دیدگاه زیبا و تأثیرگذار آوا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
در مورد تاثیر سریال سفر به دور آمریکا روی زندگیم باید بگم: اوایل که این سریال شروع شد، با خودم گفتم ای کاش کل این تایمی که فیلمهاشو به عنوان سفرنامه میزارن استاد حرف میزد. یعنی استاد فایل میزاشت مفیدتر بود. ولی وقتی فایلهارو دنبال کردم خیلی چیزهارو فهمیدم. خیلی بهتر خودمو شناختم. فهمیدم من اصلا بلد نیستم به زیبایی ها توجه کنم.
اوایل یکم نظرات بچه ها برام بی معنی بود. میگفتم زیادی بزرگ میکنن خب حالا مگه چیه! خیلی از این اتفاق ها تو روزمرگی زندگی همه ما هست ولی چون الان خانواده استاد این فایل ها رو گذاشته، همه تلقین میکنن که خیلی زیباست.
یکم که گذشت، دیدم یه جورایی هرروز به عشق این فایلها بیدار می شم و اولین کارم دیدن این سریال و خوندن نظرات بچه ها بود. اشتیاق خانم شایسته رو دیدم و با خودم گفتم:
تو چرا نمیتونی از دل ۱۰ دقیقه فیلم زیبایی هارو پیدا کنی و بنویسی؟
و اینطور شد که یکی از ایرادهای اصلی مو پیدا کردم و اون اینکه: من بیشتر وقتها زیبایی های اطرافم رو ندیدم. البته خیلی وقتها هم از چیزهای کوچک لذت بردم ولی بلند نمیگفتم، چون فکر میکردم از نگاه دیگران مسخره ست و ممکنه بگن چقدر دلخوشی های این ادم کوچکه.
ولی الان متوجه شدم اتفاقا زندگی یعنی لذت بردن از دلخوشی های کوچیک.خیلی جاها ندونسته تو مسیر درست هستیم ولی متاسفانه ترمز بزرگ حرف مردم مارو از ابراز لذتهامون محروم کرده و نفهمیدیم چه آتیشی داریم به زندگی مون میزنیم و رفتیم به بیراهه. الان این فایلها بخشی از زندگی من شده چون درک کردم معنی هدایت و باور توحیدی استاد و عمل به قوانین و روابط درست و عاشقانه رو. تونستم تصاویر واقعی از زندگی ایشون داشته باشم.
جمله های تاثیر گذار خانم شایسته که اولیش جمله طلایی وابسته نشدن حتی به زیبایی ها بود که مطمئنم این حرف روی خیلی از بچه ها تاثیر گذاشت و نگاه مارو به زیبایی ها اصلاح کرد و مهمترین درس این جمله برای من این بود که: درگیر گذشته نباشم حتی قشنگی هاش. درواقع حسرتی پشت زیبایی های گذشته نباشه بلکه یاداوریش باعث لذت باشه و ازش بگذریم تا به زیبایی های بیشتر هدایت بشیم. نحوه رفتار خانم شایسته هم برای من به عنوان یک دختر درس های زیادی داشت که مطمئنم به زندگیم خیلی کمک میکنه.
اهداف این فایلها درک قوانین به صورت عملی و توجه به زیبایی ها ست. برای من همین بس که اشکالات خودمو پیدا کردم و الان گاردم و در مقابل توجه به زیبایی های ساده کم کردم و الان با کامنت های بچه ها دارم یاد میگیرم که چطوری باید نقطه مثبت هرچیزی رو پیدا کرد.
و اینکه من به تازگی علاقه مند شدم به عکاسی از زیبایی ها. چند وقت پیش وقتی سوار هواپیما بودم ناخودآگاه از آسمون که رو ابرها بودیم عکس گرفتم.یعنی جایی که فقط نقاشی خدا بود و چقدر این عکسها به دلم نشست. بعدا به خودم اومدم دیدم دارم یاد میگیرم زیبایی هارو شکار کنم و با مدرک نگهشون دارم. اینم یکی دیگه از مزایای سفرنامه.
نکته مهم دیگه که خارج از درسهای این سریال داره برای من، اینه که من اهل نوشتن دلنوشته هستم و علاقه دارم به شعر و دلنوشته و گاهی برای دل خودم مینویسم. نوشته های خانم شایسته خیلی تاثیر گذارند چون خیلی خوب و موثر مینویسن و توی فایل ۴۹ که دیدگاه من هم به عنوان متن انتخابی اون فایل شد، یکم روش ویرایش شده بود و خانم شایسته خیلی قشنگ حرفهای من رو برده بود تو دل قانون. چندین بار بعد از اون ویرایش، من دیدگاهمو خوندم که یاد بگیرم چطوری میتونم نظراتمو ببرم تو دل قانون که برای دیگران قابل فهم باشه. ممنون از این کار شما خواستم تشکر کنم.
ممنون از اینکه زندگی تون و با ما تقسیم کردین و اجازه دادین دقایقی ما هم مهمون زندگی تون باشیم.
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت ۵۴186MB12 دقیقه
سلام به دوستان.
سلام به جناب عباسمنش و مریم بانو و پسرگلشون.
صبح روز پائیزیتون بخیر.
من خیلی وقته که عضو این خانواده شدم. اما تا به حال چیزی ننوشتم. اتفاق امروز باعث شد که این چند خط رو یادداشت کنم.
چند روزه که خیلی منظم دارم سایت رو دنبال میکنم و اگه فرصتی باشه مطالب رو میخونم. یعنی حرفها و نظرات رو. قبلاً به سایت سر میزدم و گهگاهی از مطالب رایگان سایت هم استفاده میکردم اما چند روزه که این دیدار منظمتر شده.
چیزی که بیشتر باعث میشه من بیشتر پیگیر سایت بشم بخشی هست به اسم نشانه امروز من. دقیقاً مثل فالی میمونه که سر صبح برای خودت میگیری. یه نشونه که بهت میگه چکار کن یا جواب فکر دیروزت رو میده.
امروز صبح تو راه اداره سریع نشونه امروزم رو دانلود کردم و دیدم. نشونه امروز من قسمت 54 سفر به دور آمریکاست.
کلیدواژههای که امروز نظرم رو جلب کرد اینا بود: زیبایی ـ نور ـ مهربانی ـ دوست داشتن ـ عشقورزی ـ شکرگزاری ـ مسیریابی
نشونه امروزم رو دیدم. خیلی عالی بود. مثل باقی نشونهها که حرفی برای گفتن داشت. البته چیزهایی بود که قبلاً درکشون کرده بودم. عمیقتر از این نشونه.
««««یاد مسافرت چند وقت پیش که رفته بودم افتادم. یه مسافرت خاطرهانگیز به شمال کشور. اونم تو فصلی که سرشار از قشنگی و زیبایی هست و نمایش قدرت دستانی که این همه قشنگی رو خلق کرده.
هرجا که میرفتم از دیدن این همه قشنگی ذوقزده بودم. مدام جملات عاشقتم، ممنونتم، خداجونم مرسی، سپاسگذارم و شبیه اینها روی زبونم بودم.
یه جورایی که حس میکردم اگه نگم کم گذاشتم تو شکرگزاریش. بعد یه حس خیلی قشنگ همه وجودم رو لبریز کرد و اشک از چشمام سرازیر شد.
همراهم گفت چی شده؟ چرا ناراحتی؟ یهو اتفاقی افتاده؟ کسی چیزی گفته؟
گفتم که نه.
گفت پس چی شده؟ چرا اشکات همینجوری سرازیره.
گفتم وقتی حس میکنی واسه یکی انقدر مهمی، انقدر عزیزی، انقدر دوستداشتنی هستی و اون یه نفر انقدر عاشقته که برات کاری میکنه چه حسی پیدا میکنی؟
لبخندی از سر رضایت رو لبانش نشست. منظور حرفم رو گرفته بود و گفت گریه از سر شکرگزاری….
ادامه دادم: انقدر دوستم داره که همه اینها رو برای من آفریده. همشو. برای خودِ خودِ من. برای تکتک رنگ این برگها وقت گذاشته. برای تکتک چینش درختها وقت گذاشته. برای کنار هم بودن این کوهها وقت گذاشته. برای اون تجمع ابرها، رنگ آبی آسمون، پرواز اون دسته پرنده. این هوای مطبوع. این نسیم خنک. برای اینها وقت گذاشته که من از دیدنشون لذت ببرم و بگم عاشقتم خداجون که انقدر دوستم داری و بهم اجازه دادی که با تکتک سلولهام حس کنم عشقت رو.
خدای من انقدر مهربونه که نه بین من و تو فرق میذاره نه بین تمام آفریدههای دیگش. حتی بدترین آدمهای روی زمین رو هم دوست داره. چون همه آفریده خودش هستن. درست مثل پدر و مادری که بچههاشون رو با همه بدیهاشون دوست دارن.
حالا وقتی یه همچین عشقی وجود داره حق ندارم اینجوری اشکام برای عشقش به من سرازیر بشه. عشقی انقدر خاص، فوقالعاده.
همراهم حال من رو درک میکرد چون خودش به زبون خودش شکرگزار خدا بود و با لبخندی حرفام رو تأیید کرد.
و من لحظه لحظه این سفر رو ضبط کردم که هر بار با دیدنش دوباره بگم عاشقتم…. »»»»»
وقتی با دوربین مریم بانو همراه شدم حال و هوای اون مسافرت به سرم زد.
بازهم شکر خدا به خاطر زیبائیهای که آفریده. اونم تو یه گوشه این دنیا و به شکلی دیگه و باز هم نمایش عشقش به آدمهای دیگه.
بین اون درختها تو اون جاده سبز محصور شده با درختان نبودم اما گفتم خدایا دوستت دارم.
تو اون شهر زیبا ـ که ساخته شده دست آدمها بود و نمایش گوشهای از توانایی که خودش تو وجود آدمها گذاشته بود ـ نبودم اما گفتم خدایا دوستت دارم، ممنونم که عاشقمی، سپاسگزارم که دوستم داری. خوشحالم که تورو دارم. عاشقتم که بهم توانایی دادی تا بتونم ببینم و لذت ببرم و شکرت کنم.
حتی تو اون رستوران از لذت بردنتون خوشحال شدم و گفتم شکرت که سخاوتمندی.
میون نشونه امروزم چیزی نظرم رو جلب کرد.
گوگل مپ.
نقشه راه و رسیدن به هدف.
برای رسیدن به اون خواسته درونی احتیاج به یه مسیریاب دارم. یه مسیریاب که میتونه بهترین مسیر و کوتاهترین راه رو نشونم بده. همین یه نکته کلیدی میتونه منو به خواستهای که دارم برسونه.
باید نشونههام رو هرروز با دقت دنبال کنم. حس میکنم که هر روز بیشتر از دیروز راه داره برام روشنتر میشه.
خدایا دوستت دارم که خودت بهتر میدونی چه جوری و به چه وسیلهای هدایتم کنی.