا اون هارو به زبون میاره و باعث میشه که به مسیرهای زیباتری هدایت بشه و همینطور نعمتای زندگیش بیشتر شه (شکر نعمت ، نعمتت افزون کند) یه شکلک باحال هم روی پیراهن استاده که از نظر تپل بودن مثل استاده خخخخ .وقتی خانوم شایسته از درون RV داشت بیرون رو فیلمبرداری میکرد اون صدای بارون که میخورد به سقف rv داشت روحمو نوازش میکرد چشمامو بستم و با روحم عشق بازی کردم واای چه عالی بود . خودتون تصور کنید این صحنه رو… صدای چهچه پرندگان ، طبیعت به شدت سبز و خوشگل ، بخار کم و بیش هوا ، آب بارون که روان و جاری است و صدای نرم و سبکی داره وقتی جاریه ، پیچک ها >>>>>>>بهشت
اون لحظه ای که خانون شایسته داره از درون فریاد میزنه اون صحنه های زیبارو و وقتی فریاد میزنه بعد دیدن اون آهوی خوشگل و صداش میزنه ، آهویی که روی پیچک ای خوشگل و مرتب و سرسبز نشسته و بدور از همهمه و هیاهو آرام گرفته رو من شاید باورتون نشه هزار بار دیدم وقتی میگه heeey heeello bia baaala وااای عاشق این جملشم . آهنگ آخر فایل ک اصلا دیوانه کننده بود انگار این آهنگو واسه این فایل ساختن … هرچی از این زیبایی بگم کم گفتم انگشتام قادر به بیان این همه زیبایی نیست واقعا چقدر نعمت ، چقدر فراوانی و زیبایی خداییییی من . استاد که با چه دقت و تمرکزی در حال رانندگیه و جمله منم عاشقتم به عزیز دلشون هیچ وقت از زبونش نمیفته حتی در حال رانندگی . با کلمه نفس استاد به عزیز دلشون قسمت 16 خاتمه پیدا کرد .
خدایا سپاسگذارم که بهم گفتی و نوشتم … دوستتون دارم در پناه الله یکتا شاد ثروتمند سلامت و پیروز باشید .
سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی و همینطور خانواده صمیمی عباسمنش:
من برای اولین بار است که در سایت کامنت میذارم یکی از دلایلی که باعث شده تا این چند وقت کامنت نزارم این بوده که من در زندگی بیشتر اهل عمل هستم تاصحبت،و هر وقت که خواستم این کار را بکنم ،ی چیزی میگفت که این رو به بعداً موکول کنم، اما اینبار که داشتم قسمت ۳۲ فایل سفرنامه رو میدیدم همه اش ی چیزی بهم میگفت که الان موقع اش هست که بری توی سایت وکامنت بزاری ومن هم گوش دادم ،می خواهم قبل از اینکه در مسابقه نظر بدم ،قصه ی زندگیم و نحوه آشنایمو با شما شرح بدم
به لطف خدای مهربان حدود یکسال و دوماهی میشه که با شما آشنا شدم البته نه ازطریق سایت، بلکه از طرف یک کانالی که برنامه ها و کارهای استاد رو با نام جعلی خودش قرار میداد و اون هم طی یک پروسه ای از هدایت خداوند به من فهمانده شد و من همزمان با اون به برنامه های شما در سایت هدایت شدم و از فایل های رایگان شما استفاده کردم قبل از دریافت این لطف از خداوند وآشنایی با شما ما در شرایط بسیار سختی از زندگی بسر می بردیم (البته این تعبیر برای زمان قبل آشنایی بود، اما الان اینها رو چالش هایی برای پخته شدن و هدایت شدنمون میدونم و هیچوقت از یاد آوری اون روزها، حالم یا احساسم بد نمیشه بلکه از خداوند سپاسگذارم که آنها را برای هدایت شدنمان قرار داد) دختری دارم که بسیار زیبا و خوشچهره و در عین حال خیلی باشعور است و در این سن کم (۷سال) ،حتی خیلی قبل تر از آن چیزهایی رامیفهمید وبیان میکرد جوری که من خودم هاج و واج میموندم و این نعمت فرزند را نیز از لطف خدای مهربان میدانم.دخترم از یک بیماری خاصی (نقص سیستم ایمنی) رنج می برد و به تعبیر دکترها بیماری اش پیشرونده بود یعنی این نوع بیماران روز به روز وضعیتشون بدتر میشه و همچنین عمر کوتاهی دارند .
به خاطر بیماریش،قبلا” یعنی تا حدود چند ماه پیش، همیشه در بیمارستان بستری میشد و بعد از ترخیص شدن هم بعد از دوسه روز ،دوباره حالش بد میشد.من ۶ سال تمام شبانه روز در حال نگهداری از او بودم و دیگه تحمل زجر کشیدن و درد کشیدن او را نداشتم حتی در این اواخر یعنی یکسال قبل آشنایی با شما دو بار در شرایطی قرار گرفت که دکترها قطع امید کردندو من مرگ را با چشمانم دیدم
در این چند سال تمام زندگیمان را ،خرج درمان او کردیم و او را پیش هر دکتری که میشناختیم بردیم و حتی به تهران هم بردیم اما دکترها قطع امید کردندو بعد از آن چون چیز دیگری نداشتیم و هیچکس از اطرافیان هم کمکی به ما نمیکرد تمام حقوق ماهیانه همسرم را ،برای خرج درمان می دادیم و هیچ پولی حتی برای خوراک و پوشاک مان واجاره نمیماندو…
من و همسرم از این بابت خیلی غصه میخوردیم و بیشتر از اینکه غصه پول را داشته باشیم غصه وضع بد دخترم را داشتیم .اصلا” خودمان و زندگیمان را فراموش کرده بودیم و تمام هم و غم ما، این کودک و دیدن حال بدش بود و دست و پنجه کردن این جسم نحیفش با بیماری ،خیلی عذابمان میداد و ما کاری جز گریه و زاری نداشتیم .ماه ها و ماه ها گذشت و وضع روحی ما بدتر وبدتر شد
در این مسیر به یکسری تضادهایی در مورد خدایی رسیدیم که تا به امروز به ما خورانده بودندو بدنبال آن ،منکر شدن آن خدا و ترک نماز و روزه، به آن صورتیکه قبلاً به ما گفته بودند شد و همه اش میگفتیم که این خدا بی رحم و خشمگین است و از عذاب کشیدن این کودک معصوم لذت می برد…
تا اینکه در این مسیر یکسری الهاماتی به ما شد و بعد از آن یک جوری به سمت استاد هدایت شدیم وحرفهای استاد رو شنیدیم، انگارمنتظر بودیم که یکی بیاید واز این جنس حرفها به ما بگوید، تازه در بعضی از جاها ،ما از قبل تر ،حرفهای استاد رو درک کرده بودیم وبعد این حرفها را از استاد میشنیدیم و هیچ مقاومتی هم نداشتیم
ما تشنه این حرفها و صحبت ها بودیم و خدا میداند که این جنس حرفها چقدر به ما آرامش می داد بر عکس حرفهای اطرافیان ،که سعی می کردند ما را دلداری بدهند و بگویند این جزء سرنوشت شما است وخدا خواسته که شمارا امتحان کند پس باید با آن کنار بیایید،حرفهای استاد به ما انگیزه و آرامشی فوق العاده می داد و ما از آنجا بود که دوباره خدارا پیدا کردیم ، دقیقا” به همان چیزی که در شعر قیصر امین پور درباره گم کردن خدای قبلی و رسیدن به خدای جدید آمده بود رسیدیم و آن را تجربه کردیم و فهمیدیم که ،مقصر خودمان هستیم و ما خودمان با افکار مریضمان این بیماری را ناخواسته به زندگیمان آوردیم پس سعی کردیم که بعد از آن با افکار مان همه چیز را درست کنیم
بعد از آن، این فایلها همدم من شد و من شبانه روز و حتی زمانهایی هم که در بیمارستان بودم به گوش دادن این فایلها وکار کردن روی خودم پرداختم و آن زمان هنوز دلیل بودنمان در بیمارستان را ،نتیجه فرکانس های قبلی خود میدانستم وایمان داشتم که این فرکانس هایی که الان دارم میفرستم به زودی زود نتیجه اش را نشان میدهد وهمسرم هم بخاطر شغلش ومحدودیت زمانی که داشت هر زمان که فرصتی گیر می آورد به فایلها گوش میدادو… ما با جدیت پیش رفتیم و این فرکانسها چون از طرف هر دویمان بود خیلی قوت گرفت و در زمان خیلی کوتاهی کمتر از شش ماه، نشانه ها یکی بعد از دیگری، در زندگی مان دیده شد و نتیجه آن اینطور شد که الان حال دخترم بسیار خوب است ونسبت به بیماران هم نوع خود در شرایط خیلی خیلی خیلی بهتری بسر می برد و گویی معجزه ای رخ داده است .من این را مدیون خدای مهربان وممنون استاد که دستی از دستان خداونداست می دانم و شبانه روز سپاسگذار خداوند هستم که دخترم را دوباره به من بخشیده
الان اوضاع روحی ما سه تا بقدری خوب است که انگار تمام دنیا و سرمایه هایش را باهم، به ما داده باشند ما الان معنی شاد بودن و شاد زندگی کردن را میدانیم و به آن جمله استاد که همیشه میگویند در همین لحظه و در جایی که هستی شاد زندگی کن، نگو که هر وقت پولدار شدم شاد زندگی میکنم ،رسیدیم .
شایدما از دید دیگران انسانهای دیوانه و الکی شادی بنظر میرسیم چون به گمان آنها ما هیچ چیزی در زندگی نداریم.اما ما الان خدایی رو داریم که منشا و منبع همه خیر و خوبیهاست و داشتن او برای ما کافیست و میدانیم خدایی که ما را از بیماری نجات داده، آنهم یک بیماری لاعلاج، خود او همه چیز دیگر را هم به ما میدهد ما الان در شرایطی هستیم که به هیچ وجه نگران آینده نیستیم و به خدای خود ایمان داریم که آینده ی ما (به شرطی که همینطور روی خودمان کار کنیم)آینده ای بسیار روشن، از نظر ثروت، سلامتی و روابط خواهد بود
به لطف خدا توانستیم بسته روانشناسی ثروت را تهیه کنیم و با کار کردن روی خودم توانستم یک کسب و کار کوچکی در خانه راه بیاندازم و البته درامد همسرم هم خیلی بهتر شد قبلاً چون همه درآمدش را صرف هزینه های پزشکی میکردیم درآمدمان منفی بوده اما الان این هزینه ها خیلی ناچیز شده و درآمدش گویی مثبت شده و اینها همه نتیجه کار کردن روی باورهای مان می باشد
من از استاد عزیز نهایت تشکر را دارم چون خداوند ایشان را وسیله ای برای هدایت کردن ما قرار داده و همچنین از خانم شایسته عزیز بابت زحماتی که برای تهیه فایل سفرنامه می کشند،ما با دیدن هر قسمت از سفرنامه خیلی شاد می شویم و انگیزه ی فوق العاده ای برای ادامه راه پیدا می کنیم و در حین دیدن فایل اصلاً متوجه گذر زمان نمی شویم.
من به شخصه از همه قسمت های فایل سفرنامه لذت میبرم و خدارو شاکر هستم بخاطر دیدن این همه زیبایی ،اما قسمتی که مرا بیشتر تحت تآثیر قرار داده قسمت ۲۹ام هست
چون در این قسمت خانم شایسته به الهاماتش که رفتن به سمت خانم بورلی و احوالپرسی کردن با ایشان است توجه میکند وچون خداوند برای شما برنامه داشته و خواسته زیبایی های بیشتری را در ابتدای روز به شما نشان دهد و حالتان را بهتر کند و خانم شایسته هم به الهاماتش گوش داده و عمل کرده و به سمت آن باغ پر از گل هدایت شدید و بعد از آن خانم بورلی آدرس آن فروشگاه محلی را میدهد تا شما به آنجا بروید و از آن فروشگاه محلی با آن دکور سنتی که مخصوص همان منطقه بود دیدن کنید ولذت ببریدو خرید کنید
این هدایت شدنها و این گوش دادن به راهنمای درون، برای من خیلی تکراری وشیرین بود از جنس همان هدایت هایی بود که ما هر روز داریم تجربه اش میکنیم و بهش عمل میکنیم و نتیجه فوق العاده ای رو در زندگیمون میگیریم ،من آنروز با دیدن این قسمت از فایل خیلی احساس شادمانی کردم و بخاطر این راهنمایی که به شما شده بود همش خدارا سپاسگذاری می کردم انگار که این هدایت به خود من شده باشد و من شخصاً این لذت ها را درک کرده باشم، تازه حتی بعدازظهر هم که خوابیدم همه اش احساس میکردم که در خواب دارم از خدا برای اینکارش سپاسگذاری میکنم و در همان حالت سپاسگذاری بیدار شدم نمی دانید احساسم چه طور بود…
هر چقدر که بیشتر میگذرد من بیشتر این نیرو رو درک میکنم یک نمونه اش که دقیقاً بعد از دیدن قسمت ۲۹ برام اتفاق افتاد این بود که چند روزی بود که پول اندکی بدست ما رسیده بود و قرار گذاشتیم تا با این پول یک زمینی برای خودمون دست و پا کنیم تا از اجاره نشینی در بیایم، اما اگر با عقل منطقی خودمون میخواستیم به این قضیه بپردازیم این کار غیر ممکن بوده واین پول خیلی خیلی ناچیز به نظر میآمد، اما ما با ایمانی که بخدا داشتیم و از این جور توکل ها که تو زندگی می کردیم و نتیجه می گرفتیم به جلو رفتیم و به نشانه ها توجه کردیم ما در این دو سه روزه همه اش به بنگاه برای دیدن زمین مراجعه می کردیم اما زمین هاییکه پیشنهاد میشد خیلی قیمتشان بیشتر از پولی بود که ما داشتیم یا در جایی نامناسب خارج از شهر قرار داشت ولی ما ناامید نمی شدیم و همه اش ،ی چیزی به ما میگفت که ما، بالاخره موفق میشیم یک روز که برای دیدن یک زمین راهی شدیم اما آدرس دقیق آن را نمیدانستیم مجبور شدیم از یک خانمی آدرس رابپرسیم و اون خانم ما رو به زمین دیگری ،هدایت کرد که در همان اطراف بود و تقریباً قیمتش با پولی که ما داشتیم برابر بود و آن زمین هم در منطقه ای مناسب که ما انتظارش را داشتیم قرار داشت اصلاً حرفهایی که اون خانوم اون روز اونجا به ما گفت و راهنمایی که درباره خرید ملک به ما کرد خیلی عجیب بود و در آخر صحبت اش هم به ما گفت مبارک باشه، انگار که می دانست ما این زمین را میگیریم و پیشاپیش به ما تبریک گفت، همه این ها بارهاو بارها در ذهنم مرور میشود ودائماً سپاسگذار خداوندم که حرفهای خود را از دهان این زن به ما گفت و ما در شورف خریدن این زمین قرار گرفتیم در صورتی این لحظه آرزوی ما بوده و ما هیچوقت فکر نمیکردیم که به آن برسیم و اینجاست که وقتی به الهاماتمون عمل میکنیم و ایمانمون رو قوی میکنیم همچین نتایجی می گیریم و از این جور هدایت ها و نشانه هادر این یکسال خیلی خیلی زیاد در زندگی ما رخ می دهد و من آنروز با دیدن این فایل بسیار خوشحال شدم و به همسرم هم نشان دادم وبه او گفتم : ببین زندگی هر روز ما هم مثل زندگی استاد پیش می رود و…
نوشتن این کامنت هم خود یک الهام بود و من خواستم فقط احساسم را با شما در میان بگذارم،ممنون از شما و دوستان که وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید،ببخشید که خیلی طولانی شد…
سلام زهره ی عزیزم اشک شوق و سپاسگزاری از رب مهربانم جاری شد.خدارو هزاران مرتبه شکر که این همه اتفاقات خوب براتون افتاده.برای شما و خانوادتون آرزوی سلامتی دارم.چیزهایی که نوشتی حرف هایی بود که رب عزیزم برای حل مشکل من به من میزنه.او از قلم تو با من حرف زد.شکر الهی شکر
ممنونم یاسمین عزیزم، خداروشکر میگم برای اینکه روز به روز بنده هاشو هدایت میکنه و چقدر خوشحالم از این بابت که در همفرکانسی با دوستان عزیزی مثل شما قرار گرفتم با آرزوی سلامتی و خوشبختی بیشتر برای شما دوست عزیز??
تبریک میگم بهتون دوست عزیزبرای این ایمان واراده قوی که درونتون ساختین چقدرخوب تونستین نجواهای ذهنتون رودرشرایط سخت کنترل کنین احسنت این نشان دهنده ایمان قوی شماست. من ازکامنتتون خیلی انگیزه وانرژی گرفتم. واسه دخترکوچولوی نازتون آرزوی سلامتی وشادی دارم. موفق وسربلندباشین دوست عزیز
سپاسگذارم دوست عزیزم، من هم برای شما در پناه الله یکتا آرزوی سعادت و کامیابی دارم
سلام دوست همفرکانسی عزیزم نمی تونم حالم و در زمانی که داشتم کامنت شما و می خو اندم توصیف کنم نمی دونم چه کلمه ای بنویسم که نشون بده چقققققدر از خواندن کلمه به کلمه نوشته های که خواندم لذت بردم خییییللللی خوشحالم که تونستی به مشکلات غلبه کنی بهت تبریک می گم باید اعتراف کنم که تو خییییلی از من در درک قوانین جلوتری واز صمیم قلب از رب العامین بهترین روزها و بهترین رزق و سلامتی و می خواهم ان شاالله همیشه موفق و تندرست باشی ???
ممنونم دوست عزیزم،خدا را سپاسگذارم بخاطر پیدا کردن دوستان خوبی مثل شما،
از خداوند برای شما سعادت دنیا و آخرت را خواستارم??
زهره ی عزیزم، در هر لحظه از خواندن داستانت خوشحالو سپاسگزار بودم؛ با چشمانی خیس!
خوشحال میشوم وقتی شخصی به این دیدگاه از خدا میرسد، نمیدانی چقدر لذتبخش است که انسان به اصل خود نزدیک شده و با او منطبق شود.
من خدارا کم کم فهمیدم، و زمانی که منطبق با او بودم قلبم در ظرف وجودم جا نمیشد،دلم میخواست پرواز کنم، فقط بروم و کامل خدا شوم.
این نگاه زیبا به مسائل زندگی بسیار گرانقدر است، و نشانه ای جهت طی کردن تکامل..
آه خدااا تو چقدر مهربانی،
چه زیباست که از کودکی تو را از خودمان نگیریم.
ولی باز عیبی ندارد، حالا که داریمت برایمان معجزه ها آسان میشود.
?هر لحظه ات از خدا سرشار??
ممنونم باران عزیز واقعاً چه زیبا احساست را گفتی،با نظرت موافقم، ولی همین حالا ما باید سپاسگذار او باشیم که وقتی که در این کره ی خاکی هستیم هدایت شدیم چه بسیارند افرادی که این قانون و این هدایت را نفهمیدند و چشم از این جهان گشودند من هر وقت در این احساس قرار میگیرم که کاش زودتر از اینها هدایت میشدم،خودم را در جایگاه این افراد قرار میدهم که نا دانسته و هدایت نشده از این دنیا رفتند و الان چقدر آرزوی این را دارند که دوباره به این کره ی خاکی بیایند تا درست زندگی کنند آنوقت که به این فکر میکنم خیلی خیلی خیلی… سپاسگذارتر می شوم که خدایم مرا در این سن هدایت کرده
اگر اینجور به قضیه نگاه کنیم هیچوقت حسرت نمیخوریم، ما همین الان هم فرصت زیادی برای زندگی داریم
سلام زهره عزیز
آرزوی سلامتی روز افزون برای دخترت دارم .به قول استاد همیشه شاد ،ثروتمند و سعادتمند باشی.
سلام دوست عزیزم، سپاسگذارم من هم برای شما آرزوی سعادت و کامیابی دارم???
سلام به استاد عزیز وخانواده صمیمی خودم من خدا روشکر میکنم برای دیدن این همه زیبایی خیلی دوست دارم بیام امریکا با دیدن این فایلها چون به سفر هم خیلی علاقه دارم?
۱-از قسمت آبشار نیاگارا خوشم اومد که فراوانی خداوند وبی مرض بودن جهان را دیدم و یاد گرفتم و این که میشود با انجام دادن کارهای ساده ثروت ساخت مثلا توربین گذاشتن سر راه آبشار
۲-از قسمت خانومی که باغچه کاشته بود و امید به زندگی وایمانش وزیبایی باغچه و هدایت شما به یک جای خوشمزه
۳-از قسمت خانه آبشار که در اختیار مردم بود و این که تنها راه گذشتن از ثروت رسیدن به اونه وچقد منظره وجای جالب ومثبت
۴-واز قسمت معرفی Rvکه چقد راهت و راحت میشه سفر کرد ولذت برد و همه چیز در دسترس میشه باشه
خدارو شکر که تو فرکانس هستم که زیبایی هارو میبینم ممنون از همه????
من هم سلام میگم به استاد مهربون و خانم شایسته عزیز، راستش تمام قسمتهای سفرنامه فوق العاده بود ولی من عاشق همین قسمت سی و دوم شدم با اینکه میدونم این قسمت توی مسابقه نیست ولیییی چون من یه مشکل بزرگ خودم رو توی این فایل پیدا کردم دوست دارم اینجا بنویسم هم برای خودم هم شاید برای دیگران مفید باشه و اون اینکه من فایل های سفرنامه رو که میدیدم متوجه شدم که استاد یه جورایی همراه خانم شایسته نیستن تو تهیه فیلم ها مخصوصا توی اون قسمته که داشتن روی اون میز با کشیدن قلم روی کاغذ با مایک نقاشی میکشیدن (تصویر تو ذهنم هست ولی جزییات کدوم قسمت و بقیه نیست) چون استاد به خانم شایسته میگفتن بریم عزیزم یا تموم عزیزم دقیقا جملش یادم نیست. حالا میخوام این رو بگم که چقدر فرق بین من و خانم شایسته و چقدر خانم شایسته با خودش در صلح است و واقعا چه باور عمیقی داره به قوانین جهان هستی. چون اگه من بودم چقدررررر ناراحت میشدم با خودم میگفتم حالا ببینا من اینقدر همراهم اینقدر مثلا استاد میخواد کاری بکنه یا هر چیزی من پایه ام ولی حالا من از یه کاری خوشم میاد اون همراهی نمیکنه با اینکه من همه ی مسیولیت هام رو انجام میدم و اینجور حرفای مزخرف، بعد برای تا اخر عمر فکر میکردم من باید از کاری که دوست دارم دست بکشم یا با درگیری و دلخونی و یا یواشکی انجام بدهم متاسفانه، و حالا ببین خانم شایسته رو اون بدون داشتن این احساسات بد بدون درگیری بدون خودخوری فقط با عشق ورزیدن به کاری که عاشقشه با کنترل ذهن بااستفاده از فرصت ها به کاری که دوست داشت ادامه داد تا حتی استاد رو که فکر میکنم مرد فوق العاده باهوش و اسان گیری نسبت به بقیه نیست(البته به نظر من) با خودش همراه کرد حالا میفهم چقدر من نفهمیدم قانون رو چقدر خواستم حقم رو از بقیه بگیرم چقدر با احساسات بد خودم مانع رسیدن خودم به خواسته ام شدم و چقدر تفاوت است بین من و مریم جان
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان خوبم.
استاد وقتی سوال مسابقه رو مطرح کردید من بلافاصله ذهنم رفت سراغ قسمت 26 سفر به دور آمریکا که توش زیر آبشار نیاگارا رفته بودید.
بعید میدونم انسانی در جهان پیدا بشه که نتونه زیبایی این آبشار بی نظیر و اون رنگین کمان زیبا رو تحسین کنه. اما دلیل انتخاب من زیبایی هایی که تو این فایل دیدم نیست. دلیل انتخاب من اتفاقی بود که با دیدن اون فایل در درون من افتاد و باعث شد که بتونم برای اولین بار تقریبا بدون هیچ حس حسرت و حسادتی اون زیبایی ها رو تحسین کنم.
به خاطر همین به جای پرداختن به زیبایی هایی که تو اون فایل دیدم میخوام در مورد اتفاقات زیبایی که تو وجودم افتاد صحبت کنم که البته ریشه تو همون زیبایی هایی داره که تو اون قسمت به تصویر کشیده شد.
استاد شما بارها تو فایل هاتون گفتید که به خاطر اینکه تو یه منطقه خشک بزرگ شدید همیشه دوست داشتید که تو یه منطقه خوش آب و هوا و سرسبز زندگی کنید. حتی تو یکی از فایل هاتون گفتید که موقع مهاجرت به آمریکا سرچ کردید تا یه منطقه سرسبز رو پیدا کنید و به فلوریدا هدایت شدید که پر از سرسبزی و رودخونه هست. قطعا به خاطر همینه که انقدر از قرار گرفتن زیر آبشار و گردش با جت اسکی لذت میبرید.
وقتی کامنت های زیر فایل هایی که قبلا با جت اسکی گرفته بودید یا همین فایل آبشار نیاگارا که توش خیس شده بودید رو میخوندم میدیدم که خیلی از بچه ها نوشته بودن که ما حتی برخورد قطرات آب به صورتمون رو حس میکردیم و انگار که ما هم زیر آبشار رفته بودیم و …
اما من هیچ وقت حس مشابهی رو موقع دیدن چنین فایل هایی که تو فضای آب و رودخونه بود نداشتم. واقعا از زیبایی ها لذت میبردم و تحسینشون میکردم اما نمیتونستم خودم رو اونجا تصور کنم و همون جنس لذتی رو تجربه کنم که دوستان دیگه تجربه میکردن.
اوایل فکر میکردم که ایراد از منه که نمیتونم خوب تجسم کنم. همش خودم رو سرزنش میکردم که چرا نمیتونم به اندازه دیگران روی نکات مثبت تمرکز کنم. اما با دیدن فایل قسمت 26 و فایل های بعدی مربوط به آبشار نیاگارا (مخصوصاً اون قسمت سوار شدن شما به کشتی) متوجه شدم که من به اندازه دیگران از دیدن آب لذت نمیبرم چون به اندازه استاد و بچه های دیگه آب رو دوست ندارم.
من چند ماه پیش همراه با دو تا از عزیزانم تو یه کشور بسیار زیبا سوار یه کشتی کروز شدم و حدود دو ساعت روی آب بودیم و مناظر اطراف هم فوق العاده زیبا بودن. اما من به اندازه بقیه مسافران کشتی که کلی ذوق کرده بودن و عکس و فیلم میگرفتن ذوق نکرده بودم. نهایت سعیم رو میکردم که روی نکات مثبت تمرکز کنم اما هر کار کردم نتونستم به اندازه اونها لذت ببرم.
با دیدن فایل های آبشار نیاگارا دوباره اون صحنه برام تداعی شد و یه لحظه خودم رو تو اون کشتی ای که استاد سوار شده بودن تصور کردم و دیدم که اگه من بودم سوار اون کشتی نمیشدم. نه به خاطر اینکه زیبایی اون آبشار عظیم تحسین برانگیز و مسحورکننده نیست، نه به خاطر اینکه هنوز تو زمینه تمرکز روی نکات مثبت و زندگی در لحظه پیشرفتی نکردم، صرفا به خاطر اینکه من به اندازه استاد آب رو دوست ندارم.
شاید اگه من جای استاد بودم همون خیس شدن زیر آبشار برام کافی بود و به جای کشتی سوار شدن یه تفریح دیگه رو انتخاب میکردم.
دقیقا این حس رو زمانی که به یه منطقه ساحلی نزدیک پارادایس رفته بودید هم داشتم. اونجا هم وقتی سوار اون کشتی کروز شدید تا دلفین ها رو تماشا کنید من پیش خودم گفتم اگر اونجا بودم یه تفریح دیگه رو انتخاب میکردم.
همونطور که گفتم اوایل خودم رو به خاطر این نگاه خیلی سرزنش میکردم اما دیگه با این سفرنامه مطمئن شدم که دلیلی نداره من به زور بخوام به اندازه یه نفر دیگه از یه تجربه یکسان لذت ببرم، حالا این تجربه میتونه سوار شدن به کشتی باشه، سفر با RV باشه، سرمایه گذاری تو حوزه املاک باشه و …
به نظرم این اصلا به معنی لذت نبردن از زندگی و ناسپاسی و تمرکز روی نازیبایی ها و زندگی نکردن در لحظه نیست. این فقط یه ترجیح زیباست که از تفاوت ها و علایق فردی ما نشات میگیره. دقیقا همونطور که استاد هوای خوب و سرسبزی فلوریدا رو به ایالت های دیگه آمریکا ترجیح دادن. این به این معنی نیست که استاد نمیتونن از مناطق دیگه لذت ببرن. بحث فقط بحث انتخاب گزینه ای هست که لذت بیشتری بهشون میده.
من فکر میکنم که همه ما باید وجودمون رو به دیدن و تحسین زیبایی هایی مثل «خانه آبشار» عادت بدیم اما هیچ ایرادی نداره اگه به اندازه خانم شایسته که بک گراند معماری دارن ازش لذت نبریم و تو top list زیباترین مکان هایی که دیدیم قرارش ندیم.
اصلا همین تفاوت در منشا لذت برای افراد مختلفه که جهان رو انقدر زیبا و متنوع کرده. اگه قرار بود همه از چیزهای مشابه لذت ببرن و بدون توجه به علایق «خودشون» دنبال تجربیاتی برن که به «دیگران» احساس خوبی میده، دیگه این همه شغل و فعالیت مختلف تو جهان نبود. همه هم تو یه نقطه جهان جمع میشدن و این همه امکانات تو مناطق مختلف جهان به وجود نمیومد. اصلا جهان تو ابعاد مختلف رشد نمیکرد.
اگر همه عاشق دریا بودن، این همه تورهای صحرانوردی به وجود میومد؟ اگه همه عاشق سفر به اعماق اقیانوس ها بودن، آیا کسی به سفر به فضا فکر میکرد؟ اگر یکی مثل راجر فدرر دوست داشتنی میخواست از مارادونا تقلید کنه و خودش رو مجبور کنه که به اندازه اون از فوتبال لذت ببره، آیا ما الان چنین اسطوره ای رو تو ورزش تنیس داشتیم؟
اگر فدرر از انجام و تماشای فوتبال به اندازه مسی لذت نبره، آیا میتونیم بگیم که ایراد از فدرر هست که توانایی تمرکز روی نکات مثبت و دیدن و تحسین زیبایی ها رو نداره؟ موضوع فقط اینه که تنیس بیشتر فدرر رو به وجد میاره.
به نظرم پذیرفتن و تحسین این تفاوت هاست که فوتبالیستی مثل دیوید بکهام رو به تماشای مسابقات ویمبلدون میکشونه و یه هنرپیشه رو به تماشای مسابقات بسکتبال NBA. بدون کمترین حس حسرت و حسادتی.
درسته من از آب به اندازه استاد لذت نمیبرم و قطرات آب رو روی صورتم حس نمیکنم اما به جاش وقتی استاد رو در حالت تدریس میبینم بند بند وجودم پر از یه حس لذت وصف ناپذیر میشه چون من عاشق تدریسم. مطمئنم تجسم خودم در حال تدریس رشته مورد علاقم با تمام جزئیاتش همون لذتی رو به من میده که دوستان عزیز دیگم موقع تجسم برخورد قطرات آب به صورتشون تجربه میکنن… شاید هم بیشتر.
از نظر من انسان ها درخت هایی هستن که به کودهای متفاوتی برای رشد نیاز دارن. کود هر کسی ممکنه برای خودش عالی باشه اما ممکنه درخت یه نفر دیگه رو خشک کنه.
کود یه نفر ممکنه سفر باشه، کود یه نفر مثل من ممکنه تدریس باشه، کود یه نفر ممکنه اجرای کنسرت باشه، کود یه نفر ممکنه ساعت ها نشستن پشت صفحه شطرنج باشه، کود یه نفر ممکنه رمان نوشتن تو تنهایی باشه، کود یه نفر ممکنه نقاشی باشه، کود یه نفر ممکنه جراحی تو اتاق عمل باشه، کود یه نفر ممکنه کار تو آتش نشانی باشه، کود یه نفر ممکنه سر و کله زدن با فرمول های ریاضی باشه، کود یه نفر ممکنه نشستن پشت دار قالی باشه، کود یه نفر ممکنه کد نوشتن شبانه روزی باشه و …
میشه خودمون و خدای خودمون رو تو سفر پیدا کنیم یا تو تیغ جراحی یا صفحه شطرنج یا دار قالی.
هر چقدر زودتر کود مناسب خودمون رو پیدا کنیم میتونیم به جای اینکه یه درخت خشکیده بشیم به زیباتر شدن جهان کمک کنیم…
استاد و خانم شایسته عزیز… یک دنیا سپاس به خاطر این سفرنامه فوق العاده. درسته ما نمود ظاهری این سفرنامه و حرکت شما از یه ایالت به ایالت دیگه رو بیشتر میبینیم اما به نظرم دلیل اینکه این سفر برای شما و ما انقدر لذت بخش و آگاهی بخشه اینه که این سفر بیشتر از اینکه سفری به دور آمریکا باشه سفر به درون خودتونه برای شناخت بیشتر خودتون و قوانین زیبای خداوند… وگرنه من انسان هایی رو (مثل گذشته خودم) دیدم که کیلومترها سفر کردن اما یه قدم به خودشون و حقیقت نزدیک تر نشدن و برعکس انسان هایی رو دیدم که از پشت میز اتاقشون یا مثل استیون هاوکینگ از ویلچرشون سفرها کردن…
سلام خانم محمدی عزیز”
کلی لذت بردم از کامنت زیباتون و چقدر قشنگ مسئله علایق رو باز کردیت و دقیق توضیح دادیت، بله طبق فرموده شما علایق متفاوتن و به نظرم مهمترین کار ما اینه که ببینیم چه چیزی رو دوست داریم و همون رو ادامه بدیم، من احساس میکنم به این مرحله رسیدن لذت بخش ترین اتفاق ممکن در عالمه. به شخصه هم عشقم آموزش دادنه و حتی تو تجسم ثروت هم خودمو میبینم که دارم به یه عده آموزش میدم و میگم به فلان ثروت رسیدم و ..
مرسی الهام عزیز بخاطر این کلام زیبات ، انگار یه تلنگری به من بود و در واقع چیزهایی گفتی که خودم هم بهش اعتقاد داشتم ولی انگار تا حالا نمیخواستم بهش خوب فکر کنم.
بهترینها رو برات آرزو میکنم ????
سلام براستادمحمدی گرامی
ازالان استاد صداتون کردم چون بااین درک بالایی که ازشمادیدم یقین دارم که میتوانیدشاگردهای زیادی راتربیت کرده وبه درجه اعلی موفقیت برسونید
من هم جاهایی ازسفرنامه نمی تونستم بااون تصاویر ارتباط بسیارخوبی برقرارکنم ووقتیکه نظردوستان ومیخوندم که ازدیدن همون تصاویرلذت میبردند باخودم میگفتم پس چرا من نمی تونم این زیبایی که دوستان بهش اشاره میکنند وتجربه کنم اماالان که پیام شماروخواندم متوجه شدم که من فقط علائق ام باسایردوستان متفاوته وهمونقدری که دوستان ازدیدن آب های روان لذت بردندمن هم ازسرسبزی استیت پارک هابه وجد میومدم چون من عاشق طبیعت وسرسبزی ام
ممنون که آگاهی های بی نظیرتون وبامابه اشتراک گذاشتید
سلام آقای بهرامی عزیز. ممنون از لطفتون. خوشحالم که کامنتم براتون مفید بوده. همونطور که شما هم اشاره کردید، بحث فقط بحث تفاوت در علایق هست، دقیقا مثل تفاوت در میزان علاقه استاد و خانم شایسته به فیلمبرداری حین سفر. براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.
قسمت 28 سریال سفرنامه نکته بسیار جالب و جذاب داره که اگه درکش کنی میتونی زندگیتو دگرگون کنی و به سعادت دنیا واخرتت برسی.
اونجایی که خانم شایسته میرن برای مصاحبه و ندای دورنش بهش میگه ببین یه زمانی انتخاب کردی داخل ایران به دنیا بیای و الان انتخاب کردی که داخل امریکا زندگی کنی و ایشون هم باور کردن این موضوعو.
حالا هم بحث ما کاربرانه سایته باید انتخاب کنیم میخواییم موفق بشیم میخواییم به سعادت دنیا و اخرت برسیم یا میخواییم مثل بقیه مردم ( ایران) در ناموفقی به سر ببریم .
پس اول باید انتخاب کنیم و باورش کنیم به سادگی هر چه تمامتر.
سلام خدارو شکر برای دیدن این همه زیباییها جهان
من به نوبه خودم می تونن بگم که همه قسمتها عالی بودن وهر کدام از اونها کلی درس عملی داشت از حالت مسایل تون توسفر از استفاده کردن از تکنولوژی به قول مایکل وغیره ولی من بیشتر از فیلمهایی که واقعاً خیلی حرفه ای از آبشار نیاگارا گرفته بودید و اونجایی که اون سنجاب روی میله دراز کشیده بود وارد حرکات زیبای دمش واقعا لذت برم و بعد از اون قسمتی که اون خانم شمارو دعوت کرد به خونشونمن به شخصه از خونهای اونا خیلی خوشم آمد ولز امید به زندگی مادر اون خانومه چقدر سر حال بودن بعضی وقتها من به خودم می گم دیگه دیر سنم رفته بالا اون شوق و ذوق قبل رو ندارند حالی که نصف عمر اونو دارم در کل این فیلم ها محیط بطور عالی تمیز واثری از اشغال نبود همه چمن ها کوتاه برگ درختان بسیار سبز مردم بسیار شاد وامید وار رقص های زیبای افراد پیر وجوانوفقط فقط برای دل خودشون می رقصیدنوتمیزی شهرها پارکها کنار رودخانه ها واقعا تمیز بود و اون باران تند ورانندگیمن حس می کردم استاد زیر لب با خدا صحبت می کرد واسط عاشقانه زوجها در حالی که ما فقط اینو شنیدیم وتو فیلم ها دیدیم که برادر حال طلاق هستند با بفکر کشتن هستند واین همه مردم ثروتمند که از کل کشور ها برای دیدن مناظره طبیعی آمده بودن خونه های چوبی با سقف شیروانی وحیاط های بزرگ وحیاط خانمی که گل پرورش می دادواقعا زیبا بود و خونه های بدون دیوار جدا کننده از همسایه ها وارد همه مهمتر بزرگ که عشق کنه خدا یا شکرت با دیدنش دلم خواست وخدای درونم گفت به زودی در مسیرش قرار می گیری