سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۲ - صفحه 9

سلام خیلی ممنونم بابت این برنامه ی عالی

استااد میدونی چی شد منم دقیقا اون احساس نزدیکی رو احساس کردم انگار که منم توی آمریکا هستم و دقیقا اون ذوق پیدا کردن یه هم زبون رو احساس کردم چقدر عالیه و چقدر خوبه که تفاوت و تنوع هست چقدر آدم سپاسگذاریش بیشتره بابت همین چیزایی که داره اصلاً خیلی بهم چسبید خیلی حال داد

من تا حالا زبان پشتو/ اردو رو نشنیده بودم ولی چیزی که متوجه شدم برای کلمات روز مرشون از کلمات خیلی سنگین و خالص و عمیقی استفاده میکنند برای دخترشون گفت که از تربیت خونه(اگه اشتباه نکنم) خلاص شد. این خیلی خیلی قشنگه چقدر کلماتشون غنی و عمیق بود

چقدر آدم فوق العاده ای بودند

استاد واقعــــــــــا احسنت به شما که دقیقا اونجاهایی که باید انگلیسی حرف میزدید انگلیسی حرف زدید و اونجاهایی که باید فارسی میگفتید فارسی حرف زدید تا اون بنده خدا قشنگ حرفش رو بزنه و راحت باشه اصلا عالی بود عالی بود عالی بود بدون نقص واقعا شما بی نظیری کارتون خیلی درسته خدا روشکر

آبجی خیلی با اون جمله ی شما حال کردم که گفتید که بابا شعر بنده خدا رو سانسور نکنیم… اینقدر احساس رهایی و آزادی کردم که نگو آبجی

خیلی عالی بود

اون فضای اونجا رو اصلاً نمیدونم چجوری باید توضیح بدم یه اوقات خیلی باز و آزاد و قشنگ با عشقت باشی بدون نگرانی و قشنگ توی خیابون بشینی و منتظر ماشین باشی نمیتونم با چه توصیفی با چه کلمه ای این لحظه هارو توصیف کنم و به کتابت در بیارم من توی تجسماتم خیلی دوست دارم که این لحظات رو تجسم کنم شاید خیلیا اینطور دوست داشته باشن که توی یه فضای رویایی باشن با عشقشون اما من خودم به شخصه اینا رو خیلی دوست ندارم و خیلی با تجسمشون احساس خوبی بهم دست نمیده. این تجسمات اصلاً همه ی وجود و ذاتم رو دگرگون میکنه انگار که عشق توی این لحظات متجلی میشه جایی که چیزی برای تجلی چیزی دیگه ای نیست توی سادگی خالی من خودم خیلی این تجسمات ساده رو دوست دارم و اصلا خیلی نمیدونم چطوری بگم که حالم رو خوب میکنه اینکه کنار یک پارک یا خیابون نشستیم توی هوای بارونی که بند اومده و خیابون هم خلوت هست و گه گداری ماشین رد میشه و با عشقت عشق بازی میکنی و بغلش میکنی و اون برق عشق رو تو چشماش میینی توی اون سکوت فضا. این خیلی خیلی به من بیشتر حال میده مخصوصا که اگه توی شب باشه که دیگه هیچی خــــــدای من و اگه اگه هوا هم یه ذره سرد باشه چون من عاشق هوای سردم یعنی دیگه من الان رفتم خوردم به سقف و اومدم

سیبببببببببامنامنلتیاقهلعیالتیبذبک

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی یوووووووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووووو

تو جنگل هم که دیگه نگو دیگه نگو دیگه نگو

اها راستی آبجی اون غروب صورتی رو چجوری دیدی من گفتم ببین از کجا دید؟ واقعا که حال کردم با این کارتون دمتون گرم. شبیه بستنی قیفی میهن با طعم توت فرنگی بود.

چقدر از اون چراغ های کنار صندلی ماشین خوشم اومد خیلی احساس راحتی بهم داد و انگار که ماشین خودم بود احساس خیلی خوبی داشتم با اون چراغ ها. چقدر ماشینش تمیز بود خیلی عالی بود.

ولی من یه چیز دیگه رو هم خیلی حال میکنم باهاش که توی هوای بارونی بشینی بازی کنی با ایکس باکس توی فضای تاریک واااااااااااااااااااااااااااااییییی ببین استاد خیــــــــــــــــــلی دیووانه کنندس اصلا الان دلم داره یه جوری میشه خـــــــــــــدای مـــــــــــــــــــــــــــن بوی نم بارون هم بیاد اوووووووووووووووووووووووووووووووووووف تازه کنار دستت هم یه ظرف چیپس پیاز جعفری با ماست موسیر چکیده ی محلی هم باشه وووووووووووووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییی اســــــــــــــــــــــتاااااااااااااااد ، تناه باشیا تنهایی حال میده یه ظرف بزرگا نه یه کاسه ی کوچیک… استاد توووررووخدا این کار رو بکنید بعدش هم شام برید رستوران آخخخخخخخخخخخخخخخخ

دستام داره ضعف میره

خدایا شکرت

یووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

آبجی ممنونم ازتون