سفر به دور آمریکا | قسمت 66 - صفحه 14

به نام فرمانروای کیهان فرمانروایی که هر جا من هستم اونم همون جاست

دوست دارم اول نوشته را با آیه ی 27 لقمان شروع کنم؛

” وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ”

و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند، که همانا خدا را اقتدار بی‌نهایت و حکمت بی‌پایان است.

خدایا شکرت به خاطر فراوانی، فراوانی، فراوانی …

سلام به عزیزانِ دلِ من، سلام به خودم و عزیز دلم که تحسین برانگیزانه و امیدوارانه داریم با صبر و تلاش درست ادامه میدیم، ادامه میدیم خداروشکر خداروشکر خداروشکر.

سلام به استاد عزیزم، الگوی عاشقِ خدایم، الگوی تمام تحسین برانگیزِ خدایم. خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمند شما، سلام به مریم جان تحسین برانگیزِ ماه تابانِ خدایم سلام عاشقتونم من. خداروشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمند شما مریم جان.

و سلام بر همه ی همسفران عزیز و شاد و خندانم .. مثلِ همین الان ( عاشقتونمممم من) خداروشکر.

خداروشکر میکنم به خاطر اینکه یک روز دیگه فرصت نوشتن و موندن پای تعهدم را دارم و میتونم توی این دنیای زیبا زندگی کنم و رها بودن را آزادی را کار کردن روی خودم و باورهام را دوباره و دوباره با حس شیرین و ماجراجویی تجربه کنم.

خداروشکر میکنم به خاطر همه ی نعمت هایی که خداوند یکتای جهان آفرین که عاشق منِ همینی که هستم را دوست دارم قضاونم نمیکنه، اصن مَـــن اینجام به خاطر خودش به خاطر خودش فقط و بیشتر از من میخواد که ثروتمند باشم بیشتر از من میخواد که تجربه کنم، خدایم با من با جسم و روح من تجربه کنه این دنیا را سفر به دور دنیا را بنویسه جاری باشه عشق بی قید و شرط بورزه بخنده بخندونه شادی کنه و برقصه و رقص بیاره و پول خلق کنه و مولد باشه تازه از مسیر عشق و علاقه اش اووف .. خداروشکر خداروشکر خداروشکر.

بریم سراغ فایل .. یوهـــو

این قسمت به ظاهر: سبزی های ماجراجویِ دنیا دیده‌ای از ایران توسط کشاورزی که هرگز شاید فکرش را نمیکرد که توسطِ ارسالِ مادر جانِ مریم جان ( عجب قافیه ای شد واوو) به آمریکا بیاد و بشه قورمه سبزی در پارکینگ لات ِ تارگت واسه بچه های سفر به دور آمریکا!! ( واوو خدای من خدایا شکرت)

خدایا شکرت.

ای جانم مریم جان واقعا تحسین برانگیز هم فیلم بگیری و هم آشپزی کنی چه چاقویی که با یک دست این پیازه های سفید خوشمزه را به این ریزی خورد میکنی.

چه دستگاه های خفنی واسه درست کردن غذا هست خداروشکر که همه چیز آسون تر شده حتی آشپزی قطعا.

من اولین باره که اینجوری دیدم سبزی درست میشه همیشه مادر و خواهرهای من دقیقا 3تا مثل شما پدر ( لبخند) با سبزی های از پیش پخته شده و فریز شده در فریزر استفاده میکنند، و البته هم همیشه خوشمزه و بسیار خوشمزه است واقعا تحسین میکنم دست پخت عزیزانم را، خیلی علاقه مندم که اینجوری به این شکل هم در کنار عزیز دلم مخصوصا درست کنیم و بزنیم بر بدن. اووووم بینظیره اونم تازه توی سفر چه شود .. از همین الان بوش میاد خداروشکر.

یک نکته ای که دارم میبینم اینه که کار داره ساده جلو میره واسه بهترین چیز، در اینجا یک غذای خوشمزه. ظرف های ساده .. بشقاب های یک بار مصرف زیبا، وسایل تمییزن

راستش توی این ساعت 11:20 دقیقه شب 19فروردین، یکم خسته شدم از کلمه ی بهترش میخوام استفاده کنم، انرژیم پایین بود و راستش از منِ پادشاه مارکو گذشته!! که بخوام فقط با نوشتنم به خاطر اینکه تعهد دادم که سفرنامه را دنبال کنم و حالا که با زیبا جانم داریم ادامه میدیم .. بنویسم و رفع تکلیف کنم .. نه .. داستان ِ من نگاه ِ من تغییر کرده. من دوست دارم حالا هر کاری را واسه لذت بردن انجام بدم دوست دارم واسه هر کارم انرژی بالایی داشته باشم.

تصمیم گرفتم .. که هدیه بدم به خودم به هم پاره هام! گفتم زنگ میزنم به عمو فریدون و لیلا جان که صداشون را بشنوم و دوباره کلی در مورد قانون صحبت کنیم .. قبلش میخواستم بخوابم ولی یک دفعه این یادم اومد! اتفاقی که اتفاقی نیست یقین دارم.

تماس گرفتم، 11:22، 49 دقیقه با هم با عشق حرف زدیم.

بذارید یکم در مورد این دو عاشق بگم و البته در مورد خودم. بذارید با قلمِ طلایی ربم توسط من یکم در این مورد بگم و بنویسم که چه گذشت .. ( میخوام انرژیم را بالا و بالاتر ببرم که ادامه ی سفرنامه را بنویسم که با احساس خیلــــی خوب برم بخوابم به امید خدا + لبخند ))

تا تلفن را برداشتن .. لیلا جان و عمو فریدون خب تئاتر بازی کردن قبلا و اما الان من تونستم از پشت تلفن حسشون را از دو نقش جالب دریافت کنم.

چند دقیقه بعد تونستم تجسم هایی که عمو جان و لیلا جان داشتند را از پشت تلفن حس کنم.

چند ثانیه بعدش، فهمیدم که جهان میخواد حالِ ما خوب خوب باشه

چند ثانیه بعد من یک چیزی میگفتم واسه عشق دلای من نشونه میشد و عزیزای دل من میگفتند و برای من نشونه میشد و تازه داستان پیرو ندای قلبت بودن را بیشتر درک میکردم. خداروشکر

چند ثانیه بعد تحسین و تحسین و تحسین و عاشقتم و عاشقتم هامون به شدت شروع شد .. انگار سال هاست که همو میشناسیم …

چند ثانیه بعد تجسمم بودن مارکو و الهه جان توی باغ ِ توی شهر ساوه مرکزی زیبا کنار عمو فریدون و لیلا جان و نیما جان اونم واسه 33 days! .. بود. آخه چند روزی هم از اعضای گرم و صمیمی عاشق ما پیش عمو جان و لیلا جان بودند و کلی عشق کردند و کلی خوش گذروندند خداروشکر که همینجا به مونا جان و همسر جانشون هم پاره های ارزشمندم سلام میرسونم که اتفاقا هم کلی پیام های ارزشمند میذارن توی همین سریال زندگی در بهشت و من واقعا بچه ها را تحسین میکنم با تمام وجودم خداروشکر .. همین امروز صبح عمو فریدون عکسی فرستاد واسم توی تلگرام که رفته بودند تهران و به دیدار الهه جان توی یک کافه بسیار زیبا و تحسین برانگیز، الهه جان یک دوست تحسین برانگیز دیگه امون از پاره های تنمون توی همین خانواده ی بزرگمون ( که چقدر برای من نشونه بود ) .. قطعاا هر کسی که این پیام را میخوانه میتونه حس کنه که من چقدر این خانواده ام را دوست دارم من اینجا رشد کردم من اینجا بزرگ شدم من اینجا خدایم را رب العالمین را پیدا کردم .. آره آره این خانواده جای جایش تک تک اعضایش برای من فرااا ارزشمند و گوهرن دُرن الماسن .. خدایا شکرت ..

آره بعدش عمو فریدون احساسی شد .. و یک دفعه لیلا جان گفت گیتارت پیشته بزنی برامون .. آره دقیقا یک سانتی من بود کنار من ..

خواندم .. هر انچه که حسم میگفت از پشت تلفن برای پاره های تنم و الان میخوام واسه شما بخوانم .. با یک گیتار ساده و یک قلبِ عاشق .. همین

”

خداروشکر …

با نام و یاد تو شروع میکنم …

خدای من تویی رب من تویی همه چیز و همه کسِ من

تویی مالک و خالق و عادل و حالم من .. تویی روزی رسان ِ بی حساب من

تویی هدایت کننده ی من .. اوو اووو

تویی عاشق من .. تویی پاره ی تنِ من .. تویی که بیشتر از من میخوای که حالم عالی باشه .. تویی نور مسیرم .. تویی .. دوست دارم دوست دارم دوست دارم و بعدش .. بارون بارون توی یک مودِ دیگه شروع شد ..

”

اهههههه یک آهِ کشیـــــــده و بلند .. خدای من رب من هر خیری که به من میرسه از جانب تو .. من همیشه محتاجم به خیر تو به خوبی تو به همراهی و لطف و روزی تو .. من اینجام به خاطر تو و تو من را به زیباترین شکل خلق کردی و پادشاه زمین قرار دادی من نخوام ثروتمند باشم کی میخواد باشه؟!

من لیاقت بهترین هاا را واقعا دارم. Yeah ..

خودم را خیلی تحسین میکنم، خیلی هم تحسین شدم توی همین مکالمه .. من نه خوشحال میشم از تحسین نه حس خاصی بهم دست نمیده .. یک روزی داشتم در مورد شخصیتم با دوستم که همشهری منم هست و خیلی هم تحسینش میکنم کسی که عباسمنشی هم شد خداروشکر و استفاده کرد و نتیجه گرفت و داره میگیره .. یک روز داشتم در مورد خودم و خدایم میگفتم بهش و حالش دگرگون شد دقیقااااا ( با هر کسی که در مورد خدایم حرف میزنم امکان نداره که اون حال بهش دست نده!! امکان نداره .. چون حرفای من نیست) یک جا یک دفعه بهم گفت تو چقدر خوبی و این همه ویژگی و .. با اون احساسی که خریدارش هستم همیشه.

اما یک چیز! به یادم اومد! گفتم که نسیم جان: عشقم دوست من .. میدونی به نظرم، اگر چیزی غیر از این آدم باشه عجیبه! خوب بودن؟؟؟؟

و الانم که دارم مینویسم یاد اون آیه هایی میافتم که خداجونمون میگه، و اکثرا نمیدانند، و اکثرا جاهلن، و اکثرا ناسپاسن، و اکثرا در دنیااا هستند و لذت های دنیوی و به کلی فراموش کردند که آخرتی هم هست ..

آره ..

خودم را تحسین میکنم .. خودم را تحسین میکنم که در لحظه زندگی میکنم.

توی این قسمت از قسمت 66 ما رفتیم تارگت و مریم جان لباس فکر خرید .. امروز دقیقا وقتی منم داشتم میرفتم GYM، توی مسیر در حالی که هر روز اون مسیر را میرم چشمم به یک لباس فروشی خورد .. رفتم تو و دوتا تی شرت خوشگلِ خوشگلِ آبی لاجوردی و یک دیگه را مفتِ مفتِ خریدم تازه من فقط کارت دارم بکشه کلی تحسین کردم فروشنده را راستش یکم انگار حال و احساس فروشنده پایین بود اما وقتی منو دیدم و 2 تا لباس را که خریدم بدون اینکه بهش بگم آخه خیلی وقته که این عادت را در خودم ایجاد کردم که تخفیف نگیرم و حتی فراموشش کردم (( قبلا اینجوری نبودم ولی خب از الگوی زندگی من استاد عزیزم پدرم یاد گرفتم؛ خداروشکر که باور فراوانیم خیلی بهتر و بهتر شده خیلی بهتر میتونم خرج کنم 10، 200 تومن، و حتی 1.5 میلیون را راحت میتونم خرج کنم نسبت به ظرفی که دارم اونم کمتر از یک ساعت، ممنونم استاد جانم ممنونم پدر این فقط یکی از تغییراتِ وسیع من )) .. فقط میخوام براساس نیاز و کیفیتم اون چیزی که میخوام را بخرم همین. از پولش کم کرد بهم تخفیف داد داشتم با صدای متوسط ایشون را مغازه اش را لباس های شاد و رنگارنگش را این دوست عرب زبانم را تحسین میکردم و همین که میخواستم از در خارج بشم یک دفعه بهم گفت وایسا وایسا این در حالی بود که با ورود چند دقیقه ای من از اونجا یک هم پاره ی دیگه هم اومده بود واسه خرید یک دوست دیگه، خلاصه داشتم خارج میشدم که یک دفعه بهم گفت وایسا عزیز و بعد که برگشتم دیدم واسم همون لباس و رنگی که قبلش داشتم علاوه بر این دو تی شرتی که به راحتی تهیه کردم بهم هدیه داد. میدونید چی بهم گفت؟

با لبخند بهم گفت .. پا قدمت عزیز، خیـــر بود

خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

پدر میدونی یاد چی میافتم؟ انگار که سال هاست میشناسم شما را و همینطور شما من را ..

میدونی یاد این افتادم که گفتی، محمد پول را واسه چی میخوایم؟؟

و منم گفتم، خب پدر واسه ی اوووم، لـــذتِ بیشتر

آره امروز هم به خودم لذت و حال اساسی دادم و هم اون دوستمون حالش خوب و خوش تر شد … امشب عمو فریدون و لیلا جانم حالشون با حال بهتر و احساس خوب ِ و خداگونه ی من بهتر شد .. و حالا هم با نوشته ی خدای من توی این لحظه 1:30 بامداد حال خودم دگرگون شده و فردا، حال شما .. و این زنجیره ادامه داره

چقدر قابل تحسینم ..

خدای من چقدر من را زیبا خلق کرده …

مهارت باریستایی ..

مهارت درست کردن کارهای دستی مثل دریم کچر و دستبند و .. ( راستی راستی استاد جان اینو نگفتم خب من بیش از 8 ماهه که دیگه کارهای دستی درست نمیکنم میخوای بدونی چه اتفاقی افتاده دقیقا خواهر زاده ی گلِ 12،13 ساله ی من یک روزی خواست و بهش یاد دادم و ادامه داد و الان توی اینستاگرام داره از همون هنری که یادش دادم و من وسیله ای شدم پول خلق میکنه توی همین سن هاااااا .. باورت میشه؟؟ امروز تازه واسه یک دوستم که دریم کچر میخواست در حالی که میدونه من دیگه دست نمیزنم به این کار چون تمرکزم روی یک چیز دیگه است بهش آدرس محمد باقر را دادم و گفتم میتونی بهش پیام بدی وسفارش بدی واست درست میکنه .. تازه یک خواهر زاده ی دیگه من که 8 سالشه آنیا جان هم یادش دادم و درست کردم و برد مدرسه فروخت! همین اعضای خانواده امون ازش خریدند هم .. و اونم توی همین سن فروختن و پول درآوردن را تجربه کرد..

خیلی خوشحالمم که میتونمممممممممم اینننننن همه احساس خوب را توی دنیا ایجاد کنم .. خیلی خوشحالم که منجر به رشد دنیاا دارم میشمم .. استاد نمیدونییی نمیدونی پدر نمیدونییییییییییییییی چندددددددد نفرر توی همین ایران از اون هزاران هزار هیچاهیک با ماشین پلیس و آتش نشانی و اتوبوس و وَن گردشگری و ماشین شاسی بلند و اسپورت و … پاترول و .. داشتم و همینطور اف هاچ هاا و کامیون ها و خاربارها و وانت ها و نیسان هاا و .. و بک پکینگی و سفر با هواپیما و ماشین ها داشتم نمیدونم چند نفرررررر بهم هنوز میگن و میگن میگن محمد تو زندگی ماا را تغییر دادی .. باورت نمیشه استاد من هنوز اون کارهای دستی که بهشون دادم اون صحبت هاا را دارنش .. هنوز .. توی سفرهامم چندد باررر شما را معرفی کردم ( خدای من شما را معرفی کرد، آره خداست که کارهای ما را انجام میده )

آره من به شدت تحسین برانگیز و خودم را تحسین میکنم خدای خودم را تحسین میکنم که من را خلق کرد من به هیچ تحسینی بیرون از خودم با هیچ کامنتی و لایکی و این چیزها نیاز ندارم ..

آره قسم میخورم که شرایط الانم مهم نیست .. من ادامه میدم چه با عزیز دل چه بی عزیر دل .. من اادامه میدمم من ادامه میدم ..

قسم میخورم که یک روزی انقدر ثروتمند میشم انقدر به پول میرسم انقدر دارا میشم میشم میشم میشم همین الانم هستم چقدر دوستمون توی کامنت های همین قسمت قشنگ گفت، اونجا که مریم جان گفت که حالا که این قورمه سبزی را گذاشتیم منتظر نباشیم و بریم از این وقت هم استفاده کنیم و بریم تو حیاط خونه امون و این فروشگاه و لذت ببریم بازمم، همین دوستمون گفت که اهاا آقاا!

اگر این قدر اطمینان داریم که تا بریم و بیایم غذامون آماده آماده است چقدر خوبه که این حس ِ رهایی را نسبت به هر خواسته امون داشته باشیم و بگیمم به خودمون که جهان داره بهترین دست هاشو واسه تحقق خواسته ی من گرد آورده و خلاصه اینکه خواسته ی من با احساس خوب من و رهایی من داره اتفاق میافته همین الانم افتاده فقط این فاصله باید طی بشه ..

وقتی این را توی کامنت محمد جان خواندمِ من پادشاه ارزشمند خداوند، یک لحظه به خودم گفتم و تجسم کردم عَــــه شاه پسر ببین الان خواسته هایی که تو میخوای از خدا چنـــــــــــد نفر توی دنیا دارن دست به دست هم میدن و جلو میرن تا شما به خواسته اتون در زمان و مکان مناسب برسی.

همین را که به خودم گفتم واقعا یک احساس ماورایی پیدا کردم که خیلی خوبه خداروشکر، اصلا احساس ارزشمندی بهت میده، آرامش میاره، لبخنـــد میاره، احساس اینکه تو پادشاهی احساس اینکه خداست که داره کارهای شما را انجام میده، احساس اینکه تو کافیه توی مسیر بمونی و احساست را خوب نگه داری و ادامــــه بدی.

آره حس میکنم که این نگاه، نتیجه اش رسیدن تو خیلی راحت به خواسته هات هست، و چیزی که منجر به نتیجه رسیدن هم میشه همین انگیزه ای هست که بهت میده.

واوووو سفر میکنم به دور دنیااا Travel Around The World نزدیکِ نزدیک .. اوووم اگر استادم تونسته با این کیفیت منم میتونم با سبک شخصی ارزشمند خودم در مسیر خودم این کار را به بهترین شکل انجام بدم، خدای ایشون خدای منم هست در منم هست نیروی هدایتگر منم هست، تازه سیستم عصبی ایشون سیستمی هست که منم دارم اوووم ایول خداروشکر خداروشکر.

آره منم قسم میخورم که ثروتمند شدن و دارا و در استقلال مالی و زمانی و مکانی بودنم 100% تضمینِ خدای من اصلا قولش را بهم داده اصلا بر همین قرار بود بابا من اینجاممم به خاطر خودش به خاطر خودش و خودش بیشتر از من میخواد که ثروتمند و دارا و غنـــِی باشم و عشق کنم و شاد باشم و بخندم و احساس خوب داشته باشم، من پاره ای از خودشم من با همه ی انسان های دیگه برابرم هیچ کسی برتر از کسی نیست همه ی ما به یک اندازه به خدا دسترسی داریم، خدا اینجا توی قلبِ من درونِ من

آره خدای من توانایی خلق زندگی خودم را به خودم داده .. تا حالا راستش هیچ کسی را ندیدم که نه مثل من باشه و نه مثل من بنویســـه و نه شجاعت من را داشته باشه چون خاصم .. اماااا خاصِ بودنِ بلــــه 100% به خاطر خدایی هست که درست کردم به قول شما پدر جان، خدای درست که اونم با قرآن و خواندن داستان های زیاد قرآنی هر بار تسلیم تر هر بار به درک درست تر ازش رسیدید با افزایش مدار .. خدایا شکرت خدایا شکرت.

آره میخوام همـــــه ی اینا را گفتم و گفته شد راستش چون هیـــــچ ابدا هیچ سناریویی واسش نداشتم. نوشتم که از اون نتیجه های الهام بخش بودنم ( و شما ) و اون تاثیر گذاری ها اون خلق ثروت هاا توسط خواهر زاده های گلم و راستی راستی کلی داستان دارمم هنوز که میتونممم تااا ساعت هاا و روزهااا با عشق بنویسم و بگم اماا اون داستان هاا احتمالا توی کتابم خواهند بود و فکر میکنم حتماااا هر آدمی روی کره ی زمین باید اون کتاب را تهیه کنه و بخوانه. قطعا زندگیش تغییر خواهد کرد yes به ارزشی که ایجاد میکنم ایماننننننننننننن دارمممممم ایمان شدیددددد به ارزشمند بودنم و کلام ربِم.

yes آینه اعتماد به نفس و عزت نفسِ ارزشمند من .. به شدت موافقم که اگر این دو را بذاری روی یک کفه ترازو و همه ی عوامل موفقیت دیگه را بذاری روی کفه ی دیگه این دووو با اختلاففف و شدت سنگینیی میاددد پایین و جااا نمیخورههه اصلا از جاش.

من از درون پُرم من از درون ارزشمندم .. اگر داستان فرکانس همش که هست هر کسی که بخوانه میتونه دریافتش کنه ..

آره من لیاقت بهترین هاا را دارممم و جهان دنیااا خداااا فرشته هاا ملائکه انسان هااا یکی از خوشبختی هااا و حال خوبِ و دلیل شادی های بیشترشون وجود ارزشمند تحسین برانگیز پادشاه مارکو هست که خدای من بهم افتخار میکنه من به خودم افتخار میکنم و دنیاااا منتظر وجود ارزشمند و نگاه و شادی های بیشتر منه .. دنیاا با مننن یک جور دیگه است خیلــــی شادتر و دیوونه تر و رهاترره خیلی جای خداگونه تری هست .. آره آره آره چرااا که نه شاه پسرررررر یوهوووووو that’s it

آره، ثروتمند شدن نه فقططط یکی از، نه بلکـــه ثروتمند شدن معنــــــوی ترین و خیرخواهانه ترین و فضیل ترین کار دنیاست، بوده و هست و خواهد بود

من میخوام به خدام نزدیک بشم؟

باید ثروتمند بشم ..

اما امروزی هاا متوجه شدم که باید از مسیر عشق و علاقه ام ثروتمند بشم.

باید پول خلق کنم .. و دوست دارمم واقعاا این کار کنم مثل گذشته از اون تجربه ی سابقم که کارهای دستی درست میکردم و هر شهری میرفتم، رشت، قزوین، اراک، شیراز، دزفول و شوش و اهواز و بندعباس و هرمز و .. بساط میکردم بدون اینکه کسی را بشناسم اصلااا مهم نبود چون کافیه یک نفرررر را خیلی خوب بشناسی همون میشه دریچه ی شناختِ خدااا .. همون را که داشته باشی دیگه کافیه. خیلی هم کافیه همونی که تو را و تمام موجودات را خلق کرده همونی که اینجایی به خاطرش همونی که هرگز تو را رها نمیکنه هرگز .. هرگز .. همونی که میخواد تو دستی باشی خدایی باشی روی زمین واسه یاری رب العالمین.

آره پول هاا با همین کارهای دستی خلق کردم حتی توی یک روز بالای 600تومن خلق کردم و بالای 200 تومن هم پیش سفارش گرفتمم .. چقدر چقدر چقدر چقدر لذت بخشِ اینا فقط قسمت معنویش هست خدا برام ماشین میشد خدا برام تاکسی رایگان میشد خدا برای من بهترین و گرم ترین غذا میشد میشد برای من حتی حتی حتی باورتون میشه که با همه ی نوع ماشین هاا هیچ هایک زده بودم جز ماشین پلیس و آمبولانس و اتوبوس مسافری Vip. .. یک روزی تجسمش کردم و رفتم بعدها .. توی تفرش زیبای تحسین برانگیز استان مرکزی بودم جایی که آرامگاه پروفسور حسابی هم هست خیلی دوستش دارم این آدم را خیلی خیلی، یکی از الگوهای گذشته من بود زمانی که کتاب میخواندم قبل از سایت .. خلاصه این اتفاق افتاد و دقیقااا جناب سرهنگ! 4ستاره با روی خوش و خندان برای منِ پسرش!! در را در حالی که جلو نشسته بود باز کرد و گفت جوون سوار شو میرسونیمت تا یک جایی! و بعدش دقیقا دقیقااا یک اتوبوس توی خروجی تفرش به سمتِ ساوه بود که به راننده اش گفت سرهنگ جان هم پاره امون، گفت سرباز این اتوبوس را نگه دار×× من اون عقب البته وقتی اینو گفت قلبم رفت تو شرتم دقیقا! ×× بعدش اون اتوبوس زرد زیبا را نگه داشت و وقتی ایستاد بهش گفت برو بهش بگو اگر تا ساوه، تهران میره این جوون را هم با خودشون ببرن به سلامتی! باورتون میشه وقتی سوار اتوبوس شدم بازم به رایگان بازم اون جلو بازم مثلِ پادشاه هااا با من رفتار شد و مردم بهترین و شادترین و دست و دل بازترین حالشون را به من با عشق تحویل دادند ..

بله اینم یک جذب دیگه بود و من با راننده دوست شدم و خدای من خدای من خدای من چقدر این دنیااا کوچیکه!! راننده یک دوستی بود که توی شوش دوست صمیمی اش دوستِ منم بود!!!! باورتون میشه اصلاا؟؟

اینم یک فقط مثاله ؟؟

یک مثال دیگه هم بگم .. خیلی دارم حال میکنم .. اگر زندگی در لحظه این نیست پس چیه .. هاها

یک روزی هم رشت بودیم و جنگلِ گیسوم با چندتا از دوستای گلم را برده بودم سفر کمپی .. توی جنگل و بازم هیچهایک .. خلاصه

یک روزی صبحِ صبح توی این جنگلِ گیسوم در حالی که تازه از خواب بلند شده بودیم اونم با صدای زیبایی پرندهه ااااا و سمفونی زیباشون و اون هوای عالی و آتیش روشن بیدار شده بودیم و یک تور از تهران اومده بود که دو تا از بچه هاشون خدا حفظشون کنه به سمت ما اومدند و داشتند از زیبایی ها و خودشون خودشون بله عکس میگرفتند و یک لحظه ما گفتیم خانم خانم از مااا هم عکس بگیرید ( لبخند ) اون ها به سمت ما اومدند و خیلی راحت هم صحبت شدیم و با هم با دوربین خودم که روی سه پایه گذاشته بودم کلی عکس های باحال گرفتیم شات های 10تایی اووف، وقتی اون عکس ها را نگاه میکنم هر کسی را میبینم که به جوری خوشحالی و شادی خودش را با پروازش از روی زمین نشون داده. حس ِ خیلی خوبی داره .. بــــله با ادامه صحبت هام به شکلِ گفتار و نه عکس، از همینجا شروع شد که دوستای من و خودم دوست مشترکی توی همین شهر پیدا کردیم!! چقدر چقدر دنیااا کوچیکه

اوکی الهی به امید تو .. راستش قسمت عمده این حرفا را میخواستم واسه زیبا جانم بنویسم خیلی خیلی علاقه داره به داستان های من و انقدر تحسین میکنه واون احساس پاک و روانش را جاری میکنه که منم دوست دارم بازم بیشتر و بیشتر دنیااا را شاد کنم ( لبخند ) اما نمیدونم چی شد که کلا گفته شد دیگه .. عاشقتممم من زیبا جان خیلی خیلی تحسینت میکنم عزیز دلم. خیلی دوست دارم خیلی از خدا تشکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندت تا حالا ندیدمت حضورا صداتو نشنیدم همین عکس پروفایلت را دیدم راستش همون طور که میدونی خیلی مهم نیست برای من اما میتونم درونت را ببینم چون میتونم درونِ خودم را ببینم که کی هستم و این دنیای بیرون از من یک بازتابی کامل از درونِ منه. ممننونم ممنونم که با اومدنت زندگی من را زیباتری کردی بهم احساس خوشبختی و شادی بیشتری بخشیدی. اگر قبلا بود هم از شما تشکر میکردم و هم از خدا .. اماا بعدهاا درک کردم که این دو اصلااا از هممم جدااا نیستند اصلا اصلا پس در واقع با تشکر از شمااا به خدای هم دارم میگم که ممنونم و چقدر این نگاه کامل تر و قشنگ تر از قبلی. خداروشکر میکنم که هر روز میشه بهتر شد. زیبا جان ممنون صبوریت تحسین میکنم میدونی راستی امروز داشتم وقتی قرآن میخواندم رسیدم به این آیه ی 17 لقمان، نوشته که صبر یعنی در مسیر ثابت قدم بودن .. یاد شما افتادم یاد استاد افتادم یاد ِ .. خیلی خیلی خیلی خوشبختم من، خیلی خیلی مااا خوشبختیممم من خیلی ماا خیلییی خداروشکر میکنیم به خاطر اینکه اینجاا این خانواده را خدا بهمون داده، پدرمون یک روزی باور کرد ندای درونش را چی شد .. و من باورش کردم و دارم مسیر تکاملم را میگذرونم و شادممم خبر خوبش اینه شادمم شادمم دارم لذت میبرم نیستی حضورا و تماسا و .. ولی شادممم ولی تو شادیی این یعنی چی؟ یعنی نداشتن وابستگی و دل بستگی .. yes

اگر پیش هم باشیم قطعا به امید خدااا شادیمون مثل استاد و مریم جان در کنار هم مثل عمو فریدون و لیلا جان مثلِ .. بیشتر و بیشتر میشه خیلی بیشتر ..

هر دوی ما مهم ترین رابطه ی ما با خدای خودمون هست و خواهد بود. کافیه به او وصل باشیم. بمب بمب بمب .. عاشقتممم من

عاشقتونمممم من استاد جانم پدرر مریم جان تحسین برانگیز

عاشقتممم من لیلا جان و عمو فریدون جانم ( میدونم این پیام را میخوانی اخه ) ازتون ممنونم .. انقدر صحبت کردن با شما انرژی به خودم داددد که ببین چی شد اصلا .. خدای من یک اثر جاودان .. یوهووو

میخوام از این عزیزانم و این آهنگ هم تشکر کنم و این گوشی که میتونم بشنوم .. حالم را خیلی بهتر کرده و یک هماهنگی خیلی خوبی بهم داد.

Find – Shallou, Kasbo, Cody Lovass

خدایا شکرت.

لیلا جان کیایی تحسین برانگیز زیبا نوشته:

چیزی که من می بینم اینه که سبزی که کشاورز از ایران برداشت می کنه و هیچ ایده ای نداره که این حاصل زحمتش به دست مردمان ساکن امریکا می رسه و این نشون میده که هیچ چیز غیر ممکنی در این جهان وجود نداره و از نظر خیلی ها شاید محال باشه.

چیزی که من می بینم اینه که خداوند ما رو مثل خودش آفریننده خلق کرده و ما توانایی همه ی کارهایی که در ذهنمون می پرورانیم را داریم.

مهربانو جان نوشته: البته من این را یک باور واسه کسب و کار کردم!

خدایا شکرت که چشم و گوش و قلب من را بینااا میکنی عاشقتم: سخت محتاجم نسبت به هر خیری که بهم میرسونی. دوست دارم رب جان .. ممنونم ممنونم که من را پادشاه زندگی خودم قرار دادی با دوستی کامل مثل تو یِـــس میشه همه چیزهای عالی را با هم یکجا داشت یوهـــو: نوشته

+ با تصاویر و فیلم ها و صدای من آدما حس میکنن، که چقدر راحت میشه دنیای بدون مرز رو تجربه کرد و چقدر راحت میشه خوب و خوش حال و پر از آرامش بود و خود واقعیت باشی و پنهانش نکنی و چقدر آسون میتونی دستان جادویی پروردگارت را با دیدن یک کلیپ ببینی و بفشاری و حس و حالت رو ناب کنی، چقدر راحت میتونی به اطرافیانت حس و حال خوبی بدی و اونا رو ببری به جایی که لحظاتی فارغ از فکرهای کسل کننده هر روزشون بشنو چقدر راحت می توانی این انرژیِ عشق و ثروت و آرامش و حس آزادی رو به جریان بندازی.

پوریای زیبارو و ثروتمند عزیز جان تحسین برانگیز:

اولین نکته مثبت این فایل تصویر معرفی این فایل هستش وقتی با دقت به این عکس نگاه میکنی کلی حرف توشه اصلا یه پیام خاص داره توی تصویر چند تا خانم با پوشش های مختلف کنار هم مشغول خرید هستند که نشون دهنده ی آزادی در انتخاب نوع پوشش و از همه مهمتر احترام اون افراد به هم دیگه که دارای اون پوشش های مختلف هستند به نظر من از این عکس میشه توی کتاب های درسی ازش استفاده کرد برای معرفی کشور آمریکا و همین رفتار و سطح بالای فرهنگ مردم امریکا(ی تحسین برانگیز) باعث آزادی در انتخاب نوع پوشش کشور خودشون شده وقتی مردم کشور اینجوری بهم دیگه احترام میذارن چیزی جز این آزادی هم نمیشه انتظار داشت

نکته + بعدی بشقاب هایی هست که توش سبزی ریخته شده با اون پرنده های رنگی خیلی خوشگله.

یه جواری داره بهت میگه میتونی متفاوت فکر کنی میشه جغد بنفش باشه، گنجشک خودش سبز، بالاش آبی و دمش زرد باشه.

توی این فایل، من پادشاه هم استفاده از ابزار مناسب را دیدم، هم ثروتمند بودن را دیدم، هم فراوانی را دیدم، هم لذت را دیدم و حس کردم هم احساس خوب و فرکانس های عالی را حس کردم هم تمییزی را دیدم، هم با تجربه ی ارزشمند مریم جان در مورد خریدن لباس فِکر آشنا شدم و البته اینکه بازم چقدر ساده فیلم گرفت و ادیت کرد چقدر ساده از بچه ها دوربین را برد سمتشون، چقدر ساده زیبایی ها را نشون داد فرکانس عالیش را، خدایا شکرت، توی این فایل آره آزادی پوشش را دیدم چقدر من موهای کوتاه را دوست دارم خیلی خوبه آره موهای کوتاه زیبا شما را دیدم مریم جان خودِ زیبای شما را دیدم، این همه کتاب و دفترو زیبایی و نور و عشق و پول را دیدم دیدم که چقدر ثروت اینجا جاریه دیدم کلی لباس های شاد و رنگارنگ را چقدر این لباس واسه خانما را توی 4:01 دوست دارم زردِ گل گلی چقدر این لباس ها را این راحتی ها را این لباس هاوایی ها را دوست دارم خیلی قشنگن. نورپردازی زیبای اینجا را دیدم، تمییزی بی حد و حصر این فروشگاه را مثل هر جای دیگه در آمریکای گاد bless َشده دیدم خدایا شکرت، بچه های توی سبد دیدم، نی نی در حالِ دست و پا زدن و عشق کردن را دیدم، لبااس های پلنگی دیدم توالت زیبای با تمِ قرمز تمییییزززز دیدممم الله اکبر خدایا شکرت. چقدر اینجااا برق میزنه در همین ثانیه 05:42 بود که من داشتم به اون برگه که نوشته when I Count my blessings I Count you Twice .. ,

توجه میکردم که دو ثانیه بعد دوربین رفت روش دقیقا .. حتی ببین واسه توالت هاا هم هم پاره های ارزشمندد من توی آمریکاا برنامه دارند خدای من.

توی این قسمت یک فروشنده مهربون را دیدم، کارت کشیدن ساده ی خرید را دیدم که با عشق انجام شد به راحتی و سادگی، ثروتمندتر شدن دنیاا را دیدم، آر وی جان و سانتافه جان تحسین برانگیز را دیدم از بیرون، غذای هیولای آماده شده را دیدم اوووممم بوش میادد هاا برنجِ زغفرونی اووف خدایا شکرت، توی این قسمت تحسین استاد جانم از آشپزی مریم جان و خواهرهای عزیزش را دیدم، ذوق و شوق بی حدش را، هدایت شدنش به سمت بهترین گوشتِ دنیا واسه قورمه سبزی را، عشق ورزیدن را دیدم، دیدم یک رابطه ی عاطفی تحسین برانگز را بین استاد جانم و مریم جان که یک عشق الهی مایکی شاد و خندان را دیدم رابطه ی پدر فرزندی خاله فرزندی را دیدم و چقدر تحسین برانگیز، دیدم توی این قسمت که یک روزی هم اعضای گرم و صمیمی شماا هم اون روزهایی که توی ایران بودید این رابطه را چه قبول کردند چه نه دیدم زندگی به سبک شخصی، دیدم که مریم جاننن چقدر خوب خوبی هاا را یادشه چقدر خاطره های خوب را یادشه و جایی که باید بگه که گفت.. دیدم ذوق شما مریم جان را دیدم که با عشق انگار که وقتی یک مادر غذا درست میکنه و میشینه کنار عزیزانش تا با عشق تمام عزیزانش غذا میل کنن و شادی و خوشحالی اون ها را ببینه و خداروشکر کنه …

دیدمم خیلی چیزها دیدم.

الحمد لله رب العالمین