نوشته زیبای عباسعلی عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
– خانم شایسته عزیز، اون لحظه ای که شما و اون دختر بچه چشم تو چشم شدید، به خاطر نیاز اون دختره به تایید شدن و تشویق شدن بوده، چون احتمالا اونجوری که باید توسط پدربزرگ و مادر بزرگش تایید نمیشده و مدام نصحیت میشنیده، چشم دختر بچه که به شما میوفته پیش خودش میگه: اوه اوه اوه این خودشه! اصل جنسه! این همون hyper-admirer (اَبَر تحسین کننده) هست که میخواستم. اون احتمالا هاله ی بزرگ و زیبایی که دور شما در اثر تحسین کردن بی نهایت همه چیز ایجاد شده رو دیده و مجذوب شما شده.
اون لحظه ای که دختره میگه من که تا به حال ندیدم کسی کمپر مثلثی داشته باشه، مادر بزرگش با دستش اشاره میکنه و میگه یکی دیگه هم اونجاست، دختره یه لحظه به خانم شایسته نگاه میکنه و یه لحظه نگرانی تو چهرش دیده میشه و یه قدم عقب میکشه و احتمالا پیش خودش فکر میکنه نکنه الان دست از تحسین من برداره و بره سراغ اون کمپر مثلثی دیگه و بعد به مادر بزرگش میگه میدونم ولی این نازه، و سرشو پایین میندازه. اما بعدش خانم شایسته که به قانون مسلطه وارد گفتگو میشه و به صورت تاکیدی به دختره میگه حق با توئه خیلــــــــــــــی نــــــــــــــازه و بعدش که خانم شایسته میگه تو خیلی توی توضیح دادن خوبی، دختره خوشحال میشه و با سرش تایید میکنه و میره میگرده که ببینه چه چیزهای بیشتری رو برای توضیح دادن پیدا میکنه و بعد چراغ و فن و اسپری رو توضیح میده.
بعد از دیدن این صحنه من یاد این شعر مولانا افتادم
ور نباشی مستحق شرح و گفت / ناطقهٔ ناطق ترا دید و بخفت
هر چه رویید از پی محتاج رست / تا بیابد طالبی چیزی که جست
حق تعالی گر سماوات آفرید / از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود / هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود / هر کجا کشتیست آب آنجا رود
– نکته ی جالب دیگه ای که برام وجود داشت این بود که ابتدایی که میخواستید وارد triangel camper بشید به اون دختر بچه زیبا گفتید if you want! you can explain me every thing ، بهش نگفتید explain me your best things و دختر کوچولوی زیبای داستان ما بعد از اینکه 2 تا میز و 2 تا تخته خواب رو توضیح میده، پنجره ی سمت در وروی رو نشون میده و میگه ما اینو نمیخوایم و بعد میره با آرامش رو تخت دارز میکشه و اون پنجره ی خونه ای شکلو نشون میده و میگه and then, we like this window, the best, because its shape like a house انگار با این حرفش میخواد معنی خوشبختی رو به ما یاد بده و بگه که خوشبتی یعنی لذت بردن از چیزهای کوچیک در زندگی، تا ما بهتر معنی اون جمله ای که رو تی شرت استاد نوشته شده رو درک کنیم Happiness is enjoying little things in life
خانم شایسته گفتند یکی از ویژگی مثبت مایک اینه که آدم شادیه و هیجان زده درمورد اتفاقات اطرافش هست، خوب که به این حرف فکر کردم به این نتیجه رسیدم که علت شاد بودن بچه ها و نوجوان ها (اون دختر زیبا و مایک) اینه که همیشه از چیزهای کوچیک لذت میبرند و این یه فرمول عالی برای شاد بودن هست. مثلا یادمه گفتید مایک عاشق slide out کردن آر وی هست و از این کار لذت میبره.
بعدش به عنوان به تمرین منم رفتم تمام چیزهای که تو اتاقم بود رو برای خودم توضیح دادم و حین توضیح دادن حواسمو جمع کردم و دقت میکردم از چه چیزهایی بیشتر خوشم میاد و چه حسی نسبت به اونا دارم و اونا روتحسین کردم و اینجوری امروز کلی احساس خوشبختی کردم، بعدش این ایده به ذهنم رسید که از این به بعد به چیزهای کوچیکی که احساسی نسبت بهشون نداشتم جوری نگاه کنم و باوری رو درموردشون بسازم که مِنبَعد با دیدنشون احساس خوشبختی بیشتری کنم. دوستان پیشنهاد میکنم شما هم این تمرین رو انجاد بدید تا درک کنید به چه احساس خوبی میرسید.
– نکته ی آموزنده دیگه ای که وجود داشت این بود که خانم شایسته توضیح داد که مایک قبل از اینکه بره با دیگران ارتباط برقرار کنه، از استاد مشورت و نصحیت میگیره که چیکار کنه. یه جا خود مایک هم گفت که چه جالب من خودم هم به صورت پیش فرض این کار رو میکردم (یعنی استاد بهش چیزی نگفته بوده). اگه حرفهای استاد و مایک رو کنار هم بذاریم به این نتیجه میرسیم که استاد تا وقتی مایک ازش کمک نخواسته هیچ تلاش برای تغییر اون نداشته و این قانون که ما قادر به تغییر هیچ کس نیستیم حتی عزیزترین کسانمان، رو به عینه میبینیم که استاد خودش رعایت میکنه.
– خانم شایسته گفتند یکی از نکات مثبت مایک اینه که خیلی سریع با دیگران ارتباط برقرار میکنه، به نظر من باوجود اینکه این یکی از توانایی های مایک هست ولی این توانایی در اثر تحسین های استاد و شما و همچنین باورهای استاد درمورد نگران نبودن برای ارتباط قرار کردن مایک با دیگران بوده. مثلا اونجایی که مایک رفت با اون خانواده ارتباط برقرار کنه استاد دنبالش نرفت و نگران نبود که یه وقت دیگران بهش آسیب بزنند اما به نظر میرسید اون مادر بزرگه نگران نوه ش بود و با وجود اینکه به نظر میرسید زانوش مشکل داره وسختشه از پله آر وی بیاد بالا ولی این سختی رو به جان خرید چون احتمالا باورهای نامناسبی داشته و نگران بوده. اونجا که استاد داشت به مایک نصحیت میکرد و مایک گفت چه جالب اینها رو خودم به صورت پیش فرض انجام میدادم استاد تحسینش کرد و نزد تو بُرجکش ولی اون مادر بزرگه وقتی نوه ش گفت من تا به حال ندیدم کسی کمپر مثلثی داشته باشه، مادر بزرگش زد تو بُرجکش و گفت اون طرف زمین بازی هم یک کمپر مثلثی شکل هست که بعد خانم شایسته فضا رو عوض کرد و تحسینش کرد بچه رو.
– تو نظرات قبلیم گفته بودم که یکی از خوبی های این سفر اینه که خانواده های زیادی تو سفر میبینیم و تو این قسمت هم دیدیم که نظام خانواده اونقدر تو اون کشور جریان داره که حتی پدر و مادر بزرگ ها با نوه هاشون باهم به مسافرت میرند.
– نکته جالب دیگه این بود که تو این قسمت هم پرچم آمریکا رو دیدم که خانواده ها کنار کمپ هاشون بر افراشته کرده بودند، دلیلش رو نمیدونم چیه ولی حدس میزنم این آدما خیلی کشورشون رو دوست دارند.
– تو این سفر دیدیم که مایک داره تو حل مسائل توانایی پیدا میکنه و تکامل خودشو طی میکنه، تو این قسمت وقتی استاد داشت نصیحتش میکرد به استاد گفت “جالبه! من از کجا سوال کردن و کمک گرفتن از دیگران رو برای شروع برقراری ارتباط میدونستم” وقتی این حرفو گفت ذهنم کشیده شد به یکی از تیشرت هاش در قسمت های اول که روش نوشته بود HUSTLE، هاستل به معنی “خود هل دهنده یا اَبَرمستقل یا توقف ناپذیر (Unstoppable) هست”
در دنیای استارتاپ کلمه HUSTLE زیاد به کار میره. Hustle یعنی خودتون خودتونو هل بدهید! کسی که این ویژگی رو داره تحت هیچ شرایطی تسلیم نمیشه، به هیچکی برای دست یابی به رویاهایش هم محتاج نیست. کسانی که این ویژگی رو دارند هیچوقت منتظر درس استاد نیستند، خودشان بدنبال آن میروند. میخوام بگم صفت HUSTLE چقدر داره برازنده مایک میشه.
– یه چیز جالب دیگه این بود که استاد اونقدر تو این سفر از آهنگ های سیاوش قمیشی پخش کرد و خوند که تو این قسمت بدل سیاوش قمیشی رو دیدم. پدر بزرگه شبیه سیاوش قمیشی بود.
اگه بخوام چیزهایی که تو این قسمت یادگرفتیم رو جمع بندی کنم میتونم بگم که؛
فرمول شادیِ بی قید و شرط اینه که از چیزهای کوچیک تو زندگیمون لذت بریم و برای پایداری این شادی باید چیزهای کوچیکی که خودمون و دیگران ازش لذت می بریم رو تحسین و تایید کنیم. وقتی این شاد بودن پایدار شد و در احساس خوب پایدار ماندیم، توانایی های بالقوه ای که داریم بالفعل میشه و چنان عزت نفسی میگیرم که قادر خواهیم بود در کمترین زمان ممکن با دیگران ارتباط برقرار کنیم و همدیگه رو از تجربه های عمیق لحظات شادی که داشتیم آگاه کنیم.
اما یادمون باشه، اولا اینکه، پایدار بودن این شادی رو منوط به تایید دیگران نکینم و اونو با تحسین شادی های خودمون پایدار کنیم و ثانیا اینکه حواسمون باشه که، ما توانایی تغییر دیگران و شاد کردن دائمی اونها رو نداریم چون نقطه ی شروع شاد بودن اینه که خودشون بتونن چیز کوچیکی رو پیدا کنند که ازش لذت ببرند. اگه نتونن چیز کوچکی رو برای لذت بردن و شاد شدن پیدا کنند، ما هم نمیتونیم اونا رو تحسین و تایید کنیم و تغییری رخ نیمده.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۳129MB8 دقیقه
سلام استاد وخانم شایسته عزیز :
واقعا اون لحظه ای که گفتی ؛ به دست من نیست ومثل اینکه آن صحنه میگوید بدو گوشی بیار واز من فیلم یا عکس بگیر خیلی خوب درک میکنم . چقدر اون لحظه ها زیبا هستند و واقعا اشک انسان را جاری میکند .
من این آگاهی ها را که دارم یا با خدای عزیزم صحبت میکنم در زندگیم به اجرا در می آورم
مثلا میخواهیم برویم جایی یا مهمانی یا با کسانی برویم ( به جان هر دوی شما بعضی مواقع نمیتونم بنویسم همش میترسم بچه های سایت بگویند این آدم دیگه دروغ میگوید وکه البته این مسئله میدونم بیخودی است وامیوارم آنچه برایم رخ میدهد خدای عزیزم کمکم کند بتوانم به دور از هرگونه ریا بنویسم ) به دلم مراجعه میکنم وجواب را از او میخواهم وبعضی مواقع برای اینکه مقومت خانه را کم کنم نتیجه را در یک کاغذ مینویسم ومیرویم .
بعد که به اون سفر رفتیم یا همراه اون آدمها رفتیم وبرگشتیم .برای خانواده عزیزم اون نوشته را میخوانم و خانواده می پرسن ؟ تواز کجا میدونستی که اینجوری میشه ؟ میگم خدا گفت .
خدایا شکرت شکرت ای محبوب ؛
اگر ترا باور کنیم وهر لحظه به یاد باور خودمان باشیم که او هر لحظه همه جا هست او هر لحظه آنقدر قدرتمند است که از همه چیز خبر دارد او همیشه همراه ماست . بابا خدا عوض نشده و آدمها عوض شدن . این خدا همان خدایه زمان محمد “ص” وعلی وموسی وعیسی ویوسف ونمرود و…. است این خدا همان خدایی است که دریا را باز کرد ……..
اگر ازش مخلصانه وبدون شک وتردید وریا خواستی اگر قدرتش را باور کردی بعد ببین این خدا چکار برایت نمیکند .
به خودش بعضی مواقع عین دیوانها وبچه کوچک ها اشکانم جاری میشود
مثل امروز ؛ که صبح که خورشید طلوع کرد گفتم تشکر امروز هدیه توست سپاسگزارتم ببینم چگار میکنم ؟به ناگاه چشمم به خورشیدش اوفتاد گفتم ؛ خداجون ؛ مگر تو چقدر قدرت داری که یک سقفی به این بزرگی با این لامپ خاموش نشدنی بالای سرم گذاشتی . این حرارت خاموش نشدنی را چطور در این چراغ گذاشتی . ؟؟؟بعد میگویم ۱۰۰% برایش عزیز هستم که سقف به این بزرگی بالای سرم گذاشته وتزئینش هم کرده ویک لامپ بزرگ وخامش نشدنی هم برام گذاشته . صددرصد کاری ازم میخاد ؟/ صددرصد زیبایی ومهربانیت ودرخشندگیت باید از این خورشیدت بالاتر باشد . آره سید حسن گفت که خدا به همه کمک میکنه . تو هم خورشید مثل پروردگارت بدون چشم داشتی ، به همه میتابی . آره یا مثل اون سایه درخت ” بید مجنون ” که این بنده ات در قسمت ۳۳ گذاشته ، سایه اش را به همه ارزانی هدیه میدهد . وهیچ نمی پرسه که چه کسی اینجا هست واز سایه من استفاده میکنه ؟
امروز خدا ؟؟ عزیزم جوابم را خوب دادی سپاسگزارتم
به خونه ای رفتم ومیوه های ” بیو ” تابستانی جلوم گذاشت که از بویشان مست شدم همش میگفتم خداجون تشکر تشکر
امروز دوباره ؛ سوپرایزم کردی شادی به قلبم دادی . دخترم در مسابقه ی دوی ۱۵۰۰ متری دانشجویان دانشگاهای علوم پزشکی کشور مقام دوم بدست آورد با دوماه تمرین .
اینها همش لطف خاص تو بود که از دهان بنده ات عباسمنش به سوی من امد
سپاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااسگزاااااااااااااااااااااااااااااااارتم جیگر
امروز توگفتی به زینب مهربان کامنت کنم وتومیگفتی ومن تایپ کردم ودیدم که حرفهای تو “لایک ” گرفته …
امروز حالم را تو عالی کردی . دخترم درمدرسه رتبه برتر شده ممتازترین دانش آموز شده با معدل ( ۱۹/۹۰ ) دیگر دختر دانشجویم رتبه یک دانشگاه وکشور شد
الهی امروز تو حال مرا به بهترین حال تبدیل کردی . پس من نامردم که ، به حرفت گوش ندم
آری دعای اول سال یادم آمد . حول حالنا علی احسن حال
ای عزیز قرنها ای که الان به یقین رسیدم که : آنچه در زمین وآسمانها است ، ذکر تو میگوید
تو امروز حال من وخانواده ام ودختر عزیزم را ؛ بهترین کردی ؛ پس من نامردترین آدم روی زمینم که جوانمرد تو نباشم به قول اون دوشرو که با هم زشت ترین کارها را کرده بودن . وقتی پیش قاضی میرن اون دوست وشریک جرمش میگوید ؛ این آقا هیچ کاری نکرده !!! همش من بودم ….
واون مرد بعد از رهایی میفهمه این کار خدا بوده ومیگه خدایا تو این کارها را کردی که من متوجه بزرگی تو بشم پس از این لحظه نامردم که بنده ی تو نباشم
عزیزم به قول نیک آچیچ اون مرد بی دست وپا که میکه ؛ خدایا ازت سپاسگزارم توبودی که به من دست وپا ندادی تا به این آگاهی برسم که برای اینکه ترا داشته باشم احتیاج به دست وپا ندارم ، بلکه باید باقلب خود به پیش تو آمد
خداجون ؛ وقتی آدم داخل کانال تو می افتد تو چقدر خوبی وچقدر مهمان پذیری که با بهترینها از مهمانت ؛ پذیرایی میکنی
عزیزم یادمه ؛ همه کارتو در دفتر سپاسگزاریم نوشتم که یادم نره
آؤه وقتی داخل کانال خدا شدی ؛ هیچ خبری ، بویی ؛ یادی ؛ سخنی از شیطان نیست
شکرت عزیزم
سلام بر قسمت ۳۳ ام . خیلی لذت بخش بود الان اگر خانم شایسته را جایی برخورد کنم دیگه میشناسم .لطفا در دقیقه ی ۱:۲۰ فیلم را استپ کنید خدایا شکرت چهره ی خواهر عزیزم را دیدم
عزیزان دلم ؛ اینجا یک نکته ای را میگم که فگر میکنم به درد خودم میخوره .
مثلا همش میکم خواهرم مریم شایسته ؛ به نظر من خواهر وبرادر داشتن این نیست که از یک پدر ومادر باشن . الان من استاد را از برادرام بیشتر دوست دارم ومریم بزرگوار را بیشتر از خواهرام دوست دارم . چون واقعا به تمام وجوه ؛ این دو انسان باعث شدند من زندگی زیبا وجهان زیبایه جدیدی را تجربه کنم وهمیشه میگم خدایا شکرت به خاطر سید حسین عباسمنش ؛ خدایا شکرت به خاطر خواهر نازم ، مریم شایسته .
راستی آجی مریم ، چرا استاد گردنبند برات نگرفتن ؟؟؟ چرا در گردنت هیچی نیست ؟؟؟!!!!
چرا در گردنت مهره ی مار ومهره ی چشم زخم نیست ؟ گوش کن اینو گفته باشم ، مردم آمریکا چشماشون شوره ؟؟؟!! چشت میزنن ؟؟!!!
استاد جونم ؛ این همه تعریف میکنی که چقدر مال وثروت دارم ؟ پس چرا برای خواهر ما ، یه دونه گردنبند نگرفتی که بزنه به گردن وپیش این آمریکاییها پوزش بده وچشش نزنند ??????????
واقعا که ؟؟؟//
آگهی بازرگانی بید . بیشتر بخندیم که خنده داروی هر دردی است
بخند تا جهان به رویت بخنده .
یک لبخند با عشق ؛ هزار کدورت را میکشد
یک لبخند ملیح مریم میکه ؛ سید ، بابائیه مایک دوستت دارم
در اوج ناراحتی که خندیدی ؛ یعنی میدانم آقایی عزیز بالای سرمان هست
آقایی که میگه ؛ عاشقتم نفس هیییییییییییی نفس ؟؟؟؟ عاشقتم
واقعا که می ارزه که روزی یک میلیون بار بگی عااااااااااااااااااااشقتم خاله مایک .
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
می نوش(خوش باش ) که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ
سلام وسلام وهزاران سلام برروی همچو ماهت خانم شایسته .
به جون استاد من هم اول صبحی که لپ تاپ باز میکنم وارد این خانواده میشم
عزیزم به خدا ماهم دیگه عضو خانواده شما شدیم
بعضی مواقع حرکات شیرینی از شما می بینم وحتی چند روز جلوتر میدانم واین از لطف ورحمت خدای عزیزم است که به وسیله ی دستان فرشته مانند شما جاری میشود
اون لحظه ای که داشتید آر -وی را برای اولین بار از پارکینگ در می آوردید واون بدو بدو شما را برای آوردن ماشین دیدم همون لحظه من این عشق وشور وهیجان سفر را در کار شما دیدم
برای همین با شما شوخی میکنم میکم ” آتیش پاره ” خوب آتش چکار میکنه . ؟
به جون استاد ، حرکات شما کارهای شما ؛ وجود مارا سرشار از گرمی وشادی میکند وبه همین خاطر سپاسگزار خداوند هستم که در این مسیر با شما هستم .
ویک نکته زیبا که در بیشتر ما است مثل همین که شما اول صبح ، بلند شدی وفکر وذهنت رفت روی اون دختر بچه . چرا ؟ من هم اینطوری هستم واز بچه ها خوشم می آید
این یعنی هماهنگی با انرژی منبع . این یعنی بروز آن صفات عزیزی که خدا در روز “الست ” در وجود همه ی ما نهاد .
همه ی اینها نشان میده که آن نیرو با ماست هر لحظه با ماست
ممنون خواهر خوبم خدای عزیزم خیر دنیا وآخرت نصیبت کند
وبارها به خودم یادآوری میکنم که ببین این خانم شایسته چقدر بزرگ والهی هستند ایشان میتونست مثل دیگر خانمهایی که رفتن خارجه در پی مسائل دیگر باشه و…
اما ببین با چچه ذوقی وحرارتی دارند زحمت میکشند وگوشه ای کوچک از بو وعطرشکوه ظاهری خداوند نشون میدن . شکوهی که ما از هزاران کیلومتر دورتر از شما ؛ این بو وطراوت واین احساس زیبا باتمام وجود احساس میکنم
خدا خیرت بده خواهر .
به امید روزی که در دل وقلب هزاران انسان ؛ مجسمه وجود نازنین شما واستاد نقش ببندد واین خانواده و آموزه هایش جهانی شود وباور کنید اینها همش کار آن خدای عزیزم است
وباید ببخشی که بعضی مواقع ما با شما شوخی میکنیم
من در تمام عمر بالای 50 ساله ام آدمی به زیبایی وبزرگی و هماهنگ بودن کلام وسخنانشان با دل وبوی خدایی دادن ؛ مثل شما ی عزیز واستاد نازنین ندیدم وبه خاطر همین است که در شروع کامنتام میگم : سلام بر بزرگترین دانشگاه موفقییت والهی
خداوند نگهدارت بادا
سلام خانم محترم وهم زینب وهم مهربان : این قسمت که فرمدید خانم شایسته با ذوق میرن فیلم میگیرن مرا یاد سخن استاد انداخت که میفرمایند : ” خداوند وقتی جدیت ترا در کاری می بیند ، تمام انرژیش را ، رایگان ، رایگان ، در اختیارت میگذاره ” که چقدر این کلام ایشان در این سفرنامه ، ظهور کرد وهویدا شد
من به شخصه کارهایی که خانم شایسته در این سری سفرنامه کردند . حقیقتا جراتش را ندارم . در میان استخر در میان جمع پر از انواع طرز تفکر . بابا الان یکی میکه خانم چکاره ای از من فیلم میگیری ؟ چطور به خودت اجازه میدی حریم خصوصی آدمها را به تصویر بکشی ؟ از رقص مردم ،از استخر ، از داخل آسانسور ، از شادی هایشان ، از خونه مردم . واقعا دل شیر میخاد
اگر ایران بود که ایشان الان مرده بودند ؟؟؟؟
اما من اینها را همش ربط میدهم به عشق . نه اون عشقهای رنگی والکی که مولانا میگه : عشق هایی که در پی رنگی بود ///// عشق نبود ، عاقبت ننگی بُود
چه عشقی . همانی که استاد میگویند . عشق الهی
وقتی که عشق الهی شود ، تمام غولها به خاک می افتند . تمام بدیها خاکستر میشوند
وقتی عشق الهی شود ؛ آنجا تماما خداست وخداست وخداست .
و اینها را ربط میدهم به نیت خیر وپاکی .
من از این کارهای ایشان هزاران نکته یاد گرفتم وآویزه گوشم کرده ام ودر هر قسمت نکات ارزشمندش را مینویسم
من یاد گرفتم که وقتی مثل یوسف پاک باشی ؛ونیتت پخش آگاهیهای الهی وخدایگونه باشد حتی اگر ته چاه باشی ؛ خدای عزیزم ، (آن یگانه دوست عزیز زندگیم ) آری اگر ته چاه باشی ؛ خداوند ، ترا عزیز مصر میکند . همچنانکه خانم شایسته واقعا برای این خانواده ، عزیز ودوست داشتنی هستند اینها همش کار خداست . آری به این جمله ایمان آوردم با کارهای خانم شایسته ؛ که با خدا باش وپادشاهی کن
به درازا کشید ببخشید نمیتونستم ننویسم .
من که همیشه میگم ؛ سفرنامه ؛ کارگاه عملی ، سخنان استاد بود
خدارو شکر
ممنون جیگر سپاااااااااااااااااااسگزارم عزیز دل
خدا خیرت بده
توی مسابقات المپیاد دانشجویان کشور در تبریز در 3000 متر انفرادی مدال طلا گرفتن .
خدا جون دوستت دارم من وتو چقدر با هم حال میکنیم
یادمه خدا جون اینها همش کارتوست
ممنون in God we trust…..