https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-19.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-24 09:52:042024-08-14 16:47:26سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۲
436نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این قسمت رو نگاه کردم، و رفتار استاد رو تو برخورد با
تضاد ، چالش، هرچی که اسمش هست دیدم، تعجب کردم که اصلا معنی توکل رو فهمیدم…
اینکه بذار خدا کارارو انجام بده، تو ذهن من چه تعریفی داره!!!! اصلا یعنی چی وقتی میگین شما سمت خودتون رو انجام بدید، خدا سمت خودش رو به بهترین شکل انجام میده…
چند ساله تو این سایتم، محصول میخرمو و این مطالب رو میبینمو و میشنوم!!!
اما هنوز یاد نگرفتم که بابا سمت خودت رو هم الهام، به نحو احسنت انجام بده…
استاد تمام تلاشش رو کرد، نگفت خدایا من سمت خودمو انجام دادم یه پله خریدم، میذارمش اینجا رو زمین ، تو دستانت رو بفرست و سمت خودت رو انجام بده،
استاد دست به کار شد، هر راهی که بلد بود رو امتحان کرد وقتی تلاششون جواب نداد گفت حالا وقت اینه که بریم خوش بگذرونیم و کار رو بسپاریم به خدا، درست میشه، راهی براش پیدا میشه،
و فرداش دوباره در حال تلاش کردن بودن که خدا دستی از دستانش رو فرستاد…
خود من یذره ، یکم که حرکت میکنم ، میگم خب خدایاااا حالا تو دست بکار شو، تو مشتری بفرس، تو پول بده، تو راه رو باز کن!!!
غافل ازاینکه واقعا هیچ کار خاصی نکردم و فقط توقع دارم اوضاع بهتر شه…
در صورتی که جهان اصلا به این شکل کار نمیکنه!!!
فکرهم میکردم خب دارم توکل میکنم، در صورتی که کم کاری و کاهلیم رو با اینکه واضح بود نمیدیدم!!!
سلام به روی ماهتون
این قسمت رو نگاه کردم، و رفتار استاد رو تو برخورد با
تضاد ، چالش، هرچی که اسمش هست دیدم، تعجب کردم که اصلا معنی توکل رو فهمیدم…
اینکه بذار خدا کارارو انجام بده، تو ذهن من چه تعریفی داره!!!! اصلا یعنی چی وقتی میگین شما سمت خودتون رو انجام بدید، خدا سمت خودش رو به بهترین شکل انجام میده…
چند ساله تو این سایتم، محصول میخرمو و این مطالب رو میبینمو و میشنوم!!!
اما هنوز یاد نگرفتم که بابا سمت خودت رو هم الهام، به نحو احسنت انجام بده…
استاد تمام تلاشش رو کرد، نگفت خدایا من سمت خودمو انجام دادم یه پله خریدم، میذارمش اینجا رو زمین ، تو دستانت رو بفرست و سمت خودت رو انجام بده،
استاد دست به کار شد، هر راهی که بلد بود رو امتحان کرد وقتی تلاششون جواب نداد گفت حالا وقت اینه که بریم خوش بگذرونیم و کار رو بسپاریم به خدا، درست میشه، راهی براش پیدا میشه،
و فرداش دوباره در حال تلاش کردن بودن که خدا دستی از دستانش رو فرستاد…
خود من یذره ، یکم که حرکت میکنم ، میگم خب خدایاااا حالا تو دست بکار شو، تو مشتری بفرس، تو پول بده، تو راه رو باز کن!!!
غافل ازاینکه واقعا هیچ کار خاصی نکردم و فقط توقع دارم اوضاع بهتر شه…
در صورتی که جهان اصلا به این شکل کار نمیکنه!!!
فکرهم میکردم خب دارم توکل میکنم، در صورتی که کم کاری و کاهلیم رو با اینکه واضح بود نمیدیدم!!!