سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۸ - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

خدایا شکرت

به خان خداوند نشانه ها

به نام ربّ هدایتگر اکبر

سلام سلام

سلام و صد سلام به همه یهم سفرا و هم مدارای خودم

و سلامی گرم و ویژه به مریم و استاد جون دوست داشتنی

ببین دارم دیوانه وار پرواز میکنم

من تجربه کردم

بهترین لذت و سفر زندگیمو

که تو کامنت قبلی همین فایل داستانشو گفتم

خدای من

بزار بنویسم

که دیوانه شدم

هیچ وقت فکرشو نمیکردم داشته های من

در شهر خودمون

و اطرافمون

بشه همیچین تجارب بکری داشت

خدای من از کجا شروع کنم

از 10 صبح

که دوستامون اومدن و راه افتادیم

خدای من ببین بزار از قبلش بگم9 صبح

خب باید تصمیم میگرفتم که چی بپوشم

خب این چند وقته خیلی هوا سرد بود

خیلیییییییییییییییییییییییی

پارک سکان هم که بالا و کمی خارج از شهره

باید خییییییییییییلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی سرد میبود

کاپشن من سفید هست

مامانم میگفت بپوشمش

اما من ازادی میخواستم

ما داریم میریم تو طبیعت

قرار بود وسطی بازی کنیم

اتیش درست کنیم

غذا بخوریم و……..

پس نمیتونستم اینو بپوشم

چون پفی بود و ازادی در حرکت به من نمیداد

چون سفید بود و سر کثیف شدنش منو محدود میکرد از هیزم جمع کردن و نشستن رو زمین و تجربه و عکس گرفتن و توپ بازی و……….

پس طبق شناخت از خودم

تصمیم مصمم گرفتم که یه چیز دیگه بپوشم

رفتم تو کمد

با این جمله مریم جان

که داشته های ما همیشه اماده اند خدمت بیشتری به ما کنند

و همیشه داشته های من به من اون امکانات و خواسته هامو میتونن براورده کنن

خب یه نگاهی انداختم چیزی اویزون مناسب نبود

رفتم سراغ کمد طبقه بندی شده

یه بافت اسین کوتاه هست ازینایی که مثل سارافونه زیرش یه چیزی میپوشی

برداشتمش

دوتا هودی بافت سفید و طوسی و اون یکی هم قرمز مشکی دارم

دوتا بافت استین بلند زیر سارافونی هم دارم

خب ببینیم کدوم بهترن

هودی سفید و طوسی که نه

پف میکنم

هودی قرمز هم نه

خب همین سارافون شکله خوبه

زیرشم استین بلند بافت صورتی

و گفتم خوبه

مامانم گفت نه خیلییییییییییییی سرده و این دوتا کافی نیستن

نگاه کردم دیدم کاپشن ندارم گفتم خب

تجربه میکنیم و یه تصمیم از پیش تعیین شده بهم میده

من احساس میکنم اینا خوبن

خدایا تو هم هوارو یجوری اوکی کن

در واقع من در زمان مناسب برخورد کنم

چون قانون یکیه و خداوند هدایت میکنه

خب لباسو با شال دوست داشتنی نخ پنبه پوشیدمو شالگردن برای صورت و دستکش و پیشونی بندم برداشتم

رفتیم به راه

اتفاقی که افتاد دیدم دوستمو……….خودشو پوشونده و یه بافت و یه سویی شرت و یه کاپشن کلفت و ………..و خلاصه میخندیدن به من که لباس کم پوشیدن

منم همچنان از تصمیمم راضی میخندیدم

رسیدیم

اقا

هوا بهاری

محشر بود ببین

همه دسته جمعی گرمشون شده بود

و فق لباس من خوب بود و دیگه اخرا یکم گرمم شده بود

و گفتم ببین خدای من چجور هدایت میکنی

تازه لباسمم خداوند ست کرده بود

کفش و زیر سارافونی و شالم صورتی

ساراوفنم توسی که خیلی بهم میاد

ببین

رفتیم دیدم چقدر زسیباست

میلیون ها درخت

واقعا فکر میکنم 100 هزرا درخت بیشتر بود و فضا رویایی بود

ببین همه چی خیلی عالی بود و ما منو خواهرم و دوستم و داداش کوچولوش شروع کردیم به اتیش درست کردن

اول کلی سنگ دورش چیدیم دایره

بهد از کاه و برگ درخت کاج شروع کردیم

کلی ییییییییییییییی چوب جمع کردیم

و استارت زدیم

و میگرفت باز خاموش میشد

یکم میگرفت باز خاموش میشد

رفتیم سراغ ایده های جدید یعنی یه چیز خشک شده ای بود مثل کاه اون خیلی بهتر از برگ درخت کاج جواب میداد

خلاصه همینجوری داشتیم لذت میبردیم از هوا و فضا و تجربه میکردیم به جاهای خوبی رسیدیم و اتیشمون کم کم پوشت درخت خشک و شاخه های ریز رو میسوزوند

اما بازم ادامه نمیداد هرمی هم چیدیم نشد

خلاصه ستایش رفت و از باباش کمک گرفت و اونم الکل اورد و با باد زدن راه انداختش

درواقع ترمز مارو برداشت

و ببین دیگه شروع شد یه اتیش مشتی مشت مشت برگ درخت کاج و چوبای بزرگ و کوچیک

نمیدونم چطور احساسمو بنویسم و بینش کنم ولی سعیمو میکنم

ولی موقع درست کردن

جنگل زیبا

سفر رفقایی

اتیشمون که درست شده بود

دست مهربون خداوند

لذت و لذت تجربه اتیش

من هیچ وقت یا حد اقل یادم نمیاد

خودم درست کردنشو با چوب

با الص جنس جنگلی داشته باشم

با کاغذ بوده

با ذقال اره

ولی ببین با چوب با حس و حال طبیعت با اون که تو خالقشی و روند تکاملیش که از کوچولو شروع شد اصلا بی نظیر بود

اینکه هی هیزم میریختی

کلی عکس گرفتن باهاش

اصلا بزار اینو بگم

خدای من تو چه میکنی اخه؟

چطور شرایطو مهیا میکنی؟

من عاشق عکاسیم دیگه

و حافظه گوشی مامانمم پر

اما تصمیم گرفته بودم به جای غر زدن لذت ببرم

و تازه یه تبریک که چقدر پیشرفت کردم

من قبلا کلی غر میزدم تو دلم ولی اینبار ناخود اگاه درست عمل کردم واقعا خدایا شکرت پس با ادامه دادن میشه و من باید ادامه بدم

خلاصه خدای من

کی رو با من هم مدار کردی ؟

دوستی که خوره ی عکاسی و ژست شاید بیش از 100 عکس گرفتیم

از اتیش

بک گراندش

با درتا

از مسیر جنگل ببین

هر لحظه ای که عکس میگرفتم یا ازم عکس میگرفت دیوانه وار لذت میبردم از ایده های خفن

از بک گراند و هدایت رب در لحظه

از دستی از خدا که منو او مکمل بودیم

از ازادی که میتونتیم به هر طرف بریم

ازون دوستی که پایه من بود

برعکس همه که میگفتن چقدر عکس میگیری

و تازه اون از من مشتاق تر بود

خدای من چجور هماهنگ میکنی

کلی ژست های مختلف و عکسای هیولا

خدای من دیوانه شدم

خیلی تجربه بی نظیری بود

ما تنها بودیم و بزرگا پیاده روی

و اون تجربه ساختن اتیش

اون لذت

اون عکسا

اون زمزمه خدایا شکرت

و تحسین هر چیزی که اطرافمون بود

از اسمون بی نظیر

از جنگل که دقیقا پردایسی میدیدمش که شما پروژه رو اجرا و ترتمیزش کردین

چقدر اونجا تمیز و بکر بود

خدایا شکرت

اون فراوانی چوب و کاج و همکاری و لذت و دویدن و ایده های مختلف و اتیشمون و تقویتشو

اصلا بی نظیر بود

بعدشم توسط دستان خدا

خدای من

رفتیم جایی که اب بود

و الله اکبر

فقط ببین

دیوانه شدم

قدم اول ستایش گفت کنار اب عکس بگیریم

قدم دوم من گفتم از من دوربینو برعکس بگیر

قدم سوم ستایش گفت یعنی انعکاس؟

و قدم چهارم الله اکبر یه عکس بی نظیر منعکس تو اب

قدم بعدی من گفتم دستمو قلب میکنه

نیمه بعدیش با اب

و خدای من ببین خارق العاده بود

نصف قلب دست منو اب تشکیل داده بود واقعا خدایا شکرت

و قدم های بعدی اب پاشونو ………….

واقعا خدایا شکرت برای اینهمه نعمت و تجارب بکر

و ازادی زمانی

که هر جا میخواستیم می ایستادیم و هزار تا عکس میگرفتیم

و من به علاقم میپرداختم

خدایا شکرت من تاحالا این ازادی رو تجربه نکرده بودم که بزرگترا کاری نداشته باشن و لذتشونو ببرن و من به علاقم بپردازم

و این تجربه هم سوژه داشتن

هم ژستای خفن

هم خودم عکس داشتن غیر از سلفی

خدایا شکرت

پس میشه

پس همیشه کیشه ازادانه تر و با کیفیت تر تجربه کرد

و یه گربه ناز دستی که نسبت به شهری ها خیلی شجاع تر بود

و اتفاقات خنده دار

که بابای ستایش سنگ انداخت گربه بره ستایش نازش نکنه

و گربه اومد طرف سنگ

بعد ستایش گفت پس سنگ خوبه بندازیم میاد نازش کنیم

بعد انداخت مثل جت در رفت و کلی خندیدیم

از این اتفاقات باحال

خدایا شکرت و تجربه های خیلی وسیعی از عکاسی

از ژست گرفتن از هنگام خوراک لوبیای داغ خوردن

از لذت تمامشون

واقعا خدایا شکرت

از پیاده روی و اصلا ببین محشر بود

هیچ وقت نمیدونستم انقدر وجودم شیفته تجربه طبیععته

میدونستم خیلی طبیعت دوست دارم

ولی هیچ وقت نمیدونستم انقدر روحم دیوانه وار خواهانشه

و ارامش بی نظیر و خارق العاده ای وجودمو تو تک تک لحظات فراگرفته بود

واقعا معنی واقعی در لحظه حال بودنو حس کردم

که چقدر واقعا ناخود اگاه از اون فعالیت لذت میبردم بر خلاف 90 درصد گذشته نه چندان دورم که نگران بودم تموم بشه نرسم به لذت یا .و…………….

و اینم از باور فراوانی میاد که داره ارام ارام با کار کردن رو خودم شکل میگیره

از باور ایمان به خدای هدایتگر استاد برنامه ریزی هایی میاد که قدم قدم هرچی حرکت میکنی به نعمتهای بیشتری هدایتت میکنه

و ممنونم ازتون چقدر این سفرنامه برام درس داشت

تک تک جملات و باور های خوب مریم عزیز که تا اینجا گفتم و این یکی هم خیلی تکرارش کردم

خدای من

دیوانه شدم

من ازین تجارب بکر

ازین نعمتها

ازین قدم قدم هدایت شدن ازین طبق برنامه استاد برنامه ریزی ها پیش رفتن

ازین تجارب بیشتر و بیشتر میخوام

من لایقشم

من ازت ازین تفریحات و لذت ها بیشتر میخوام

واقعا خدایا شکرت

پس میشود

به خدا میشه با همه محدودیت ها

وقتی اون شب یعنی پریشب من با تمام وجودم سیفته تفریحات استاد شدم و خواستمش

جهان از صبحش کمتر از 10 ساعت بعدش که من خواب بودم

دست به دست هم داد

خداوند استاد برنامه ریزی ها و هماهنگی ها همه چیو طبق خواسته من و خییییییییییییییییییییییییییییییلییییییییییی بهتر از یه اتوبوس گردی ساده

هدایت کرد

واقعا نمیدونم چی نوشتم

چون تصویر هایی که من تو ذهخنم میدیدم و نوشتاری که جاری میشد

نمیدونم چقدر حسمو رسونده

اما دوست دارم شما هم تجربش کنید

خدایا شکرت هیچ وقت فکرشو نمیکردم

بتونم در یک سفر 5 ساعته بهشتو و هزاران هزار واقعا هزاران هزاران تجربه و نکته مثبت و لذت و عشق و ازادی و تفریح و درسو و تحسینو تجربه کنم

خدایا شکرت

و تازه پی بردم چقدر منیت من میخواد تایید بشه و همه تحسین و تاییدش کنن مثلا به خاطر ایده عکس قلب که شاهکار شد

و همونجا مچشو گرفتم که داشت فرکانسمو میبرد به جاده خاکی و یک قدم به سمت بهبود شخصیتم

تحسین خودم

فارغ از تایید بقیه

که منو تحسین میکنن یا دوستمو

فارغ از مقایسه کردن

با این باور لذت بردن

با این باور که من به خودم افتخار میکنم

درواقع به خدای خودم به خالقم افتخار میکنم که

اون همواره هدایتگر و حامی من بود

خودش میگفت و در من جاری میشد

خدایا شکرت

و چقدر این روز این سفر منو رشد داد

چقدر خاطره انگیز و فوق العاده بود

و چقدر سپاسگزار ربّ و جهان سریع العجابشم

که پاسخ خواسته هارو چندیدن برابر بهترشو میده

واقعا وقتی من باور کنم

خدای قدرتمندمو

وقتی اونقدر بخوام که غید محدودیت هارو بشکنم

و خواهم دید خدای خدامو که چجور اماده هست تا من بخوام و اجابت کنه

خدایا شکرت خیلی احساس خداگونه دارم و ممنونم ربّ من

برای لحظه لحظه گوارای زنمدگیم

برای این مسیر بهشتی

برای این تجارب بکر

برای اینکه این جا هستم

حاضر هستم و تجربه میکنم و تو این احساس عشق و شوق وصف ناپذر الهی طبیعی ترین حالت زندگی

هستم

خدایا شکرت من میتونم تجربه کنم هرچیزی رو که میخوام

خاصیت جهان پاسخ گوییست

و من لایق تجربه و دریافتشونم

و من بینهایت ممنونم ربّ من برای این قوانین محشرت

خدایا

من ازین هدایت ها

ازین در لحظه زندگی کردن از این روحمو گسترش دادن ازین ارامش و عشق ازین اتفاقات فوق العاده ازنی دستان بی نظیرت ازین تجارب بکر و هدایت و قدم قدم ها ازین میخواهی میشود ازین لذت و طبیعت و زندگی درش

بیشتر وبیشتر و بیشتر و بیشتر و همواره بیشتر طلب میکنم

از خدایی که میدونم میده و میتونه بده از خدایی که همواره منو سوپرایز میکنه

از خدای رحمانی که با برنامه ریزی و هماهنگی بکر و بی نقص و دقیقش منو هدایت میکنه

فقط من

باید ادامه بدم……………….

فقط من باید فرکانسمو روز به روز بهتر کنم

فقط من باید در مسیر قانون حرکت کنم

الهی شکرت بی نهایت

همه چیز به بست بود

همه چیز

از اون پیاده روی تا اون بی نهایت عکس حرفه ای تر از عکاس و ازون ارامش و عشق و اتیش بی نظیر ازون تجربش از لحظه به لحظش و برگشتن

و ارامش

و ایمان

و اون مثل گذشته ناراحت و غر غرو از تموم شدنش نبودن

و شاد و مسرور از اغاز ورود نعمتها و نتایج و خواسته ها و تجارب خارق العاده و هیجان انگیز

واقعا خدایا شکرت

نمیدونم چطور ازت تشکر کنم ولی بینهایت ازت ممنونم

والان میفهمم هرقدر نعمتهای بیشتری از همه جهت ثروت و تندرستی و ازادی و هدایت و شادی و…………….داشته باشی

=

رابطه بهتر و بکر تر و ارامش بیشتری داری و خدارو بیشتر حس میکنی

ویژگی ها و وعده هاشو

واقعا خدایا شکرت

و این هست قسمت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ………………………………………………..کوچک نتایج از کنترل کانون توجه و غلبه بر ترسها و لذت و تحسین و خواستن

که چقدر کیفیت این سفر کوتاه اما طولانی بیشتر بود

چون من با شخصیتی جدید

بانگاهی جدید

با ستایش و خدایی جدید البته خودمو میگم نه دوستم

تجربش کردم

با غلبه بر ترسهایی مثل حشرات و نگرانش نبودن و اغوش گرفتن درخت و نشتن رو زمین و…………

با نگران اشتباه کردن مثلا افتادن گوشی تو اب نبودن

چقدر این قانون به زندگیت

اره

واقعا کیفیت محشری میبخشه که نمیتونی توصیفش کنی

که نبود این قانون و نگاه میبینی که همین تجربه رو میتونه برای عده دیگه زهر مار کنه

خدایا شکرت

ممنونم ربّ من

ممنونم استاد قشنگم

که دستی شدی از دستان خدا

برای اموزش تجربه این زندگی بهشتی

ممنونم برای وجود ارزشمندت

کلام و خاطره و هدف و قوانین و زندگی پر ارزش و مهرت

عاشقتم خیلی زیاد

و با تکموم وجودم در اغوش میکشمت

خدایا شکرت

خیلی ممنونم خدی من برای هدایت به این مسیر بهشتی

استاد نمیدونم چطور از خدا برای هدایت به شما و از شما برای دستی از دستان خدا شدنتون و تمام این اگاهی ها تشکر کنم

خیلی دوستون دارم

فعلا

منتظر نتایج و تجارب فوق العاده و دستیابی به اهداف و زندگی و نعمتهای فوق العاده و هدایت ها و تجارب بی نظیر و دسیابی به اههداف و ثبتشون باشید

عاشقتونم

دوست داشتم اینارو بنویسم و باهاتون اشتراک بزارم و سپاسگزاری کنم و بیشتر در این فرکانس باشم و بیشتر باور کنم خداوند قادر رزاق متلق قدرت اینو داره که هرانچه از هر ابعادی از جایی که فکرشو نمیکنم بهم بده

از بینهایت طریق و دست برام ردیف و مهیا میکنه

خدایی که برگها به اذن او میافتند و وقتی من رو خودم کار کنم و فرکانسمو باورامو شخصیتمو بهبود بدم و با ایمان و باورای درست حرکت کنم برایم همه چی میشود و دست به دست هم میدهد جهانو که نعمتهارو وارد زندگیم کنه واقعا خدایا شکرت