سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 82 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-09 08:10:202024-07-31 11:45:42سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز ، خدایا شکرت این قسمت برام فوق العاده بود و خیلی خیلی از سوالاتی که داشتم رو انگار شما میدونستید و پاسخ دادین ابهاماتی برام روشن شد و خیلی خوشحالم که این قسمت رو هم توفیق داشتم ببینم ، استاد به نکته ای اشاره کردند که من اصلا حواسم بهش نبوده وقتی ایشون فرمودند دیدم بله بله دقیقا برای منم اتفاق افتاد و این نکته این هست که وقتی زیبایی رو دنبال میکنی و تحسین میکنی برای تو هم پیش میاد حالا شاید به شکلی متفاوت اما در همان موضوع ، من بعد از دیدن قسمت ابشار نیاگارا خیلی لذت بردم و انگار منم اونجا بودم و اون رنگین کمان زیبا و حتی اون خانمی که واکر داشت کلی تحسین کردم انگیزه اش رو و روحیه اش رو ، اخر هفته با یک پیشنهاد عالی دعوت شدم به یک دریاچه ی زیبا و اونجا خیلی خیلی خوش گذشت و هوا هم طوفانی شد و دریاچه موج های قشنگی میزد و در کل خیلی زیبا بود و تجربه ی عالی . ممنونم استاد که با درسهاتون برامون دریچه های خوب و نابی باز میکنید و هر لحظه احساس خوب رو ادم تجربه میکنه …
مریم جان حرفهای شما خیلی بهم امید داد و انگیزه های جدید پیدا کردم و تصمیماتی گرفتم که به لطف الله انجام میدم و به زودی و یاری خدا میخوام دوره تهیه کنم دوره ای که پیشنهاد دادین رو ، در کل از همه چیز ممنون و پرانرژی باشید
به نام خداوند زیبایی ها
موردی که من درکش کردم از اتفاقات این سریال نظم کیهان و کشش دقیق این جهان و خداوند هست .
بیشتر بخوام برای خودم بگم این دنیا به شدت در حال گسترش هست و اگر من یک قدم بردارم اون صد قدم بر میداره اینو از خودم و کسایی که شروع کردن دیدم که به محض اینکه شخصی فقط تصمیم میگیره اتفاقات عوض میشه همون لحظه پس این جهان سیال و روان هست یعنی لحظه ای پاسخ میده و چیزی جلوتر وجود نداره
و مهم تر در مثال استاد عباسمنش . خانم شایسته وارد مدار استاد شده و هم اینکه ایشون در این راه گسترش توحید یاور ایشون هست و بخشی از کار رو به عهده گرفته مثل هارون برای موسا
از دقت و نظم همین بس که همزمانی اتفاقات جوری تنظیم شده که در بهترین زمان و مکان حضور دارید یعنی این جهان ما را وارد مداری میکنه که بر اساس بازهم مدارمون ما اتفاقات رو تجربه میکینم یعنی اگر شخص در فرکانس ناراحتی باشه اتفاقات و فرکانس هاش اون رو به همزمانی میبره یا جایی هست که اتفاقات بد رو میبینه و تجربه میکنه و شخصی که در مدار درست باشه با توجه به همون مقدار وارد همزمانی هایی میشه که اتفاقات زیبا رخ میده و یا در انجا هست. یعنی یک کشش بین فرکانس و اتفاقات هست
از نظر من زیباترین قسمت خیلی سخت هست انتخابش چون من دارم درس میگیرم از هر قسمت و نمیتونم انتخاب کنم و به انتخاب باشه
داستان هدایت های من روز 21 اردیبهشت
در ادامه کامنت های قبلی ام
در جریان اینکه هر روز یک کار بسپرم دست خدا تا ایمانم قوی بشه خدا منم هدایت میکنه و خدا برای من کافیه و خدا به بهترین شکل کار میکنه برام تصمیم گرفتم روزی یک کار مشخص بسپرم دست خدا
امروز یه کار دیگه رو هم سپردم دست خدا و اون یک لایو بود ساعت 21 شب باید میومدم و یک لایو در خصوص محصولم توضیح میدادم و سوال جواب میدادم
این لایو سپردم دست بالاسری گفتم تو کنار فایزه، مهدیه ، عاطفه ، اکرم همگی اینها هستی و قشنگ دارم کنار اونها تو رو حس میکنم
تو رو کنار تمام افراد خلاق و معجزه گر می بینمت
بیا کنار منم باش
بیا رنگ و رو کار منم عوض کن
بیا این حس اثرانگشت این حس بوی تو رو دادن تو من و کسب و کارم شو
لایو شماره 1 که 21 اردیبهشت بود خیلی خوب شد
پرسش و پاسخ بجا ، توضیحات خوب همه چیز عالی شد و مهم تر از همه نگرانی عجیبی وجود نداشت برام
بعد لایو مجدد خودم لایوم دیدم و گفتم خدایا شکرت چقدر خوبه این حس خونسردی ام ، چقدر خوبه خدایا قبلش نگران بودم ولی وقتی سپردم دست تو راحت مثل آب خوردن رخ داد و الان به راحتی فردا شب هم لایو می زارم
چقدر برام سبک شده اینکار ازت سپاس گزارم خدایا
حالا تا 39 روز دیگه ببینم خدا قراره توی کسب و کار من چجوری کنار من قرار بگیره و نور خودش انعکاس بده
براتون می نویسم.
بنظرم اگه خدا بیاد پشت کسب و کاری قشنگ میشه ببینی اش و چقدر خوشبخت هستن کسایی که کسب و کار خداگونه دارن و سپردن کار ها رو دست خدا بالا سری
امروز روز سوم فضای کاری من هست، یک فضای بکر مناسب تولید محتوا اصلا نمی دونید چقدر خوبه
تو منطقه گرون شهر با 1/7 قیمت واقعی که میشد این فضا رو بگیرم
واقعا عالیه خدا رو شکر
امروز خیلی زود رسیدم شرکت و محتوا گرفتم بعدش یکی از بچه ها اومد و گفت راحت باش من کارم تمرکزی نیست خدایا تو را شکر
بعدش چون صبحانه نخورده بودم رفتم افق کوروش طبقه پایین خونه مون و نونوایی کنار به کنارمون و یک نون بربری تازه با مقداری وسایل صبحانه گرفتم و
بعدش افسانه اومد همون که دیروز ازش گفتم باهم دیگه دوتایی یه صبحانه مفصل نیمرو با نون بربری تازه با پنیر محلی طبس با خیار شور تازه گرفتیم خوردیم
و چقدر عالی شد خدایا شکرت
امروز سالگرد ازدواج افسانه بود بعد 4 سال هنوز از رابطه عاشقانه شون و اینکه برای همدیگه گل خریدن داشت حرف می زد
خدایا تو را میلیون بار سپاس و شکر می کنم
دفتری بهم دادی که کنار خیابان اش ماشینم پارک کردم بدون اینکه الیت بهش تعلق بگیره
صبحانه ای از جنس صبحانه های بهشتی به من و افسانه دادی با روغن زیتون بکر
خدایا همین دو ساعت ابتدایی امروز برام قشنگ مشخص بود که این مکان الهی هست
این اشخاصی که اینجا هستن تیکه ای از تو هستن
ممنونم منو به اداره خودت دعوت کردی جایی که همه چیز گویی اختصاصی فاطمه درویشی هست
دیزاین فوق العاده اش
تمیزی بی نهایت زیادش و نجمه ای که هر روز اینجا رو مثل دسته گل مرتب می کنه و همه جاش برق می کشه از تمیزی
شکرت خدایا برای تک تک این لحظه ها و ثانیه ها
شکر شکر شکر
بعد صبحانه که اومدم پشت میزم گوشی رو برداشتم دیدم زده ساعت 10:10 دقیقه این هم یعنی نشونی از تو خدای خوبم که تاکید کنی در مسیر هدایت الهی تو هستم و راه درسته و این نشانه چشمک زدن تو به منه
خدایا میلیون بار شکر تو ای خدای مهربانم
چند وقتی هست می فهمم برکت کارم زیاده
چند وقتی هست می فهمم غذاهام فوق العاده خوشمزه میشن کار خیلی ساده ای میکنم ولی واقعا بی نهایت لذت بخش هستن منی که از نظر مهارت اشپزی اصلا هنرمند و کدبانو تا الان نبودم الان ساده ترین غذاهام طعم بهشت میده و واقعا بهم می چسبه
خدایا من ثروتمندم وقتی تو باشی
وقتی نگاه تو رو زندگی من و کسب و کارم باشه
خدایا برای افسانه از تو ممنونم چقدر انسان رهایی هست و چقدر خوش مشرب هست امروز سر صبحانه گفت این یک غذای بهشتی هست
تو بهشت از این وعده ها سرو می کنن
یه لحظه فکر کردم افسانه نکنه عباس منشی باشه چقدر حرف هاش شبیه بچه های اینجاست
خدایا شکرت برای انسان هایی که سر راهم می زاری
دیروز که استوری هام گذاشته بودم دیدم یک نفری پیام گذاشته بود که خانم درویشی تو دستی هستی از دستان خدا و کلی تعریف و تمجید کرده بود ازم
خدایا تو دعای سحرم ازت همیشه خواستم که بشم دستی از دستان تو برای کشاورزان زعفرانکار و خوشحالم دیروز این پیام از زبان یکی از بنده های تو شنیدم
سلام امروز روز چهارم کاری من در دفتر جدید است و مصادف هس با 24 اردیبهشت 1404
امروز 7:35 دقیقه از خانه ام زدم بیرون و محل کارم خیلی به خانه ام نزدیک هست در حد 5 دقیقه دیدم خیلی زود میرسم سر کار خدایا چیکار کنم تا 8 ؟
یه لحظه حسم گفت برو اون سمت جاده یه گلفروشی هست برو ببین دورزدم رفتم دیدم گل فروشی بسته هست و کلی گل زیبا با قیمت مناسب عالی گذاشته بیرون مغازه داشتم نگاه می کردم و فایل 12هم جهت با جریان خدا رو گوش میدادم
چند دقیقه ای گل ها رو دیدم و لذت بردم و نشستم داخل ماشین و رسیدم جایی که باید دور برگردون می زدم دیدم یه حسی بهم گفت اون دست راست ببین یعنی اون خیاباون به کجا می خوره ؟
گفتم بزار برم ببینم کجاست رفتم تا رسیدم به یک پارک کوهستانی بینظیر بزرگ یکی از بزرگ ترین پارک های که تازه یادم اومده بود 2 سال پیش که با دختر خواهرم داشتیم رویابافی می کردیم من بهش گفتم خاله من میخوام برم مشهد اونجا کنار این پارک یه خونه بخرم
من مشهد بلد نبودم و چون 2 سال پیش از طریق گوگل مپ داشتم نقشه های مناطق سرسبز مشهد چک می کردم رسیدم به این پارک که حس کردم جای خوبی برای زندگی باید باشه و تو دل طبیعت هست و زندگی جریان داره
امروز یهویی دیدم خدای من، من هم محیط کارم اینجاست هم خانه ام با فاصله 3 دقیقه ای -5 دقیقه ای از این جا قرار گرفته
و چقدر فضای زیبایی داشت چقدر بزرگ بود و کلی درخت و گل زیبا
نشستم توی چمن ها و فایل 12 رو کامل گوش دادم از درخت های توت توت چیدم و خوردم به ساعت نگاه کردم دیدم شده 8 و برگشتم توی دفتر کارم
و بازم من اولین نفر وارد این محیط اداری تمیز و الهی و زیبا شدم
هیچ کس نیامده و این دفتر اختصاصی فاطمه درویشی انگار طراحی شده
خدایا شکرت برای همه چیزش
سر صبح هم ساعت 5 بیدار شدم و سفرنامه قسمت 24 و زندگی در بهشت قسمت این پسربچه زیبا چشم ابی رو دیدم و بعد یک صبحانه مفصل با روغن زیتون بکر و تخم مرغ خوردم و چایی برای خودم گذاشتم و حسابی کلی لذت بردم و رزق سحرگاهی 2 استاد عرشیانفر رو هم 4 فایل آموزشی رو گوش دادم و باز شکر خدا گفتم که لیاقت داشتم وارد این دوره بینظیر بشم
تازه خونمم مرتب کردم و بعد گفتم خوب دیگه کاری ندارم برم دفتر
خدایا می دونم ثانیه ای نباید دستم از دستان پر مهر و محبت و گرم تو جدا کنم
می دونم این زندگی تا زمانی شیرین هست که در آغوش گرم و نرم تو باشم
می دونم تا زمانی به من خوش می گذره که تو بغل تو باشم
بیام پایین ترس، استرس ، نگرانی ، و… همه چیز میاد مثل خوره
خدایا ازت ممنونم 4 روزه مدام تو بغل تو روز و شب میکنم
امیدوارم قدر این بغل گرم و نرمت هر روز بدونم و بابتش ازت سپاس گزار باشم
دوستت دارم زیبای من
راستی
یادتونه گفتم استخدام نیروهام سپردم دست خدا ؟
دیروز عصر می دونید برام چیکار کرد ؟
یه رزرومه خیلی خوب اومد دستم به خدا گفتم خدایا کاش این دختر بیاد دفتر ببینماش و رزومه اش خیلی خوبه من به اون رزرومه پیام فرستادم اول زنگ زدم برنداشت
باورت میشه یکی دو ساعت بعد زنگ زد و گفت من همین حوالی هستم میشه اجازه بدید الان بیام ؟
منم گفتم بله
اومد دیدمش از 100 درصد خواسته من 60 درصدش داشت و منم لیست کرده بودم دقیقا چی میخوام و گفتم نه
و به خدا گفتم خدایا یکی که شرایط داره برام بفرست
میز کناری من اسمش افسانه هست گفت فاطمه چی میخوای ؟
شرایط موقعیت شغلی رو بهش دادم دیدم چند تا گروه برام فرستاد و بعد خودش هم استوری کرد خیلی کیف کردم
یه آدم غریبه تو لحظه اینجوری کار برات راه بندازه و حتی امروز یه نفر دیگه که توی مصاحبه تلفنی بنظرم خوب اومد امروز میاد تا ببینم چطوره ؟
خدایا شکرت که پرونده استخدام نیرو های منو برعهده گرفتی و به بهترین شکل ممکن داری دان می کنی دوستت دارم و میدونم بهترین برام رقم می زنی نیرویی که هر روز مثل این دفتر بابتش ازت تشکر کنم
داستان هدایت امروز من 21 اردیبهشت
قرار شد هر روز یه داستان بگم از تقویت باور به اینکه کافیه کار بسپری دست خدا و بهش اعتماد کنی او آدم هدایت میکنه
منم تمرین این باور و تقویتش گفتم هر روز یک کار به دست خدا می سپارم تا آخر روز ببینم اون کار خدا چجوری داره انجام اش میده
کار امروز من
1: میخواستم یک محیط دفتر و کاری برام جور کنه که فضای خوب و آرومی داشته باشه ، هر روزه بشه رفت و بشه کارمند هام رو هم ببرم
قبلا توی یه دفتر دیگه ای بودم که به خاطر اشتراکی بودنش روز های زوج از ساعت 8-15 فقط حق استفاده داشتم و اینجوری نمیشد نیرو هام ثابت کنم و با توجه به شخصیتم من باید هر روزه می رفتم و کار جدی میگرفتم نصف هفته برم و نصف هفته نرم حس خوبی بهم نمی داد.
تا اینکه دیشب موقع خواب این رو از خدا خواستم و گفتم می سپارمش به تو ببینم چه میکنی برام
امروز داشتم می رفتم توی دفتر قبلی وسط راه یه حسی بهم گفت چرا می ری اونجا ؟ اونها که شرایط شون ثابته دنبال چی هستی بیا بریم یه جای جدید ببینیم
چون وقتی آدم به یکجا عادت میکنه دوست داره همش همون جا بره و دلش میخواد جای امنی که براش راحت بوده همون جا براش شرایط جدیدی که میخواد فراهم بشه منم دقیقا همین طوری بودم
سرچ زدم همون حوالی یه دفتری پیدا کردم
با چه شرایط عجیبی البته
1: 8 صبح تا 8 شب هر روزه می تونستم استفاده کنم
2:خیلی خلوت و ساکت بود
3: هزینه اش یک سوم جای قبلی بود که نصف روز می رفتم و اگر ماهانه و فول تایم می گرفتم هزینه اش یک هفتم جای قبلی بود
4: مدیریت اینجا انعطاف فوق العاده ای رو داشت که جای قبلی اینطوری نبود
5: مکان قبلی جای پارکش به الیت می خورد و هر سری باید 95 هزار برای 7 ساعت می دادم یا اینکه ماشین می ذاشتم کوچه های پشتی ولی اینجا ماشین دقیقا دم در اداره پارک میکنم و الیت بهش تعلق نمی گیره و هزینه پارکی ندارم
6: اینجا یه اتاقی داره به نام رست روم قشنگ می تونی بری توش برق خاموش کنی 20 دقیقه بگیری بخوابی جای قبلی این فضا گرم و نرم رو نداشت
7: اینجا جدیدی یه قفسه داره کتاب های مثل رباعایت خیام و حافظ و معیری و یه چندین جلد کتاب های جالب دیگه که برام خیلی دوست داشتنی هست
8: اینجا جدید آدم های کمی هستن که دارن ازش استفاده می کنند و باعث شده یه جورایی خیلی اختصاصی بشه و از این بابت خیلی خوشحالم
9: اینجا هم مثل مکان قبلی خیلی به خونه من نزدیکه و راحت میشه برم و بیام پیاده یک ساعت تا خونم راهه و با ماشین 8 دقیقه
10: مثل جای قبلی توی یک منطقه فوق العاده عالی هست و ساختمان های شیک دور تا دورش احاطه کردن
11: با پولی که برای فول تایم بودن مکان قبلی میخواستم بدم می تونم اینجا یه کارمند اضافه کنم می بینید چقدر خوبه همه چیز خدایا شکرت
خدایا ازت ممنونم به دلم انداختی پاشم بیام اینجا و همه چیز همزمان بشه شکرت که این مسیر جلوی پای من گذاشتی شما ازت یک دنیا ممنونم و قدر دان تو هستم
خدایا یه سپاس گزاری روزانه بهم اضافه کردی تا هر روز تو رو شکر کنم به خاطر این فضای عالی که در اختیار من گذاشتی بابت آشپزخانه فوق العاده اش با کابینت های شیک اش
بابت قوری باکلاس و زیبا اینجا
بابت خوراکی های که از فردا میخوام بیارم اینجا بزارم باشه
بابت پویایی که از پنجره خیایان مشخصع و فضای زیر پای ساختمانش
ازت یک دنیا ممنون و متشکرم خدایا
سلام به استاد و همه دوستان گرامی
فایلهای شما خوب و آموزنده است برای من
هرجا باشید خوش و سلامت باشید
تشکر از زحمات شما که فایلهای رایگان هم از گوشه کنارا به ما میرسه .
سلام.
جواب مسابقه
فسمت 26
سلام خدمت استادگرامی وخانم شایسته مهربان ودوست داشتنی،به نظرمن جلسه ١٠و٣١ازهمه عالی تربودن
خدایا خداوندا هدایتم را به تو میسپارم
این جمله رو دقیقا وقتی مسیر زیبا بین کوها و دقیقا اون طرف آهوی زیبا در حال سلام و شادباش به مریم جون بود رو دیدم بر روی دفتر نوشتم اینقدر زیبا آخ خدا جان
و بهد در مسیر کوهای سبز با تنالیتهای زیبای سبز و آسمون اون بالا با آبی های زیبا وای چقدر زیبا بود
خدایا شکرت که طبیعت رو همیشه مقدس میدونستم و الان بیشار از قبل
وقتی میگی هدایتم به دست تو میسپرم چقدر زیبا است دقیقا اینجوری خدا در آغوشت میگیره و میگه عشقی تو من عاشقتر میشم
حین دیدن قسمت هجدهم گفتم کاش یک شبکه به اسم شبکه عباسمنش بود و بسازین این شبکه رو عالی میشه خانم شایسته میخوام با یک کانال عوض کردن راحت ببینم زندگی یک انسان به خود تمده رو و البته خودم اون زندگی مخصوص و زیبای خودم رو میسازم بهترین اتفاق زندگی ما شدین خدا بهترین رو براتون بخواهدمعماری بی نظیر غرق در طبیعت و یکی شده با انرژی آب و خاک و باد یک لحظه وقتی داشتین از راهرویی رد میشدین که سمت چپ خانه و از سمت دیگه صخره های موسیقی آب بود رد شدن از زیر اون سازه زیبا چنان حس عجیبی بهم داد که وصفش فقط دوباره حس کردنشه همین
دوستتون دارم تمام انرژی های خداییی???
سلام به همه ی عزیزان،منم خواستم حسم رو از دیدن سفر نامه بیان کنم،این سفر نامه کلیییی زیبایی به ما نشون داد که متوجه شیم دنیا بزرگ تر از چیزی هست که ما تا الان دیدم و هر قسمت از سفر نامه به تنهایی درسهای بزرگی رو به همراه داشت،اما من با دیدن قسمت ۱۶ به یه حسِ رهایی رسیدم که خیلی لذت بخشِ،احساس کردم با دیدن قسمت ۱۶ به ذات انسانیِ خودم که رهایی هست برگشتم چون توی قسمت ۱۶ اطراف Rv هیچ همسایه ای نبود انگار هیچ کس آدمی رو قضاوت نمیکرد و انگار به خاطر قضاوت مردم کاری رو انجام نمیدادیم،فقط خودمون بودیم و خدای خودمون،یا اون جنگل با اون آهوی زیبا یادآور طبیعت بِکری بود که انسان بهش دست نزده بود و همه چی توست خدایی که قدرت بی نظیرِ نظم داده شده بود بدون،اون آهو به راحتی به زندگیش ادامه میداد و از چیزی هراسی نداشت،همه ی زیبایی های قسمت ۱۶ من رو به خودم به رهاییم نزدیک کرد،این که خودم باشم،به دور از هر توقع داشتنی از دیگران،اینکه رها باشم اونجوری که میخوام زندگی کنم،اینکه لذت ببرم از تنهایی،با خدای خودم باشم به دور از هر حاشیه ای،به امید روزی که دیگه قضاوت مردم در زندگیم جایگاهی نداشته باشه
به نام ذات اقدس یکتا. سلام خدمت دوستان عزیز وخانم شایسته تمام قسمتهای سفر نامه واقعا زیبا بود و نشانه زیپاییهای خداوند بود مخصوصا قسمتهای اول که روخانههای زیبا رو نشان میداد که متفاوت از فلوریدا بود ورودخانه پل قره به یاسوج رد میشه رو برای من تداعی کرد وابشار نیاگارا که سرشار از زیباییهای خداوند مهر بان بود ونشان میداد که انسان مانند رود نباید متوقف شود واز هر مانعی باید عبور کند اما در این مسیر باید توکل به خداوند داشت که واقعا باید توحید عملی اجراشود تا از هر مانعی مانند نیاگارا رد شد. و اون قسمت هم جالب بود اون خانم مسن داخل باغجهاش که واقعا دنبال زیبایی ها بود وبا استاد وحانم شایسته هم فرکانس بود ،،،،،،خداوند پشت وپناه همه بچه های سایت باشه بدرود