سفر به دور آمریکا | قسمت 74 - صفحه 5

به نام خداوند جهان آفرین دوست و یار و یاور همیشگی من، تنها دلیل انگیزه و سوخت جت من

سلامممممممم

خدایییی من خداییی من خداییی

باریکلااا

آفرینننن

آفرینننننن واقعاا تو دلمم غوغاییی به پاست دلیل هاییی زیادی دارم

مهم ترینش اینه که : توی این دو تا کامنت شما عزیز دلممم بی نهایتتتتت بی نهایتت نشونه از خواسته هام دیدم و احساس کردم

بی نهایتتت از فرکانس مشخص و واضحی که فرستادم بازم میخوام بگم بیش تر از اینکه سیستم، ربم پاسخ فرکانسم را داده، از این خوشحال تر و سپاس گزارترش هستم به این دلیل که، حسش میکنم. میدونم هوامو داره، میدونم داره من را میبینه، میدونم آگاه از من، میدونم تلاش من تعهد من مخصوصا و متمرکز شدن من را میبینه و بهم پاسخ میده، تصدیقم میکنه این مهم ترینِ خوشحالیه منه الان. الحمدالله رب العالمین

عشق من، سمیه جوون من، هم پاره ی ارزشمند

انقدررر برات خوشحالم اگرر بدونی همین الان که ساعت 01:36 Am بامداد اولین روز اردیبهشت هستیم، من همین 1 ساعت پیش رفتم دوش گرفتم و بعدش واقعا احساس کردم نیاز دارم برم پیاده روی اولش میخواستم تا همین دو سه تا خیابون نهایت از رود وسط شهر زیبامون رد بشم، اما … وقتی حرکت کردم قدم های بعدی هم بهم گفته شد، اونم زمانی که قدم قبلی را کاملا برداشتم * تاکید میکنم همینکه حرکت کردم حالا دوست داشتم تا پارک خروجی شهر هم برم و این وقت شب که نسیم بینظیری میوزه پیاده روی کنم با خودم حرف بزنم به خودم عشق بورزم برای خودم ارزش بیشتری قائل باشم و وقتی رسیدم پارک با اینکه چراغا را خاموش کردند به خاطر ویروس جان کرونا،

ولی من که خدا را که توی چراغا نمیخوام ببینم؟ میخوام؟

من خدام را با چشم دلم میبینم، این اون چیزیه که نیازش دارم و این دیدن را حالا هر لحظه تلاش کنم آگاهانه، قوی ترش کنم توی قرآن کریم به تشخیص حق از باطل، ” حکمت ” گفته میشه و وقتی آیات را خواندم به این نتیجه رسیدم که خدا جونم میخواد بگه که ما یک “خیر” داریم یک “خیرا کثیرا ” | بیشترش را نمیگم تا خودت بری تو قرآن تحقیق و تفکر کنی : سرنخش آیه 269 سوره بقره. ( لبخند ملیح )

وایسا بیینم!!!

خدای من باورت میشه برای اینکه چشم های خوشگلت را ببینممم من رفتم سرچ کردم توی گوگل عزیز ( خدایا شکرت که هر روز همه چی ساده و لذت بخش تر داره میشه، مثل همین که با یک سرچ میشه کلی پاسخ سوال هات را بگیری ) رفتمم سرچ کردم ببینم سبز جان با طوسی جان چه خومل خوشگل جیگولی در میاد؟ چه جوری بود

واییییییی ملکه جون سمیه جوون عزیز دلم من عشق من

چه چشم های بینظیر داری اصلا همینکه عکسش را دیدم چنان ذوق زده شدم که دوست داشتم بخورم این چشم هاا هاهاها.

خداروشکرر بله بلهه که خداوندم عشقم محبوبم عزیز دلم یار و یاور همیشگی من، آ،ریدگار بهترین هاستتت و هر چیی خلق کرده به بهترین شکل و زیباترین شکل خلق و صورت گری کرده، از همینجااا کلیی بغلت میکنمم و اون روی ماه و خداگونه و زیبات را میبوسممم

وایسا ببینم!

چه عطری زدی شاه بانو

ببین وقتی حتی به سمت خدا قدم برمیداری و اون به سمت تو 10 ها قدم بر میداره ، حتی از همینجا میتونم عطر خدا را درون پاک و وجود ارزشمندت احساس کنمم عشق من

خداروشکر خداروشکر خداروشکر

میدونی چی این قانون را خیلیییییی دوستتت دارمم، اینکه این آدمی که داره با چشم های خوشگل سبز طوسیش کلمه به کلمه دنبال میکنه، عشق میکنه، انرژِی میگیره، میخنده و حتی گاهی اشک شوقش جاری میشه .. منممم خود منه! من در قالب ملکه سمیه توی یک جای دنیاا، همین

انقدرر حال میکنمم انقدر لذت میبرم که همین آدم خالقش مالکش خدای منههه

متوجه میشی عشق من سمیه جونم؟

خدای مننن رب من

و من میتونم کلمات خدایم را توسط این نازنین زیبا ببینم و لمس کنم.

میتونم روی گل خدام را توی تمام وجود و حتی با تجسم خلاق اسب سواریش و یا پوشیدن لباس های ناجایی اش ببینم و لذت ببرم و لذت ببرم و غرق احساس خوب تر بشم.

به قول سهراب جون

این زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است

من عااشق سهرابمممم

چرا که خودش عااشق خودش بود و خودش یعنی خدای خودش

با اینکه سال هاست رفته ولی دوسش دارم انگار زنده است همینجاست.

خدایا شکرت

میدونی که من وقتی مینویسم من پادشاه مارکو، اصلا فکر نمیکنم فقط هر چی میگه را مینویسم تقریبا تمامم نوشته های من به همین شکله

قبل از نوشتن میگم خدا جونم عشقم هر چی لازمه بگی که بشنوه، خودم بشنوم بگو و من فقط میخوام مثل دلیل هر کار دیگه فقط و فقط لذت ببرم و عشق کنم و با این لذت بیشتر تو را تجربه کنم. همین

خلاصه رسیدم پارک)

هدف من، دو کردن پیاده روی کردن بود، همینطور با خودم در مورد قانون و اتفاقات مثبت امروزم و ربط دادنشون به فرکانس هایی که فرستادم فکر کردن بود، و همه ی این کارها برای اینه که ثبات فرکانسی داشته باشم چرا؟ چون ثبات فرکانسی باید داشته باشم اگر میخوام به مدار بالاتری برم که در مدار بالاتر باز آدم های خداگونه تر و خالص تر، ایده ها و استراتژِ های معاملاتی ساده و پول ساز تر، موقعیت ها و فرصت های ثروت ساز تری در انتظار منه. و به همین شکل بالا و بالاتر تا بی نهایت ….

من الان میتونم بگم 41 امین روز از تعهدم هست، تعهدی که شامل هرس کردن هر حواس پرتی و اتلاف انرژی و تنها تمرکز کردن و قبلش از تمرکز به یاد آوردن تعهد ارزشمندم و حالا تمرکز کامل روی تعهدم و هدفم هست، میگذره.

خیلی خوشحالم که بهت بگم من محمد جون چشم عسلی و قهوه ای درشت خوشگل موشگل که بینظیره و من عاشقشممم، الان 41 روزه که اینستاگرام نرفته و هیچ میلی نداره … تلفنش حتی بیشتر وقت هاا شاید در هر روز 1 ساعت روشن باشه … و نه تلگرامی و نه … هر برنامه ی دیگه ای

میدونی این قسمت را میخوام از راهکارهای حل مسئله که مریم جوووونممم مرمی جان شایسته که عاشقشم را نقل و قول کنم، بیا با هم مرورش کنیم و هر جا لارم بود جای تفکر بیشتری داشت Stop کنیم و بیشتر در موردش فکر کنیم، مگه داستان داستان بازی کردن و لذت بردن نیست، پس همینکارو میکنیم! :

”

تمام لحظه‌های من به این دو کار اختصاص یافته است:

پیدا کردن باورهای قدرتمند کننده تر

گشتن به دنبال موضوعات، اتفاقات، افکار، رویدادها و هر چیزی که آن باور را تأیید نماید.

تمرکز یعنی:

تمام حواس، عشق، علاقه، فکر، عمل، انرژی و تمام وجودت را متوجه کاری نمایی که درباره انجامش به وضوح رسیده‌ای.

یعنی تصمیم بگیری جسورانه و با شجاعت تمام هر آنچه که حواست را حتی برای لحظه‌ای از آن موضوع پرت می‌کند را حذف کنی.

تمرکز یعنی اینکه تمام شاخ و برگ‌های اضافیِ مسیر را بچینی تا راهت مشخص‌تر شود.

تمرکز یعنی اینکه تمام قوا و تمام نیروها در یک جهت و روی یک کار بسیج شود.

بنابراین تنها کار تو این است:

به محض روشن شدن خواسته‌ات، ( که من محمد دقیقا الاننننن میدونم چی میخواممم و به این درک بعد از این همه روز و سال فهمیدممممم که استاد چی میگه عمیقاا، چرا چون مدارم رفته خیلی بالاتره؟ بازم چرا؟ چون ثبات فرکانسی داشتم، چرا بازم؟ چون ایمان داشتم و دارم چون تقوای الهی پیشه کردم، چون کنترل ذهن کردم به کمک ربم، چرا ؟ برای اینکه میدونم اگر بخوام متفاوت نتیجه بگیرم باید متفاوت فکر کنم تا متفاوت احساس کنم و همینطور همین احساس متفاوت؛ عملکرد متفاوتم را بسازه و در نهایت نتیجه ای که میخوام را بگیرم، برای اینکه داستان باور را الان متوجه شدم )))

(( میبینی همه چی به هم وصله ))

باورهای هماهنگ با آن را بساز و فرکانس‌های دلخواهت را به جهان ارسال کن، بی آنکه نگران به صلاح بودن یا نبودنش باشی…

اگر مجبور باشم راهنمای عملی دستیابی رسیدن به آروزها را در یک جمله بگویم، آن جمله این است:

وقتی خداوند را انرژی ای خلاق بدانی که به آنچه در ذهنت می سازی، شکل می دهد، وقتی تنها عامل موثر در تجارب زندگی ات را فرکانس هایی بدانی که در هر لحظه با کانون توجه ات، به جهان ارسال می کنی و تصمیم بگیری آگاهانه با ساختن باورهای قدرتمند کننده و متمرکز ساختن کانون توجه ات بر آنچه می خواهی، فرکانس های دلخواهت را به جهان ارسال و مطلقاً آنچه را در ذهنت بسازی که می خواهی، در حالیکه آگاهانه شادی را جزء لاینفک زندگی‌ات قرار داده ای، آنگاه بدون استثناء ثروت، رفاه، سلامتی، روابط عاشقانه و… نتیجه طبیعی زندگی‌ات می‌شود. ”

+

اتفاقا امروز نزدیک به 11 ساعت تمرکزی! روی فقط باورهای مالی و ثروتم کار میکردم روی چیزی که به وضوح کامل رسیدم در موردش! اونم با تکامل این اتفاق افتاده و نه یک روزه، مثل داستان استاد جون که میخواست مسیر تریل درست کنه توی باغ 20 هکتاری پارادایس کمی کمی با استمرار هر روز بیشتر میتونست شاخ و برگ ها را کنار بزنه تا بتونه مسیر را ببینه، نور را ببینه. حالا به امید خدا، ان شاا.. که بعد از این پیام شروع میکنم توی قسمت مربوطه در عقل و کل 15 صفحه ای که نتیجه ی کاغذی تمرکز بینظیر امروز را شد مینویسم تا با هم پاره های ارزشمندم به اشتراک بذارم و اولش هم نمیخواستم بذارم ولی این دید این زاویه خیلی بهم احساس خوبی داد: اینکه من تکرار و تکرار کنم و برای این تکرار چقدر خوب که این سری را بخوام با نوشتن تکرارش کنم. در واقع این کار برای خودمه حالا هر کسی که تو مدار دریافت این پیام باشه: خدامون ربمون، الله یکتا هدایتش میکنه به همین پیامی که خودش به من هدایت کرده چی بنویسم. خدایااا شکرتتتت

خدای من خداییی من خدایییی مننن

خدا میدونههههههه چه اتفاقات بیینظیری برای من در انتظارمه

چرا ؟

چون تنها چیزی که باید تغییر کنه، باورهای منه همین

انقدرر خوشحالممم که همین امروز با نشانه ی بسیار بزرگ ( یکی از هم پاره هامون یک خیابون اون ورتر ما مرد و امروز دفنش کردند صدای ناله هاشون تا اینجا میومد حالا جالبه بدونی که من توی اون همه 15 صفحه در واقع باورهای خودم را نوشتم ولی توی یک مورد فقط احساس کردم موافقم با اون باور محدودکننده اینکه حالا نهایتش میمیریم این همه تلاش و ثروتی که ایجاد کردیم هیچی که هیچی، فقط دو متر در یک متر توی زمین میریم …

و من همین امشب همین یک ساعت که حرکت کردم تا حسم را برگردونم و به ثبات همیشگی ام برسم ( که هر روز سعی میکنم بیشتر و بیشترش کنم ) توی همین پیاده روی بود که فهیمیدم خدا جونم میخواست با این نشانه و تضاد امروز صبحی، بهم بگه ببین محمد جونم عشقم پادشاه روی زمینم، چه باور محدودکننده بزرگی داری! عشق من

خداروشکرر

بعدا مشخص میشه چقدر گشایش مالی برای من داره همین که حرکت کردم و فهمیدم چه باوری محدودکننده دارم. بعدا …

بذار دوباره برم پیامت را پیام خدام را ببینم.

خب خواندم!

ازت میخوام سمیه جون چشم خوشگل طوسی سبز بینظیر، با موهای فرفری بور زیباااا رو، در سلامتی و روحیه ی عالییی ( خداروشکر ) میخوام که بری و دوباره پیامت را بخوانی و ببینی داستان هدایتت را * میدونی گاهی وقت ها مثل الان چنان خداوند یکتا هدایتت میکننه که خودت متوجه نیستی و بعدددهاا شاید متوجه بشی که حتی یک کلمه ای که گفتی هم چه تاثیری داشته.

خداروشکر میکنم بازمم تنها کاری که میتونم بکنم و در عمل هم نشون بدم.

میخوام ببینی که ببینم که، سمیه جون وقتی مصمم شدی یعنی از وقتی که بنده ی خدا فهمید دقیقا چیی میخواد ( تقوای بیشتر، انرژِی بیشتر، آگاهی بیشتر … ) خدا به راحتی به بهترین شکل و ساده ترین اون فرد را هدایتش میکنه.

چی شد؟؟ که یک دفعه یاد مارکوی پر انرژژژژییی و شادددد و رهاااا میافته؟

چی شد که یک دفعه عشق مارکو تو دل من جا میافته؟؟

کیه که داره اینکار میکنه؟

و سوال های به این شکل …

میخوام به این نیتجه برسم که آره آره داریم هدایت میشیم، به راحتی به سمت خواسته امون خواسته ای که وسیله ای هست برای نزدیک تر شدن به خودش .. برای درک بیشتر خودش.

خدایاا شکرت به خاطر این سطح از درک قوانین جهان هستی.

اینکه واقعاا قدرت خلق زندگیم را بهم دادی

ممنونم ممنونم و ممنونم.

thank You

خدایاا شکرت الحمد الله

سمیه جونم عزی دلمممم دوست و هم پاره ی ارزشمند مننن عااشقتممم

دوست دارممم

امیدوارمم که …

02:32 Am

1/2/99