https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-21.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-25 09:03:572024-08-14 18:43:41سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۳
356نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استــاد خوبم ومریــم جان گل واقعااا از اینکه مناظری از طبیعت را با ذوق برای این خانواده صمیمی ارسال می کنی ممنون خیلی زیاد چون من عاشق طبیعتم میدونی چــــون از دست به قلم شاهکار طبیعت خـــدا عزیزمم ارسال می کنی .دمت گــــرم
خیلی خوشحالم که عضو این خانواده هستم و درمسیر تکاملم هستم نشانهای که می بینم و منا ذوق زده می کنه برای تغییر باورهام اینکه ببین ذهنم نسبت به باورهای مثبتم روی واقعیت زندگیم تاثیر گذاشته اینکه این تغییرات آرام آرام که طی کردن تکامل هست را می بینم خیلی خوشحالم اینکه از خدا هدایت می خوام و می بینم تو روند زندگیم که تنهام نمیزاره حضورش با تغییراتی مثبتی که در زندگیم می بینم هدایتهای که تو مسیر زندگیم میشم.استاد خوبم از اینکه هستی و تو مـــدار هستم تا بشنوم از طریق شما آگاهی های عالی برای بهتر زندگی کردن واقعا ازتون ممنونم.
من هر پدیده ای را که می بینم دوست دارم خداوند را حس کنم در تک تک لحطات زندگیم در همه زیبایی ها خدا را می بینم این مسئله قبلاً برام سخت بود الان که به این درک رسیدم که خداوند صاحب و مالک و همچنین خالق همه کائنات است همه ش به یاد این نکته معروف خودم می افتم که اساس جهان هستی بر خیر و برکت بنا شده است و این آیه شریفه “ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ”
“این (کیفر) بدان سبب است که خداوند نعمتهایی را که بر قومی عطا کرده تغییر نمی دهد تا زمانی که خودشان آنچه در دل خودشان است تغییر ندهند” به من این درک را می دهد که واقعاً جهان براساس نعمت بی پایان و بناشده و الله جهان را خاص برای بشر خلق کرده ” هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً” “خدا کسی است هر آنچه در زمین است برای شما خلق کرده است” هر منظره ای که می بینم هر رابطه عاشقانه ای هر فرد ثروتمندی هر خانه لوکس و هر چیز دیگه ای ناخودآگاه این آیه در ذهنم روشن می شود هر گاه به مشکلی بر می خورم این آیه بسیار زیبا “اذا سألک عبادی….” به یاد می افتد وقتی در سختی می افتم ان مع العسیر یسرا و صدها آیه بسیار زیبای قرآن کریم که کلام ناب خداوند است به صورت روزمره در قلب و روح من جاری می شود و فقط و فقط با یاد خدا آرام می گیرم “الا بذکرالله تطمئن القلوب” و آیه بسیار زیبای “فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّـهُ” خدا تو را بس است نمی دانید چقدر با این کتاب ناب و بی همتا آرام می شوم زمانی که قوانین کیهانی را یاد گرفتم دچار شک و تردید بودم راستش جرأتشو نداشتم با قرآن تطبیقشون بدم چون حس می کردم اگه با هم در تعارض باشند اگر خداوند تأییدشان نکرده همه آن چیزی که سالهاست مطالعه شون می کنم نیست و نابود میشن اما با خواندن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم دریچه ای در ذهنم باز شد و به جستجو در قرآن پرداختم البته خودم دست به کار شدم تا خودم قوانین را کشف کنم و بحمدالله توانستم بیشتر عظمت قرآن را درک کنم من دست توانمند خدا را در تک تک لحظات زندگی ام می بینم هر چه از شواهد قرآنی در جهت تأیید قوانین کیهانی بنویسم کم گفتم ان شا الله در کامنت های بعدی بیشتر در این مورد صحبت می کنم .این مطالب را به این دلیل در اینجا نوشتم چون با دیدن این سفرنامه و زندگی سید حسین و مریم و مایکل و این زندگی رها و آزاد و خالی از قید و بند و ترس از قضاوت دیگران و محشور شدن با آدمهای دیگر با فرهنگ های مختلف باز هم تجلی قوانین و ایات الهی را در ذهنم حس می کنم .به یادم می افتد که دنیا با همه کیفیتش برای ما خلق شده ،یادم می آید که هر چی از خدا بخواهیم به ما می دهد با دیدن صحنه خالکوبی اولش راستش حس بدی بمن دست داد بعد که دیدم فقط نقاشی است احساسم تغییر کرد چون خود سید حسین تو یه فایلی در مورد خالکوبی و اثرات منفیش صحبت کرده بود نکته مهمی که توجه مرا بسیار به خودش جلب کرده سبک زندگی شخصی است و این که با وجود این که هزاران نفر این فایلها را نگاه می کنند اما آنها هیچ نقابی به صورت نمی زنند و کاملاً خودشان هستند تشکر می کنم از این همه اگاهی .خدا نگهدار
سلام بر استاد جونی شیرین دوس داشتنی مایک نبات قند عسل خانم شایسته که واقعا شایسته لایق بهترین ها هستن که کنار استاد هستن
خانم شایسته اول از شما ممنونم که خدایتان استاد را همراه برای همسفر کردن خانواده عباسمنش در سفر فوق عالی تان بوده است
خانم شایسته استاد گل می دانید از موقعی که این سفرنامه رو گذاشتید چقدر من اتفاق های بیش از عالی را دریافت کردم
برای شما هم بیش از بیش از عالی ها را از خدا خواستارم
لطفا این سفرنامه را هر روز ادامه بدید بسیار عالی تر هس باورتون میشه چقدر مثل شیرین راحت آب خوردن من قوانین را رعایت ن بلکه بگم خودشون مثل آب آرام و زیبادر روح و جسم و ذهن و زندگی ام جاری شده آن .
دوستتان دارم
مایک یادت نرفته که می خوام تو رو گاز بگیرم شیرین دوست داشتنی
احساس میکنم یه گنج پیدا کردم و از پیدا کردن این گنج به خودم هر ثانیه می بالم گنجی که هر روز بهش سر میزنم و درخشش نورش من در آغوش میکشه نوری که از جنس مهربانی هست نوری که از جنس عشق بلاشرط هست نوری که آرامش وارد میکنه به تمام سلول های وجودم و تفسی تازه برام به ارمغان داره
ارتش تک نفره
ارتشی که یاد میده برای رسیدن به خواسته هات نباید زجه بزنی سرلوحه اش (حال خوب مساوی با اتفاقات خوب)
ارتشی که همسو شدن با فرکانسهایت و ارتعاشی که به جهان ارسال میکنی را یادت میده (در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد)
ارتشی که با زبان تصویر عزت نفست را تقویت میکنه
ارتش تک نفره که یادت میده چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید، اونم با ساده ترین و آسانترین راه فقط از طریق توجه کردن به نکات مثبت
ارتشی که با زبان تصویر اعلام میکنه تحسین دیگران و تشویق دیگران هم برای خودت انرژی مثبت میاره هم برای شخصی که داری تحسینش میکنی خدا میدونه چه باور قدرتمندی درون آقا پسر طراح داستان به وجود آمده با عزت نفس بیشتر و سر افرازتر از همیشه به کارهاش میخواد ادامه بده چه هیولای طراحی بسازه از اون آقا پسر
ارتشی که میگه تغییر از درون خودت شروع میشه نه محیط اطرافت نه با تغییر شرایط وقتی درونت ناخودآگاه تمام زیبایی ها رو سرچ میکنه دوربین نگاهت به سمت چمن های زیبا هدایت میشه که بهت لبخند میزنه به سمت ماهی هدایت میشه که با زبان بی زبانی بهت سلام میکنه و داره میگه که از آشنایی با شما خوشبختم
گرما و صمیمت نگاه افراد اطرافت دریافت میکنی که چه خالصانه با نگاهشون انرژی مثبت به سمتت روانه میکنن.
ارتش تک نفره ای که یادت میده زیبایی شب هیچ چیز کمتر از زیبایی روز نداره
چه زیبا برداشت خودت بیان کردی و چه زیبا برام آرزوی راضی بودن و پر روزی بودن کردی خیلی به دلم نشست که انقدر هماهنگ بیان کردی چون تا راضی نباشی پر روزی هم نمیشی. سپاسگزارم ازت لیلای زیباروی
اون لحظه ای که از اون پله های چوبی درحال بالارفتن بودین من حس کردم اون صحنه بهشته و حس خیلی خوبی بهم دست داد و اون لحظه آرامش سراسر وجودم گرفت
.
.
.
سلام استاد جان و خانوم شایسته عزیزو دوستان خوبم?
این قسمت سفرنامه هم عالی بود و با زبان تصاویر کلی چیزای عالی یاد گرفتم
عزت نفس استاد اون لحظه ای که خالکوبی میکردن و خودش درهمون حد ژرنال4ستاره میدید و هیچ فاصله ای نبود بین استاد و اون ژرنال
اون لحظه ای خانوم شایسته به استاد گفت من میخوام برم ازون صحنه فیلم بگیرم و استاد با روی خوش گفت برو و بعدش گفت عاشقتم چقدر خواسته هامون و پا پس نکشیدن ازش خوبه و جهان و وقتی این توی وجود خودمون پرورش بدیم جهان باهامون هم سو میشه
دیدن اون مناظر زیبا و آرامش و سکوتی که به همراه داشت عالی بود و بهم آرامش داد
ممنونم ازت خانوم شایسته که دستی از دستان خدا شدی تا ما زیبایی هارو ببینیم
استاد من از اون وقتی که با شما آشنا شده ام حتی یه دونه قرص هم مصرف نکرده ام و همون ماه اول آشنایی با شما سلامتی کاملم را از خدا گرفتم.
و از اول امسال هم دفترچه ی بیمه ام را حذف کردم و دیگه چون بیشتر از دوسالی میشد که تمام برگه هاش سفید بود رفتم اداره ی بیمه و قطعش کردم.
دیشب از خداوند درخواست کردم که در مورد بیمه ی عمر بچه هام هم راه رو بهم نشون بده و هدایتم کنه که بیمه های اونا رو هم تمام کنم؟
امروز صبح گوشی ام را که باز کردم دیدم این جمله ها تو کانالی اومد و به صورت هدایتی این جمله ها از طرف خداوند جلوی چشمانم قرار گرفت:👇
——————–
هر صبح، که از خواب بیدار میشوم، از نو زاده شده ام… ب همین علت، منتظر روز تولدم نیستم…
هر روز، برایم روزی نیکوست… ب همین علت، منتظر روز عید نیستم…
هر لحظه ام را، رب، مراقب و نگهبان است… ب همین علت، دنبال انواع بیمه نیستم…
👈این منم… یک قانون جذبی.. کسی ک متفاوت میاندیشد…👉
——————–
ببینید حتی گفته انواع بیمه 😃استاد یعنی همین طور که میگید که ما حتی لازم نیست فکرمون رومشغول کنیم ،باید بسپاریم به اوس کریم که خودش میدنه چیکار کنه و خداوند جواب منو داد و من گفتم خدایا شکرت که با من اینگونه حرف میزنی و بلافاصله رفتم بیرون و بازخرید کردم و انجامش دادم.
استاد چقدر خوبه که از آموزه های شما استفاده میکنیم دست به عمل می زنیم و فقط شعارتو زندگیمون نباشه.
چقدر عالیه که این عمل کردن به دانسته هامون به خودمون و جهان هستی نشون میدیم که داریم رو باورهامون کار میکنیم.
من امروز با این عملم به خدا نشون دادم که خداجونم من بهت ایمان دارم همانطور که سلامتی ام را کاملا به دست آوردم و تو از من مراقبت کردی از بچه هام هم مراقبت میکنی.
من با این کارم ایمانم را به خداوندم ثابت کردم و تازه اول راهم .
من هر روز دارم به خدا نزدیک تر میشم❤️
خدایا شکرت 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
استاد یه نکته ی دیگه اینکه اون وقتی که خانم شایسته اومد پیشتون و شما داشتید کامنتهای دوستان و میخوندید شاید باورتون نشه من همش دوست داشتم که از این صحنه فیلمبرداری بشه و من ببینم که شما چطور لایک میکنید و صفحه ی سایت برای شما چطوریه و تجسمم به واقعیت تبدیل شد خدایا شکرت چقدر خوبه که به قول خودتون ترکیب باور هم جهت با خواسته تبدیل به معجزه میشه و این رویایی بود برای من.
از زمین گلف از اون تپه ی مرتفع سبزززززززز ،وااااااای که چقدر زیبااااااااااا بود و لذت بردم.
دلم میخواست دراز می کشیدم و دستم و رو چمنها میگذاشتم . من این تجسم رو انجام دادم و لبخند بر چهره ام نمایان شد.
آهنگ آخر این قسمت رو دوست داشتم مثل تمام آهنگهایی که انتخاب میکنید و عالی بود.
اول آهنگ از left به right و بالعکس از تو هندزفری شنیدم و برام لذت بخش بود.🎧😊
Dido_white flag
[Verse ۱]
I know you think that
I shouldn’t still love you
Or tell you that
But if I didn’t say it
Well, I’d still have felt it
Where’s the sense in that?
I promise I’m not trying to make your life harder
Or return to where we were
[Chorus]
I will go down with this ship
And I won’t put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I’m in love and always will be
[Verse ۲]
I know I left too
Much mess and destruction
To come back again
And I caused nothing but trouble
I understand if you
Can’t talk to me again
And if you live by the rules of “it’s over”
Then I’m sure that that makes sense
[Chorus]
I will go down with this ship
And I won’t put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I’m in love and always will be
[Bridge]
And when we meet
Which I’m sure we will
All that was there
Will be there still
I’ll let it pass
And hold my tongue
And you will think
That I’ve moved on
[Chorus] [۳×]
I will go down with this ship
And I won’t put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I’m in love and always will be
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
اون برکه ماهیگیری که ماهی زنده تو دستش بود و چقدر خوشرنگ بود و چه زیبا اونو رهاش کرد و مریم جون گفتید که اون ماهی خوشحاله از این رهاییش. آسمان با ابرهای قشنگش خیلی خیلی زیبا بود مثل یک نقاشی تو تابلوی ذهنم که همیشه عاشق طبیعت خداوندم.
دوستتون دارم و بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی سفرنامه هستم ❤️❤️❤️
سلام به دوست عزیزم لیلا دوست داشتنی اول من بگم خیلی حس خوبی از کامنتت گرفتم کلی حال و هوای دلم قشنگ شد و نکته بعدی اینکه شما ایمان خودتون را با عمل ثابت کردید و با قطع کردن بیمه به خداوند به جهان هستی اعلام کردید تا زمانی که نفس میکشید در پناه صاحب قدرت عالم هستی همیشه سلامت هستید
دوست دارم عزیزم
انشاالله همیشه تاج سلامتی روی سرت باش
در پناه الله یکتا شاد و سلامت عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشی
سلام استــاد خوبم ومریــم جان گل واقعااا از اینکه مناظری از طبیعت را با ذوق برای این خانواده صمیمی ارسال می کنی ممنون خیلی زیاد چون من عاشق طبیعتم میدونی چــــون از دست به قلم شاهکار طبیعت خـــدا عزیزمم ارسال می کنی .دمت گــــرم
نمیدونم باورتون میشه یا نمیشه من امروز صبح یک دوش گرفتم، کوله قرمز رنگم رو برداشتم،کلاهم رو گذاشتم سرم، چند تا لباس گذاشتم توش، کلا ۱۰۰ تومان پول همراهم هست، کلید خونه رو هم تو خونه گذاشتم و هیچی هم نخوردم و از خونه خداحافظی کردم و فقط میخوام این ترس رو بزارم کنار و سالهاست که تو خونه پیش پدر و مادر موندم یا این خونه اخری که خودم تنها بودم اما بازم یک سری ارتباطات و وابستگی ها وجود داشت موندم ولی من میخوام یک زندگی عالی داشته باشم و میخوام خدا هدایتگرم باشه. یک میلیون بار بهم گفت بروبیرون اگه ایمان داری و من همه چیز، همه چیز رو برات درست میکنم. خب اومدم بیرون بالاخره. الان وسط شهرم و میخوام خداوند من رو هدایت کننده یک محل زندگی خوب، میخوام خداوند من رو هدایت کنه به غذا، هدایت کنه به زیبایی ها هدایت کنه، هیچی نمیدونم که باید چیکار کنم فقط دارم میرم و به خودم میگم توخود پای در راه بنه و هیچمپرس خود راه بگویند که چون باید کرد، منطقمم رو دارم اینجوری قانع میکنم و دارم مدام به خودم میگم تو خود پای در راه بنه و هیچمپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد، اگه من میخوام اون خونه ی زیبایی که تو ذهنم هست رو داشته باشم، اون امکاناتی که دوست دارم رو داشته باشم باید حرکت کنم و بسپارم به خداوأرامش داشته باشم وپخیالم راحت باشه. این قدم اول هست که من برش داشتم و ادامه میدم. با تبلت تمرکز روی نکات مثبت رو نوشتن سخت هست اگر تونستم براتون کامنت میزارم.
خدا هدایتم کرد، به یادم انداخت فایل مقدمه اون قسمتی که استاد میگه من به خدا گفتم میخوام برم اینجا این أزادی ها رو داشته باشه، زبانش انگلیسی باشه و … بعد نشانه ها اومد، استاد باور داشت، مشخص کرد چی میخواد، پرسید و تکرار کرد و نشانه ها اومد. منم دارم مبنویسم چی میخوام و دقیقا همین روند رو با باور ادامه میدم تا نشانه ها بهم بگه برموکجا و چیکار کنم. الان تو یک پارک فوق العاده قشنگ هستنم که گل های بنفش عالی داره، عکس هاضمه روگرفتم خیلی زیبان، سایه ی فوق العاده خوب و نسیم خنک وسط شهر تابستان شهریور ۹۸ یکمسجدی طلایی رنگ زیبا هم اینجاست که داره اذان میگه و قران میخونه و میگه هی علی الصلاه .. چشم .. یک سری گل های صورتی بی نهایت زیبا هم سمت چپم هست و یک سری انسان فوق العاده زیبا و دوست داشتنی هم در پارک میبینم خیلی لباس های زیبایی پوشیدن، پرندگان و زاغ های سفید و سیاه با اون مدل باحال راه رفتنشون رو میبینم و خداروشکر میکنم به خاطر این همه زیبایی که برای لذت بردن ما خلق کرده و قوانین ثابت که باهاش میتونیم زندگیمون رو هر طور که میخوایم خلق کنیم. این کامنت که مینویسم ردپای من هست که در استان بفهمم از کجا به چه شرایط عالی از هدایت شدم وچطور میتونم برای قدم های بعدیم از این روش با ایمان بیشتر استفاده کنم، عاشقتونم اعضای خانواده گلم.
محمد عزیز داستانت را خواندم و خیلی خوشحال شدم که پا رو ترسهات گذاشتی راستش این داستان منو یاد یکی از هم گروهی هام انداخت که اتفاقا همین تازگیها رفته شیراز و اون هم میگفت پول زیادی همراه خودش نبرد و اینو بدان که خداوند همیشه همراهته و هیچ وقت تنهات نمیذاره و داره با زبان ما باهات صحبت می کنه بذار داستان را از زبان خودش بهت بگم که جهان به شجاعان پاسخ میده :?????
آقا سلام. قبلا گفتم ک من مهاجرت کردم ب شیراز. قوم و اشنا اینجا دارم اما بع خدا گفتم خدایا من فقط روی تو حساب باز میکنم. ی طوری میرم شیراز انگار هیچکسی رو ندارم و فقط تو رو دارم. خلاصه. رو ترسام پا گذاشتم و ۶ صبح سوار اتوبوس شدم. با ۴۰ هزار تومن پول. یه کیف و چند تا لباس. خودم. و خدام. تو اتوبوس خیلب جالب ی پسره اومد کنارم نشست تو کار بورس بود و کلی راجع ب بورس و ثروت حرف زدیم. خب این اولین نشونه بود واسم. ک راه درسته.(شک هم داشتم دیگه اونم با این همه تحقیری ک تو خونه شده بودم.) اره. رسیدیم شیراز و فقط ی جا رو میشناختم دیگه. بلوار رحمت غربی. که خونه ی عمم همونجاست. همونجا رو رو نقشه پیدا کردم و گفتم میرم تو همین خیابون و ب امید خدا ی کار پیدا میکنم. اسنپ گرفتم. رسیدم بلوار رحمت. با ۳۰ تومن پول. تو ی شهر غریب. هیچ جا رو نمیشناسی. فقط بلوار رحمت. به خودتم قول دادی سمت خونه ی عمه ت نری. خلاصه. از اسنپ پیاده شدم. اومدم حرکت کنم برم سمت مغازه ها واسه کار. یهو ی ال نود جلوم وایساد. دیدم شوهر عممه! میگه سوار شو بریم. حالا نمیدونم امتحان خدا بود یا چی اما من سوار شدم. خلاصه ۳-۴ روز اونجا بودم و هر روز میرفتم دنبال کار. البته عمم هی تیکه و طعنه مینداخت. منم میدونستم قضیه چیه خدا داره اینطوری به من میگه «پسر، هیچوقت رو کسی حساب نکن. اینطوری میشه. باید طعنه بشنوی» گفتم چشم. خلاصه کار ب جایی رسید ک عمم نیم ساعت فقط ی تیکه منو تحقیر کرد و از این حرفا. منم ب خودم قول دادم ک فرداش برم دنبال کار و دیگه اینجا برنگردم. حتی اگر کار هم پیدا نکردم شبا تو پارک مبخوابم. اما اینجا نمیام. ینی قشنگ خدا داشت همین پیام رو به من میداد. من ۳-۴ روز هی میرفتم بیرون عمم ی بار نگفت عمه پول داری با خودت؟ پیام خدا بود ک به من میگفت « پسر ، فقط از من بخواه » همون موقع ها بود ک خواهرم پیام داد گفت پول داری ؟ گفتم ۳۰ تومن دارم. گفت چرا انقد کم با خودت بردی ؟ گفتم میخواستم ببینم خودم و خدام چند مرده حلاجیم. یه مقدار پول برام فرستاد و گفت ب بابا هم میگم واست بفرسته. خداروشکر. بدون اینکه من بگم. خدا رسوند. خلاصه رفتیم بیرون. با کلی استرس و نگران اما ته دلم میدونستم ک خدا خودش با نشونه هاش بهم گفته بیا شیراز. پس تنهام نمیزاره. دو سه تا اگهی کار تو دیوار دیدم ک جای خواب هم داشتن. اولینش مجتمع بزرگ خلیج فارس بود واسه کارواش. و دومیش هم ی سرستوران فست فود طرفای بالاشهر. من اول رفتم سمت مجتمع خلیج فارس. توی اسنپ زدم و خودش پیدا کرد کجاست. رفتم دفتر کارواش حتی کارت ملیم هم گذاشتم واسه ثبت نام. داشتم ثبت نام میکردم که دو تا پسر اهل مرودشت هم سن خودم اومدن تو دفتر کارواش. چند تا از قانونا رو واسه اونا گفت. یهو گفت باید ۱۰۰ ملیون سفته بزاری واسه ضمانت ! گفتم چیی ؟؟؟ ب من اینو نگفتی. به ی صفحه اچار رو دیوار اشاره کرد و. گفت اینجا نوشته. گفتم هدا بده خیر و برکت. کارت ملیمو بده خدانگهدار. خداروشکر کردم ک این دو تا جوان رو فرستاد م به من بگه اینجا ثبت نام نکن پسر.
منم با حس خوب رفتم سمت فست فود. خلاصه قبول کردم ک ظرف بشورم و طی بکشم و در ازاش ۸۰۰-۹۰۰ تومن حقوق و جای خواب و غذا بگیرم. ۱۰ ملیون سفته واسه ضمانت هم میخواست. گفتم اوکی. شروع کردم ۳-۴ روز ازمایشی کار کردم .سفته هم نزاشتم. گفتم اول ببینم کاره چطوره. تا همین امروز ک کلافه شدم. دیدم هر روز رفتار کارگرای دیگه داره باهام بدتر میشه و منم ک نمیتونم قبول کنم ۲ دقه ای ی بار یکی بهم با لحن بد دستور بده. میدونستم اینا نقشه ی خداست اما نمیدونم واسه چی. میدونستم لیاقت من واقعا دیگه طی کشیدن نیست دیگه واقعا. گفتم از اینجا هم میرم بازم تهش میرم تو پارک میخوابم اما دیگه نمیتونم این حمالی رو تحمل کنم. خلاصه کلی ناراحت شدم و بازم میدونستم نقشه ی خداست. فکر میکردم داره اینطوری میکنه که منو مجبور کنه از اینجا برم و داره با زبون بی زبونی میگه « از اینجا برو پسر»
گفتم خدایا اگه واقعا هستی همین امشب خودتو به من نشون بده. من حوصله ندارم بخواب منو قال بزاری. باید خودتو بهم نشون بدی. خلاصه ساعت ۲ شب شد و بالاخره ظرف شستنا و طی کشیدنا تموم شد. به داداش صاحب کارم گفتم سینا جان من ده اینجا نمیکشم. دمتون گرم. کارت ملیمو لطف کن من برم. گفت فردا هم وایسا من ی نیرو به جات پیدا کنم. ضمنا باید با داداشم صحبت کنی. ساعت شد ۳ و من نشسته بودم دم در رستوران و غمگین و کلافه و ناراحت و تقریبا پشیمون ک اومدم شیراز. یهو سانتافه ی صاحب کارم اومد جلو رستوران. صاحب کارم پیاده شد و دید من نشستم.با لهجه ی شیرازی گفت. ممد راستی. سفته گرفتی بیاری ؟ گفتم نه برعکس. میخوام برم. خلاصه واسش توضیح دادم و اینا. داداشش هم اومد کنارم وایساد. گفتم اقا من نمیکشم دیگه کارتمو لطف کن برم همین امشب. گفت پسر بیا اینجا ببینم. تو ک خوب بودی چی شد یهو. گفتم دیگه نمیتونم طی بکشم میخوام برم. یهو روشو کرد سمت داداشش گفت : خو حرف قشنگی میزنه. «من تعجب کردم» گفت راست میگه خو. ظرف شستن و طی کشیدن واسه ی پسر با ادب و با تربیت و خوش صحبتی مثل ممد نیست. گفت ما ب تو اعتماد داریم نمیتونیم هر کسی رو بیارم تو رستوران جای تو. از این به بعد. سالندار باش. لباس مجلسی خوشگل هم برات میخرم بپوش کیف کن. با مشتری ها صحبت کن با ادب مودب. حقوقتم افزایش میدم. ساعت کاریت هم نصف میشه. زحمتت هم ۱۰ برابر کم تر میشه. منو بگی رو اسمونا بودم. اصلا اشکم دراومده بود. باورم نمیشد. من ک خودمو واسه اخم و عصبانیت صاحب کارم اماده کرده بودم شاخم دراومد ک چ رااااحت یهو از ی کار سخت به ی کار ۱۰ برابر اسون تر رسیدم. اونم از طرف کی ؟. صاحب کارم ک خودش اند سخت گیریه. خلاصه ک از اون موقع تا الان فقط دارم میگم خدایاشکرت. دلیل اصلیش اینه ک خدا صدای منو میشنوه. خواسته هامو راحت اجابت میکنه از جایی ک فکرشو نمیکنم. شاید روی کاغذ موفقیییت خیییلی بزرررگی محسوب نشه. اما واسه من انگار دنیا رو بهم دادن ک خداصدای منو میشنوه و میدونه من کجام و چی میخوام. قربونش برم. ب امید فرداهای بهتر.شب ب خیر. ??
زمرد عزیز و لیلای عزیز عمیقأ ازتون سپاسگزارم، ممنونم به خاطر انرژی که من دادین،
من کل دیشب رو بیرون بودم و تو پارک خوابیدم، همه چیز عالی بود، همه چیز فوق العاده بیش از حد تصورم عالی بود، یک ذره نجوا داشتم در مورد اینکه میتونم خلق کنم شرایطی که میخوام رو که تا الان درستش کردم و باید ادامش بدم،و اینکه صبح خیلی هوا سرد شد قندیل بستم :)) ولی خب خداروشکر خیلی تا الان همه چی عالی بوده، یک اتفاقی افتاده است از نظر منطقی خودم عجیب ولی نشونه ها میگه نفعته. من روی باور فراوانی، لیاقت(آگاهی تبلیغاتی) و تعهد (وقتی از خواب بلند میشم تعهد میدم به خودم ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم و تمرینات رو عملی انجام بدم) و باور شجاعت و نگران حرف مردم نبودن، باور معنوی بودن ثروت که همه ی انسان های خوبی که میشناسیم ثروتمند بودن مثل امامان و پیامبران و این هاضمه رو میگم و این باور که هر چی پول و ثروت وارد زندگیم میشه به همون اندازه نزد خدا دوست داشتنی تر و محبوب تر و مورد توجه بیشترش قرار میگیرم و هر چی کمتر به همون اندازه کمتر بهم توجه میکنه و اینکه با ثروتمند شدنه که میشه خدا رو پیدا کرد نه وقتی فقیری اون موقع همش درگیری، و باور نایب مثل توانمندی و یادگیری و توانایی تغییر نگاه (همه ی ما یک سیستم عصبی و در واقع یک نوع سخت افزار داریم چون همهی انسانهای جهان رو میشه با یک دستگاه ام از ای انالیزکرد و این نشون میده همه ی ما دقیقا یک نوع سیستم عصبی داریم پس وقتی استاد عباس منش تونسته رو در خودش این نگاه ها رو ایجاد کنه منم میتونم فقط باید تمرینش کنم) ، و باور چشم زخم و رفتم مصاحبه کردم با افراد و گفتم به چشم شور اعتقاد داری؟ بعضیا گفتن اره گفتم خب برای رفتش چیکار مبکنی؟ گفت چشم نظر میزارم و این یکاد و اینها گفتم خب معنی و ان یکاد چیه؟ دقیقا گفت داداش ما قرآنی نیستیم ما سیگاری ایم، ازش سپاسگزاری کردم و به خودم گفتم چقدر بیخودی همه چیز رو پذیرفتیم، حتی معنی این رو نمیدونیم و قبول میکنیم، (اینم نمیدونم داستانش چیه بدون اینکه اگاهی باشم چند وقته افراد سیگاری زیادتری میبینم فکر کنم زیاد توجه میکنم ولی انصافا ۹۵٪ ادم هایی که میبینم سالم و عالی هستن و خوش برخورد و فوق العاده زیبا، و تجسم و این باور که خداوند فرمانروای کیهانه و ما هر کاری میخواهیم بکنیم چاره جز رجوع به قوانین نداریم اگه بخوایم درخت بگذریم باید رجوع کنیم به قوانین، اگه بخوایم اهن تولید کنیم رجوع به قوانین، پلاستیک بسازیم رجوع به قوانین اون بسازیم رجوع به قوانین و اینکه خداوند زمین و ایمان رو میخر ما کرده چون ما میتونیم به اندازه تغییر نوع نگاهمون نوع در فرکانسی قرار بگیریم که اتفاقات اون فرکانس فقط برای ما رخ میده مثل رادیو که وقتی روی جوان تنظیم میکنی به اندازه ای که نزدیک شده به فرکانس جوان صدای نویز کمتر و کیفیت صدا بیشتره منم به اندازه ای که اون نگاه درست رو ایجاد میکنم خلق میکنم اتفاقات زندگیم رو، و .. اتفاق جالبی که افتاده یک پیشنهاد کاری بهم ای بهم شده از سمت مادرم که اس ام اس داده پدرت میگه بیا فلان کار رو انجام بده دستمزدشم بگیر. اما من جدا شدم ازشون ولی گفتم این اتفاق زمانی افتاد که من روی باور نام کار میکنم وشجاعت نشون دادم پس نشونه گذاشتم و وکتابخونه بودم که اگه این به نفع منه یک نفر دو بار پشت سر هم عطسه کنه نقطه رو نداشته یک نفر دو تا عطسه مشتی کرد :)) به امید خدا میرم تو دلش. تا کامنت بعدی خداحافظ
آره حتما ادامه بده و مایوس نشو من برای همین این داستان و برات نوشتم و به اون دوستم هم گفتم و داستان تو رو براش کامنت گذاشتم و گفت پس یه جورایی همکاریم?
برات نوشتم تا انگیزه بگیری و ایمانت قویتر بشه.
نجواها همیشه هست برا من برای شما برای اون پیامبر هم بوده و برای استاد هم هست.
اما هیچ تسلطی بر ما نداره.
به راهت ادامه بده و عقب نشینی نکن و رد پا هم بذار تا ما بدانیم کجای راه هستی.
عشق و نور یگانه آفریدگار آگاهی بر تو جاری باد???????
گفتم کاش یه پتو مسافرتی باخودت برمی داشتی(هرچند که پتوی مسافرتی هم جلوی سرما رو نمی گیره)
ولی فورا خودم به خودم جواب دادم اون رفته که خدا هدایتش کنه خودشو سپرده دست خدا تا خدا راهنمایش کنه کجا بره وچی کار کنه قراره خدا همه چیز براش فراهم کنه
ممنونم از کامنتای پرباری که می نویسی
از خدا می خوام که هر چه زودتر اسباب راحتی رو برات فراهم کنه ان شالله هر چه زودتر یه کار خوب ویه محل خواب خوب رو سر راهت بزاره منتظر کامنتای بعدی سفرت هستم??????
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز که با دوربینش ما رو دیوونه میکنه و غرق در زیبایی میکنه
واقعا میتونم بگم من از این سری فایلها درسهای بسیار زیادی گرفتم چرا که این فایلها دقیقا نمود عینی آگاهیهای فایلهای دیگر و تمریناتشون در عمل هست. و جهان هستی به حرفهای ما و صحبتهای قشنگ ما نگاه نمیکنه بلکه به فرکانسی که میفرستیم نگاه میکنه. این فایلها گنجینههایی از باورها هستن و گنیجینهای از نحوهی صحیح عمل کردن.
وای که این فایل چقدر زیبایی داشت
به نظر من فرق استاد با دیگران در اینه که استاد از تمام چیزهای کوچک و بزرگ زندگیش نهایت لذت را میبره. یعنی وقتی اون بچه ۱۲ ساله اومده بود و داشت اون طرح زیبای US ARMY رو روی بازوی استاد میکشید استاد داشت نهایت لذت رو میبرد و این در حالیه که خیلیها میگن بابا این که چیزی نیست.. یه نقاشیه دیگه.. و خیلی ساده از کنارش رد میشن. این افراد هیچ وقت نمیتونن لذتهای بزرگ رو هم ببرن چرا که اگه نتونی برای خودت لذتهای کوچیک تعریف کنی قادر به درک لذتهای بزرگ نیستی. واقعا هم همینطوره و کاری که استاد داره میکنه اینه که از کوچیکترین چیز توی زندگیش لذت میبره. از اون نقاشی کشیدن روی دستش گرفته تا خوشحالی بعد از برد بازی تا خوندن کامنتهای بچهها…
راستی یه اتفاق خیلی باحال دیگه که برام افتاد این بود که من دیروز این خواسته در من شکل گرفت که پشت پرده سایت رو ببینم و ببینم که استاد چطوری به کامنتهای ما لایک میدن. و خب طبق قانون تونستم این اتفاق رو خلق کنم که استاد پشت پرده کامنتها رو توی این فایل نشونمون دادن و من که خییلییی لذت بردم.
این فایلها گنجینههایی است از پیاده سازی باورها و کنترل ذهن و زندگی در لحظه در عمل
سلام سلام و صد سلام آخ که چقدر این فایل سر شار از آرامشه انگار روی دور اسلوموشن خوشی و آرامش تنظیم شده رهایی و نچسبیدن درش موج میزنه ، ماهیگیرا چقدر آرومن و خندون و چقدر راحت استقبال میکنن ، خدا جون شکرت وقتی آدم اینا رو میبینه میگه پس میتونه همچین خوشی از جنس آرامش از جنس سپاسگزاری از جنس لذت باشه منم میتونم داشته باشمش ، چقدر دریاچه زیباست و آروم همه چی از جنس همند هم فرکانس همند به همین خاطر راحت کنار هم قرار گرفتند حتی آدمایی که اونجا هستند ، قهرمان کوچیک چه نقش قشنگی رو خلق کرد و چقدر زیبا استاد تخسینش کرد و اون وجه زیبا مطمئن و با استعدادش رو بیرون کشید سپاس مریم عزیز که ما رو با دوربینت همسفر میکنی سپاس سپاس سپاس ???
سلام استــاد خوبم ومریــم جان گل واقعااا از اینکه مناظری از طبیعت را با ذوق برای این خانواده صمیمی ارسال می کنی ممنون خیلی زیاد چون من عاشق طبیعتم میدونی چــــون از دست به قلم شاهکار طبیعت خـــدا عزیزمم ارسال می کنی .دمت گــــرم
خیلی خوشحالم که عضو این خانواده هستم و درمسیر تکاملم هستم نشانهای که می بینم و منا ذوق زده می کنه برای تغییر باورهام اینکه ببین ذهنم نسبت به باورهای مثبتم روی واقعیت زندگیم تاثیر گذاشته اینکه این تغییرات آرام آرام که طی کردن تکامل هست را می بینم خیلی خوشحالم اینکه از خدا هدایت می خوام و می بینم تو روند زندگیم که تنهام نمیزاره حضورش با تغییراتی مثبتی که در زندگیم می بینم هدایتهای که تو مسیر زندگیم میشم.استاد خوبم از اینکه هستی و تو مـــدار هستم تا بشنوم از طریق شما آگاهی های عالی برای بهتر زندگی کردن واقعا ازتون ممنونم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
من هر پدیده ای را که می بینم دوست دارم خداوند را حس کنم در تک تک لحطات زندگیم در همه زیبایی ها خدا را می بینم این مسئله قبلاً برام سخت بود الان که به این درک رسیدم که خداوند صاحب و مالک و همچنین خالق همه کائنات است همه ش به یاد این نکته معروف خودم می افتم که اساس جهان هستی بر خیر و برکت بنا شده است و این آیه شریفه “ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ”
“این (کیفر) بدان سبب است که خداوند نعمتهایی را که بر قومی عطا کرده تغییر نمی دهد تا زمانی که خودشان آنچه در دل خودشان است تغییر ندهند” به من این درک را می دهد که واقعاً جهان براساس نعمت بی پایان و بناشده و الله جهان را خاص برای بشر خلق کرده ” هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً” “خدا کسی است هر آنچه در زمین است برای شما خلق کرده است” هر منظره ای که می بینم هر رابطه عاشقانه ای هر فرد ثروتمندی هر خانه لوکس و هر چیز دیگه ای ناخودآگاه این آیه در ذهنم روشن می شود هر گاه به مشکلی بر می خورم این آیه بسیار زیبا “اذا سألک عبادی….” به یاد می افتد وقتی در سختی می افتم ان مع العسیر یسرا و صدها آیه بسیار زیبای قرآن کریم که کلام ناب خداوند است به صورت روزمره در قلب و روح من جاری می شود و فقط و فقط با یاد خدا آرام می گیرم “الا بذکرالله تطمئن القلوب” و آیه بسیار زیبای “فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّـهُ” خدا تو را بس است نمی دانید چقدر با این کتاب ناب و بی همتا آرام می شوم زمانی که قوانین کیهانی را یاد گرفتم دچار شک و تردید بودم راستش جرأتشو نداشتم با قرآن تطبیقشون بدم چون حس می کردم اگه با هم در تعارض باشند اگر خداوند تأییدشان نکرده همه آن چیزی که سالهاست مطالعه شون می کنم نیست و نابود میشن اما با خواندن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم دریچه ای در ذهنم باز شد و به جستجو در قرآن پرداختم البته خودم دست به کار شدم تا خودم قوانین را کشف کنم و بحمدالله توانستم بیشتر عظمت قرآن را درک کنم من دست توانمند خدا را در تک تک لحظات زندگی ام می بینم هر چه از شواهد قرآنی در جهت تأیید قوانین کیهانی بنویسم کم گفتم ان شا الله در کامنت های بعدی بیشتر در این مورد صحبت می کنم .این مطالب را به این دلیل در اینجا نوشتم چون با دیدن این سفرنامه و زندگی سید حسین و مریم و مایکل و این زندگی رها و آزاد و خالی از قید و بند و ترس از قضاوت دیگران و محشور شدن با آدمهای دیگر با فرهنگ های مختلف باز هم تجلی قوانین و ایات الهی را در ذهنم حس می کنم .به یادم می افتد که دنیا با همه کیفیتش برای ما خلق شده ،یادم می آید که هر چی از خدا بخواهیم به ما می دهد با دیدن صحنه خالکوبی اولش راستش حس بدی بمن دست داد بعد که دیدم فقط نقاشی است احساسم تغییر کرد چون خود سید حسین تو یه فایلی در مورد خالکوبی و اثرات منفیش صحبت کرده بود نکته مهمی که توجه مرا بسیار به خودش جلب کرده سبک زندگی شخصی است و این که با وجود این که هزاران نفر این فایلها را نگاه می کنند اما آنها هیچ نقابی به صورت نمی زنند و کاملاً خودشان هستند تشکر می کنم از این همه اگاهی .خدا نگهدار
سلام بر استاد جونی شیرین دوس داشتنی مایک نبات قند عسل خانم شایسته که واقعا شایسته لایق بهترین ها هستن که کنار استاد هستن
خانم شایسته اول از شما ممنونم که خدایتان استاد را همراه برای همسفر کردن خانواده عباسمنش در سفر فوق عالی تان بوده است
خانم شایسته استاد گل می دانید از موقعی که این سفرنامه رو گذاشتید چقدر من اتفاق های بیش از عالی را دریافت کردم
برای شما هم بیش از بیش از عالی ها را از خدا خواستارم
لطفا این سفرنامه را هر روز ادامه بدید بسیار عالی تر هس باورتون میشه چقدر مثل شیرین راحت آب خوردن من قوانین را رعایت ن بلکه بگم خودشون مثل آب آرام و زیبادر روح و جسم و ذهن و زندگی ام جاری شده آن .
دوستتان دارم
مایک یادت نرفته که می خوام تو رو گاز بگیرم شیرین دوست داشتنی
احساس میکنم یه گنج پیدا کردم و از پیدا کردن این گنج به خودم هر ثانیه می بالم گنجی که هر روز بهش سر میزنم و درخشش نورش من در آغوش میکشه نوری که از جنس مهربانی هست نوری که از جنس عشق بلاشرط هست نوری که آرامش وارد میکنه به تمام سلول های وجودم و تفسی تازه برام به ارمغان داره
ارتش تک نفره
ارتشی که یاد میده برای رسیدن به خواسته هات نباید زجه بزنی سرلوحه اش (حال خوب مساوی با اتفاقات خوب)
ارتشی که همسو شدن با فرکانسهایت و ارتعاشی که به جهان ارسال میکنی را یادت میده (در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد)
ارتشی که با زبان تصویر عزت نفست را تقویت میکنه
ارتش تک نفره که یادت میده چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید، اونم با ساده ترین و آسانترین راه فقط از طریق توجه کردن به نکات مثبت
ارتشی که با زبان تصویر اعلام میکنه تحسین دیگران و تشویق دیگران هم برای خودت انرژی مثبت میاره هم برای شخصی که داری تحسینش میکنی خدا میدونه چه باور قدرتمندی درون آقا پسر طراح داستان به وجود آمده با عزت نفس بیشتر و سر افرازتر از همیشه به کارهاش میخواد ادامه بده چه هیولای طراحی بسازه از اون آقا پسر
ارتشی که میگه تغییر از درون خودت شروع میشه نه محیط اطرافت نه با تغییر شرایط وقتی درونت ناخودآگاه تمام زیبایی ها رو سرچ میکنه دوربین نگاهت به سمت چمن های زیبا هدایت میشه که بهت لبخند میزنه به سمت ماهی هدایت میشه که با زبان بی زبانی بهت سلام میکنه و داره میگه که از آشنایی با شما خوشبختم
گرما و صمیمت نگاه افراد اطرافت دریافت میکنی که چه خالصانه با نگاهشون انرژی مثبت به سمتت روانه میکنن.
ارتش تک نفره ای که یادت میده زیبایی شب هیچ چیز کمتر از زیبایی روز نداره
سلام و درود مینای عزیز?
ارتش تک نفره چه اصلاح جالبی
و اینکه همه چیز از خودمان آغاز میشه
تغییر،تقصیر،عشق،خوبی،آرامش
وقتی که در درونمان اینا غوغایی برپا کنه به بیرون ساطع میشه و جهان اطراف ما رو با دنیای درونمون هماهنگ میسازه
بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی تویی
به قول استاد این ساز و کار جهان هستیه
شاد باشید و راضی و پرروزی دوست من???
سلام لیلای نازنین
چه زیبا برداشت خودت بیان کردی و چه زیبا برام آرزوی راضی بودن و پر روزی بودن کردی خیلی به دلم نشست که انقدر هماهنگ بیان کردی چون تا راضی نباشی پر روزی هم نمیشی. سپاسگزارم ازت لیلای زیباروی
اون لحظه ای که از اون پله های چوبی درحال بالارفتن بودین من حس کردم اون صحنه بهشته و حس خیلی خوبی بهم دست داد و اون لحظه آرامش سراسر وجودم گرفت
.
.
.
سلام استاد جان و خانوم شایسته عزیزو دوستان خوبم?
این قسمت سفرنامه هم عالی بود و با زبان تصاویر کلی چیزای عالی یاد گرفتم
عزت نفس استاد اون لحظه ای که خالکوبی میکردن و خودش درهمون حد ژرنال4ستاره میدید و هیچ فاصله ای نبود بین استاد و اون ژرنال
اون لحظه ای خانوم شایسته به استاد گفت من میخوام برم ازون صحنه فیلم بگیرم و استاد با روی خوش گفت برو و بعدش گفت عاشقتم چقدر خواسته هامون و پا پس نکشیدن ازش خوبه و جهان و وقتی این توی وجود خودمون پرورش بدیم جهان باهامون هم سو میشه
دیدن اون مناظر زیبا و آرامش و سکوتی که به همراه داشت عالی بود و بهم آرامش داد
ممنونم ازت خانوم شایسته که دستی از دستان خدا شدی تا ما زیبایی هارو ببینیم
به نام فرمانروای کل هستی
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان❤️❤️
استاد من از اون وقتی که با شما آشنا شده ام حتی یه دونه قرص هم مصرف نکرده ام و همون ماه اول آشنایی با شما سلامتی کاملم را از خدا گرفتم.
و از اول امسال هم دفترچه ی بیمه ام را حذف کردم و دیگه چون بیشتر از دوسالی میشد که تمام برگه هاش سفید بود رفتم اداره ی بیمه و قطعش کردم.
دیشب از خداوند درخواست کردم که در مورد بیمه ی عمر بچه هام هم راه رو بهم نشون بده و هدایتم کنه که بیمه های اونا رو هم تمام کنم؟
امروز صبح گوشی ام را که باز کردم دیدم این جمله ها تو کانالی اومد و به صورت هدایتی این جمله ها از طرف خداوند جلوی چشمانم قرار گرفت:👇
——————–
هر صبح، که از خواب بیدار میشوم، از نو زاده شده ام… ب همین علت، منتظر روز تولدم نیستم…
هر روز، برایم روزی نیکوست… ب همین علت، منتظر روز عید نیستم…
هر لحظه ام را، رب، مراقب و نگهبان است… ب همین علت، دنبال انواع بیمه نیستم…
👈این منم… یک قانون جذبی.. کسی ک متفاوت میاندیشد…👉
——————–
ببینید حتی گفته انواع بیمه 😃استاد یعنی همین طور که میگید که ما حتی لازم نیست فکرمون رومشغول کنیم ،باید بسپاریم به اوس کریم که خودش میدنه چیکار کنه و خداوند جواب منو داد و من گفتم خدایا شکرت که با من اینگونه حرف میزنی و بلافاصله رفتم بیرون و بازخرید کردم و انجامش دادم.
استاد چقدر خوبه که از آموزه های شما استفاده میکنیم دست به عمل می زنیم و فقط شعارتو زندگیمون نباشه.
چقدر عالیه که این عمل کردن به دانسته هامون به خودمون و جهان هستی نشون میدیم که داریم رو باورهامون کار میکنیم.
من امروز با این عملم به خدا نشون دادم که خداجونم من بهت ایمان دارم همانطور که سلامتی ام را کاملا به دست آوردم و تو از من مراقبت کردی از بچه هام هم مراقبت میکنی.
من با این کارم ایمانم را به خداوندم ثابت کردم و تازه اول راهم .
من هر روز دارم به خدا نزدیک تر میشم❤️
خدایا شکرت 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
استاد یه نکته ی دیگه اینکه اون وقتی که خانم شایسته اومد پیشتون و شما داشتید کامنتهای دوستان و میخوندید شاید باورتون نشه من همش دوست داشتم که از این صحنه فیلمبرداری بشه و من ببینم که شما چطور لایک میکنید و صفحه ی سایت برای شما چطوریه و تجسمم به واقعیت تبدیل شد خدایا شکرت چقدر خوبه که به قول خودتون ترکیب باور هم جهت با خواسته تبدیل به معجزه میشه و این رویایی بود برای من.
از زمین گلف از اون تپه ی مرتفع سبزززززززز ،وااااااای که چقدر زیبااااااااااا بود و لذت بردم.
دلم میخواست دراز می کشیدم و دستم و رو چمنها میگذاشتم . من این تجسم رو انجام دادم و لبخند بر چهره ام نمایان شد.
آهنگ آخر این قسمت رو دوست داشتم مثل تمام آهنگهایی که انتخاب میکنید و عالی بود.
اول آهنگ از left به right و بالعکس از تو هندزفری شنیدم و برام لذت بخش بود.🎧😊
Dido_white flag
[Verse ۱]
I know you think that
I shouldn’t still love you
Or tell you that
But if I didn’t say it
Well, I’d still have felt it
Where’s the sense in that?
I promise I’m not trying to make your life harder
Or return to where we were
[Chorus]
I will go down with this ship
And I won’t put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I’m in love and always will be
[Verse ۲]
I know I left too
Much mess and destruction
To come back again
And I caused nothing but trouble
I understand if you
Can’t talk to me again
And if you live by the rules of “it’s over”
Then I’m sure that that makes sense
[Chorus]
I will go down with this ship
And I won’t put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I’m in love and always will be
[Bridge]
And when we meet
Which I’m sure we will
All that was there
Will be there still
I’ll let it pass
And hold my tongue
And you will think
That I’ve moved on
[Chorus] [۳×]
I will go down with this ship
And I won’t put my hands up and surrender
There will be no white flag above my door
I’m in love and always will be
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
اون برکه ماهیگیری که ماهی زنده تو دستش بود و چقدر خوشرنگ بود و چه زیبا اونو رهاش کرد و مریم جون گفتید که اون ماهی خوشحاله از این رهاییش. آسمان با ابرهای قشنگش خیلی خیلی زیبا بود مثل یک نقاشی تو تابلوی ذهنم که همیشه عاشق طبیعت خداوندم.
دوستتون دارم و بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی سفرنامه هستم ❤️❤️❤️
سلام دوست عزیزم
وای چقدرزیبا وخالصانه بود کامنتتون
چقدر لذت بردم از جمله های کلیدی متن اولتون…
چقدر حس خوبی رو منتقل کردین…سپاس فراوان
باارزوی بهترینها برای شما
سپاسگزارم از نگاه پر مهر و محبتت عشق جان
در پناه حق در سلامت کامل و غرق در نور و ثروت الهی باشید??????
به نام الله یکتا
سلام به دوست عزیزم لیلا دوست داشتنی اول من بگم خیلی حس خوبی از کامنتت گرفتم کلی حال و هوای دلم قشنگ شد و نکته بعدی اینکه شما ایمان خودتون را با عمل ثابت کردید و با قطع کردن بیمه به خداوند به جهان هستی اعلام کردید تا زمانی که نفس میکشید در پناه صاحب قدرت عالم هستی همیشه سلامت هستید
دوست دارم عزیزم
انشاالله همیشه تاج سلامتی روی سرت باش
در پناه الله یکتا شاد و سلامت عاقبت بخیر در دنیا و آخرت باشی
?????????????
سمیه ی عزیزم ازت ممنونم
برای پاسخ به کامنتم و بابت نظرات ارزشمند و خداگونه ات
واقعا خداروشکر برای این دوستان نازنینم??????
عاشقتم
سلام لیلا کیایی عزیز
همه حرفای استاد برای عمله
وقتی مطلبی رو که درباره دفترچه بیمه گفتی(چیزی که اصلا به ذهن من نمی رسید)
گفتم آفرین ببین این یعنی اعتماد به خداوند
خداکنه اینقدر ایمانمون قوی بشه که هر روز بیشتر در زندگیمون شجاعت به خرج بدیم
?????????
سلام استــاد خوبم ومریــم جان گل واقعااا از اینکه مناظری از طبیعت را با ذوق برای این خانواده صمیمی ارسال می کنی ممنون خیلی زیاد چون من عاشق طبیعتم میدونی چــــون از دست به قلم شاهکار طبیعت خـــدا عزیزمم ارسال می کنی .دمت گــــرم
نمیدونم باورتون میشه یا نمیشه من امروز صبح یک دوش گرفتم، کوله قرمز رنگم رو برداشتم،کلاهم رو گذاشتم سرم، چند تا لباس گذاشتم توش، کلا ۱۰۰ تومان پول همراهم هست، کلید خونه رو هم تو خونه گذاشتم و هیچی هم نخوردم و از خونه خداحافظی کردم و فقط میخوام این ترس رو بزارم کنار و سالهاست که تو خونه پیش پدر و مادر موندم یا این خونه اخری که خودم تنها بودم اما بازم یک سری ارتباطات و وابستگی ها وجود داشت موندم ولی من میخوام یک زندگی عالی داشته باشم و میخوام خدا هدایتگرم باشه. یک میلیون بار بهم گفت بروبیرون اگه ایمان داری و من همه چیز، همه چیز رو برات درست میکنم. خب اومدم بیرون بالاخره. الان وسط شهرم و میخوام خداوند من رو هدایت کننده یک محل زندگی خوب، میخوام خداوند من رو هدایت کنه به غذا، هدایت کنه به زیبایی ها هدایت کنه، هیچی نمیدونم که باید چیکار کنم فقط دارم میرم و به خودم میگم توخود پای در راه بنه و هیچمپرس خود راه بگویند که چون باید کرد، منطقمم رو دارم اینجوری قانع میکنم و دارم مدام به خودم میگم تو خود پای در راه بنه و هیچمپرس، خود راه بگویدت که چون باید کرد، اگه من میخوام اون خونه ی زیبایی که تو ذهنم هست رو داشته باشم، اون امکاناتی که دوست دارم رو داشته باشم باید حرکت کنم و بسپارم به خداوأرامش داشته باشم وپخیالم راحت باشه. این قدم اول هست که من برش داشتم و ادامه میدم. با تبلت تمرکز روی نکات مثبت رو نوشتن سخت هست اگر تونستم براتون کامنت میزارم.
خدا هدایتم کرد، به یادم انداخت فایل مقدمه اون قسمتی که استاد میگه من به خدا گفتم میخوام برم اینجا این أزادی ها رو داشته باشه، زبانش انگلیسی باشه و … بعد نشانه ها اومد، استاد باور داشت، مشخص کرد چی میخواد، پرسید و تکرار کرد و نشانه ها اومد. منم دارم مبنویسم چی میخوام و دقیقا همین روند رو با باور ادامه میدم تا نشانه ها بهم بگه برموکجا و چیکار کنم. الان تو یک پارک فوق العاده قشنگ هستنم که گل های بنفش عالی داره، عکس هاضمه روگرفتم خیلی زیبان، سایه ی فوق العاده خوب و نسیم خنک وسط شهر تابستان شهریور ۹۸ یکمسجدی طلایی رنگ زیبا هم اینجاست که داره اذان میگه و قران میخونه و میگه هی علی الصلاه .. چشم .. یک سری گل های صورتی بی نهایت زیبا هم سمت چپم هست و یک سری انسان فوق العاده زیبا و دوست داشتنی هم در پارک میبینم خیلی لباس های زیبایی پوشیدن، پرندگان و زاغ های سفید و سیاه با اون مدل باحال راه رفتنشون رو میبینم و خداروشکر میکنم به خاطر این همه زیبایی که برای لذت بردن ما خلق کرده و قوانین ثابت که باهاش میتونیم زندگیمون رو هر طور که میخوایم خلق کنیم. این کامنت که مینویسم ردپای من هست که در استان بفهمم از کجا به چه شرایط عالی از هدایت شدم وچطور میتونم برای قدم های بعدیم از این روش با ایمان بیشتر استفاده کنم، عاشقتونم اعضای خانواده گلم.
سلام و درود خداوند بر تو دوست شجاع ?
محمد عزیز داستانت را خواندم و خیلی خوشحال شدم که پا رو ترسهات گذاشتی راستش این داستان منو یاد یکی از هم گروهی هام انداخت که اتفاقا همین تازگیها رفته شیراز و اون هم میگفت پول زیادی همراه خودش نبرد و اینو بدان که خداوند همیشه همراهته و هیچ وقت تنهات نمیذاره و داره با زبان ما باهات صحبت می کنه بذار داستان را از زبان خودش بهت بگم که جهان به شجاعان پاسخ میده :?????
آقا سلام. قبلا گفتم ک من مهاجرت کردم ب شیراز. قوم و اشنا اینجا دارم اما بع خدا گفتم خدایا من فقط روی تو حساب باز میکنم. ی طوری میرم شیراز انگار هیچکسی رو ندارم و فقط تو رو دارم. خلاصه. رو ترسام پا گذاشتم و ۶ صبح سوار اتوبوس شدم. با ۴۰ هزار تومن پول. یه کیف و چند تا لباس. خودم. و خدام. تو اتوبوس خیلب جالب ی پسره اومد کنارم نشست تو کار بورس بود و کلی راجع ب بورس و ثروت حرف زدیم. خب این اولین نشونه بود واسم. ک راه درسته.(شک هم داشتم دیگه اونم با این همه تحقیری ک تو خونه شده بودم.) اره. رسیدیم شیراز و فقط ی جا رو میشناختم دیگه. بلوار رحمت غربی. که خونه ی عمم همونجاست. همونجا رو رو نقشه پیدا کردم و گفتم میرم تو همین خیابون و ب امید خدا ی کار پیدا میکنم. اسنپ گرفتم. رسیدم بلوار رحمت. با ۳۰ تومن پول. تو ی شهر غریب. هیچ جا رو نمیشناسی. فقط بلوار رحمت. به خودتم قول دادی سمت خونه ی عمه ت نری. خلاصه. از اسنپ پیاده شدم. اومدم حرکت کنم برم سمت مغازه ها واسه کار. یهو ی ال نود جلوم وایساد. دیدم شوهر عممه! میگه سوار شو بریم. حالا نمیدونم امتحان خدا بود یا چی اما من سوار شدم. خلاصه ۳-۴ روز اونجا بودم و هر روز میرفتم دنبال کار. البته عمم هی تیکه و طعنه مینداخت. منم میدونستم قضیه چیه خدا داره اینطوری به من میگه «پسر، هیچوقت رو کسی حساب نکن. اینطوری میشه. باید طعنه بشنوی» گفتم چشم. خلاصه کار ب جایی رسید ک عمم نیم ساعت فقط ی تیکه منو تحقیر کرد و از این حرفا. منم ب خودم قول دادم ک فرداش برم دنبال کار و دیگه اینجا برنگردم. حتی اگر کار هم پیدا نکردم شبا تو پارک مبخوابم. اما اینجا نمیام. ینی قشنگ خدا داشت همین پیام رو به من میداد. من ۳-۴ روز هی میرفتم بیرون عمم ی بار نگفت عمه پول داری با خودت؟ پیام خدا بود ک به من میگفت « پسر ، فقط از من بخواه » همون موقع ها بود ک خواهرم پیام داد گفت پول داری ؟ گفتم ۳۰ تومن دارم. گفت چرا انقد کم با خودت بردی ؟ گفتم میخواستم ببینم خودم و خدام چند مرده حلاجیم. یه مقدار پول برام فرستاد و گفت ب بابا هم میگم واست بفرسته. خداروشکر. بدون اینکه من بگم. خدا رسوند. خلاصه رفتیم بیرون. با کلی استرس و نگران اما ته دلم میدونستم ک خدا خودش با نشونه هاش بهم گفته بیا شیراز. پس تنهام نمیزاره. دو سه تا اگهی کار تو دیوار دیدم ک جای خواب هم داشتن. اولینش مجتمع بزرگ خلیج فارس بود واسه کارواش. و دومیش هم ی سرستوران فست فود طرفای بالاشهر. من اول رفتم سمت مجتمع خلیج فارس. توی اسنپ زدم و خودش پیدا کرد کجاست. رفتم دفتر کارواش حتی کارت ملیم هم گذاشتم واسه ثبت نام. داشتم ثبت نام میکردم که دو تا پسر اهل مرودشت هم سن خودم اومدن تو دفتر کارواش. چند تا از قانونا رو واسه اونا گفت. یهو گفت باید ۱۰۰ ملیون سفته بزاری واسه ضمانت ! گفتم چیی ؟؟؟ ب من اینو نگفتی. به ی صفحه اچار رو دیوار اشاره کرد و. گفت اینجا نوشته. گفتم هدا بده خیر و برکت. کارت ملیمو بده خدانگهدار. خداروشکر کردم ک این دو تا جوان رو فرستاد م به من بگه اینجا ثبت نام نکن پسر.
منم با حس خوب رفتم سمت فست فود. خلاصه قبول کردم ک ظرف بشورم و طی بکشم و در ازاش ۸۰۰-۹۰۰ تومن حقوق و جای خواب و غذا بگیرم. ۱۰ ملیون سفته واسه ضمانت هم میخواست. گفتم اوکی. شروع کردم ۳-۴ روز ازمایشی کار کردم .سفته هم نزاشتم. گفتم اول ببینم کاره چطوره. تا همین امروز ک کلافه شدم. دیدم هر روز رفتار کارگرای دیگه داره باهام بدتر میشه و منم ک نمیتونم قبول کنم ۲ دقه ای ی بار یکی بهم با لحن بد دستور بده. میدونستم اینا نقشه ی خداست اما نمیدونم واسه چی. میدونستم لیاقت من واقعا دیگه طی کشیدن نیست دیگه واقعا. گفتم از اینجا هم میرم بازم تهش میرم تو پارک میخوابم اما دیگه نمیتونم این حمالی رو تحمل کنم. خلاصه کلی ناراحت شدم و بازم میدونستم نقشه ی خداست. فکر میکردم داره اینطوری میکنه که منو مجبور کنه از اینجا برم و داره با زبون بی زبونی میگه « از اینجا برو پسر»
گفتم خدایا اگه واقعا هستی همین امشب خودتو به من نشون بده. من حوصله ندارم بخواب منو قال بزاری. باید خودتو بهم نشون بدی. خلاصه ساعت ۲ شب شد و بالاخره ظرف شستنا و طی کشیدنا تموم شد. به داداش صاحب کارم گفتم سینا جان من ده اینجا نمیکشم. دمتون گرم. کارت ملیمو لطف کن من برم. گفت فردا هم وایسا من ی نیرو به جات پیدا کنم. ضمنا باید با داداشم صحبت کنی. ساعت شد ۳ و من نشسته بودم دم در رستوران و غمگین و کلافه و ناراحت و تقریبا پشیمون ک اومدم شیراز. یهو سانتافه ی صاحب کارم اومد جلو رستوران. صاحب کارم پیاده شد و دید من نشستم.با لهجه ی شیرازی گفت. ممد راستی. سفته گرفتی بیاری ؟ گفتم نه برعکس. میخوام برم. خلاصه واسش توضیح دادم و اینا. داداشش هم اومد کنارم وایساد. گفتم اقا من نمیکشم دیگه کارتمو لطف کن برم همین امشب. گفت پسر بیا اینجا ببینم. تو ک خوب بودی چی شد یهو. گفتم دیگه نمیتونم طی بکشم میخوام برم. یهو روشو کرد سمت داداشش گفت : خو حرف قشنگی میزنه. «من تعجب کردم» گفت راست میگه خو. ظرف شستن و طی کشیدن واسه ی پسر با ادب و با تربیت و خوش صحبتی مثل ممد نیست. گفت ما ب تو اعتماد داریم نمیتونیم هر کسی رو بیارم تو رستوران جای تو. از این به بعد. سالندار باش. لباس مجلسی خوشگل هم برات میخرم بپوش کیف کن. با مشتری ها صحبت کن با ادب مودب. حقوقتم افزایش میدم. ساعت کاریت هم نصف میشه. زحمتت هم ۱۰ برابر کم تر میشه. منو بگی رو اسمونا بودم. اصلا اشکم دراومده بود. باورم نمیشد. من ک خودمو واسه اخم و عصبانیت صاحب کارم اماده کرده بودم شاخم دراومد ک چ رااااحت یهو از ی کار سخت به ی کار ۱۰ برابر اسون تر رسیدم. اونم از طرف کی ؟. صاحب کارم ک خودش اند سخت گیریه. خلاصه ک از اون موقع تا الان فقط دارم میگم خدایاشکرت. دلیل اصلیش اینه ک خدا صدای منو میشنوه. خواسته هامو راحت اجابت میکنه از جایی ک فکرشو نمیکنم. شاید روی کاغذ موفقیییت خیییلی بزرررگی محسوب نشه. اما واسه من انگار دنیا رو بهم دادن ک خداصدای منو میشنوه و میدونه من کجام و چی میخوام. قربونش برم. ب امید فرداهای بهتر.شب ب خیر. ??
سلام
آفرییین محمد امام بخش عزیز
نمی دونید وقتی کامنتتون رو خوندم چقدر تحسینتون کردم
اییی خدااااا فقط با صد هزار تومن?
قربون خدا برم که فقط می خواد اعتماد بندهاش به خودشو ببینه??????
خدا رو شکر که بهش اعتماد کردی وقدم در راه گذاشتی
سفرت پر از خوشی وشادی وخیر وبرکت وآرامش?????
زمرد عزیز و لیلای عزیز عمیقأ ازتون سپاسگزارم، ممنونم به خاطر انرژی که من دادین،
من کل دیشب رو بیرون بودم و تو پارک خوابیدم، همه چیز عالی بود، همه چیز فوق العاده بیش از حد تصورم عالی بود، یک ذره نجوا داشتم در مورد اینکه میتونم خلق کنم شرایطی که میخوام رو که تا الان درستش کردم و باید ادامش بدم،و اینکه صبح خیلی هوا سرد شد قندیل بستم :)) ولی خب خداروشکر خیلی تا الان همه چی عالی بوده، یک اتفاقی افتاده است از نظر منطقی خودم عجیب ولی نشونه ها میگه نفعته. من روی باور فراوانی، لیاقت(آگاهی تبلیغاتی) و تعهد (وقتی از خواب بلند میشم تعهد میدم به خودم ذهنم رو کنترل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم و تمرینات رو عملی انجام بدم) و باور شجاعت و نگران حرف مردم نبودن، باور معنوی بودن ثروت که همه ی انسان های خوبی که میشناسیم ثروتمند بودن مثل امامان و پیامبران و این هاضمه رو میگم و این باور که هر چی پول و ثروت وارد زندگیم میشه به همون اندازه نزد خدا دوست داشتنی تر و محبوب تر و مورد توجه بیشترش قرار میگیرم و هر چی کمتر به همون اندازه کمتر بهم توجه میکنه و اینکه با ثروتمند شدنه که میشه خدا رو پیدا کرد نه وقتی فقیری اون موقع همش درگیری، و باور نایب مثل توانمندی و یادگیری و توانایی تغییر نگاه (همه ی ما یک سیستم عصبی و در واقع یک نوع سخت افزار داریم چون همهی انسانهای جهان رو میشه با یک دستگاه ام از ای انالیزکرد و این نشون میده همه ی ما دقیقا یک نوع سیستم عصبی داریم پس وقتی استاد عباس منش تونسته رو در خودش این نگاه ها رو ایجاد کنه منم میتونم فقط باید تمرینش کنم) ، و باور چشم زخم و رفتم مصاحبه کردم با افراد و گفتم به چشم شور اعتقاد داری؟ بعضیا گفتن اره گفتم خب برای رفتش چیکار مبکنی؟ گفت چشم نظر میزارم و این یکاد و اینها گفتم خب معنی و ان یکاد چیه؟ دقیقا گفت داداش ما قرآنی نیستیم ما سیگاری ایم، ازش سپاسگزاری کردم و به خودم گفتم چقدر بیخودی همه چیز رو پذیرفتیم، حتی معنی این رو نمیدونیم و قبول میکنیم، (اینم نمیدونم داستانش چیه بدون اینکه اگاهی باشم چند وقته افراد سیگاری زیادتری میبینم فکر کنم زیاد توجه میکنم ولی انصافا ۹۵٪ ادم هایی که میبینم سالم و عالی هستن و خوش برخورد و فوق العاده زیبا، و تجسم و این باور که خداوند فرمانروای کیهانه و ما هر کاری میخواهیم بکنیم چاره جز رجوع به قوانین نداریم اگه بخوایم درخت بگذریم باید رجوع کنیم به قوانین، اگه بخوایم اهن تولید کنیم رجوع به قوانین، پلاستیک بسازیم رجوع به قوانین اون بسازیم رجوع به قوانین و اینکه خداوند زمین و ایمان رو میخر ما کرده چون ما میتونیم به اندازه تغییر نوع نگاهمون نوع در فرکانسی قرار بگیریم که اتفاقات اون فرکانس فقط برای ما رخ میده مثل رادیو که وقتی روی جوان تنظیم میکنی به اندازه ای که نزدیک شده به فرکانس جوان صدای نویز کمتر و کیفیت صدا بیشتره منم به اندازه ای که اون نگاه درست رو ایجاد میکنم خلق میکنم اتفاقات زندگیم رو، و .. اتفاق جالبی که افتاده یک پیشنهاد کاری بهم ای بهم شده از سمت مادرم که اس ام اس داده پدرت میگه بیا فلان کار رو انجام بده دستمزدشم بگیر. اما من جدا شدم ازشون ولی گفتم این اتفاق زمانی افتاد که من روی باور نام کار میکنم وشجاعت نشون دادم پس نشونه گذاشتم و وکتابخونه بودم که اگه این به نفع منه یک نفر دو بار پشت سر هم عطسه کنه نقطه رو نداشته یک نفر دو تا عطسه مشتی کرد :)) به امید خدا میرم تو دلش. تا کامنت بعدی خداحافظ
سلام مجدد محمد عزیز?
آره حتما ادامه بده و مایوس نشو من برای همین این داستان و برات نوشتم و به اون دوستم هم گفتم و داستان تو رو براش کامنت گذاشتم و گفت پس یه جورایی همکاریم?
برات نوشتم تا انگیزه بگیری و ایمانت قویتر بشه.
نجواها همیشه هست برا من برای شما برای اون پیامبر هم بوده و برای استاد هم هست.
اما هیچ تسلطی بر ما نداره.
به راهت ادامه بده و عقب نشینی نکن و رد پا هم بذار تا ما بدانیم کجای راه هستی.
عشق و نور یگانه آفریدگار آگاهی بر تو جاری باد???????
سلام محمد امام بخش عزیز
آقا گفتی دم صبح قندیل بستی
گفتم کاش یه پتو مسافرتی باخودت برمی داشتی(هرچند که پتوی مسافرتی هم جلوی سرما رو نمی گیره)
ولی فورا خودم به خودم جواب دادم اون رفته که خدا هدایتش کنه خودشو سپرده دست خدا تا خدا راهنمایش کنه کجا بره وچی کار کنه قراره خدا همه چیز براش فراهم کنه
ممنونم از کامنتای پرباری که می نویسی
از خدا می خوام که هر چه زودتر اسباب راحتی رو برات فراهم کنه ان شالله هر چه زودتر یه کار خوب ویه محل خواب خوب رو سر راهت بزاره منتظر کامنتای بعدی سفرت هستم??????
به نام خالق تمام زیباییها
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز که با دوربینش ما رو دیوونه میکنه و غرق در زیبایی میکنه
واقعا میتونم بگم من از این سری فایلها درسهای بسیار زیادی گرفتم چرا که این فایلها دقیقا نمود عینی آگاهیهای فایلهای دیگر و تمریناتشون در عمل هست. و جهان هستی به حرفهای ما و صحبتهای قشنگ ما نگاه نمیکنه بلکه به فرکانسی که میفرستیم نگاه میکنه. این فایلها گنجینههایی از باورها هستن و گنیجینهای از نحوهی صحیح عمل کردن.
وای که این فایل چقدر زیبایی داشت
به نظر من فرق استاد با دیگران در اینه که استاد از تمام چیزهای کوچک و بزرگ زندگیش نهایت لذت را میبره. یعنی وقتی اون بچه ۱۲ ساله اومده بود و داشت اون طرح زیبای US ARMY رو روی بازوی استاد میکشید استاد داشت نهایت لذت رو میبرد و این در حالیه که خیلیها میگن بابا این که چیزی نیست.. یه نقاشیه دیگه.. و خیلی ساده از کنارش رد میشن. این افراد هیچ وقت نمیتونن لذتهای بزرگ رو هم ببرن چرا که اگه نتونی برای خودت لذتهای کوچیک تعریف کنی قادر به درک لذتهای بزرگ نیستی. واقعا هم همینطوره و کاری که استاد داره میکنه اینه که از کوچیکترین چیز توی زندگیش لذت میبره. از اون نقاشی کشیدن روی دستش گرفته تا خوشحالی بعد از برد بازی تا خوندن کامنتهای بچهها…
راستی یه اتفاق خیلی باحال دیگه که برام افتاد این بود که من دیروز این خواسته در من شکل گرفت که پشت پرده سایت رو ببینم و ببینم که استاد چطوری به کامنتهای ما لایک میدن. و خب طبق قانون تونستم این اتفاق رو خلق کنم که استاد پشت پرده کامنتها رو توی این فایل نشونمون دادن و من که خییلییی لذت بردم.
این فایلها گنجینههایی است از پیاده سازی باورها و کنترل ذهن و زندگی در لحظه در عمل
عااااشقتوووونم استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز.
سلام سلام و صد سلام آخ که چقدر این فایل سر شار از آرامشه انگار روی دور اسلوموشن خوشی و آرامش تنظیم شده رهایی و نچسبیدن درش موج میزنه ، ماهیگیرا چقدر آرومن و خندون و چقدر راحت استقبال میکنن ، خدا جون شکرت وقتی آدم اینا رو میبینه میگه پس میتونه همچین خوشی از جنس آرامش از جنس سپاسگزاری از جنس لذت باشه منم میتونم داشته باشمش ، چقدر دریاچه زیباست و آروم همه چی از جنس همند هم فرکانس همند به همین خاطر راحت کنار هم قرار گرفتند حتی آدمایی که اونجا هستند ، قهرمان کوچیک چه نقش قشنگی رو خلق کرد و چقدر زیبا استاد تخسینش کرد و اون وجه زیبا مطمئن و با استعدادش رو بیرون کشید سپاس مریم عزیز که ما رو با دوربینت همسفر میکنی سپاس سپاس سپاس ???