https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-22.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-27 08:19:492024-08-17 16:53:57سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۴
382نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
این فایل دراصل یک مستند بود که من هیچ جا نه دیده بودم نه خونده بودم
این فایل نشان دهنده ی احترام وارزش گذاشتن به یکدیگر هستند وتوقع نداشتن برای تغییر اطرافمون
وچقدر جالب که اگر در مسیر درست زندگیت
باشی ولذت ببری هیچ چیز مانع بدبختیت نمیشه
میشه حتی با نداشتن لامپ وگوشی و تلوزیون و ماشین وموتور و دیگر وسایلهای تکنولوژی خوشبخت وشاد زندگی کرد
استاد طی کردن دوره ی تکامل شما درس بزرگی هست که نمیدونم شاید صد سال سیصد سال دیگه مردم جهان به بهترین روش ازش استفاده خواهند کرد
دیروز داشتم توی اینستا ی شما نگاه میکردم به کامنتها که دیدم چقدر همه ابراز علاقه وهمه تشکروتمجید میکنن ازاینکه هیچ مسیری رو به این دقیقی وبدونه هیچگونه ازارو اذیت ندیدیم
این سفرنامه ها یک مستند بزرگی خواهد شد دراینده من ایمان دارم
سلام استاد عزیزم و مریم جانم و مایک عزیز و همه خانواده ی خوب عباسمنشی ها??
خیلی خوشحال و سپاسگزار الله یکتا و دستان پر مهرش هستم که شاهد قسمت دیگری از صحنه های سفر نامه بودم
این قسمت سفرنامه به دور امریکا هم سرشاراز زیبایی پروردگار و تنوع و فراوانی همه جوره ی مخلوقات و محصولات پروردگار بود بنظر من و طبق اموزه های استاد عزیز خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند
خودمن نسبت به مدتی قبل کلی تعقیر کردم من هم در نوع خودم امیشی بودم که به لطف حق و فایلای استاد وارد دوران جدیدی از زندگی شدم
من هم مسلمان بودم و هم خداپرست
اما این خدایی که الان داره در وجود من ریشه میکنه و صفاتی که الان داره از این خدا برام خودنمایی میکنن کجا و اون خدای سالهای قبل کجا??
همه ی ما در قسمتی از داستان زندگی مثل امیش ها هستیم این بنظرم همون روند تکاملی باشه که استاد عزیز میفرمایند منتهی بعضی ها زودتر در مدار قرار میگیرن و بعضی ها دیرتر
بعضی مردم امریکا غرق تکنولوژی و پیشرفت هستن و بعضی ها مثل امیش ها خودشون رو محروم میکنن
مگه غیر از اینه که همه ی ما ادمها هم همینجوری هستیم خودمون رو خیلی راحت از نعمتهایی که خدای یکتا به وفور دراختیار هممون قرار داده محروم میکنیم و خیلی راحت راه کفر رو در پیش میگیریم امیش ها خیلی راحت و ازادانه در کشور امریکا زندگی میکنن حقوقشون محترمه ما هم تو این دنیا هر جور دلمون بخواد باهر دین و ایین و مسلکی میتونیم زندگی کنیم میتونیم شاد باشیم میتونیم غمگین باشیم میتونیم ثروتمند باشیم و یا فقیر ولی اینکه کی؟و کجا؟ودر چه شرایطی انتخاب مناسب داشته باشیم مهمه و به خودمون خیلی ربط داره
خدا رو شکر که خونواده ی عباسمنش همشون هدایت شده هستن و به شکل خوبی از طرف خداوند هدایت میشن و هر روز به کمال نزدیک تر میشن و مثل اون نویسنده ی خانومی که امیش بوده و تعقیر کرده هستن
باز هم از صمیم قلبم سپاسگزارم برای به اشتراک گذاشتن سفر خوب و پر خاطره ی شادتون???
از خداوندطلب هدایت و تکامل و سعادت و ثروت و شادی برای همگیمون دارم???
چقدرزیبا ماو باورهامون رو به امیشها و ملیتهای متنوع ربط دادین…که هرکدوم با باورهای خودمونه که داریم همه چیز و رقم میزنیم…….سپاس فراوان از دیدگاه زیباتون.باارزوی بهترینها برای شما..
واااای که هر روز فایل هات بهتر و جذاب تر میشه. من تا بحال درباره این گروه چیزی نشنیده بودم. چقدر جالب بود.
حس میکردم کاملا که همه از جلوی دوربینت فرار میکردن اما ممنونم ازت که تونستی یه بخشی برامون ضبط کنی.
یعنی اگه مسابقه الان بود. من واقعا نمیتونستم دیگه انتخاب کنم که کدوم فایل قشنگتره. اینقدر که تو این جلسه اتفاقات جالب افتاده و هر جلسه ما داریم زیبایی های بیشتر و جالبتر می بینیم.
امروز اتفاقا داشتم فکر میکردم یا شایدم تمرین میکردم تو ذهنم که من دارم با بعضی ذهنیت ها به بقیه برچسب میزنم.
مثلا دیروز با یه نفر برخورد داشتم بعد تو گفتگوی ذهنیم گفتم این دیگه کی بود که فلانی معرفی کرده بود. حالا چیزی ام از بنده خدا ندیده بودم ها. یهو تو ذهنم گفتم اگه خانم شایسته بود کلی از محسنات طرف تعریف میکرد و یه نکته خوب توش پیدا میکرد. بعد به خودم گفتم من چرا دارم بهش برچسب میزنم براساس قیافه اش.
خلاصه که خانم شایسته خیلی تو این فایل ها داری به ما درس میدی.
این جلسه جلسه ی برخورد ما با تضاد بود: اولین سوالی که برام به وجود اومد اینه که :«چطور و چرا دارن به این شکل زندگی و میکنن و چرا با تکنولوژی رابطه ی خوبی ندارند؟» و جوابی در درونم من حرف های استاد رو پخش کرد «تضاد ها باید وجود داشته باشن و نه تنها باید باشن بلکه جهان به این تضاد احتیاج داره.» توی جلسه ی اول قدم پنج ما یاد گرفتیم که قرار نیست همه ی آدم ها مثل هم باشن مثل هم فکر و رفتار کنن در واقع کاملا برعکس این موضوع و جهان اجازه نمیده و وقتی سبک زندگی آمیش ها رو دیدم احساس کردم به دنیای دیگه ای وارد شدم دنیایی که مختص کارتون ها و انیمیشن های ۵۰ سال پیش آن شرلی، جودی ابوت، هایدی و خیلی های دیگه درک کردم منظور استاد از اینکه ما روی یک کشتی نیستیم حتی روی یک دریا و یک کره هم نیستیم چیه.
من هم بعد از شنیدن اینکه مردم از اینکه پشت سر کالسکه راهشون رو میرن و بهم بی احترامی نمیکنند مثل الهام جان یاد قسمت ۶ آرامش در پرتو آگاهی افتادم اینکه وقتی گلی رو می بینیم حتما لازم نیست بگیم این گل زیباست یا زشت این انسانی که پاره ای از خداست خوب یا بد با قضاوت نکردن نه تنها آرامشی رو برای خودمون به ارمغان میاریم که از جنس خداست یاد گرفتم که خدا از آفرینش تک تک این آدم ها هدفی داشته که اون آدم در مسیر تکامل خودشه. درسی که امروز از خانم شایسته گرفتم این بود که همیشه دنبال این باشم کسی که کتابش توی New York Times بیشترین فروش رو داشته با چه باور ها، عقاید و داستانی این مقام رو کسب کرده داستان اونا شاید به ما هم چیزی رو یاد بده که ما نمیدونیم.
برای من امروز روز کنترل ذهن بود. هدفی برای شروع روز و بیرون اومدن از تخت خواب پیدا کردم اینکه خدا هدفی از بیدار کردن من داره و منتظر من بیدار بشم. موقعی که دوستم به من حرفس که دوست نداشتم بشنوم رو زد چیز های مختلفی توی ذهنم اومد و هیچ کدوم از اونها حرف خوبی نبود ساکت موندم و یاد این حرف افتادم : « before you speak think
Is it true? Is it helpful? Is it inspiring? Is it necessary? Is it kind?»
امروز روز مهمی برای من هست چون درسم رو از جلسه ی دوم روانشناسی ثروت ۳ یاد گرفتم. مدت ها بود با اینکه میدونستم کاری که میکنم اشتباهه ولی چون آسون و راحت تر بود شرایط رو قبول کرده بودم اما وقتی چشم های استاد رو دیدم که میگفت :« تو ایمان و باورت رو به خدا نشون بده اون هر چی میخوای بهت میده فقط بهش نشون بده بهش باور داری به قدری که باور داری بهت میده». من اون چشم ها رو اون آرامش توی صداشون رو باور کردم چون خودم تجربه کردم که اگه با تموم وجود ایمان بیارم برای ناممکن رو ممکن میکنه. خودمو مثل اون بره ای میبینم که چشم هاش رو به روی زندگی باز کرده و خوب نمیبینه اما باور داره شیر پیش مامان چهار پاشه ایمان دارم چون خدا هدایتم کرده. خدای عزیزم سپاسگزارم که هدایتم کردی من فقط و فقط میخوام مسیر هدایت تو رو دنبال کنم.
به بهترین استاد دنیا و خانم شایسته ی عزیزم send you love and light
نمیدونم این جملات رو چطور بنویسم ولی مثل همیشه با توکل به خودش میام جلو.میخواستم واسه این فایل کامنت بزارم و یه لحظه کوتاه اومدم فکر کنم که چی بنویسم ولی یاد هدایت افتادم.و گفتم خدا خودش هدایت میکنه.اینا رو وقتی گفتم که توی حیاط یه مدرسه در قم نشسته بودم.بعد اومدم بالا و یه اتفاق جالب افتاد که فهمیدم هدایت خدا واسه کامنت این قسمته.
خب خانواده میخواستن برن حرم و من از قبل بهشون گفته بودم که نمیام و اینا و هیچ بی احترامی و تندی هم بهشون نکردم و فقط پای حرفم که بهش اعتقاد داشتم موندم.امروز مادرم طبق باورهای خودش خیلی ناراحت بود که اینم به کنار و من به عقایدش احترام میزارم.پدرم یه جمله جالب گفت که مطابق گفته های این قسمت سفرنامه بود.گفت به مامانم:” هرکسی عقاید خودشو داره.باید احترام بزاریم.”
یعنی خیلی برام جالب بود این جمله ای که شنیدم از بابام.این جمله خیلی چیزا رو بهم نشون داد.نشون داد چقدر خوب دارم مسیرمو میرم جلو و باورهام رو خوب ساختم که کسی که خیلی مقاومت داشته در مورد تغییرات من اینطوری این حرف رو میزنه.
نشون داد که نتیجه احترام به عقاید دیگران چی هست.نشون داد که چقدر جالب و دقیق کار میکنه قانون توجه و وقتی این فایل رو دیدم خیلی زود تو زندگیمم هم بازخوردش رو دیدم.
نکته مهمی که من دریافتش کردم این بود که وقتی من با خودم در صلح قرار گرفتم اطرافیانم هم با من در صلح قرار گرفتن.
این فایل خیلی واسم جالب بود.دیدن آدمهایی با فرهنگهای مختلف و عقاید مختلف خیلی جذابه.دیدن اینکه چقدر وقتی برای خودت و سبک زندگیت ارزش قائلی و بهش پابندی،چطور بقیه هم براش ارزش قائلن و حتی تابلو خیابون ها رو هم با سبک تو تنظیم میکنن، خیلی جالبه و آموزنده.
دیدن اینکه چطور خداوند روزی این افرادی که خیلی کم از تکنولوژی استفاده میکنن رو میده ،خیلی درس داره.درسش اینه که خداوند به اندازه ظرف ما بهمون میده و هرکسی با هر ظرفی باشه حالا میخواد هرجور زندگی کنه ، ظرفش پر میشه و خداوند رزاقه و وهابه.
خیلی نگاه این آدما برام جالب بود.اونایی که لبخند میزدن و روی بهتری نشون میدادن ،همین صورت بازشون نشون از اینه که بیشتر با خودشون در صلحن.نگران آسیبی از سمت کسی نیستن.
امروز که داشتم توی شهر قم به زندگی استاد فکر میکردم و داستانهایی که برامون تعریف کرده و الان که دارم به داستان این آمیشی که دکترا گرفته فکر میکنم خیلی حس خوب بهم دست میده.وقتی آدمایی بودن با شرایط خیلی سخت تر از ما ولی تونستن موفق بشن، خب پس ما چه بهانه و توجیحی میخوایم داشته باشیم برای موفق نشدن و طبیعی زندگی نکردن؟
بازم داستان هدایت خداوند که هروقت در موردش صحبت میشه من قند تو دلم آب میشه.وقتی میبینم چطور استاد با وابسته نبودنش به چیزی ، خیلی راحت بهش میرسه و خداوند خیلی راحت هدایتش میکنه به لونش ، کلی قند تو دلم آب میشه.یاد حرفای جلسه ۱ راهنمای عملی میافتم.یاد فراوانی جهان میافتم.یاد وظیفم که لذت بردن از زندگی هست میافتم.خیلی آرامش بخشه.آگاهی از قانون مثل یه دارو میمونه.فقط وقتی دارو اثرش رو میزاره که نگی خب آره دیگه این دارو قویترین دارو هست و فلان و فلان میکنه و بزاری یه گوشه.نه باید خورده شود.قوانین هم همینه صرف دونستن و عمل نکردن چیزی اتفاق نمیافته.
واقعا حالا که خودم آمدم به یه سفر میفهمم چقدر سفر درک آدم رو از قانون بالا میبره و چقدر خواسته جدید متولد میشه و چه فراوانی ها و تنوعی آدم میبینه و چقدر میتونه یه تمرین خوب باشه برای عمل به قانون.
سلام .بسیار جالب بود دیدگاه مردم اویش .ولی من چندنکته گرفتم 1-این مردم با اعتمادبنفس بالا درجامعه به هر شکلی که دوست دارند ظاهر میشوند2-مردم امریکا چه دیدکاه عالی دارند که هرکس را به دور از قضاوت با هر پوششی هر ایده ای هر کشوری با احترام تمام میپذیرند 3-خانمی که با عقاید اویش توانست خودرا از هر قیدوبندرها وبه انچه که خواست برسد پس دیگران هم میتوانند.4-همانطور که استادبرمودند همه چیز درباور ماست فقط باید بدنبال درست کردن باورمان باشیم .با تشکر از استادوخانم شایسته
ی سلام گرم از اعماق وجودم به مریم عزیز که ی نشونه از جانب خداوند بهم نشون داد (در ادامه میگم) و سلام داغِ داغِ داغِ ب حسین دوستداشتنی که همیشه درس داره و برام چالشهای جدید ایجاد می¬کنه و سلام عاشقانه به مدیر فنی عزیز که بازهم آپشن جدید سایت منو ذوقزده کرد تا این محبتش از یادم نره و درنهایت سلامی به پهناوری قلب تکتک اعضای خانواده که با کامنت¬هاشون نکات ریزودرشتی که از چشم من پنهون مونده رو نشونم میدن … سلام چشم و گوش و دستوپاهای خدا برای هدایت من ب سوی خودم.
امروز وقتی این فایل رو دیدم، ی تحقیق سرپایی در مورد آمیش¬ها کردم و این نکته در موردشون برام جالب بود:
رامشپرینگا بهطور تحتاللفظ به معنای «پرسه زدن» و «اینوروآنور دویدن»، در سنت آمیشها دورهای است که نوجوانان وقتی به سن ۱۶ سالگی میرسند طی میکنند تا پسازآن، دست به انتخاب بزنند. آمیشها فرزندانشان را که تا این سن، تابع مقررات خانواده بودهاند، آزاد میگذارند تا خارج از محدودهی جامعهی آمیشها، زندگی در دنیای مدرن را تجربه کنند و آزادانه تمام لذتهای (گاه بیبند و بارانه) آن را مزه مزه کنند. پسازاین دورهی چندماهه یا چندساله، مجبورند از دو گزینه وفاداری به فرقه آمیش یا ترک همیشگی آنیکی را انتخاب کنند. جوانان آمیش معمولاً تا سن ۲۱ یا ۲۲ سالگی فرصت دارند تا به اجتماع خویش بازگردند. بیشتر جوانان بازگشت به اجتماع آمیش را برمیگزینند.
حالا نکته¬ش چیه؟! این مذهبیون حق دارن با آزادی کامل در یک کشور طبق رسوم و آئین خودشون زندگی کنن، چرا؟ چون به اعضای خانواده و جمعیتشون حق انتخاب می¬دن، اونم با بیرون کردنشون و اجازه رهایی دادن به مدت دلخواه! جهان مانند آینه عمل میکند
ی نکته دیگه که اول کامنت گفتم در مورد حرفهای اول ویدئو بین حسین و مریم عزیز بود که حسین حرف¬هاش رو زد و گفت ویدئو رو ببیند و خداحافظ و مریم بدون توجه به حرفهای حسین حرف خودش رو، هرچند که با شک همراه بود، اضافه کرد. مهم نیست چ کسی جلوت وایستاده، اگه حرفت رو نزنی و نظرت رو نگی، ایمان عملیت رو در یکتاپرستی و درخواست هدایت بیشتر انجام ندادی … واسه من نکته هدایتی بود چون چندین روزِ عملن و متفکرن درگیرش هستم و یکی از نشونه¬هاش رو دیدم.
سلااااااااام به دوستای عزیزم وبی نظیرم و استادم خانم شایسته مهربون
اینجوری بود صبح من از خواب بیدار شدم و برنامه این بود که روی درونی عزت نفس کار کنم و طبق برنامه این کارو کردم ولی توی دلم یه چیزی بود که اذیتم میکرد و انگار اون فایل حالم خوب نمیکرد و نمیتونستم روش تمرکز کنم برای همین رفتم توی سایت و یه کم توی عقل کل گشتم ولی من هدایت شدم تا بقیه فایل های سفرنامه رو ببینم از قسمت ۳۹ مونده بودم و شروع کردم به دیدن ها فایل رفته رفته احیا من بهتر میشد اون ترس توی دلم از بین رفت و بجاش عشقو ارامش و اعتماد و ایمان اومد تا قسمت ۴۳ نگاه کردم و از تک تک لحظاتی لذت بردم و واقعا این فایل خیلی تاثیر زیادی روی من داره باعث میشد همه چی تغییر کنه و من چند بار هر تیکشو میبینم واقعا لذت میبرم
میدونی نمیدونی قسمت چند بود که خانم شایسته مهربون رفتن کنار اون دریاچه و اون دوتا اقا که داشتن ماهی گرفتن و دیدن و خیلی صمیمانه باهاشون برخورد کردن فک کنم این قسمت و پنج بار دیدم درست برعکس من و
به خودم فک میکردم وقتی این فایل هارو میدیدم اون خانم شایسته بود که به اون مهربونی برخورد کرد مطمین بودم من اگه بودم وقتی اون هارو اونجا کنار دریاچه میدیدم هیچ وقت نمیرفتم اونجا و انگار با همه درگیری دارم میدونم از عزت نفس کمه توی همه ی فایل ها وقتی غریبه ای و میبینین بهش سلامم میکنین و لبخند میزنین ولی من انگار با همه مشکل دارم همیشه اخمو و این نشون میده خانم شایسته چقدر با خودشون درصلحن و چقدر به نیرویی که اسمشو خدا گذاشتیم اعتماد دارن
بعد دیدن این فایل ها و اون همه انرژی که گرفتم و اون شادی و ارامش رفتن بیرون به پارک محلمون و بدون توجه به هیچ کسی رها و ازاد روی چمن ها دراز کشیدم و بهترین حس دنیا رو داشتم و توی اسمون هواپیمایی و دنبال میکردم که قلب من و با خودش میبرد اونم مثل من رها بودو ابرها رو کنار میزد و میرفت بالا و بالا تا طلوع خورشید و ببینه و روزای خوب پشت سرهم صف کشیدن
بوی نمی چمن ها من یاد یه اهنگی میندازه که میگفت « پابرهنه رو چمنا راه میریم و به اهنگ مورد علاقمون گوش میدیدم و زندگی یعنی عشق »
و این عشق وجودم و از فایل ها گرفتم و همین و ادامه دادم همینطور به مسیر های بهتر هدایت شدم رفتم توی یه بستنی فروشی و خواستم از ته دلم با فروشنده برخورد کنم و همین کار و کردم و اون ادم پر از احساس خوب بود شاد و پر نشاط انگار جهان دست به یکی کرده بود تا ادمای مهربون و سر راهم قرار بده یه بستنی بی نظیر کنار رودخونه یه روخونه بی نظیر و خنکی هوا که باعث شده بود دستام یخ بزنه ???? بعد از خودم اون بستنی رفتم توی مغازه و از ته قلبم ازش تشکر کردم من از خدا تشکر کردم و خدا از طریق اون دست باهام مهربانانه برخورد کردم ومن عاشق این جور ادمام خدای من چقدر خوشحالم خیلی خوشحالم وجودم پر شده از عشق و عشق و عشق و راستی فردا قراره برای یه هدف جدید قدم بردارم و پر از اشتیاقم پر از شادیم خدای من
این عزت نفس بهترین حس دنیاست میدونین چی شده تازه متوجه شدم با نوشتن هر کلمه اونو بلند میخونم طوری که کل خونه رو صدام برداشته ????? خدای من شکرت شکرت
توی این چند روز خیلی شجاعت انجام دادم تمرینات دوره ی عزت نفس و انجام دادم خدای من راستی یه کنسرت زنده هم توی خونمون داره اجرا میشه پدرم و برادرم دارن مینوازن و منم لذت میبرم یه شادی بی نظیر چقدر عالیه واوووووووووووو خدای من چقدر زیباست خدای من خدای من عشق یعنی این مرسیییییییی ?
واقعا اگه بخوام ادامه بدم نمیدونم چند صفحه میشه ولی مرسی مرسی از ته ته ته ته قلبم ????????? از همه دستان خدا به خصوص دوتا دست بی نظیر مثل استاد و خانم شایسته که بزرگترین الگو های من هستین
واقعا آشنایی بافرهنگهای دیگ و استفاده ازنکات مثبتشون خیلی خوبه وبه کمک میکنه مثل اینک باکسی کاری ندارن اگر کسی چیزی بشون بگ اوناکاری ندارن این خیلی خوبه وچقدرواقعادرآمریکا همه ازهرملتوقومومذهبی امنیت دارن وب راحتی ب سبک خودشون زندگی میکنن ومن بخاطر اینک هدایت شدم ب راه راست شاکرخدام وهمینطور درکشوری وخانواده ای بسیااارخوب وعالی بازم شاکرم
بسیار عالی بود این فایل ، اون قسمتی که آمیش ها از تکنولوژی استفاده نمیکنن، فقط با استفاده نکردن از تلویزیون به شدت موافقم 😂😂 چند ساله تلویزیون رو از زندگیم حذف کردم ، بشدت از این کار راضی ام.
چقدر عالیه این سبک زندگی ، هنوز اون سیستم قدیمی رو نگه داشتن. غذاهای سلامت .واقعا من اگه آمریکا باشم سعی میکنم بیشتر وسایل رو از آمیش ها خرید کنم. سبک لباس و مدل ریش و موهاشون بهشون میخوره یه بخشی از یهود باشن و نه مسیحیت 🤔🤔
چقدر به اعتقادات همدیگه احترام میذارن با اینکه توی اقلیت هستن …
🇺🇸🌹💚⭐جا داره یادی کنیم از سال ۱۷۷۶ که پدران بنیانگذار آمریکا بعد از اعلامیه استقلال آمریکا رو تنظیم کردن و بعد از آن دنبال تنظیم قانون اساسی ایالات متحده یا همون US constitution بودن. و وقتی اساس و شکل حکومت تنظیم میشه جان آدامز یکی از پدران بنیانگذار آمریکا ،از امضای سند خودداری میکنه با این تفکر « پس حقوق ملت کجاست ؟؟ »
⚠️⚠️ در عظمت این اشخاصی که قوانین این سرزمین رو نوشتن و طرز تفکر شون این نکته رو بگم در زمانی اینها به فکر حقوق ملت بودن ،که در ایران آغامحمدخان قاجار ……….
سلام
به همه دوستان عباسمنشی
این فایل دراصل یک مستند بود که من هیچ جا نه دیده بودم نه خونده بودم
این فایل نشان دهنده ی احترام وارزش گذاشتن به یکدیگر هستند وتوقع نداشتن برای تغییر اطرافمون
وچقدر جالب که اگر در مسیر درست زندگیت
باشی ولذت ببری هیچ چیز مانع بدبختیت نمیشه
میشه حتی با نداشتن لامپ وگوشی و تلوزیون و ماشین وموتور و دیگر وسایلهای تکنولوژی خوشبخت وشاد زندگی کرد
استاد طی کردن دوره ی تکامل شما درس بزرگی هست که نمیدونم شاید صد سال سیصد سال دیگه مردم جهان به بهترین روش ازش استفاده خواهند کرد
دیروز داشتم توی اینستا ی شما نگاه میکردم به کامنتها که دیدم چقدر همه ابراز علاقه وهمه تشکروتمجید میکنن ازاینکه هیچ مسیری رو به این دقیقی وبدونه هیچگونه ازارو اذیت ندیدیم
این سفرنامه ها یک مستند بزرگی خواهد شد دراینده من ایمان دارم
درپناه الله یکتا شادباشید ورستگار?????
سلام استاد عزیزم و مریم جانم و مایک عزیز و همه خانواده ی خوب عباسمنشی ها??
خیلی خوشحال و سپاسگزار الله یکتا و دستان پر مهرش هستم که شاهد قسمت دیگری از صحنه های سفر نامه بودم
این قسمت سفرنامه به دور امریکا هم سرشاراز زیبایی پروردگار و تنوع و فراوانی همه جوره ی مخلوقات و محصولات پروردگار بود بنظر من و طبق اموزه های استاد عزیز خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند
خودمن نسبت به مدتی قبل کلی تعقیر کردم من هم در نوع خودم امیشی بودم که به لطف حق و فایلای استاد وارد دوران جدیدی از زندگی شدم
من هم مسلمان بودم و هم خداپرست
اما این خدایی که الان داره در وجود من ریشه میکنه و صفاتی که الان داره از این خدا برام خودنمایی میکنن کجا و اون خدای سالهای قبل کجا??
همه ی ما در قسمتی از داستان زندگی مثل امیش ها هستیم این بنظرم همون روند تکاملی باشه که استاد عزیز میفرمایند منتهی بعضی ها زودتر در مدار قرار میگیرن و بعضی ها دیرتر
بعضی مردم امریکا غرق تکنولوژی و پیشرفت هستن و بعضی ها مثل امیش ها خودشون رو محروم میکنن
مگه غیر از اینه که همه ی ما ادمها هم همینجوری هستیم خودمون رو خیلی راحت از نعمتهایی که خدای یکتا به وفور دراختیار هممون قرار داده محروم میکنیم و خیلی راحت راه کفر رو در پیش میگیریم امیش ها خیلی راحت و ازادانه در کشور امریکا زندگی میکنن حقوقشون محترمه ما هم تو این دنیا هر جور دلمون بخواد باهر دین و ایین و مسلکی میتونیم زندگی کنیم میتونیم شاد باشیم میتونیم غمگین باشیم میتونیم ثروتمند باشیم و یا فقیر ولی اینکه کی؟و کجا؟ودر چه شرایطی انتخاب مناسب داشته باشیم مهمه و به خودمون خیلی ربط داره
خدا رو شکر که خونواده ی عباسمنش همشون هدایت شده هستن و به شکل خوبی از طرف خداوند هدایت میشن و هر روز به کمال نزدیک تر میشن و مثل اون نویسنده ی خانومی که امیش بوده و تعقیر کرده هستن
باز هم از صمیم قلبم سپاسگزارم برای به اشتراک گذاشتن سفر خوب و پر خاطره ی شادتون???
از خداوندطلب هدایت و تکامل و سعادت و ثروت و شادی برای همگیمون دارم???
سلام دوست عزیزم
چقدرزیبا ماو باورهامون رو به امیشها و ملیتهای متنوع ربط دادین…که هرکدوم با باورهای خودمونه که داریم همه چیز و رقم میزنیم…….سپاس فراوان از دیدگاه زیباتون.باارزوی بهترینها برای شما..
سلام سلام به خانم شایسته عزیز
واااای که هر روز فایل هات بهتر و جذاب تر میشه. من تا بحال درباره این گروه چیزی نشنیده بودم. چقدر جالب بود.
حس میکردم کاملا که همه از جلوی دوربینت فرار میکردن اما ممنونم ازت که تونستی یه بخشی برامون ضبط کنی.
یعنی اگه مسابقه الان بود. من واقعا نمیتونستم دیگه انتخاب کنم که کدوم فایل قشنگتره. اینقدر که تو این جلسه اتفاقات جالب افتاده و هر جلسه ما داریم زیبایی های بیشتر و جالبتر می بینیم.
امروز اتفاقا داشتم فکر میکردم یا شایدم تمرین میکردم تو ذهنم که من دارم با بعضی ذهنیت ها به بقیه برچسب میزنم.
مثلا دیروز با یه نفر برخورد داشتم بعد تو گفتگوی ذهنیم گفتم این دیگه کی بود که فلانی معرفی کرده بود. حالا چیزی ام از بنده خدا ندیده بودم ها. یهو تو ذهنم گفتم اگه خانم شایسته بود کلی از محسنات طرف تعریف میکرد و یه نکته خوب توش پیدا میکرد. بعد به خودم گفتم من چرا دارم بهش برچسب میزنم براساس قیافه اش.
خلاصه که خانم شایسته خیلی تو این فایل ها داری به ما درس میدی.
این جلسه جلسه ی برخورد ما با تضاد بود: اولین سوالی که برام به وجود اومد اینه که :«چطور و چرا دارن به این شکل زندگی و میکنن و چرا با تکنولوژی رابطه ی خوبی ندارند؟» و جوابی در درونم من حرف های استاد رو پخش کرد «تضاد ها باید وجود داشته باشن و نه تنها باید باشن بلکه جهان به این تضاد احتیاج داره.» توی جلسه ی اول قدم پنج ما یاد گرفتیم که قرار نیست همه ی آدم ها مثل هم باشن مثل هم فکر و رفتار کنن در واقع کاملا برعکس این موضوع و جهان اجازه نمیده و وقتی سبک زندگی آمیش ها رو دیدم احساس کردم به دنیای دیگه ای وارد شدم دنیایی که مختص کارتون ها و انیمیشن های ۵۰ سال پیش آن شرلی، جودی ابوت، هایدی و خیلی های دیگه درک کردم منظور استاد از اینکه ما روی یک کشتی نیستیم حتی روی یک دریا و یک کره هم نیستیم چیه.
من هم بعد از شنیدن اینکه مردم از اینکه پشت سر کالسکه راهشون رو میرن و بهم بی احترامی نمیکنند مثل الهام جان یاد قسمت ۶ آرامش در پرتو آگاهی افتادم اینکه وقتی گلی رو می بینیم حتما لازم نیست بگیم این گل زیباست یا زشت این انسانی که پاره ای از خداست خوب یا بد با قضاوت نکردن نه تنها آرامشی رو برای خودمون به ارمغان میاریم که از جنس خداست یاد گرفتم که خدا از آفرینش تک تک این آدم ها هدفی داشته که اون آدم در مسیر تکامل خودشه. درسی که امروز از خانم شایسته گرفتم این بود که همیشه دنبال این باشم کسی که کتابش توی New York Times بیشترین فروش رو داشته با چه باور ها، عقاید و داستانی این مقام رو کسب کرده داستان اونا شاید به ما هم چیزی رو یاد بده که ما نمیدونیم.
برای من امروز روز کنترل ذهن بود. هدفی برای شروع روز و بیرون اومدن از تخت خواب پیدا کردم اینکه خدا هدفی از بیدار کردن من داره و منتظر من بیدار بشم. موقعی که دوستم به من حرفس که دوست نداشتم بشنوم رو زد چیز های مختلفی توی ذهنم اومد و هیچ کدوم از اونها حرف خوبی نبود ساکت موندم و یاد این حرف افتادم : « before you speak think
Is it true? Is it helpful? Is it inspiring? Is it necessary? Is it kind?»
امروز روز مهمی برای من هست چون درسم رو از جلسه ی دوم روانشناسی ثروت ۳ یاد گرفتم. مدت ها بود با اینکه میدونستم کاری که میکنم اشتباهه ولی چون آسون و راحت تر بود شرایط رو قبول کرده بودم اما وقتی چشم های استاد رو دیدم که میگفت :« تو ایمان و باورت رو به خدا نشون بده اون هر چی میخوای بهت میده فقط بهش نشون بده بهش باور داری به قدری که باور داری بهت میده». من اون چشم ها رو اون آرامش توی صداشون رو باور کردم چون خودم تجربه کردم که اگه با تموم وجود ایمان بیارم برای ناممکن رو ممکن میکنه. خودمو مثل اون بره ای میبینم که چشم هاش رو به روی زندگی باز کرده و خوب نمیبینه اما باور داره شیر پیش مامان چهار پاشه ایمان دارم چون خدا هدایتم کرده. خدای عزیزم سپاسگزارم که هدایتم کردی من فقط و فقط میخوام مسیر هدایت تو رو دنبال کنم.
به بهترین استاد دنیا و خانم شایسته ی عزیزم send you love and light
از شاگرد شما که سعی میکنه درساش رو خوب یاد بگیره،
جودی ابوت.
سلام
نمیدونم این جملات رو چطور بنویسم ولی مثل همیشه با توکل به خودش میام جلو.میخواستم واسه این فایل کامنت بزارم و یه لحظه کوتاه اومدم فکر کنم که چی بنویسم ولی یاد هدایت افتادم.و گفتم خدا خودش هدایت میکنه.اینا رو وقتی گفتم که توی حیاط یه مدرسه در قم نشسته بودم.بعد اومدم بالا و یه اتفاق جالب افتاد که فهمیدم هدایت خدا واسه کامنت این قسمته.
خب خانواده میخواستن برن حرم و من از قبل بهشون گفته بودم که نمیام و اینا و هیچ بی احترامی و تندی هم بهشون نکردم و فقط پای حرفم که بهش اعتقاد داشتم موندم.امروز مادرم طبق باورهای خودش خیلی ناراحت بود که اینم به کنار و من به عقایدش احترام میزارم.پدرم یه جمله جالب گفت که مطابق گفته های این قسمت سفرنامه بود.گفت به مامانم:” هرکسی عقاید خودشو داره.باید احترام بزاریم.”
یعنی خیلی برام جالب بود این جمله ای که شنیدم از بابام.این جمله خیلی چیزا رو بهم نشون داد.نشون داد چقدر خوب دارم مسیرمو میرم جلو و باورهام رو خوب ساختم که کسی که خیلی مقاومت داشته در مورد تغییرات من اینطوری این حرف رو میزنه.
نشون داد که نتیجه احترام به عقاید دیگران چی هست.نشون داد که چقدر جالب و دقیق کار میکنه قانون توجه و وقتی این فایل رو دیدم خیلی زود تو زندگیمم هم بازخوردش رو دیدم.
نکته مهمی که من دریافتش کردم این بود که وقتی من با خودم در صلح قرار گرفتم اطرافیانم هم با من در صلح قرار گرفتن.
این فایل خیلی واسم جالب بود.دیدن آدمهایی با فرهنگهای مختلف و عقاید مختلف خیلی جذابه.دیدن اینکه چقدر وقتی برای خودت و سبک زندگیت ارزش قائلی و بهش پابندی،چطور بقیه هم براش ارزش قائلن و حتی تابلو خیابون ها رو هم با سبک تو تنظیم میکنن، خیلی جالبه و آموزنده.
دیدن اینکه چطور خداوند روزی این افرادی که خیلی کم از تکنولوژی استفاده میکنن رو میده ،خیلی درس داره.درسش اینه که خداوند به اندازه ظرف ما بهمون میده و هرکسی با هر ظرفی باشه حالا میخواد هرجور زندگی کنه ، ظرفش پر میشه و خداوند رزاقه و وهابه.
خیلی نگاه این آدما برام جالب بود.اونایی که لبخند میزدن و روی بهتری نشون میدادن ،همین صورت بازشون نشون از اینه که بیشتر با خودشون در صلحن.نگران آسیبی از سمت کسی نیستن.
امروز که داشتم توی شهر قم به زندگی استاد فکر میکردم و داستانهایی که برامون تعریف کرده و الان که دارم به داستان این آمیشی که دکترا گرفته فکر میکنم خیلی حس خوب بهم دست میده.وقتی آدمایی بودن با شرایط خیلی سخت تر از ما ولی تونستن موفق بشن، خب پس ما چه بهانه و توجیحی میخوایم داشته باشیم برای موفق نشدن و طبیعی زندگی نکردن؟
بازم داستان هدایت خداوند که هروقت در موردش صحبت میشه من قند تو دلم آب میشه.وقتی میبینم چطور استاد با وابسته نبودنش به چیزی ، خیلی راحت بهش میرسه و خداوند خیلی راحت هدایتش میکنه به لونش ، کلی قند تو دلم آب میشه.یاد حرفای جلسه ۱ راهنمای عملی میافتم.یاد فراوانی جهان میافتم.یاد وظیفم که لذت بردن از زندگی هست میافتم.خیلی آرامش بخشه.آگاهی از قانون مثل یه دارو میمونه.فقط وقتی دارو اثرش رو میزاره که نگی خب آره دیگه این دارو قویترین دارو هست و فلان و فلان میکنه و بزاری یه گوشه.نه باید خورده شود.قوانین هم همینه صرف دونستن و عمل نکردن چیزی اتفاق نمیافته.
واقعا حالا که خودم آمدم به یه سفر میفهمم چقدر سفر درک آدم رو از قانون بالا میبره و چقدر خواسته جدید متولد میشه و چه فراوانی ها و تنوعی آدم میبینه و چقدر میتونه یه تمرین خوب باشه برای عمل به قانون.
خداروشکر.ممنونم خاله مریم عزیز و استاد گرامی
سلام .بسیار جالب بود دیدگاه مردم اویش .ولی من چندنکته گرفتم 1-این مردم با اعتمادبنفس بالا درجامعه به هر شکلی که دوست دارند ظاهر میشوند2-مردم امریکا چه دیدکاه عالی دارند که هرکس را به دور از قضاوت با هر پوششی هر ایده ای هر کشوری با احترام تمام میپذیرند 3-خانمی که با عقاید اویش توانست خودرا از هر قیدوبندرها وبه انچه که خواست برسد پس دیگران هم میتوانند.4-همانطور که استادبرمودند همه چیز درباور ماست فقط باید بدنبال درست کردن باورمان باشیم .با تشکر از استادوخانم شایسته
به نام خداوند مهربان
نادر هستم
ی سلام گرم از اعماق وجودم به مریم عزیز که ی نشونه از جانب خداوند بهم نشون داد (در ادامه میگم) و سلام داغِ داغِ داغِ ب حسین دوستداشتنی که همیشه درس داره و برام چالشهای جدید ایجاد می¬کنه و سلام عاشقانه به مدیر فنی عزیز که بازهم آپشن جدید سایت منو ذوقزده کرد تا این محبتش از یادم نره و درنهایت سلامی به پهناوری قلب تکتک اعضای خانواده که با کامنت¬هاشون نکات ریزودرشتی که از چشم من پنهون مونده رو نشونم میدن … سلام چشم و گوش و دستوپاهای خدا برای هدایت من ب سوی خودم.
امروز وقتی این فایل رو دیدم، ی تحقیق سرپایی در مورد آمیش¬ها کردم و این نکته در موردشون برام جالب بود:
رامشپرینگا بهطور تحتاللفظ به معنای «پرسه زدن» و «اینوروآنور دویدن»، در سنت آمیشها دورهای است که نوجوانان وقتی به سن ۱۶ سالگی میرسند طی میکنند تا پسازآن، دست به انتخاب بزنند. آمیشها فرزندانشان را که تا این سن، تابع مقررات خانواده بودهاند، آزاد میگذارند تا خارج از محدودهی جامعهی آمیشها، زندگی در دنیای مدرن را تجربه کنند و آزادانه تمام لذتهای (گاه بیبند و بارانه) آن را مزه مزه کنند. پسازاین دورهی چندماهه یا چندساله، مجبورند از دو گزینه وفاداری به فرقه آمیش یا ترک همیشگی آنیکی را انتخاب کنند. جوانان آمیش معمولاً تا سن ۲۱ یا ۲۲ سالگی فرصت دارند تا به اجتماع خویش بازگردند. بیشتر جوانان بازگشت به اجتماع آمیش را برمیگزینند.
حالا نکته¬ش چیه؟! این مذهبیون حق دارن با آزادی کامل در یک کشور طبق رسوم و آئین خودشون زندگی کنن، چرا؟ چون به اعضای خانواده و جمعیتشون حق انتخاب می¬دن، اونم با بیرون کردنشون و اجازه رهایی دادن به مدت دلخواه! جهان مانند آینه عمل میکند
ی نکته دیگه که اول کامنت گفتم در مورد حرفهای اول ویدئو بین حسین و مریم عزیز بود که حسین حرف¬هاش رو زد و گفت ویدئو رو ببیند و خداحافظ و مریم بدون توجه به حرفهای حسین حرف خودش رو، هرچند که با شک همراه بود، اضافه کرد. مهم نیست چ کسی جلوت وایستاده، اگه حرفت رو نزنی و نظرت رو نگی، ایمان عملیت رو در یکتاپرستی و درخواست هدایت بیشتر انجام ندادی … واسه من نکته هدایتی بود چون چندین روزِ عملن و متفکرن درگیرش هستم و یکی از نشونه¬هاش رو دیدم.
خدا رو شکر
در پناه الله یکتا، بینهایت خدا باشیم
سلااااااااام به دوستای عزیزم وبی نظیرم و استادم خانم شایسته مهربون
اینجوری بود صبح من از خواب بیدار شدم و برنامه این بود که روی درونی عزت نفس کار کنم و طبق برنامه این کارو کردم ولی توی دلم یه چیزی بود که اذیتم میکرد و انگار اون فایل حالم خوب نمیکرد و نمیتونستم روش تمرکز کنم برای همین رفتم توی سایت و یه کم توی عقل کل گشتم ولی من هدایت شدم تا بقیه فایل های سفرنامه رو ببینم از قسمت ۳۹ مونده بودم و شروع کردم به دیدن ها فایل رفته رفته احیا من بهتر میشد اون ترس توی دلم از بین رفت و بجاش عشقو ارامش و اعتماد و ایمان اومد تا قسمت ۴۳ نگاه کردم و از تک تک لحظاتی لذت بردم و واقعا این فایل خیلی تاثیر زیادی روی من داره باعث میشد همه چی تغییر کنه و من چند بار هر تیکشو میبینم واقعا لذت میبرم
میدونی نمیدونی قسمت چند بود که خانم شایسته مهربون رفتن کنار اون دریاچه و اون دوتا اقا که داشتن ماهی گرفتن و دیدن و خیلی صمیمانه باهاشون برخورد کردن فک کنم این قسمت و پنج بار دیدم درست برعکس من و
به خودم فک میکردم وقتی این فایل هارو میدیدم اون خانم شایسته بود که به اون مهربونی برخورد کرد مطمین بودم من اگه بودم وقتی اون هارو اونجا کنار دریاچه میدیدم هیچ وقت نمیرفتم اونجا و انگار با همه درگیری دارم میدونم از عزت نفس کمه توی همه ی فایل ها وقتی غریبه ای و میبینین بهش سلامم میکنین و لبخند میزنین ولی من انگار با همه مشکل دارم همیشه اخمو و این نشون میده خانم شایسته چقدر با خودشون درصلحن و چقدر به نیرویی که اسمشو خدا گذاشتیم اعتماد دارن
بعد دیدن این فایل ها و اون همه انرژی که گرفتم و اون شادی و ارامش رفتن بیرون به پارک محلمون و بدون توجه به هیچ کسی رها و ازاد روی چمن ها دراز کشیدم و بهترین حس دنیا رو داشتم و توی اسمون هواپیمایی و دنبال میکردم که قلب من و با خودش میبرد اونم مثل من رها بودو ابرها رو کنار میزد و میرفت بالا و بالا تا طلوع خورشید و ببینه و روزای خوب پشت سرهم صف کشیدن
بوی نمی چمن ها من یاد یه اهنگی میندازه که میگفت « پابرهنه رو چمنا راه میریم و به اهنگ مورد علاقمون گوش میدیدم و زندگی یعنی عشق »
و این عشق وجودم و از فایل ها گرفتم و همین و ادامه دادم همینطور به مسیر های بهتر هدایت شدم رفتم توی یه بستنی فروشی و خواستم از ته دلم با فروشنده برخورد کنم و همین کار و کردم و اون ادم پر از احساس خوب بود شاد و پر نشاط انگار جهان دست به یکی کرده بود تا ادمای مهربون و سر راهم قرار بده یه بستنی بی نظیر کنار رودخونه یه روخونه بی نظیر و خنکی هوا که باعث شده بود دستام یخ بزنه ???? بعد از خودم اون بستنی رفتم توی مغازه و از ته قلبم ازش تشکر کردم من از خدا تشکر کردم و خدا از طریق اون دست باهام مهربانانه برخورد کردم ومن عاشق این جور ادمام خدای من چقدر خوشحالم خیلی خوشحالم وجودم پر شده از عشق و عشق و عشق و راستی فردا قراره برای یه هدف جدید قدم بردارم و پر از اشتیاقم پر از شادیم خدای من
این عزت نفس بهترین حس دنیاست میدونین چی شده تازه متوجه شدم با نوشتن هر کلمه اونو بلند میخونم طوری که کل خونه رو صدام برداشته ????? خدای من شکرت شکرت
توی این چند روز خیلی شجاعت انجام دادم تمرینات دوره ی عزت نفس و انجام دادم خدای من راستی یه کنسرت زنده هم توی خونمون داره اجرا میشه پدرم و برادرم دارن مینوازن و منم لذت میبرم یه شادی بی نظیر چقدر عالیه واوووووووووووو خدای من چقدر زیباست خدای من خدای من عشق یعنی این مرسیییییییی ?
واقعا اگه بخوام ادامه بدم نمیدونم چند صفحه میشه ولی مرسی مرسی از ته ته ته ته قلبم ????????? از همه دستان خدا به خصوص دوتا دست بی نظیر مثل استاد و خانم شایسته که بزرگترین الگو های من هستین
خانم شایسته دمتون گرم عشقید نمیدونین چقدر رها شدم امروز
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍
سلام خدمت عزیزانم
قسمت ۴۴وتصویرزیبای استاد ک روح آدموتازه میکنه
ازدوستم ب خاطر نگاه زیباش واشتراکش باماممنونم
فایل زیبامون:
واقعا آشنایی بافرهنگهای دیگ و استفاده ازنکات مثبتشون خیلی خوبه وبه کمک میکنه مثل اینک باکسی کاری ندارن اگر کسی چیزی بشون بگ اوناکاری ندارن این خیلی خوبه وچقدرواقعادرآمریکا همه ازهرملتوقومومذهبی امنیت دارن وب راحتی ب سبک خودشون زندگی میکنن ومن بخاطر اینک هدایت شدم ب راه راست شاکرخدام وهمینطور درکشوری وخانواده ای بسیااارخوب وعالی بازم شاکرم
ازتون ممنونم ب خاطراشتراک این فایلا وعقایدمتفاوت
ب پایان آمدین دفترحکایت همچنان باقیست…
اهدناصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم…
ربناآتنافی الدنیاالحسنه وفی الآخرت الحسنه وقناعذاب النار…
درپناه الله یکتاااااشاااادباشید🥰😍😘⚘
سلام و درود به استاد عباس منش
بسیار عالی بود این فایل ، اون قسمتی که آمیش ها از تکنولوژی استفاده نمیکنن، فقط با استفاده نکردن از تلویزیون به شدت موافقم 😂😂 چند ساله تلویزیون رو از زندگیم حذف کردم ، بشدت از این کار راضی ام.
چقدر عالیه این سبک زندگی ، هنوز اون سیستم قدیمی رو نگه داشتن. غذاهای سلامت .واقعا من اگه آمریکا باشم سعی میکنم بیشتر وسایل رو از آمیش ها خرید کنم. سبک لباس و مدل ریش و موهاشون بهشون میخوره یه بخشی از یهود باشن و نه مسیحیت 🤔🤔
چقدر به اعتقادات همدیگه احترام میذارن با اینکه توی اقلیت هستن …
🇺🇸🌹💚⭐جا داره یادی کنیم از سال ۱۷۷۶ که پدران بنیانگذار آمریکا بعد از اعلامیه استقلال آمریکا رو تنظیم کردن و بعد از آن دنبال تنظیم قانون اساسی ایالات متحده یا همون US constitution بودن. و وقتی اساس و شکل حکومت تنظیم میشه جان آدامز یکی از پدران بنیانگذار آمریکا ،از امضای سند خودداری میکنه با این تفکر « پس حقوق ملت کجاست ؟؟ »
⚠️⚠️ در عظمت این اشخاصی که قوانین این سرزمین رو نوشتن و طرز تفکر شون این نکته رو بگم در زمانی اینها به فکر حقوق ملت بودن ،که در ایران آغامحمدخان قاجار ……….