سفر به دور آمریکا | قسمت 73 - صفحه 5

234 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی خاکشور گفته:
    مدت عضویت: 2292 روز

    سلام استاددوست داشتنی خیلی لذت بردم واقعا اگر مراقب خودمان نباشی شیطان واقعا از رادرمیاره وهمیشه عجله نکن اهسته اهسته به خواستهایت میرسی اگر بخواهی با صبربردباری که خداوند هرخواستی داشته باشی میرساند باید بگذار خداوند کارش را انجام دهم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2958 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد گرامی و مریم بانو عزیز

    این فایل در مورد تکامل و قانون تکامل بود از روند تکامل اسب ها صحبت شد. واقعا کسی می تونه تکامل رو نقض کنه؟؟؟ اون آدم فقط کافیه به خودش نگاه کنه و ببینه چطور بزرگ شده و به این حد رسیده، یه بچه که به دنیا میاد رو در نظر بگیرید چون من خدا به من دو تا بچه داد قشنگ تکامل رو در وجود اینها دیدم. همین چند روز پیش بود که همه عکسهای بچگی دخترم رو از روز اول تولد تا اللن می دیدم واقعا از رشد و تکامل او دیوانه شدم و برای بار چندم و چندم به قانون تکامل ایمان آوردم. جالبه که برخی جاها دخترم تو سننین پایین حتی درست نمی تونست صحبت کنه و اینقدر با مزه حرف می‌زد که خودش خنده اش گرفته بود. همه ما این مورد رو حداقل یک بار تو زندگی مون دیدیم چه فرزند خودمون و چه بچه های دیگه رو و حتی خیلی مواقع که یک بچه رو چند سال که نمی بینیم و دوباره می بینیم او رو واقعا از رشدش تعجب میکنیم و جمله معروف مون اینه که : ” چقدر بزرگ شدی ماشاالله”

    همه اونهایی که گواهینامه دارند و الان چند ساله که مشیم سوار میشند آیا رانندگی الان شون با اون روزی که گواهینامه رانندگی رو گرفتند یکی است؟ ???

    به خدا اگه ما بخواهیم تکامل رو ببینیم بی نهایت مثال داریم که برای هم بزنیم. ??

    اما در ساده ترین کارها این قانون رو فراموش می کنیم چرا؟؟؟

    من به نظر م چون که عجول هستیم و اگه این عجله رو از زندگی مون دور کنیم به خدا خوشبختی دور نیست.

    عجله عجله عجله

    بعد چند روز که میریم باشگاه میخایم آرنولد بشیم. بعد دو روز که میریم شاگردی میخایم اوستا بشیم، بعد چند تا استپ ساده میخایم مسی یا رونالدو بشیم. هنوز روز اول مدرسه رفتیم میخایم مشتق و انتگرال یاد بگیریم.

    به خدا اینها رو دارم به خودم میگم که یکی از آسیب دیده های عجله هستم.

    میخاستم یه ساله میلیاردر نشم الان کوهی از بدهی دارم.

    دارم به خودم یادآوری میکنم که ایمان و بودن در مسیر درست تکامل میخاد و مثل عباس منش شدن تزکیه میخاد، کنترل ذهن میخاد و از همه مهمتر ایمان و استقامت می خاد

    امیدوارم که در این مسیر با قدرت و صلابت گام بردارم ولی به تدریج و با تکامل. ???

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3845 روز

    میخوام این صحنه را تجسم کنید!

    درحالی که تا چند ساعت قبل قسمت 72 سفرنامه را دیدی با چشمِ دل و بعدش میری باشگاه GYM و Workout میکنی و بعد میای خونه دوش میگیری و تروتمییز آماده میشه که بری کافه، از در میزنی بیرون هوای عالی حوالی ساعت 5 بعدازظهر: وزش باد متوسط که نسیم خنکش را احساس میکنی .. آسمون ابریه .. کلی ابرهای خوشگل اون بالا دارن به شما خوشگل جان چشمک میزنند .. در شروع حرکت میگی خدایا توکلم به تو و امروزم را بریم که بترکونیمم بهتر و ثروتمندتر و سپاس گزارتر از همیشه .. یوهو

    100 متر میری جلو .. میپیچی به راست دوباره 80 متری میری جلو! واوووو واووو خدای من!

    چی میبینم؟؟؟

    غروب افتابی که آفتاب دقیقا یک قرص کامل نورانی در پایین ترین قسمت این آسمان بی نهایت قرار گرفته و همون لحظه که من دهنممم وااا مونده بود از اینن زیباییی و همه قشنگییی خدایی من خدای مننن بینظیرهه چقدررر توپر و نورانیی و زیبااااست خدای من معرکه است این تصویر در سمت راست من و همین که سرم را برگردوندم که در همون مسیرم مستقیمی که باید میپیچیدم از روی پل که دو قسمت این شهر زیبا و تاریخی در استان خوزستان را بهم وصل ماشینی را دیدم که عقبش یک اسب قهوه ای ” بسیارر زیباا بود

    باورتون میشه همون لحظه که چشمم بهش خورد یک شیهه ( فکر کنم کلمه اش همین بود ) کرد یک صدایی که انگار میخواست بگه آره خودشه منِ اسب حیوان نجیبی هستم و کسی که شما انسان های مهربون و خداگونه را خلق کرده خب خالقِ زیبا و ارزشمندِ منم هست! یوهووو

    آره میخواست بگه ببین! همه چی قانونههه همه چی، میشه از همین اسب زیبا، استفاده های مختلفی کرد هنرهای مختلف و از همین یک موجود بسیارزیبا بی نهایت ثروت و پول خلق کرد و بی نهایت ارزش، خداروشکر

    توی 180 متر قبل از این اتفاق از در خانه و حتی قبل تر توی خونه موقع دوش و یا حتی لباس عوض کردن و حتی توی تویلتم داشتم در مورد چیزی که برام الان خیلی ملموس تر شده و بیشتر درکش کردم با خودم بلند بلند صحبت میکردم!

    بگم؟!

    میگم

    مننن عاااشقتونمممم ( یک چشمک خوشگل )

    قبل از اینکه جمله های بعدی را بنویسم ساعت حوالی 2 ظهر بود و من تا اینجا که نوشتم حسم چیزی نمیگفت که ادامه اش را بنویسم خدای درونم در واقع و میدونستم اینم بخشی از همون سناریوی خداست از اون جایی که چند ساعت قبلشم وقتی رفتم بازار تا میوه و سبزیجات بخرم برای خونه با موتور هندری که رفته بودم، موقع اخرین کارم که خریدن نان تازه بود روشن نمیشد .. و بعد از نگه داشتن احساس خوبم و میدونم که این اتفاقم الخیر فی ما وقع هستش بعد از گذشت چند ثانیه خدای درونم بهم جایی را راهنمایی کرد اون جا 10 متر جلوترم بود موتورو هل دادم و تا میخواستم برسم به اون مغازهه یک فروشگاه عینک فروشی قبلش دم درش یک دوست قدیمی را دیدم که اتفاقا خوراکش موتور و تعمیر موتور، همون لحظه وقتی نگاهم کرد اکبر جان من اون لبخنده و خنده اش را گفتم این خنده ی خودته: خدااا

    با اعتماد کامل سپردم بهش که موتورو نگاهی بندازه منم که عین خیالم نبود رفتم نانوایی اتفاقا کسی نبود ولی تا من رفتم یک مشتری اومد که 10 برابر من نون میخواست همون لحظه به خودم گفتم: ببین من هر جا برم خیر و برکتم را هم اونجا میبرم، انرژی مثبتم را میبرم و منتقل میکنم، شادی میبرم پیام اور صلح!

    نونم خریدم اماده کمتر یک دقیقه گرم و تازه ( من لیاقت بهترین ها را دارم ) تا برگشتم که فاصله ای نبود، موتور درست شده بود! شمعکی درومده بود! یک تشکر از اکبر و محسن جان که تشکر از خدای خودم بود و یک لبخند و آرزوی بهترین ها و برگشت به سوی خانه …

    وقتی برگشتم خونه که ادامه نظرم را بنویسم حسش نبود گفتم، شروع کردم به خواندن نظرات … سلول های من بود که جابه جا میشد ولی همچنان هیچی گفته نمیشه گه بنویسم حتی همین بگمی که یک بند بالا میخواستم بگم

    میخوام اینا را بگم که اینم بابا جز سناریوی خداست .. برای من .. برای توو .. برای کل هستی .. سناریوی خدا واقعااا بینظیرترین و هدفمندترین و کامل ترین سناریوست

    فقط و فقط باید درکش کنی و تکاملت را طی کنی

    باید متوجه بشی درک کنی که واقعا این لحظه است که مهمه و نه گذشته و آینده

    اگررر حالت را خوب استفاده بکنی و قصدت برای آینده باشه و هدف داشته باشی و هر روز کمی بهتر از روز گذشته باشی اون آینده ی درخشان تر و زیباتر و بهتررر از هر نظری هم میاد

    اتفاقی که بعد از این همه افتاد این بود که بعد از خواندن نظرات فرصتی عمیق برای تفکر داشتم

    ” تفکری از درک اینکه بابا واقعا منم که با افکارم دارم زندگیمو خلق میکنم ”

    اصلا شوخی نیست!

    من و شمایی که داریی میخوانی با اون چشم دل، جز همون 1% کل جمعیت ثروتمندِ جهانیم..

    چقدر خدا دوستمون داره چقدررر عاشقمونههه، یک روزی درخواست کرده بودیم و حالا!

    اما در مورد برداشتی که خودم با خدای درونم بازم موقع پیاده روی داشتم بگم، همون بگم!

    Everything is about ENERGY

    مهم ترین کار ما اینه که از همین انرژی مثبتی که حالا مقاومت هامون کمتر کمتر شد و با باورهای درست تر و قدرتمندترر داریم در هر کاری قدم برمیداریم، محافظت کنیم

    محافظت کنیم با؟

    ” بیشتر بردن کانون توجه ات روی زیبایی و داشته ها و نعمت هایی که خداوند بهت داده و همینظور ” کنترل ورودی ”

    کنترل ورودی را من اینجور میگم، منی که دارم روی نکات مثبتم کار میکنم نیام اگاهانه پامو بذارم جایی که اونجا بیشتر ادماش محیطش انرژی هست که منو از همینی که هستم و قصد دارم بهتر باشه دور کنه و یا اختلاطی توش وارد کنه

    یا بذار اینجور بگم به قول نعمت جان:

    پامونو جایی بذاریم که کمکون کنه بیشتر در صلح باشم با خودمون

    خوشبختی مال اونه که قدر لحظه ها را میدونه …

    دوستون دارم.

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3845 روز

    به نام خدا

    سلاممم

    سلام استاد جان

    خداروصدهزار مرتبه شکر این فرصت را دارم که دوباره از تجربه های ” ارزشمندم بنویسم

    و توجه و تفکری که به این اتفاقات دارم

    نزدیک به 10 ساعت قبل، قبل از اینکه برم کافه خب تا اون لحظه ها یک فرا احساس شادی و سپاس گزاری داشتم و دوست داشتم که از دست خدا : نشانه ی امروز من : استفاده کنم.

    وقتی این گزینه را

    Open a new Window

    زدم، قبل از اینکه جهان هستی پاسخی به همون میزان وضوح از نشانه ی امروزم بهم بده

    از خدای درونم پرسیدم و از اون جایی که باور دارم خدای درونم پاسخ همه ی سوالات من را میدونه

    خدای درون من حلال همه ی مسائل منه.

    گفتم که چه جوری میشه باز بهتر بود

    واضح ترش کردم)) چیزی را بهم بگو که الان لازمه بدونم برای اینکه از این مسیر از بودن توی این مسیر بیشتر لذت ببرم.

    و به همین میزان وضوح و درخواست مقدس من، هدایت ” شدم به این قسمت ارزشمند

    و اینجا، کلام خدا را توی اولین خط ها به وضوح دیدم و احساس کردم همزمان

    God Speaking …

    رضا ( توی پرانتز اگر بنویسی خداوند مالک و فرمانروا .و همینطور هدایتتتت کنننده مقتدر تمام جهان هستیییی معادله همیشه درست از آب در میاد ):

    ” تکامل ”

    اینکه سناریوی خدا برای من و تک تک موجودات و ذرات باشعور کل کیهان هستی، بهترین و کامل ترین و بی نقص ترین برنامه است! آره به همین سادگی!

    روزهایی که در حالی که روی خودم داشتم کار میکردم و بیشتر تمرکز میکردم، پشت سر هم اتفاقات به ظاهر سخت … ناامیدی و احساس شکست و …

    روزهایی که با امید جلو رفتم و حتی کمتر تلاش کردم و پیروزی فقط بوده ..

    در هر دو صورت تکامل من داشته به بهترین شکل و بهترین هادی طی میشده.

    به نظرم مهم ترین چیز واقعا اینه که بهش ” اعتماد ” کنی

    به خداوند، به این مسیر درستی که احساس پاکت میگه درسته .. ضربان قلبت تندتر شده

    نگاهت زیباتر شده، شادتر شدی و شادی را بیشتر از همیشه در درون خودت جستجو میکنی

    اعتماد کنی به این که وقتی یکبار خواسته ی واضح و مشخصت را به هر شکلی که به یادش آوردی ” به یاد ” چه با تجسم و سفر به درون و کهکشان ها و چه با نوشتن و صحبت کردن در مورد چیزی و یا اصلا تضادها و هرجور دیگه ای،

    من باور کردم زندگی میتونه واقعا زیبا و شگفت انگیز باشه

    بخدا رویا نیست، رویا نیست

    واقعیته واقعیت

    همه ی ما زنده ایم به نور خودش حالا ماییم که باید اون زنجیرهایی که خودمون خواستیم به پامون باشه را برای همیشه بشکنیم و مثل یک بالن که وقتی سبکش میکنی اووووووج میگیره اوووج

    اشکای امروز و این لحظه ام را مدیون بودن همیشگی خدا با من میدونم.. چه زیباست

    الان که دارم این نوشته ها را توی دفتر کوچیکی که Order های کافه را توش مینویسم

    تک تک سلول هام به لرزه درومده

    ایننن همون چیزیه که همیشه در هر لحظه دنبالشم و مهم ترین خواسته ی منِ ارزشمند و مقدس

    : یکی شدن با خدا :

    انقدر میخوام خالص تر بشم ( اگه خالص نبودم اینجا نبودم پس دنبال عالیی تر شدنم ) واقعاا بینظیره بینظیررر خودشی خب!

    چه احساسی داره!

    چه احساسی میکنم؟!

    همه ی احساس های خداگونه، رهاییی عمیق ..

    شادی درون … زیبایی … ارزشمندی … نور… روشنایی.. عشق … محبت … دنیای رنگارنگ

    ارزشش را دارهههه که از هر چیز اضافی بزنی و برسی به اینجای بی نهایت

    و اما چطور میتونم به خدا نزدیک تر بشم؟ محبوب تر بشم؟ عزیزتر؟

    ” فقط و فقط با ثروتمندشدن که معنوی ترین کار دنیاست ”

    وقتی کلیپ موتور سواری خفن با اون لباس های زیبا و تخصصی را دیدم که رفتید موتور سواری و چطور خدا شما را مثل همیشه هدایت کرده با اون تایر کم باد و این افراد را خدا سر راه شما سبز کرده خب هم اعتماد شما به خدا و هم اینکه باید ثروتمند باشی که به این زیبایی از دیدن این همه شگفتی لذت ببری و پشت سر هم خداروصدهزار مرتبه شکر بکنی

    وقتی که دغدغه ی مالی نداری و میدونی همه چی اوکیه و هر چیزی که میخوای را تهیه میکنی نگران قیمت نیستی بلکه همه ی خریدهات از روی کیفیت و نیازت هست

    آره باید ثروتمندتر شد

    باید به استقلال مالی رسید

    خدایا شکرت، خدایا شکرت خدای من سپاس گزارم از تو به خاطر همه ی نعمت های بینظیری که بهم اعطا کردی

    آره به خداوند باید ” اعتماد کامل ” کنی

    IN GOD WE TRUST، واقعیت یک ملت مهاجر شجاع

    کاملا توی این سفرنامه مشخصه

    چه نگرشی پشت تک تک کارهاشون هست ….

    چه عشقی .. وای وای

    چه صلحییی خدای من خدای من

    خب معلومه باید آمریکا بهترین کشور توی همه چیز بشه و اگه چیزی مونده که نشده به زودی میشه!

    آدمای مهاجر و شجاعت این افراد و رابطه ی مستقیم این دو

    آره این اعتماد کامل به این قایقی که انداختی توی آب نه تنها این قایق بلکه هدایت کننده ی این قایق

    تو اقیانوس را میخوای!

    Okay

    لازمه اش اینه که با تمام فرکانس هات زندگی کنی

    با تمام تضادهات دوست باشی!

    میدونی رفیق یک جوری به یک جایی برسی که بگی

    ” هر چی اومد خوش آمد ”

    YES

    الخیر فی ماوقع بشی

    مگه نمیگی؟ مگه باور نداری؟ که تو هستی که خالق 100% تمام اتفاقات و لحظه به لحظه زندگیت هستی

    باشهههههه باشه

    خب تویی که داری خلق میکنی همه ی این لحظات را

    پس با آغوش باز باید پذیراشون باشی با یک لبخند

    و خدا را پیدا کنی …

    هر چقدر توی این کار استاد تر بشی

    هر چقدر “”رابطه ی”” بین ارتعاشی که از کانون توجه ات فرستادی و اتفاقاتی که برات افتاده و همینطور اون باورهای غالبت : را بیشتر و بهتر بدونی یک جورایی ” هر چقدر فکر خدا را بهتر بخوانی :

    بیشتر متوجه میشی که همه چیز یک بازی، همه چی و اونم بازی خداوندددددد توسط بینظیرش که تصمیم گرفت پا به این زمین پر از ثروت و نعمت و فراوانی بذاره تا؟

    همیشه به یادم میمونه وقتی قرآن را شروع به خواندن کردم و رسیدم به این آیه!

    ” وَمَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ”

    64 سوره عنکبوت

    زندگی میتونه یک فرا بهشت ابدی بشه …

    خدایا شکرت به خاطر خوشبخت بودنم

    خدایا شکرت به خاطر شاددِ شاد بودنم بی دلیل

    خدایا شکرت به خاطر وجود ارزشمندم به خاطر ارزشمندت

    خدایا شکرت به خاطر زیبایی، تنها چیزی که واقعیت منه

    خدایا شکرت به خاطر واقعیت فراوانی و ثروت و نعمت های بیشمار و نامحدود

    خدایا شکرت به خاطر خانواده ام که استاد و مریم جان و مایکی و تمام بچه ها هم جز این خانواده ی بینظیر من محسوب میشن، پاینده باش خانواده ی شگفت انگیز و بینظیر من!

    درودد

    من عااشقتمم خدا جون

    عاشقتمونمم MY FAMILY

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مطهره مودی گفته:
    مدت عضویت: 2182 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    فایل بی نظیری بود. من با پسرام نگاه کردم و اونا هم خوششون اومد چند بار براشون گذاشتم و نگاه کردن.موزیکی که روی یک قسمت فایل بود خیلی عالی بود، خیلی لذت بردم.من خودم یکی ازآرزوهام اینه که یه اسب داشته باشم.کلا اسب خیلی دوست دارم.ماکت هایی که درست کرده بودن برام خیلی جالب بود من به هنر خیلی علاقه مندم و حض زیادی می برم از کارهای هنری. انگار یه کتاب تاریخ مصور بود.خیلی جالب بود که زندگی مردمان گذشته رو نشون می داد.من از اون کالسکه قرمزه خیلی خوشم اومد واقعا زیبا بود. و نمایش آخرش که دیگه عجیب و فوق العاده پسرم با تعجب نگاه می کرد می گفت مامان این چه طوری این کارو می کنه.

    یه دونه ای استاد یه دونه

    تمام قسمت های سفرنامه عالی و فوق العاده است من توتلگرام هر روز چک می کنم ببینم قسمت بعدی اومده. بعد دانلود می کنم میریزم رو فلش توی تلوزیون با بچه ها و همسرم نگاه می کنم.تلوزیون ما فقط یا فایل های تصویری استاد و دوره ها هست یا کارتون برای بچه ها.خیلی خوبه از وقتی تلوزیون و برنامه هاشو گذاشتیم کنار خیلی حالمون بهتره. چند روز پیش هم مستند رونالدو رو میدیدیم به توصیه استاد که گفتن زندگی نامه افراد موفق رو بخونید و تماشا کنید.و خیلی چیزی یاد گرفتیم. فایل های سفرنامه جایگزین فیلم و سریال و اخبار شده.ممنون استاد. حالم خیلی خوبه. و این لطف خدا بود که با شما آشنا شدم.

    ممنون خانم شایسته عزیز اگر بدونی ما با چه عشقی این فایل ها رو می بینیم و ازش لذت می بریم دلتون نمیاد که فایل ها رو تموم کنید.من همیشه منتظر فایل های جدید شما هستم.با دیدن هر فایل انگار زنده تر می شم ،جون می گیرم، از ته دل می خندم.

    من از اون دسته آدم هام که تا قبل آشنایی با استاد هر کی درباره این مباحث باهام صحبت می کرد به ویژه همسرم مهربانم، می گفتم نه این حرفا چیه، واقعیت زندگی اینه، این حرفا همه الکیه اما الان فکر می کنم و مطمئن هستم که این حرف ها درست ترین حرف هایی هست که توی زندگیم شنیدم.

    ممنون استاد که هستی

    تشکر ویژه از خانم شایسته عزیز این سفرنامه رو به لطف ایشون داریم.که من کلا ذهنیتم نسبت به آمریکا با دیدن این فایل ها عوض شد

    و ممنون از اون دو دوست عزیز دیگری که پشتیبانی سایت رو انجام میدن و خیلی هم سریع پاسخ میدن که شاید بقیه کمتر از اون دو نفر تشکر کنند.چون فضای سایت خیلی جالب شده با تغییراتی که دادید گفتم تشکر کنم ازتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3284 روز

    چند روز پیش به لطف خدای مهربان به کویر سفر کردم و انرا از نزدیک دیدم.

    با دیدن گیاهان سبز ان منطقه که شاید در سال یکی دوبار باران را تجربه کنند اما هنوز سبز بودند.

    و به شدت ریشه های قوی دارند.

    قانون تکامل همان مسیری است که ما نیازی به پارو زدن نداریم

    و هدایت می شویم و از مسیر لذت می بریم.

    و وابستگی نداریم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    طیبه مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3022 روز

    به نام سرور سپاسگزاران

    خدای حمید و غنی و رحمان

    سلامم عشقای من استاد عزیز و نمونه ،خانم شایسته یه دونه ،مایک جان دردونه ،هم خانواده ای های ارزشمند نازدونه من والبته طیبه جان دردونه و نازدونه و نمونه و یه دونه خدای عشق

    ??

    خدارو صد هزار مرتبه شکرت تو فیق یه همراه بودن با این جمع الهی و نازنین رو بهم داد تا اگاهی اخودم و احسا س خوبم رو در این سفر پر از خیر و برکت با عزیزای دلم به اشتراک بگذارم.

    الهی به تقدس نام پاکت :?

    به به موزه اسب خدا وکیلی دیوونه شدیم(شیتمان کردین)????

    دیوونگی هم عالمی داره بخدا و قتی با خدا همقدمی وتو دعوت شده از طرف خدایی بصورت خاص و اورجینال.

    اول اون تابلو زیبای اسب چشم منوگرفت بعد این مجسمه اسب باشکوهه خارق العاده ???

    وقتی شروه به صحبت کردید خانم شایسته همه این مدت خودم یادم افتادم تکامل.

    کلام خدا شدی و بهم گفتی چرا مدام عجله داری طیبه به کجا چنین شتابان ؟!!!!??

    زندگی همین لحظات نابی هست که به سادگی از کنارش عبور کردیم .نمیدونستیم اگه لذت میبردیم به راحتی میتونستیم دریافت کنیم و رشد کنیم غافل بودیم و دیگه این غفلت رو باید بذارم کنار اونم با چی با تکامل با صبوری با ارامش و عشق.

    چقدر این موزه زیبا و دوست داشتنی بود و من عاشق دیدن از اینجا شدم

    ??توجه به نکات مثبت??:

    اینجا برام حس دوست داشتنی رو القا کرد از اون همه ذوق و هنری که توش بکار برده شده بود با عشق ساخته شده بودند.

    وای خدای من چه اطلاعات عالی راجع به اسب از کجا شروع شده تکاملش و به کجا رسیده یا الله.

    چقدر ذوق شما برای منتقل کردن احساسی که حین گرفتن این تصاویر دارین رو دوست دارم که میخواین باما به اشتراک بذاریدش سپاسگزارم بانو شایسته عزیزم.???

    حین دیدن این تصاویر با صداس پر احساس شما از قدرت خدا برای اینکه امکان رشد رو به همه موجودات داده چشام پر اشک برای حس شکر گذااری به قدرتش و هوش بی نهایت الهی شد.

    به خودم فکر کردم و به ضعفم در شناخت خدا وجهانش چه دقتی چه نظمی چه هوشی فتبارک الله احسن الخالقین ?????

    وقتی گفتید که شما هم خیلی زود میتونه قانون یادتون بره و نیاز به تکرار دارین به خودم گفتم ببین سیستم ذهن ما مثل همه پس انتظار نداشته باشم بی عیب و نقص عمل کنم ببین چه راحت با خودشون در صلحن تا پیشرفت کنند.

    چقدر این ماکت ها به زیبایی ساخته شدن عاشقشون شدم خداوکیلی.

    ??

    دیدم این اسب ها هم از میان جنگ های ادم ها عبور کردند و رشد کردند.

    ادم ها مسیر تکاملی خودشون رو دارن طی میکنند و این قشنگ از زبلن تصاویر کویا بود برام خدارو شکر.

    ببین ادم ها در طی زمان ها یاد گرفتند که جنگ چیز خوبی نیست و یاد گرفتن که با همدیگه به صلح و ثبات و ارامش برسند.

    بدونند که نعمت و فراوانی برای همه هست و لازم نیست جای بقیه رو اشغال کنیم.

    اسب ها هم در طول زمان ارام تر شدند انگارربه فرکانس مثبت تر و با صلح تر افراد جواب بله بیشتری دادند.

    اهنگ هم عالی بود ??رقصش میومد جان من.

    چه جالب استفاده از اسب برای حرکات نمایشی خدای من چه زیبا وهماهنگ با لباس های که هنر و زیبایی رو فریاد میزد.

    تو یه حرکت اون ادمها زمین خوردند اما بازم ادامه دادند کنترل ذهن خوبی انجام دادن حتی اون بچه.معلوم بود که این صحنه رو تمرین کردن و بخوبی تونستن از پس ادامه دادنش بر بیان.

    چقدر کالسکه هم زیبا بود و باشکوه خدایا شکرت.

    سپاسگزارم از خدای عشق و دستای عشقی چون شما

    دوستتون دارم خیلی زیاد.

    سبز و زیبا و عاشق و پر برکت باشه هم وجودتون هم سفر ناب و الهی و هدایتی تون ?

    در پناه خدای حافظ و قادررباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    طاهره جان گفته:
    مدت عضویت: 2791 روز

    سلام عزیزای من

    تکامل واقعا ی کلمه قشنگ جالب و پر انرژی هست

    و با درک این موضوع خیلی خیلی راحتر میشه ذهن رو کنترل کرد و از مسیر لذت برد

    عشقم مریم جان خیلی زیبا قدم های ۱۲قدم رو توصیف کردین هر قدم ی مدار

    و لذت بردن از این تغییر مدارها

    واقعا همین طوره

    من که با تمام وجودم لذت بردم از این ۱۲قدم

    و الان قدم‌۷

    خیلی خیلی راحت راحت همه چیز رو درک میکنم و راحت حرفای استاد رو متوجه میفهمم انگار هیچ مقاومتی نداره ذهنم استادم میگن و من راحت درک میکنم

    خدایا شکرت

    مریم جانم خیلی این فایل ها لذت بخشه

    اون قاب خیلی زیبا بود و

    و دوره تکاملی اسب ها

    و اون سوارکارهای هنرمند و بی نظیر

    میدونین وقتی مجسمه اون زن و مرد که سوار اسب رو در قاب گوشی دیدم ی حسی درونم زنده شد

    ی حس زیبا و ناب که امریکا و این فایل ها و این هدایت و نگاه زیبای شما در قاب دوربین

    همه چیز رو با هم داره

    هم روابط زیبا بین همه زن و مرد بچه و پدر و مادر چه با بقیه ادما

    رو زیبا نشون میده

    و هم سلامتی و شادی و نشاط و سرزندگی

    وهم فراوونی همه چیز از همه نوع

    فراوانی ثروث و نعمت

    و همه اینا یعنی همون توحید و معنویت

    همه باورها با هم درون این سفر به تصویر کشیده شده

    و چقد این ادمایی که این جاها رو ساختن چقد در صلح بودن با خودشون

    و از ی جنبه خاص استفاده نکردن که فقط سلیقه شخصی باشه

    هر جا رفتین و ما اون فایل ها رو دیدیم

    از نظر من همش جامع و کامله

    از باورهای قدرتمند کننده و بی نظیر و در جهت رشد

    و همه اونا چه زیبا خداوند رو به تصویر کشیدن

    و هر روز رشد بیشتر هر روز اگاهی بیشتر و هر روز عمل بیشتر که همین اصل و اساس زندگیه.

    تبارک الله احسن الخالقین

    لبخند مهمون همیشگی لبای زیباتون

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ساره موذنی گفته:
    مدت عضویت: 2749 روز

    سلام استاد جونم ?‍

    سلام مریم عزیزم?‍

    سلام مایک خواستنی?‍

    سلام تمام خانواده ی هم فرکانسی و پرانرژی من صبحتون بخییر?

    من امروز فدق العاده خوشحالم و احساس خوشبختی میکنم البته من هرروز و درطول این مسیر این احساس خوشبختی و حس و حال خوب را دلشتم و سعی در نگه داشتنش میکردم اما امروز وصف این حالم سخته؛

    من امروز دقیقآ همون حسو حال استادو دارم وقتی فهمید برای چی زنده مونده!

    وقتی پا توی مسیر رسالتش گذاشت و تا تهشو دید!

    من ۳ ساله که با استاد عباسمنش آشنا شدم و فهمیدم که من برای رسالتی برای هدفی آفریده شدم و شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان استاد

    من ۲۴ساعته فایلها تو گوشمه

    تموم عکسهام توی این چند سال با هنزفریه?

    بذارید از اول براتون بگم که چی پیش اومد:

    من ۳سال پیش که فایل های استادو گوش میکردم بی هدف بودم اما از سالها قبلش دنبال موفقیت بودم و دوران دبیرستانم همش مجله های موفقیت دکتراحمد حلت را میخوندم.

    دوس داشتم بدونم من از چه راهی باید به هدفی که براش آفریده شدم برسم??

    چند روزی بود که ذهنم دنبالش بود همینطور که داشتم به صحبت های استاد گوش میکردم؛

    استاد میون صحبت هاش از دوره ی تندخوانی که یه روزی یادگرفته بود که خودش بتونه راحت کتاب بخونه میگفت که بعدها همون تندخوانی شده بود فرشته ی نجاتش و میگفت هیچ چیزی توی زندگیت الکی رخ نداده و تمام اون چیزهایی که تو یادگرفتی یه روزی به کارت میاد.

    جرقه ای توی سرم خورد و یادم اومد که من ۴سال توی رشته ی نقاشی(هنرهای تجسمی) درس خوندم اما همیشه میگفتم من وقتمو پولمو الکی هدر دادم برای رشته ای که ازش هیچ استقبالی نمیشه.

    یهو بلند شدم و گفتم. همینه?

    من از راه هنرم قراره به رسالتم برسم

    واااای یه ذوقی تموم وجودمو گرفت

    حالا این فکر ذهنمو پر کرد که حالا کدوم تکنیک از نقاشی را شروع کنم و برم جلو؟؟??

    باز چند روزی بهش فکر کردم و بیشتر فک میکردم که کدوم تکنیک را بهش علاقه داشتم و حس خوبی بهش داشتم بعد یادم اومد که من بیشتر به چاپ و مینیاتور علاقه دارم

    مینیاتور را توی دانشگاه و هنرستان آموزش نداده بودند و من هیچی ازش بلد نبودم

    دوس داشتم یه کار خیییلی خلاقانه و نویی را شروع کنم که خودم توش اولین باشم

    چاپ را انتخاب کردم

    توی خیابون از درمغازه های لباس فروشی که رد میشدم میدیدم همه ی طرح های رو لباسها تکراری و بی محتوان و اکثرآ عکس های کارتونهای معروف یا عکس های بازیگران معروفه یا لوگوی برندهای معروفه یا نوشته های انگلیسی خالی؛

    یه حسی بهم گفت آره…

    طراحی کنیم و چاپ کنیم روی لباس?

    من به کمک خواهرم که طراح گرافیک هست که البته ۶سال از من کوچیکتره شروع به یادگیری طراحی با نرم افزارهای طراحی کردم

    دنبال تولیدی های تیشرت میگشتم و خلاصه قدم گذاشتم تو مسیرش

    تهران رفتم دنبال تولیدیها و آروم آروم تولیدی های شهرخودم(اصفهان) را پیدا کردم

    حالا داشتم فک میکردم که چه طرحی بزنم و روی لباس ها چاپ کنم؟?

    فقط نشسته بودم و فکر میکردم

    یه روز توی یه گروهی به نام (ثروتمندان خوشبخت) بایه دوسای چت میکردم و بهش گفتم جریان خودمو وگفتم نمی دونم از کجا شروع کنم!!

    اون دوست خوب بهم گفت یه کاغذ با یه مداد بردار و خط بکش خودش میاد.خدا تو وجودته.بهت میگه!

    این حرفش درمن یه ایمان و یه احساس قشنگ تزریق کرد?

    من همین کارو کردم و اتود زدم

    دوس داشتم توی طرح هام به مخاطبم آرامش انتقال بدم وجود خدا را…

    طرح زدم و چاپ کردم روی لباس

    از تولیدیها لباس میخریدم و طرح هامو چاپ میکردن روشون و اونها را میبردم توی نمایشگاهها برای فروش

    همه ی این کارها توی مرداد و شهریور سال ۹۵ انجام دادم

    نمایشگاهها یکی یکی از بهم معرفی میشد و من لباسهامو میبردم برای برای فروش

    اما فروش خوبی نداشتم

    چون خودمو باور نداشتم

    ارزشی برای کارهام قائل نبودم

    من دیگه این کار را نکردم

    من شروع کردم برای دیگران کار کردم و تمرکزم را روی خوبیهای افراد و اون کارها گذاشته بودم سعی میکردم از هرلحظه ام لذت ببرم

    تواین مدت مداوم فایلهای استاد تو گوشم بود و همش باخودم تکرار میکردم

    من لیاقت را تو خودم بوجود می آوردم

    همش آدمهای خوب سر راه من قرار میگرفت و من از هر کدوم چیزهای خوبشونو برداشت میکردم

    این باور در من ایجاد شده بود که فقط انسانهای خوب و عالی سر راه من قرار میگیری حتی انسانهای به ظاهر خشن به ظاهر بد با من رفتار خوب دارند و منو دوس دارن

    من عاشق خودم شدم عاشق ساره ای پاک و زیبا من هر دیقه سپاسگذاری میکردم برای آفرینش وجودم آفرینش این جسم زیبا و سالم??

    باور کردم که من انسان دوس داشتنی هستم و هرکس منو میبینه ناخودآگاه منو دوست خواهد داشت

    و دقیقآ همینطور شده بود

    هرکس باهام برخورد میکنه اینو بهم میگه که تو خیییلی زیبا و دوس داشتنی هستی

    اعتماد به نفسم فوق العاده بالا رفت وروابطم با افراد جدید و خانواده ام عالی شد?

    من یه عشق ناب و خالص را وارد زندگیم کردم.

    من رویای جهانی شدن در سر داشتم و دارم

    من رویای الگو شدن در جهان را درسر دارم

    باهمین فرمون جلو اومدم

    من همه ی چیزهای خوب و خواسته ها و آرزوهامو تو زندگیم خلق کردم(عشق واقعی . عشق به خودم . عشق به خدام . روابط فوق العاده)

    اما هنوز از لحاظ مالی ارضا نشدم

    من هنوز کاری که منو راضی کنه که در مسیر هدف کاری من(بهترین طراح چام روی لباس در جهان) هست را انجام نداده بودم

    من آرزوی بزرگم اینه که جهانو بگردم به خاطر همین تو فکر مهاجرت بودم و با عشقم رفتیم پیش یه مشاوره مهاجرت.اون به من گفت کشور کانادا ویزلی هنرمندان(صنایع دستی) میده و توی رشته های نقاشی فقط مینیاتور با آبرنگ جز صنایع دستی محسوب میشه و توی کانادا از مینیاتوریست استقبال بیشتری میشه

    منکه از قبل هم مینیاتور را دوس داشتم حالادیگه خودمو مجبور به یادگیریش کردم تا بتونم برای مهاجرتم‌مدرک جمع کنم

    من هدایت شدم به استادی فوق العاده برای آموزش مینیاتور و شروع به آموزش دیدن کردم

    و شروع کردم به رفتن به کلاس زبان اونم باز توی آموزشگاه خیییلی خوب?

    خلاصه تواین حین

    من آرزوی مستقل شدن واستقلال مالی داشتم

    و ماهها منتظر بوجود اومدن شرایطش بودم و ترس از حرف مردم که از خانواده ام کَنده بشم

    یه حسی بهم گفت امروز(۹۸/۶/۲۳) وقتشه اما من پولی نداشتم?

    من کار داشتم

    اما یه آرزو داشتم

    من بدون توجه به همه ی ترسهام برای چند دیقه تمام صحبت های استاد تو سرم مرور شد

    این شعر تو ذهنم زمزمه میشد

    تو پای به راه درنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت

    من وسایلمو برداشتمو بدون هیچ جایی که توذهنم باشه فقط ۱میلیون پس انداز داشتم و نمی دونستم کجا باید برم فقط از خونه زدم بیرون و به خدا گفتم خودت هدایتم کن

    حرکت کردم و احساسم خیییلی خوب بود و ایمان داشتم که خدا کمکم میکنه

    هر مشاور املاکی سرراهم میدیدم میرفتم توش و سراغ خونه میگرفتم همشون میگفتند بااین پول نداریم اما من ته دلم روشن بود چون من به خدا گفتم من دیگه به عقب برنمی گردم باید امشب یه جایی را برام ردیف کنی

    غروب شده بود ساعت ۷:۳۰ بود خییلی خسته شده بودم و نشستم توی ایستگاه اتوبوس و نمی دونستم چیکار کنم و کجا برم به دورو برم نگاهی انداختم و پشت سرم یه مشاور املاکی دیدم که از اونهایی بود که دفترش شیک و باکلاس بود نجوایی گفت اینکه دیگه اصلآ خونه نداره

    اما قلبم گفت پاشو برو پیشش

    رفتم همون موقع با من پیرمردی وارد شد و شروع به شکایت از مستآجرش کرد و من منتظر بودم حرفش تموم بشه اما خییلی اعصاب املاکیه هم خورد شده بود و بحثشون بالا گرفت

    تو این فکر بودم که پاشم برم که یه مردی وارد شد و خییلی با احترام به من و بقیه سلام کرد و رفت نشست پشت یکی دیگه از میزها

    (خدا از جایی که فکرشو نمی کنی افراد را سر راهت میذاره)

    من شرایطمو به اون آقا گفتم خیییلی خوشرو و خوش اخلاق بهم گفت سراغ دارم اما باید باهاشو هماهنگ کنم برو فردا بیا

    منم که جایی را برای خوابیدن نداشتن اونشب?

    یکم مکث کردم و پیش خودم فکر میکردم چیکار کنم؟

    قلبم بهم گفت اعتماد کن و بهش بگو

    میون صدای بحث اون پیرمرد و همکار اون مشاور املاکیه به اون مرد گفتم سوییتی خونه ای کوچیکی سراغ ندارید که بهتون داده باشن و خود مالک توش نباشه؟

    یکم نگام کرد و گفت برای امشب؟؟گفتم بله

    یکم فک کرد و گفت یکم صبرکن

    چند دیقه بعد گفت بیا بیرون از دفتر

    بهم گفت: نمی دونم چرا دوس دارم بهت کمک کنم در صورتیکه به ضررمه و برام دردسرمیشه!

    چون به ما گفتن اگه خانم تنها اومد دنبال خونه حتمآ به پلیس معرفیش کنید خودشون کمکش میکنند?

    اون شب برام شام گرفت و منو برد توی خونه ای و بهم گفت امشب اینجا باش و خیالت راحت باشه اینجا امنه.کلی خوراکی برام خرید وبرام گذاشت و رفت.

    اون شب من احساس عجیب و آرامش عجیبی داشتم

    فقط راه میرفتم و میگفتم خدایا شکرت اشک میریختم

    ۳ شب اونجا موندم و بعداون آقا بهم گفت یه جایی را میشناسم به زنانی که جا ندارند جا میدند به نام اورژانس اجتماعی.منم صبحش زدم بیرون و رفتم به آدرسش

    خلاصه یه شبم میون زنان معتاد و بدسرپرست موندم باخودم میگفتم من چرا اینجام؟؟ اما من توی همون محیط هم سعی میکردم یه چیز خوب و زیبا پیداکنم و ببینم . اونها خییلی پاک و خدایی بودند فقط ظاهرشون بد بود من اون شب تادیروقت راه میرفتم و می نوشتم با خدای خودم حرف میزدم

    صبح عشقم بهم زنگ زد و گفت توی دیوار یه خانمی درخواست همخونه داده و موقعیت خونه هم حرف نداره(خیابون وحید).پول پیش هم نمی خواد فقط ۴۰۰تومن کرایه میخواد.

    منم سریع زنگ زدم به اون خانم و باهاش هماهنگ کردم و رفتم خونه و هم خونه ایهامو دیدم.همون موقع رزرو کردم و بیعانه دادم و اومدم بیرون

    انگار خدا دنیا را بهم داده بود تو پوست خودم نمی گنجیدم وفوق العاده شاد و خوشحال شده بودم وخیالم راحت شد???

    من وسایلمو آوردم و رفتم تو خونه توی همون روز یکی از همخونه ایهام داشت در مورد یکی از آشناهاش صحبت میکرد که نیاز به نیروی مینیاتوریست داره من یهو چشمهام برق ذوق زد و گفتم‌من مینیاتور بلدم منو بهش معرفی کن?

    همون موقع بهش زنگ زد و منو بهش معرفی کرد و من همون شب رفتم برای مصاحبه ی حضوری(این شرکت زمینه ی فعالیتش تولید و فروش خارجی و داخلی انواع صنایع دستی هست) و قرار شد از فردا برم برای آموزش کار

    خلاصه از اون روز دوهفته میگذره

    کارفرمام دیشب روندی را برام روشن کرد به خاطر توانایی که در وجودم دیده که من امروز خوشبخت تر از همیشه ام

    من از هفته ی دیگه قرار دادی میبندم با این عنوان

    من تمام سفارشات مینیاتور برای صنایع دستی این شرکت را میگیرم و انجام میدم و دستمزد میگیرم

    و همزمان تولید خودم یعنی طراحی و چاپ روی لباس را به صورت حرفه ای انجام میدم

    این کارفرما یکی از دستهای خداست که حاضرشده روی توانایی های من سرمایه گذاری و از تولیدات من حمایت کنه و محصول منو با برند خودم توی سایت خودشون بفروشه هم داخل هم خارج از کشور?

    برند من ثبت میشه

    مجوز برام‌گرفته میشه

    دفترکار بهم داده میشه

    بدون اینکه خودم بخوام بدوم دنبالش

    و من امروز ۱۰۰۰قدم به هدفم نزدیک شدم

    و این روند تکامل من تا امروز بوده و خبرهای موفقیت آمیز بزرگتری تو راهه???

    خدایا ششششکرت

    این متن را برای رد پا گذاشتن از خودم نوشتم

    و اینکه شاید یکی از بچه ها پیامی بگیره که جرقه ای برای موفقیتهاش و رسیدن به رویاهاش بشه

    بهترین استاد دنیا ازت ممنونم به خاطر همه ی آموزه هاتون

    همتونو دوس دارم?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      الا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 3052 روز

      ساره نازنین،

      چه رد پای زیبایی من واقعیتش خیلی کم نظرات را میخوانم و لحظه ای که بعد دیدن فیلم بسیار زیبای مریم دوستداشتی میخواستم برم صفحه دیگر، یه هویی چند کلمه از متن تو دیدم که برگشتم به این صفحه.

      چه زیبا و فوق العاده مراحل تکاملت را نوشته بودی. چه شجاعت ستودنی ای که تصیم به استقلال گرفتی و عملیش کردی آن هم با کمترین پول ممکن.

      ایمان خالص به ندای درونت نشان دادی و راهها برات گشوده شد.

      من هم روند تکاملی زیبایی دارم از زمانی که با استاد عباسمنش آشنا شده ام. آنقدر معجزه ها و شگفتی های شادی آفرینی در زندگی ام رخ داده است که هنوز اصلا باورم نمیشه. بخشی از داستان تکامل زیبایت شبیه به من است و من رد پایم را در زمانی که بهم گفته بشه در این مکان بهشتی به اشتراک میگذارم.

      عاشق همگی تون هستم و بسیار سپاسگذارم.???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      Arezu Moradii گفته:
      مدت عضویت: 2804 روز

      ساره عزیز سلام

      ردپایی که از خودت گذاشتی کامل خوندم

      و یه جاهایی نمیدونم بغض کردم و اشک ریختم

      چقدر برای خوشحال بودنت و احساس خوشبختیت خوشحالم چقدر خدارو شکر کردم بخاطر موفقیت هات که نتیجه تلاش ایمانیت بوده

      عزیزم با هم یه جورایی هم رشته ایم

      منم سالها نقاشی رو کنار گذاشته بودم نقاشی که عشقم بود از همون ابتدای زندگیم ولی بخاطر تفکرات اشتباه سالها ازش دور بودم

      و فقط خود خدا میدونه چجوری همه کارها رو کرد برام تا دوباره شروع به کار کردم

      تمااام وسایل نقاشیمو که با زحمت تهیه کرده بودم بهترین مارکهای رنگها و قلموها از دست داده بودم

      برام یه رویا بود دوباره اونها رو تهیه کنم

      اما خدا دستان متعدد شو برام فرستاد فقط با ایمان به غیب به تمام اونچه که میخاستم رسیدم

      حالا که دارم تایپ میکنم

      پای میز کارم هستم

      در حال انجام سفارشات نقاشیهام

      با چند بسته آبرنگ عااالی با برندهای روز و قلموها و تمام وسایلی که روزی از دست دادم حالا با برندهای بهتر دارم کارمو انجام میدم

      فایلهارو گوش میدم و با لذت دارم کارمو میکنم و گاهی هم به سایت سرمیزنم و نشانه ام رو میبینم که نشانه امروزم پیام شما بود ساره جان

      امیدوارم بتونم پیج شمارو تو اینترنت پیدا کنم و کارهای زیباتونو ببینم

      دوستت دارم دوست هنرمندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ساره موذنی گفته:
        مدت عضویت: 2749 روز

        سلام آرزوی عزیزم

        ازت ممنونم که وقت گذاشتی و پیام طولانی منو خوندی.?

        خداراششکر که کامنتم برای تو پیامی شد.

        اینکه تو باخوشحالی من انقدر خوشحال شدی و حتی بغض کردی نشون دهنده ی اینه که تو چقدر با خودت در صلحی.

        خوش بحالت???

        خیییلی خیییلی برات خوشحالم و آرزو می کنم سفارش ها و پیشنهادات بزرگ بهت بشه منظورم از بزرگ ارزشش بود یعنی کسانی بهت سفارشی بدهند که ارزش نقاشی را بدونند و بهای بزرگ و ارزشمندی براش بپردازند.?

        آرزو میکنم برای زندگیت

        عشق خدایی و پاک و پایدار را

        ثروت روز افرون و پایدار را

        سلامتی جسم و روح همیشگی

        آرامش درون واقعی را

        و جوری زندگی کنی که تو رویای آدمها هم نگنجه????

        منم خیییلی دوستت دارم دوست مهربون و هنرمندم ?

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: