سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۱ - صفحه 7

سلام خدمت استاد عزیزم و آبجی شایسته ی عزیزم و خدمت همه ی آبجی و داداش های عزیزم…

اول از همه خدا رو شکر کنم بابت قانون بی نظیرش و بخاطر دست بی نظیرش…

استاد و بچه ها ی عزیزم و آبجی شایسته ی عزیزم،،، دیرین دیرین…. داره میشه خدا روشکر …

الان داشتم این کامنت رو توی پروفایل آقای عطار روشن میذاشتم و حسم گفت که بیام اینجا هم بذارم…

استاد فکر هم نمی کردم که ثروت اینقدر راحت باشه رسیدن بهش…

نمیدونم چطوری شروع کنم و از کجا بگم…خیلی ذوق زده هستم…

من دی ماه پارسال شروع کردم به تعهد برای ثروت یک با یک عزم جدید و نمیدونستم بخدا هیچی نمیدونستم که قراره چطوری و چجوری بشه و حسم گفت که همه چیز رو تعطیل کن و فقط روی ثروت یک تمرکز کن و برو کتابخونه و از صبح تا شب فقط رو ثروت یک باش، هر جلسه رو صد بار گوش دادم و نوشتم که جلسه ی ۴و ۵و ۶ دو ماه طول کشید و وقتی که اول سال رفتم پارک جنگلی لویزان تا هدف گذاری کنم یه صبح تا بعد از ظهر اونجا موندم و فقط داشتم سپاسگذاری سال گذشته رو بصورت خیلی فشرده انجام میدادم و بعدش هم هدف گذاری کردم، بعد که برگشتم توی راه روی یک بورد دیدم که نوشته شده ( سال تحول است) و بعد فهمیدم از قلبم که این مال منه، خیلی خوشحال شدم اما نمیدونستم که قراره چی بشه و چه اتفاقاتی بیفته فقط یه حال خنکی و خوب داشتم بعد وقتی که ثروت یک رو ادامه دادم توی همون جلسه ی ۵ بود که پاشنه ی آشیلم مشخص شد، کار مورد علاقه ام رو پیدا کردم و شروع کردم به داخل شدن در مسیر عشق و علاقه ام و از روی خط خطی کردن پد موس خونمون شروع کردم و وقتی که نوک کاتر رو میذاشتم روی موس پد، اصلاً انگار پرم میکرد و سیرم میکرد از حال خوب و مست میشدم و فقط دستم رو تکون میدادم روی موس پد و همینطوری ایده های به ظاهر ساده و مسخره برای نقاشی کشیدن و طرح های خیلی خیلی ساده اما من با عشق انجامش میدادم اصلاً حالیم نبود که بقیه خوششون میاد نمیاد؟!! و توی خرداد ماه بود که بصورت کاملاً معجزه وار به یک کلاس نقاشی هدایت شدم که نیازی به پرداخت هیچ شهریه ای نیست و برای من کاملاً رایگان هستش و استادی عالی و فوق العاده که چهل سال تجربه دارند و الان من به یکی از اعجوبه های نقاشی دارم تبدیل میشم که فقط با ۸ هفته کلاس نقاشی رفتن الان وارد کشیدن طرح های سایه روشن از یک محیط شدم و طوری هست که توی همون دفعه ی اول و دومی که کار میکنم به طرز عالی ای میتونم اون کار رو انجام بدم با کمترین درصد خطا.

روابطم با خانواده ام درست شده و سلامتی ام رو که غوغا کردم و در رابطه ام با خداوند که به بی نهایت فراتر از اون چیزی که میخواستم رسیدم و بعضی وقتها با من شوخی میکنه و توی بعضی مواقع اینقدر من میخندم که دل درد میگیرم و هر سوالی برام پیش بیاد بدون اینکه بپرسم خودش همون موقع بهم میگه جواب رو.

الان حسم گفت که باید دیگه روی ثروت کار کنی، اون تعصبات مذهبی ای که داشتم تقریباً به صفر رسیده چون من خیلی مذهبی بودم و طلبه بی نهایت سفت و سختی بودم (خودم هنوز باورم نمیشه که اینقدر تغییر کرده باشم)، قرآن رو مطالعه کردم و این بزرگترین اتفاق زندگی من بود توی تمام زندگی ام، اعتماد به نفسم اینقدر نامحسوس و عالی تغییر کرده توی این دوسال و خورده ای که هنوز که هنوزه دارم توی خودم پیدا میکنم که اه ببین توی اینجا هم تغییر کردم! ( مخصوصاً با مطالعه ی قرآن)… و رفتارام بصورت کاملاً اساسی و نامحسوس تغییر کردند ولی هنوز خیلی کار داره اما هیچ ربطی به گذشتم نداره و رابطه ی تمام اطرافیانم با من تغییر کرده و فقط تعداد کمی حذف شدند و اینقدر حالم خوبه که عالیه و الان اون چیزی که باعث شد که بیام اینجا و این پیام رو بذارم این حسم بود که بعد از خوندن پروفایل آقای عطار روشن ، با یک حالت قسم خوردن بهم گفت بببین بخــــدا ثروت نزدیکته فقط همین طراحی ات رو ادامه بده .(این هدایت امروزم بود)

بچه ها هنوز یه سال نشده! خدا به تعهداتش عمل میکنه، اون عمل میکنه، فقط باید ایمان همراه با عمل به الهاماتت داشته باشی فقط همین، اینقدر حسش نزدیک بود که انگار فقط کافیه که دستم رو دراز کنم تا برش دارم و خیلی حالم خوب بود و اینقدر از در و دیوار و یوتیوب و … دارم نشونه می بینم از کسانی که از همین راه طراحی و راه مورد علاقشون به ثروت و موفقیت رسیدند توی نوجوانی و کودکی و جوانی و کمتر از سی سال، که اصلاً یه جورایی برای من هم داره یقین میشه که من هم اگه نرسم یه جای کار ایراد داره..

برای رابطه ام هم همین الان سه تا دختر فوق العاده و موفق هستند توی زندگی ام که همشون هم توی همین کار طراحی و هنر هستند و من فقط مونده که انتخاب کنم.

اینقدر اینقدر اینقدر با قدرت و با عزت نفس محــــشرررررررر و بی نظیر و اصلاً خودم نمیدونم اسمش رو چی بذارم با جنس مخالفم ارتباط برقرار می کنم که بعدش خودم فقط قربون صدقه ی خودم میرم و این کله قندایی که توی دلم آب میشه و خود خود خودم هستم جلوی دخترا و بقیه و ایــــــــن بیــــــــــنظیره! خیلی شمرده شمرده و خیلی دقیق و با متانت کلام و با یک ذره چاشنی نمک حرف میزنم با صدای بم و خیلی عالی و تن صدای بسیار بسیار بسیار عالی و حالات چهری بسیار بسیار بسیار مناسب و درست، اگر هم لازم باشه خیلی خوب و محکم دست میدم و خیلی قشنگ تحویل میگیرم فارغ از اینکه بقیه چه نگاهی دارند…

باباااااااااااا ، استاااااااااااد بخــــــــــــــدا خیــــــــــــــــــلی خــــــــــــــفنم یعنی ایــــــــــــــــــنقدر بیوتیفول و خـــــــــــــــــــفــــــــــــــــــن شدم که نگو.

هیچ کسی روی کره ی زمین و تاریخ بشریت برای من بزرگ نیست و فقط کافیه اراده کنم توی هر موضوعی، تاکید میکنم توی هر موضوعی، تا توی اون موضوع نفر برتر اون موضوع بشم با اختلاف بسیار بسیار زیاد از فرد برتر توی اون موضوع.

خیلی خیلی خیلی خیلی راحت و مثل آب خوردن با بزرگتر از خود رابطه برقرار می کنم ، از لحاظ سنی هم از لحاظ موقعیتی و توی ۹۹ درصد مواقع وقتی که من شروع میکنم به حرف زدن همشون فقط زل میزنند به من و غرق توی کلامم میشن و کار و زندگی خودشون رو میذارن کنار و فقط به حرفای من گوش میکنند که از خودم و قانون حرف میزنم.

رفته بودم پیش آقای تواضع تا باهاشون مصاحبه کنم _ اصلاً انگار نه انگار که به قول بقیه آآآآآقای تواضع هستند، خیلی قشنگ و خیلی مودبانه و با احترام و خیلی راحت باهاشون صحبت کردم و اینقدر از من خوششون اومده بود که نگو و کلی برام دعا کرد و توی صحبت هاشون قشنگ فهمیدم که ایشون هم به این خدای انرژی و الهامات ایمان دارند و از الهاماتشون هم برام گفتند و نمیتونستند خیلی اسم خدا رو بیارند چون گریشون میگرفت و چشماشون پر از اشک میشد و چقدر انسان دوست داشتنی ای بودند و اصلاً معلوم بود که یک خلوت و آرامش خاصی در درونشون داشتند و من با همه ی عشقم براشون بی نهایت رو میخوام توی هر موضوعی. اینقدر که این انسان شریف و ساده و متواضع و دوست داشتنی بودند و جالی اش میدونید چیه استاد؟!! برای مصاحبه رفتیم توی انبار و دوتا چهارپایه ی پلاستیکی بود و اونجا نشستیم و صحبت کردیم… اینقدر ساده و خاکی خودم باورم نمیشد…

فقط توی کمتر از سه سال ایـــــــــــــــــــــن همه تغییرات اتفاق افتاد که الان نگاه می کنم می بینم به اندازه ی سی سال گذشته این سه سال، اینقدر که تغییرات توی وجود من افتاد که هر کردمشون برای خودشون یه نقطه ی عطف بودند ولی در بیرون هیچ خبری نبود و خیلی کوچیک بود و دیگه یادم نمیاد همین سه سال پیش رو فقط یه تصویر توهمی و تاریک هست اصلاً نفهمیدم چی شد و چطوری گذشت این سه سال. اما امسال قراره که به بیرون برسه و متجلی بشه قشنگ. خیلی ذوق دارم که ببینم چی میشه!! سه سال خودم رو توی قرنطینه نگه داشتم و با هیچ کسی رابطه نداشتم و فقط برای انجام دادن الهاماتم وارد فضای بیرون از قرنطینه و داخل جامعه میشدم که اغلب برای وارد شدن در ترسهام بود. یه جاهایی هم اشتباه کردم وتمرکزم از دست در میرفت اما به قول قرآن خدا توبه پذیر و مهربانه و به محض تغییر کانون توجه ات از همون لحظه شرایط شروع به تغییر می کنند.

خدا رو شکر.

اینقدر تصویرهای عالی از آیندم می بینم هم از رابطه هم از موفقیت مالی و هم از ثروت و هم از معنویتی که قراره تجربه کنم که قلبم دیوانه میشه که پســـــــــــر قراره این اتفاقات بیفته و چنین و چنان بشه و استاد نمیدونی که بعضی موقع ها اینقدر حالم خوب میشه که فقط نفس میکشم :)) نمیدونم چجوری خودم رو خالی کنم!! اصلاً این اتفاقات آینده چنان وارد قلبم میشه که انگار یک شوک وارد بدنم میشه و فقط خدا رو شکر میکنم.

برای کارم هم همه چیز داره خودش آرام آرام جور میشه به طرز کاملاً غیر منطقی و عجیب و غریبی، اصلاً یه اتفاقاتی وارد زندگی ام میشه که فقط با قانون میشه منطقی اش کرد و همین طوری هر کسی میبینه فقط نگاه میکنه:۰ :۰ :۰ مثالش هم همین خود کلاس نقاشی ام هست.

استاد نوش جونتون باشه ریال به ریال و سنت به سنت پول هایی که بابت محصولاتتون دریافت می کنید، ایشالا همچین بره جزوی از استخونتون بشه و قشنگ به دلتون بشینه و بچسبه… حلال حلال حلال حلالتون باشه…

هنوز هم هیچ چیزی نمیدونم که قراره چی بشه اما این رو مطمئن هستم که داره درست پیش میره و میرسونه من رو به اونجایی که میخوام، اوسا کریم کارش رو خوب بلده

تازه خیلی خوب روی ثروت یک کار نکردم هنوز خیلی از تمریناتش رو باید بیشتر جدی بگیرم و بیشتر تکرار کنم و این همه اتفاقات افتاده..

خیلی دوست داشتم که من هم مثل اون عزیزانی که به اون جاهایی که میخواستند برسند و یا نزدیکش هستند و می آمدند و توی سایت میگفتند باشم و میگفتم که منم میخوام یه روزی بیام اینجا بگم و الان شد،

یووووووووووووووووو هووووووووووووووووووو…

ایــــنه

خدا رو شکر .

دیدار به پرادایس فلوریدا، حتما حتما اونجا همدیگر رو می بینیم عین روز برام روشنه که میشه.

خدا رو شکر.

در پناه ربّ.

عاشقتونم.