سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-09 08:10:202024-07-31 11:45:42سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
عید
قربان
بر همه ى عزیزان
مبارک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ??? ? ? ?
اوّلین سال تولّدم
خرید محصولات
استاد عزیزم
مبارک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ????? ???? ? ?
نوشتم سفرنامه ى ٣١ روز را در مسیر ?
به سالى که تولّد نمودم با سفیر ?
سفیر م همه عشق و عشق و ایمان و یقین ?
همه آشنایى با توحید ناب و غرق ِربّ العالمین ?
دگر مریم ِ پرى رو و شایسته و مایک ناز ?
که هر یک از این هم قطاران بُوَنند رمز و راز ?
خدایا شکرررررت ? که مرا هدایت نمودى به این وادى??
خدایا بحق ّدوست و خلیل ت حضرت ابراهیم و بردن فرزند خود اسماعیل به قربانگاه و بشارت هدیه الهى که با اون ایمان و یقین دریافت نمودند همگى ما خانواده ى صمیمى عباس منشى رو به جایگاه الهى ت با قربانى کردن انرژى هاى منفى و منیّت ها به باوراسماعیل برسان و بهترین پاداش رو همچنان که به ابراهیم خلیل الله دادى به ما عطا فرما ?
دوستون دارم خیلییییییییییییییییییسسى ?
خدارو شکر که دارمتون ?
به نام افریدگار مهربانی
سلام به شما دوستان عزیز
از خداوند بسیار سپاس گزارم که منو رو به این مسیر هدایت کرد. وهدایتگر من در این گیتی شد تا با شما دوستان وهم فرکانسی های عزیز واستاد وخانم شایسته در کنار هم به پیشرفت خود وهمدیگر کنیم.
باتوجه به سوال استاد:
که مطرح کردن از کدام قسمت از سفر نامه بیشتر لذت بردین وباور های خوبی در اون پیدا کردید باید بگم که قسمت چهاردهم بیشترین تاثیر را روی من گذاشت اینکه وقتی انجام کاری بسیار غیر ممکن بنظر میرسه اما ما میتونیم انجامش بدیم . وقتی کاری بسیار دور از دسترس وغیر قابل باور بنظر میرسه این ذهن ماست که اونو دور از دسترس نشون میده ومادیگه به سراغ امتحان کردنش نمی ریم . اما اگر مایوس نشیم و بدونیم که در های بسته فقط در ذهن ماست انوقته که مثل استاد عمل میکنیم واجازه امتحان کردنشو به خودمون میدیم . با اینکه شاید اقامت در استیت پارک در جشن فورت او جولای اون روز ها کاملا غیر ممکن بود . اما استاد تونست اقامتشو تمدید کنه در حالی که چنین امری دور از دسترس بود. این حرکتی که استاد انجام دادن وعملکردشون وصحبتشون که گفتند خداوند همیشه هدایتگر ماست ومشکلات ما حل میشه واقعا منو خیلی هیجان زده کرد .فهمیدم که هروقت فکر کردیم پشت درای بسته قرار داریم و جرات اینو نداریم که دستگیره ی درو بگیریم چون میترسیم که در باز نشه وحتی اجازه ی امتحان کردنشو به خودمون نمیدیم . شاید اون در اصلا قفل نباشه وما بتونیم به هدف برسیم اما با سردی از کنارش رد میشیم چون خیلی هابه ما گفتنکه این در قفله و ما حرفای اونا رو پذیرفتیم. راستش این اتفاق منو یاد داستان هری هودینی انداخت داستان از این قرار بود که هری هودینی شعبده باز مشهوری بود .او ادعا کرد که میتواند که هر قفلی را در هر زندانی میتواند در عرض سی دقیقه میتواند باز کند .فقط کافیه که با لباس خودش به زندان بره . وقتی یک زندان ادعای هودینی رو شنید ادعای اونو قبول کرد .روز واقعه افرادی زیادی بیرون زندان ایستاده بودن .هودینی با اعتماد بنفس کامل به زندان رفت و وارد سلول شد و در و بروی اون بستند هودینی کمر بندشو باز کرد ویک استیل بیست سانتی از کمر بندش بیرون اورد ومشغوال کار شد هودینی پس از نیم ساعت تلاش اعتماد بنفس خودشو از دست داد . بعد از گذشت یک ساعت ترس تمام وجودشو فرا گرفت .بعد از گذشت دو ساعت امیدشو از دست داد و به در تکیه داد ودر باز شد . چون از اول هم قفل نشده بود؟؟؟@@
هیپکس درو قفل نکرده بود در حالی که توی ذهن اون بهترین قفل ساز شهر درو قفل کرده بود .
ذهن ما به ما دروغ میگه . ذهن ما قدرتمنده .حس میکنی کدوم از درهای زندگی روی تو قفل شده در حالی که اون در قفل نیست . چند مرتبه در زندان ذهن خودت گیر افتادی تقلا کردی اما به نتیجه نرسیدی.
چند بار برای حل مساعلی که راه حل های ساده ای داشته خودتو به دردسر انداختی چون معتقد بودی که راه حل باید پچیده باشه.بلندشو همین حالا امتحان کن ومغلوب نشو درهالی که بهترین پشتیبان دنیا ر داری تو حق نداری نامید بشی حق نداری به چیزی جز موفقیه فکر کنی حق نداری وقتی شکست خوردی دوباره بلند نشی و مایوس بمونی.تو الله یکتا رو داری بهترین تکیه گاه فقط روی خدا حساب کن و جلو برو قدم بزار.این قسمت این حس رو به من القا کرد که فقط روی خدا حساب کنم که خودش هدایتگر من میشه.باور ایمان وتوکل رو به من یاداوری کرد . به قول خانم شایسته عزیز خداوند همیشه هدایت گر ماست وما درزمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیریم. نیازی نیست نگران چیزی باشیم فقط در مسیر خواسته ها والهامات خودمون پیش میریمو خدا قفل درو برای ما باز میکنه وحس میکنم تعبیر این جمله است که خدا میگه از تو حرکت واز من برکت و مقصودش واقعا همینه.
یکی دیگری از نکات زیبا و قشنگی که توی این فایل وجود داره این بود که وقتی خانم شایسته از پارک فیلم برداری میکرد ومراحل سا خته شدن استیت پارک رو توضیح میداد گفت که هزینه ساخت رو مردم وخیرین تامین کردن ومن یک لحظه شوکه شدم که وای خدای من تمام هزینه ی ساخت رو مردم تامین کردن . حتی هزینه های جاری پارک رو از مالیات به دست میارن . با تمام وجود این عملکرد رو تحسین کردم وبه دو نکته زیبا در این بخش رسیدم
۱ – به این رسیدم که ثروت مقدسه وثروت مند شدن عملکردی خدا پسندانه .در حالی که من وتو دوست عزیزم ممکنه صد ها باور غلط در باره ی ثروت توی ذهنمون باشه. واینکه اگر ثروت مند باشیم هم به پیشرفت خودمون کمک میکنیم هم به گسترش جهان اطراف .وچه خوبه همین جا متعهد بشیم که ثروتمند بشیم.
۲ – فقط ۶۰۰ هزار دلار ازاین هزینه رو دانش اموزان تهیه کرده بودن . چه عملکرد حیرت اوری وچه زیبا به جای اینکه از بقیه انتظار داشته باشیم به خودمون متکی باشیم . از کسی توقع نداشته باشیم که پدرم فلان کارو برام نکرده مادرم چنین کاری برام انجام نداد یا خانواده ام وظیفه اش بود که منو درک کنه و یا در نمونه جامع تر بگیم دولت هیح کاری نکرده وخودمون رو سرگرم بحت های سیاسی بی سر وته بکنیم واز زندگی فا صله بگیریم . ما باید این باور غلط رو دور بریزیم .سعی کنیم دیگه در انتظار نباشیم دیگه وقتی اون انتظار ما براورده نمیشه که حتی گاهی انتظار هامون کاملا غیر منطقیه پریشون وناخوش احوال نمیشیم بادیگرون بحث نمیکنیم مشاجره نمیکنیم همین سادگی دلیل ارامش خودمون میشیم . اونوقته که از تنها کسی که انتظار داریم خودمون هستیم. دوست من برای ارامش دل وجان خودمون هم که شده دیگه متوقع نباشیم وبی منت محبت کنیم عشق بورزیم وکمک کنیم چون حتی اگر ازما تشکری نشه یا پاسخی نگیریم یکی اون بالا هست که هم در این دنیا وهم در جهان اخرت پاداش مارو میده .
به امید روزی که این اگاهی های مطلوب بشه بخشی از زندگی ما وبتونیم خیلی خوب بهش عمل کنیم وازش لذت ببریم .
راستش الان که داشتم این مطالب رو مینوشتم فکر کردم که نوشته من باید خیلی خارق العاد باشه که نظر شما رو جلب کنه ومنوتایید کنید ونکنه که تایید نشم. اما حالا که اینارو نوشتم میبینم خودم جواب خودمو دادم وباید به خودا توکل کنم نگران نباشم خدایی که منو هدایت کرد تا اینارو بنویسم خودش هم قفل درو باز میکنه واگر هم تایید نشدم ناراحت نمیشم چون انگار من چیز ارزشمندی به دست اوردم واونم نگران نبودن وتوکله.
با ارزوی خوشبختی بی کران
کاپیتان زندگی خودت باش
به نام خداوند زیبایی ها .چطور میتونم این ۳۱ عمر لحظات زیباررو کمترو بیشتر دوست داشته باشم چطور بگم ابشار و عظمتش زیباتر ه یا جنگلهای انبوه وسراسررررر عشقق و ارامش و زندگیی خدایا همه وجودت زیباست با هر لحظه از زیبایی ها متولد شدم فهمیدم از گلدون کنار پنجره کوچکم هم همونقدر باید لذت ببرم که از جنگلهای اسموکی و ...و باید همین لحظه را پر از شادی کنم تا حال بهتری داشته باشم و منو واسه لذت های بیشتر اماده کنه خدای گسترش دهنده خوبیها شادیها و زیبایی ها .ولی از بین همه ااگاهی ها زیبایی ها و تمام درسها قسمت ۱۶ یه رابطه وحشتناک نازی بامن برقرار کرده یا من تو اون فرکانس بیشترم واییییی از اولش اون قطار کوچولو وسط اون چمنها دقیقا سوار بر قطار ارزوهام کرد و چرخوند دور تا دور اون کشور زیبا اون گلدون بزرگ وایییی گلهاشو نیگاه بنفش و نارنجی و زرد وسبز اصلا یه وعضیه صدام از ذوق تیکه تیکه میشه وای اون تهچین مرغ من عاشق این غذام همیشه ارزوم بوده درست کنم ولی نمیدونم چرا درست نکردم اون بارون بی نظیر من همه سلول به سلول بدنم با بارون افریده شده و عاشقانه صلاه من اون لحظه هاس وقتی بارونو دیدم جیغ زدمممم و وای وقتی از تو اروی صدای بارون رو شیشه میومد نفس تند تند میزد از حال عالی و وای الله اکبر وقتی در اتوبوس باز شد و درهای بهشت خدا گشوده شد وایییییییی ارزو من این هواست این زیبایی است خداوندا منو هدایت کن به این سرزمین زیبا وای اون مه ناز و هوای خنک که همراه با ذرات ریز بارون به صورتم میخورخ بوی سبزه ها و پیچکهای خیس و خاک مست کرده منو حتی اهویی اومده عشوه گری برای گلها وای خدایا سکوت و هوای محشرت منو تا اعماق وجود تو ربم فرو میبره هربار که میبینم اون فیلمو یا حتی صحبت میکنم در موردش و اون اهگ زیبا ی متن فیلم منو لمس کرده بود و فقط اشکامو حس میکردم که از گوشه چشمام گلوله گلوله میریخت و تمام قلبم داد میزد که منم میخوام میخوامممم خدا یا صدای منو میشنوی منو پس اماده دریافت نعمتات کن من ناتوانم توانم تویی راهی ندارم راهم تویی خدایا به نام تو و یاد تو وعشق تو قدم در مسیر تو گذاشتم پس هدایتم کن و حمایتم کن ودر مسیر خوبیها و لذتها و شادیهای ممتدت قرارم بده امینننننننننن.
مریم جون من تک دخترم و دلم میخواست خواهری مثل شما داشتم که اینقد عاشقانه عشقتونو به ما هدیه میدین دستاتو باعشق از این ور دنیا به گرمی میفشارم و روی زیبای مریمیتو میبوسم.??????????
سلام به مریم شایسته ی عزیز دل، استاد عزیزم و همه ی دوستان هم فرکانسی نازنین??
جلسه 32 بی نظیــــــــــــر بود ، من همون شب پیش طرح ایده ام رو که حداقل حدود 7 ساله تو ذهنم دارم نوشتم با همین فایل، شوق و اشک دیگه عجیب نیست برای ما ساکنین این سایت.
و خیلی هم خوشحال شدم که با این فرصت میرم برای مرور سفرنامه ، و نوشتن کل نکاتی که از هر کدوم یاد گرفتم ،و طی این مدت گاها تو دفترچه ام یادداشت کردم و یا با دوستان هم فرکانسی ام راجع بهش حرف زدم. صدای کمالگرای درونم میگفت تو یه فایل ورد همه رو بنویس به ترتیب جلسات، هر چیزی که یادگرفتی اما کارهای روزمره و اتفاقات و عدم تمرکزم اجازه ی این که بنشینم پای فایل ها رو نمیداد و به خودم گفتم از این وسواس فکری دست بردار و فقط یکی از پر رنگ ترین ها رو بنویس. و خب، خوب هم میدونستم که چیه!
فایل 9 وقتی مریم خانم عزیز دل کنار رودخونه در مورد احساس سپاسگزاری اش میگفت، اونجا یه تکه از پازل گمشده ی قلب من بود.??
نمیتونم بگم گریه کردم، چون گریه برای یه لحظه اس تمام سلول هام و روحم هق هق میکرد از این اگاهی ارزشمند و اموزش نحوه ی سپاسگزاری!!!! ????
فهمیدم که چطوووور همیشه موقع سپاسگزاریم انقدر خودمو نالایق میدونستم که باعث میشه یا نعمت رو انکار کنم و یا ارزشش رو کم کنم و صدالبته بیشتر از اون نخواهم؟؟؟جواب یکی از سوالای نهان من تو این فایل داده شد. اینکه موقع سپاسگزاری این حس رو دارم که اوکی ! کافیه خدا ! ممنونم ازت من که شایستگی این همه لطف تو رو نداشتم و این هم از فضل توعه!!! و درصدد این نبودم که ظرف وجودیم رو بزرگتر کنم.و این سوال با خودم داشتم که چطور ممکنه این شکرگذاری بیشتر بهم اعطا کنه و بر من بیفزاید؟ ویکبار حین صحبت و انجام کارای روزمره با مادربزرگم فهمیدم ایشون هم همین دیدگاه رو داره ، هر چی میوه یا اب میریزم براش میگه کافیه! با اینکه میدونم بیشتر دوست داره، و نیم ساعت دیگه باز هم صِدام میکنه که بهش سربزنم و چیزایی که میخواد رو بدم.
نـــــــه، نعمت کافی نیست، دنیا بیشتـــــر و بزرگتــــــره و من بیشتر میخوام که ببینـــــم و لـــــذت ببرم ، حیـــفه از همش استفاده نکنم.اصلا مگه میشه از همه ی نعمتها استفاده کرد و سپاسگزار هم بود؟
مریم جان گفت : “اینجـــور وقتا اگــــاهانه میگم خـــــدایا من از این زیـــــــبایی ها بیشتـــــر میـــــخوام، از هرچـــــیزی که لـــذت میبرم میگم خدایا شکــــــــرت، من این فــــرکانس رو میخــــوام بیشتر ببینم، منو به جاهایی هـــــدایت کن که این حــــس و حــــال رو بهم بده.”????
و اما حالا تو فایل 32 این اگاهی ارزشمند رو بهم دادید؛ “وقتی که هر چقدر ما زیبایی ها رو تصدیق میکنیم بصورت صعودی رشد میکنن.
?وقتی که صدق بالحسنی داریم برخلاف کذب بالحسنی، شما رو اسان میکنیم برای اسانی ها? ….”
این دو تا گنج و اگاهی که مکمل هم هستند ، کل زندگی این روزای من هستن، و خلا وجودیم تو گذشته بودن که الان پر شده.
خیلی خوشحالم که تو این سفر و با این کلام دارم دنیا رو از دریچه ی نگاه تون میبینم و نعمتهای بیشتری که خداوند بزرگ داره هر روز قشنگتر و بیشتر براتون اجابت میکنه، و برای منم منطقی میشه، رو تصدیق میکنم.
نکات قشنگی که تو هر جلسه روم تاثیر داشت رو هم اینجا مینویسم.:
1- سفر بهت کمک میکنه هر چیز اضافه ای که با خودت حمل میکنی رو از تو جدا میکنه، ازادت میکنه سبکت میکنه ، این جهان پر از فراوانی و زیبایی هست که نیاز نیست به هیچ چیزی هر چقدر هم زیبا بچسبی چون لحظات زیباتری رو خواهی دید که منتظرت هستن. فقط لذت ببر و گذر بکن. (باید اون احساس مختار بودن و صاحب اختیار بودن و توانایی تصمیم گیری رو به تنهایی درون خودم تقویت کنم.اینکه من خودم اولویت هستم تو همه چیز و همه جا)
2- جسم ما چقدرررر نامحدوده و شگفت انگیز ما چقدر این موجودات خوشبختی هستیم که این همه زیبایی رو میتونیم حس کنیم. و امکان این حد از تجربه کردن رو داریم و باید نهایت استفاده از این نعمتها رو بکنیم.چشمامونو روی این زیبایی ها باز کنم که با چشمام چیزایی رو ببینم که قلبمو باز میکنه و حس بهتری میده و منو به وجد میاره.گوشامو در معرض چیزایی قرار بدم که بهم امید میده ، ایمان و قوت قلب میده که به بهم پای حرکت میده، انگیزه میده و به زبونم سپاسگزاری جاری میکنه و مدت زبان بیشتری تو حس خوب نگه میداره تو ذهنم چیزایی رو مرور کنم که بهم ایمان بیشتری میده ، ….این یعنی به صلح رسیدن با خودت…..
3- من عاشق تنوع فرهنگی و قومیتها و مذهب و چهره هستم ، من میرم اونجای دوری که الان شبه ، یا زمستونه، ….خدای من فرکانسها چقدررر دقیق کار میکنن، جهان چقدررر با قدرت ادها رو در جهت اون کانون توجه شون هدایت میکنه، حتی ارتباطای لحظه ای بین کانون توجه و مکانی که هدایت میشی یا اتفاقی که برات رخ میده، این جهان با این دقت بی نظیر فرکانس های ما رو تبدیل به تجربه ی زندگی مون میکنه ، پس هیچ کاری مهم تر از این نیست که ما اگاهانه شروع کنیم به کنترل فرکانس هامون ، و کنترل کانون توجه مون.
4- اتلانتا – مرکز جورجیا
5- یاد اون کلیپی که تو روانشناسی ثروت 1 هست افتادم با دیدن اون قمقمه تصفیه اب، و هدی رستمی هم داره.
6- قبلنا فکر میکردم که هر ایده یا مکانی که من میرم باید اولین نفر باشم اگر ایده ی من قبلا اجرا شده باشه حتی فقط کمی مشابهش باشه تو ذوقم میخوره ، و براحتی بیخیالش میشم، و دوست داشتم بیشتر طبیعت بکر برم که خیلیا تجربه اش رو نداشته باشن، ولی الان پذیرفتم که ارزوهای من از قبل تو دنیا محقق شدن و خیلیا همین الان در حال تجربه ی اون زندگی هستن که تو رویای من هست. و خیلی با خودم به صلح رسیدم با این دیدگاه جدید.
10- ادامه بده و یه راهی براش پیدا کن، ناامید نشو، راهش پیدا میشه
32-اصل هدایته ادم باید فارغ از اونچه که ادمهای دیگه چه فکری میکنن، یا مهارت رو شرط میدونن و یا بقیه ی عوامل خارجی رو شرط موفقیت میدونن.
فارغ از اینکه من چی شنیدم تا حالا، میخوام به این اگاهی که الان گرفتم، عمل کنم و میخوام اجراش کنم. وقتی با این ایده میری جلو ، هدایت میشی.
با تصدیق و تایید حسنات، خداوند تو رو اسان میکنه برای اسانی ها
با سلام و ارزوى شادى و سلامتى و ثروت و سعادتمندى براى شما
چیزى که در سفر شما خیلى به من احساس خوبى داد این بود که دوچرخه ها را با خودتان برده بودید یک سفر کامل و عالى انشاا… براى شما و نتایج تجاربتان براى ما!
سلام به شما اساتید عزیز که هرکدام با نگاه خاصتان به زندگی برای ما درس بزرگی ایجاد می کنید
بیان نکات جالب در اینهمه قسمت خیلی سخته چون کلی نکات زیبا و آموختنی داشته برای شخص من
اول اعتراف کنم که نمیخواستم پای ثابت دیدن قسمتهای سفر بشوم اما خودمم نفهمیدم چطوری آلوده ی این سریال شدم :) :)
حالا چرا جذب شدم چون خیلی خالصانه بود فیلمها و یک نکته مشترک در همه قسمتها چیزی بود که پاشنه آشیل من در زندگیم بود و حالا دارم با الگوبرداری از این مشاهدات اصلاحش می کنم
نکته ی: خودت بودن و کاری به کار حرف مردم نداشتن .خیلی جالبه که این سفر از مستندبودن هم چیزی بالاتره چون همه رفتارها طبیعیه و ساختگی نیست و خانواده راحت زندگی خودشان را دارند و بیننده رو هم سهیم کردن
من صادقانه بگم این سادگی و خلوص نیت و هدفگذاری تجربه کردن از طریق تصویرسازی ذهنی زیبایی های سفر خیلی جذبم کرده
قبلا اهل سفر نبودم
حالا فهمیدم چرا میگن سفر عمر آدم را زیاد میکنه
یک نکته قوت دیگه که بخصوص در جلسه آخر به ذهنم رسیده
ترکیب دو دیدگاه کل نگر و راحت مردانه و نگاه جزئی نگر و حساس و خلاق زنانه در کنارهم در تجربه کردن و توضیح لحطه های خاص در زندگیست که بنظرم همدیگرو کامل کرده
هنر خانم شایسته در این توضیحات و تصویربرداریها کمک می کنه تا بیشتر و بهتر احساسات استاد عباسمنش را در اجرای قوانین بفهمم
و در بین بیش از صدها لحظه زیبا اون قسمت که آهویی جلوی دوربین آمد و به شکار مریم خانم افتاد یکدفعه منو برد به یک حس حضور خاص. انگار آگاهی یکدفعه اومد با این صحنه که نمیدانم چندبار دیدمش به خودم گفتم ببین اگه فقط در لحظه اکنون باشی و هوشیار ، خالق یکتا، خودشو با طنازی خاصی نشانت میده تا حال کنی
اجازه میده وارد حریم هشیارانه هستی شوی
اجازه میده به دیدنش در جنب و جوش یک آهو،
دیدنش در یک بارون و بخار های آب و دیدنش در یک غذای جدید خوشزه و
دیدنش در گلهای لیلیوم در باغ همسایه و
دیدنش در لبخند وهمراهی یک خانم با محبت خارجی و
دیدنش در عظمت آبشار و دیدنش در پرندگانی که اعتماد می کنند بهت و از دستت غذا میخورن و
دیدنش در لبخند شیرین نوجوانت و همسرت و کلمه خالص …. عاشقتم ….
و هزاربار ته دلت میگی خدایا شکرت برای درک این لحظه ها
خدایا شکرت برای این فرکانسها
و خدایا شکرت که به این مدار هدایتم کردی که در جمع استاد و هم فرکانسهاش باشم
قبلا ها فکر میکردم اینها را نباید گفت تا حمل بر چاپلوسی نشه (همون قضاوت مردم…)
اما یکی از همگروهیها در نوشته هاش چه زیبا گفت که ماهم قدمی برمیداریم تا اثری از خود در این سفر بجا بزاریم
حالا راحت تر خودم میشم و خودم خواهم بود با همه کاستی هام
بیخیال حرف و قضاوت مردم
و اجازه میدم به ذهنم که روی کاغذ بیاد
تا اثر بزاره در این سفرنامه زیبا
خدا قوت به همتون
عاشقتونم
با عرض سلام و درود خدمت استاد عزیز
من هم خیلی دارم لذت میبرم از سفرهای شما به دور امریکا و از درامدی که دارید یعنی درامد غیرفعال که بهترین نوع درامد هست.و من خودم هم نیز یک کار سایتی دارم و درامدم هر روز بیشتر و بیشتر میشه خدا رو شکر و به امید خدا خودم رو در شرایطی میبینم که به همه خواسته هام رسیدم و دارم خواسته هام رو با لذت و اشتیاق تمام زندگی میکنم و دوست دارم بگم که هر چی ادم بخواد امکان رسیدن به اون خواسته هستش چون ادم هایی بودن که رسیدن و اون ها چیزی از ما بیشتر ندارد و در طول روز وقتی که ادم های موفق دارند ما هم اون وقت رو داریم و جسم و ذهنی که اون ها دارند ما هم داریم پس شدنی اقا چان شدنی مطمن باش میشه.
سلام خدمت دوستان عزیز.قسمت۲۶ عالی بود.چون قدرت خدای مهزبون رو میشد دید در تک تک لحظات.لذت و شادی مایک و استاد که یه لذت واقعیه .زندگی کردن در لحظه حال. اینقدر آدم رو باورمان کار کنه که اینقدر آرامش داشته باشه و در لحظه زندگی کنه.و اینکه استاد اینقدر روی درآمد غیر فعالشون کار کردن که میتونن مدتها در سفر باشن بدون نگرانی مالی.و میشه هم لذت برد هم ثروت ساخت هم با خانواده بود.
به نام خداوند بخشنده مهربان
با سلام خدمت خانم شایسته عزیز که دستی از دستهای خداوند شده برای ما خانواده سایت و آقای عباسمنش عزیز
کل فایلهای سفر نامه عالی بود و روابط بین خانم شایسته و اقای عباسمنش
من حدود چند ماهی هست که با سایت و اقای عباسمنش اشنا شدم .
همه فایلهای سفر نامه برای من درس هدایت خداوند بوسیله نشانه ها رو داشت و صحنه های دوست داشتنی که واقعا دوست داشتم خودم تجربه کنم بوسیله دوربین خانم شایسته در کنار آقای عباسمنش و مایک تجربه میکنم ،اونجایی که خانم شایسته گفته دوست داره به افراد مختلف در محیط های مختلف توجه کنه که چ میکنند و براش لذت داره که آشنا بشه با ادم های متفاوت دقیقا همفرکانس من بوده و کلی لذت بردم از این که دوربین روی افراد مختلف و کارهای آنها میبرد و ما رو در این سفر با دوربین خود همسفر میکنه،خانم شایسته واقعا کارتون عالی هست و تشکر میکنم از زحماتتون، و همچنین از آقای عباسمنش با آنکه به شخصه دوست داره در سفر راحت باشه ولی نهایت همکاری میکنه با خانم شایسته عزیز.
نمایش جزئیات سفر در جلو دروبین واقعا عالیه ،ای کاش خانم شایسته اجازه می دادند علاوه بر شنیدن صدا آرام بخششون بتوانیم با تصویر ایشون این سفرنامه رو به بهترین شکل ممکن تجربه کنیم ،بخصوص این همه رابطه عاشقانه عالی بین ایشون و آقای عباسمنش ی جورایی اینجوری کمرنگتر نشون داده میشه
بهترین قسمت از نظر من قسمت ۳۱ هست که من از رابطه و بحث و گفتگو صمیمانه بین خانم شایسته و عباسمنش اونم در آخر شب که در حین آرامشی که در آخر شب هست و استراحت میکنن باهم گفتگو میکردن وبرای روز بعد خود برنامه ریزی میکردن ،این صحنه خیلی عاشقانه و عالی بود با وجود اینکه جلو دروبین خیلی محدودیتها بود.
و دیگه اینکه اون لحظه که خانم شایسته عزیز دوربین بیرون و توی تاریکی میبره،همه جا تاریکه و چیزی دیده نمیشه ولی هربار که نور میندازه کلی زیبایی و رنگهای سبز درختان و شاخ و برگهاشون دیده میشه ،خیلی لذت بخش بود صدای شب ،وای چقدر عالی بود ،آرامش شب و صدای شب و جیرجیرکها، من اون لحظه حس کردم دنیا اطراف ما هنگام سختیها و مشکلات مانند همین شب تاریک هست که ما نمیتونیم چیزی رو ببینیم و همه جا تاریک هست ولی با هدایت و نشانه های خداوند مانند اون نور ما میتونیم زیبایها که نمیدیدم بتوانیم ببینیم و لذت ببریم و ببینم در اوج اون تاریکی چ زیبایی هایی وجود دارد
در پناه الله یکتا موفق باشید و آرزوی من پایداری و تداوم این عشق و رابطه زیبای که بین شما وجود دارد هست.
با سلام به استاد گرامی و خانوم شایسته عزیزم…اول میخوام تشکر کنم از مسابقه ی خوبی که گذاشتید بابت سفرنامه?
راستش من از قسمت اول سفرنامه همسفر شما بودم همسفری با فاصله مکانی دور ولی فاصله فرکانسی و احساسی نزدیک که میتونم بگم خیلی مواقع خودم رو کنارتون و توی اون فضاها احساس کردم?
با ادامه سفر هر روز میل من به بودن توی سفرنامه بیشتر شد طوری که هر روز مثل یه همراه شده بودم که اماده است تا بتونم تجربه های دیگه رو توی سفر داشته باشم?
نمیشه اصلا گفت که کدوم قسمتهای سفرنمه بهتر از یکی دیگه است یا یکی بهترو یکی معمولیتره?
در واقع هر قسمت از سفرنامه تلاشهای شبانه روزی استاد رو نشون میده تلاشهای شبانه روزی گذشته استاد تا الان که چقدر روی باورها و افکار و ایمان و شجاعتشون کار کردن و الان هر لحظه دارن نتیجه اون تلاشها رو زندگی میکنند و بقول خودشون زندگی طبیعی?
دوس دارم اول از احساسم بابت دیدن هر قسمت از سفرنامه بگم و بعد بگم کدوم قسمت وجود منو زیرو رو کرد…..
با دیدن هر قسمت در واقع درجه ایمانم بالاتر میره که میشه….وقتی فردی مثل استاد تونسته پس ماهم میتونیم…میتونیم به تمام خواسته ها و ارزوهامون برسیم?
باهربار دیدن قسمتها این باور در من قویتر میشه که بدون درنظر گرفتن کشوری خاص.ماشین آر وی.غذاها.لباسها و فارغ از هرچیزی میشه سفر رفت و یه همسفر عالی داشت?
میشه سفر رفت و غر نزد و غر نشنید…میشه سفر رفت و یه غذای ساده خورد و لذت برد…میشه سفر رفت و نگران لباسو پوشاک خاصی نبود…میشه سفر رفت و به اینکه کجا بریمو کجا بشینیم فکر نکرد چون ما هدایت میشیم به فضاهای عالی…میشه سفر رفت مثل زوجی که با دوچرخه دور دنیا رو میگردن بدون امکانات چون همه ی دنیا توسط یه نیروی عظیم هدایت میشه?
همیشه یه جمله بینظیر توی ذهنم مونده اینکه (وقتی سفر رو شروع کردی به مقصد فکر نکن هر لحظه و هرجا بودی با خودت بگو مقصد کجاست همین جاست…و در واقع از همون لحظه و همون مکان لذت ببر)
و حالا میخوام در مورد قسمتی بگم که واقعا با دیدنش حال من یجور خاص شد?
با دیدن قسمت19سفرنامه که اون عمارت .اون بنا.اون معماری بینظیر?در دل جنگل رو دیدم وقتی خانوم شایسته از عکس توی کتاب دانشگاهیش گفت اینکه عکس سیاهو سفید اون معماری رو توی کتابش دیده بوده و اون لحظه اون معماری زنده رو با تمام وجودش حس کرده و از نزدیک شاهد دیدنش بوده اشکام ناخوداگاه سرازیر شد و با حسی خاص گریه کردم?
متوجه شدم خانوم شایسته سالها پیش وقتی اون عکس رو دیده همون لحظه یه موشک از خواستش از آرزوش مرتاب شده و از همون موقع کائنات دست به دست هم دادنو با طی شدن قانون تکامل ایشون در این زمان و این مکان به خواستشون رسیدن و این بنا رو از نزدیک تجربه کردن?
وقتی این صحنه رو دیدم یاد خودم و چندسال پیش دانشگاه خودم افتادم که دقیقا منم عکسای سیاهوسفید از خواستم و هدفم توی کتابم بودالان دقیق میتونم تجسم کنم که چطور و با چ ذوقی اون عکسا رو ورق میزدم و به هدفام فکر میکردم?
با دیدن این قسمت فقط گریه کردم و خداروشکر میکردم که بهم نشونه هاشو نشون دادکه صبر کن با طی شدن قانون تکامل توهم به هدفت و خواستت میرسیو از نزدیک اونو لمس میکنی
انگار یکی از سدها و مانعهای بزرگ.من برای رسیدن به هدفام فرو ریخت…انگار با تمام قلبم.مغزم.روحم.ذهنم.جسمم.با تمام وجودم این باور رو حس کردم که منم میرسم و حس میکنم و تجربه میکنم?
هدفی که سالها بابتش جنگیدم
خداروشکر
و در اخر بازم تشکر میکنم از استاد عزیزم که دستی از دستان قدرتمند خداوند برای ما شدند…?????